۱۳۹۵/۰۵/۳۱
–
۱۱۴ بازدید
زمینه هاى حضور قلب
پرسش ۱ . براى رسیدن به حضور قلب در نماز، چه زمینه هایى را باید در خود به وجود آوریم؟
پرسش 1 . براى رسیدن به حضور قلب در نماز، چه زمینه هایى را باید در خود به وجود آوریم؟
یکى از زمینه هاى «حضور قلب»، اهتمام و اهمیّت دادن آدمى به نماز است؛ چرا که قلب، به امور مهم توجّه مى کند. چنان که در زندگى خود، آنچه براى ما پراهمیت و مهم جلوه کند، طریقه برخورد با آن هم جدّى است. از این رو نماز هم به هر مقدار در نظر نمازگزار مهم جلوه کند، به همان تناسب توجّه و حضور قلب در نماز به وجود مى آید. در این باره عارف بزرگ میرزا جواد آقا ملکى تبریزى مى گوید: «حضور قلب سببش همّت آدمى است؛ زیرا قلب، تابع همّت بوده و اگر همتت نماز باشد، قلبت هم نزد نماز حاضر خواهد بود و اگر همتت در پى چیز دیگرى بوده است، قلبت هم غافل از نماز و نزد همان چیز خواهد بود؛ چون خداوند براى هیچ کس دو قلب، قرار نداده است و براى احضار قلب نزد نماز، جز اینکه همّتت را متوجه نماز سازى، راه دیگرى نیست و هر اندازه که همّت انسان بیشتر باشد، غفلتش از غیر نماز، بیشتر خواهد بود».[1]
براى انگیزش «همّت» توجه به «اهمیّت» بسیار کارساز است. انسان بر طبق فطرت خود، همواره به سوى آن چیزى که برایش اهمیت دارد، توجّه و اهتمام مى کند. اگر براى آدمى، امرى مهم و ضرورى جلوه کند، آن را به هر صورت ممکن، انجام خواهد داد. مهم آن است که تشخیص دهد به چه چیزى محتاج است و چه چیزى مى تواند احتیاج او را برآورده کند.
شناخت فلسفه و حقیقت نماز و اینکه نماز نیز نیاز ماست، جزو زندگى و حیات ماست؛ به طورى که اگر فواید آن را در زندگى بدانیم به خوبى و با حضور قلب هر چه بیشتر به نماز پاى بند خواهیم بود.
اهمیّت نماز در آیات و روایات
نماز، بهترین وسیله یاد خداست: «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی».[2]
بازدارنده از زشتى ها و آلودگى هاست: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ».[3]
یار و یاور انسان در مشکلات و غم هاست: «وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ».[4]
وسیله تشکر از خداوند بر نعمت هاى او است: «فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ».[5]
سبب آموزش گناهان و زدودن آثار لغزش ها و خطاهاست: «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ».[6]
نور چشم پیامبر صلى الله علیه و آله است: «قرّة عینى فى الصلاة».[7]
سیما و تابلوى مکتب است: «الصلاة وجه دینکم».[8]
پرچم و آرم و نشانه اسلام است: «علم الاسلام الصلاة».[9]
کلید ورود به بهشت است: «الصلاة مفتاح الجنة».[10]
پایه و ستون دین است: «و هى عمود دینکم».[11]
اولین پرسش در قیامت است: «اول ما یحاسب به العبد الصلاة».[12]
برترین چیز بعد از شناخت پروردگار است: «واعلم شیئاً بعد المعرفة أفضل من هذه الصلاة».[13]
دژى محکم در برابر حملات شیطان است: «الصلاة حصِنٌ مِنْ سَطَوات الشیطان».[14]
وسیله قرب و نزدیک شدن به خداوند است: «الصلاة قربان کل تقى».[15]
فرود آورنده رحمت است: «الصلاة تستنزل الرّحمه».[16]
داورى بیمارى تکبّر است: «والصلاة تنزیها عن الکبر».[17]
محبوب ترین عمل در نزد خداوند و آخرین سفارش پیامبران است: «أحبّ الاعمال الى الله عزّ و جلّ الصلاه و هى آخر وصایا الانبیاء».[18]
البته این همه آثار و برکات براى کسى حاصل مى شود که بتواند حد و حقّ نماز را بشناسد؛ چنان که پیامبر صلى الله علیه و آله فرموده است: «من اتى الصلاةَ عارفاً بحقها غفرالله له»[19]؛ «کسى که نماز بجا آورد، در حالى که به حقیقت آن معرفت داشته باشد، مشمول آمرزش الهى شده است».
بدیهى است حقیقت نماز، تنها این عمل ظاهرى نیست که با تکبیره الاحرام شروع و به سلام ختم مى شود.
امام خمینى(ع) درباره لزوم احساس نیاز به نماز مى فرماید: «قلب ما باور نکرده است که سرمایه سعادت عالم آخرت و وسیله زندگانى و روزگارهاى غیرمتناهى نماز است. ما نماز را سربار زندگى خود و تحمیل و تکلیف مى دانیم! علاقه و محبت به چیزى از درک ثمره و نتایج آن سرچشمه مى گیرد. علاقه و شیفتگى ما به دنیا، براى این است که نتیجه و ثمره آن را دریافته ایم و قلبمان به آن ایمان دارد و به همین دلیل بى هیچ دعوت و سفارش و موعظه اى به دنبال دنیا و در صدد کسب آن هستیم. ما چون نیاز خود به دنیا را به خوبى احساس کرده ایم و آن را سرمایه و ارز مى شمریم و حفظ موجودیت خود را به دست آوردن آن مى دانیم؛ به آن توجّه کامل داریم و در تحصیل آن مى کوشیم. اگر همین احساس را در مورد حیات آخرت داشته باشیم و به آن ایمان بیاوریم و عبادت و خصوصاً نماز را سرمایه زندگى ابدى و کلید سعادت آن جهانى بدانیم، با کمال اشتیاق به نماز رو مى آوریم و شرایط حصول و قبول آن را با جان و دل فراهم مى کنیم و هیچ گونه زحمت و رنج و تکلیفى در خود احساس نمى کنیم».[20]
موانع حضور قلب
پرسش 2 . چه چیزهایى مانع مى شود که نماز خوب و کاملى بخوانیم؟
همان گونه که نماز، شرایط صحّت دارد (مانند طهارت، قبله، پاکى لباس و بدن، مباح بودن لباس و زمین و…)، «شرایط کمال» نیز دارد؛ مانند ولایت، خشوع، حضور قلب، خوردن غذاى حلال، تفکّر و توجّه، انجام مستحبات نماز و… که از آن به «قبولى نماز» تعبیر مى شود. اصولاً بیشترین نقش نماز، مربوط به شرایط کمال آن است که با کمال تأسف نوع مردم آن را رعایت نمى کنند؛ از این رو حلاوت و زیبایى نماز، کمتر بهره مند مى شوند.
امام صادق علیه السلام فرمود: «الصلاة میزانٌ، مَن وفى استوفى»؛ «نماز میزان و ترازو است، هر کس آن را کامل انجام دهد [و در کفه آن، کم نگذارد]، پاداش کامل دریافت مى دارد».[21]
فیض کاشانى در شرح این سخن مى گوید: «ظاهراً منظور این است که نماز معیار و الگو براى تقرّب بنده به درگاه خدا است و موجب استحقاق پاداش در پیشگاه الهى مى باشد. کسى که شروط و آداب آن را به طور کامل و فراگیر انجام دهد و آنچه شایسته نماز است، رعایت نماید؛ به تمام پاداش ها و آثار آن مى رسد و اگر در این مسیر، کوتاهى کند، به همان اندازه، دستش از آثار و پاداش نماز، کوتاه مى گردد».[22]
شرایط صحت نماز، انسان را در مرحله پایین، از بعضى از آلودگى ها پاک مى کند؛ ولى شرایط کمال نماز، معراج مؤن است و انسان را در مرحله بالاتر از کمال به پرواز در مى آورد. بعضى از موانع و آفات کمال نماز، عبارت است از:
الف. عدم حضور قلب
در نماز بعد از مسأله ولایت، هیچ چیز مهم تر از خشوع و فروتنى در برابر عظمت معبود (خدا) و توجّه قلبى به او نیست. هرگاه نماگزار از آغاز تا پایان نماز، تمام حواسش همراه نماز باشد، قطعاً به حقیقت نماز رسیده است؛ زیرا روح نماز همان حضور قلب است و هر نوع فکر غیر نماز در آن، حجابى در برابر وصول به اهداف نماز خواهد بود و مانند قیچى، ریسمان ارتباط با خدا را قطع مى کند و نماز را به صورتى در مى آورد که شاعر مى گوید:
این نماز از بى نمازى بدتر است
مایه قهر خداى اکبر است
شخصى در نماز با ریش خود بازى مى کرد، پیامبر صلى الله علیه و آله او را با آن حال دید، فرمود: «لو خشع قلبه لَخَشعت جوارحُه»؛ «اگر قلب این مرد خشوع داشت، اعضاى و جوارحش نیز خشوع مى کرد».
براساس اخبار و روایات، نماز بدون حضور قلب اگرچه مقبول حقّ است و از حیث فقهى رفع تکلیف مى کند؛ ولى چنین نمازى محرّک انسان در طریق وصول و مسیر عروج نیست؛ یعنى، اگر کسى نماز بدون حضور قلب اقامه کند، به تکلیف خود عامل بوده و به همین جهت عقاب و عذاب تارک الصلاه بر او مترتب نیست و مهر صحت بر آن مى خورد؛ لیکن اثر چنین نمازى به همین مقدار است که فارق میان او و تارک الصلاة است.
آمده است: «یکى از بزرگان ابتدا به جوال بافى اشتغال داشته است؛ هر روز یک جوال مى بافت و آخر هفته حساب مى کرد و مزد شاگردهایش را مى پرداخت. روزى به هنگام حساب یک جوال از قلم افتاد، آنچه فکر کرد آن را به چه کسى داده است، به خاطرش نیامد. غروب نزدیک بود و استاد نماز نخوانده بود؛ مشغول نماز شد و در نماز به خاطرش آمد که آن جوال را به چه کسى داده است. پس از اتمام نماز، شاگردش را خواسته و به او گفت: جوال را به فلانى داده ایم. شاگردش گفت: استاد! تو نماز مى خواندى یا جوال پیدا مى کردى؟ استاد از این واقعه متنبه شد و مشغول اصلاح خود و قلب خود گردید».[23]
ب. اکتفا به ظاهر نماز
تکیه کردن به ظاهر نماز، بدون معرفت عقلى و قلبى، یکى از عوامل مهم عدم تأثیرگذارى نماز است. فهم معناى اذکار، تعظیم در مقابل عظمت الهى و امیدوارى به لطف و رحمت او، اعتراف و اقرار به بى مقدارى و ناچیز بودن خویش، از شرایط کمال نماز است.[24]
ج. استخفاف و سبک شمردن نماز
سبک شمردن احکام دین، به این معناست که از اهمیت آنها بکاهیم. حال این کاستن، مى تواند شامل محافظت نکردن و مراقبت نداشتن به وقت خاص خودش یا ترجیح امور غیر ضرور بر آن و یا درست ادا نکردن برخى از اجزا و ارکان آن و مواردى دیگر بشود. همه این امور مى تواند در حقیقت نوعى تضییع یا تضعیف در حکم الهى به شمار آید و هر گونه تضعیفى، مانع از ظهور برکات و بروز آثار آن حکم خواهد بود.
د. عدم مداومت در نماز
خداوند متعال نماز پنج گانه را در اوقات معین، براى بندگانش واجب کرده است. همه فقها اجماع دارند بر اینکه افضل اوقات نماز، اقامه آن در وقت فضیلت آن است و حتى برخى از فقهاى شیعه ـ چون شیخ مفید و اتباع ایشان ـ اوقات شرعى نمازهاى یومیه را مضیّق دانسته و قبول آن در غیروقت را از باب تفضّل مى دانند.
اینکه شارع براى نماز اوقات پراکنده اى را تعیین فرموده، شاید بدین جهت باشد که هرگاه انسان به امور زندگى مادى بپردازد و به امر معیشت همّت نماید؛ مشاغل مادى او را از تأمّل و تفکّر به امور معنوى بازداشته و یا مورد غفلت قرار مى دهد، به همین جهت بر بنده مؤمن امر شد که در میان فواصل کارهاى دنیوى، لحظاتى را به امر معنوى و روحى اختصاص دهد و در مقابل معبود خویش، کرنش کند تا حقیقت انسانى اش به فراموشى سپرده نشود و شخصیت او به این واسطه تعدیل گردد. نماز چون داروى شفابخش براى روح است که اگر سستى و فترتى در اقامه آن ایجاد شود و به صورت مداوم انجام نگیرد، قطعاً سلامت روح را تأمین نخواهد کرد؛ همان گونه که در مرض جسم هم همین است.
در روایتى آمده است: جوانى نمازش را با پیامبر صلى الله علیه و آله مى خواند؛ ولى گناه و محرمات را نیز انجام مى داد! جریان را به پیامبر صلى الله علیه و آله گفتند؛ فرمود: «نمازش، روزى او را از بدى و زشتى باز مى دارد». طولى نکشید که دیدند آن جوان، توبه کرد و دست از کارهاى بد و زشتش برداشت.[25]
البته تأثیر نماز در هر کسى، تابع میزان معرفت و شناخت، اخلاص در نیّت، حضور قلب و سایر شرایط و آدابى است که رعایت مى کند و چون این امور در افراد با هم متفاوت است، نمازهاى آنها و آثار آنها نیز مختلف است. انسان با ایمان، باید بکوشد با تمرین و تصمیم و اراده قوى، به نمازش عمق و شور و حال ببخشد و با مطالعه کتاب هایى که در این مورد نوشته و اسرار و نکات ظریف نماز در آنها بیان شده است و نیز مطالعه شرح حال بزرگانى که به نماز عشق مى ورزیده اند و نماز آنها نمونه اى از معراج مومن بوده، به تدریج و کم کم بر حضور و توجّه او در نمازش بیفزاید و شور و نشاط خود را در حال نماز بیشتر نماید. در این صورت شاهد اثرگذارى نماز به خصوص ترک گناهان خواهد بود.
انسان مؤمن باید به هر طریق، با خداى خود مرتبط و پیوسته باشد و رابطه اش را با خداى خود ـ هر چه قدر هم که ضعیف و کم رنگ باشد ـ قطع نکند و همین ارتباط ضعیف را روز به روز تقویت نماید تا به تدریج به درجات عالى قرب و معرفت خداى متعال برسد.
گرت هواست که معشوق نگلسد پیوند
نگه دار سر رشته تا نگه دارد
حق نماز
پرسش 3 . چگونه مى توانم در نماز حضور قلب داشته و حق نماز را بجا آورم؟
نماز داراى حدود و معیارهایى است که رعایت آنها و محافظت بر آنها، به حضور قلب در نماز کمک مى کند. هر نمازگزارى باید این حدود را بشناسد؛ چنان که امام على علیه السلاممى فرماید: «مَنْ اَتَى الصَّلاةَ عارِفَاً بِحَقِّها غَفَرالله لَهُ»[26]؛ «کسى که نماز به جاى آورد؛ در حالى که عارف به حق آن باشد، خداوند او را مى آمرزد».
در واقع حق نماز، به معناى به جاى آوردن آن، با شرایط و آداب کامل است و این نماز کامل و تمام است که معراج انسان و موجب صعود روح او به درجات عالى است. حضرت على بن الحسین علیه السلام حق نماز را چنین بیان فرمود: «حق نماز این است که بدانى نماز، در آمدن به پیشگاه معبود یگانه است و تو در نماز پیش روى وى ایستاده اى؛ پس آن گاه که بر این حقیقت آگاه گردیدى، سزاوار آنى که در نماز بایستى، ایستادن کسى که خواهنده و ترسنده، بیمناک و امیدوار و مستمند و زارى کننده است و خداى را بزرگ مى دارد».[27]
امام صادق علیه السلام نیز درباره حدّ و حدود نماز مى فرماید: «نماز، کامل نمى شود؛ جز از کسى که داراى وضوى کاملى بوده و نماز را بى کم و کاستى تمام کند و هیچ گونه بیگانگى و دورویى و انحراف در او نباشد. خدا را بشناسد و با شناخت کامل، مقابل او بایستد. خاضع و افتاده و استوار باشد. میان امیدوارى و ناامیدى، شکیبایى و نگرانى قرار گیرد؛ یعنى، در چنان حالى باشد که گویا وعده هاى خداوند برایش عملى مى شود و از او طلب کمک و یارى و بخشش کند. این نماز است که انسان را از بدى ها و زشتى ها دور مى کند».[28]
معرفت و حضور قلب
پرسش 4 . چه پیوندى میان حضور قلب در نماز و معرفت و شناخت ما از خدا وجود دارد؟
حضور قلب، ارتباط مستقیمى با شناخت انسان نسبت به خداوند دارد؛ هر چه انسان، خدا را با عظمت بیشتر بشناسد و غیر خدا در نظرش کوچک تر و بى ارزش تر شود؛ به هنگام نماز غیرخدا نمى تواند در قلب او جاى گیرد و ذهنش را مشغول سازد و فکرش را به خود جلب کند.
حضرت على علیه السلام در «خطبه پرهیزگاران» مى فرماید: «عظم الخالق فى أنفسهم فصغر مادونه فى أعینهم»[29]؛ «پرهیزگاران کسانى اند که خدا را با عظمت شناخته اند و [به همین جهت ]غیر خدا در نظر آنها کوچک است».
کسى که خدا را با عظمت شناخت و غیر خدا در نظرش کوچک شد، به هنگام نماز نظر و فکرش به غیر او جلب و جذب نمى شود. برخى، در حالى که معرفتشان نسبت به خدا در حد پایین و علاقه شان به دنیا در حدّ بالاست، مى خواهند در موقع نماز حضور قلب کامل داشته باشند! این، امکان ندارد!
بنابراین شرط اول تحصیل حضور قلب، بالا بردن میزان معرفت و پایین آوردن عشق به دنیاست تا توجّه انسان به این سو و آن سو جلب نشود و این منوط است به آنکه انسان، سعى و تلاش کند خود را بسازد و با نفس خود مبارزه کند و در مسیر معرفت خداوند گام بردارد. براى وصول به این مقصود، مطالعه حالات انبیا و اولیاءاللّه ـ مخصوصاً در حال عبادت ـ بسیار مؤر است.
محمد بن مسلم مى گوید: روزى ابوحنیفه (رهبر یکى از مذاهب چهارگانه اهل تسنن) به حضور امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد: پسرت موسى را دیدم نماز مى خواند و مردم از جلویش رد مى شوند و او آنها را نهى نمى کند (که چرا از مقابل او رد مى شوند)؛ مگر در او (موسى بن جعفر) چیزى هست (که باعث بى توجهى به مردم شده است)؟! امام صادق علیه السلام فرمود: «موسى علیه السلام را به حضور آورند وقتى که ایشان به حضور پدر آمد، امام صادق علیه السلام، به او فرمود: ابوحنیفه مى گوید: تو نماز مى خوانى، مردم از جلوى تو رد مى شوند و آنها را نهى نمى کنى». حضرت کاظم علیه السلام در پاسخ عرض کرد: «اى پدر! آن کسى که من برایش نماز مى خوانم، از مردم به نزدیک تر است، خداوند مى فرماید: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»[30]؛ «و ما از رگ گردن به انسان نزدیک تریم».
امام صادق علیه السلام از پاسخ جالب پسرش آن چنان مسرور شد که او را در آغوش گرفت و فرمود: «پدر و مادرم به فدایت! اى کسى که اسرار و نهانى ها در قلب تو به ودیعت گذاشته شده است».[31]
البته براى گام نهادن در مسیر امامان علیهم السلام و اولیاى الهى لازم است مراحلى طى شود که مهم ترین آنها عبارت است از:
1. ایمان به خداوند و قبول این معنا که انسان با روابط گسترده با خداوند، به کمال و سعادت خود مى رسد و بدون او، زندگى و دنیا و آخرت انسان تباه مى شود.
2. حاکم ساختن اراده خداوند، بر اراده خود و عبودیت کامل او در دو مرحله قرب فرایض و نوافل؛ چنان که حضرت على علیه السلاممى فرماید: «اگر خدا را دوست مى دارید، محبت دنیا را از قلب هایتان خارج کنید».[32]
3. تخلّق به صفات الهى و آراسته شدن به فضایل اخلاقى؛ در این راستا اصلاح صفات شخصیتى و پاکسازى دل و درون از رذایل اخلاقى، از طریق راهکارهاى علم اخلاق و تمرین آنها در معاشرت با مردم و رعایت اخلاق اجتماعى، یکى از مراحل وسیع و پراهمیت خودسازى محسوب مى شود.
4. پاکسازى و تهذیب نفس از عادت هاى بد و دلبستگى ها و وابستگى ها و امورى که مانع کمال و سیر و سلوک انسان، به سوى خدا تلقى مى شود.
5. انجام وظایف واجب عبادى و عمل به احکام الهى و ترک گناهان که باعث تحصیل صفت تقوا در انسان مى گردد.
6. تقویت ارتباط عاشقانه با خداوند و اولیاى معصوم و مؤنان اهل ولایت و محبت، از طریق انجام مستحبات و زیارت و مانند آن.
توفیق حضور قلب
پرسش 5 . چگونه مى توانیم از خدا بخواهیم که توفیق حضور قلب در نماز به ما بدهد؟
«هنگام نماز» و «هنگامه ارتباط با خدا»، لحظات شیرین و معنوى زندگى ماست. اما این لحظات از دیگر ساحت هاى زندگى ما جدا نیست؛ پریشانى در برنامه روزانه و نگرانى نسبت به آینده، در کاهش نشاط روحى و به دنبال آن کاستن معنویت نماز مؤر است. یکى از شاگردان علامه طباطبائى، از نداشتن خشوع در نماز و عدم حضور قلب رنج مى برد؛ به خدمت وى رسید و راهکارى خواست. ایشان نخست از پاسخ خوددارى کرد؛ پس از چند بار اصرار به شاگرد خود رو کرد و فرمود: شما نمى توانى! شاگرد گفت: آقا شما بفرمایید حداقل اگر کسى پرسید به او بگویم. علامه فرمود: «فکر در نماز دنباله افکار شبانه روز است؛ کسى که صبح تا ظهر به یاد خدا نبوده، نمى تواند هنگام نماز یاد خدا را استمرار بخشد».
بنابراین توصیه مى شود محیط زندگى و خوابگاه را از حالت یکنواختى و خسته کننده، بیرون آورید و با یک برنامه ریزى مناسب به کارهاى شخصى، درسى و روابط خوب با دیگران بپردازید. در واقع به همه کارهاى روزانه خود رنگ خدایى بدهید و پیش خود بگویید: «خدایا! من در خوابگاه و کلاس و در طول روز آنچه تو دوست دارى، انجام مى دهم. تو نیز قلب مرا از محبت خود آکنده ساز و نگرانى آینده را از دل من برگردان. چنین رازگویى و نیازخواهى صادقانه با خدا، دریچه اى از نور و عرفان به سوى انسان مى گشاید و تداوم این عهد و پیمان، مشکلات را یکى پس از دیگرى برطرف مى سازد.
پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله مى فرماید: «هرگاه بنده به نماز ایستد و فکر و دلش متوجه خداى تعالى باشد؛ چون نماز را تمام کند، همچون روزى باشد که از مادر متولد شده است».[33]
و از امام صادق علیه السلام نقل شده است که: «من دوست مى دارم مؤمنى را که هنگام اداى نماز واجب، با دل و جان متوجّه خدا شود و قلبش به امور دنیایى مشغول نباشد. اگر مؤمنى چنین کند، خداوند هم به او رو مى کند و قلوب مومنان را نیز متوجه او مى سازد و او را محبوب آنها مى کند؛ همان گونه که خدا او را دوست دارد».[34]
آرى اگر بنده اى یک بار رو به خدا کرده، در برابر عظمت و بزرگى او سر تعظیم فرود آورد و خضوع و خشوع کند؛ خداى تعالى بارها با نظر لطف و رحمت و کرامت به او توجّه مى کند و او را به مقامات بالاى انسانى و کمال نهایى رهنمون مى شود و چه شیرین و مهم است که خداى تعالى با آن عظمت و بزرگى اش، بنده فقیر و سرتا پا نیاز را مورد توجّه و یاد خود قرار دهد. پس نمازهایمان را کوچک نشماریم و در اداى آنها کوتاهى نکنیم که نماز، عبد را به معبودش رسانده به او آرامش مى دهد.[35]
امیرالمؤنین على علیه السلام در معناى «قد قامت الصلاة» مى فرماید: «حَاَن وَقْتَ الزِّیارةِ و المُناجاةِ و قَضاءِ الحَوائجِ وَ دَرْک المُنى و الوُصول اِلى اللهِ عزّ و جلّ و اِلى کَرامته و عَفْوهِ و رضِوانه و غفرانه»[36]؛ «عبارت قد قامت الصلاة؛ یعنى، وقت زیارت و مناجات و قضاى حوایج و رسیدن به آرزوها و وصال خداى تعالى و کرامت و عفو و بخشش و رضوان او رسید».
عشق به نماز
پرسش 6 . در خوابگاه آن شور و حالى را که باید در حال نماز داشته باشم و آن عشق و معنویت در وجودم نیست، دوست دارم در نمازم با خدا خیلى نزدیک شوم و بتوانم با او ارتباط برقرار کنم؛ براى به دست آوردن این شور و شوق در نمازهایم چه کنم؟
این توجّه و اقبال دل و جان به محبوب واقعى، تنها در پرتو یک چیز به دست مى آید و آن عشق و محبت به خدا و تعلّق قلبى شدید به او است.
«عشقه»، گیاهى است که به دور درخت مى پیچد و آب آن را مى خورد. اما در اصطلاح، عشق عبارت است از: «محبت شدید و قوى» و به عبارت دیگر: «عشق مرتبه عالى و اعلاى محبت است؛ هنگامى که محبت شدید و قوى شد، عشق نامیده مى شود».
عشق حقیقى، عشق به خداوند سبحان و محبّت درونى و قلبى به آفریدگار توانا است. و در اجراى فرمان خدا و کسب رضایت از جان و مال گذشتن است.
عشق یعنى مستى و دیوانگى
عشق یعنى با جهان بیگانگى
عشق یعنى شب نخفتن تا سحر
عشق یعنى سجده ها با چشم تر
عشق یعنى سر به دار آویختن
عشق یعنى اشک حسرت ریختن
عشق یعنى دیده بر در داشتن
عشق یعنى در فراقش سوختن
عشق یعنى انتظار و انتظار
عشق یعنى هر چه بینى عکس یار
عشق یعنى با گلى گفتن سخن
عشق یعنى خون لاله در چمن
عشق یعنى شعله بر خرمن زدن
عشق یعنى آب بر آذر زدن
عشق یعنى یک تیمم یک نماز
عشق یعنى عالمى راز و نیاز
عشق یعنى قطعه شعر ناتمام
عشق یعنى بهترین حسن ختام
چنین نماز شکوهمند و پرستش عاشقانه را تنها مى توان در مکتب رسول گرامى خدا صلى الله علیه و آله و پیروان عاشق او یافت.
امام حسن عسکرى علیه السلامفرمود: زمانى که بنده «بسم اللّه الرحمن الرحیم، الحمدللّه رب العالمین» را قرائت کرد و فاتحة الکتاب و سوره را خواند، خداوند تعالى خطاب به ملائکه خود مى گوید: آیا این بنده مرا نمى بینید چگونه با قرائت کلام من لذّت مى برد؟ شما را شاهد مى گیرم، اى ملائکه من! هر آینه در روز قیامت به او خواهم گفت: در بهشت من قرائت کن و به درجات (بالا) ارتقا پیدا کن؛ پس او دائم قرائت مى کند و به عدد هر حرف، درجه اى از طلا و نقره، درجه از نور ربّ العزّة به او عطا خواهد شد».[37]
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله بعد از نزول وحى و قرآن، عبادت بسیار مى کرد و مخصوصاً ایستاده به عبادت مشغول مى شد؛ آن قدر که پاهاى او متورّم مى گردید. گاهى براى آنکه بتواند به عبادت خود ادامه دهد، سنگینى خود را بر یک پا قرار مى داد و گاه بر پاى دیگر و گاه بر پاشنه مى ایستاد و گاه بر انگشتان پا. آیاتى نازل شد و به پیامبر صلى الله علیه و آله دستور داد که این همه رنج و ناراحتى بر خود تحمیل نکند.[38]
یکى از آزادگان نقل مى کند: «صبح زود، با صداى بیدار باش یکى از بچه ها ـ که نزدیک شدن اذان صبح را خبر مى داد ـ از خواب بیدار شدم. هنوز خستگى در بدنم باقى بود؛ اما وقتى فهمیدم که بیشتر بچه ها مدت زیادى است بیدار شده اند، تعجب کردم. در چهره هیچ کدام از آنها آثار خواب آلودگى و خستگى دیده نمى شد. من هم بلافاصله وضو گرفتم. پس از اذان، نماز را به جماعت خواندیم، البته این کار به سادگى، عملى نبود؛ مى بایست مراقب اطراف مى بودیم، به همین دلیل یکى از بچه ها را کنار پنجره گذاشتیم که مواظب باشد و یکى دو پنجره دیگر را هم با لباس پوشاندیم. در اردوگاه، معمولاً از انجام این گونه فرایض دینى، به شدّت جلوگیرى مى شد. با این حال، بچه ها با اشتیاق فراوان مشغول راز و نیاز مى شدند و کمترین اهمیتى به اخطار نگهبان ها نمى دادند. در واقع دعا و نیایش، از اعماق وجود بچه ها مى جوشید. به حدّى که حتّى یک بار، یکى از نگهبان ها گفته بود: مگر شما پیغمبرید که این قدر نماز مى خوانید».[39]
راه رسیدن به عشق واقعى
براى رسیدن به این درجه از عشق و محبت، باید خداوند را به جهت خداوندى اش بندگى و عبادت کنیم، نه براى رسیدن به مقام عالى و برتر. آنچه وظیفه ماست، انجام تکلیف است و بندگى نمودن و به همین انگیزه و نیّت، باید پا به عرصه گذاشت؛ وگرنه هر انگیزه اى غیر از این، شایسته انسان هاى طالب کمال نیست. ازاین رو در تشهّد نماز ابتدا شهادت به بندگى و عبودیت پیامبر مى دهیم؛ سپس ایمان خویش را به رسالتش ابراز مى داریم و مى گوییم: «و اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُه و رَسولُه».
آیا در قرآن نیامده است که شیطان گفت: خدایا! به عزتت سوگند که همه انسان ها را گمراه خواهم کرد؛ مگر بندگانت را که از جمله آنان مخلصان هستند.
عشق حقیقى آن گاه آغاز مى شود که معشوق با نگاه محبت آمیزش، رضایت و خشنودى خویش را از عاشق و گفتار و رفتار او ابراز دارد؛ به بیان دیگر عاشقى، «نیازمند قابلیت و شایستگى ویژه اى» است که معشوق وقتى آن رادر اخلاق و رفتار و گفتار عاشق ملاحظه کرد، نگاه مهر آمیزش را نثار او مى کند. بنابراین گام دیگر براى تحقّق عشق، سیر و حرکت عملى به سوى خدا و جلب رضایت او است و رضایت و خشنودى حق تعالى بدون نماز و طاعت و عبادت او و ترک معصیت و توبه از همه گناهان و تهذیب و تخلیه نفس از صفات رذیله و ناپسند، محقق نمى گردد.
دوستى اهل بیت علیهم السلام، نیز وسیله دوستى خداست. انسانى که به خدا عشق و محبت مى ورزد، پاک ترین انسان ها را نیز به خاطر خدا دوست داشته و از این دوستى، براى قرب و نزدیکى به خدا استفاده مى کند. قرآن مى فرماید:
«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ…»[40]؛ «بگو: اگر خدا را دوست دارید، از من پیروى کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد».
ابن عربى در وجه ارتباط بین پیروى از پیامبر صلى الله علیه و آله و محبّت خدا مى گوید: «اگر خداوند پیروى از پیامبر صلى الله علیه و آله را عامل محبّت برشمرده، به آن دلیل است که رسول جلوه حق در آیینه عالم است».[41] بنابراین از نگاه وى هیچ کس نمى تواند بدون تبعیت از رسول صلى الله علیه و آله، محبوب حضرت حق گردد؛ زیرا پیامبر صلى الله علیه و آله هم تابع دستورات الهى است. بدین ترتیب، تبعیت هم در پیامبر صلى الله علیه و آلهو هم در پیروانش انگیزه محبّت خدا است.[42]
پریشانى فکرى
پرسش 7 . خیلى دوست دارم با ایمان باشم و نمازهایم را اول وقت و با حضور قلب بخوانم؛ اما شرایط روحى و فکر و خیال وضعیت اقتصادى خانواده ام اجازه نمى دهد؛ لطفا مرا راهنمایى کنید؟
درست است که شما و خانواده تان، در شرایط دشوارى هستید؛ لیکن بسیارى از بزرگان تاریخ در زمینه هاى مختلف علمى، معنوى، هنرى و… نیز در شرایط دشوار و سخت قرار داشته اند. درست است که شما رنج برده و ملامت مى کشید؛ ولى همین سختى هاست که شخصیت آدمى را پرورش و همت هاى بلند را شکل مى دهد.
با توکل بر خدا و غلبه بر احساسات و استفاده از نیروى فکر و تدبیر در پى هر مشکلى راه چاره اى نیکو مى توان یافت. به هر حال:
1. به خداوند بزرگ امیداوار باشید و دائماً بر او توکل کنید.
2. ارتباط خود را با او استحکام بخشید و با نماز و ذکر، پیوسته او را یاد کنید و از او استمداد بطلبید.
3. نگذارید کاستى ها و فشارهاى زندگى، بر حضور قلب شما تأثیر گذاشته و باعث شود آن را دست کم بگیرید.
4. در مشکلات و سختى ها، وضو گرفته و به مساجد و اماکن مقدّسه رفته و دو رکعت نماز بخوانید و آن گاه رفع حاجات و نیازهاى خود را از خدا بخواهید.
5. اگر اهل ورزش نیستید، مقدارى ورزش ساده در برنامه خود قرار دهید.
6. با نمازگزاران موفق و شاداب، معاشرت بیشترى داشته باشید و در نمازهاى جماعت و برنامه هاى مذهبى شرکت کنید.
نماز امام على علیه السلام
پرسش 8 . حضور قلب ائمه علیهم السلام چگونه است؟ چرا حضرت على علیه السلام در نمازى متوجه بیرون کشیدن تیر از پایش نمى شود، ولى در نمازى دیگر به فقیر صدقه مى دهد؟
ابتدا باید بدانیم که حالات انسان همواره یکسان نیست؛ یعنى، نمى توان ادعا کرد مثلاً حضرت على علیه السلام، در تمام نمازهاى خود حالتى یکسان داشته و هیچ توجهى، به اطراف و یا بدن خود نداشته است. بنابراین اشکالى ندارد که آن حضرت در نمازى، چنان غرق عبادت باشد که متوجّه بیرون آوردن تیر از پایش نشود و در نمازى به اطراف توجّه داشته و به فقیر در حال نماز، صدقه بدهد. شرایط زمانى، مکانى و روحى انسان، در هر حالى اقتضایى دارد. گاهى در حال نماز پیامبر صلى الله علیه و آله، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام، بر دوش آن حضرت سوار مى شدند و ایشان سجده خود را طولانى مى کرد تا دو فرزندش به میل خود از دوش ایشان پایین بیایند.
از دریچه اى دیگر، در دیدگاه عارفان و بزرگان اهل معرفت، حضور قلب داراى سه مرحله است:
1. مرحله اى که عالم کثرات و توجّه به تعلّقات دنیوى، مانع شهود پروردگار و توجّه به او مى گردد؛ این مرتبه براى ائمه علیه السلام وجود نداشته است.
2. توجّه به حضرت حق جلّ و علا مانع توجّه به عالم کثرت گردد؛ این مرحله در مدارج بالاى عرفان و توحید است و براى ائمه علیه السلام چنین حالى وجود داشته است.
3. مرتبه لاحجاب مطلق است؛ ولى فناى در حق و توجّه مطلق به ذات پاک ربوبى مانع توجّه به عالم کثرت نیست؛ بلکه از افق لاهوت به عالم ناسوت نظر مى شود و این حالت مخصوص اولیاى کامل است که در رأس آنان امامان معصوم علیهم السلام قرار دارند.
آنان در حالات خود، مراتب گوناگونى داشته اند که با توجّه به سه دیدگاه یاد شده، نحوه حضور قلب آنان در نماز سه گونه متصور است:
1. گاهى توجّه به خدا به گونه اى بوده که هیچ چیز دیگر را متوجه نمى شدند و نمونه هاى بسیارى از این قبیل از ائمه علیهم السلام نقل گردیده است.
2. گاه ممکن است در ضمن حضور قلب کامل، کم و بیش متوجه امور خارجى نیز بوده؛ ولى به جهت عدم وظیفه نسبت به آنها، عکس العمل نشان نداده اند.
3. در مواردى ضمن حضور قلب کامل، به برخى از مسائل توجّه داشته و بر حسب وظیفه یا استحباب، عکس العملى نشان داده اند؛ بدون آنکه مانع توجّه آنان به خدا باشد. از این نمونه، اعطاى انگشتر توسط امیرمؤمنان علیه السلامبه سائل است.
عرفا مى گویند: این مرتبه از حضور قلب، کامل تر از مرتبه اول است؛ زیرا در اولى توجّه به خداوند حجاب و مانع عالم کثرات است؛ ولى در این مرحله آن چنان فانى در رب و واصل به اوست که از آن مرتبه، به شهود عالم مى پردازد و به اصطلاح مرتبه لا حجاب مطلق است.[43]
حال براساس دیدگاه برخى از عارفان، حضور قلب آن حضرت در زمان اشاره به انگشتر، حضور قوى ترى است؛ یعنى، در مرحله اى که تیر از پاى حضرت بیرون آورده و متوجه نمى شوند، مرتبه اى است که حضور در پیشگاه حضرت حق مانع حضور عالم شهود است. اما در مرتبه دیگر که مرتبه لاحجاب مطلق است؛ نه حضور غیب، مانع حضور شهود است و نه بالعکس. آنچه هیچ گاه در نمازهاى آنان وجود نداشته، حجاب شدن عالم شهود نسبت به عالم غیب است.
به عبارت دیگر تفاوت امامان با با برخى عرفا، این است که گروهى از عرفا وقتى در یکى از مقامات سیر و سلوک هستند، حضور در مقامات دیگر براى آنان به آسانى ممکن نیست؛ ولى امامان داراى آن چنان توانمندى روحى و معنوى هستند که به آسانى مى توانند دو عبادت نماز و زکات را همراه با یکدیگر و بدون کاستى در حضور قلب و اخلاص انجام دهند و آنجا که امور شخصى و مادى مطرح است، همان مقام معنوى خویش را حفظ کنند و درد جسمى آنان را از حالت «وصال» و «مقام فنا» خارج نگرداند.
به عبارت دیگر، مى توان گفت که امام على علیه السلام در هر دو حال مشغول عبادت بود؛ چه آن زمانى که تیر را از پاى آن حضرت در مى آوردند و چه آن زمانى که در حال رکوع به فقیر صدقه داد. و در هر دو حالت توجّه به خود نداشته است؛ یعنى، هنگام بیرون آوردن تیر از پا و در حال صدقه دادن، توجّه به خود و دنیا نداشته و مسلماً آنچه مانع حضور قلب است، توجّه به خود و دنیا و مظاهر آن است که در هیچ یک از نمازهاى آن حضرت نبوده است.
چشم بستن در نماز
پرسش 9 . آیا براى تمرکز در نماز و حضور قلب بیشتر مى توان چشم ها را بست؟ سجده را طولانى کنیم چه طور؟
هر چند بهتر است نماز با چشم باز باشد و نمازگزار به مهر و محل سجده نگاه کند و نماز با چشم بسته مکروه و ترک آن بهتر است؛ ولى براى کسانى که با بستن چشمان خود در نماز، تمرکز بیشترى پیدا مى کنند و حضور قلبشان در نماز، افزایش مى یابد، نماز با چشم بسته اشکالى ندارد.
شهید ثانى(ره) در این باره مى فرماید: «راه درمان فرد ضعیف و عاجزى که با اندک چیزى که چشمش مى بیند و یا گوشش مى شنود، فکرش پراکنده مى گردد؛ آن است که در نماز چشمان خود را ببندد و یا در جایى تاریک و یا در مکانى که چیزى جلب کننده نظر، در مقابل او نباشد و یا نزدیک دیوارى که چشم اندازى نداشته باشد، نماز بخواند و از نماز خواندن در مکان هایى که داراى نقش و نگار است و بر فرش هاى زینتى، خوددارى کند».[44]
بیان این نکته لازم است که حالت انسان، از نظر کنترل نیروى خیال یکسان نیست؛ چون گاهى در برخى افراد، نماز در جاى تاریک و با چشم بسته، نه تنها مانع فعالیت نیروى خیال نمى گردد؛ بلکه باعث افزایش آن مى گردد. به همین جهت، هر کس در مورد نماز خواندن با چشم باز و یا بسته و نیز در جاى خلوت و یا در حضور دیگران، باید حال خود را ملاحظه کرده، و بر طبق آن عمل کند.[45]
طول دادن رکوع و سجود نه تنها اشکال ندارد؛ بلکه مستحب است. حتّى طول دادن سجده در بعضى از روایات تأکید شده است. امام صادق علیه السلام مى فرماید: «بر تو باد به طولانى کردن سجده؛ زیرا این کار از روش هاى بندگان شایسته خدا است».[46] در روایت دیگرى نیز آمده است: «سجده ها را طول بدهید؛ زیرا هیچ کارى مانند سجده هاى طولانى، شیطان را ناراحت نمى کند».[47]
نماز و یوگا
پرسش 10 . فرق نماز با یوگا چیست؛ اگر با آن به آرامش برسم، چه نیازى به نماز دارم؟
نماز به هیچ وجه با یوگا قابل قیاس نیست؛ زیرا یوگا تنها نوعى ورزش همراه با تمرکز است و از آثار معنوى، فرهنگى و تربیتى و ارتباط با مبدأ هستى کاملاً تهى است. در حالى که نماز به تعبیر عرفا، مکتب جامع است؛ یعنى، جامع ترین و کامل ترین راه پرواز از جهان ماده و پیوستن به معبود و معشوق حقیقى است. هر یک از شروط، اجزا، اقوال و افعال نماز، داراى معانى و اسرارى عظیم و دربردارنده اصول تربیتى و پیام آور فرهنگى خاص هستند که هیچ یک از آنان در یوگا وجود ندارد. به نظر مى رسد آنچه باعث این مقایسه نادرست شده دو چیز است:
1. اینکه غالباً نمازهاى ما حقیقى و با حضور قلب و آداب باطنى نیست و چون به ژرفاى نماز راه نیافته و نماز در سویداى دل ما رسوخ نکرده است، با حرکات دیگرى که با نگرش سطحى مشابه مى نماید، یکسان انگاشته مى شود.
2. بى توجهى به اسرار و روح نماز و تعالیم و پیامدهاى معنوى، تربیتى، روحانى، دنیوى و اخروى هر یک از اجزا و شرایط آن.
آرامش معنوى در نماز
همان طور که جسم انسان براى ادامه زندگى و انجام وظایف خود، نیاز به مواد غذایى و انرژى دارد؛ روح انسان نیز براى آرامش و نشاط و فعالیت خود؛ نیاز به معنویت دارد که در پرتو آن، از آرامش کامل برخودار باشد.
در میان عبادت ها نماز و نیایش با خدا، بهترین، مفیدترین و آسان ترین غذاى روح معرفى شده است که انسان با اقامه نماز و ارتباط مستقیم با خدا، از یک آرامش روحى کامل برخودار بوده و هیچ گونه اضطراب و ترس و غمى نخواهد داشت. خداوند در قرآن کریم مى فرماید:
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّکَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ»[48]؛ «کسانى که ایمان آورده و کارهاى خوب انجام دادند و نماز را بر پا داشتند و زکات را پرداختند؛ اجر و مزدشان با خداست و ترسى ندارند و غمگین نمى شوند».
چون نماز سر مشق پاکى، معراج و نور مومن، صفاى باطن، کلید تمامى خوبى ها، شست و شوى دل، سرچشمه پاکى و کمال، رشته الفت بین بندگان و خدا است. خداوند مى فرماید:
«اَقِمِ الصَّلاةَ لِِذِکرى»[49]؛ «نماز را بپا دار تا به یاد من باشى».
«وَلذِکْرُ اللهِ أکْبَر»[50]؛ «نماز بزرگ ترین ذکر الهى است».
اینکه نماز را برترین مصداق «ذکر» یاد کرده، شاید بدین جهت باشد که در حال قیام به نماز، نفس آدمى در اثر توجّه به مبدأ اعلا و خالق یکتا، از اضطراب درونى دور شده و سختى ها و ناملایمات را از یاد مى برد و شاید وجه کمک گرفتن از نماز در آیه «واسْتَعینُوا بِالصَّبْر و الصَّلاةِ»[51]؛ «از صبر و نماز استعانت بجویید»، همین باشد.
آیه 91 سوره مائده مى فرماید: «شیطان مى خواهد در میان شما به وسیله شراب و قمار عداوت ایجاد کند و شما را از ذکر خدا و نماز بازدارد آیا خوددارى خواهید کرد». در تفسیر این آیه گفته شده که: «به این دلیل خداوند در این آیه، نماز را جداى از ذکر خدا اسم برد ـ با توجّه به اینکه نماز هم ذکر خداست ـ که نماز فرد کامل، از ذکر الهى است و خداوند اهتمام بیشترى به امر آن دارد و در روایت صحیح هم وارد شده که: «نماز پایه و ستون دین است».[52]
انسان غرق در افکار و ذهنیت هاى روزمره، در فراز و نشیب زندگى و به دنبال تأمین معاش، به ناچار برخوردهاى زیادى را تحمل مى کند تا امنیت و آرامش را در زندگى برقرار نماید. آن قدر اضطراب و نگرانى او را تحت الشعاع قرار مى دهد که نمى تواند لحظه اى آرامش واقعى را تجربه کند و صداى روح بخش و جان فزاى اذان، او را به میهمانى سفره کرامت و بخشش حق تعالى دعوت مى کند.
وضو مى گیرد و خود را پاک و طاهر، آماده ملاقات مى کند. بدن را از آلودگى ها پاک مى سازد تا آماده شود جان و روح را از بدى ها بزداید. رو به سوى خدا مى آورد، لحظات زیبا و آرامش بخشى که افتخار هم صحبتى با رب الارباب را به دست آورده که بزرگ ترین افتخار است.
مى تواند راز دل به محبوبى بگوید که وعده اجابت داده است. فقط دلى سرشار از پاکى و صفا لازم است و ایمان و عمل صالح که زمینه ساز پذیرا شدن نیاز است. وقتى که زمزمه مى کند «اهدنا الصراط المستقیم» هدایت را فقط از او مى خواهد و هنگامى که سر بر آستان پاک حضرت حق خم مى کند، به ضعف خود در برابر عظمت و جلال الله اعتراف مى کند.
اوج اتصال، نهایت عشق و پرواز در ملکوت را در این لحظات عرفانى تجربه مى کند که زیباترین لحظه هاى زندگى است.
براى رسیدن به آرامش واقعى و یاد خدا و دورى از تمرکز بدون معنویت، برنامه زیر بسیار مؤثر است:
1. مراقبه و محاسبه: در آغاز هر کارى، کمى مکث کنید که اگر واجب است حتماً انجام دهید و اگر حرام است، حتماً ترک کنید و چنانچه حرام نبود، در انجام و ترک آن مختارید. این سه چیز را قبل از انجام هر کارى مشخص کنید؛ سپس انجام دهید. اصل این توجّه و مراقبه باعث مى شود انسان به حرام نیفتد و واجبى از او ترک نشود. همچنین از غفلت شبانه روزى بگریزد و دائماً نفس را به کنترل خود درآورد.
حضرت على علیه السلام مى فرماید: «اِن هذه النَّفْس لَأمّارَة بِالسُوء فَمَن اَهْمَلها، جَمحت بِه الى المَآثم»[53]؛ «همانا این نفس پیوسته به بدى و زشتى امر مى کند؛ پس هر کس آن را مهمل به حال خود واگذارد؛ [او انسان را رها نمى کند و] او انسان را به سمت گناهان مى کشاند». بنابراین مراقبه و محاسبه را باید جدى گرفت که از اساسى ترین دستورات اخلاقى و سازنده است.
2. نماز اول وقت: اگر کار مهمى با نماز اول وقت در تعارض نباشد، نماز اول وقت را ترک نکنید. امامان و بزرگان ما نماز اول وقت را اکیداً سفارش کرده اند. امام صادق علیه السلام مى فرماید: «براى هر نمازى دو وقت است: اول وقت و آخر وقت. پس اول وقت برتر و با فضیلت تر است و براى کسى که نشاید که آخر وقت، را وقت (نماز) اتخاذ کند؛ مگر از روى علتى و آخر وقت فقط براى شخص بیمار و ناتوان و کسى است که داراى عذرى مى باشد و اول وقت خشنودى خدا را دربر دارد؛ ولى آخر وقت عفو خدا را».[54]
3. انجام مستحبات نشاط آور: از میان مستحبات ـ از نمازهاى نافله گرفته تا دعاى کمیل، ندبه و… ـ آنهایى را انجام دهید که براى شما نشاط آور است و از تحمیل نفس بر مستحبات بپرهیزید. فقط به اقبال قلب بنگرید؛ هر عمل مستحبى که قلب بدان اقبال داشت و برایتان نشاط بخش و حال آور بود، به همان اکتفا کنید. حتى نسبت به نماز شب که سفارش زیادى شده است، اگر نشاط نداشتید یا نخوانید یا خیلى خلاصه در ظرف ده دقیقه، تمام یازده رکعت را با حذف مستحبات بخوانید.
4. توسل به ائمه معصومین علیهم السلام: گاه گاهى ـ مخصوصاً به اقتضاى حال و اقبال قلب ـ به ائمه معصومین علیهم السلامتوسل جویید و توفیق در عبادت و حاجات خود را از آن معادن کرم بخواهید.
5. دائم الوضو بودن: سعى کنید همیشه وضو داشته باشید و اگر براى شب قبل از خواب وضو بگیرید، کافى است و چنانچه نیمه شب براى کارى برخاستید و خواستید دوباره بخوابید، وضو لازم نیست.
نشاط در عبادت
پرسش 11 . چه عواملى موجب لذّت بخش شدن عبادت و نماز مى شود و سرور و نشاط معنوى در انسان ایجاد مى کند؟
ابتدا باید بدانیم که: خواندن نماز با نشاط، یکى از آداب نماز است. نمازگزار باید بکوشد نماز و عبادتش را بدون کسالت و خستگى و با تدبّر در معناى کلمات آن به جاى آورد، و وقتى را براى عبادت و نماز انتخاب کند که با تمام وجود و با شوق و علاقه کامل نماز بخواند.
امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود: «اذا نَشِطَتْ القُلُوبُ فَاودعوها و إذا نَفرت فوَدّعوها»[55]؛ «هنگامى که قلوب، نشاط و بهجت دارند، به آنها امانت بسپارید و وقتى که گریزانند، آنها را واگذارید».
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «این دین، محکم و متین است. پس با ملایمت در آن وارد شوید و عبادت خدا را به بندگان خدا، با کراهت تحمیل نکنید.[56]
امام خمینى(ره) در این باره مى فرماید: «… چنانچه اطبا را عقیده آن است که اگر غذا را از روى سرور و بهجت میل کنند، زودتر هضم مى شود؛ همین طور طبّ روحانى اقتضا مى کند که اگر انسان غذاهاى روحانى را از روى بهجت و اشتیاق تناول کند و از کسالت و تکلف احتراز کند، آثار آن در قلب زودتر واقع شود و باطن قلب با آن زودتر تصیفه مى شود…».
راه هاى حصول نشاط
نشاط، از هماهنگى روحیه و عمل به دست مى آید. کسى که عشق به کارى دارد، صبح زود و با نشاط سر کار مى رود. اگر روحیه او مجذوب درس خواندن هم باشد، با نشاط درس مى خواند و خود را در اوج خوشى مى بیند؛ چنان که از خواجه نصیرالدین طوسى(ره) نقل شده که پس از مطالعه مى گفت: «این الملوک، این ابناء الملوک»؛ «کجایند پادشاهان و فرزندان آنها، که ببینند خوشى من در مطالعه کجا و خوشى آنها در سلطنت کجا؟». خواجه مى گوید:
لذات دنیوى همه هیچ است نزد من
در خاطر از تغیر آن هیچ ترس نیست
روز تنعم و شب و عِیش و طرب مرا
غیر از شب مطالعه و روز درس نیست
امید و محبت، دو حالتى هستند که اگر در انسان به وجود آیند، به دنبال خود نشاط مى آورند. بنابراین اگر انسان به عبادت خداوند عشق بورزد و امید به پاداش او داشته باشد، هرگز در انجام آن دچار کسالت و سستى نمى شود. چنین است که در وصف منافقین مى خوانیم:
«إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا کُسالى»[57]؛ «هنگامى که به نماز مى ایستد، با کسالت مى ایستند».
راز این کسالت در بى اعتقادى آنان به پاداش ها و کیفرهاى الهى است. هر قدر ایمان و اعتقاد و عشق و علاقه آدمى به خداوند افزون گردد، به همان میزان شور و نشاط در عبادت زیادتر مى شود.
زیبایى و حلاوت نماز نیز، به خشوع و خضوع نمازگزار است؛ چنان که رسول خدا صلى الله علیه و آله مى فرماید: «الخُشَوع زینة الصَّلاة»[58]؛ «خشوع، زینت و زیور نماز است».
راه هاى به دست آوردن خشوع و خضوع
پیش از بیان راهکارهاى مناسب در این زمینه، ابتدا به روایتى از امام رضا علیه السلاماشاره مى کنیم که فرمود: «چون خواستى به نماز بایستى با حال کسالت، خواب آلودگى، شتاب و لهو و بازى نایست؛ بلکه با آرامش و وقار نماز را به جاى آور. بر تو باد که [در نماز] خاشع و خاضع باشى و براى خدا تواضع کنى و خشوع و خوف را بر خود هموارسازى. در آن حال که بین بیم و امید ایستاده باشى و پیوسته نگران و محترز باشى؛ بسان بنده اى گریخته و گنه کار که [بازگشته] در محضر مولایش ایستاده، در پیشگاه خدا بایست. پاهاى خود را کنار هم نه و قامتت را راست نگه دار و به راست و چپ روى مگردان؛ و چنین بدان که گویى خدا را مى بینى؛ که اگر تو او را نمى بینى او تو را مى بیند».[59]
براى به دست آوردن خشوع و خضوع در نماز و سایر عبادات، توجّه به امور ذیل توصیه مى شود:
1. به دست آوردن معرفتى که دنیا را در نظر انسان کوچک و خدا را در نظر انسان بزرگ کند تا هیچ کار دنیوى، نتواند به هنگام راز و نیاز با معبود، نظر او را به خود جلب و از خدا منصرف سازد.
2. توجّه به کارهاى پراکنده و مختلف، معمولاً مانع تمرکز حواس است و هر قدر انسان، توفیق پیدا کند که مشغله هاى مشوش و پراکنده را کم کند، به حضور قلب در عبادت خود کمک کرده است.
3. انتخاب محل و مکان نماز و سایر عبادات نیز در این امر اثر دارد؛ به همین دلیل نماز خواندن در برابر اشیاء و چیزهایى که ذهن انسان را به خود مشغول مى دارد، مکروه است. همین طور در برابر درهاى باز و محل عبور و مرور مردم و در مقابل آینه و عکس و مانند آن. بر این اساس اگر مساجد، هر قدر ساده تر و خالى از رزق و برق تشریفات باشد، بهتر است؛ چرا که به حضور قلب کمک مى کند.
4. پرهیز از گناه نیز عامل موثرى است؛ زیرا گناه قلب را از خدا دور مى سازد و از خضوع آن مى کاهد.
5. آشنایى با معناى نماز و فلسفه افعال و اذکار آن، عامل مؤر دیگرى در این زمینه است.
6. انجام مستحبات نماز و آداب مخصوص آن؛ چه در مقدمات و چه در اصل نماز.
7. از همه اینها گذشته، این کار مانند هر کار دیگر، نیاز به مراقبت و تمرین و استمرار و پى گیرى دارد. بسیار مى شود که در آغاز، انسان در تمام نماز یک لحظه کوتاه، قدرت تمرکز فکر پیدا مى کند؛ امّا با ادامه این کار و پى گیرى و تداوم آن، چنان قدرت نفس مى یابد که مى تواند به هنگام نماز دریچه هاى فکر خود را بر غیرمعبود مطلقاً ببیند.[60]
اهمیت حضور قلب
پرسش 12 . با توجّه به اهمیت و اثر حضور قلب در نماز چرا «حضور قلب» را یکى از شرایط واجب در نماز قرار نداده اند؟
خداى مهربان به خاطر لطف بى کرانى که نسبت به بندگانش دارد و مى خواهد آنان به او نزدیک شوند و همواره مرتبط با ذات پاک او باشند نماز را به آنان عطا فرمود و آنها را بر این سفره رحمت گسترده اش مهمان کرد. هر کس به فراخور معرفت و ظرفیتش، مى تواند از این سفره ربّانى بهره مند گردد و اگر حضور قلب در نماز واجب بود، بسیارى از مردم از عهده این عمل، بر نمى آمدند.
علاوه بر اینکه نماز، داراى مراتب فراوانى است که کمترین مرتبه آن، رعایت صورت و قالبى از نماز همین نماز به اندازه خود در حفظ ارتباط با کانون هستى و نگه دارى انسان از لغزش ها مؤثر است؛ به گونه اى که خداوند در هیچ شرایطى، حتى در حال غرق شدن نیز راضى به ترک این قالب بى محتوا نیست.
بدون شک روح نماز، حضور قلب است؛ هر چند نماز بى حضور قلب نیز صحیح است و موجب اسقاط تکلیف و وظیفه مى شود؛ ولى آنچه که انسان را تربیت مى کند و معراج مؤن نامیده شده است، و او را از فحشا و منکر و مفاسد اخلاقى باز مى دارد و به سوى خوبى ها سوق مى دهد و موجب «قرب الى الله» مى شود، همان نماز با حضور قلب است.
حضور قلب نه تنها در نماز و عبادات و امور معنوى؛ بلکه در دیگر اعمال انسان نیز نقشى انکارناپذیر دارد. امروز از نظر علمى ثابت شده که حتّى غذا خوردن براى کسانى که به هنگام خوردن، توجّه آنها به امور دیگر است، به درستى مفید واقع نمى شود. حضور قلب؛ یعنى، توجّه قلب و روح انسان، به عبادت و محتواى آن و خود را در وقت عبادت، در محضر پروردگار و در حضور او یافتن و به امور خارج از عبادت، بى توجه بودن.
هدف از عبادت «تقرب به خداوند» است و حضور قلب در نماز، بال پروازى است که عبادت را اوج مى دهد و به عالم قدس، نزدیک مى سازد و انسان را مقرّب و محبوب بارگاه ربوبى مى کند. هر چند قالب و شکل ظاهرى عبادات، پر از رمز و راز است و همین کالبد، در تأمین هدف نماز نقش آفرین است؛ ولى آثار عمیق و ماندگار، ارزنده و شگفت آور نماز، مربوط به روح آن (حضور قلب) بوده که به منزله عمود خیمه عبادت است.
در حدیثى آمده است: «اِنَّ العَبْدَ لُرفِعَ لَه مِن صَلاتِه نِصْفُها اَوْ ثُلثُها اَوْ رُبْعُها او خُمْسُها و مَا یَرفَع لَه اِلا ما اَقْبَلَ عَلَیه بِقَلبِه»[61]؛ «از نماز، نصف و یا یک سوم و یا یک چهارم و یا یک پنجم آن بالا مى رود [و مورد قبول خداوند قرار مى گیرد ]و این مقدار بستگى به میزان حضور قلب انسان در نماز دارد».
رسول خدا صلى الله علیه و آله مى فرماید: «لَیْسَ لَکَ مِن صَلاتِک الا ما اُحضرت فیهِ قَلْبُک»[62]؛ «براى تو از نماز چیزى نیست، مگر آن مقدار که قلب تو در حال نماز باشد».
مطالعه کتاب هاى بزرگانى مانند امام خمینى(ره) و میرزا جوادآقا ملکى تبریزى(ره) ـ که با همه وجود به اهمیت و ارزش نماز و حضور قلب پى برده و خود تبلور حضور قلب در نماز بودند ـ در این راستا مفید و ثمربخش است.
امام خمینى(ره) در این باره مى نویسد: «اى عزیز! قدرى در حالات خود تفکر کن و به اخبار اهل بیت علیهم السلام رجوع کن و دامن همّت به کمر زن و با تفکر، به نفس بفهمان که این عبادات و خصوصاً نمازهاى واجب، مایه سعادت و حیات عالم آخرت و سرچشمه کمالات است و طبق روایات زیاد و به گواهى برهان و مشاهده اهل مکاشفه، هر عبادتى که در پیشگاه ربوبى پذیرفته مى گردد، صورت هاى نورانى غیبى و تجسم ملکوتى آخرتى دارند که در همه عالم ها با انسان همراه و همدم است و در همه سختى ها به انسان کمک مى کند و همین صورت هاى پنهانى اعمال و عبادات، بهشت جسمانى را مى سازد و خود این صورت ها، زاییده حضور قلب است و عبادتى که با حضور قلب نباشد، اعتبار و ارزشى ندارد و در درگاه الهى پذیرفته نمى گردد».[63]
عارف بزرگوار، میرزا جواد آقا ملکى تبریزى(ره)، نیز در این باره مى گوید: «علت حضور قلب «همّت آدمى» است؛ زیرا قلب، تابع همّت است و اگر هم تو نماز باشد، قلبت نیز در نماز حاضر خواهد بود و اگر همتت چیز دیگرى باشد، قلبت به دنبال آن و غافل از نماز خواهد بود. چون خداوند براى هیچ کس دو قلب قرار نداده است و همّت انسان متوجه چیزى است که آن را به حال خود مفید بداند و از آن، انتظار برآورده شدن حاجتى را داشته باشد و آن را مایه سعادت خود بداند».[64]
دعا براى رسیدن به حضور قلب
صاحب کتاب مقالات مى نویسد: «آن وقت که [نمازگزار ]مى خواهد عبادت و ذکر و دعا را شروع کند، از خداى متعال با کمال تضرّع و با اصرار از خدا بخواهد وى را به حضور موفق بدارد که اصل مسأله، عنایت و خواست اوست از خداوند بخواهد «فکر» و «دل» وى را از پراکندگى، وسوسه هاى شیطان و از خواطر و اوهام و از تهاجم خیالات و افکار محفوظ بفرماید.
مراتب حضور قلب
پرسش 13 . حضور قلب داراى چه مراتبى است؟ آیا براى داشتن حضور قلب، باید همه مراتب آن را حفظ کرد؟!
بزرگان اهل معرفت، پنج مرتبه براى حضور قلب ذکر کرده اند:
مرتبه یکم: نمازگزار باید اجمالاً بداند که با خداوند سخن مى گوید و حمد و ثناى او را مى گوید؛ هر چند به معانى الفاظ توجّه نمى کند.
امام خمینى(ره) از استادش مرحوم شاه آبادى نقل مى کند: «این مرتبه مثل آن است که فردى، قصیده اى در مدح بزرگى بگوید و به بچه اى که معناى آن را نمى داند، بدهد تا آن را در حضور آن بزرگ بخواند و به آن بچه بهفماند که این قصیده در مدح این شخص بزرگ است. البته بچه احتمالاً مى داند، ستایش و مدح آن بزرگ را مى کند؛ ولى چگونگى آن را نمى داند».
مرتبه دوم: علاوه بر مرحله قبلى، به معانى کلمات و اذکار نیز توجّه مى کند و مى داند که در نماز چه مى گوید و در این مرحله، قلب تابع زبان است.
مرتبه سوم: اسرار عبادت و حقیقت اذکار، تسبیح، تحمید و سایر مفاهیم را مى فهمد و در حال نماز به آنها توجّه مى کند و خوب مى داند چه مى گوید و چه مى خواهد.
مرتبه چهارم: علاوه بر مراحل قبلى، اسرار و حقایق اذکار به طور کامل در عمق جانش نفوذ کرده و به مرحله یقین رسیده است. در این صورت، زبان از قلب پیروى مى کند و چون قلب به آن حقایق ایمان دارد، زبان را به اذکار وادار مى کند.
مرتبه پنجم: در این مرحله، نمازگزار به مرتبه کشف و شهود و حضور کامل مى رسد که به این مرحله، مرحله حضور قلب در معبود مى گویند؛ نه حضور قلب در عبادت؛ یعنى، مرحله اى که اسما، صفات و کمالات حق را به چشم باطن مشاهده مى کند و چیزى را به جز خدا نمى بیند و حتّى به خود و افعال، حرکات و اذکارش نیز توجّه ندارد. البته این مرتبه خود داراى مراتب مختلفى است که نسبت به سالکان و درجه معرفت آنان متفاوت است.[65]
رعایت این مراحل و مراتب براى داشتن حضور قلب امرى ضرورى و بایسته است؛ البته رعایت همه آنها احتمالاً امکان پذیر نباشد و در این صورت باید به ترتیب در عمل به آنها کوشید.
hr />
پی نوشت ها
[1]. میرزا جواد آقا ملکى تبریزى، اسرار الصلاة، ص 301.[2]. طه 20، آیه 14.
[3]. عنکبوت 29، آیه 45.
[4]. بقره 2، آیه 45.
[5]. کوثر 108، آیه 3.
[6]. هود 11، آیه 114.
[7]. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 77، ص 77.
[8]. کلینى، فروغ کافى، ج 1، ص 279.
[9]. متقى هندى، کنزالعمال، ج 7، ص 279.
[10]. نهج الفصاحه، ح1588.
[11]. میرزا حسین نورى، مستدرک الوسایل، ج 1، ص 172؛ ر.ک: پرتوى از نماز، ص 80.
[12]. فروغ کافى، ج 3، ص 268.
[13]. همان، ص 264.
[14]. غررالحکم، ج 1، ص 123.
[15]. فروغ کافى، ج 1، ص 265؛ نهج البلاغه، حکمت 136.
[16]. تصنیف غررالحکم، ح 3341، قم: دفتر تبلیغات اسلامى.
[17]. نهج البلاغه، حکمت 252.
[18]. فروغ کافى، ج 3، ص 264.
[19]. بحارالانوار، ج 82، ص 207؛ تحف العقول، ص 117.
[20]. امام خمینى، آداب الصلاة، ص 45 و 46، تهران: مؤسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.
[21]. فروغ کافى، ج 3، ص 267.
[22]. فیض کاشانى، المحجة البیضاء، ج 1، ص 379.
[23]. رحیم کارگر، داستان ها و حکایت هاى نماز، ص 239.
[24]. ر.ک: نراقى، معراج السعادة، ص 666.
[25]. محمد محمدى رى شهرى، میزان الحکمه، ج 5، ص 371، ح 10254، قم: چاپ دفتر تبلیغات اسلامى، 1362.
[26]. بحارالانوار، ج 82، ص 207؛ تحف العقول، ص 117.
[27]. ر.ک: تحف العقول، ص 258؛ مستدرک سفینة البحار، ج 6، ص312.
[28]. بحارالانوار، ج 84، ص 250.
[29]. نهج البلاغه، خطبه 193.
[30]. ق 50، آیه 16.
[31]. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 311.
[32]. میزان الحکمه، ج 2، ص 288، ح3167.
[33]. ثواب الاعمال، ص 167، ح 1.
[34]. همان، ص 163، ح 1.
[35]. ر.ک: نماز وسیله قرب و معرفت خدا، ص 22.
[36]. معانى الاخبار، ص 41.
[37]. بحارالانوار، ج 82، ص 221.
[38]. سنن نبوى، ص 14.
[39]. نماز در اسارت، ص 21.
[40]. آل عمران 3، آیه 31.
[41]. فتوحات مکیه، ج 2، ص 336.
[42]. سخن عشق، ص 171.
[43]. ر.ک: مرتضى مطهرى، امامت و رهبرى، ص 180 و 181.
[44]. شهید ثانى، التنبیهات العلیه على وظائف الصلاه القلبیه، ص 110.
[45]. ر.ک: حضور قلب در نماز، ص 54.
[46]. وسائل الشیعه، ج 4 ا ص 981.
[47]. همان.
[48]. بقره 2، آیه 277.
[49]. طه 20، آیه 14.
[50]. عنکبوت 29، آیه 45.
[51]. بقره 2، آیه 45.
[52]. سیدمحمدحسین طباطبائى، المیزان، ج 6، ص 123، بیروت.
[53]. غررالحکم، ص 337.
[54]. میزان الحکمة، ج 5، ص 601، ح 10390.
[55]. مستدرک الوسائل، ج 1، ص 144؛ بحارالانوار، ج 75، ص 377.
[56]. اصول کافى، ج 3، ص 137.
[57]. نساء 4، آیه 142.
[58]. همان، ج 77، ص 131.
[59]. مستدرک الوسائل کتاب الصلاة، باب 1، 77.
[60]. ر.ک: تفسیر نمونه، ج 14، صص 205، 204، 194، 193؛ سوره مؤنون آیه 1 و 2.
[61]. بحارالانوار، ج 84، ص 238.
[62]. همان، ص 259؛ عده الداعى، ص 181.
[63]. امام خمینى، اسرار نماز، انتشارات آزادى قم، ص 28 و 27؛ با کمى تغییر.
[64]. اسرار الصلاة، ص 101.
[65]. ابراهیم امینى، خودسازى، ص 231؛ ملکى تبریزى، اسرار الصلاة، ص 307.