صورت و معنا دو کفهی ترازوی کلام ادبی و شعرند. هرچند یادآوری این نکته شاید غیرلازم و تکراری بهنظر بیاید، اما ناگزیر برای بررسی شعر خاقانی، بیمناسبت نیست.
در شعر خاقانی برخلاف شعر مولوی که معنی بر صورت میچربد و عمق دریای معانی و امواج افکار فرصت نگریستن به سطح دریا را نمیدهد و برخلاف سعدی و حافظ که آراستگیهای صوری و لطف و عمق معنی، تعادلی شگفت به شعر آنها داده و کلامشان را دلنشین، زیبا و خواستنی کرده است، برای خاقانی صورت بسیار مهمتر از معنی است و به قول معروف «چهگونه گفتن» بر «چه گفتن» ارجحیت دارد. پیام و معنی در شعر خاقانی بسیار معمولی و دمدستی است. عمیق، مواج و دور و شگفت نیست؛ یا شکایتی است یا پند و اندرزی یا فخریهای و یا مدح و ستایشی است از امیری یا وزیری به قصد دریافت صلهای. اما در عوض، آراستن ظاهر کلام و یافتن روابط صورت کلمات و حروف الفبا و بازیهای نغز با آنها، بسیار شگفتانگیز و بدیع است و از ذهنی خلاق حکایت میکند.
به جرات میتوان گفت هیچ شاعری در زبان فارسی به اندازهی خاقانی نسبت به روابط ظاهری واژگان و شباهت اشکال حروف با اشیا و آوردن انواع جناس حریص نیست. خاقانی نمیتواند از وسوسهی بازی با حروف الفبا، اعداد و تناسبهای میان آنها بهراحتا بگذرد. به حق میتوان گفت خاقانی «فرمالیست»ترین شاعر ایران است.
البته لازم است یادآوری کنیم که بازی با واژگان و همچنین انواع سجع و جناس در شعر فارسی رواج بسیار دارد و تنها منحصر به خاقانی نیست. حتا بازی با حروف الفبا هم، از سدههای اول شعر فارسی بهصورت جسته و گریخته وجود داشته است؛ ازجمله در تشبیهات حروفی مانند نمونههای زیر:
حلقهی زلفت همه قصیدهی عینی حلقهی جعدت همه قصیدهی دالی١
آن دو زلفین بر آن عارض او گویی راست به گل سوری بر، غالیه بفشاند نسیم
کشت بر کشت سیه جعد چو عین اندر عین تاب بر تاب سیه زلف چو جیم اندر جیم٢
همچنین دکتر شفیعی کدکنی در کتاب گرانقدر «صور خیال در شعر فارسی» در مورد تشبیهات حروفی در شعر ناصرخسرو میگوید: «یکی از خصایص صور خیال در شعر ناصرخسرو، توجه عجیبی است که او به تشبیهات حروفی دارد. چنانکه ناصرخسرو «مردمی» را به گونهی «الفی» میبیند که اینک «نون» شده است یا میگوید:
قد الفیت لام شد بنگر منگر تو چنین به زلفک لامی»٣
اینگونه توجه به شکل حروف در شعر کسانی چون نظامی و مولوی هم کمابیش به کار رفته است:
نظامی در مخزنالأسرار میگوید:
تختهی اول که الف نقش بست بر در محجوبهی احمد نشست
حلقهی حا را کالف اقلیم داد طوق ز دال و کمر از میم داد۴
که در بیت اول به الف کلمهی احمد اشاره دارد و در بیت دوم «ح» را به شکل حلقه و «د» احمد را به طوق و «م» احمد را به کمربند مانند کرده است. یا در این بیت:
همچو الف راست به عهد و وفا اول و آخر شده بر انبیا
که اشاره دارد به کلمهی «انبیا» که با حروف الف آغاز میشود و با آن پایان میپذیرد. و یا این بیت از مولانا:
نون ابرو، صاد چشم و جیم گوش برنوشتی فتنهی صد عقل و هوش۵
در ادبیات عرب هم به اینگونه بازیهای واژگانی و حروفی برمیخوریم که خالی از لطف نیستند، برای نمونه:
اأهاجَک و الیل ملقی الجران غراب یَنوح علی غصن بان
ففی نعبات الغراب اغتراب و فی البان بین بعید التدانی٦
ترجمه: در حالی که شب مانند شتر، گردن فروهشته بود (آرمیده بود) کلاغی نوحهکنان تو را بر شاخهی درخت بان به تشویق و هیجان افکند. در بانگ شوم زاغان آوارگی است و در کلمهی بان، جدایی و بینونیتی است که زود پیوند نپذیرد (کلمهی بان هم به معنی درختی که تخم آن روغنی خوشبو دارد و هم فعل ماضی است از بینونت و بین به معنی جدایی و فراق).
ما در نوشتهی حاضر بر آنیم تا به بخشی از نغزبازیهای خاقانی با واژگان و حروف، بپردازیم. گفتنی است تمام نمونهها از دیوان خاقانی، ویراستهی دکتر میرجلالالدین کزازی انتخاب شده است.
از حرف صولجان فش زیرش دو گوی ساکن آمد چو صفر مفلس و ز صفر شد توانگر۷
توضیح: صولجان ← چوب بازی چوگان است و فش ← مانند. حرف صولجان فش؛ یعنی حرفی که مانند چوب بازی چوگان است ← L. زیرش دو گوی ساکن ← یا
عاق رب است کورا خوانده است جای عقرب کز فر اوست مه را برقع ز فَرَّش عبقر٨
توضیح: بازی شگفت و زیبای خاقانی با کلمات «عاق ربـ عقربـ برقعـ عبقر». اگر حرف الف را از کلمهی عاق رب حذف کنیم عقرب میشود و اگر حروف کلمهی عقرب را از آخر به اول بخوانیم، برقع میشود و کلمهی عبقر هم، درهم ریختهی عقرب است.
ادریس و جم مهندس، موسی و خضر بنا روی ملک مزوق نوح لمک دروگر٩
توضیح: روح با نوح جناس ناقص و ملک و لمک جناس مصحف.
یک کنجدش نگنجد در سینه گنج توران یک سنجدش نسنجد در دیده ملک بربر١٠
توضیح: انواع جناس بین «کنجد و گنجد و گنج» و همینطور بین «سنجد و سنجد».
زیر سه حرف جاهش گنج است و حرف آخر صفری است در میانش هفت آسمان محقر١١
توضیح: حرف آخر کلمهی جاه به عدد صفر مانند شده است. صفری که هفت آسمان در میان آن کوچک است.
داغی است بر جبین سپهر از سه حرف عید ماه نو ابتدای سه حرف است بنگرش١٢
توضیح: ابتدای سه حرف «عـ، ی، د»، «عـ» است که شبیه هلال ماه نو است.
چون عین، عید نعلش وز نقش گوش و چشم هاء مشقَّق آمد و میم مدورش١٣
توضیح: نعل اسب که به شکل E است به ع عید تشبیه شده است و گوش به هـ مشقق (هوز) و چشم به م.
آن روز رفت آب غلامان که یوسفی تصحیف عید شد به بهای محقرش١۴
توضیح: تصحیف عید ← عبد. اشاره دارد به فروخته شدن حضرت یوسف به عنوان بنده در برابر دراهم معدود.
بقایی نیست هیچ اقبال را، چند آزمودستی خود آنک لابقا، مقلوب اقبال است بر خوانش١۵
توضیح: اگر لابقا (فانی) را از آخر به اول بخوانیم همان کلمهی اقبال به دست میآید.
چو عنقا من و کوه قافم قناعت که چون قاف شد جز عنایی نبینم١٦
توضیح: شاعر خود را به عنقا و قناعت را به کوه قاف تشبیه کرده است و میگوید بدون قناعت زندگی همه رنج و عناست. نکتهی نغز این بیت اینجاست که اگر حرف «ق» را از کلمهی «عنقا» برداریم، واژهی «عنا» به دست میآید که به معنی رنج است. ضمنن اگر حرف «ت» را از قناعت حذف کنیم، قناع میماند که شکلی مقلوب از واژهی عنقاست.
بر تختهی صدق بود آحاد زان اول اولیات جویم١۷
توضیح: آحاد ← ١ حرف اول کلمهی اولیا هم الف است که به عدد ١ شبیه است. ضمنن بر روی تختهی خاک، محاسبات ریاضی انجام میدادهاند.
هست مطوق چو صفر، خصم تو بر تخت خاک در برش آحاد و صفر یعنی آه از ندم١٨
توضیح: آحاد ← (١) = آ و صفر (٠)= ه = آه
بر تختهی خاک، حساب میکردهاند که به آن تخت محاسب هم میگفتهاند.
نمونههای ذکر شده مشتی است از خروار. در ضمن برای جلوگیری از تطویل کلام توضیح ادبیات گفته نشد. علاقهمندان میتوانند به کتاب «گزارش دشواریهای دیوان خاقانی» از دکتر میرجلالالدین کزازی مراجعه کنند.
پینوشتها:
١. از خسروی سرخسی به نقل از صور خیال در شعر فارسی، ص ۴۷٨.
٢. از معروفی است، همان منبع، ص ۴١٠.
٣. همان، صص ۵۵٦-۵۵۷.
۴. مخزنالاسرار نظامی، برات زنجانی، انتشارات دانشگاه تهران.
۵. مثنوی، دفتر پنجم، ب ٣١١.
٦. به نقل از گزیدهی جهانگشای جوینی به کوشش خطیب رهبر، ص ٨٩.
۷. دیوان خاقانی، ویراسته کزازی، قصیدهی ۵٩، بیت ١۵.
٨. همان، ق ۵٨، ب ۴۷.
٩. همان، ق ۵٩، ب ۴٠.
١٠. همان، ق ۵٩، ب ۵٢.
١١. همان، ق ۵٨، ب ۵۵.
١٢. همان، ق ٦٣، ب ۷٠.
١٣. همان، ق ٦٣، ب ۷٠.
١۴. همان، ق ٦٣، ب ٨۴.
١۵. همان، ق ٦۵، ب ٨٨.
١٦. همان، ق ٨٣، ب ٨.
١۷. همان، ق ٨۴، ب ٣٦.
١٨. همان، ق ٨۵، ب ۵۵.
نورالدین بازگیر