۱۳۹۲/۱۲/۱۳
–
۱۴۲۱۶ بازدید
می خواستم بدونم چرا اهل سنت نماز سنت می خوانند؟
نماز سنت در برابر نماز فریضه بر نمازهای مستحبی اطلاق میشود که رسول خدا(ص) آنها را افزون بر نمازهای واجب می خواندند و بر آنها مواظبت و مداومت میکردند تا بدین وسیله به خدای سبحان تقرب جویند و بیشتر اطلاق آن بر نمازهای مستحبی شبانه روزی است که 34رکعت است هشت رکعت مربوط به نماز ظهر و هشت رکعت مربوط به نماز عصر که قبل از نماز ظهر وعصر خوانده می شوند چهار رکعت مربوط به مغرب که پس از آن خوانده میشود دو رکعت نشسته پس از نماز عشا که یک رکعت محسوب می شود و یازده رکعت نماز شب که قبل از نماز صبح خوانده میشود و دو رکعت نیز نافله نماز صبح که قبل از آن خوانده می شود در روز جمعه نیز چهار رکعت به نوافل ظهر افزوده می شود.
اهل سنت نماز تراویح می خوانند که عبارت است از: نمازهایی که مسلمانان سنی در شبهای ماه رمضان به جماعت میخوانند. این نماز پس از نماز عشاء خوانده میشود. در بین اهل سنت رسم است که هر شب یک جزء قرآن را در این نمازها تلاوت کنند تا در پایان ماه رمضان، قرآن ختم شود. نماز تراویح بیست رکعت است اما پس از هر دو رکعت سلام داده میشود، که پس از هر چهار رکعت استراحت (ترویحه) انجام میشود و از این رو آنرا نماز تراویح مینامند. ترویحه، وقفه کوتاهی است که از آن برای خواندن دعا یا اذکار استفاده می شود. به اعتقاد شیعه نماز تراویح بدعت است. علت بدعت بودن آن بدین خاطر است که تا زمان عمر بن خطاب اصلا چیزی به این نام وجود نداشت و عمر برای اولین بار آن را ابداع کرد لذا این عمل چون درزمان پیامبر اکرم(ص) نبود بدعتی شد از جانب عمر برای اهل سنت. در بسیاری از منابع اهل سنت این موضوع که عمر بن خطاب بنیانگذار تراویح جماعت است اشاره شده است: صحیح بخاری جلد 38 کتاب 22 حدیث شماره 227 ابن سعد، کتاب الطبقات ج 3 ص 281 سیوطی، تاریخ الخلفا ص 137 العینی، عمده القاری شرح صحیح بخاری ج2 ص 125.
بخاری از ابوهریره آورده که پس از مرگ پیامبر، مردم همچنان نوافیل (نافلهها) را فردی (غیر جماعت) میخواندند و این سنت در زمان ابوبکر و نخستین سالهای زمامداری عمر برپا بود. شبی از شبهای رمضان، عمر وارد مسجد شد و مردم را مجزا یا در گروههای کوچک در حال نماز دید. عمر گفت به نظر من بهتر است اینان را تحت امامت یک قاری جمع کنم. او سپس مردم را تحت امامت ابی بن کعب جمع کرد. شب بعد عمر به مسجد آمد و دید مردم به امامت لبی بن کعب نماز میخوانند و گفت: چه بدعت خوبی است!!!.( صحیح بخاری جلد 8 کتاب 73 حدیث شماره 134) همچنین قسطلانی و نووی در جای دیگر آوردهاند: «تراویح بدعت نامیده شد زیرا نه در زمان رسولالله و نه در زمان صدیق (منظور ابوبکر) به جماعت برپا نشد، و نه در سر شب و با این شمار نمازگزار»( نووی، شرح صحیح مسلم ج 6 ص 287)) قسطلانی، شرح صحیح بخاری ج 5 ص 4)
اهل سنت نماز تراویح می خوانند که عبارت است از: نمازهایی که مسلمانان سنی در شبهای ماه رمضان به جماعت میخوانند. این نماز پس از نماز عشاء خوانده میشود. در بین اهل سنت رسم است که هر شب یک جزء قرآن را در این نمازها تلاوت کنند تا در پایان ماه رمضان، قرآن ختم شود. نماز تراویح بیست رکعت است اما پس از هر دو رکعت سلام داده میشود، که پس از هر چهار رکعت استراحت (ترویحه) انجام میشود و از این رو آنرا نماز تراویح مینامند. ترویحه، وقفه کوتاهی است که از آن برای خواندن دعا یا اذکار استفاده می شود. به اعتقاد شیعه نماز تراویح بدعت است. علت بدعت بودن آن بدین خاطر است که تا زمان عمر بن خطاب اصلا چیزی به این نام وجود نداشت و عمر برای اولین بار آن را ابداع کرد لذا این عمل چون درزمان پیامبر اکرم(ص) نبود بدعتی شد از جانب عمر برای اهل سنت. در بسیاری از منابع اهل سنت این موضوع که عمر بن خطاب بنیانگذار تراویح جماعت است اشاره شده است: صحیح بخاری جلد 38 کتاب 22 حدیث شماره 227 ابن سعد، کتاب الطبقات ج 3 ص 281 سیوطی، تاریخ الخلفا ص 137 العینی، عمده القاری شرح صحیح بخاری ج2 ص 125.
بخاری از ابوهریره آورده که پس از مرگ پیامبر، مردم همچنان نوافیل (نافلهها) را فردی (غیر جماعت) میخواندند و این سنت در زمان ابوبکر و نخستین سالهای زمامداری عمر برپا بود. شبی از شبهای رمضان، عمر وارد مسجد شد و مردم را مجزا یا در گروههای کوچک در حال نماز دید. عمر گفت به نظر من بهتر است اینان را تحت امامت یک قاری جمع کنم. او سپس مردم را تحت امامت ابی بن کعب جمع کرد. شب بعد عمر به مسجد آمد و دید مردم به امامت لبی بن کعب نماز میخوانند و گفت: چه بدعت خوبی است!!!.( صحیح بخاری جلد 8 کتاب 73 حدیث شماره 134) همچنین قسطلانی و نووی در جای دیگر آوردهاند: «تراویح بدعت نامیده شد زیرا نه در زمان رسولالله و نه در زمان صدیق (منظور ابوبکر) به جماعت برپا نشد، و نه در سر شب و با این شمار نمازگزار»( نووی، شرح صحیح مسلم ج 6 ص 287)) قسطلانی، شرح صحیح بخاری ج 5 ص 4)