طلسمات

خانه » همه » مذهبی » برخی مانند هیوم در باره برهان نظم میگویند مقایسه میان خلقت جهان و اشباع که مثلا نظم در یک ساعت را مثال میزنیم و به نظم دنیا شبیهش می‌کنیم بسیار سست و ضعیف است زیرا چنین مقایسه ای تنها میان دو پدیدهٔ تجربی اعتبار دارد، نه میان یک پدیدهٔ تجربی و یک پدیدهٔ غیر تجربی؛ ما با تجربه اموخته‌ایم که مصنوعات انسان نتیجهٔ طرح و تدبیرند، اما چنین تجربه‌ای از مجموعه‌های طبیعی نداریم به عبارت ساده‌تر، این برهان فرض را بر ان می‌گذارد که میان اشیای طبیعی (مثل چشم) و اشیای مصنوعی (مثل ساعت)، شباهت حایز اهمیت و معناداری هست و این در حالیست که مشخص نیست که چشم ادمی از هر وجه مهمی شبیه ساعت باشد. در حالی که اساس قیاس بر این فرض است که میان طرفین مقایسه شباهت چشمگیری هست. اگر این شباهت کمرنگ یا ضعیف باشد، نتایجی هم که بر بنیاد این مقایسه گرفته می‌شود، به همان نسبت سست و ضعیف خواهد بود.[۷] به‌طور خلاصه هیوم ایده نیاز اشیای منظم طبیعی به طراح و خالق مدبر را نه پیوندی منطقی؛ بلکه صرفا تعمیمی نا به جا از روابط میان انسان و مصنوعاتش می‌دانست.ایا این نقد بر برهان نظم وارد است؟

برخی مانند هیوم در باره برهان نظم میگویند مقایسه میان خلقت جهان و اشباع که مثلا نظم در یک ساعت را مثال میزنیم و به نظم دنیا شبیهش می‌کنیم بسیار سست و ضعیف است زیرا چنین مقایسه ای تنها میان دو پدیدهٔ تجربی اعتبار دارد، نه میان یک پدیدهٔ تجربی و یک پدیدهٔ غیر تجربی؛ ما با تجربه اموخته‌ایم که مصنوعات انسان نتیجهٔ طرح و تدبیرند، اما چنین تجربه‌ای از مجموعه‌های طبیعی نداریم به عبارت ساده‌تر، این برهان فرض را بر ان می‌گذارد که میان اشیای طبیعی (مثل چشم) و اشیای مصنوعی (مثل ساعت)، شباهت حایز اهمیت و معناداری هست و این در حالیست که مشخص نیست که چشم ادمی از هر وجه مهمی شبیه ساعت باشد. در حالی که اساس قیاس بر این فرض است که میان طرفین مقایسه شباهت چشمگیری هست. اگر این شباهت کمرنگ یا ضعیف باشد، نتایجی هم که بر بنیاد این مقایسه گرفته می‌شود، به همان نسبت سست و ضعیف خواهد بود.[۷] به‌طور خلاصه هیوم ایده نیاز اشیای منظم طبیعی به طراح و خالق مدبر را نه پیوندی منطقی؛ بلکه صرفا تعمیمی نا به جا از روابط میان انسان و مصنوعاتش می‌دانست.ایا این نقد بر برهان نظم وارد است؟

درست است که تشبیه ساختار طبیعی چشم به ساختار مصنوعی ساعت از جهاتی مع الفارق است، یعنی نظم در ساختار چشم بدون واسطه دست آدمی شکل گرفته، و نظم درون ساعت با دست آدم؛ اما از جهات گوناگون و متعدد این تشبیه درست است، بویژه در مورد نظام و مجموعه منظمی که در هر دو وجود دارد و ما را به مقصود و نتیجه که اثبات ناظم هوشمند عالم و قادر توانا می رساند.
این جهات عبارتند از:
1. در هر دو مجموعه ی طبیعی و مصنوعی و هر مجموعه منظم دیگر قانون علیت جاری است که هر نظمی علتی دارد؛ حتی کسانی که تصادف را در درصدهای بسیار پایین احتمال می دهند، نمی توانند علت نظم را منکر شوند، چرا که اتفاق و تصادف نیز با اسباب علل صورت گرفته که ممکن است از ما پنهان و به چشم ما نیاید، و تصادف در ایجاد معلول محال است. علاوه آنکه بر حسب حساب احتمال، بروز تصادف نزدیک به صفر است، بویژه آنکه ما نظم را در تمام اشیای عالم، از پیچیده تا ساده می بینیم، و چطور می شود در تمام این مجموعه های منظم تصادف و اتفاق رخ داده باشد.
2. نظم در ساختار مجموعه های منظم طبیعی، اتفاقا بسیار پیچیده تر از ساختارهای مصنوعی است، هر چند ما به جزئیات آن اشراف نداشته، و اطلاع کافیِ تجربی هنوز کسب نکرده باشیم؛ اما به دلالت عقل(که عقل پشتوانه و دلیل صحت و اثبات قیاسهای تجربی نیز هست)، اصل نظم و نیازمندی به ناظم دانا و توانا(عالم و قادر) ثابت می شود. این ابهامِ ناشی از پیچیدگی، غیر از حکم به نبود نظم و ناظم و یا حتی تردید در وجود نظم است؛ چرا که فی الجمله اصل وجود نظمِ قابل ادراک در آنها و نظایر آنها ثابت شده است.
3. مهمتر آنکه اصولا نظمی که دستاورد دست بشر باشد، ناظم مباشر و بی واسطه و باواسطه می خواهد، حال چطور ممکن است سازنده این مجموعه ها یعنی بشر، دارای نظام و علم و قدرت باشد؛ اما سازنده ی سازنده یعنی خداوند متعال دارای نظام و علم و قدرت نباشد. حاشا و کلا. حتی اگر در جایی ما وجود ناظم و نظم را انکار کرده و یا مردد شویم، در بسیاری مجموعه های دیگر چنین انکاری مخالفت با عقل سلیم و دلیل روشن و طبیعی و برهان عقلی و تجربی است.
4. بوسیله رشد دانش به تدریج زوایای مبهم در نظمهای طبیعی نیز آشکار شده است، لذا بشر توانسته از روی همین مجموعه های منظم طبیعی، کپی برداری کرده و مجموعه های دیگر را بسازد.
5. البته مسلک هیوم تجربه گرایی است و هیوم و امثال او بدین سبب اصل قانون علیت را نیز مخدوش می دانند که علاوه بر برهان نظم، براهین دیگر را نیز زیر سوال می برند؛ اما همه تردیدها بدون دلیل و مغالطه و توهمات ناشی از نداشتن بنیان فکری بویژه در اصول عقلی و فلسفی است.
در مورد اشکالات هیوم مطالب زیر مفید فایده است:
اشکال بر اصل قانون علیت
پاسخ: ابتدا لازم است توجهی به مفاد اصل علیت نماییم تا بعد ببینیم آیا این اصل را می توان اثبات کرد یا نه. این اصل یک جمله است: « هر معلولى محتاج به علت است.» و این یک قضیه حقیقیه است یعنی مفاد آن این است: « هرگاه معلولى در خارج تحقق یابد نیازمند به علت خواهد بود و هیچ موجودى نیست که وصف معلولیت را داشته باشد و بدون علت بوجود آمده باشد پس وجود معلول کاشف از این است که علتى آن را بوجود آورده است.»
البته دقت نمایید که در این قضیه نخوابیده است که حتما در خارج چیزی که متصف به معلول بودن است، وجود دارد ، یعنی مفاد آن این نیست که هر موجودی نیازمند به علت است، بلکه فقط به صورت قضیه حقیقیه که در حکم مانند شرطیه است، بیان شده که اگر چیزی عنوان معلول را داشت، حتما نیاز به علت دارد. به عبارت دیگر خود اصل علیت، دلالتی بر مصادیق موضوع آن ( یعنی معلول بودن ) ندارد، و برای کشف این مصادیق باید از راه مشاهده حضوری در نفس و یا برهان، پیش رفت. مثلا ما با دقت در اندیشه های خود یا صورتهای خیالی که در ذهن ایجاد می کنیم، بالوجدان در می یابیم که اینها عین وابستگی به ما هستند و نیاز به وجود ما دارند و با اراده و خواست ما بوجود می آیند، پس بر اساس اصل علیت، حتما علت دارند.
از این بیان کاملا مشخص می شود که اصل علیت بی نیاز از اثبات است و ثبوت آن بدیهی است زیرا: صرف تصور موضوع و محمول برای حکم کافی است، یعنی اگر شما معنای معلول را تصور کنید در آن احتیاج به علت خوابیده است، معلول یعنی «موجودى که وجود آن متوقف بر موجود دیگر و نیازمند به آن باشد» و همین معنا ( یعنی: احتیاج به علت) است که محمول قضیه واقع شده است. بنابراین برای اثبات این اصل نباید به دنبال علت بود. همینطور از این بیان روشن می شود که اصل علیت، یک اصل عقلی و فلسفی است، نه یک قانون تجربی، یعنی برای اینکه ما به این قاعده برسیم نیازی به تجربه نداریم، بلکه هر تجربه ای خود متوقف بر پذیرش اصل علیت است و بدون این اصل محال است که انسان دست به تجربه بزند. و یا از تجارب خود حکم کلی بدست آورد( ر.ک: آموزش فلسفه آیت الله مصبح یزدی ج 2 ص 27 و 28 و اصول فلسفه و روش رئالیسم مقاله 8).

پس از این بیان مختصر اجمالا به سه اشکال هیوم بر قانون علیت اشاره می کنیم:
1- قانون علیت مستلزم مصادره به مطلوب است زیرا در بیان اثبات این قانون می گویید: «اگر چیزى علت نداشته باشد پس باید خودش علت خودش باشد و این دور است و ناشدنى، پس علت دارد» که این گفته، مصادره به مطلوب است؛ زیرا خودِ مستلزم شدن به دور و تسلسل، یک پیش فرض دارد و آن پیش فرض همان
قبول «قانون علیت» است. اگر قانون علیت نباشد (وما آن را قبول نداشته باشیم) یعنى پدیده نیاز به علت نداشته باشد دیگر لازم نمی آید چیزى خودش، علت خودش باشد که دور است و نیز لازم نمی آید دیگرى، علت آن باشد تا به تسلسل بیانجامد (پس دور و تسلسل هم پیش نمی آید).
2- اشکال دوم: «حادثه بدون علت، مستلزم تناقض نیست». یعنی: اگر حادثه اى بدون علت رخ دهد تناقض به وجود نمی آید، پس ـ از این که تناقض به وجود نمی آید ـ نتیجه می گیریم محال نیست حادثه اى بدون علت رخ دهد.
3- اشکال سوم: «اگر قانون علیت یک امر بدیهى شهودى است پس بیایید آن را اثبات کنید»؛ یعنى بدیهى بودنش را به اثبات برسانید. (برگرفته از رساله نقدی بر آراء هیوم دکتر علوی سرشکی به نقل از سایت ایشان).
پاسخی که می توان به اشکال اول داد این است که دلیل ما برای اثبات قانون علیت برهانی که ذکر شد نیست تا اگر بالفرض این برهان نقض شود، بگوییم اصل
علیت باطل است بلکه طبق آنچه گذشت، اساسا قانون علیت نیاز به اثبات ندارد و بدیهی است. و اگر کسانی اقدام به اقامه برهان بر این امر کنند از باب توجه دادن به امر بدیهی است. و حتی اگر کسی برهانی اقامه کرد که دارای نقص و ایراد بود، فقط می توان ان برهان را ابطال کرد نه انکه از اصل بدیهی بی نیاز از برهان رفع ید نمود. ( توجه شود اینکه گفته می شود: امر بدیهی نیاز به برهان ندارد، به معنای این نیست که امر بدیهی برهان پذیر نیست و اقامه برهان بر آن امکان ندارد، بلکه فقط به معنای بی نیازی از برهان است هر چند ممکن است برای برخی بدیهیات هم برهانی نیابیم.)
پاسخ اشکال دوم هم این است که: این اشکال ناشی از نگاه حسی به قانون علیت و تفسیر غلطی است که هیوم از این قاعده دارد، او در تفسیر این قانون می گوید: «قانون علیت عبارت از دو پدیده محسوس است که همیشه پشت سر هم می آیند ـ همچون آتش و دود ـ و ما به تکرار آنها با هم عادت کرده ایم و با دیدن یکى بلافاصله منتظر دیدن دیگرى هستیم.» یعنی او این قانون را به تعاقب و پی در پی آمدن یک پدیده بعد از پدیده دیگر از یک سو و عادت و مشاهده تکرار این تعاقب از سوی دیگر، بر می گرداند. یعنی یک تفسیر کاملا حسی از قانون علیت دارد. بنابراین تفسیر، بله در صورت نقض این تعاقب، هیچ محذور عقلی و هیچ گونه تناقضی پیش نمی آید، تا به حال این گونه بود که این دو پدیده پشت سر هم می آمدند و حالا وضع عوض شده است. اما اگر ما با همان نگاه عقلی به قانون علیت بنگریم، و از تفسیر تجربی آن فاصله بگیریم، ـ که تنها نگاه صحیحی نیز همین نگاه است ـ دیگر این اشکال وارد نیست، چون در تفسیر قانون علیت گذشت که اگر پدیده ای معلول باشد، حتما علت می خواهد، و مفاد قانون علیت چیزی جز این نبود. و نقض در این قانون این است که پدیده ای معلول باشد ولی علت نخواهد و این خلف در معلول بودن و مستلزم تناقض است، یعنی باید بگوییم هم معلول باشد و هم معلول نباشد.
و اما پاسخ اشکال سوم: این کلام هیوم که اگر قانون علیت بدیهی است باید بدیهی بودن آنرا اثبات کنید، ناشی از عدم تفطن به حقیقت بدیهیات عقلی یا عدم قبول آنها از ناحیه اوست. چرا که معنای بدیهی بودن، بی نیازی از اثبات است. به علاوه آنکه انکار اصل عقلی علیت نتیجه اش انکار حجیت برهان است، زیرا در هر برهانی حد وسط علت ثبوت اکبر برای اصغر است. لذا او که منکر اصل عقلی علیت است حق درخواست برهان برای هیچ چیز ندارد.

صاحب رساله «نقدی بر آراء هیوم» می نگارد: هیوم تنها می تواند بگوید: «علامت بدیهى بودن آن کدام است؟ براى ما روشن کنید.» ما هم در جواب هیوم می
گوییم: علامت بدیهى بودن هر بدیهى این است که همه مردم آن را درک می کنند و بدان باور دارند. مثلا در بدیهیات حسى، این که رنگ قرمز را همه قرمز می دانند مگر آنها که کور رنگى دارند و رنگ قرمز را هم همیشه سبز می بینند، افراد کور رنگ باید از افراد سالم بپرسند که مثلا آلبالو چه رنگى است و دیگر ن می توانند بگویند: «من مشاهده نمی کنم و نمی بینم که آلبالو قرمز باشد پس آلبالو قرمز نیست». ما به شخص کور رنگ می گوییم: عیب از شما است.
هیوم هم اگر بداهت قانون علیت را متوجه نمی شود همانند کور رنگ ها باید به عقل عموم انسان هاى دیگر مراجعه کند. وقتى «عقل نوع انسان ها»، آن را بدیهى بداند علامت بدیهى بودن آن است زیرا «بدیهى» یعنى چیزى که نوع انسان ها آن را باور دارند.
پیش تر نیز گفتیم این که عموم مردم و همه دانشمندان در حادثه ها دنبال علت آن می گردند حتى اگر حادثه مورد نظر براى اولین بار رخ داده باشد (و عادت به تکرار در مورد آن وجود نداشته نباشد) بدان خاطر است که حادثه بدون علت را عقلاً ممکن نمی دانند و به «قانون علیت» باور دارند، و امکان و عدم امکان مربوط به «عقل» است نه حس. (رساله نقدی بر آراء هیوم دکتر علوی سرشکی)

اما اشکالاتی که مرحوم میرزا مهدی اصفهانی از علمای بزرگ تفکیک بر اصل علیت وارد نموده است، همگی از راه بطلان لوازم و تالی فاسد های این اصل به زعم
ایشان است: مواردی که ایشان به عنوان نتایج فاسد این قانون ذکر می کند را می توان در چند مورد خلاصه کرد:
1- قانون علیت مستلزم محدودیت
علت و فقدان آن در مرتبه معلول است. « فتلخص آن اساس دعوه الشارع علیه و آله السلام الی المعرفه الفطریه و طریقها العباده لا البرهان الاِنّ و اللم لانه مبنی
علی المسلک العله و المعلول و هو باطل فی نفس الامر، لاستلزامه تحدید العله و فقدانها فی مرتبه المعلول» ( تقریرات ص 27 به نقل از کتاب بنیان مرصوص نوشته حسین مظفری)
2- لازمه قانون علیت وجود سنخیت میان خالق و مخلوق است و بطلان آن حکم بدیهی عقل و مورد اجماع پیامبران و اهل ادیان الهی است. ( بنیان مرصوص ص 129)
3 – قاعده الواحد، قاعده امکان اشرف، منع قدرت حق تعالی بر ماسوای نظام موجود و انکار رجعت و معاد از دیگر لوازم غیر قابل قبول قانون علیت
است. (همان)
صاحب کتاب بنیان مرصوص در پاسخ این اشکالات می نویسد:
1- ایشان علیت را مستلزم محدودیت علت و فقدان ان در مرتبه معلول دانستند، در حالی که هرگز لازمه علیت چنین چیزی نیست، لازمه علیت دوئیت علت و
معلول است، نه اینکه علت در مرتبه معلول نباشد یا فاقد کمالات آن باشد. علت می تواند چیزی غیر از معلول باشد و در عین حال در مرتبه معلول و در ژرفای وجود آن هم حضور داشته باشد. نه تنها چنین چیزی ممکن است، بلکه فیلسوفان مسلمان اثبات می کنند به یقین رابطه خداوند (علت هستی بخش) با مخلوقات قطعا این چنین است. پس هیچ ملازمه ای میان قاعده علیت و محدودیت علت وجود ندارد.
2- در مورد سنخیت علت و معلول، گر چه سنخیت از لوازم قاعده علیت است، ولی برخلاف تصور ایشان، سنخیت به معنای درست آن نه تنها با حکم بدیهی عقل و اجماع رسل و اصحاب شرایع مخالفتی ندارد، بلکه ضرورت عقل و شرع است. معنای سنخیت این است که باید علت کمالات معلول را به نحو اتم و اکمل داشته باشد. نمی توان پذیرفت که یک علت فاعلی، از حقیقت و کمالی بهرمند نباشد ولی این کمال از او افاضه شود. اگر کسی سنخیت به این معنا را انکار کرد، برای «آیت» بودن مخلوقات دربرابر خالق نیز توجبه مناسبی نخواهد یافت. زیرا اگر هیچ مشابهتی میان آیه و ذوالآیه نباشد چگونه می توان یکی را نشانه دیگری دانست؟
3- برای تفکیکیان که با استناد به برخی ظواهر به مقابله با اصول و قواعد عقلی بر می خیزند، جالب توجه است که در روایات ما بارها و بارها از واژه علت و معلول، به همان معنای مورد نظر فیلسوفان استفاده شده است. در نتیجه از این روایات هم می توان استفاده کرد که قاعده علیت، مورد قبول ائمه نیز بوده و ایشان در مباحث عقلی و اعتقادی از آن استفاده می کرده اند.در روایتی از امام رضا به اصل علیت تصریح شده و آمده است: « کل قائم فی سواه معلول ». حضرت در این کلام متذکر شده اندکه موجود، اگر وجودش عین ذاتش نباشد، قائم به غیر و در نتیجه معلول خواهد بود. ودر یکی از خطبه های امیر المومنین هم آمده است: «کل موجود فی سواه معلول».

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد