خانه » همه » مذهبی » اگر تصوف و عرفان شيعي يكي است چرا هيچ كدام از فقهاء و متكلمين شيعه صوفي نبوده‌اند؟

اگر تصوف و عرفان شيعي يكي است چرا هيچ كدام از فقهاء و متكلمين شيعه صوفي نبوده‌اند؟

درباره تصوف و تشيع بايد روي سه محور عنايت و تدبر گردد:
1 . موقف امامان معصوم در قبال صوفيگري.
2 . موضع فقها و دانشمندان بزرگ شيعي در برابر تصوف.
3 . انديشه و افكار تصوف نسبت به اسلام و شيعه.
1. با دقت روي اين محورها بدست مي‌آيد كه نمي‌‌توان تصوف را، ‌عين مذهب شيعه قلمداد كرد. زيرا صوفيان نخستين حداقل تا زمان شاه نعمت الله ولي كرماني همگي از اهل سنت بوده‌اند.[1] و كساني مانند معروف كرخي و حسين بن منصور حلاج كه به شيعه نسبت داده مي‌شوند مورد تأييد شيعه نمي‌باشند.[2] بنابراين، افرادي مانند شاه نعمت الله ولي، ولو شيعه باشد اما چون جان مايه فكر و انديشه آنان از سلسله‌هاي قبل از خود مي‌باشد، ربطي به مكتب اهل بيت و شيعه اثناعشريه ندارد. بر اين اساس انديشه‌اي كه بدون تأييد امامان معصوم در خصوص رسيدن به حقيقت و معرفت الهي است، مورد ترديد مي‌باشد. مضاف بر اينكه ائمه اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ مسلك صوفيه را به شديدترين وجه ممكن، مردود و مطرود اعلام كرده‌اند،[3] آيا با وجود لحن و طعن امام صادق و امام هادي و امام عسكري نسبت به اين گروه مي‌توان گفت كه انديشه آنان با شيعه متحد و يكي است در حالي كه مطابق روايتي از پيامبر اسلام آنان گمراه‌تر از كافران‌اند و اهل آتش‌اند و آواي‌شان مانند صداي خران است.»[4]2 . موضع فقها و دانشمندان شيعي در برابر تصوف:
حسين بن منصور حلاج قبل از آنكه از سوي ساير مذاهب مورد طرد و طعن واقع شود توسط علماي وقت شيعه مانند ابوسهل نوبختي و ابن بابويه قمي و… مطرود واقع شد.[5] حلاج به منظور فريفتن شيعيان خود را شيعه معرفي كرد و حتي خود را وكيل امام زمان ـ عليه السّلام ـ قلمداد كرد. اما شيعيان فريب او را نخورد و دست ردّ بر سينة او زد:[6] حلاج در ميان صوفيه نخستين كسي بود كه از نافرماني ابليس در برابر امر خداوند براي سجده به حضرت آدم، دفاع مي‌كند و حتي ابليس را نمونه اعلاي فتوت و مردانگي مي‌داند و هم طراز با حضرت پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ [7] چيزي كه نه تنها با مذاق اسلام نمي‌سازد بلكه با مذاق تمام اديان توحيدي در تضاد است. و عجيب اين است كه صوفيه بعد از حلاج هم از اين عقيده دفاع كردند.[8]علماي شيعه كه پاسبانان واقعي اسلامند، در برابر گروه تصوف همواره موضع شديد گرفته‌اند و به نقل از كتاب حقيقت عرفان، حدود 137 كتاب مستقل از سوي فقها و متكلمين، در رد و انكار صوفيه نوشته شده است.[9] جدا از انتقادات و ردّيه‌هايي كه در ضمن كتابهاي ديگر عليه اين گروه نوشته شده است. حتي قتل حلاج توسط حكومت عباسي با تحريك علماي وقت شيعه انجام شده است.[10]3 . انحرافات صوفيه:
افكار تصوف يك رهيافت التقاطي از رهبانيت مسيحيت و هندوئيز و بوديسم است رياضت‌هاي آنان كه در شرع مورد تأييد نيست، برخاسته از روش‌ بودائيان است.[11] خرقه پوشي و نيز خانقاه‌سازي متأثر از وضعيت راهبان مسيحي است. به همين جهت صوفيه در انحراف غير قابل انكار گرفتار آمده‌اند، مثلاً ابوسعيد ابوالخير گفته است «مصطفي را در خواب ديدم كه ما را گفت: يا ابا سعيد! چنانكه من آخرين پيامبر بودم تو هم آخرين اولياء هستي بعد از تو وليي نباشد»[12] ابن عربي نيز در «الصله» مدعي است كه خاتِم ولايت است و بعد از من وليي ديگر نخواهد آمد. با فقدان من دولتها از ميان برمي‌خيزند و پايان به آغاز مي‌پيوندد. [13] ابن عربي مي‌گويد نمونه اعلي فتوت، ابليس و فرعون است. زيرا ابليس به غير حق سجده نكرد و فرعون نيز حاضر نشد واسطه براي معرفت خداوند قبول كند. بلكه بدون واسطه موسي، به حق اعتراف كرد.[14] عجيب اين است كه ابليس را آن‌چنان مي‌ستايد كه هم‌طراز با پيامبر اسلام مي‌دانند!!.
يكي از انحرافات فاحش تصوف تولي بدون تبرّي است آنها خدا را دوست دارند، اما دشمنان ديانت و اسلام را نيز دوست مي‌دارند. از رابعه عدويه كه از قديسين بانوان صوفيه است، پرسيدند عزت را دوست مي‌داري؟ گفت: دارم» گفتند شيطان را دشمن مي‌داري؟ گفت: نه زيرا با محيت رحمان مرا پرواي عداوت شيطان نيست.»[15]بنابراين صوفيه روش و مسلكي است كه انحرافات زيادي دارد. و ربطي به عرفان شيعي ندارد و به همين جهت علما و دانشمندان روشن ضمير شيعه صوفي نبودند چه اينكه عرفان واقعي در مكتب اهل بيت است و آنان عرفان واقعي را در پيشگاه امامان معصوم يافته‌اند و بهترين راه و روش سلوك و صفاي باطن را اقتدا به امامان معصوم مي‌دانند و روش جدا از اهل بيت را براساس حديث ثقلين روشي انحرافي مي‌دانند و با استناد به حديث سفينه سرانجام دوري از مكتب اهل بيت را گمراهي و ضلالت مي‌شمارند.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . الشيبي، مصطفي كامل، تاريخ التصوف الاسلامي، دارالمناهل، بيروت، چاپ اول، سال 1418هـ ، از ص 51 تا ص 95 و از 132 تا 158.
2 . گولپينارلي، عبدالباقي، تصوف در يكصد پرسش و پاسخ، از پرسش 52 تا پرسش صدم، نشر احيا كتاب، چ اول، سال 1380،تهران، ترجمه دكتر توفيق سبحاني.
3 . زكي مبارك، التصوف الاسلامي في الأدب و الأخلاق, دارسعد الدين، ج 2، از ص 52 تا ص 57 و از 158 تا 223. چاپ دوم، 1423،‌دمشق.

پي نوشت ها:
[1]  .  تحقيق و بررسي در تاريخ تصوف، زنجاني عميد، عباسعلي، دارالكتب الإسلاميه، چاپ دوم، سال 1367، تهران، 191، و آباداني مبلغ، تاريخ صوفي و صوفيگري، انتشارات حر، چاپ اول، 1376، قم، ج 1، ص 97 تا ص 105.
[2]  . سفينة البحار، ج 2، باب الحا بعده اللّام از 311 تا 313 نشر دارالأسوة، ايران، چ دوم، سال 1416.
[3]  . همان منبع، پيشين، ج 5، باب الصاد بعده الواء، از 197 تا 200.
[4]  . همان.
[5]  . همان منبع، ‌ج 2، ص 311.
[6]  . مبلغي آباداني،‌ تاريخ صوفي و صوفيگري، پيشين، 272 تا 273.
[7]  . نيكلسون، رينولد، تصوف اسلامي و رابطه انسان با خدا، انتشارات سخن، تهران، چاپ دوم، سال 1374، ترجمه شفيعي كدكني، ص 146-14.
[8]  . همان.
[9]  . حقيقت‌العرفان، 64-71، ابوالفضل برقعي، بي‌تا بي محل نشر.
[10]  . تاريخ صوفي و صوفي‌گري، 273-272.
[11]  . تحقيق در تاريخ تصوف، عميد زنجاني، 159.
[12]  . نيكلسون، تصوف اسلامي در رابطه با انسان و خدا، 178-179.
[13]  . همان.
[14]  . همان،‌ قسمت يادداشتهاي مترجم.
[15]  . همان، 114-113 به نقل از تذكرة الأوليا 2/41 س14.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد