در قرآن کریم آیات فراوانی پیرامون اسماء و صفات خدای تعالی آمده است. برخی از آیات مذکور دلالت بر وجود خداوند و وحدانیت و یگانگی او دارند، که می توان آنها را به عنوان برهان های فلسفی و عقلی در نظر گرفت. در این گفتار به ذکر این براهین و آیات مربوط به آنها می پردازیم.
1. برهان امكان و وجوب (فقر و غنا)
برهان امكان، برهانى است كه به واسطه صفت امكان موجودات، وجود واجب الوجود را اثبات می كند. اين برهان در لسان فلاسفه، تقريرات مختلفى دارد كه اشتراك همه آنها پى بردن از امكان موجودات به موجود واجب است. منظور از امكان، همسانى نسبت ماهيّت، با وجود و عدم است و چون دور و تسلسلِ علل باطل است، سلسله علل ممكنات به موجودى ختم می شود كه وجودش ضرورى است و وابسته به علتى نيست.( شرح تجريد، ص 81 و 290)
اين اصطلاح در قرآن به كار نرفته است؛ ولى مفسّران و متكلّمان در برخى آيات، اشاراتى به اين برهان كرده اند،( الفرقان، ج 22، ص 321) البتّه مقصود اين نيست كه عين مقدمات برهان امكان و وجوب در اين آيات آمده، بلكه فقر و حاجت موجودات كه در آيات مطرح شده، لازمه مفهوم امكان( يكسانى نسبتِ شیء با وجود و عدم) است؛ نه عين آن.
وابستگى هميشگى خلايق، در وجود و بقا به خالق خويش (دليل وجود صانع):
«ياأيّها النّاس أنتم الفقراء إلى اللّه واللّه هو الغنىّ الحميد». (فاطر – 15)
مفاد این آيه، حصر غنا در ذات بارى و حصر نيازمندى در مخلوقات است. براى خدا چيزى جز غناى ذاتى و براى مخلوقات، چيزى جز فقر ذاتى تصور نمی شود. ذكر لفظ جلاله «اللّه» و اشاره به خلق و تدبير در آيه بعدى( إن يشأ يذهبكم و يأت بخلق جديد) و نيز وصف خدا به«حميد» اشاره به همين نكته است. گفتنى است كه عموميتِ علتِ حكم، اقتضا می كند مفاد آيه، عام باشد؛ يعنى هر شيئى كه مخلوق و تحت ربوبيت الهى است محتاج است. گويا خداوند فرموده: اى خلايق! همه شما در وجود و تدبير امورتان به خالق و مدبّر خود محتاجيد( الميزان، ج 17، ص 33- 34) اين تفسير از آيه، بر برهان امكان و وجوب قابل انطباق است كه اساس آن نيازمندى ممكن به علّتى واجب است.
«… واللّه الغنىّ وأنتم الفقراء …» (محمد – 38)
حصر در آيه،« حصر قلب» است؛ بدين معنا كه فقط خداوند غنى است؛ نه شما و فقط شما فقيريد؛ نه خداوند( الميزان، ج 18، ص 249) با توجّه به توضيح پيشين، مفاد آيه می تواند اشاره به برهان امكان و وجوب باشد.
«يسئله من فى السّماوات و الأرض …» (رحمان – 29)
مقصود از« سؤال» در آيه، نياز موجودات از همه جهات به ذات بارى و وابستگى وجودى آنها به او است.( الميزان، ج 19، ص 102) اساس برهان امكان و وجوب نيز وابستگى ممكنات به وجودى است كه قائم بالذات باشد، لذا می توان آيه را به برهان امكان و وجوب مربوط دانست.
2. برهان تمانع
از برهان تمانع، تقريرات مختلفى شده است. طبق يك تقرير، اگر مبدأ عالم و واجب الوجود متعدد باشد، بين خود آنها يا اراده آنها تمانع و تزاحم برقرار می شود. در اين صورت يا اراده و قدرتِ يكى بر ديگرى غلبه دارد يا ندارد. شق اول، محال است، زيرا مغلوبيّت قدرت يا اراده با وجوب وجود منافات دارد و اگر هيچ يك بر ديگرى غلبه نداشته باشد، جهان تباه و فاسد می شود، زيرا اراده هيچ يك در عالم مؤثر نيست و در اين صورت، عالَم، مستند و منتهى به واجب نخواهد بود، در حالى كه ربط عالم به واجب، امرى ضرورى و عدم آن باعث می شود كه هيچ موجودى به وجود نيايد.( اصول و فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، ص 114)
نظم و هماهنگى در جهان آفرينش، دليل بر وحدانيّت خداوند:
«قل لَّو كان معه ءالهة كما يقولون إذا لَّابتغوا إلی ذى العرش سبيلا». ( اسراء – 42)
مفاد آيه اين است كه اگر خداى ديگرى وجود می داشت بايد در مقام نزاع با خدا برمی آمد تا بخشى از ملك خدا را به چنگ آورد، چرا كه علاقه به ملك، غريزى هر مالكى است. در اين صورت بايد تلاش كند تا ملك خدا را از دستش خارج كرده، او را از عرش به زير بكشد، در حالى كه چنين نيست، پس خدا يكى است.( الميزان، ج 13، ص 106)
«لو كان فيهمآ ءالهة إلّااللَّه لفسدتا …» ( انبياء – 22)
اگر براى عالم، خدايانى فرض شود بايد ذاتاً مختلف و در حقيقت، متباين باشند و تباين، در حقيقت، مستلزم تباين در تدبير است و در اين صورت، فساد و نابودى تدبيرهاى آنها پيش می آيد كه به فساد آسمانها و زمين منجر می شد، در حالى كه نظام حاكم بر عالم، واحد است، پس عالم، خدايى جز خداى يگانه ندارد.( الميزان، ج 14، ص 267) اين بيان بر برهان تمانع قابل انطباق است.
«ما اتّخذ اللّه من ولد وما كان معه من إله إذا لّذهب كلّ إله بما خلق ولعلا بعضهم علی بعض سبحن اللّه عمّا يصفون». (مؤمنون – 91)
اگر علاوه بر خداى واحد، خدايان ديگرى در تدبير جهان نقش داشتند و در نتيجه، بعضى بر برخى ديگر چيره می شدند، كار جهان به فساد و تباهى كشيده می شد، در حالى كه بر مجموعه هستى، نظام و هماهنگى حاكم است، پس يك خدا بيشتر وجود ندارد.
«ضرب اللّه مثلا رّجلا فيه شركاء متشاكسون و رجلا سلما لّرجل هل يستويان مثلا الحمد للّه بل أكثرهم لايعلمون». (زمر – 29)
در واقع، خداى متعال در اين آيه، برهان تمانع را در قالب يك مثل بيان فرموده است؛ به اين صورت: همان گونه كه اگر شخصى صاحبان متعدّدى داشته باشد، هر كس از او خدمتى می خواهد، خلاف آن ديگرى، و او هرگز قادر نيست كه خدمتى ارائه كند، در حالى كه اگر صاحب واحدى داشت قادر به خدمت خواهد بود. عالم نيز اگر خدايان متعددى داشت كه هر يك چيزى می خواستند، هرگز باقى نمی ماند، بلكه اساساً هرگز ايجاد نمی شد، پس ربّ عالم، ضرورتاً بايد واحد باشد. علامه طباطبايى نيز آيه ياد شده را همسان آيه 22 انبياء( لو كان فيهما آلهة إلّااللّه لفسدتا) دانسته است.( الميزان، ج 17، ص 258)
3. برهان حركت
دگرگونيها و حركتهايى كه بر ظاهر و باطن جهان حاكم است، نشان می دهد كه نقطه ثابتى در اين جهان وجود دارد كه همه اين حركات از آن سرچشمه می گيرد. اساساً حركت موجودات، گواه بر حدوث آنها و حدوث آنها دليل بر وجود خالقى است كه آنها را ايجاد كرده است.( پيام قرآن، ج 3، ص 20)
استدلال ابراهيم (علیه السلام) براى اثبات وجود خداى يگانه، به حركت و تغييرپذيرى موجودات:
«فلمّا جنّ عليه الّيل رءا كوكبا قال هذا ربّى فلمّآ أفل قال لا أحبّ الأفلين * فلمّا رءا القمر بازغا قال هذا ربّى فلمّآ أفل قال لئن لّم يهدنى ربّى لأكوننّ من القوم الضّآلّين * فلمّا رءا الشّمس بازغة قال هذا ربّى هذا أكبر فلمّآ أفلت قال يقوم إنّى بری ء مّمّا تشركون * إنّى وجّهت وجهى للّذى فطر السّموت والأرض حنيفا ومآ أنا من المشركين». (انعام – 76- 79)
«افول» به معناى پنهان شدن اجسام نورانى است.( مفردات، ص 80،« أفل») افول، نوعى تغيير است و چيزى كه تغيير می كند، دليل بر ناقص بودن آن است و نمی تواند ربّ و خالق موجودى باشد.
برهان ابراهيم (علیه السلام) براى اثبات ربوبيّت خداوند و ابطال ربوبيّت ستاره، به افول و تغييرپذيرى آن:
«وكذلك نرى إبرهيم ملكوت السّموت والأرض وليكون من الموقنين * فلمّا جنّ عليه الّيل رءا كوكبا قال هذا ربّى فلمّآ أفل قال لا أحبّ الأفلين * إنّى وجّهت وجهى للّذى فطر السّموت والأرض حنيفا ومآ أنا من المشركين». (انعام – 75 و 76 و 79)
افول و تغيير ماه، دليل بر بطلان ربوبيّت آن و اثبات ربوبيّت خداى يگانه هستی بخش:
«وكذلك نرى إبرهيم ملكوت السّموت والأرض وليكون من الموقنين * فلمّا رءا القمر بازغا قال هذا ربّى فلمّآ أفل قال لئن لّم يهدنى ربّى لأكوننّ من القوم الضّآلّين * إنّى وجّهت وجهى للّذى فطر السّموت والأرض حنيفا ومآ أنا من المشركين». (انعام – 75 و 77 و 79)
استدلال ابراهيم (علیه السلام) براى اثبات وجود خداى يگانه و عدم ربوبيّت خورشيد به تغيير و حركت آن:
«وكذلك نُرى إبرهيم ملكوت السّموت والأرض وليكون من الموقنين * فلمّا رءا الشّمس بازغة قال هذا ربّى هذا أكبر فلمّآ أفلت قال يقوم إنّى بری ء مّمّا تشركون * إنّى وجّهت وجهى للّذى فطر السّموت والأرض حنيفا ومآ أنا من المشركين». (انعام – 75 و 78 و 79)
4. برهان صدّيقين
برهان صديقين، برهانى در اثبات وجود بارى تعالی است كه در آن با بحث از حقيقت هستى، به وجود ضرورت ازلى آن پى ببرند. در اين برهان، از شیء به خود شیء استدلال می كنند. در براهين ديگر، از غير حق به حق پى می برند؛ مثلًا از ممكن به واجب يا از حركت به محرك، اما در اين برهان چيزى جز حق، حد وسط برهان نيست.( الحكمة المتعالية فى الأسفار العقلية الأربعه، ج 6، ص 13) ابن سينا نخستين كسى است كه صديقين را بر اين برهان اطلاق كرده و گفته است: آيه كريمه« أولم يكف بربّك انّه على كلّ شیء شهيد» به همين برهان اشاره دارد.( اشارات، ج 3، ص 66)
حضور خداوند در سراسر هستى، روشن ترين دليل بر وجود و حقّانيّت او:
«شهد اللّه أنّه لا إله إلّاهو …. » (آل عمران – 18)
این برداشت از آیه مبتنى بر اين است كه مقصود از«شهد اللّه» شهادت فعلى باشد، نه قولى؛ بدين معنا كه خداوند، با فعل خود( نظام آفرينش) بر يكتايى خويش گواهى می دهد.
«اللّه نور السّموت والأرض …» (نور – 35)
ظهور اشيا به نور الهى، عين وجود آنهاست( الميزان، ج 15، ص 121) و همان گونه كه نور در ظهور خود به ظاهركننده ديگرى جز وجود خودش نيازى ندارد، خداوند نيز در ظهورش به ظاهركننده اى محتاج نيست. در حقيقت، خداوند از جهت ظاهر بودن خود و مُظهِر بودن غير خود به نور تشبيه شده است. در اين صورت، مفاد آيه با برهان صديقين منطبق است.
«… إنّ اللّه كان علی كلّ شی ء شهيدا». (احزاب – 55)
« شهيد» در آيه مزبور و آيات بعدى، هم می تواند به معناى مفعولى( مشهود) باشد و هم به معناى فاعلى( شاهد). برداشت ياد شده با توجّه به معناى دوم است.
«… وهو علی كلّ شی ء شهيد». (سبأ – 47)
«… واللّه علی كلّ شی ء شهيد». (مجادله – 6)
«… أولم يكف بربّك أنّه علی كلّ شیء شهيد». (فصلت – 53)
بر طبق آن، براى اثبات ذات بارى، همين اندازه كافى است كه او همه جا حضور دارد. به هر جا نظر اندازيم، هستى مطلق نمايان است و اين همان برهان صديقين است كه در برخى ادعيه نيز به آن اشاره شده است؛ در دعاى صباح می خوانيم:« يا من دلّ على ذاته بذاته» و در دعاى ابوحمزه چنين آمده:« بك عرفتك و أنت دللتنى عليك» و در دعاى مشهور عرفه نيز ذكر شده است:« كيف يستدل عليك بما هو فى وجوده مفتقر إليك، أيكون لغيرك من الظهور ما ليس لك، حتى يكون هو المظهر لك».
«هو الأوّل والأخر والظَّهر والباطن …» (حديد – 3)
از آنجايى كه ذات بارى با قدرت خود، بر اشيا احاطه كامل دارد، هر شيئى كه اول يا آخر يا ظاهر يا باطن فرض شود، او قبل از آن، اول و بعد از آن، آخر خواهد بود و به لحاظ همين احاطه، نسبت به هر ظاهرى اظهر و نسبت به هر باطنى ابطن است،( الميزان، ج 19، ص 145) بنابراين پيش از ظهور هر شيئى او ظهور دارد. مفاد آيه، بر برهان صديقين قابل انطباق است.
تنها خداوند، حق و واقعيّت بی قيد و شرط، بی نياز از ثابت شدن به سبب ديگر:
«ذلك بأنّ اللّه هو الحقّ …» (حج – 6)
« ذلك» اشاره به آفرينش انسان و نبات و تدبير آنها دارد. مقصود از حق، خود حق است؛ نه اينكه وصفى براى موصوف محذوف باشد، بنابراين خداى متعال، خود، حق است كه همه چيز را محقق می سازد.( الميزان، ج 14، ص 345)
«ذلك بأنّ اللّه هو الحقّ …» (لقمان – 30)
جمله« إنّ اللّه هو الحق» داراى ضمير فصل و تعريف خبر با الف و لام(الحق)، مفيد حصر مبتدا در خبر است و بدين معناست كه او ثابت است از جميع جهات و موجود است با هر تقدير و فرضى و مقيد به قيد و شرطى نيست. پس وجودش ضرورى و عدم او ممتنع است و موجودات امكانى بنابر تقدير وجود، به سبب او موجودند.(الميزان، ج 16، ص 235- 236) لازم به ذكر است كه اين تفسير از آيه، بر برهان صديقين منطبق است.
5. برهان محبّت
هر كس و هر چيز كه سبب كمال و دفع ضرر از انسان شود، مورد علاقه و محبّت او خواهد بود و اين از فطريّات آدمى است و انسان هم از اين جهت، پروردگارش را دوست داشته و می پرستد كه او هميشگى و فناناپذير است و باعث كمال و بقاى انسان می شود و ضررها را از او دفع می كند(الميزان، ج 7، ص 185)
ابطال ربوبيّت موجودات متغيّر و زوالپذير و اثبات ربوبيّت خداوند، از راه برهان محبّت:
«فلمّا جنّ عليه الّيل رءا كوكبا قال هذا ربّى فلمّآ أفل قال لا أحبّ الأفلين * فلمّا رءا القمر بازغا قال هذا ربّى فلمّآ أفل قال لئن لّم يهدنى ربّى لأكوننّ من القوم الضّآلّين * فلمّا رءا الشّمس بازغة قال هذا ربّى هذا أكبر فلمّآ أفلت قال يقوم إنّى بریء مّمّا تشركون * إنّى وجّهت وجهى للّذى فطر السّموت والأرض حنيفا ومآ أنا من المشركين». (انعام – 76- 79)
تقرير برهان به اين صورت است كه امر زوال پذير، شايسته محبّت و دلبستگى نيست و از طرفى معبود هر كس بايد محبوب وى باشد و چنين معبودى نمی تواند موجود زوال پذير باشد، لذا اجرام سماوى شايسته نام ربّ نيستند.(الميزان، ج 7، ص 185- 186)
6. برهان نظم
از براهينى كه براى اثبات وجود خدا اقامه شده، برهان نظم است. مطالعه احوال موجودات نشان می دهد كه ساختمان جهان و ساختمان واحدهايى كه اجزاى جهان را تشكيل می دهد حساب شده است. هر چيزى «جايى» دارد و براى آن، «جا» قرار داده شده است و منظورى از اين قرار دادنها در كار بوده است. اين برهان همين قدر به ما می فهماند كه طبيعت، مسخّر نيرويى ماوراى طبيعى است و می فهماند كه جهان، نيازمند وجودى شاعر و حكيم است اين نظم، علاوه بر حكايت از علّت فاعلىِ جهان، از وجود علّت غايى نيز حكايت می كند. در اين برهان، در يك صورت رو به عقب داريم و علت حوادث را در گذشته جهان جستجو می كنيم و در صورت ديگر، نظر به جلو داريم و نتيجه حوادث را می نگريم.( اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، ص 39- 41)
برخوردارى تمام موجودات جهان، از نظامى واحد، دليل بر يگانگى خداوند:
«وجعلنا الّيل والنّهار ءايتين فمحونا ءاية الّيل وجعلنآ ءاية النّهار مبصرة … ولتعلموا عدد السّنين والحساب وكلّ شیء فصّلنه تفصيلا». (اسراء – 12)
مقصود از« كلّ شیء» همه هستى است، برخى گفته اند:« فصّلناه» از مادّه« فصل» و به معناى جداسازى چيزى از چيز ديگر است( مفردات، ص 638،« فصل») بنابراين، معناى آيه چنين می شود: ما هر چيزى را در جايگاه خويش به گونه اى قرار داديم كه با ديگرى مخلوط نشود و هر پديده اى در عالم، داراى نظم است.
«… ربّنا الّذى أعطی كلّ شیء خلقه ثمّ هدی» . (طه – 50)
نظام فعل و انفعال اشيا و ارتباط اجزاى هر يك با ديگرى مصداق هدايت الهى و نشانگر تدبير واحد و يگانگى خداوند است.( الميزان، ج 14، ص 167)
«لو كان فيهمآ ءالهة إلّااللَّه لفسدتا فسبحن اللَّه ربّ العرش عمَّا يصفون». (انبياء – 22)
«أمّن خلق السّموت و الأرض و أنزل لكم مّن السّماء ماء فأنبتنا به حدائِق ذات بهجة مّا كان لكم أن تنبتوا شجرها أإله مّع اللّه بل هم قوم يعدلون * أمّن جعل الأرض قرارا وجعل خللها أنهرا وجعل لها روسى وجعل بين البحرين حاجزا أإله مّع اللّه بل أكثرهم لايعلمون». (نمل – 60 و 61)
«الّذى أحسن كلّ شیء خلقه …» (سجده – 7)
مقصود از نيكويى نظام آفرينش، تناسب اجزاى هر موجود و هدفدارى آنها در كلّ است.( همان)
نظام مند بودن حركت خورشيد و ماه و حركت آن در مدارهاى خود، دليلى بر توحيد ربوبى:
«فالق الإصباح وجعل الّيل سكنا والشّمس والقمر حسبانا ذلك تقدير العزيز العليم». (انعام – 96)
«هو الّذى جعل الشّمس ضيآء والقمر نورا وقدّره منازل لتعلموا عدد السّنين والحساب ما خلق اللّه ذلك إلّا بالحقّ …» (يونس – 5)
«اللّه الّذى رفع السّموت بغير عمد ترونها ثمّ استوی على العرش وسخّر الشّمس والقمر كلٌّ يجرى لأجل مّسمًّى يدبّر الأمر …» (رعد – 2)
«وهو الّذى خلق الّيل والنّهار والشّمس والقمر كلٌّ فى فلك يسبحون». (انبياء – 33)
«يولج الّيل فى النّهار ويولج النّهار فى الّيل وسخّر الشّمس والقمر كلٌّ يجرى لأجل مّسمّى ذلكم اللّه ربّكم له الملك …» (فاطر – 13)
«والشّمس تجرى لمستقرّ لّها ذلك تقدير العزيز العليم * و القمر قدّرنه منازل حتّی عاد كالعرجون القديم * لاالشّمس ينبغى لها أن تدرك القمر ولاالّيل سابق النّهار وكلٌّ فى فلك يسبحون». (يس – 38- 40)
«الرّحمن * الشّمس و القمر بحسبان * والسّماء رفعها و وضع الميزان * فبأىّ ءالاء ربّكما تكذّبان». (رحمان – 1 و 5 و 7 و 13)
چگونگى جهان آفرينش و ارتباط و هماهنگى اجزاى آن با يكديگر، دليلى بر حاكميت آفريدگارى توانا بر آن:
«إنَّ فى خلق السَّموت والأرض واختلف الّيل والنّهار والفلك الّتى تجرى فى البحر بما ينفع النّاس وما أنزل اللّه من السّماء من مّاء فأحيا به الْارْض بعد موتها وبثّ فيها من كلّ دابّة وتصريف الرّيح والسّحاب المسخّر بين السّماء والأرض لأيت لّقوم يعقلون». (بقره – 164)
«إنّ فى خلق السّماوات والأرض واختلاف الّيل والنّهار لأيات لّاولى الألباب». (آل عمران – 190)
«إنّ اللّه فالق الحبّ والنّوی يخرج الحىّ من الميّت ومخرج الميّت من الحىّ ذلكم اللّه فأنّی تؤفكون * فالق الإصباح وجعل الّيل سكناً والشّمس والقمر حسباناً ذلك تقدير العزيز العليم * وهو الّذى جعل لكم النّجوم لتهتدوا بها …» (انعام – 95- 97)
«إنّ ربّكم اللّه الّذى خلق السّموت والأرض فى ستّة أيّام ثمّ استوی على العرش يدبّر الأمر ما من شفيع إلّا من بعد إذنه ذلكم اللَّه ربّكم … * هو الّذى جعل الشّمس ضيآء والقمر نورا و قدّره منازل … * إنَّ فى اختلاف الَّيل والنَّهار وما خلق اللَّه فى السّموت والأرض …» (يونس – 3 و 5 و 6)
«تبرك الّذى بيده الملك وهو علی كلّ شیء قدير * الّذى خلق الموت والحيوة … * الّذى خلق سبع سماوات طباقاً مّا تری فى خلق الرّحمن من تفاوت فارجع البصر هل تری من فطور». (ملك – 1- 3)
برگرفته از «فرهنگ قرآن»، ج6، ص: 231-236