خانه » همه » مذهبی » بحش اول

بحش اول


بحش اول

۱۳۹۵/۰۶/۱۰


۱۸۸ بازدید

جایگاه خودسازى

پرسش ۱. منظور از خودسازى چیست؟ آیا صحیح است که بگوییم اول باید خودسازى کنیم بعد به دیگران و جامعه خدمت کنیم؟

جایگاه خودسازى

پرسش 1. منظور از خودسازى چیست؟ آیا صحیح است که بگوییم اول باید خودسازى کنیم بعد به دیگران و جامعه خدمت کنیم؟

خودسازى به معناى تصحیح نیت ها و انگیزه ها و جهت دادن به رفتار و فعالیت هاى خود در راستاى هدف نهایى و قرب الهى است. برخلاف برداشتى که از خودسازى مى شود، این واژه هرگز به معناى محدود کردن تلاش و کوشش در دایره تنگ خود و تنها توجه به خود و بازماندن از صحنه فعالیت هاى اجتماعى و فرار از مسؤولیت نمى باشد.

خودسازى ایجاد هماهنگى و تعادل میان فعالیت هاى علمى و عملى و بسیج کردن آنها براى نیل به سعادت حقیقى و رستگارى راستین است. ما بعد از تأمل و اندیشه عمیق در وجود خویش به عوامل و ابزراى که در فطرت ما براى رسیدن به هدف آفرینش به ودیعت گذاشته شده پى مى بریم؛ گرایش ها و کشش هاى درونى و باطنى براى نیل به اوج تعالى روحى و معنوى را کشف مى کنیم و روابطى که ما را با دیگران پیوند داده و تقویت و تحکیم آنها ما را براى تکامل و صعود آماده تر مى سازد مى شناسیم، اکنون نوبت آن مى رسد که میان این روابط و گرایش ها و نیروهاى به ظاهر ناسازگار و حتّى متضاد همگرایى و آشتى و تعادل برقرار نماییم به گونه اى که آینده آنها زمینه ساز تکامل و عروج معنوى ما و جهت آنها در راستاى خروج از جاذبه خاک و ورود به مدار قرب پروردگار باشد. این تنظیم و شکل دهى و جهت بخشى الهى به تلاش ها و کشش، «خودسازى و تهذیب نفس» نام دارد.[1]

اهمیت خودسازى

تهذیب نفس از جمله مسائل زیربنایى و مهمى است که سخت مورد توجه و تأکید دین مبین اسلام است. این موضوع داراى نقش محورى و بنیادین در رسیدن به مراتب عالى انسانى و مدارج کمال دارد.

از دیدگاه قرآن کریم تزکیه و خودسازى عامل رستگارى و نجات و راه نیل به سعادت حقیقى است و از سوى دیگر، فساد اخلاقى ریشه هرگونه شقاوت و بدبختى است. خداوند در سوره «الشمس» پس از یازده سوگند جایگاه تهذیب و تزکیه را چنین بیان مى کند:

«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّها»[2]؛ «فلاح و رستگارى بهره آن کسى است که نفس خویش را تزکیه کند و ناامیدى و محرومیت از آن کسى است که آن را آلوده سازد».

تهذیب نفس بزرگترین هدف پیامبران الهى بوده است. پیامبران آمدند تا اهمیت و راه خودسازى و پرورش و تکمیل نفس را به انسان ها بیاموزند و در این امر سرنوشت ساز و حساس راهنما و مددکار آنها باشند.

رسالت بزرگ سفیران الهى، این بوده که راه شناخت اخلاق زشت و کنترل و مهار کردن خواهش ها و خواسته هاى درونى را به انسان ها بیاموزند و با انذار و تحذیر، نفوس آنان را از بدى ها و زشتى ها پاک و پیراسته گردانند و با ترغیب و تشویق، نهال فضیلت ها و زیبایى ها و مکارم اخلاق را در زمین دل فرزندان آدم شکوفا و پرثمر سازند.

در اهمیت تزکیه و تهذیب نفس همین کافى است که خداوند بر بندگان مؤنش منت نهاده که پیامبرى با هدف تزکیه نفوس براى آنها فرستاده است:

«لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِى ضَلالٍ مُبِینٍ»[3]؛ «خدا بر مؤنان منت نهاد که رسولى از خودشان را در میانشان برانگیخت تا آیات خدا را بر آنان بخواند و جان هاى آنها را پاکیزه نماید و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد در حالى که پیش از این در گمراهى آشکارى بودند».

بزرگترین مربى اخلاق و نمونه عالى فضایل و زیبایى ها و تجسم کامل اخلاق ربوبى، رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله هدف از بعثت و رسالتش را به کمال رساندن مکارم و فضایل اخلاقى مى داند: «إنَّمَا بُعثتُ لاتمِّم مَکَارم الاَخلاَق».[4]
حضرت صادق علیه السلام در حدیثى نورانى مى فرماید: «خداوند متعال پیامبرانش را با مکارم اخلاق بر دیگران امتیاز بخشید. پس هر کس خود را آراسته به فضایل اخلاق یافت، خداوند را بر این نعمت بزرگ شاکر باشد»[5].[6]

علیرغم بى توجهى هایى که در فرهنگ و مکتب هاى بشرى نسبت به مسئله انسان سازى وجود دارد و غالبا از آموزش و پرورش، تنها به تعلیم و آموزش – آن هم در حوزه اى کاملاً محدود ـ اکتفا مى شود، در حوزه دین و به ویژه دین مقدس اسلام نه تنها مسئله اخلاق و سازندگى شخصیت معنوى فراموش نشده بلکه از اولین و اساسى ترین مسائل به شمار مى آید.

از ویژگى هاى بارز مکتب اسلام این است که در آن به سازندگى فردى و تهذیب جان توجه ویژه اى شده است و هرگز به بهانه برخى اصلاحات و رفرم هاى اجتماعى، کوشش در جهت سازندگى روح و جان را به باد فراموشى نمى سپارد.

هدف از خودسازى

هدف از تهذیب نفس و تربیت اخلاقى، افزایش مراتب و درجات روحى و اشتداد وجود انسان در پرتو معرفت الهى است تا از این رهگذر آمادگى و شایستگى لازم براى تقرب به خداوند را به دست آورد.

جوانى و خودسازى

در جوانى از یک طرف صفات مذموم و آلودگى هاى روحى هنوز به طور کامل رسوخ پیدا نکرده و از طرف دیگر قدرت انباشته و انرژى سرشار جوانى، سلاحى کارآمد براى مبارزه با این صفات منفى و ناپسند است. حال آن که در سنین بالاتر هم از قدرت روحى انسان کاسته مى گردد و هم ریشه صفات و ملکات نامطلوب استوارتر و ثابت تر مى گردد و این دو موجب مى شود که مبارزه و ستیزه با آنها دشوارتر گردد.

مولوى این موضوع را به زیبایى و در قالب تشبیه بیان کرده است:

تو که مى گویى که فردا، این بدان

که به هر روزى که مى آید زمان

آن درخت بد، جوان تر مى شود

این کَننده، پیر و مضطر مى شود

ار بن در قوت و برخاستن

ارکَن در سستى و در کاستن

ار بن هر روز و هر دم سبزتر

ار کن هر روز زار و خشکتر

او جوان تر مى شود تو پیرتر

ود باش و روزگار خود مَبَر

ار بن دان هر یکى خوى بدت

ارها در پاى خار آخر زدت[7]

بنابراین دوران جوانى، بهار تربیت و سازندگى و موسم تهذیب و تزکیه است. در این سنین انسان چون مدت زمان طولانى ترى براى زندگى در پیش دارد، هر نوع اصلاح و خودسازى موجب مى شود که انسان سال هاى طولانى از نتایج و آثار و برکات آن برخودار گردد و از آثار سوء تأخیر در خودسازى و حسرت و افسوس فرصت هاى از دست رفته در امان باشد.

قدرت جسمى و توانایى هاى فراوان روحى در دوران جوانى، بهترین سرمایه سیر و حرکت و پویاى روحى است و میزان موفقیت انسان در نظر سیر تکاملى در سنین بالاتر به مقدار زیادى بسته به تلاش و حرکت او در دروان جوانى است و اندوخته و سرمایه او همان چیزى است که از روزگار طلایى جوانى برایش باقى مانده است.[8]

در پاسخ به بخش دوم پرسش که «آیا صحیح است که بگوییم اول باید خودسازى و بعد به دیگران و جامعه خدمت کنیم» مى توان گفت: این پیشنهاد به یک معنا آن هم در موارد بسیار اندکى صحیح است، مثلاً درباره فردى که صلاحیت هاى معنوى، علمى، تجربه و تخصص لازم براى به عهده گرفتن برخى پست ها و منصب ها را ندارد، یا جوانى که در آغاز راه خودشناسى و خودسازى است و یا شخصى که جنبه هاى عاطفى و احساسى او بر عقل و منطقش غالب است یا هنوز ازدواج نکرده و در بند اسارت شهوت و… است. در چنین مواردى شایسته است احتیاط شود و در پست هاى خطیر، نظیر قضاوت و داورى، یا در برخى عرصه ها و اختلاط ها حاضر نشود.

ولى اصولاً از دیدگاه اسلام، طرح این پرسش، جاى تحقیق و تأمل دارد زیرا بین خدمت و خودسازى، منافاتى نیست.

استفاده از زمینه ها و مقام هاى اجتماعى، براى خدا، نه تنها با خودسازى در تضاد نیست که از بهترین راه هاى خودسازى به شمار مى رود. آیا انفاق، ایثار، حل مشکلات ادارى، اقتصادى، اخلاقى، عقیدتى و بهداشتى یا خشنودسازى مؤنان و… از بالاترین عبادت ها و میدان خودسازى نیست؟[9]
هنر تقواى مثبت هنگامى است که انسان با هواى نفس مبارزه و جنگ کند و پیروز گردد. آرى، حضور در اجتماع به صحنه هاى گناهان اجتماعى و وسوسه رشوه، حرام خوارى، ریاست پرستى و… نزدیک تر است ولى هر که بتواند از این ها بگذرد خندان بود و ترک گناه است که انسان را به مدارج و معارج عالى مى رساند.

ترک نگاه به نامحرم براى کور، هنر نیست، آن را تقواى منفى مى نامند و تلاش براى ترک گناه در فضایى که فرصت گناه هست، تقواى مثبت مى باشد.

کیفیت عملکردها نیز تابع انگیزه هاست. آن که به نیت خدمت به خلق خدا و به قصد تقوا و تقرب به صحنه اجتماع مى آید، به جاى رقابت، به رفاقت و به جاى حسدورزى به تلاش و غبطه و به جاى غرور به فروتنى و به جاى خودمحورى به بندگى و فداکارى و در یک کلمه: به جاى هوا به خدا مى پردازد به مقامات خودسازى خواهد رسید.

تاریخ بهترین آینه عبرت

در صحنه اجتماع عصر امامت، نمونه هاى متنوعى داریم هم حضرات خدیجه، زهرا و زینب علیهماالسلام و سلمان و ابوالفضل و مالک اشترها فراوانند و در مقابل عمر سعد، حرمله، ابوهریره ها، بانیان جنگ هاى جمل، صفین و نهروان زیاد بوده اند.

چه خوب است که زبان حال ما این گونه باشد؛

من آن مورم که در پایم بمالند

نه زنبورم که از نیشم بنالند

چگونه شکر این نعمت گزارم

که زور مردم آزارى ندارم[10]

و شهید مطهرى در نقد شاعر، چنین اصلاح مى فرماید:

نه آن مورم که در پایم بمالند

نه زنبورم که از نیشم بنالند

چگونه شکر این نعمت گزارم

که دارم زور و آزارى ندارم

خودسازى یکباره

پرسش 2. براى خودسازى و تهذیب نفس آیا مى توان گناهان را یکباره ترک کرد و یا باید به تدریج اقدام کنیم؟

جانى که طعم تلخ گناه را نچشیده، از صفا و نورانیت فطرى برخودار است؛ آماده انجام هر نوع نیکى و خیر است و خود به خود به سوى کمال و صلاح جذب مى شود. قلبى که مورد هجوم لشکریان شیطان قرار نگرفته و به تسخیر اهریمن زشتى و آلودگى در نیامده به راحتى از گناه و پلشتى کناره مى گیرد و حریم بندگى حق را حفظ مى کند. عبور از خط قرمز عصیان و مزه مزه کردن گناه و راه دادن شیطان به حرم الهى، موجب مى شود که ترک گناه و فاصله گرفتن از آلودگى ها، سخت و دشوار گردد. همه سعى شیطان این است که ارتکاب گناه را کوچک و بى اهمیت جلوه دهد تا راه نفوذ خود را به حریم پاک قلب بیابد و سراسر قلب را به تصرف خود در آورند.

امیرمؤنان علیه السلام مى فرماید: «تَرکُ الخَطیئة اَیسَر مِن طَلَب التُّوبة و کَم مِن شَهوة ساعَة اُرثت حُزنا طَویلاً…»[11]؛ «گناه نکردن از درخواست توبه آسان تر است، چه بسا لحظه اى شهوت، اندوهى طولانى به دنبال آورد…».

ترک یکباره گناهان

ابوبصیر که از یاران حضرت صادق علیه السلام است مى گوید:

«یکى از کارگزاران و عمال سلطان در کوفه، همسایه من بود، دارایى و ثروت فراوانى را از راه حرام گردآورده بود و خانه اش کانون هرگونه آلودگى و فساد بود. تحمل چنین همسایه اى براى من عذاب آور بود. بارها زبان به نصیحت او گشودم و از سر صدق و دلسوزى او را اندرز دادم ولى دم گرم من در آهن سرد او اثرى نداشت. با همه ناامیدى یک روز در این باره زیاد اصرار کردم و خواهش را از حد گذراندم. او به من گفت: مى دانم در چنگال نفس اسیرم و در دام شیطان افتاده ام ولى عصیان و گناه عادت من شده و نمى توانم آن را ترک کنم. مى دانم بیمارم ولى راه درمان و نجات را نمى دانم. از تو مى خواهم که اگر به محضر پرفیض طبیب روح و امام نور، حضرت صادق علیه السلامرسیدى، احوال زار مرا بر او عرضه بدارى، شاید در کار من فرجى شود».

ابوبصیر مى گوید: «سخنان آن مرد مرا متأثر کرد و پیوسته به یاد حرف هاى او بودم. زمانى در مدینه، آفتاب جمال امام صادق علیه السلام را زیارت کردم و قصه غصه همسایه ام را شرح دادم».

حضرت علیه السلام فرمود: «وقتى به کوفه برگشتى آن مرد به دیدنت مى آید، به او بگو که جعفربن محمد علیه السلام مى گوید: «اُخرُج ممَّا أَنتَ فِیه و أنَا أَضمَنُ لک الجنَّة»؛ «از ذلت گناه بیرون آى تا من بهشت را برایت ضامن شوم».

ابوبصیر مى گوید: «به کوفه برگشتم، مردم به دیدنم آمدند و در بین آنها همسایه ام نیز بود. وقتى خواست برود با اشاره به او فهماندم که با او کار دارم. هنگامى که منزل خلوت شد به او گفتم: من احوال تو را به حضرت صادق علیه السلام

گفتم و آن حضرت علیه السلام به تو سلام رساند و در مقابل رهایى از بند گناه، بهشت را براى تو ضمانت کرد».

این جمله کوتاه طوفانى در دل آن مرد بر پا کرد و چون تیرى بر قلب او نشست با صداى بلند شروع به گریستن کرد و پرسید: «تو را به خدا سوگند آیا جعفربن محمد علیه السلام چنین گفت؟ قسم خوردم که این، عین سخن آن امام همام است. گفت: همین سخن مرا کافى است. این جمله را گفت و رفت. چند روزى از او بى خبر بودم. یک روز پیغام فرستاد که با تو کارى دارم. به منزلش رفتم. از پشت در مرا صدا زد و گفت: اى ابوبصیر! من به سفارش حضرت صادق علیه السلام عمل کردم و به یکباره از ورطه گناه بیرون آمدم از همه گناهان دست شستم. همه اموال حرام و حتّى لباس هایم را به صاحبانش برگرداندم و الآن لباسى بر تن ندارم و لخت و برهنه پشت در ایستاده ام».

ابوبصیر مى گوید: «از توبه و انقلاب روحى آن مرد خوشحال شدم و از نفوذ سخن امام صادق علیه السلام غرق شگفتى شدم. به منزل رفتم و مقدارى لباس و غذا براى او تهیه کردم و برایش بردم. پس از مدتى دوباره مرا خواست. به منزلش رفتم دیدم بیمار است. تا مدتى بیمار بود و من پیوسته از او پرستارى و مراقبت مى کردم ولى بى فایده بود یک روز حالش وخیم شد و در آستانه مرگ قرار گرفت. بر بالینش نشستم و او در حال جان دادن بود، ناگهان به هوش آمد و گفت: اى ابوبصیر! حضرت صادق علیه السلام به وعده اش وفا کرد. این را گفت و جان سپرد. ابوبصیر مى گوید: مدتى گذشت و من عازم سفر حج شدم و به محضرت امام علیه السلام شرفیاب گشتم. یک قدمم در دالان منزل آن حضرت علیه السلامو قدم دیگرم در صحن خانه بود که حضرت علیه السلام فرمود: اى ابوبصیر!

ما به وعده ضمانت خود در مورد همسایه ات وفا کردیم»[12].

این نمونه و موارد فراوان دیگر ثابت مى کند که پیمودن این راه و مغلوب ساختن نفس وسوسه گر و انقلاب درونى براى پاکسازى دل از همه بدى ها و زشتى ها براى ما نیز امکان پذیر است. دعوت مردان الهى به این برنامه و سفارش مؤد آنها دلیل بر عملى بودن و امکان پذیر بودن آن است.

امیرمؤنان علیه السلام بزرگ اسوه تهذیب و خودسازى مى فرماید: «غَالِبوا أنفُسَکُم عَلى تَرک العَادَات و جَاهِدوا أهوَائَکُم تَملِکُوهَا»[13]؛ «براى رهایى از عادت ها بر نفس خود چیره شوید و با خواسته ها و میل ها مبارزه کنید تا مهار نفس را به دست گیرید».

ترک عادت هاى زشت و ناروا از منظر بزرگان دین و پیشوایان معصوم علیهم السلام شاخه اى از عبادت و زمینه قرب به بارگاه ربوبى است.

امیرمؤنان علیه السلام در سخنى زرین، ترک عادت را برترین عبادت شمرده است: «أفضلُ العِبَادَة تَرک العَادة».[14]
سنگینى ترک یکباره گناه و گران بودن کناره گرفتن ناگهانى از عادت هاى زشت نباید انسان را به هراس اندازد و در عزم و اراده او سستى و خلل وارد سازد، چون در این پیکار بى امان و نبرد سخت، امدادهاى الهى و نصرت پروردگار، یار و پشتیبان ما است و خداوند به مجاهدان جبهه مبارزه با نفس و رزمندگان صحنه ستیز با آلودگى ها وعده نصرت و هدایت داده است:

«وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ».

ترک تدریجى گناه

هر چند ترک ناگهانى و دفعى گناه و عادات مذموم موفقیت بزرگى در راه خودسازى است ولى نیازمند اراده اى پولادین و شرایط و زمینه هاى مناسب است و به همین دلیل عده کمى موفق به انجام آن مى شوند. راهى که براى همگان امکان پذیر است و درصد پیروزى و موفقیت آن بالا است، ترک تدریجى و آهسته گناهان است. نفسى که سال ها به گناه عادت کرده و روزگارى با آن انس داشته، از ترک ناگهانى آن دچار ترس و اضطراب مى گردد و این کار براى او بس سخت و دشوار است. ولى اگر از برخى گناهان شروع کنیم و به تدریج و با رفق و مدارا میزان ارتکاب آن را کاهش دهیم تا به کلى آن را کنار بگذاریم و همین عمل را نسبت به گناهان دیگر تکرار کنیم درمى یابیم که با ترک هر گناهى دریچه اى از نور و صفا به شبستان قلب ما گشوده شده و به همان میزان از سرکشى نفس و وسوسه شیطان کاسته شده است. با رفتن هر شیطانى، فرشته اى جاى آن را مى گیرد و با زدودن هر نقطه سیاهى از صفحه دل، روشنایى و نورانیت جایگزین مى گردد. البته در طول این مدت باید مراقب بود که گناهان ترک شده دوباره تکرار نشود و دشمن رانده شده از در دوباره از پنجره وارد نشود. جهادگر جبهه مبارزه با نفس باید پیوسته گوش به زنگ و هوشیار باشد و لحظه اى از دشمن غافل نشود. باید نیروى خود را با امکانات دشمن بسنجد، به تقویت نیروى خویش بپردازد و از همه نیروها و فرصت ها براى غلبه و پیروزى بر دشمن استفاده کند.[15]
براى موفقیت در این مسیر دورى از دو زمینه بسیار کارساز است؛

1. دورى از دوستى ناباب!

بدون شک انسان موجودى اثرپذیر است و ارتباط و رفاقت و دوستى، خواسته یا ناخواسته در او تأثیر مى کند. دوستان خوب و شایسته، انسان را به سوى زیبایى ها و کمال و رشد سوق مى دهند و انسان را با کردار خوب و مکارم اخلاق مأنوس مى سازند. دوست خوب از نعمت هاى بزرگ خداوند است ولى دوست بد، عامل انحطاط و سقوط و بدبختى است و موجب دور شدن از هر نوع فضیلت و رشد است. اگر همنشین انسان آلوده و گناهکار باشد، نه تنها زشتى و قبح گناه را در نزد انسان مى شکند بلکه آن را زیبا و موجّه جلوه مى دهد.

از دیدگاه قرآن ثمره دوستى با نااهلان و آلودگان، تأسف و حسرت شدید در قیامت و دورى یاد خداوند است:

«وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً. یا وَیْلَتى لَیْتَنِى لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً. لَقَدْ أَضَلَّنِى عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِى وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلاْءِنْسانِ خَذُولاً»[16]؛ «به یادآور روزى که ستمکار دست به دندان مى گزد و مى گوید: اى کاش! با رسول راهى برگزیده بودم. واى بر من کاش فلان شخص را دوست خود انتخاب نکرده بودم. او مرا از یاد حق گمراه ساخت بعد از آن که یاد حق به سراغ من آمده بود و شیطان همواره خوارکننده انسان بوده است».

دوستان ناباب و گمراه طناب رفتن به جهنم و سقوط در منجلاب هر گونه آلودگى و فساد مى باشند. اهمیت رفاقت و دوستى تا بدانجا است که انسان حتّى در عقیده و دین با دوستش هماهنگ و هم مسلک مى گردد: «ألمَرءُ على دِین خَلیلِه، فَلیَنظُر أحَدُکُم من یخَالِل»[17]؛ «انسان بر دین دوستش مى باشد، پس هر کس باید بنگرد با چه کسى دوست است».

امیرمؤنان علیه السلام که دلسوز بشریت و آشناى به فراز و نشیب تهذیب و خودسازى است، اینگونه به ما اعلام خطر کرده است: «إیَّاکَ و مَعَاشَرة الاشرَار فَانَّهُم کالنَّارِ مُباشرتهَا تحرق»[18]؛ «از دوستى با بدان و اشرار بپرهیز، زیرا آنان همانند آتشند و هر کس به آنها نزدیک شود خواهد سوخت».

2. فاصله گرفتن از لغزشگاه ها

حواس انسان به منزله دریچه هاى ورودى قلب انسان مى باشد و هر چه از این دریچه ها وارد شود، در درون دل براى خود جایى مى یابد و در آنجا منزل مى کند. پاک کردن چیزى که بر قلب انسان نقش بسته و بیرون راندن چنین مهمان ناخوانده اى کارى بس سخت و دشوار است. پس بهتر است از اول فیلترى بر دریچه قلب و حواس خود نصب کنیم و بر در دل نگهبانى بگماریم تا هیچ چیز بدون اجازه و خودسر وارد حریم کبریایى قلب نگردد.

امام صادق علیه السلام مى فرماید: «أَلقَلبُ حرمُ اللَّه فَلاتَسکُن حَرَم اللَّه غَیر اللَّه»[19]؛ «دل حرم خداست، پس غیرخدا را در آن راه مده».

نگهدارى چشم و گوش از مناظر شهوت انگیز و شرکت نکردن در مراسم و مجالسى که شهوت را به هیجان مى آورد و ارتباط نداشتن با افرادى که ترویج کننده این گونه مفاسد مى باشند از ضروریات تهذیب نفس و خودسازى است. حرام بودن شرکت در مجالس گناه مثل مجلس قمار و شراب و نگاه به نامحرم و خلوت کردن با او و نگاه به فیلم هاى مبتذل و دیدن صحنه هاى غیراخلاقى همگى در راستاى دور کردن انسان از لغزش ها و جلوگیرى از در غلطیدن او به دام امیال افسار گسیخته و خواهش هاى فضیلت سوز است و تشریع حجاب و منع نگاه به نامحرم دقیقا در همین راستا است. خواسته اسلام فراهم شدن محیط و اجتماع براى تهذیب نفس و رشد و تعالى روحى است و چنین زمینه اى جز با دورى و برکنار بودن از عوامل انحراف و گناه و آلودگى مهیا نمى گردد.[20]
طبیب جان، امیرمؤنان علیه السلام در سخنى جانبخش مى فرماید: «إِذَا أَبصَرَت العَین الشَّهوَة عُمى القَلبُ عَن العَاقِبَة»[21]؛ «هنگامى که چشم شهوت را ببیند، قلب از عاقبت اندیشى کور مى گردد».

مسئله اجتناب از امورى که انسان را به لغزش و سقوط مى کشاند به اندازه اى حیاتى و حساس است که امیرمؤنان علیه السلام در سخنى دلنواز مى فرماید: «مَن کَثُرَ فِکره فِى المَعَاصِى دَعَتهُ إِلَیهَا»[22]؛ «فکر زیاد در گناه، انسان را به آن ترغیب مى کند».

تقویت معنویت

پرسش 3 . براى حفظ و تقویت حالت هاى روحانى و معنوى در بین دانشجویان چه راهکارهایى را پیشنهاد مى کنید؟

آن چه از آیات قرآن و روایات معصومان علیهم السلام استفاده مى شود، مهمترین عامل تقویت معنویت، ترک معصیت است. بدون ترک معاصى، حتّى ذکر و فکر هم در قلب انسان، تأثیر مطلوب را نمى گذارند.[23]
در روایات آمده است که کوشش براى خودسازى، در صورتى که با ورع و ترک محرمات، همراه نباشد، سودى ندارد[24] و انجام واجبات و طاعات، بدون ترک محرمات، خسته کردن خویشتن است.[25] آن چه ایمان را در قلب عبد، ثابت و استوار مى سازد، ورع (یعنى ترک محرمات و ایستادن در برابر شبهات) است.[26]
«شیوه و آیین ائمه علیهم السلامورع بوده است و آن را از پیروان خود انتظار دارند».[27]
«کسى که ورع را پیشه خود سازد، ائمه علیهم السلام را براى شفاعت به زحمت نمى افکند».[28]

«آن چه نزد خداست و نیز تقرّب به او جز با ورع (یعنى ترک محرمات) به دست نمى آید».[29]
عارف بلند آوازه شیعه و فقیه فرزانه، آیت حق، ملا حسینقلى همدانى(ره) در یکى از نامه هاى اخلاقى – عرفانى خود تأکید مى کند: «إنَّ تَرکَ المَعصِیةِ أوَّلُ الدِّینِ وَ آخِرُهُ، ظَاهِرُهُ وَ بَاطِنُهُ»[30]؛ «ترک معصیت، اول و آخر دین و ظاهر و باطن آن است».

حضرت آیه اللّه العظمى بهجت(قدس سره) نیز همواره بر ترک معصیت و عمل به آن چه انسان مى داند، تأکید مى کنند و به جاى دستورالعمل هاى ویژه سیر و سلوک، به قرائت کتاب هایى چون «أَلمحَجَةُ البَیضَاءِ فِى تهذیب الاءحیاءِ» – که تحت عنوان راه روشن ترجمه شده است – و بخش جهاد با نفس کتاب وسائل الشیعه، و تأمل در آنها و عمل به واضحات آنها توصیه مى فرمودند.[31]
حال که ترک معصیت، تا این اندازه در تقرب حق، نقش دارد، پس باید با جدیت تمام بکوشیم که از ما معصیت و نافرمانى سر نزد؛ زیرا محبت و معصیت با یکدیگر سازش ندارند. شگفتا چگونه کسى که ادعاى محبت مى کند، در برابر محبوب، معصیت مى کند. اگر راست مى گویى که محبّ اویى، پس چرا از او اطاعت نمى کنى. مگر زبان عاشق، این نیست که «از تو به یک اشارت، از من به سر دویدن».

ترک عادات و رسوم و تعارفات بازدارنده؛ از شرایط طى طریق آن است که انسان باید در حد اعتدال در میان مردم زندگى کند و از غرق شدن در آداب و رسوم اجتماعى و رفت و آمدهاى زیانبارى که صرفا بر اساس عادت و حفظ آبروى ظاهرى و اعتبارى صورت مى پذیرد، بپرهیزد و براى حفظ حاشیه زندگى، از متن آن دور نماند و عمر خود را بر اساس معیارهاى مورد پسند عوام مردمان، ضایع نسازد و امواج سهمگین آداب و رسوم دست و پاگیر اجتماعى، کشتى وجود او را دستخوش تلاطم نکند. کسى که در صدد خودسازى و تقویت بعد معنوى خویش است، باید در مورد آداب و عادات اجتماعى، جانب اعتدال را رعایت کند و از افراط و تفریط بپرهیزد. بدین معنى که نه مانند برخى که در برابر اجتماع، از خود اراده اى ندارند و تابع محض مى باشند، عمل کند و نه مثل بعضى که از جامعه به کلى کناره مى گیرند و کنج خلوت و گوشه عزلت مى گزینند؛ بلکه باید خط مشى معتدلى را در پیش بگیرد و معاشرت با مردم را به قدر ضرورت، رعایت کند و در رعایت شیوه اعتدال، از ملامت ملامت گران نهراسد:

«وَ لاَیَخَافُونَ فِى اللَّهِ لَومَةَ لاَئِم»[32].

نهراسیدن از سرزنش سرزنشگران، یکى از نشانه هاى برجسته عاشقان حق و حقیقت است. متأسفانه یکى از عوامل انحراف برخى از جاده حق و حقیقت، و روى آوردن به کارهاى خلاف، ترس از ملامت دیگران است. در صراط مستقیم معنویت، از سرزنش هاى خار مغیلان نباید بیمى به دل راه داد.

رعایت اعتدال در عبادت

انسان در آغاز این سفر معنوى، شور و شوق فراوان دارد و هر چه پیشتر مى رود و از بارقه هاى غیبى و تجلیات الهى برخوردار مى شود، این شور و عشق، رو به فزونى مى نهد و آدمى به اعمال فراوان عبادى رو مى آورد و همه اوقات خود را صرف عبادت مى کند و از خور و خواب و پرداختن به ضروریات زندگى باز مى ماند و مى خواهد از انواع اغذیه معنوى لقمه اى برگیرد. این شیوه، عدول از جاده اعتدال است و ممکن است به فرجامى ناخوشایند بینجامد.

فشار بیش از حد بر نفس و تحمیل اعمال سنگین و فوق طاقت بر آن و در نظر نگرفتن ظرفیت و اقبال و ادبار آن ممکن است واکنش منفى در پى داشته باشد و او را از ادامه مسیر باز دارد. رعایت اعتدال و رفق و مدارا در امور معنوى و عبادى، باید همواره مدنظر باشد.

رهرو آن نیست که گه تند و گهى خسته رود

رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود[33]

اگر ذوق و شوق موقتى، معیار عمل قرار گیرد، آدمى دچار افراط و تندروى مى شود و چون آن ذوق و شوق موقتى به پایان آمد یا شعله هاى سرکش آن، فروکش کرد، در آن هنگام نفس از تحمل بارگران عبادت به ستوه مى آید و از زیر بار آن، شانه خالى مى کند و بار سفر را در آغاز یا نیمه راه بر زمین مى نهد. از این رو باید سالک راه خدا ظرفیت و آمادگى روحى و موقعیت خود را در نظر بگیرد و به برنامه عبادى و عملى که مى تواند آن را به طور مستمر انجام دهد، روى آورد و از زیاده روى بپرهیزد. البته انجام واجبات و ترک محرمات باید جزء برنامه قطعى و همیشگى او باشد.

مسئله مدارا و رفق، مورد تأکید اولیاى دین است. امام صادق علیه السلام به عبدالعزیز قراطیسى فرمودند: «اى عبدالعزیز! ایمان همانند نردبان داراى 10 پله است که پله پله از آن بالا مى روند… و هرگاه کسى را که یک پله از تو پایین تر است، ببینى، او را به رفق و مدارا به سوى خود بالا ببر، ولى نباید برنامه اى را که فوق طاقت و توان اوست بر او تحمیل کنى و در نتیجه او را درهم بشکنى». و نیز از همان بزرگوار نقل شده است که فرمودند: «عبادت را بر خودتان تحمیل نکنید».

ثبات و دوام

کسى که در صدد تقویت معنویت خویش است، باید با مداومت بر انجام اعمال صالح یعنى انجام واجبات و مستحبات، و ترک محرمات و مکروهات به صورت مستمر و پیوسته، به مقام تثبیت خوبى ها نائل شود و در این راستا به اعمالى که مطابق استعداد اوست بپردازد و به آن تا دست یابى به نتیجه ادامه دهد وگرنه با پیامدهاى سوء و عکس العمل حقیقت آن عمل مواجه خواهد شد و از آثار و ویژگى هاى آن بى بهره خواهد شد و چون نورانیت آن عمل بر اثر ترک آن، از نفس آدمى، رخت بر بندد، ظلمت و تیرگى جایگزین آن خواهد گردید.

رعایت ادب

ادب، عبارت است از این که آدمى همواره خویشتن را بپاید که مبادا از حریم خارج شود. سالک طریق تقویت معنویت، باید در همه حال، خود را در محضر حضرت حق، حاضر بداند.

از خدا خواهیم توفیق ادب

بى ادب محروم گشت از لطف رب

دوام طهارت

عبارت است از دوام وضو و انجام غسل هایى که بر او واجب مى شود و غسل جمعه و دیگر غسل هاى مستحب در صورت امکان؛ و تضرع و زارى در پیشگاه حضرت بارى – جلّ و علا – و توسل به پیامبر صلى الله علیه و آلهو اهل بیت علیهم السلام.

نماز توبه

پیامبر صلى الله علیه و آله در روز یکشنبه ماه ذى الحجه در جمع اصحاب فرمودند: «بروید غسل توبه کنید وضو گرفته و چهار رکعت نماز به (دو رکعت دو رکعت) بخوانید که در هر رکعت یک مرتبه حمد سه مرتبه توحید و یک مرتبه معوذتین بخوانید بعد از رکوع و سجده ها رکعت دوم را به همان شکل بجا آورده بعد از اتمام چهار رکعت، هفتادمرتبه استغفار کنید و با «لا حول و لا قوه الاّ باللّه العلى العظیم» و دعاى: «یا عَزیز یا غَفّارُ اِغفِرلى ذُنُوبى وَ ذُنُوبَ جَمیع المُومنینَ وَ المُومِناتُ وَ اِنّهُ یا یَغفِر الذُنُوبَ اِلاّ اَنتَ» به پایان رسانید».

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «هر کس این نماز را بخواند توبه اش مقبول و گناهش آمرزیده مى شود و دشمنان او در قیامت از وى راضى شوند و با ایمان از دنیا برود و قبرش گشاده و نورانى گردد و والدینش از او راضى گردند و مغفرت شامل حال والدین او و ذریه او گردد و توسعه رزق پیدا کند و ملک الملک با او

مدارا کند».

داستان عابد و شیطان

در کتاب بحارالانوار داستان عابد و شیطان از اصول کافى چنین نقل شده است که امام صادق علیه السلام فرمودند: «عابدى به عبادت روزانه مشغول بود شیطان خواست او را فریب دهد بدین منظور بچه هاى خود را جهت چاره اندیشى فرا خواند هر کدام طرحى را بیان کردند ولى نگرفت. یکى از آنها گفت: از راه عبادت او را فریب مى دهیم. بدین جهت یکى از آنها به صورت جوانى نزد عابد رفت گفت پدر و مادر من بت پرست اند و اجازه عبادت به من نمى دهند آیا اجازه مى دهید همراه شما به عبادت مشغول شوم عابد اجازه داد. کم کم بازار فریب را گسترده کرد و پشت سر هم بدون وقفه به نماز مشغول میشد تا جایى که هنگام غذا و خواب نیز این را دنبال مى کرد و عابد هر چقدر مى خواست علت این عشق به عبادت را بپرسد ولى او مجال نمى داد اما در بین نمازها خیلى تأکید کرد عامل اصلى این همه بندگى را بیان کند او نیز فرصت را مغتنم شمرده گفت من قبلاً به زنا مرتکب شدم و توبه کردم خداوند نیز به همین سبب به من عنایت فرمود.

عابد گفت: من اهل اینکار نیستم و راه آن را بلد نیستم پولش را هم ندارم شیطان دو درهم به او داد آدرس زن بدکاره اى را نشان داد وقتى عابد به سوى آن منزل مى رفت مردم خیال کردند براى امر به معروف و نهى از منکر به سوى منزل آن زن مى رود هنگامى که زن نورانیت عابد را دید متوجه شد کسى او را فریب داده و از عابد پرسید اگر علت اینکار را نگویى تن به این کار نخواهم داد زمانى که عابد ماجراى عبادت شیطان را شرح داد زن گفت او شیطان بوده از کجا معلوم اگر گناه کردى توفیق توبه پیدا کنى یا توبه ات پذیرفته شود و یا اگر در حال گناه عزرائیل آمد تو جواب خدا را چه خواهى داد؟ آیا لباس پاره نشده بهتر است یا لباس پاره شده و بعد دوخته و وصله شده؟ عابد باز نپذیرفت گفت: او به من قول داده با این کار مرا به مقام خودش برساند! زن گفت من اینجا هستم برگرد ببین او در جاى خود هست یا از آنجا رفته است اگر رفته باشد معلوم مى شود فریب بوده است. عابد وقتى برگشت هیچ کس را نیافت و توبه کرد و به زن دعا نمود از همان دعاى عابد و عنایت خداوند، زن نیز به خود آمد و توبه کرد».


پی نوشت ها

[1]. ر.ک: مصباح یزدى، محمد تقى، به سوى خودسازى، چاپ اول، پاییز 80، ص 21.

[2]. شمس 91، آیات 10-9.

[3]. آل عمران 3، آیه 164.

[4]. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 282.

[5]. همان، ص 283.

[6]. ر.ک: استاد امینى، ابراهیم، خودسازى، انتشارات شفق، 1374، ص 13.

[7]. مثنوى معنوى، دفتر دوم.

[8]. ر.ک: محمد على سادات، اخلاق اسلامى، ص 210.

[9]. ر.ک: مختارى، عبادت هاى اجتماعى، بوستان کتاب قم؛ مفاتیح الحیات، قم: اسرا.

[10]. سعدى (به نقل از کتاب انسان کامل شهید مطهرى).

[11]. کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 451.

[12]. برگرفته از: شیخ عباس قمى، منتهى الآمال، قم: هجرت، چاپ 14، تابستان 80، ج 2، ص 247.

[13]. تصنیف غررالحکم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ دوم، 1378، ص 243، ح 4934.

[14]. همان، ص 199، ح 3947.

[15]. نگاه کنید: ابراهیم امینى، خودسازى، ص 93.

[16]. فرقان 25، آیات 29-27.

[17]. محمد محمدى رى شهرى، میزان الحکمه، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ اول، 1362، ج 5، ص 297، ح 10221.

[18]. تصنیف غررالحکم، ص 431، ح 9821.

[19]. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 70، ص 25، ح 27.

[20]. نگاه کنید: ابراهیم امینى، خودسازى، ص 101.

[21]. تصنیف غررالحکم، ص 305، ح 6978.

[22]. تصنیف غررالحکم، ص 186، ح 3543.

[23]. ر.ک: برنامه هاى سلوک، نامه هاى اخلاقى آیت حق حسینقلى همدانى، صص 98-97.

[24]. کافى، ج 2، ص 77 ؛ وسائل الشیعه، ج 11، ص 193 ؛ بحارالانوار، ج 70، صص 297 و 308.

[25]. على مشکینى، دروس فى الاخلاق، ص 71.

[26]. همان، ص 72، به نقل از: بحارالانوار، ج 70، ص 304.

[27]. همان، به نقل از: بحارالانوار، ج 70، ص 305.

[28]. همان، به نقل از: بحارالانوار، ج 70، ص 306.

[29]. همان، ص 297 ؛ کافى، ج 2، ص 76.

[30]. ر.ک: برنامه سلوک، ص 98.

[31]. ر.ک: بهجت عارفان.

[32]. مائده5، آیه 54.

[33]. سعدى.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

بحش اول


بحش اول

۱۳۹۵/۰۶/۱۰


۱۸۸ بازدید

جایگاه خودسازى

پرسش ۱. منظور از خودسازى چیست؟ آیا صحیح است که بگوییم اول باید خودسازى کنیم بعد به دیگران و جامعه خدمت کنیم؟

جایگاه خودسازى

پرسش 1. منظور از خودسازى چیست؟ آیا صحیح است که بگوییم اول باید خودسازى کنیم بعد به دیگران و جامعه خدمت کنیم؟

خودسازى به معناى تصحیح نیت ها و انگیزه ها و جهت دادن به رفتار و فعالیت هاى خود در راستاى هدف نهایى و قرب الهى است. برخلاف برداشتى که از خودسازى مى شود، این واژه هرگز به معناى محدود کردن تلاش و کوشش در دایره تنگ خود و تنها توجه به خود و بازماندن از صحنه فعالیت هاى اجتماعى و فرار از مسؤولیت نمى باشد.

خودسازى ایجاد هماهنگى و تعادل میان فعالیت هاى علمى و عملى و بسیج کردن آنها براى نیل به سعادت حقیقى و رستگارى راستین است. ما بعد از تأمل و اندیشه عمیق در وجود خویش به عوامل و ابزراى که در فطرت ما براى رسیدن به هدف آفرینش به ودیعت گذاشته شده پى مى بریم؛ گرایش ها و کشش هاى درونى و باطنى براى نیل به اوج تعالى روحى و معنوى را کشف مى کنیم و روابطى که ما را با دیگران پیوند داده و تقویت و تحکیم آنها ما را براى تکامل و صعود آماده تر مى سازد مى شناسیم، اکنون نوبت آن مى رسد که میان این روابط و گرایش ها و نیروهاى به ظاهر ناسازگار و حتّى متضاد همگرایى و آشتى و تعادل برقرار نماییم به گونه اى که آینده آنها زمینه ساز تکامل و عروج معنوى ما و جهت آنها در راستاى خروج از جاذبه خاک و ورود به مدار قرب پروردگار باشد. این تنظیم و شکل دهى و جهت بخشى الهى به تلاش ها و کشش، «خودسازى و تهذیب نفس» نام دارد.[1]

اهمیت خودسازى

تهذیب نفس از جمله مسائل زیربنایى و مهمى است که سخت مورد توجه و تأکید دین مبین اسلام است. این موضوع داراى نقش محورى و بنیادین در رسیدن به مراتب عالى انسانى و مدارج کمال دارد.

از دیدگاه قرآن کریم تزکیه و خودسازى عامل رستگارى و نجات و راه نیل به سعادت حقیقى است و از سوى دیگر، فساد اخلاقى ریشه هرگونه شقاوت و بدبختى است. خداوند در سوره «الشمس» پس از یازده سوگند جایگاه تهذیب و تزکیه را چنین بیان مى کند:

«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّها»[2]؛ «فلاح و رستگارى بهره آن کسى است که نفس خویش را تزکیه کند و ناامیدى و محرومیت از آن کسى است که آن را آلوده سازد».

تهذیب نفس بزرگترین هدف پیامبران الهى بوده است. پیامبران آمدند تا اهمیت و راه خودسازى و پرورش و تکمیل نفس را به انسان ها بیاموزند و در این امر سرنوشت ساز و حساس راهنما و مددکار آنها باشند.

رسالت بزرگ سفیران الهى، این بوده که راه شناخت اخلاق زشت و کنترل و مهار کردن خواهش ها و خواسته هاى درونى را به انسان ها بیاموزند و با انذار و تحذیر، نفوس آنان را از بدى ها و زشتى ها پاک و پیراسته گردانند و با ترغیب و تشویق، نهال فضیلت ها و زیبایى ها و مکارم اخلاق را در زمین دل فرزندان آدم شکوفا و پرثمر سازند.

در اهمیت تزکیه و تهذیب نفس همین کافى است که خداوند بر بندگان مؤنش منت نهاده که پیامبرى با هدف تزکیه نفوس براى آنها فرستاده است:

«لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِى ضَلالٍ مُبِینٍ»[3]؛ «خدا بر مؤنان منت نهاد که رسولى از خودشان را در میانشان برانگیخت تا آیات خدا را بر آنان بخواند و جان هاى آنها را پاکیزه نماید و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد در حالى که پیش از این در گمراهى آشکارى بودند».

بزرگترین مربى اخلاق و نمونه عالى فضایل و زیبایى ها و تجسم کامل اخلاق ربوبى، رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله هدف از بعثت و رسالتش را به کمال رساندن مکارم و فضایل اخلاقى مى داند: «إنَّمَا بُعثتُ لاتمِّم مَکَارم الاَخلاَق».[4]
حضرت صادق علیه السلام در حدیثى نورانى مى فرماید: «خداوند متعال پیامبرانش را با مکارم اخلاق بر دیگران امتیاز بخشید. پس هر کس خود را آراسته به فضایل اخلاق یافت، خداوند را بر این نعمت بزرگ شاکر باشد»[5].[6]

علیرغم بى توجهى هایى که در فرهنگ و مکتب هاى بشرى نسبت به مسئله انسان سازى وجود دارد و غالبا از آموزش و پرورش، تنها به تعلیم و آموزش – آن هم در حوزه اى کاملاً محدود ـ اکتفا مى شود، در حوزه دین و به ویژه دین مقدس اسلام نه تنها مسئله اخلاق و سازندگى شخصیت معنوى فراموش نشده بلکه از اولین و اساسى ترین مسائل به شمار مى آید.

از ویژگى هاى بارز مکتب اسلام این است که در آن به سازندگى فردى و تهذیب جان توجه ویژه اى شده است و هرگز به بهانه برخى اصلاحات و رفرم هاى اجتماعى، کوشش در جهت سازندگى روح و جان را به باد فراموشى نمى سپارد.

هدف از خودسازى

هدف از تهذیب نفس و تربیت اخلاقى، افزایش مراتب و درجات روحى و اشتداد وجود انسان در پرتو معرفت الهى است تا از این رهگذر آمادگى و شایستگى لازم براى تقرب به خداوند را به دست آورد.

جوانى و خودسازى

در جوانى از یک طرف صفات مذموم و آلودگى هاى روحى هنوز به طور کامل رسوخ پیدا نکرده و از طرف دیگر قدرت انباشته و انرژى سرشار جوانى، سلاحى کارآمد براى مبارزه با این صفات منفى و ناپسند است. حال آن که در سنین بالاتر هم از قدرت روحى انسان کاسته مى گردد و هم ریشه صفات و ملکات نامطلوب استوارتر و ثابت تر مى گردد و این دو موجب مى شود که مبارزه و ستیزه با آنها دشوارتر گردد.

مولوى این موضوع را به زیبایى و در قالب تشبیه بیان کرده است:

تو که مى گویى که فردا، این بدان

که به هر روزى که مى آید زمان

آن درخت بد، جوان تر مى شود

این کَننده، پیر و مضطر مى شود

ار بن در قوت و برخاستن

ارکَن در سستى و در کاستن

ار بن هر روز و هر دم سبزتر

ار کن هر روز زار و خشکتر

او جوان تر مى شود تو پیرتر

ود باش و روزگار خود مَبَر

ار بن دان هر یکى خوى بدت

ارها در پاى خار آخر زدت[7]

بنابراین دوران جوانى، بهار تربیت و سازندگى و موسم تهذیب و تزکیه است. در این سنین انسان چون مدت زمان طولانى ترى براى زندگى در پیش دارد، هر نوع اصلاح و خودسازى موجب مى شود که انسان سال هاى طولانى از نتایج و آثار و برکات آن برخودار گردد و از آثار سوء تأخیر در خودسازى و حسرت و افسوس فرصت هاى از دست رفته در امان باشد.

قدرت جسمى و توانایى هاى فراوان روحى در دوران جوانى، بهترین سرمایه سیر و حرکت و پویاى روحى است و میزان موفقیت انسان در نظر سیر تکاملى در سنین بالاتر به مقدار زیادى بسته به تلاش و حرکت او در دروان جوانى است و اندوخته و سرمایه او همان چیزى است که از روزگار طلایى جوانى برایش باقى مانده است.[8]

در پاسخ به بخش دوم پرسش که «آیا صحیح است که بگوییم اول باید خودسازى و بعد به دیگران و جامعه خدمت کنیم» مى توان گفت: این پیشنهاد به یک معنا آن هم در موارد بسیار اندکى صحیح است، مثلاً درباره فردى که صلاحیت هاى معنوى، علمى، تجربه و تخصص لازم براى به عهده گرفتن برخى پست ها و منصب ها را ندارد، یا جوانى که در آغاز راه خودشناسى و خودسازى است و یا شخصى که جنبه هاى عاطفى و احساسى او بر عقل و منطقش غالب است یا هنوز ازدواج نکرده و در بند اسارت شهوت و… است. در چنین مواردى شایسته است احتیاط شود و در پست هاى خطیر، نظیر قضاوت و داورى، یا در برخى عرصه ها و اختلاط ها حاضر نشود.

ولى اصولاً از دیدگاه اسلام، طرح این پرسش، جاى تحقیق و تأمل دارد زیرا بین خدمت و خودسازى، منافاتى نیست.

استفاده از زمینه ها و مقام هاى اجتماعى، براى خدا، نه تنها با خودسازى در تضاد نیست که از بهترین راه هاى خودسازى به شمار مى رود. آیا انفاق، ایثار، حل مشکلات ادارى، اقتصادى، اخلاقى، عقیدتى و بهداشتى یا خشنودسازى مؤنان و… از بالاترین عبادت ها و میدان خودسازى نیست؟[9]
هنر تقواى مثبت هنگامى است که انسان با هواى نفس مبارزه و جنگ کند و پیروز گردد. آرى، حضور در اجتماع به صحنه هاى گناهان اجتماعى و وسوسه رشوه، حرام خوارى، ریاست پرستى و… نزدیک تر است ولى هر که بتواند از این ها بگذرد خندان بود و ترک گناه است که انسان را به مدارج و معارج عالى مى رساند.

ترک نگاه به نامحرم براى کور، هنر نیست، آن را تقواى منفى مى نامند و تلاش براى ترک گناه در فضایى که فرصت گناه هست، تقواى مثبت مى باشد.

کیفیت عملکردها نیز تابع انگیزه هاست. آن که به نیت خدمت به خلق خدا و به قصد تقوا و تقرب به صحنه اجتماع مى آید، به جاى رقابت، به رفاقت و به جاى حسدورزى به تلاش و غبطه و به جاى غرور به فروتنى و به جاى خودمحورى به بندگى و فداکارى و در یک کلمه: به جاى هوا به خدا مى پردازد به مقامات خودسازى خواهد رسید.

تاریخ بهترین آینه عبرت

در صحنه اجتماع عصر امامت، نمونه هاى متنوعى داریم هم حضرات خدیجه، زهرا و زینب علیهماالسلام و سلمان و ابوالفضل و مالک اشترها فراوانند و در مقابل عمر سعد، حرمله، ابوهریره ها، بانیان جنگ هاى جمل، صفین و نهروان زیاد بوده اند.

چه خوب است که زبان حال ما این گونه باشد؛

من آن مورم که در پایم بمالند

نه زنبورم که از نیشم بنالند

چگونه شکر این نعمت گزارم

که زور مردم آزارى ندارم[10]

و شهید مطهرى در نقد شاعر، چنین اصلاح مى فرماید:

نه آن مورم که در پایم بمالند

نه زنبورم که از نیشم بنالند

چگونه شکر این نعمت گزارم

که دارم زور و آزارى ندارم

خودسازى یکباره

پرسش 2. براى خودسازى و تهذیب نفس آیا مى توان گناهان را یکباره ترک کرد و یا باید به تدریج اقدام کنیم؟

جانى که طعم تلخ گناه را نچشیده، از صفا و نورانیت فطرى برخودار است؛ آماده انجام هر نوع نیکى و خیر است و خود به خود به سوى کمال و صلاح جذب مى شود. قلبى که مورد هجوم لشکریان شیطان قرار نگرفته و به تسخیر اهریمن زشتى و آلودگى در نیامده به راحتى از گناه و پلشتى کناره مى گیرد و حریم بندگى حق را حفظ مى کند. عبور از خط قرمز عصیان و مزه مزه کردن گناه و راه دادن شیطان به حرم الهى، موجب مى شود که ترک گناه و فاصله گرفتن از آلودگى ها، سخت و دشوار گردد. همه سعى شیطان این است که ارتکاب گناه را کوچک و بى اهمیت جلوه دهد تا راه نفوذ خود را به حریم پاک قلب بیابد و سراسر قلب را به تصرف خود در آورند.

امیرمؤنان علیه السلام مى فرماید: «تَرکُ الخَطیئة اَیسَر مِن طَلَب التُّوبة و کَم مِن شَهوة ساعَة اُرثت حُزنا طَویلاً…»[11]؛ «گناه نکردن از درخواست توبه آسان تر است، چه بسا لحظه اى شهوت، اندوهى طولانى به دنبال آورد…».

ترک یکباره گناهان

ابوبصیر که از یاران حضرت صادق علیه السلام است مى گوید:

«یکى از کارگزاران و عمال سلطان در کوفه، همسایه من بود، دارایى و ثروت فراوانى را از راه حرام گردآورده بود و خانه اش کانون هرگونه آلودگى و فساد بود. تحمل چنین همسایه اى براى من عذاب آور بود. بارها زبان به نصیحت او گشودم و از سر صدق و دلسوزى او را اندرز دادم ولى دم گرم من در آهن سرد او اثرى نداشت. با همه ناامیدى یک روز در این باره زیاد اصرار کردم و خواهش را از حد گذراندم. او به من گفت: مى دانم در چنگال نفس اسیرم و در دام شیطان افتاده ام ولى عصیان و گناه عادت من شده و نمى توانم آن را ترک کنم. مى دانم بیمارم ولى راه درمان و نجات را نمى دانم. از تو مى خواهم که اگر به محضر پرفیض طبیب روح و امام نور، حضرت صادق علیه السلامرسیدى، احوال زار مرا بر او عرضه بدارى، شاید در کار من فرجى شود».

ابوبصیر مى گوید: «سخنان آن مرد مرا متأثر کرد و پیوسته به یاد حرف هاى او بودم. زمانى در مدینه، آفتاب جمال امام صادق علیه السلام را زیارت کردم و قصه غصه همسایه ام را شرح دادم».

حضرت علیه السلام فرمود: «وقتى به کوفه برگشتى آن مرد به دیدنت مى آید، به او بگو که جعفربن محمد علیه السلام مى گوید: «اُخرُج ممَّا أَنتَ فِیه و أنَا أَضمَنُ لک الجنَّة»؛ «از ذلت گناه بیرون آى تا من بهشت را برایت ضامن شوم».

ابوبصیر مى گوید: «به کوفه برگشتم، مردم به دیدنم آمدند و در بین آنها همسایه ام نیز بود. وقتى خواست برود با اشاره به او فهماندم که با او کار دارم. هنگامى که منزل خلوت شد به او گفتم: من احوال تو را به حضرت صادق علیه السلام

گفتم و آن حضرت علیه السلام به تو سلام رساند و در مقابل رهایى از بند گناه، بهشت را براى تو ضمانت کرد».

این جمله کوتاه طوفانى در دل آن مرد بر پا کرد و چون تیرى بر قلب او نشست با صداى بلند شروع به گریستن کرد و پرسید: «تو را به خدا سوگند آیا جعفربن محمد علیه السلام چنین گفت؟ قسم خوردم که این، عین سخن آن امام همام است. گفت: همین سخن مرا کافى است. این جمله را گفت و رفت. چند روزى از او بى خبر بودم. یک روز پیغام فرستاد که با تو کارى دارم. به منزلش رفتم. از پشت در مرا صدا زد و گفت: اى ابوبصیر! من به سفارش حضرت صادق علیه السلام عمل کردم و به یکباره از ورطه گناه بیرون آمدم از همه گناهان دست شستم. همه اموال حرام و حتّى لباس هایم را به صاحبانش برگرداندم و الآن لباسى بر تن ندارم و لخت و برهنه پشت در ایستاده ام».

ابوبصیر مى گوید: «از توبه و انقلاب روحى آن مرد خوشحال شدم و از نفوذ سخن امام صادق علیه السلام غرق شگفتى شدم. به منزل رفتم و مقدارى لباس و غذا براى او تهیه کردم و برایش بردم. پس از مدتى دوباره مرا خواست. به منزلش رفتم دیدم بیمار است. تا مدتى بیمار بود و من پیوسته از او پرستارى و مراقبت مى کردم ولى بى فایده بود یک روز حالش وخیم شد و در آستانه مرگ قرار گرفت. بر بالینش نشستم و او در حال جان دادن بود، ناگهان به هوش آمد و گفت: اى ابوبصیر! حضرت صادق علیه السلام به وعده اش وفا کرد. این را گفت و جان سپرد. ابوبصیر مى گوید: مدتى گذشت و من عازم سفر حج شدم و به محضرت امام علیه السلام شرفیاب گشتم. یک قدمم در دالان منزل آن حضرت علیه السلامو قدم دیگرم در صحن خانه بود که حضرت علیه السلام فرمود: اى ابوبصیر!

ما به وعده ضمانت خود در مورد همسایه ات وفا کردیم»[12].

این نمونه و موارد فراوان دیگر ثابت مى کند که پیمودن این راه و مغلوب ساختن نفس وسوسه گر و انقلاب درونى براى پاکسازى دل از همه بدى ها و زشتى ها براى ما نیز امکان پذیر است. دعوت مردان الهى به این برنامه و سفارش مؤد آنها دلیل بر عملى بودن و امکان پذیر بودن آن است.

امیرمؤنان علیه السلام بزرگ اسوه تهذیب و خودسازى مى فرماید: «غَالِبوا أنفُسَکُم عَلى تَرک العَادَات و جَاهِدوا أهوَائَکُم تَملِکُوهَا»[13]؛ «براى رهایى از عادت ها بر نفس خود چیره شوید و با خواسته ها و میل ها مبارزه کنید تا مهار نفس را به دست گیرید».

ترک عادت هاى زشت و ناروا از منظر بزرگان دین و پیشوایان معصوم علیهم السلام شاخه اى از عبادت و زمینه قرب به بارگاه ربوبى است.

امیرمؤنان علیه السلام در سخنى زرین، ترک عادت را برترین عبادت شمرده است: «أفضلُ العِبَادَة تَرک العَادة».[14]
سنگینى ترک یکباره گناه و گران بودن کناره گرفتن ناگهانى از عادت هاى زشت نباید انسان را به هراس اندازد و در عزم و اراده او سستى و خلل وارد سازد، چون در این پیکار بى امان و نبرد سخت، امدادهاى الهى و نصرت پروردگار، یار و پشتیبان ما است و خداوند به مجاهدان جبهه مبارزه با نفس و رزمندگان صحنه ستیز با آلودگى ها وعده نصرت و هدایت داده است:

«وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ».

ترک تدریجى گناه

هر چند ترک ناگهانى و دفعى گناه و عادات مذموم موفقیت بزرگى در راه خودسازى است ولى نیازمند اراده اى پولادین و شرایط و زمینه هاى مناسب است و به همین دلیل عده کمى موفق به انجام آن مى شوند. راهى که براى همگان امکان پذیر است و درصد پیروزى و موفقیت آن بالا است، ترک تدریجى و آهسته گناهان است. نفسى که سال ها به گناه عادت کرده و روزگارى با آن انس داشته، از ترک ناگهانى آن دچار ترس و اضطراب مى گردد و این کار براى او بس سخت و دشوار است. ولى اگر از برخى گناهان شروع کنیم و به تدریج و با رفق و مدارا میزان ارتکاب آن را کاهش دهیم تا به کلى آن را کنار بگذاریم و همین عمل را نسبت به گناهان دیگر تکرار کنیم درمى یابیم که با ترک هر گناهى دریچه اى از نور و صفا به شبستان قلب ما گشوده شده و به همان میزان از سرکشى نفس و وسوسه شیطان کاسته شده است. با رفتن هر شیطانى، فرشته اى جاى آن را مى گیرد و با زدودن هر نقطه سیاهى از صفحه دل، روشنایى و نورانیت جایگزین مى گردد. البته در طول این مدت باید مراقب بود که گناهان ترک شده دوباره تکرار نشود و دشمن رانده شده از در دوباره از پنجره وارد نشود. جهادگر جبهه مبارزه با نفس باید پیوسته گوش به زنگ و هوشیار باشد و لحظه اى از دشمن غافل نشود. باید نیروى خود را با امکانات دشمن بسنجد، به تقویت نیروى خویش بپردازد و از همه نیروها و فرصت ها براى غلبه و پیروزى بر دشمن استفاده کند.[15]
براى موفقیت در این مسیر دورى از دو زمینه بسیار کارساز است؛

1. دورى از دوستى ناباب!

بدون شک انسان موجودى اثرپذیر است و ارتباط و رفاقت و دوستى، خواسته یا ناخواسته در او تأثیر مى کند. دوستان خوب و شایسته، انسان را به سوى زیبایى ها و کمال و رشد سوق مى دهند و انسان را با کردار خوب و مکارم اخلاق مأنوس مى سازند. دوست خوب از نعمت هاى بزرگ خداوند است ولى دوست بد، عامل انحطاط و سقوط و بدبختى است و موجب دور شدن از هر نوع فضیلت و رشد است. اگر همنشین انسان آلوده و گناهکار باشد، نه تنها زشتى و قبح گناه را در نزد انسان مى شکند بلکه آن را زیبا و موجّه جلوه مى دهد.

از دیدگاه قرآن ثمره دوستى با نااهلان و آلودگان، تأسف و حسرت شدید در قیامت و دورى یاد خداوند است:

«وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً. یا وَیْلَتى لَیْتَنِى لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً. لَقَدْ أَضَلَّنِى عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِى وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلاْءِنْسانِ خَذُولاً»[16]؛ «به یادآور روزى که ستمکار دست به دندان مى گزد و مى گوید: اى کاش! با رسول راهى برگزیده بودم. واى بر من کاش فلان شخص را دوست خود انتخاب نکرده بودم. او مرا از یاد حق گمراه ساخت بعد از آن که یاد حق به سراغ من آمده بود و شیطان همواره خوارکننده انسان بوده است».

دوستان ناباب و گمراه طناب رفتن به جهنم و سقوط در منجلاب هر گونه آلودگى و فساد مى باشند. اهمیت رفاقت و دوستى تا بدانجا است که انسان حتّى در عقیده و دین با دوستش هماهنگ و هم مسلک مى گردد: «ألمَرءُ على دِین خَلیلِه، فَلیَنظُر أحَدُکُم من یخَالِل»[17]؛ «انسان بر دین دوستش مى باشد، پس هر کس باید بنگرد با چه کسى دوست است».

امیرمؤنان علیه السلام که دلسوز بشریت و آشناى به فراز و نشیب تهذیب و خودسازى است، اینگونه به ما اعلام خطر کرده است: «إیَّاکَ و مَعَاشَرة الاشرَار فَانَّهُم کالنَّارِ مُباشرتهَا تحرق»[18]؛ «از دوستى با بدان و اشرار بپرهیز، زیرا آنان همانند آتشند و هر کس به آنها نزدیک شود خواهد سوخت».

2. فاصله گرفتن از لغزشگاه ها

حواس انسان به منزله دریچه هاى ورودى قلب انسان مى باشد و هر چه از این دریچه ها وارد شود، در درون دل براى خود جایى مى یابد و در آنجا منزل مى کند. پاک کردن چیزى که بر قلب انسان نقش بسته و بیرون راندن چنین مهمان ناخوانده اى کارى بس سخت و دشوار است. پس بهتر است از اول فیلترى بر دریچه قلب و حواس خود نصب کنیم و بر در دل نگهبانى بگماریم تا هیچ چیز بدون اجازه و خودسر وارد حریم کبریایى قلب نگردد.

امام صادق علیه السلام مى فرماید: «أَلقَلبُ حرمُ اللَّه فَلاتَسکُن حَرَم اللَّه غَیر اللَّه»[19]؛ «دل حرم خداست، پس غیرخدا را در آن راه مده».

نگهدارى چشم و گوش از مناظر شهوت انگیز و شرکت نکردن در مراسم و مجالسى که شهوت را به هیجان مى آورد و ارتباط نداشتن با افرادى که ترویج کننده این گونه مفاسد مى باشند از ضروریات تهذیب نفس و خودسازى است. حرام بودن شرکت در مجالس گناه مثل مجلس قمار و شراب و نگاه به نامحرم و خلوت کردن با او و نگاه به فیلم هاى مبتذل و دیدن صحنه هاى غیراخلاقى همگى در راستاى دور کردن انسان از لغزش ها و جلوگیرى از در غلطیدن او به دام امیال افسار گسیخته و خواهش هاى فضیلت سوز است و تشریع حجاب و منع نگاه به نامحرم دقیقا در همین راستا است. خواسته اسلام فراهم شدن محیط و اجتماع براى تهذیب نفس و رشد و تعالى روحى است و چنین زمینه اى جز با دورى و برکنار بودن از عوامل انحراف و گناه و آلودگى مهیا نمى گردد.[20]
طبیب جان، امیرمؤنان علیه السلام در سخنى جانبخش مى فرماید: «إِذَا أَبصَرَت العَین الشَّهوَة عُمى القَلبُ عَن العَاقِبَة»[21]؛ «هنگامى که چشم شهوت را ببیند، قلب از عاقبت اندیشى کور مى گردد».

مسئله اجتناب از امورى که انسان را به لغزش و سقوط مى کشاند به اندازه اى حیاتى و حساس است که امیرمؤنان علیه السلام در سخنى دلنواز مى فرماید: «مَن کَثُرَ فِکره فِى المَعَاصِى دَعَتهُ إِلَیهَا»[22]؛ «فکر زیاد در گناه، انسان را به آن ترغیب مى کند».

تقویت معنویت

پرسش 3 . براى حفظ و تقویت حالت هاى روحانى و معنوى در بین دانشجویان چه راهکارهایى را پیشنهاد مى کنید؟

آن چه از آیات قرآن و روایات معصومان علیهم السلام استفاده مى شود، مهمترین عامل تقویت معنویت، ترک معصیت است. بدون ترک معاصى، حتّى ذکر و فکر هم در قلب انسان، تأثیر مطلوب را نمى گذارند.[23]
در روایات آمده است که کوشش براى خودسازى، در صورتى که با ورع و ترک محرمات، همراه نباشد، سودى ندارد[24] و انجام واجبات و طاعات، بدون ترک محرمات، خسته کردن خویشتن است.[25] آن چه ایمان را در قلب عبد، ثابت و استوار مى سازد، ورع (یعنى ترک محرمات و ایستادن در برابر شبهات) است.[26]
«شیوه و آیین ائمه علیهم السلامورع بوده است و آن را از پیروان خود انتظار دارند».[27]
«کسى که ورع را پیشه خود سازد، ائمه علیهم السلام را براى شفاعت به زحمت نمى افکند».[28]

«آن چه نزد خداست و نیز تقرّب به او جز با ورع (یعنى ترک محرمات) به دست نمى آید».[29]
عارف بلند آوازه شیعه و فقیه فرزانه، آیت حق، ملا حسینقلى همدانى(ره) در یکى از نامه هاى اخلاقى – عرفانى خود تأکید مى کند: «إنَّ تَرکَ المَعصِیةِ أوَّلُ الدِّینِ وَ آخِرُهُ، ظَاهِرُهُ وَ بَاطِنُهُ»[30]؛ «ترک معصیت، اول و آخر دین و ظاهر و باطن آن است».

حضرت آیه اللّه العظمى بهجت(قدس سره) نیز همواره بر ترک معصیت و عمل به آن چه انسان مى داند، تأکید مى کنند و به جاى دستورالعمل هاى ویژه سیر و سلوک، به قرائت کتاب هایى چون «أَلمحَجَةُ البَیضَاءِ فِى تهذیب الاءحیاءِ» – که تحت عنوان راه روشن ترجمه شده است – و بخش جهاد با نفس کتاب وسائل الشیعه، و تأمل در آنها و عمل به واضحات آنها توصیه مى فرمودند.[31]
حال که ترک معصیت، تا این اندازه در تقرب حق، نقش دارد، پس باید با جدیت تمام بکوشیم که از ما معصیت و نافرمانى سر نزد؛ زیرا محبت و معصیت با یکدیگر سازش ندارند. شگفتا چگونه کسى که ادعاى محبت مى کند، در برابر محبوب، معصیت مى کند. اگر راست مى گویى که محبّ اویى، پس چرا از او اطاعت نمى کنى. مگر زبان عاشق، این نیست که «از تو به یک اشارت، از من به سر دویدن».

ترک عادات و رسوم و تعارفات بازدارنده؛ از شرایط طى طریق آن است که انسان باید در حد اعتدال در میان مردم زندگى کند و از غرق شدن در آداب و رسوم اجتماعى و رفت و آمدهاى زیانبارى که صرفا بر اساس عادت و حفظ آبروى ظاهرى و اعتبارى صورت مى پذیرد، بپرهیزد و براى حفظ حاشیه زندگى، از متن آن دور نماند و عمر خود را بر اساس معیارهاى مورد پسند عوام مردمان، ضایع نسازد و امواج سهمگین آداب و رسوم دست و پاگیر اجتماعى، کشتى وجود او را دستخوش تلاطم نکند. کسى که در صدد خودسازى و تقویت بعد معنوى خویش است، باید در مورد آداب و عادات اجتماعى، جانب اعتدال را رعایت کند و از افراط و تفریط بپرهیزد. بدین معنى که نه مانند برخى که در برابر اجتماع، از خود اراده اى ندارند و تابع محض مى باشند، عمل کند و نه مثل بعضى که از جامعه به کلى کناره مى گیرند و کنج خلوت و گوشه عزلت مى گزینند؛ بلکه باید خط مشى معتدلى را در پیش بگیرد و معاشرت با مردم را به قدر ضرورت، رعایت کند و در رعایت شیوه اعتدال، از ملامت ملامت گران نهراسد:

«وَ لاَیَخَافُونَ فِى اللَّهِ لَومَةَ لاَئِم»[32].

نهراسیدن از سرزنش سرزنشگران، یکى از نشانه هاى برجسته عاشقان حق و حقیقت است. متأسفانه یکى از عوامل انحراف برخى از جاده حق و حقیقت، و روى آوردن به کارهاى خلاف، ترس از ملامت دیگران است. در صراط مستقیم معنویت، از سرزنش هاى خار مغیلان نباید بیمى به دل راه داد.

رعایت اعتدال در عبادت

انسان در آغاز این سفر معنوى، شور و شوق فراوان دارد و هر چه پیشتر مى رود و از بارقه هاى غیبى و تجلیات الهى برخوردار مى شود، این شور و عشق، رو به فزونى مى نهد و آدمى به اعمال فراوان عبادى رو مى آورد و همه اوقات خود را صرف عبادت مى کند و از خور و خواب و پرداختن به ضروریات زندگى باز مى ماند و مى خواهد از انواع اغذیه معنوى لقمه اى برگیرد. این شیوه، عدول از جاده اعتدال است و ممکن است به فرجامى ناخوشایند بینجامد.

فشار بیش از حد بر نفس و تحمیل اعمال سنگین و فوق طاقت بر آن و در نظر نگرفتن ظرفیت و اقبال و ادبار آن ممکن است واکنش منفى در پى داشته باشد و او را از ادامه مسیر باز دارد. رعایت اعتدال و رفق و مدارا در امور معنوى و عبادى، باید همواره مدنظر باشد.

رهرو آن نیست که گه تند و گهى خسته رود

رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود[33]

اگر ذوق و شوق موقتى، معیار عمل قرار گیرد، آدمى دچار افراط و تندروى مى شود و چون آن ذوق و شوق موقتى به پایان آمد یا شعله هاى سرکش آن، فروکش کرد، در آن هنگام نفس از تحمل بارگران عبادت به ستوه مى آید و از زیر بار آن، شانه خالى مى کند و بار سفر را در آغاز یا نیمه راه بر زمین مى نهد. از این رو باید سالک راه خدا ظرفیت و آمادگى روحى و موقعیت خود را در نظر بگیرد و به برنامه عبادى و عملى که مى تواند آن را به طور مستمر انجام دهد، روى آورد و از زیاده روى بپرهیزد. البته انجام واجبات و ترک محرمات باید جزء برنامه قطعى و همیشگى او باشد.

مسئله مدارا و رفق، مورد تأکید اولیاى دین است. امام صادق علیه السلام به عبدالعزیز قراطیسى فرمودند: «اى عبدالعزیز! ایمان همانند نردبان داراى 10 پله است که پله پله از آن بالا مى روند… و هرگاه کسى را که یک پله از تو پایین تر است، ببینى، او را به رفق و مدارا به سوى خود بالا ببر، ولى نباید برنامه اى را که فوق طاقت و توان اوست بر او تحمیل کنى و در نتیجه او را درهم بشکنى». و نیز از همان بزرگوار نقل شده است که فرمودند: «عبادت را بر خودتان تحمیل نکنید».

ثبات و دوام

کسى که در صدد تقویت معنویت خویش است، باید با مداومت بر انجام اعمال صالح یعنى انجام واجبات و مستحبات، و ترک محرمات و مکروهات به صورت مستمر و پیوسته، به مقام تثبیت خوبى ها نائل شود و در این راستا به اعمالى که مطابق استعداد اوست بپردازد و به آن تا دست یابى به نتیجه ادامه دهد وگرنه با پیامدهاى سوء و عکس العمل حقیقت آن عمل مواجه خواهد شد و از آثار و ویژگى هاى آن بى بهره خواهد شد و چون نورانیت آن عمل بر اثر ترک آن، از نفس آدمى، رخت بر بندد، ظلمت و تیرگى جایگزین آن خواهد گردید.

رعایت ادب

ادب، عبارت است از این که آدمى همواره خویشتن را بپاید که مبادا از حریم خارج شود. سالک طریق تقویت معنویت، باید در همه حال، خود را در محضر حضرت حق، حاضر بداند.

از خدا خواهیم توفیق ادب

بى ادب محروم گشت از لطف رب

دوام طهارت

عبارت است از دوام وضو و انجام غسل هایى که بر او واجب مى شود و غسل جمعه و دیگر غسل هاى مستحب در صورت امکان؛ و تضرع و زارى در پیشگاه حضرت بارى – جلّ و علا – و توسل به پیامبر صلى الله علیه و آلهو اهل بیت علیهم السلام.

نماز توبه

پیامبر صلى الله علیه و آله در روز یکشنبه ماه ذى الحجه در جمع اصحاب فرمودند: «بروید غسل توبه کنید وضو گرفته و چهار رکعت نماز به (دو رکعت دو رکعت) بخوانید که در هر رکعت یک مرتبه حمد سه مرتبه توحید و یک مرتبه معوذتین بخوانید بعد از رکوع و سجده ها رکعت دوم را به همان شکل بجا آورده بعد از اتمام چهار رکعت، هفتادمرتبه استغفار کنید و با «لا حول و لا قوه الاّ باللّه العلى العظیم» و دعاى: «یا عَزیز یا غَفّارُ اِغفِرلى ذُنُوبى وَ ذُنُوبَ جَمیع المُومنینَ وَ المُومِناتُ وَ اِنّهُ یا یَغفِر الذُنُوبَ اِلاّ اَنتَ» به پایان رسانید».

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «هر کس این نماز را بخواند توبه اش مقبول و گناهش آمرزیده مى شود و دشمنان او در قیامت از وى راضى شوند و با ایمان از دنیا برود و قبرش گشاده و نورانى گردد و والدینش از او راضى گردند و مغفرت شامل حال والدین او و ذریه او گردد و توسعه رزق پیدا کند و ملک الملک با او

مدارا کند».

داستان عابد و شیطان

در کتاب بحارالانوار داستان عابد و شیطان از اصول کافى چنین نقل شده است که امام صادق علیه السلام فرمودند: «عابدى به عبادت روزانه مشغول بود شیطان خواست او را فریب دهد بدین منظور بچه هاى خود را جهت چاره اندیشى فرا خواند هر کدام طرحى را بیان کردند ولى نگرفت. یکى از آنها گفت: از راه عبادت او را فریب مى دهیم. بدین جهت یکى از آنها به صورت جوانى نزد عابد رفت گفت پدر و مادر من بت پرست اند و اجازه عبادت به من نمى دهند آیا اجازه مى دهید همراه شما به عبادت مشغول شوم عابد اجازه داد. کم کم بازار فریب را گسترده کرد و پشت سر هم بدون وقفه به نماز مشغول میشد تا جایى که هنگام غذا و خواب نیز این را دنبال مى کرد و عابد هر چقدر مى خواست علت این عشق به عبادت را بپرسد ولى او مجال نمى داد اما در بین نمازها خیلى تأکید کرد عامل اصلى این همه بندگى را بیان کند او نیز فرصت را مغتنم شمرده گفت من قبلاً به زنا مرتکب شدم و توبه کردم خداوند نیز به همین سبب به من عنایت فرمود.

عابد گفت: من اهل اینکار نیستم و راه آن را بلد نیستم پولش را هم ندارم شیطان دو درهم به او داد آدرس زن بدکاره اى را نشان داد وقتى عابد به سوى آن منزل مى رفت مردم خیال کردند براى امر به معروف و نهى از منکر به سوى منزل آن زن مى رود هنگامى که زن نورانیت عابد را دید متوجه شد کسى او را فریب داده و از عابد پرسید اگر علت اینکار را نگویى تن به این کار نخواهم داد زمانى که عابد ماجراى عبادت شیطان را شرح داد زن گفت او شیطان بوده از کجا معلوم اگر گناه کردى توفیق توبه پیدا کنى یا توبه ات پذیرفته شود و یا اگر در حال گناه عزرائیل آمد تو جواب خدا را چه خواهى داد؟ آیا لباس پاره نشده بهتر است یا لباس پاره شده و بعد دوخته و وصله شده؟ عابد باز نپذیرفت گفت: او به من قول داده با این کار مرا به مقام خودش برساند! زن گفت من اینجا هستم برگرد ببین او در جاى خود هست یا از آنجا رفته است اگر رفته باشد معلوم مى شود فریب بوده است. عابد وقتى برگشت هیچ کس را نیافت و توبه کرد و به زن دعا نمود از همان دعاى عابد و عنایت خداوند، زن نیز به خود آمد و توبه کرد».


پی نوشت ها

[1]. ر.ک: مصباح یزدى، محمد تقى، به سوى خودسازى، چاپ اول، پاییز 80، ص 21.

[2]. شمس 91، آیات 10-9.

[3]. آل عمران 3، آیه 164.

[4]. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 282.

[5]. همان، ص 283.

[6]. ر.ک: استاد امینى، ابراهیم، خودسازى، انتشارات شفق، 1374، ص 13.

[7]. مثنوى معنوى، دفتر دوم.

[8]. ر.ک: محمد على سادات، اخلاق اسلامى، ص 210.

[9]. ر.ک: مختارى، عبادت هاى اجتماعى، بوستان کتاب قم؛ مفاتیح الحیات، قم: اسرا.

[10]. سعدى (به نقل از کتاب انسان کامل شهید مطهرى).

[11]. کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 451.

[12]. برگرفته از: شیخ عباس قمى، منتهى الآمال، قم: هجرت، چاپ 14، تابستان 80، ج 2، ص 247.

[13]. تصنیف غررالحکم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ دوم، 1378، ص 243، ح 4934.

[14]. همان، ص 199، ح 3947.

[15]. نگاه کنید: ابراهیم امینى، خودسازى، ص 93.

[16]. فرقان 25، آیات 29-27.

[17]. محمد محمدى رى شهرى، میزان الحکمه، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ اول، 1362، ج 5، ص 297، ح 10221.

[18]. تصنیف غررالحکم، ص 431، ح 9821.

[19]. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 70، ص 25، ح 27.

[20]. نگاه کنید: ابراهیم امینى، خودسازى، ص 101.

[21]. تصنیف غررالحکم، ص 305، ح 6978.

[22]. تصنیف غررالحکم، ص 186، ح 3543.

[23]. ر.ک: برنامه هاى سلوک، نامه هاى اخلاقى آیت حق حسینقلى همدانى، صص 98-97.

[24]. کافى، ج 2، ص 77 ؛ وسائل الشیعه، ج 11، ص 193 ؛ بحارالانوار، ج 70، صص 297 و 308.

[25]. على مشکینى، دروس فى الاخلاق، ص 71.

[26]. همان، ص 72، به نقل از: بحارالانوار، ج 70، ص 304.

[27]. همان، به نقل از: بحارالانوار، ج 70، ص 305.

[28]. همان، به نقل از: بحارالانوار، ج 70، ص 306.

[29]. همان، ص 297 ؛ کافى، ج 2، ص 76.

[30]. ر.ک: برنامه سلوک، ص 98.

[31]. ر.ک: بهجت عارفان.

[32]. مائده5، آیه 54.

[33]. سعدى.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد