خانه » همه » مذهبی » باسلام و خسته نباشیداین که در دوره پهلوی ما ۳۵ درصد شرکت بنز و فیلات رو داشتیم۵۰ درصد تولید اف ۱۴، ۳۰ درصد ایرباکس رو و خط تولید پژو و… و امار دیگر در اون‌دوره چقدر درسته!؟و خب این حقیقت دردناک هست که ما اصلا استقلالی نداشتیم و عدم استقلال سیاسی و علمی و اقتصادی هرچقدر هم که سرمایه گذاری کرده باشه به هیچ دردی نمیخوره و چون منافع ایران در حقیقت به باد‌ رفته!اما خب میخوام ببینم این درصد هایی که ساختند چقدرش درسته و یه توضیح کامل بدهید. چون حقیقتا دروغ و تحریفات و شبه های زیادی برای تطهیر کردن اون دوران استفاده شده.و اینکه میخواستم مدارک و مستنداتی رو داشته باشم در رابطه با تحصیلات محمدرضا شاه(خلبان بودن یا نبودنش،جامع شناس یا نبودنش و…)

باسلام و خسته نباشیداین که در دوره پهلوی ما ۳۵ درصد شرکت بنز و فیلات رو داشتیم۵۰ درصد تولید اف ۱۴، ۳۰ درصد ایرباکس رو و خط تولید پژو و… و امار دیگر در اون‌دوره چقدر درسته!؟و خب این حقیقت دردناک هست که ما اصلا استقلالی نداشتیم و عدم استقلال سیاسی و علمی و اقتصادی هرچقدر هم که سرمایه گذاری کرده باشه به هیچ دردی نمیخوره و چون منافع ایران در حقیقت به باد‌ رفته!اما خب میخوام ببینم این درصد هایی که ساختند چقدرش درسته و یه توضیح کامل بدهید. چون حقیقتا دروغ و تحریفات و شبه های زیادی برای تطهیر کردن اون دوران استفاده شده.و اینکه میخواستم مدارک و مستنداتی رو داشته باشم در رابطه با تحصیلات محمدرضا شاه(خلبان بودن یا نبودنش،جامع شناس یا نبودنش و…)

1. این گونه نوشته ها در فضای مجازی و رسانه های معلوم الحال با هدف تطهیر چهره رژیم پهلوی منتشر می شود که با ردیف نمودن یکسری مطالب و ادعاها به دنبال ایجاد نوعی وجاهت برای پهلوی هستند. هیچکدام از این ادعاها مستند نبوده و هیچ مدرکی در مورد آن ارایه نشده است. در مورد سهام شرکت بنز سال‌ها بود که گفته می‌شد ایران بخشی از سهام بنز را پیش از انقلاب خریده است و پس از انقلاب بنز به جای سهامش چهار هزار ماشین پلیس به ایران داده اما در حقیقت این‌گونه نبوده است. پیش از انقلاب، و در دهه 70 میلادی با بروز بحران مالی در غرب، بنز با مشکل مواجه می‌شود و رو به ورشکستگی می‌رود. در این شرایط دولت ایران سعی می‌کند 30 درصد از سهام بنز آلمان را بخرد. با این کار مدیریت شرکت مرسدس بنز در اختیار ایران قرار می‌گرفت اما دولت آلمان برای جلوگیری از این موضوع خود اقدام به خرید سهام مرسدس بنز می‌کند تا مالکیت این شرکت از دست آلمان‌ها خارج نشود.البته پس از این اتفاق محمدرضا پهلوی با پول ملت ایران بخشی از سهام بنز را برای خانواده‌اش می‌خرد. شاه ایران در اواخر حکمرانی‌اش مدل معروف کلاس G را که شاسی‌بلندی متوسط است برای ارتش ایران سفارش می‌دهد. شرکت بنز بنا به درخواست شاه ایران شروع به طراحی این مدل می‌کند که انقلاب رخ می‌دهد. مرسدس بنز هم مدل G را به جای ارتش ایران تحویل نیروهای ناتو می‌دهد. البته پس از انقلاب مرسدس بنز همچنان همکاری خود را با ایران ادامه می‌دهد. این شرکت تنها در جنگ تحمیلی به مدت دو ماه و آن هم به صورت موقت دفترش را در تهران تعطیل می‌کند.
(https://www.google.com/amp/s/www.isna.ir/amp/95040101969)
شاه هیچ سهامی از شرکت هواپیمایی نخریده بود و تنها تعدادی هواپیمای اف 14 خریداری کرده بود. یکی از خریدهای بد و خودسرانه شاه خرید هواپیمای اف-14 بود. درحالی‌که اف-15 با قیمت یک‌چهارم و قابلیت‌های فنی بیشتر و بهتر برای ارتش ایران در دسترس بود، شاه اف-14 را خرید تا گران‌ترین هواپیمای جهان را داشته باشد. هواپیمایی که خریدار دیگری غیر از ایران نداشت. حتی اسرائیل، به‌عنوان نزدیک‌ترین متحد آمریکا هم ترجیح داده بود اف-15 بخرد.
به گفته سپهبد «عبدالله آذر برزین» جانشین فرمانده نیروی هوایی ارتش پهلوی؛ کارشناسان ارتش اصرار داشتند که اف-15 که توان و تجربه فنی برای استفاده از آن در ایران وجود داشت به تعداد بالا خریداری شود اما درنهایت با نظر شاه هواپیماهای اف-14 آمدند و 300 مستشار نظامی آمریکایی نیز برای آموزش و نظارت در ایران مستقر شدند. بودجه‌های بسیار بالا هم برای تطبیق سیستم‌های راداری و فنی و… هواپیماهای اف-14 با تجهیزات نیروی هوایی ایران هزینه شد.
خرید غیرکارشناسی هواپیماها 2.2میلیارد دلار خرج روی دست ایران گذاشت. البته در آن زمان نفت گران شده بود و شاه دوست داشت تا می‌تواند پول خرج کند. آمریکایی‌ها هم بهترین بازار را برای تجهیزات خود پیدا کرده بودند و نمی‌گذاشتند پول نفت ایران، جای دوری برود! این شد که چند سناتور برای فروش این هواپیماها پا پیش گذاشتند. 28میلیون دلار هم رشوه دادند. چرا؟ چون گرومن، یا همان شرکت تولید کننده اف-14 در معرض ورشکستگی بود اما حالا با پول نفت ایران نجات می‌یافت.
خرید شاه آنقدر عجیب بود که صدای شرکت رقیب گرومن را هم درآورد. تولیدکننده اف-15 به سنا شکایت کرد. موضوع حتی به رسانه‌های آمریکا هم کشیده شد و نیویورک تایمز در تاریخ 26 بهمن 1354 (15 فوریه 1976) گزارش مفصلی درباره این ماجرا نوشت.(https://www.alef.ir/news/3981116004.html)
شاه 25 درصد از سهام شرکت «فرید کروپ» را به بهای 875 میلیون مارک خریداری کرد؛ درحالی‌که ارزش واقعی آن 175 میلیون مارک بود.ر واقع تهران درآمد مازاد خود را به اقتصاد آلمان پیشکش کرد زیرا این دو شرکت آلمانی در آن روزها در آستانه ورشکستگی بودند. به این ترتیب علی غضنفری نماینده ایران در این دو شرکت شد.
در سال 1979 حکومت شاهنشاهی سقوط کرد و سپس جنگ ایران و عراق رخ داد. سود شرکت آلمانی تحت تأثیر این شرایط به یک درصد رسید و شرکت های «کروپ» و «تیسن» در یکدیگر ادغام شدند و از تملک بخش خصوصی به تملک بخش عمومی درآمدند. در نتیجه ادغام با دیگر شرکت ها، سهم ایران به هفت و هفتاد و نه صدم درصد رسید و یک ایرانی به عنوان عضو هیئت مدیره شرکت جدید منصوب شد.
پس از حوادث یازدهم سپتامبر سال 2001 که جورج بوش پسر رئیس جمهور اسبق آمریکا، ایران را جزء «محور شرارت» اعلام کرد، آمریکا از شرکت آلمانی «تیسن کروپ» خواست سهم ایران را در این شرکت کاهش دهد تا واشنگتن با امضای قرارداد با آن موافقت کند. در نتیجه، ایران برای جلوگیری از
تحریم های بیشتر، تصمیم گرفت سهمش را در این شرکت به زیر پنج درصد کاهش دهد که در این صورت دیگر امکان تعیین نماینده در هیئت مدیره شرکت را نداشت. در عمل نیز شرکت «تیسن کروپ» تصمیم گرفت سهام ایران را به قیمت 11 یورو به ازای هر سهم خریداری کند اما تهران بر قیمت 24 یورو برای هر سهم اصرار داشت. بعد از شش ماه مذاکره، مذاکره کننده ایرانی موفق شد سهام خود را با مبلغ مورد نظرش بفروشد و مجموع ارزش سهام فروخته شده ایران در این شرکت به 406 میلیون یورو رسید که طبق شرط طرف ایرانی، به صورت نقدی به ایران پرداخت شد.
فشارهای آمریکا موجب شد شرکت «تیسن کروپ» از حضور نماینده ایران در کمیته نظارت بر شرکت جلوگیری کند و در سال 2004 محمد مهدی نواب نماینده ایران از شرکت اخراج شد. ایران در حالی که چهار و نیم درصد سهام این شرکت را در اختیار داشت نمی توانست بر هیچ یک از قرادادهای امضا شده نظارت داشته باشد. سهام باقیمانده ایران در سال 2007 به فروش گذاشته شد بدون آن که قیمتش که در آن زمان 700 میلیون دلار برآورد شد، اعلام شود. اما تا به امروز خریداری برای آن پیدا نشده است.(https://foreignmedia.farhang.gov.ir/fa/news/256671/2016
بخشی از آنچه به عنوان سهام شاه نام برده شده، تصاحب اموال عمومی به عنوان ملک شخص شاه است که سند خیانت وی به کشور است نه مایه افتخار
روزنامه «نیویورک تایمز» اندک زمانی پس از سقوط رژیم شاه در فوریه 1979 خبر داد که براساس لیست تهیه شده به وسیله مخالفان رژیم، خانواده پهلوی در ایران هفده و کمپانی بیمه، 25 کارخانه فلزکاری، هشت کمپانی مربوط به امور معدنی، ده کارخانه سازنده مواد ساختمانی، 47 شرکت خدمات عمومی، 43 کارخانه سازنده مواد غذایی، و 26 فقره سرمایه گذاریهای مختلف بازرگانی را تصاحب دارند.
بنیاد پهلوی در بانک توسعه صنعت و معدنی ایران، شرکت خودروسازی ایران ناسیونال، کارخانه های آزمایش و شرکت فروشگاه های بزرگ کوروش صاحب سهام عمده بود. شمس پهلوی در دهه 1350، 25 میلیون دلار خرج خرید تپه ای در لس آنجلس کرد و در آنجا ویلای باشکوهی ساخت. اشرف پهلوی بنا به نوشته روزنامه «دیلی میل» زمینی به مساحت 160 جریب در «بورلی هیلز» خریداری کرد و خیال داشت یک خانه 7/5 میلیون پوندی به مساحت سه هکتار برای خود بسازد که قرار بود در نزدیک آن دریاچه‌ای به مبلغ 2/5 میلیون لیره و جاده پردرختی به طول دو میل احداث شود.
شاه، ملکی در ناحیه «استیلمانس» انگلستان خریداری کرده بود که پس از برکناری فرصت استفاده و پناه بردن بدان را نیافت و دولت انگلستان از پذیرفتن وی در انگلستان خودداری کرد. قرار بود شاه یک ملک یک میلیون دلاری با قیمت های دهه 1970 در «راکی مانتینز» آمریکا در نزدیک «کلرادو» خریداری کند و نیز ملک دیگر در «مایورکا» برای شهبانو تهیه کند که روزنامه «دیلی اکسپرس اسپرس» در 28 مارس 1978 و «اشترن» در چهاردهم سپتامبر 1978 خبر آن خریدها را منتشر کرده بودند.(https://www.alef.ir/news/3961117015.html?show=text)
2.در مورد خود شاه، شاه تحصیلات دانشگاهی و هیچ دکترای علمی نداشت. او به امر پدرش و به صورت سفارشی از 1314 تا 1317 به دانشکده افسری رفت. دکتراهای اعطایی به او افتخاری بود و جنبه سیاسی داشت.
شاه هیچ دوره رسمی خلبانی طی نکرد. ماجراجویی او سبب شد پرواز با چند هواپیمای مدل‌ قدیمی را بیاموزد. تصاویر و ادعاهای خلبانی شاه با هواپیماهای مدرن، مربوط به پروازهای تشریفاتی او به عنوان خلبان افتخاری و در کنار خلبانان اصلی آن هواپیماها است.
3.بر خلاف ادعاهایی که در مورد رشد اقتصادی زمان شاه و وضعیت اقتصادی آن زمان مطرح می شود.نگاهی به برخی از اظهارات اندیشمندان خارجی از وضعیت کشور در آن دوره گویای همه چیز است.
فرانس فیتزجرالد، نویسنده سرشناس امریکایی، مشاهداتش در ایران را در سال 1353 در مقاله ای به نام «به شاه هرچه می خواهد بدهید»؛ giving the shah everything he wants»، که در یکی از مجلات امریکا چاپ شد، آورده است:
«وضعیت ایران به طور کلی به مراتب بدتر از کشوری مانند سوریه است که نه نفت و نه ثبات سیاسی دارد. به این دلیل که شاه برای توسعه کشور هرگز تلاش جدی نکرده است… ثروت کشور بیشتر به سوی خودرو های شخصی و نه اتوبوس، کالاهای مصرفی و نه بهداشت عمومی، و به سوی حقوق سربازان و پلیس کشور و نه آمورگاران، سرازیر شده است.»
جان فوران استاد دانشگاه کالیفرنیای امریکا از وضعیت تغذیه و بهداشت در جامعه ایران در زمان پهلوی دوم اینگونه می نویسد:«65 درصد شهرنشینان در سال 1351-1352ش دچار سوء تغذیه بودند (که 25 درصد اینها وضع تغذیه شان بسیار بد بود) و این در مقایسه با 42 درصد در روستاها، رقم بسیار بالایی است. آمار و ارقام بهداشتی نشان می دهد که بر تعداد تختهای بیمارستان ، کلینیکها، پزشک و پرستار افزوده شده اما در سال 1356 ایران هنوز در خاورمیانه بدترین نسبت پزشک- بیمار، بالاترین نرخ مرگ و میر نوزادان و اطفال و پایینترین نسبت تخت بیمارستان به جمعیت را دارا بوده است»( جان فوران،مقاومت شکننده، ترجمه احمد تدین، تهران: رسا، ص 492)
وی در کتاب خود به وضعیت توسعه در روستاها پرداخته، در این خصوص می نویسد:
«به رغم ایجاد مدرسه های روستایی توسط سپاه دانش، تنها 15 درصد روستاییان در سال 1350 ش از تحصیلات ابتدایی برخوردار می شدند و در سال 1354ش، 60 درصد مردان و 90 درصد زنان روستایی بی سواد بودند. در سالهای دهه 1350ش، 96 درصد روستاها برق نداشتند.»(همان، ص 477)
دکتر یرواند آبراهامیان استاد دانشگاه شهر نیویورک ،آمار وحشتناکی را در خصوص وضعیت پزشکان و تحصیل در زمان پهلوی دوم بیان می کند که نشان از اوضاع بسیار بد کشور داشته است:
«انقلاب سفید محمدرضاشاه پهلوی و در پی آن رونق درآمد نفت به جای پاسخگویی به انتظارات عمومی، موجب افزایش نارضایتی های گسترده شد. درست است که اجرای برنامه های اجتماعی در بهبود وضعیت آموزشی و امکانات بهداشتی بسیار موثر بود، اما این نکته نیز صحت دارد که ایران پس از دو دهه یکی از بدترین کشورها در بخش مرگ و میر کودکان و نسبت پزشک به بیمار در خاورمیانه بود. یکی از پایین ترین نرخ های آموزش عالی مربوط به این کشور بود. افزون بر این، 68 درصد از جمعیت بزرگسال بی سواد بودند، 60 درصد از کودکان نمی توانستند دوره دبستان را به صورت کامل طی کنند و تنها 30 درصد از داوطلبان کنکور می توانستند وارد دانشگاهها شوند. در این میان شمار افراد متقاضی تحصیل در خارج از کشور رو به رشد بود. در دهه 1970/1350 شمار پزشکان ایرانی مستقر در نیویورک بیشتر از شهرهای غیر از تهران بود. »(یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمد ابراهیم فتاحی، ص 255-253)
نظر موسسه امریکایی هادسن در مورد وضعیت کلان اقتصادی ایران در دوره پهلوی
بنا به گزارش موسسه هادسُن « Hudson Institute» یکی از مهم ترین اتاق های فکر که در تدوین و طراحی سیاست های کلان ایالات متحده که امروزه نیز همچنان نقش جدی و تأثیرگذار دارد در 1975م/1354 ش، حتی اگر ایران به نرخ رشد پیش بینی شده حاصل از سیاستهای اقتصادی حکومت پهلوی دست یابد، در سال 1985م/1364ش «اقتصادش از اقتصاد هندوستان بهتر نخواهد بود و اگر از مکزیک عقب نباشد حداکثر به سطح آن کشور خواهد رسید»
وضعیت صنعت ایران در دوره پهلوی در مقایسه با دیگر کشورهای جهان
جان فوران در مورد وضعیت صنعت کشور در زمان پهلوی دوم در مقایسه صنعتی ایران با سه کشور هندوستان، سنگاپور و مکزیک ، می نویسد:
«سهم صنعت در تولید ناخالص ملی 18 درصد بود و به مراتب از سهم خدمات (35درصد) و نفت (35 درصد) در 1356-1357ش کمتر می شد و دیگر اینکه صادرات صنعتی غیرنفتی تنها 2 تا 3 درصد همه صادرات ایران در سال 1354 ش تشکیل می داد که در مقایسه با کشورهایی مثل هندوستان (بیش از 50 درصد)، سنگاپور (60 درصد) و مکزیک (33درصد) بسیار ناچیز می نمود. »(مقاومت شکننده، ص 484)( www.rajanews.com/news/233585
علینقی عالیخانی از مقامات عالی‌رتبه اقتصادی رژیم پهلوی که در اغلب سال‌های دهه 40 نیز وزارت اقتصاد را برعهده داشت، طی مقدمه‌ای که بر یادداشت‌های اسدالله علم نگاشته، به تفصیل کارکردها و دستاوردهای رژیم پهلوی را در عرصه‌های مختلف مورد بررسی قرار داده است. در بخشی از این مقدمه می‌خوانیم: «… در 1355 تنها 75% از کودکان به آموزش دسترسی داشتند، آن هم در شرایطی که حتی در پایتخت مدرسه‌ها تا سه نوبت کار می‌کردند و شمار شاگردان هر کلاس به 80-70 نفر می‌رسید. برپایه گزارش سال 1979 بانک جهانی، درصد اشخاص بالغ باسواد در 1975، در تانزانیا 66، در ترکیه 60 و در ایران 50 بیش نبود، همچنین در 1977 انتظار عمر متوسط (امید به زندگی) در ترکیه 60، در ایران 52 و در هندوستان و تانزانیا 51 سال بود. به زبان دیگر، چه در زمینه آموزشی و چه در زمینه بهداشتی، وضع ایران از کشورهایی که درآمد کمتر یا خیلی کمتر داشتند، بهتر نبود.» (یادداشت‌های امیراسدالله علم، ویراستار علینقی عالیخانی، تهران، انتشارات مازیار و معین، ، 1380، ج 1، ص121-120)
4.آنچه از قدرت نظامی ارتش شاه بیان می شود نه در راستای اقتدار کشور و حفظ منافع آن بلکه در جهت سیاست های آمریکا و حفظ منافع آنها صورت گرفته و کشور را بیشتر وابسته به آنان می کرد. صرف داشتن چنین تجهیزاتی نمی تواند قدرت محسوب شود. آن هم در شرایطی که کشور به توجه به بخش های زیر بنایی و اقتصادی به شدت نیاز داشت.
تلاش برای القای این نکته که ارتش ایران پنجمین ارتش قدرتمند جهان است، یکی از موضوعاتی بود که شاه با تخصیص بخش عمده ای از بودجه سالانه، پیگیری می‌کرد. وی بودجه سالانه ارتش را از 293 میلیون دلار در سال 42، به 1.8 میلیارد دلار در سال 52 و پس از چهار برابر شدن قیمت نفت در سال 55، این بودجه را به 7.3 میلیارد رساند. آنچه که از ارتش ایران به عنوان بزرگترین ارتش خاورمیانه در زمان محمدرضا شاه مطرح می شود، عمدتاً ذیل عنوان ژندارمی منطقه برای تأمین منافع آمریکا تعریف می شود. مهم‌ترین تلاش‌های شاه در این زمینه را می‌توان صرف هزینه‌های هنگفت و تمایل سیری‌ناپذیر وی برای در اختیار داشتن سلاح‌های مدرن و پیشرفته‌ی غربی دانست. شعار شاه در خرید اسلحه خریدن بهترین نوع تسلیحات با بیشترین مقدار و در اسرع وقت یا جمع هر 3 عامل کمیت، کیفیت و سرعت بود. او همیشه مشتری پیشرفته‌ترین نوع تسلیحات بود و از آن جمله سفارش خرید هاورکرافت‌های موشک‌انداز و هلیکوپترهای مین‌انداز و هواپیماهای کوچک عمودپرواز و هواپیماهای مخصوص جنگ با زیردریایی‌ها را داده بود. قسمت اعظم سلاح‌های مورد نیاز ایران از آمریکا خریداری می‌شد ولی انگلستان، ایتالیا، آلمان و حتی شوروی هم از این خوان نعمت بی‌بهره نبودند.(باری، روبین، جنگ قدرت‌ها در ایران، ترجمه‌ی محمود مشرقی، انتشارات آشتیانی، ص 122) سفر رسمی نیکسون به ایران در روزهای 9 و 10 خرداد 1351، نقطه‌ عطفی در برنامه‌ی تسلیحاتی ایران بود. نتیجه‌ این سفر بازگذاشتن دست شاه برای خرید هر گونه سلاح پیشرفته غیر از سلاح‌های هسته‌ای بود. هنوز 2 ماه از این سفر نگذشته بود که ایران سلاح‌هایی به مبلغ 1/2 میلیارد دلار به آمریکا سفارش داد. تا آن زمان این بزرگ‌ترین معامله‌ای بود که یکجا صورت گرفته بود و شامل 175 فروند جت جنگنده، پانصد هلیکوپتر و تعداد زیادی موشک زمین به هوا می‌شد.(امینی، علیرضا، تاریخ روابط خارجی ایران در دوره‌ی پهلوی، نشر صدای معاصر، ص 201)
واقعیت این است که شاه پس از رهایی از کابوس‌ سال‌های 1329- 1332، تنها راه چاره برای جلوگیری از پیدایش حرکت‌های ضد سلطنتی را در تقویت بیش از پیش نیروهای نظامی جستجو می‌کرد؛ ضمن اینکه این حرکت با دکترین نیکسون در منطقه نیز تطابق داشت. بنابراین تقاضای شاه برای تجهیز نظامیان به سرعت برآورده می‌شد. هزینه‌ها‌ی نظامی در ظرف 17 سال، یعنی در فاصله‌ سال‌های 1332- 1349 تا 12 برابر افزایش یافت و از 64 میلیون دلار به 880 میلیون دلار رسید. شاه به این اعتقاد رسیده بود که بدون نیروی سرکوبگر و مطیع، قادر نخواهد بود به سلطنت ادامه دهد. در همین راستا تقویت و تحکیم ارتش و دیگر نیروهای مسلح از نظر کمّی و کیفی و تجهیز آن با پیشرفته‌ترین و پیچیده‌ترین سلاح‌ها و از همه مهم‌تر ریشه‌کن کردن هر نوع اندیشه و اعتقاد سیاسی جز اطاعت کورکورانه از شاه و پرستش وی، اساس سیاست نظام شاه بود. ارتش در واقع منظم‌ترین و با انضباط‌ترین سازمانی بود که در جامعه وجود داشت و مرکز فرماندهی آن در دربار بود. تسلط آمریکا بر ارتش ایران و اعزام تعداد زیادی افسر و درجه‌دار جهت فراگرفتن تعلیمات نظامی به آمریکا، افزایش میزان خرید سلاح که امکان ثروتمند شدن بخشی از افسران ارتش و طبقه‌ی حاکم را به دنبال داشت. طی سال‌های دهه‌ 50 شاه با ازدیاد حجم خرید تسلیحات از آمریکا در واقع باعث شد سهم بودجه‌ی امور نظامی، فشار مضاعفی را بر بودجه‌ی کل کشور وارد سازد. برای افزایش قدرت نظامیان ایران شاه 3/9 میلیارد دلار از بودجه‌ی 45 میلیارد دلاری سال 1355- 1356 یعنی حدود 20% از بودجه‌ی کل کشور را در بخش نظامی سرمایه‌گذاری کرد.
افزایش سرسام‌آور بودجه نظامی باعث رشد قابل توجه کمپانی‌های بزرگ اسلحه سازی از جمله لاکهید، پینگ و مک دانل داگلاس شد، آن‌ها با کمک نمایندگان خود در ایران به تغذیه جنگ‌افزارها در ایران می‌پراختند. اما اتکای تمام عیار ایران برای خرید سلاح از دو کشور انگلستان و آمریکا تنها یک معامله پاک با سود طرفین نبود.
خرید سلا‌ح‌های بدون‌کاربرد برای ایران، ایجاد کار برای هزاران مستشار نظامی آمریکایی و فروش این تسلیحات با قیمتی بالاتر از قیمت واقعی، تنها دلایلی نبود که نشان‌ می‌داد سود طرف‌های خارجی برای تجهیز ارتش، بیشتر از سود طرف‌ایرانی است.
تلاش برای تجهیز ارتش با تجهیزات از رده خارج شده که باعث رشد روزافزون کمپانی اسلحه‌سازی کشورهای آمریکایی و انگلیسی شد، حتی ناامیدی اسدالله عَلَم را نیز در پی داشت، وی در یکی از خاطرات خود مورخ 51/8/14 می‌گوید:« «شب هوا طوفانی شد. صبح از مؤسسات گوناگون بازدید به عمل آوردیم و به موقع برای رژه در ساعت 10 رسیدیم. به دلیل هوای بد، برای ما امکان نداشت که از کشتی سلطنتی که در کیش لنگر انداخته بود مانور را تماشا کنیم،‌ در عوض از یک برج مراقبت دریایی بالا رفتیم. در میان میهمانان نوه امپراطور اتیوپی هم حضور داشت که فرمانده نیروی دریایی کشور خودش است. 29 کشتی و یک ناوگان کامل قایق‌های اژدرافکن رژه رفتند و به هنگام عبور از جلوی جایگاه ما توپ‌هایی به علامت احترام شلیک کردند. در پشت آنها تعدادی هلیکوپتر و 16 هاورکرافت رد شدند. در همان لحظه شاه درخواست کرد که چند تا از کشتی‌های مجهز به موشک،‌ به هدفی که دیروز هلیکوپترها با آن دقت هدف‌گیری کرده بودند،‌ تیراندازی کنند. دو تا از کشتی‌ها برای این منظور انتخاب شدند. اولی به کلی هدف را ندید، و دومی حتی نتوانست موشک را از سکوی پرتاب شلیک کند. افتضاح غریبی بود،‌ و بیشتر به خاطر حضور میهمان اتیوپی ناراحت کننده‌تر بود. از شدت عصبانیت دچار چنان سردردی شدم که لاجرم به بیش از یک لیوان ودکا متوسل شدم. شاه از خشم می‌لرزید،‌ ولی آرامش ظاهری‌اش را حفظ کرده بود. ناهار،‌ در حال و هوایی پر تنش و عصبی صرف شد. آهسته به وزیر دارایی که در کنارم نشسته بود اشاره کردم،‌ اگر هدف‌گیری‌ها بر طبق برنامه پیش رفته بود،‌ حالا چه مدح و ستایشی درباره نیروی دریایی می‌شنیدیم،‌ و چه صحبت‌هایی در مورد تسلط بر خلیج فارس و تمام اقیانوس هند گفته می‌شد.»
(اسدالله علم، گفتگوهای من با شاه (خاطرات محرمانه امیر اسدالله علم)، تهران:طرح نو،‌ 1371، ج1،ص395.)
اینها واقعیت‌های موجود در زمینه سیاست نظامی‌گری شاه و اختصاص بخش اعظم درآمدهای کشور به این امر است، اما عمق فاجعه هنگامی بیشتر عیان می‌گردد که متوجه شویم در آن برهه حتی تصمیم‌گیری‌های کلان درباره خریدهای نظامی ایران برعهده دولت آمریکا بود. عبدالمجید مجیدی – ریاست وقت سازمان برنامه و بودجه- در پاسخ به سؤالی مبنی بر این که «در مورد خرید وسائل و تجهیزات چه طور؟ آیا در موقعیتی بودید که بررسی کنید؟ می‌گوید: «نه،نه،نه. آنها اصلاً دست ما نبود. تصمیم گرفته می‌شد… چون دولت ایران برای خرید وسائل نظامی قراردادی با دولت آمریکا داشت، [تصمیم‌گیری] با خود وزارت دفاع آمریکا بود. یعنی ترتیبی که با موافقت اعلیحضرت انجام می‌شد این بود که آنها خریدهایی می‌کردند که پرداختش مثلاً ظرف پنج یا ده سال بایست انجام بشود. به هر صورت، قرارهایشان را با آنها می‌گذاشتند. به ما می‌گفتند اثر این در بودجه سال آینده چیست؟ به این جهت ما رقمی که می‌بایست در سال معین در بودجه بگذاریم می‌فهمیدیم چیست. توجه می‌کنید؟ اما این به این معنی نیست که ده تا هواپیما خریدند یا بیست تا هواپیما خریدند. با خودشان بود. به ما می‌گفتند که شما در سال آینده بابت خریدهایی که ما می‌کنیم، قسطی که برای سال آینده در بودجه باید بگذارید، [فلان] مبلغ است که ما این مبلغ را می‌گذاشتیم توی بودجه» (خاطرات عبدالمجید مجیدی، طرح تاریخ شفاهی هاروارد، تهران، انتشارات گام نو، 1381، ص146) و اگر بر این همه، این سخن عالیخانی را که حاکی از اولویت داشتن بودجه نظامی بر هر امر دیگری- حتی به بهای کاهش بودجه‌های عمرانی- است، بیفزاییم، به نظر می‌رسد به نحو بهتری می‌توانیم درباره ادعاهای شاه در این کتاب قضاوت کنیم: «هرچند یک بار، همه را غافلگیر می‌کردند و طرحهای تازه برای ارتش می‌آوردند، که هیچ با برنامه‌ریزی دراز مدت مورد ادعا جور درنمی‌آمد. در این مورد هم یک باره دولت خودش را مواجه با وضعی دید که می‌بایست از بسیاری از طرحهای مفید و مهم کشور صرفنظر نماید تا بودجه اضافی ارتش را تأمین کند.» (خاطرات علینقی عالیخانی، به کوشش غلامرضا افخمی، تهران، نشر آبی، 1382، ص212)
به راستی اگر شاه ده‌ها میلیارد دلار از سرمایه‌های کشور را صرف تأمین منافع غرب در منطقه نمی‌کرد و بودجه‌های عمرانی را در پای هزینه‌های نظامی قربانی نمی‌ساخت، امکان توسعه زیرساخت‌های اساسی برای پیشرفت واقعی و همه‌جانبه کشور فراهم نمی‌آمد؟ شاه با از دست دادن فرصت‌های طلایی برای انجام اقدامات اساسی در کشور، تنها در جهت انجام وظایفی که در چارچوب وابستگی به آمریکا برای او در نظر گرفته شده بود، گام برداشت و این البته مسئله‌ای نبود که از چشم ملت پنهان بماند. در حقیقت آنچه به نارضایتی‌های مردم دامن می‌زد، کمبودها و سختی‌های ناشی از معضلات اقتصادی نبود، چه بسا اگر مردم اقدامات شاه را در عرصه نظامی واقعاً در جهت تأمین امنیت ملی ایران تشخیص می‌دادند، با عوارض اقتصادی آن نیز به نوعی کنار می‌آمدند. اما آنچه ملت را سخت می‌آزرد و برایشان غیرقابل تحمل بود، صرف سرمایه‌های هنگفت کشور در چارچوب وابستگی به آمریکا و در جهت تأمین منافع کاخ سفید بود. در کنار این مسئله، برقراری قانون کاپیتولاسیون و حضور ده‌ها هزار مستشار نظامی آمریکایی به همراه اعضای خانواده‌شان، گذشته از صرف هزینه کلان برای آنها، عزت و شرافت جامعه ایرانی را نیز لکه‌دار ساخته بود. این قضیه به حدی شرم‌آور و ننگین بود که حتی شاه نیز ترجیح داده است بدون کمترین اشاره‌ای، با سکوت و سرافکندگی از کنار آن رد شود. ولی آیا این مسئله از حافظه تاریخی ملت ایران پاک خواهد شد؟(نقد کتاب پاسخ به تاریخ؛dowran.ir/show.php?id=121169451)

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد