خانه » همه » مذهبی » ایرانیان قبل ازاسلام-وضعیت ایران

ایرانیان قبل ازاسلام-وضعیت ایران


ایرانیان قبل ازاسلام-وضعیت ایران

۱۳۹۵/۰۱/۲۹


۲۲۴۰ بازدید

وضعیت ایرانیان قبل از اسلام از لحاظ چه وجه مشخصی داشت

اجمالاآنچه که در نظام فکری- اعتقادی در زمان ساسانیان مشخص است این است که این تعدد مذاهب و آیین ها (زرتشت،مانوی،مزدکی ومسیحی )با پیروان و روحانیون آنها که به شدت با یکدیگر دشمنی می نمودند، گذشته ازماهیتهای غلط و نادرست و منحرف هریک و نیز بعضا متضاد و متعارض [مثلا زرتشت با مزدکی و مانوی که زرتشت همواره طرفدار اقویا و صاحبان قدرت بود و مزدکیه که طرفدار قشر محروم و طبقه پائین جامعه بود] کشور و مردم را به سوی یک انحطاط و نابسامانی شدید فکری و اعتقادی کشاند.اوضاع اجتماعی ایران ساسانی ؛ دراین دوره جامعه به تدریج براثر نظام طبقاتی حاکم و ظلم و جور شاهان ساسانی از طرق مختلف(نظیر ، وضع مالیاتهای سنگین، زندانی کردن و شکنجه های سخت مجرمان و بعضا بی گناهان، عدم حق آموزش برای طبقه عام مردم و…) که بر ملت روا می شد؛ و نیز فساد اقتصادی ؛ به سوی یک انحطاط بزرگ پیش رفت و مسلما این بار نیز اسلام بود که باذن الله، ملت ایران را از غرق شدن در این انحطاط نجات داد و باز هم برای او، آزادی و رهایی از فساد و ظلم را به ارمغان آورد.درعهد ساسانی حقوق شخصی بسیار دستخوش تصرف بود، مخصوصا احکام نکاح وارث به اندازه ای پیچیده و مبهم بود که موبدان هرچه می خواستند می کردند.
تفصیلا
وضعیت ایران قبل ازاسلام ازسه بعد قابل بررسی است.
بعد اول: بررسی نظام فکری- اعتقادی قبل از ورود اسلام و در دوره اخیر آن ، یعنی عهد ساسانی.
بعد دوم: بررسی نظام اجتماعی حاکم در عهد ساسانی.
بعد سوم: بر رسی نظام خانوادگی در آن عهد.
اما آنچه که در محور اول یعنی برای نظام فکری- اعتقادی قبل از اسلام بدان اشاره می شود.وجود تعدد ادیان و مذاهب مختلف با ماهیت های بعضا متضاد و متعارض می باشد.
1) زرتشت 2) مانویت 3) مسیحیت 4) مزدکیه هرچند که یهود نیز یکی از ادیان موجود در آن زمان است، ولی به دلیل وجود جمعیت قلیل واندکی که پیروان آن بودند، در جامعه و نیز دردربار شاهنشاهی، دخالت چندانی نداشتند وشانی نیز از لحاظ مذهبی- سیاسی در جامعه ایرانی آن روز نداشتند.(1)
(1) زرتشت: آنچه که مسلم است و در اسناد مختلف به آن تاکید شده است، این است که ، زردشت به عنوان دین و آئین رسمی ایران در زمان ساسانیان شناخته شده است. اردشیر بابکان- که خود از یک خانواده روحانی بود- سر سلسله ساسانی، پس از استقرار کشور دین زردشت را دین رسمی کشور قرار داده و در اشاعه و گسترش آن تلاش فراوان کرد. کریستین سن در کتاب معروف خود، یعنی؛ ایران در زمان ساسانیان آورده است که : ساسانیان از همان ابتدا با روحانیون زرتشتی متحد شدند و این رابطه دوستی و محبت در میان در دین و دولت تا آخر عهد آنان استحکام یافت.(2) بنابراین در می یابیم که روحانیون زردشت از همان ابتدا و تا انتهای ساسانیان در دربار نفوذ داشته و با اغلب پادشاهان ازرابطه دوستی و نزدیکی خوبی برخوردار بوده اند. نیز دستور جمع آوری اوستا هم به وسیله همین اردشیر اول صادر شد، که در این زمینه کریستن سن در ادامه می آورد:
اردشیر اول پس از جلوس هیربدان هیربدتنسر را فرمان داد که متون پراکنده اوستای عهده اشکانی را جمع و تالیف کند تا آن کتاب رسمی و قانونی قراردهند.(3 )هیربد به معنی معلم و آموزگار است و چون روحانیون زرتشتی به تعلیم نیز می پرداختند کلمه مزبور را در مورد آنان به کار برده اند. و سایر شاهان ساسانی نظیر شاهپور اول سایر کتب علمی در زمینه طب، نجوم و حکمت از هند و یونان و سایر زبانها را به آن [اوستا] الحاق کردند.(4) در زمان پیدایش ساسانی، فارس مهد آنان بود. و معبد عمده آنان در استخر قرار داشت که هیربدان در آنجا خدمت می کردند(5.) روحانیون زرتشتی دارای تعصب بسیار شدیدی بودند و همین تعصب بسیار شدید آنان به شاهان ساسانی نیز منتقل می شد و باعث می شد که مردم به زور و اجبار آنان به آیین زرتشت گرایش پیدا کنند. و با پیدایش سایر آئین های دیگر در ایران به شدت مخالفت می نمودند “و همین تعصب آنان باعث می شد که حتی با مسلمانان علیه مانوی ها و مزدکی ها همکاری کنند.(6) در زمینه تعصب روحانیون زرتشت کریستین این طور می گوید:روحانیون زرتشتی بسیار متعصب بودند و هیچ دیانتی را در داخل کشور تجویز نمی کردند، لیکن این تعصب بیشتر مبتنی بر علل سیاسی بود. دین زرتشت دیانت تبلیغی نبود و روسای آن داعیه نجات و رستگاری کلیه ابنا بشر را نداشتند اما در داخل کشور مدعی تسلط تام و مطلق بودند. پیروان سایر دیانات را که رعیت ایران به شمار می آمدند؛ محل اطمینان قرار نمی دادند خاصه اگر هم کیشان آنان دریکی از ممالک خارجی دارای عظمتی بودند. این طبقه روحانی خطر وجود مانویان را در داخل شاهنشاهی دفع کردند.(7)
اما خرافات و انحرافات زیادی (در عهد ساسانی) در آئین زرتشت وارد گشت، به طوری که بسیاری معتقدند که آئین حقیقی زردشت را باید فقط از جزئی از اوستای ساسانی به نام گات ها جستجو نمود. و کسانی که زردشت را موحد می دانند به این قسمت استناد می کنند(8.) ولی خرافات وانحرافات در آئین زردشت خود گواه محکمی بر وجود ثنویت در میان زرتشتیان است. برای نمونه به برخی از این خرافات که موجب انحطاط جنبه های زیبا و تعالیم زرتشت شد اشاره می نمائیم. کریستین سن خود از قول مورخ دیگری در زمینه پرستش عناصر چهار گانه در میان زرتشتیان این طور می گوید: آگاسیاس گوید: ایرانیان احترام آب را پیش از هر چیز واجب می شمردندصورت خود را در آب نمی شستند و جز برای آشامیدن و آب دادن به نباتات به این عنصر مقدس دست نمی زدند… و تنها چیزی که در تطهیر موثر تر از آب محسوب می شد، بول گاو بود.(9) آنها گاو را مقدس شمرده طوری که او را موجود نخستین خلقت می شمردند: اومرمزد دست به آفرینش جهان زد و چون کار خلقت به پایان رسید گاوی رابیافرید موسوم به گاو نخستین پس انسانی بزرگ خلق کرد بنام گیومرد (کیومرث) که نمونه نوع بشر بود.(10) دیگر ازاحکام اوستای ساسانی ممنوعیت دفن مردگان و آلوده نکردن خاک است. [تقدس عناصر طبیعی] اما آتش در این آئین خیلی مهمتر از سایر عناصر بوده است. به طوری که آنان آتش را دختر اهورامزدا می دانستند و طبق نظر کریستین سن، این اعتقاد را از جمله تغییرات ارمنیان زرتشتی به حساب آورده، چرا که در آثار عامیانه ارامنه هنوز هم آتش مجسم =( آذر یا آتر) را موجود مونث می شمارند(11)
خلاصه آنکه، زردشت آئین رسمی کشور به حساب می آمد و روحانیون متعصب آن که در دولت شاهنشاهی ساسانیان نفوذ داشتند موجب انحراف و ترویج خرافات در آن شدند و نیز با پیدایش سایر ادیان و آئین ها و همچنین با پیروان آنان- (نظیر: مانوی، مزدکی و مسیحی) به شدت دشمنی می کردند.
(2) مانویت: دین مانی یکی دیگر از ادیان عهد ساسانی است که توسط فردی به همین نام در آن زمان اشاعه و گسترش یافت. مانی از نجبای ایران بوده و بنا روایات موجود مادرش از خاندان شاهان اشکانی بود که هنگام تولد مانی سلطنت داشتند… مانی در سال 215 یا 216 متولد شد، در طفولیت به آئین معتسله تربیت یافت اما چون بعد از ادیان زرتشتی و عیسوی … آگاه شد، کیش معتسله را انکار کرد. مانی خود را آخرین پیامبر معرفی کرد و مانند بهاء در قرن 19 میلادی مانی هم معتقد بود که برای اصلاح و تکمیل ادیان قبلی آماده و خاتم پیامبران است(12)
عموم مورخان معتقدند که مانویت ترکیبی از بودایی، مسیحی و زرتشتی است به علاوه ابدعات شخصی “مانی”. به طوری که مانی نیز به ثنویت اعتقاد داشت. و در باب مبدا آفرینش می گوید: ”در آغاز دو اصل وجود داشت، یکی نیک و دیگری بد، خدا و هیولا، یا روشنایی و تاریکی(13) مسلما اسلام عامل شکست اصلی مانویت است. چرا که همان طور که گفته شد، مانویت یک کیش صددرصد ثنوی بود و نمی توانست در مقابل توحید با پشتوانه فکری و فطری و توانایی در جذب افکار طبقه داشتند و فیلسوف پایداری کند نیز مانویت معتقد به نوعی زهد و ریاضیت بود(14) و گرشین مورخ فرانسوی در کتاب ایران از آغاز تا اسلام ضمن معرفی مانی می نویسد: [مانی که در اصل از نجبا بود…] بنیاد این دین بر مخالفت بین نور و ظلمت- و به عبارت دیگر بین خیر و شر- نهاده شده است. از این دو عنصر که همواره در ستیزاند، جهان پدید آمده است. عملا مومنان به وزیدگان و نیوشگان تقسیم می شدند: دسته نخستین که فرقه روحانیون را تشکیل می دادند، موظف به تجرد و عدم تاهل بودند، گوشت نمی خوردند. و می بایست از آزمندی و دروغ بپرهیزند. نیوشگان حق داشتند ازدواج کنند ولی می بایست صفای خود را محفوظ دارند واز گردآوردن ثروت احتراز نمایند.(15)
مانویت دین یهود را طرد می کرد و موسی[علیه السلام] و انبیای بنی اسرائیل را [نعوذبالله] شیاطین تلقی می نمود و خدایان ایشان را خدای ظلمات. در توسعه حکمت، پیدایش و انتظام عالم تحت تاثیر فرقه گنوسی واقع شد و افکار آن از مواعظ زرتشت ماخوذ است. عیسی در آئین مانی مقامی ارجمند دارد. وی ازمسیحیت تثلیث و برخی بخشهای انجیلها را به عاریت گرفته است. تناسخ از بودایی اخذ کرده است.(16)
(3) مسیحیت: مسیحیت نیز همواره به عنوان یک فرقه اقلیت در زمان ساسانیان مطرح بوده، هرچند که پیروان آن غالبا مورد آزار و اذیت پادشاهان ساسانی قرار می گرفتند. کریستین سن برای توضیح این مطلب و نیز توضیح روابط بین عیسویت و دیانت رسمی ایران در قرن 4و5 از قول زاخو می گوید:عیسویت در عهد ساسانی همیشه حتی در سخت ترین دوره های زجر و تعدی مجاز بوده است. اگرچه گاهی بعضی از جوامع عیسوی در شهرها و دهات دستخوش آزار عمال ایرانی می شده اند. عیسویان اصول دینی خود را در انجمن هایی که در سنوات 410 و 420 در پایتخت کشور ایران تشکیل یافت با حضور دو نماینده دولت امپراطوری بیزانس برقرار نمودند .. و مراسم دیانت عیسوی در آن عهد به طور عادی و بدون مانع جریان نداشته باشد.(17)
آزار واذیت مسیحیان نیز بیشتر جنبه سیاسی داشته، یعنی از آن جهت که مسیحیان ایرانی در کشمکش های ایران و روم بیشتر جانب هم کیشان خویش را می گرفتند، مورد خشم شاهان ایرانی قرار می گرفتند. و اگر پادشاهانی با آنان مسالمت هم می کردند (نظیر یزد گرد اول در اوایل سلطنتش) باز هم به علت مسائل سیاسی بوده چرا که می خواست صلح را میان ایران و روم برقرار سازد. ولی او نیز به دلیل سو استفاده مسیحیان ایرانی از این حسن ظن او، مجبور به اعمال خشونت بر علیه آنان شد. و این امر نیز [آزار و اذیت مسیحیان] بعد از اینکه دولت روم دیانت رسمی خو را مسیحیت قرار داد، محقق شد، چرا که : “تا زمانی که دولت امپراطور روم دیانت رسمی نداشت، عیسویان ایرانی در آرامش می زیستند! اما چون امپراطور روم (قسطنطنین) به عیسویت گروید، وضع تغییر کرد، عیسویان ایران که خصوصا در نواحی مجاور سرحد روم بسیار بودند مجذوب و فریفته دولت مقتدری شد که هم کیش آنان بود(18)در پایان ذکر این نکته خالی از فایده نیست- در باب تعدد ادیان و مذاهب- که خود مسیحیان نیز در دوران ساسانیان(زمان پرویز) به دو گروه نسطوریان و یعقوبیان تقسیم می شدند که نسطوریان معتقد بودند که مسیح علیه السلام دو طبیعت جدا از هم داشته یکی انسانی و دیگر الهی و حال آنکه دیگر قائل بودند که این دو در ذات مسیح علیه السلام وحدت یافته است.
(4) مزدکیه: یکی دیگر از ادیان موجود در عهد ساسانیان، آئین مزدکی بود که در مورد نام بوجود آوردنده این آئین اختلاف نظر می باشد. ولی آنچه که مورد اتفاق است این است که : آئین مزدکی توسط فردی مانوی تبلیغ شده است. “نهضت مزدکی که دارای معتقداتی خاص مربوط به آفرینش و جهان دیگر بود و مزدک آن را مخصوصا با استفاده از تعلیمات مانی توسعه بخشید و پیرامون خود را به نوعی پرهیز دعوت و آنان را وادار کرد که از کینه و ستیزه بپرهیزند و نظریه اجتماعی او که مبتنی بر مساوات در تقسیم ثروت بین افراد بشر بود، انظار را جلب می کرد. دارایی غنی باید به فقیر داده شود. و منظوراز دارایی هم اشیاء بود و هم زنان… برنامه مزدک- که آن را به حق کمونیسم ایرانی می نامند- انقلابی حقیقی به شمار می رفت. بعضی اندیشمندان این نهضت را به منزله عکس العمل بردگان و روستائیانی که نیمه برده شده بودند… می دانند(19)
همانطور که گفته شد؛ آیین مزدکی نیز همانند مانوی قائل به ثنویت و خلقت جهان از نور و ظلمت بود. و مانند آیین مانی، مزدکی نیز مردم را به نوعی زهد و ریاضت غلط دعوت می کرد. کریستین سن در فصل نهضت مزدکیه در این خصوص می نویسد: در منابع موجود، بیشتر مطالب راجع به همین جنبه زهد و ترک مزدکیه است. نزد این طایفه چنانکه نزد مانویه اصل آن است که انسان علاقه خود را از مادیات کم کند و از آنچه این علاقه را مستحکم تر می سازد، اجتناب ورزد. از این رو خوردن گوشت حیوانات نزد مزدکیه ممنوع بود. [یالااقل نزد بزرگان مزدک] و درباره غذا همواره تابع قواعد معینی بودند و ریاضت هایی خاص می کشیدند.(20) این آیین نیز توسط قباد یکی از شاهان ساسانی مورد توجه قرار گرفت ولی بعد به دلیل اغتشاشات مزدکیان وبرخی اعمال افراطیشان نظیر غائت املاک بزرگان ربودن زنان و ضبط اراضی، مورد مخالفت ساسانیان قرار گرفته توسط خسرو(جانشین قباد) قتل عام شدند. ولی همچنان به صورت یک فرقه سری به نهضت خود ادامه دادند؛ و نیز تاظهور اسلام باقی ماندند. قطعا اگر اسلام ظهور نمی کرد. آیین مزدکی به دلیل عقاید کمونیستی اش و حمایت از طبقه محروم جامعه دوباره شعله ور می شد؛ اما این اسلام بود. که با فطرت مردم بود و مردم نیز ندای فطرت خویش را پاسخ گفته و به آن گرویدند.
نتیجه گیری از بعد اول: حال با توجه به شمای کلی که از نظام فکری- اعتقادی در زمان ساسانیان ارائه شد، در می یابیم که این تعدد مذاهب و آیین ها با پیروان و روحانیون آنها که به شدت با یکدیگر دشمنی می نمودند، گذشته ازماهیتهای غلط و نادرست و منحرف هریک و نیز بعضا متضاد و متعارض [مثلا زرتشت با مزدکی و مانوی که زرتشت همواره طرفدار اقویا و صاحبان قدرت بود و مزدکیه که طرفدار قشر محروم و طبقه پائین جامعه بود] کشور و مردم را به سوی یک انحطاط و نابسامانی شدید فکری و اعتقادی کشاند. به طوری که بعضی اندیشمندان [مانند آقای سعید نفیسی] علت اصلی آشفتگی اوضاع در دوره ساسانیان را همچنین تعدد مذاهب واختلافات مذهبی آن دوران می دانند.(21)
2-نظام اجتماعی؛
در بررسی نظام اجتماعی قبل از اسلام در ایران (عهد ساسانی) سعی شده است اوضاع نابسامان و پوسیده جامعه را در 3 بعد:1 ) اختلاف طبقاتی حاکم، 2) ظلم و جورشاهان به مردم و3) فساد شدید مالی- اقتصادی دولت بیان شود.
(1) اختلاف طبقاتی حاکم: آنچه که در خصوص نظام اجتماعی آن زمان ایران، در کتب تاریخی مختلف به آن تاکید شده است، وجود نظام طبقاتی و صنفی حاکم بر شرایط جامعه است، که همواره از طرف پادشاهان ساسانی و قبل از آن یعنی هخامنشیان به شدت رعایت و اجرا شده است. کریستین سن در کتاب ایران در زمان ساسانیان، جامعه ایرانی در زمان آنان را این طور معرفی می کند:
جامعه ایرانی بر 2 رکن قائم بود: مالکیت و خون ، طبق نامه قنسر حدودی بسیار محکم نجبا واشراف را از عوام الناس جدا می کرد. امتیاز آنان به لباس ومرکب و سرای و بستان و زن و خدمتکار بود. و در جای دیگر می گوید : اشراف را با لباس و مراکب و آلات تجمل ا زمحترفه ومهنه ممتاز می کردند. فردوسی نیز [در شاهنامه] از اشرافی که به وسیله کفش و کلاه زرین از عوام جدا می شدند، بسیار سخن گفته است.
به علاوه، طبقات از حیث مراتب اجتماعی نیز درجاتی داشتند هرکس در جامعه دارای درجه و مقام ثابتی بود. و از قواعد محکم سیاست ساسانیان یکی این بود که هیچ کس نباید خواهان درجه ای فوق آنچه که به مقتضای نسب وی، تعلق می گیرد؛ باشد.
از این مستندات تاریخی در می یابیم که مردم- عوام جامعه- که اکثریت را تشکیل می دادند، همواره از اشراف و نجبا پست تر محسوب می شدند. نیز همواره دارای مقامی ثابت بودند. و نمی توانستند فراتر از آن چیزی بخواهند؛ یعنی اگر در مردم استعدادی نیز وجود داشت، به هیچ وجه نمی توانست آن استعداد را شکوفا کرده در جهت رشد آن گام بردارد. بلکه همواره باید در همان درجه ای که بر مبنای مقتضای نسب او تعیین می شد، باقی بماند. از این جمله می توان به عدم امکان و شرایط آموزش وتعلیم برای عوام الناس اشاره کرد. که شاهان ساسانی در سلطنت خود همواره آموزش وتعلیم را برای مردم عام منع می کردند.
همچنین در میان طبقات عامه نیز تفاوت های باندی بود. هریک از افراد مقام ثابتی داشتند و کسی نمی توانست به حرفه ای مشغول شود؛ مگر آنچه از جانب خدا برای آن آفریده شده بود. ابوالفداء نیز می گوید: پادشاهان ایرانی هیچ یک از کارهای دیوانی را به مردم پست نژاد نمی سپردند.(22)
(2) ظلم وجور شاهان ساسانی: ظلم وتعدی شاهان ساسانی نیز به این نظام طبقاتی دامن می زد و بر افزایش خفقان در جامعه می افزود. یعنی علاوه بر این اختلاف طبقاتی حاکم که خود باعث عدم رشد و شکوفایی استعدادهای مردم می شد؛ ظلم و جور شاهان ساسانی نیز، زندگی را برای مردم عامه سخت و دشوار کرده بود: به طوری که در تاریخ طبری می خوانیم: “خسرو[پرویز] مردمان را حقیر می شمرد و چیزهایی را خوار می داشت که هیچ شهریار عاقلی خوار نمی دارد؛ در هر جرم و عصیان به باری تعالی به جایی رسید که به رئیس نگاهبانان خاصه خود زاذان فرخ[احتمالا همان فرخ زاد] فرمان داد تا همه زندانیان را که عددش زیادبود ، هلاک کنند!زاذان فرخ نیز در اجرای امر تعلل کرد، و نزد خسرو غددهاا آورد: (23) یا در جای دیگر می آورد: او ظلم بی پایانی می کرد و اموال رعیت را می گرفت، این قبیل کارها که موجب صعوبت زندگی مردم شد؛ خلق را بر او بددل کرد(24)، واین درحالی است که خود در عیش و نوش و تجمل بسیار زندگی می کرد به طوری که اکثر مورخان بیشترین جلال و شکوه دربار ایران در عهد ساسانی را مربوط به خسرو پرویز می دانند و روایاتی که راجع به اموال او نقل شده هیچ یک محرک محبت خواننده، نسبت به او نیست. ودر خصال او… چیزی نمی توان یافت که شخص را به او علاقمند کند. “(25)
دیگر از مصادیق ظلم و فساد دولت ساسانی شکنجه های فراوانی است که به زندانیان عصر خود همانند سایر شاهان دیگر روا می داشتند . کریستین سن در این باره می آورد: یکی از مجازاتهای بسیار معمول آن زمان که خصوصا درباره شاهزادگان عاصی اجرا می شد کوری بود. به این ترتیب که میل=[میله] سرخ در چشم فرو می بردند، یا روغن گداخته در دیده می ریختند. و از قول یک مورخ دیگر- آمیالوس- پوست کردن مجرمان را یکی از عادات ایرانیان می شمرد. واژگون کردن آنها از یک پا، نمک و سرکه ریختن بر روی زخمها، جوالدوز کردن در چشم و مجازاتهای دیگر را از شکنجه های آن زمان می شمارد. و یکی از وحشتناک ترین شکنجه های آن زمان نیز معروف به نه مرگ بود. که تفصیل آن از قول کریستین سن به این قرار است:جلاد به ترتیب انگشتان دست و پا و بعد دست را تا مچ و پارا تا کعب وسپس دست را تا آرنج و پا را تا زانو و آنگاه گوش و بینی و عاقبت سر را قطع می کرد(26)
لازم به تذکر است که هدف از ذکر این قبیل شکنجه ها، تاکید بر ظلم وجور شاهان ساسانی(موضوع این بحث) است. چرا که هریک از اینها واعمالی از این قبیل خود مصادیق بارز و مهمی در این باب هستند.
(3) فساد اقتصادی- مالی دولت: علاوه بر ظلم وجورهای مذکور- که فقط نمونه هایی کوتاه بودند- حاکم بر جامعه از طرف دولت ساسانی فساد اقتصادی که از تبعات همان اختلاف طبقاتی است، گریبانگیر جامعه بود. که نمونه های آن ذکر شد؛ و همین نابسامانی اقتصادی گاه شاهان ساسانی را وادار به تحولات مالی می کرد، که در ظاهر درجهت بهبود اوضاع اقتصادی کشور جلوه داده می شد؛ اما واقعیت چیزی جز رونق بخشیدن به خزانه سلطنت وافزایش درآمد پادشاهان نبود. به طوری که گریشمن می نویسد: تحول مالی که خسور اول ایجاد کرد، بیش از آنکه به نفع ملت باشد؛ به سود خزانه بود. و تعدی و جهل- که مردم در آنها غوطه ور بودند- آنان را به اعتصاب برانگیخت… بدبختی که ملت در آن غوطه ور بود، مانع از آن می شد که وی به تفکر بپردازد. و عدم عدالت اجتماعی را احساس کند… دولت بر اثر تمدن و ثروت خویش درخشان می نمود و قوای نظامی اش قادر مطلق به نظر می رسید، اما سازمان اجتماعی اش پوسیده و خراب بود و همین امر کفایت می کرد که کشور به هنگام حمله عرب- که از مقاومت در برابر آنها عاجز بودند- در بازوان فاتح افتد.(27)
آری، چنین اوضاع نابسامان اجتماعی به تصدیق بسیاری از مورخان خود یک عاملی بزرگ در جهت انحطاط جامعه و و پیروزی اعراب مسلمان بر ایران و پذیرش اسلام از طرف مردم به حساب می آید. به طوری که ادوارد براون در کتاب تاریخ ادبیات ایران می نویسد: [ایرانیان] استیلای عرب را به منزله نجات دهنده و رهایی بخش ملت ایران از چنگال ظلم تلقی می کردند. مردم ایران نه تنها عکس العملی از خود نشان نداند بلکه برای پیشرفت اسلام زحمات طاقت فرسایی کشیدند.(28) یا کریسیتن سن، هرچند که- در یک قضاوت ناعادلانه- فتح ایران توسط اعراب را یک هجوم وحشیانه تلقی کرده ولی اوضاع فاسد دربار را از خصوصیات روشن دوران اواخر ساسانی برشمرده می نویسد: اوضاع دولت ساسانی بر این منوال بود که از بیابان عربستان لشکرها از عرب بادیه نشینی وحشی و بی تمدن، که تعصب مذهبی و روح غارتگری محرک آنان بود به فرمان عمر… به ایران روی نهادند، علت اینکه قومی وحشی)!( چون عرب بیابانی را نتوانستند از میان بردارند، اغتشاش وفسادی بود که بعد از خسروپرویز در همه امور ایران، رخ داد.(29)
نتیجه گیری از بعد دوم: با توجه به این تصویر کلی که از اوضاع اجتماعی ایران ساسانی در این فصل ارائه شد، درمی یابیم که ؛ جامعه به تدریج براثر نظام طبقاتی حاکم و ظلم و جور شاهان ساسانی از طرق مختلف(نظیر ، وضع مالیاتهای سنگین، زندانی کردن و شکنجه های سخت مجرمان و بعضا بی گناهان، عدم حق آموزش برای طبقه عام مردم و…) که بر ملت روا می شد؛ و نیز فساد اقتصادی که ذکر شد؛ به سوی یک انحطاط بزرگ پیش رفت و مسلما این بار نیز اسلام بود که باذن الله، ملت ایران را از غرق شدن در این انحطاط نجات داد و باز هم برای او، آزادی و رهایی از فساد و ظلم را به ارمغان آورد.
3- نظام خانوادگی:
در این بخش به برخی قوانین مربوط به تشکیل خانواده و تربیت فرزندان در عهد ساسانی اشاره می کنیم.”در عهد ساسانی حقوق شخصی بسیار دستخوش تصرف بود، مخصوصا احکام نکاح وارث به اندازه ای پیچیده و مبهم بود که موبدان هرچه می خواستند می کردند.(30.) برای اثبات این مدعا به قسمتی از نوشته های کریستین سن درباره تعدد زوجات اشاره می نمائیم:
اصل تعدد زوجات اساس تشکیل خانواده به شمار می رفت. در عمل عمده زنانی که مرد می توانست داشته باشد به نسبت استطاعت او بود. ظاهرا مردان کم بضاعت بیش از یک زن نداشتند… یکی از زنان، صاحب حقوق کامله مسحوب شده و او را زن پادشاهیها- (پادشاه زن) یا زن ممتاز می خواندند. از او پست تر زنی بود که عنوان خدمتکاری داشت و او را زن خدمتکار می گفتند. حقوق قانونی این دو زوجه مختلف بود… شوهر مکلف بود که مادام العمر زن ممتاز خود را نان داده، نگهداری نماید. اما زوجه هایی که عنوان چاکرزن داشته اند [زن خدمتکار] فقط اولاد ذکور آنان در خانواده پدری پذیرفته می شده است.(31)
علاوه بر تعدد زوجات در عهد ساسانی، ازدواج با محارم نیز در تشکیل خانواده ، امری جایز و چه بسا شایسته و پسندیده شمرده می شد. و آن را در جهت حفظ پاکی نسب و خون خانواده به حساب می آوردند. اهتمام در پاکی نسب و خون خانواده یکی از صفات بارز جامعه ایرانی به شمار می رفت، تا حدی که ازدواج با محارم را جایز می شمردند.(32)
و طبق گفته کریستین سن، ازدواج با محارم به هیچ وجه، زنا محسوب نمی شده بلکه عمل ثوابی بوده که از لحاظ دینی اجری عظیم داشته است. هرگاه شوهری به زن خود می گفت: از این لحظه تو آزاد و صاحب اختیار هستی.زن بدین وسیله طرد نمی شد، ولی اجازه می یافت به عنوان زن خدمتکار شوهر دیگر انتخاب کند و فرزندانی که از این ازدواج جدید در حیات شوهر اولش به دنیا می آمدند، از آن شوهر اولش بود، یعنی زن تحت تبعیت شوهر اول باقی می ماند.(33)
شوهر حق داشت یکی از زنانش را (حتی ممتاز) به مرد دیگری بسپارد،رضایت زن شرط نبود، و باز فرزندانی که متولد می شدند متعلق به شوهر اول بودند و مانند فرزندان او محسوب می شدند، این عمل را خیری می دانستند وکمک به هم دین تنگدست برمی شمردند. تربیت طفل به عهده مادر بود و در صورت احتیاج پدر/ خواهر/ یا دختر بزرگ را به تربیت کودک می گماشت. دختر حق انتخاب شوهر نداشت. و این حق به پدر اختصاص داشت واگر در قید حیات نبود، شخص دیگری اجازه شوهر دادن دختر را داشت.(به ترتیب، مادر، عموها، دایی ها….)(34)
یکی دیگر از قوانین مربوط به تشکیل خانواده ها، که مختص عهد ساسانی بود، ازدواج ابدال یا به قول شهید مطهری (ره) ازدواج غیابی است: که در آن اگر مردی بمیرد،. زن او را در صورت وجود و در قید حیات بودن ودر غیر این صورت، دختر او را به یکی از خویشاوندان نزدیک او (متوفی) می دادند. و فرزندی که ازاین ازدواج حاصل می شد، از نظر قانونی فرزند مرد متوفی محسوب می شد، و وارث او می گشت. و اگر آن مرد متوفی صاحب زنی نبود، باید به وسیله مال شخصی وی جهیزیه زنی را تامین می کردند واو را نیز به یکی از خویشاوندان نزدیک وی می دادند.(35)
ارث نیز فقط به زن ممتاز و فرزندانی که از او بودند، تعلق می گرفت؛ مگر اینکه مرد برای خدمتکار نیز وصیت می کرد.
منابع و ماخذ
1- ر.ک. مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران.
2- سن، کریستین، ایران از آغاز تا اسلام، ص .207
3- همان، ص 208
4- همان، ص 208
5- گریشمن، ایران از آغاز تا اسلام، مترجم دکتر معین، ص 208
6- سن، کریستین، ایران در زمان ساسانیان، ص 63
7- گریشمن، همان ص 379
8- ر.ک مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام وایران.
9- ایران در زمان ساسانیان، همان، ص 212-213
10- همان، ص 215
11- همان، ص 265-264
12- همان، ص 350
13- همان، ص 265
14- ر.ک مطهری، خدمات متقابل اسلام وایران
15- ایران از آغاز تا اسلام، همان ص 380
16- همان، ص 381
17- ایران در زمان ساسانیان، ص 402
18- همان
19- همان، ص 393
20- ایران از آغاز تا اسلام، ص 362
21- ر.ک. مطهری، خدمات متقابل اسلام وایران.
22- ایران در زمان ساسانیان، ص 448
23- نلدکه، تاریخ طبری، ص 352
24- همان
25- ایران در زمان ساسانیان، همان، ص 591
26- همان، ص 416-414
27- ایران از آغاز تا اسلام، ص 250
28- تقوی، ابوالفضل، تاریخچه تمدن اسلام وایران، ص 238
29- همان، ص 648
30- مطهری، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران.
31- ایران در زمان ساسانیان، ص 432-433
32- همان، ص 434
33- همان، ص 442-441
34- همان
35- همان، ص 444

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد