بررسی تطبیقی سیره امام علی(ع) و امام مهدی(عج) در مواجهه با اهل بغی
۱۳۹۴/۰۵/۲۶
–
۱۳۶ بازدید
بررسی تطبیقی سیره امام علی(ع) و امام مهدی(عج) در مواجهه با اهل بغی
مقدمه
درباره اندیشه مهدویت با تمام شأن و جایگاه ویژهاش آنچنانکه شایسته و در خور است پژوهشهای تخصصی ودقیق کمتر انجام گرفته است. در اینباره گرچه کتابها و مقالات بسیار نوشته شده و بسیار سخن گفته شده است اما هنوز عرصههای بکر فراوان دیگری وجود دارد که نیازمند پژوهشهای بیشتر و نگاههای عمیقتراند، یکی از این عرصههای بکر که آشنایی با آن هم به لحاظ اینکه معرفت ما نسبت به امام زمان(عج) را افزایش میدهد و هم به لحاظ فراهمسازی زمینه مهدی زیستی اهمیت و بلکه ضرورت دارد سیره امام مهدی(عج) است.
مقدمه
درباره اندیشه مهدویت با تمام شأن و جایگاه ویژهاش آنچنانکه شایسته و در خور است پژوهشهای تخصصی ودقیق کمتر انجام گرفته است. در اینباره گرچه کتابها و مقالات بسیار نوشته شده و بسیار سخن گفته شده است اما هنوز عرصههای بکر فراوان دیگری وجود دارد که نیازمند پژوهشهای بیشتر و نگاههای عمیقتراند، یکی از این عرصههای بکر که آشنایی با آن هم به لحاظ اینکه معرفت ما نسبت به امام زمان(عج) را افزایش میدهد و هم به لحاظ فراهمسازی زمینه مهدی زیستی اهمیت و بلکه ضرورت دارد سیره امام مهدی(عج) است.
بیگمان اسوهپذیری از امام عصر(عج) و مهدی زیستی یکی از مهمترین رسالتهایی است مؤمنان منتظر همواره باید دغدغه انجام آن را داشته باشند و این مهم جز در سایه آشنایی با سیره امام مهدی(عج) امکانپذیر نیست. و البته سیره آن حضرت زواهایی گوناگون و ابعاد مختلفی دارد ابعادی همچون اجتماعی، سیاسی، نظامی، اقتصادی، مدیریتی، فردی و… از میان این ابعاد مختلف سیره سیاسی امام مهدی(عج) و به طور خاصتر سیره آن حضرت در مواجهه با اهل بغی به عنوان محور این پژوهش انتخاب شده است و به تعبیر دقیقتر ما در این رساله خواهیم کوشید پژوهشی تطبیقی میان سیره اما علی(ع) و سیره امام مهدی(عج) در مواجهه با اهل بغی انجام دهیم و به تحلیل روایاتی که به این موضوع پرداختهاند بپردازیم و میزان اعتبار آنها را روش نماییم.
در سایه این پژوهش انشاءالله اولاً با ابعاد بیشتری از سیره امام مهدی(عج) آشنا خواهیم شد و پارهای از زوایای ناشناخته آن کشف و استخراج خواهم شد و ثانیاً روایات مربوط به این موضوع که فقدان اطلاع کافی از مفهوم واقعی آنها گاه باعث ایجاد شبهاتی شده است، جایگاه واقعی خود را باز خواهند یافت و توضیح و تفسیر بیشتری خواهند یافت و در نتیجه محتوای آنها دفاعپذیر خواهد شد.
تعریف واژگان:
الف: سیره
سیره بر وزن فعلۀ از سیر به منای رفتن اخذ شده است برای این واژه معانی متعددی گفته شده است همچون نوعی از رفتن ـ مصدر نوعی ـ سنت، حالت و روش[1] وقتی گفته میشود سار الوالی فی رعیته سیرۀ حسنۀ معنای اخیر قصد شده است یعنی والی در میان رعیت خود به روش نیکویی رفتار کرد.[2]
در این رساله از واژه سیره معنای اخیر آن ـ روش ـ اراده شده است و وقتی میگوییم بررسی تطبیقی سیره امام علی(ع) و امام مهدی(عج) در مواجهه با اهل بغی یعنی میخواهیم ببینیم روش امام علی در مواجهه با اهل بغی چگونه بود و روش امام مهدی(عج) چگونه خواهد بود.
ب: اهل بغی
1- ریشه واژه اهل بغی
واژه اهل ابغی واژهای متخذ از قرآن کریم است در سوره حجرات چنین میخوانیم: (وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الإخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ)[3]
و اگر دو طایفه از مؤمنان با هم بجنگند، میان آن دو را اصلاح دهید، اگر [باز] یکی از آن دو بر دیگری تعدی کرد، با آن [طایفهای] که تعدی میکند بجنگید تا به فرمان خدا باز گردد. پس اگر بازگشت، میان آنها را دادگرانه سازش دهید و عدالت کنید، که خداوند دادگران را دوست میدارد.
بسیاری از مفسران در شأن نزول این آیه چنین نوشتهاند:این آیه در مورد قبیله عبدالله بن ابی سلول خزرجی و قبیله عبدالله بن رواحه ـ طیّ ـ نازل شده است زیرا پیامبر(ص)نزد عبدالله بن ابی توقف کرد در این حال الاغ آن حضرت سرگین کرد. عبدالله دماغ خود را گرفت و گفت از من دور شو عبدالله بن رواحه گفت الاغ پیامبر خدا از تو و پدرت خوش بوتر است پس قوم او خشمگین شدند و قوم ابن رواحه او را یاری کردند و میانشان نزاعی با آهن و دست و کفش در گرفت.[4]
در این آیه از تعدی طایفهای از مؤمنین بر طایفهای دیگر سخن به میان آمده است و همچنانکه خواهد آمد فقها از اهل بی نه گروهی از مؤمنان که بر گروه دیگر ستم میکنند که معنای خاصی ـ کسانی که بر امام عادل خروج میکنند ـ را اراده کردهاند در پاسخ به این سؤال که در آیه یاد شده از خروج بر امام ذکری به میان نیامده است بنابراین چگونه میتوان حکم اهل بغی به معنای مصطلح آن را از این آیه استنباط کرد چنین گفته شده است: «اگر ما به جهاد با طایفهای که با طایفه دیگر درگیر میشوند مأمور باشیم به طریق اولی وظیفه داریم با کسانی که بر امام خروج کردهاند بجنگیم تا اینکه به امر خدا باز گردند.[5]
2- تعریف واژه اهل بغی
فقهای شیعه واژه مورد نظر را در ظاهر به گونههای مختلفی تعریف کردهاند. مختصرترین این تعاریف که از سوی شیخ طوسی[6]، ابن حمزه[7]، علامه حلی[8]، شهید اول[9] و صاحب ریاض[10] ارائه شده است چنین است: «هرکس که بر امام عادل خروج کند» پارهای از فقهای پیش گفته و یا دیگر فقها به تعریف یاد شده قید یا قیود دیگری افزودهاند به عنوان نمونه شیخ طوسی چنین مینویسد: بغاۀ کسای هستند که بر امام عادل خروج میکنند و معصیت او را مینمایند و در زمین فساد میکنند.[11] و یا همو در جایی دیگر مینویسد: هر کس بر امام عادل خروج کند و بیعت او را بشکند و مخالفت طرفین او را بنماید یاغی است.[12]
و باز در جایی دیگر قید قتال را نیز اضافه کرده و مینویسد: یاغی کسی است که بر امام عادل خروج کند و با او بجنگد و از تسلیم حق به او سرپیچی نماید.[13] و یا علامه حلی این واژه را چنین تعریف میکند: منظور از یاغی در عرف فقها عبارت است از مخالف با امام عادل که با سرپیچی از پرداخت حقوق واجب خود از اطاعت او سرباز زند.[14]
اهل سنت نیز برای اهل بغی تعریف مشابهی ارائه کردهاند: یاغی کسی است که با امام عادل برخی افت برخیزد و از اطاعت او سرپیچی کند به این صورت که از پرداخت حق واجب یا امثال آن به امام استنکاف ورزد.[15] و یا: یاغی گروهی هستند که با امام به مخالفت برخیزند به این صورت که از پرداخت حق خود به او سرباز زنند و یا بخواهند او را خلع نمایند.[16]
به نظر میرسد تعریف اصلی یاغی همان تعریف نخست است و سایر قیودی که در این تعریف اخذ شدهاند مانند فساد در زمین، شکستن بیعت، سرپیچی از پرداخت حقوق و جنگ با امام عادل قیودی توضیحی هستند که مصادیق خروج از اطاعت امام عادل و گونههای آن را بیان مینمایند.
براساس تعریف یاد شده خروج بر امام عادل به هر صورت و کیفیتی موجب اندراج در عنوان اهل بغی خواهد شد اما از کلمات پارهای از فقها همچون شیخ طوسی، ابن حمزه[17]، و ابن ادریس[18] چنین استفاده میشود که عنوان اهل بغی در اصطلاح فقیهان مخصوص خروج کنندگان بر امامی است که دارای سه ویژگی باشند و با فقدان این ویژگیها اهل بغی مصطلح فقیهان تحقق نخواهد یافت و در نتیجه احکام مخصوص آن نیز مترتب نخواهد شد. شیخ طوسی سه ویژگی یاد شده را چنین توصیف کرده است:
قتال ب اهل بغی واجب نیست و احکام اهل بغی بر آنها مترتب نمیشود مگر به سه شرط. اول این که خروج کنندگان بر امام تعداد زیادی باشند به اندازهای که پیشگیری از آنها و متفرق ساختنشان جز با هزینه مالی، آماده ساختن سپاهیان و جنگ میسور نباشد اما اگر تعداد اندکی باشند و ترفندشان ضعیف باشد اهل بغی نیستند. دوم اینکه از دسترس امام خارج شوند و از او کنارهگیری نمایند و در شهر یا بیابانی مستقر شوند پس اگر با امام باشند و از دسترس او خارج نشوند اهل بغی نیستند. روایت شده است که هنگامی که امام علی(ع) در حال خطابه بودند مردی از درگاه مسجد به عنوان تعریض به آن حضرت گفت: حکم نیست جز به این خداوند.
امام(ع) فرمودند: این سخنی حقی است که از آن معنای باطلی اراده میکند. شما بر ما سه حق دارید: اینکه شما را از مساجد خداوند برای ذکر خدا منع نکنیم، مادامی که با مایید غنایم را از شما دریغ نکنیم و آغازگر جنگ با شما نباشیم». این تعبیر حضرت «مادامی که با مایید» یعنی جدا نشدهاید. و سوم اینکه کنارهگیری آنها از روی دلیلی باشد که نزد خودشان موجه است. پس کسانی که بدون چنین دلیلی از امام کنارهگیری کنند قطاع الطریق هستند و حکم محارب را دارند.[19]
و البته پارهای دیگر از دانشمندان شیعه در صدق عنوان اهل بغی پارهای یا هیچ یک از شروط یاد شده را ضروری ندانستهاند.[20] و از میان فقیهان اهل سنت بسیاری در ضرورت وجود سه شرط یاد شده با دانشمندان شیعی پیش گفته هم آوا شدهاند[21] و برخی دیگر افزون بر موارد یاد شده وجود رهبر را نیز افزودهاند.[22]
آنچه گذشت را میتوان در این جملات خلاصه کرد که فقهای شیعه برای واژه اهل بغی دو تعریف محدود و گسترده ارائه کردهاند. در تعریف محدود که قیود بیشتری دار و از این رو بر مصادیق کمتری صدق میکند اهل بغی به کسانی گفته میشود که بر امام عادل خروج کنند و دارای کثرت باشند و از دسترس امام خارج شوند و خروجشان براساس دلیلی موجه باشد. اما بر اساس تعریف گسترده که قیود کمتری دارد صرف خروج بر امام عادل برای صدق عنوان اهل بغی کفایت میکند. قضاوت در خصوص صحت و سقم تعاریف یاد شده فراتر از رسالت نوشته حاضر است از این رو ما در این باره قضاوتی نخواهیم داشت و در نتیجه وقتی در این رساله از سیره تطبیقی علوی و مهدوی در مواجهه با اهل بغی سخن گفته میشود طرفداران هریک از تعاریف یاد شده از اهل بغی معنای مختار خود را استنباط خواهند کرد و احکام و آدابی که خواهد آمد را مربوط به اهل بغی به تعریف مختار خود خواهند دانست.
تأسیس اصل:
پیش از پاسخ به این پرسش که میان سیره امام مهدی(عج) در مواجهه با اهل بغی در مقایسه با سیره امام علی(ع) چه نسبتی وجود دارد و آیا امام مهدی(عج) سیرهای مشابه امام علی(ع) خواهند داشت و یا سیرهای متفاوت باید به این پرسش پاسخ داد که صرف نظر از رفتارهای جزئی و خاصی همچون رفتار با اهل بغی و مانند آن اصولاً میان سیرت علوی و مهدوی به صورت مطلق و به وجه کلی آن چه نسبتی برقرار است و از روایات پیشوایان معصوم: در این خصوص چه استنباط میشود این پرسش از این جهت اهمیت و ضرورت دارد که پاسخ آن حکم اصل اولی را خواهد داشت که در مقام فقدان دلیل معتبر و یا تعارفی ادله در موارد جزئی میتوان به آن رجوع کرد و حکم موارد جزئی را از آن استنباط نمود.
همچنانکه بر اهل تحقیق پوشیده نیست علیرغم اینکه احادیث فراوانی در رابطه با اندیشه مهدویت از پیشوایان دینی به دست ما رسیده است اما بسیاری از زوایای این مسأله همچنان بر ما مخفی مانده است. یکی از راههای کثیف و استخراج زوایای مخفی بهرهگیری از اصول و ضوابط کلی است که از سوی پیشوایان معصوم: در اختیار ما قرار گرفته است در دل این اصول و ضوابط کلی که گاه در قالب جملهای کوتاه بیان شدهاند دریایی از مفاهیم بلند وجود دارد که میتوان از آن بسیاری از جزئیات را استخراج نمود یکی از اصول و ضوابط کلی که در صورت اثبات آن میتوان به بسیاری از زوایای پنهان سیره امام مهدی(عج) دست یافت اصل همانندی سیرت علوی و مهدوی است این اصل به این امکان را خواهد داد که در بسیاری از موارد جزئی که نص خاصی درباره چگونگی سیره امام مهدی(عج) در دست نداریم با توجه به سیره امام علی(ع) آن را کشف نماییم.
در پاسخ به پرسش پیش گفته باید گفت خوشبختانه به نظر میرسد اصل همانندی سیره علوی و مهدوی از روابط قابل استنباط باشد چرا که در اینباره در منابع کهن و معتبری حدیثی دو روایت معتبر وجود دارد این دو روایت که بر همگونی همه جانبه سیره امام علی(ع) و امام مهدی(عج) دلالت میکنند بدین قرارند:
1. عن حماد بن عثمان قال: منت حاضراً عند ابی عبدالله(ع) اذ قال رجل: اصلک الله ذکرت ان علی بن ابیطالب(ع) کان یلبس الخشن یلبس القمیص باربعۀ دراهم و ما اشبه ذلک و نری علیک اللناس الجید؟ قال: فقال له: ان علی بن ابیطالب(ع) کان یلبس ذلک فی زمان لا ینکرو لو لبس مثل ذلک الیوم لشهر به فخیر لباس کل زمان لباس اهله غیر ان قائمنا اذ اقام لبس لباس علی(ع) و سار سیرته؛[23]
حماد بن عثمان در حدیث معتبری میگوید: نزد امام صادق(ع) بودم مردی به آن حضرت عرض کرد خداوند شما را به صلاح رهنمون گرداند. فرمودید که علی بن ابیطالب لباس خشن میپوشید. پیراهن چهار درهمی و مانند آن اما شما لباسهای نیکو پوشیدهاید.
امام فرمودند: علی ابن ابیطالب آنگونه لباس را در زمان میپوشید که پوشیدن آن ناپسند نبود و اگر آن حضرت مثل لباسهای امروزی را میپوشید، به آن شهره میشد. پس بهترین لباس هر دورهای لباس مردم همان دوره است ولی چون قائم قیام نماید لباس علی(ع) را خواهد پوشید و به روش او رفتار خواهد نمود.
2. امام صادق(ع) فرمودند:یا ابا عبیدۀ انه لایموت منامیت حتی یخلف من بعده من یعمل بمثل عمده و یسیر بسیرته و یدعوا الی ما دعا الیه؛[24]ای ابا عبیده کسی از ما چشم از جهان فرو نمیبندد مگر اینکه پس از خود کسی را قرار میدهد که مانند او عمل میکند و به روش او رفتار مینماید و به آنچه او میخوانده فرا میخواند.
براساس این روایت سیره هر امام لاحقی همچون سیره امام پیشین است پس همه امامان معصوم: از سنت و سیرتی همگون برخوردارند و در نتیجه امام علی(ع) و امام مهدی(عج) سیرتی یکسان خواهند داشت.
افزون بر دو روایت پیشگفته که بر همگونی همه جانبه سیرت علوی و مهدوی دلالت داشتند در جوامع روایی روایت دیگر نیز وجود دارد که ناظر بر همگونی سیره علوی و مهدوی در بخشی از رفتارهاست. از این روایات گرچه نمیتوان اصل کلی مورد نظر را برداشت نمود اما از آنجا که بر اهتمام امام مهدی(عج) به سیره امام علی(ع) و تلاش آن حضرت برای احیاء سیره علوی دلالت دارند میتوانند مؤید دو روایت نخست باشند روایات یاد شده بدین قرارند:
3. امام صادق(ع) فرمودند:لو قدم قام قائمنا ما اقام الناس علی الطلاق الا بالسیف و لو قد کان ذلک لم یکن الاسیرۀ علی بن ابیطالب(ع)؛[25]اگر قائم ما قیام کند مردم را جز با شمشیر بر طلاق [صحیح] بپا نخواهد داشت و اگر چنین شود نخواهد بود مگر سیره علی بن ابیطالب.
4. آن حضرت در جایی دیگر فرمودند:ان علیاً(ع) کان عندکم فاتی بنی دیوان و اشتری ثلاثۀ اثواب بدینار… ثم رفع یده الی السماء فلم یزل یحمدالله علی ماکساه حتی دخل منزله ثم قال: هذا الباس الذی ینبغی للمسلمین ان یلبسوه قال ابوعبدالله(ع) و لکن لا رون ان یلبسوا هذا الیوم و لو فعلناه لقالوا مجنون و لقالوا امراء و الله تعالی یقول (و ثیابک فطهِّر) قال و ثیابک ارفعها و لاتجرها و اذ قام قائمنا ک ان هذا اللباس.[26]انا علی(ع) نزد شما بود او نزد بنی دیوان آمده و سه لباس به یک دینار خرید… سپس دست به آسمان بلند کرده و پیوسته خداوند را بر آنچه به او پوشانده بود شکر میکرد تا اینکه به منزل رسید و فرمود این همان لباسی است که سزاوار است مسلمانان آن را بپوشند. امام صادق(ع) در ادامه فرمودند: ولی امروز مردم نمیتوانند آن لباس را بپوشند و اگر ما چنین کنیم میگویند دیوانه است یا میگویند ریا میکند در حالی که خداوند میفرماید: لباست را بالا بگیر و بر زمین نکش و چون قائم ما قیام کند چنین لباسی خواهد بود.
آز آنچه گذشت میتوان این حکم کلی را به عنوان اصل اولیه استنباط کرد که امام مهدی(عج) در همه جهات به امام علی(ع) اقتدا خواهند کرد و سیرهای مشابه آن حضرت خواهند داشت این اصل کلی معیار مناسبی است که در موارد فقدان نص، یا تعارفی نصوص و نیز موارد شک میتوان به آن رجوع کرد.
5. امام صادق(ع) در روایتی با اشاره به درگیری سپاه امام مهدی(عج) با سپاه سفیانی میفرماید:… و یولون فیقتلهم فیدخلهم ابیات الکوفۀ و نیادی منادیه الا لاتتبعوا مولیا و لاتجهزوا علی جریح و یسیربهم تما سار علی(ع) یوم البصرۀ.[27]… و سپاه سفیانی میگریزد و امام مهدی(عج) آنها را میکشد تا اینکه گریخته و به خانههای کوفه پناه میبرند منادی آن حضرت فریاد بر میآورد هیچ فراری را تعقیب نکنید و مجروحی را پا در نیاورید و با آنان همچون سیره امام علی(ع) در روز بصره رفتار مینماید.
سیره امام علی(ع) در مواجهه با اهل بغی
از امیرالمؤمنین امام علی(ع) به عنوان اولین شخصیتی یاد شده است که در دنیای اسلام با اهل بغی یعنی اصحاب جمل، سپاه معاویه و خوارج قتال کرد[28] و از این رو سیره آن حضرت در این جنگها مستند بسیاری از فتاوای فقهاء شیعه[29] و اهل سنت[30] قرار گرفته است و به فرموده امام صادق(ع) اگر نبود سیره امام علی(ع) در نبرد با اهل بغی کسی پس از ایشان نمیدانست با آنها چگونه رفتار کند[31]. ما در این بخش خواهیم کوشید احکام و آدابی که از سیره آن حضرت قابل استنباط است استقصا نماییم.
1. جواز قتال با اهل بغی
اولین نکتهای که از سیره امام علی(ع) میتوان آموخت جواز قتال با اهل بی است. گره در اینباره که از سیره معصوم(ع) در صورتی که خالی از هر نوع قرینهای باشد چه حکمی قابل استنتاج است اندیشمندان دیدگاههای متفاوتی ارائه کردهاند ـ وجوب، استجباب و اباحه[32] ـ اما همچنانکه پارهای از دانشمندان شیعی تصریح کردهاند قدر متیقنی که از رفتار معصوم قابل استنباط است اباحه است و افزون بر آن نیازمند قرینه است[33] بنابراین از نبرد امام علی(ع) با اهل بغی میتوان جواز این کار را دریافت و البته دلایل دیگری نیز وجود دارند که افزون بر اباحه این کار بر حرمت ترک آن و در نتیجه وجوب قتال با اهل بغی دلالت دارند بنابراین نبرد با اهل بغی هم جایز است و هم واجب.[34] و این حکمی است که هم دانشمندان شیعه به آن فتوا دادهاند و هم دانشمندان سنی مذهب به عنوان نمونه علامه حلی در اینباره چنین مینویسد: قتال با اهل بغی واجب است به دلیل نص و اجماع[35] و شهید اول مینویسد: هرکس بر یکی از امامام معصوم: خروج کند یاغی است یک نفر باشد یا بیشتر و نبرد با او واجب است.[36]
نووی از دانشمندان اهل سنت نیز چنین مینویسد: تمام دانشمندان گفتهاند قتال با اهل بغی واجب است.[37]
نویسنده کتاب المغنی پس از بیان راههای اثبات امامت مینویسد: هرکس بر امامی که امامتش به سبب یکی از وجوه پیش گفته ثابت شود خروج کند یاغی است و قتالش واجب است.[38]
بر این اساس وجوب قتال با اهل بغی را میتوان از موارد اتفاق بین تمام فقهاء شیعه و اهل سنت دانست که هیچ کس در آن اختلاف نکرده است[39] و البته جوار آن از سیره امام علی(ع) آن از دلایل دیگر استفاده میشود.
2. روشنگری و دعوت
دومین نکتهای که از سیره امام علی(ع) میتوان آموخت لزوم انجام اقدامات پیشگیرانه از طریق روشنگری و دعوت است این اصل مهم و اساسی به شکل بسیار پر رنگی در سیره امیرالمؤمنین(ع) انعکاس یافته است که ما به بخشهایی از آن اشاره میکنیم.
شیخ مفید اقدامات پیشگیرانه امام علی(ع) قبل از جنگ جمل را چنین توصیف میکند: «چون امیرالمؤمنین(ع) از منطقه ذی قار حرکت کردند. صعصعۀ بن صوحان برای ابلاغ نامه علی(ع) به سوی طلحه، زبیر و عایشه روانه شد. نامه امام حاوی مطالبی در خصوص لزوم پاسداشت حرمت اسلام و بیم دادن آنها نسبت به کارهای ناپسندی که مرتکب شده بودند همچون کشتن مسلمین و رفتار ناشایست با صحابی پیامبر خدا(ص)عثمان به حنیف و نیز موعظه و دعوت به اطاعت بود. صعصعه میگوید پس از انجام مأموریت خدمت امیرالمؤمنین(ع) رسیدم فرمودند با خود چه خبر آوردی؟ عرض کردم ای امیرمؤمنان کسانی را دیدم که خبر جنگ با شما چیزی در سر ندارند.
حضرت فرمودند خداوند یاری رسان خواهد بود. سپس آن حضرت عبدالله بن عباس را فراخواندند و فرمودند: به سوی آنها برو و آنها را سوگند ده و آن عهدی که از من در گردن آنهاست را بیادشان بیاور. ابن عباس پس از شرح ماجرای گفتگوهای خود با طلحه و زبیر و پاسخ منفی آنان میگوید: خدمت علی(ع) بازگشتم در حالی که آن حضرت وارد شهر بصره شده بودند.
فرمودند با خود چه خبر آوردی؟ من جریان را گزارش دادم حضرت فرمودند بار خدایا میان ما هب حق داوری کن که تو بهترین داورانی. آنگاه فرمودند: نزد عایشه برو و خروج از خانه پیامبر خدا(ص)و ترس اینکه کار او مخافت با خدای بلند مرتبه باشد و نیز فراموش کردن عهد رسول خدا(ص)را به او گوشزد کن و به او بگو که این کار شایسته زنان نیست و تو به آن مأمور نشدهای. ابن عباس در ادامه ماجرای رساندن پیام امام علی(ع) و استنکاف عایشه از پذیرش نصایح امام(ع) بازگویی کند.[40]
دغدغه امام علی(ع) نسبت به روشنگری و نمایان شدن حقیقت را در جاهای دیگری نیز میتوان به وضوح مشاهده کرد به عنوان نمونه «آن حضرت در پگاه روز یازدهم جمادیالاولی در حالی که در میمنه سپاه مالک اشتر و در میسره آن عمار بن یاسر حضور داشت و پرچم به دست فرزندش محمد بن حنیفه بود به سمت سپاه جمل حرکت نمود آنگاه حضرت بر جایگاهی ایستادند و با صدایی بلند خطاب به سپاه خود فرمودند: شتاب نکنید تا بر آنها حجت اقامه کنم.
پس ابن عباس را فرا خواند و قرآنی به او داد و فرمود این قرآن را به سوی طلحه، زبیر و عایشه ببر و آنها را به آنچه در آن است فراخوان. و به طلحه و زبیر بگو آیا شما با اختیار با من بیعت نکردید پس چه چیز سبب شد بیعت مرا بشکنید در حالی که این قرآن میان من و شما حکم میکند ابن عباس پس از اینکه پیام امام(ع) ابلاغ میکند به سمت لشکرگاه حرکت میکند او میگوید به خدا سوگند از جایم حرکت نکرده بودم که تیرهاشان همچون ملخهای پراکنده به سویم باریدن گرفت به علی(ع) عرض کردم ای امیرمؤمنان تا کی با ما چنین کنند اجازه دهید از خود دفاع کنیم.
حضرت فرمودند بگذارید بار دیگر بر آنها حجت را تمام کنم. سپس فرمودند چه کسی این قرآن را میگیرد و آنها را به آن فرا میخواند و بداند که کشته میشود و من ضمانت بهشت او را از سوی خداوند برعهده میگیرم هیچ کس از جای خود برنخواست جز جوانی کم سن از عبدالقیس که قبای سفیدی بر تن داشت و نامش مسلم بود.
او گفت ای امیرمؤمنان من این کار را انجام میدهم و جان خود را به خاطر خدا بر این کار میگزارم. حضرت از سر دلسوزی از او روی برگرداند و فرمود چه کسی این قرآن را میگیرد و بر آنها عرضه میکند و بداند که کشته میشود و بهشت برای اوست. مسلم دوباره سخن خود را تکرار کرد و گفت من چنین میکنم.
امام برای سومین بار سخن خود را تکرار کرد و غیر از آن جوان کسی به پا نخواست علی(ع) قرآن را به او داد و فرمود به سوی آنان برو و قرآن را بر آنها عرضه نما و به آنچه در قرآن است دعوتشان کن. او حرکت کرد و مقابل سچاه جمل ایستاد و قرآن را باز کرد و گف این کتاب خداست و امیرمؤمنان شما را به آنچه در آن است فرا میخواند.
عایشه گفت خداوند صورتش را زشت کند با نیزه بزنیدش و آنها نیز به او نیزه زدن بر یکدگیر سبقت گرفتند و از هر سو نیزهاش زدند. امام در این حال آماده نبرد شدند و پرچم را به فرزندشان محمد بن حنیفه دادند و در میان سپاه فریاد زدند هیچ فراری را نکشید و مجروحی را از پا در نیاورید، پرده کسی را ندرید، زنی را نترسانید و کشتهای را مثله نکنید آن حضرت در حال سفارش به لشکر بودند که مردی از اصحابشان کشته شد آن حضرت با مشاهده این واقعه فرمودند خدایا تو شاهد باش.
سپس تبری به فرزند عبدالله بن بدیل اصابت کرد و او نیز کشته شد پدرش عبدالله و عبدالله بن عباس جسد او را آورده مقابل امیرالمؤمنین بر زمین نهادند. عبدالله بن بدیل عرض کرد تا کی گلوهایمان را به سویشان ببریم و ما را یک یک بکشند به خدا سوگند اگر میخواستی حجت را تمام کنی این کار را کردی.[41]
آنچه گذشت نمونههایی از اقدامات روشنگرانه امام علی(ع) در جنگ جمل بود در جنگهای صفین و خوارج نیز نمونههای فراوانی از این سیره وجود دارد از جمله آن حضرت ـ پس از اینکه سپاه معاویه شریعه فرات را به تصرف خود در آورد و مانع استفاده سپاه امام از آب شد ـ صعصعۀ بن صوحان را با نامهای به این مضمون به سوی معاویه فرستاد: ما از مسیر خودمان حرکت میکردیم و دوست نداریم پیش از اتمام حجت با شما بجنگیم اما تو پیاده و سواره نظامت را به سوی ما گسل داشتی و پیش از آنکه با تو نبرد کنیم با ما جنگیدی ولی ما به خویشتن داری باور داریم تا اینکه تو را دعوت کنیم.[42]
و به همین دلیل بود آن حضرت در کوفه و پیش از حرکت به سوی شام برای جنگ با معاویه جریر بن عبدالله جلبی را همراه با نامهای روشنگرانه به سمت معاویه فرستاد تا حجت بر آنها تمام شود و غدری در مخالفت با امیرمؤمنان نداشته باشند[43] و یا به گفته طبری پس از آنکه سپاه کوفه شریعه فرات را از لشکر شام باز پس گرفت و دو روز با سکوت دو سپاه سپری شد باز این امام علی(ع) بود که پیش قدم شد و سه نفر از صحابی خود با نامهای بشیر بن عمرو بن محصن انصاری، سعید بن قیس همدانی و شیث بن ربعی تمیمی را فراخواند و فرمود به سوی این مرد ـ معاویه ـ بروید و او را به سوی خدا و فرمانبرداری و جماعت مسلمین دعوت کنید[44] به گفته مورخان روشنگریهای امام علی(ع) منحصر به موارد یاد شده نبود بلکه میان آن حضرت و معاویه نامههای متعددی رد و مبدل شد[45] و حتی آن حضرت به اصحاب خود نیز سفارش میفرمود که پیش از آغاز درگیری از دعوت و ارشاد دشمن خود غفلت نورزند از جمله در نامهای خطاب به مالک اشتر چنین مرقوم فرمودند: ای مالک زیاد و شریح با پیکی به من اطلاع دادهاند که در مرز روم با سپاهی از شامیان به فرماندهی ابااعور سلمی مواجه شدهاند و به گفته پیک میانشان توافقی صورت گرفته است پس سریعاً به سوی اصحابت بشتاب و چون به آنها رسیدی نوامیرشان هستی و مبادا که تو آغازگر جنگ باشی تا اینکه آنها را ملاقت نمایی و سخنشان را بشنوی. مگر اینکه آنها جنگ را شروع نمایند و دشمنی تو با آنها باعث نشود یپش از دعوتها و اتمام حجتهای مکرر با آنها نبرد کنی.[46]
پارهای از فقهاء اهل سنت با توجه به آنچه از سیره امام علی(ع) گذشت بر این باورند که همچنانکه اصل دعوت و روشنگری پیش از نبرد با اهل بغی لازم است تکرار آن نیز ضرورت دارد نویسنده کتاب سبل السلام در اینباره چنین مینویسد:بدان که پیش از نبرد با اهل بغی لازم است آنها را به منصرف شدن از بغی دعوت نمود و این دعوت را مکرراً انجام داد همچنانکه علی رضی اله عنه در مورد خوارج چنین کرد چرا که وقتی خوارج از ایشان جدا شوند ابن عباس را برای گفتگو به سوی آنها فرستاد و در نتیجه از جمعیت هشت هزار نفری آنها چهارهزار نفر بازگشتند و چهارهزار نفر دیگر از قصد خود منصرف نشدند و بر آن اصرار ورزیدند علی(ع) به آنها پیام فرستاد که هرطور خواستید باشید به شرط اینکه خون محتری را نریزید و راهی را نبندید و به کسی ستم نکنید ولی آنها عبدالله بن خباب صحای پیامبر خدا(ص)را کشتند و شکم کنیز باردارش را دریدند و جنین را از آن بیرون آوردند.
چون این ماجرا به گوش علی(ع) رسید در نامهای از آنها خواست قاتل عبدالله بن خباب را به آن حضرت تحویل دهند ولی آنها گفتند همه ما قاتل او هستیم در این حال امام اجازه شورع نبرد را صادر کردند.[47]
از آنچه از سیره امام علی(ع) گذشت میتوان دریافت که اولاً نبرد با اهل بغی ضرورتی است که رد صورت فقدان راههای مسالمتآمیز باید به آن اقدام کرد ثانیاً بر امام معصوم است که پیش از صفآرایی جبهه حق و باطل و آغاز درگیری با روشنگریها خود چهره حق را هویدا کند و مرزهای آن را از باطل بنمایاند تا حق خواهان در راه آیند و برای معاندان بهانهای باقی نماند.
ثالثاً مهمترین دغدغه امام معصوم به لحاظ شأن و رسالتی که بر عهده دارد هدایت و دستگیری است و از این رو تمام توان خود را برای آن بکار میبندد و از تمام ظرفیتهای موجود برای این مهم بهره میبرد و حتی در آخرین لحظهها هم از آن غفلت نمیورزد. اصرار امام علی(ع) در مواضع مختلف بر دعوت و روشنگری، و ملول نشدن آن حضرت از پاسخهای منفی جبهه باطل، استفاده کردن از شخصیتهای موجهی چون ابن عباس برای گفتگو، روشنگری حتی پس از شروع درگیری و در آخرین لحظهها و لو به قیمت شهادت برخی از یاران شان تمام شود به وضوح اوج دغدغهمندی امام نسبت به هدایت را نشان میدهد.
3. شبههزدایی
سومین ادبی که از سیره امام علی(ع) در نبرد با اهل بغی میتوان آموخت لزوم حل ابهامات و زدودن شبهات جبهه مخالف است و شبهاتی که باعث شده است پارهای از مسلمین با تمسک به آن برعلیه امام مسلمین خروج نمایند. شیخ طوسی در اینباره چنین مینویسد:نبرد با اهل بغی جایز نیست تا اینکه امام کسی را برای گفتگو و پرسش از علت دشمنی نزد آنها بفرستد پس اگر علت آن حق بود آن را ادا کند و اگر شبههای داشتند آن را حل نماید پس اگر امام چنین کرد و آنها از قصد خود منصرف شدند چهبهتر و الا امام با آنها میجنگد چرا که خداوند ابتدا به صلح فرمان داده و سپس به قتال امر کرده است «فاصلحوا بینهم فان بغت فقاتلوا» بنابراین پیش از مذاکره، با آنها قتال نمیشود و روایت شده است که چون علی(ع) قصد نبرد با اهل بغی را نمود عبدالله بن عباس را برای گفتگو نزد آنها فرستاد او حله زیبایی پوشید و به جانب آنها روانه شد و خطاب به آنها چنین گفت: این علی فرزند ابوطالب پسر عم پیامبر خدا(ص)و همسر دخترش فاطمه(س) است و شما فضل او را میدانید پس چرا با او دشمنی میورزید.
گفتند: او در دین خدا حکم کرد کشت و اسیر نگرفت در حالیکه یا باید بکشد و اسیر کند و یا نه بکشد و نه اسیر بگیرد زیرا اگر اموال آنها حرام باشد خونهاشان نیز حرام است و سوم اینکه عنوان خلیفه را از مقابل اسمش حذف کرد. ابن عباس گفت اگر او از این اشکالات بیرون آید شما به سوی او باز میگردید؟ گفتند: آری. ابن عباس گفت اما اینکه میگویید در دین خدا حکم کرد مقصودتان دو حکمی است که میان او و معاویه حکم کردند در حالی که خداوند در مورد دین حکم کرده و فرموده است: (وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَینِهِمَا فَابْعَثُواْ حَکَمًا مِّنْ أَهْلِهِ وَحَکَمًا مِّنْ أَهْلِهَا)[48] و اگر از جدایی میان آن دو [زن و شوهر] بیم دارید پس داوری از خانواده آن [شوهر] و داوری از خانواده آن [زن] تعیین کنید و فرموده است: (یحْکُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنکُمْ)[49] دو تن عادل از میان شما به آن حکم کنند» پس خداوند در مورد خرگوشی که قیمتش یک درهم است حکم کرده است و به طریق اولی سزاوارتر است که در مورد این مسأله نیز حکم شود.
آنها با شنیدن این استدلال ابن عباس از سخنشان برگشتد و او چنین ادامه داد اما اینکه میگویید چگونه کشت ولی اسیر نگرفت س کدام یک از شما اگر همراه او بودید و عایشه همسر پیامبر خدا(ص)جزء سهمش قرار میگرفت حاضر بودید او را بگیرید و چه میکردید؟ در حالی که خداوند بلند مرتبه میفرماید: ( وَلاَ أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا)[50] «و مطلقاً [نباید] زنانش را پس از [مرگ] او بر نکاح خود در آورید» گفتند ما از این سخن خود نیز برگشتیم.
ابن عباس گفت اما اینکه میگویید او اسمش را از خلافت محو کرد مقصودتات این است که چون میان او و معاویه موافقت نامهای امضا شد چنین نوشته شد: این چیزی است که امیرمؤمنان علی با معاویه درباره آن توافق کرد. و آنها گفتند اگر تو امیرمرمنان بودی با تو نمیجنگیدیم پس علی(ع) نامش را حذف کرد.
ابن عباس ادامه داد: اگر علی(ع) عنوان خلیفه را از اسمش حذف کرد پیامبر خدا(ص)نیز عنوان نبوت را از اسمش حذف نمود هنگامی که آن حضرت با سهیل بن عمر در حدیبیه صلحنامه را امضا میکردند کاتب چنین نوشت: این چیزی است که موافقت کرد طبق آن پیامبر خدا با سهیل بن عمر. سهیل گفت اگر تو پیامبر خدا بودی ما با تو مخالفت نمیکردیم پیامبر(ص)به علی(ع) فرمود آن را محو کن علی(ع) چنین نکرد پس به او فرمود آن را به من نشان ده و علی(ع) چنین کرد و پیامبر(ص)با انگشتان خود آن را محو نمود. با شنیدن سخنان ابن عباس برخی از آنها از قصد خود منصرف شدند و چهارهزار نفرشان بر قصد خود باقی ماندند و علی(ع) با آنها جنگید و آنها را کشت.[51]
4. مصونیت اموال
از دیگر احکامی که از سیره امام علی(ع) در نبرد با اهل بغی قابل استنباط است مصونیت اموال آنهاست شیخ طوسی در اینباره چنین مینویسد:چون نبرد میان اهل عدل و بغی ـ چه با شکست اهل بغی و چه با بازگشتشان به طاعت امام ـ پایان یافت، با اینکه پیش از این اموال مسلمانان را تصرف تلف کرده بودند و مسلمین را کشته بودند ولی با این وجود بررسی میشود پس هرکس عین مالش نزد دیگری یافت شود به مال خود سزاوارتر است چه آن دیگری از اهل عدل باشد و چه از اهل بغی زیرا ابن عباس از پیامبر(ص)روایت کرده است که: مسلمان برادر مسلمان است وخون و مالش حلال نیست مگر با رضایت خاطرش.
و روایت شده است که چون در روز جمل پاه جمل شکست خورد به علی(ع) عرض کردند ای امیرمؤمنان آیا اموالشان را بر نمیگیری حضرت فرمودند: خیر زیرا آنها با حرمت اسلام احترام یافتند پس اموالشان در دارالهجره حلال نیست. و ابوقیس روایت کرده است که علی(ع) ندا داد هرکس مال خود را یافت آن را بردارد پس مردی از کنار ما عبور کرد و چشمش به دیگش خورد که ما در آن عزا نپخته بودیم از او خواستیم صبر کند تا غدا آماده شود ولی او چنین نکرد و با پا به دیگ زد و آن را برداشت.[52] و مروان حکم چنین میگوید: چون علی در بصره ما را شکست داد اموال مردم را به آنها برگرداند هرکس شاهد میآورد مالش را به او میداد و هرکس شاهدی نداشت او را قسم میداد.[53]
بر این اساس بسیاری از فقهای شیعه[54] و اهل سنت[55] به ممنوعیت تصرف در اموال اهل بغی فتوا دادهاند و البته اندکی از آنها این ممنوعیت را مخصوص اموال خارج از لشگرگاه دانستهاند.[56]
5. مصونیت همسر و فرزندان اهل بغی
از دیگر احکام نبرد با اهل بغی که از سیره امام علی(ع) قابل استنباط است ممنوعیت به اسارت گرفتن همسر و فرزندان اهل بغی است چرا که آن حضرت در جنگ جمل از این کار ممانعت کردند در کتاب دعائم الاسلام در اینباره چنین آمده است:چون سپاه جمل شکست خورد و سپاه امام علی(ع) به بصره رفت اصحاب آن حضرت عرض کردند همسر و فرزندان و اموالشان را میان ما تقسیم نما. امام فرمود این برای شما نیست گفتند چگونه خون شان را بر ما حلال کردی اما به اسارت گرفتن همسر و فرزندانشان را حلال نمیشماری.
علی(ع) فرمودند: مردان با ما جنگیدند و ما نیز با آنها جنگیدیم اما ما را بر زنان و فرزندان راهی نیست چرا که آنان مسلماناند و در دار هجرت پس شما بر آنان راهی ندارید… چون اصرار ورزیدند امام فرمودند: تیرهای خود را بیاورید و با آن بر عایشه قرعه بزنید تا به نام کدامتان بیفتد او سر سلسله غنایم است. آنها گفتند از خدا طلب بخشش میکنیم و علی(ع) فرمود من نیز از خداوند طلب بخشش میکنم و آنها ساکت شدند و علی(ع) معترض زنان و فرزندانشان و آنچه در خانههایشان بود نشدند.[57]
به استناد سیره یاد شده و دلایل دیگر هم دانشمندان شیعه و هم فقهاء اهل سنت به حرمت به اسارت گرفتن همسر و فرزندان اهل بغی فتوا دادهاند شیخ. طوسی مینویسد: ذریه اهل بغی به هیچ عنوان به اسارت گرفته نمیشوند[58] و محقق حلی مینویسد:
جایز نیست به اسارت گرفتن فرزندان اهل بغی و زنان شان نیز به تصرف در نمیآیند اجماعاً.[59]
سرخسی از دانشمندان اهل سنت نیز پس از بیان احکام جهاد با کفار حربی مینویسد: تمام آنچه در مورد کفار حربی بیان شد درباره خوارج و اهل بغی نیز ثابت است مگر اینکه همسران و فرزندانشان به اسارت در نمیآیند چرا که آنان مسلمان هستند.[60]
و عبدالله بن قدامه مینویسد:اما در مورد حرمت غنیمت گرفتن اموال اهل بغی و به اسارت درآوردن همسر و فرزندان آنان ما در میان دانشمندان مخالفی نمیشناسیم. و در ادامه مینویسد: این یکی از اسباب دشمنی خوارج با علی بود چرا که آنها گفتند چرا او با خوارج جنگید ولی اسیر و غنیمت نگرفت و حال آنکه اگر خون آنها حلال باشد مالشان نیز حلال است و اگر مالشان حرام باشد خونشان نیز حرام است و ابن عباس گفت آیا شما مادرتان را به اسارت میگیرید…[61]
6. مصونیت فراریان، مجروحان و اسیران
از دیگر آدابی که از سیره امام علی(ع) در نبرد با اهل بغی قایل استنباط است این است که اگر اهل بغی دارای سازماندهی و تشکیلاتی باشند که پس از شکست به سوی آن باز میگردند و طبیعۀ بیم آن میرود که با سازماندی مجدد فعالیتهای خود را دوباره آغاز کنند در این صورت جایز است مجروحان و اسیرانشان کشته شوند و فراریانشان تعقیب شده و از پای در آیند و اگر فاقد سازماندهی و تشکیلات باشند هدف پراکنده ساختی آنهاست از این رو مجروحان و اسیران و فراریانشان تعقیب و کشته نمیشوند.[62] شیخ طوسی حکم یاد شده را اجماعی دانسته است.[63]
فقهاء اهل سنت درباره حکم یاد شده اختلاف نظر دارند پارهای از آنها همچون فقهای شیعه فتوا دادهاند[64] و پارهای دیگر به صورت مطلق حکم به مصونیت فراریان، مجروحان و اسیران اهل بغی دادهاند.[65] محی الدین نووی در اینباره چنین مینویسد:اگر اهل بغی به سوی گروهی گریختند تا از آنها یاری بجویند در اینباره دو دیدگاه وجود دارد. اولین دیدگاه که برای ابوحنیفه است و ابواسحاق مروزی آن را اختیار کرده این است که آنها تعقیب شده و کشته میشوند… و دومین نظر که ظاهر نص است این است که تعقیب و کشتن آنها جایز نیست.[66]
یکی از دلایل اختلاف دیدگاه پارهای از فقها اهل سنت با فقیهان شیعه اختلاف درباره چگونگی سیره امام علی(ع) در جنگ صفین است. این دسته از فقها اهل سنت بر این باورند که امام علی(ع) افزون بر جنگ جمل در جنگ صفین نیز فرمان داد که مجروحی از پا در آورده نشود و اسیری کشته نشود و فراریان تعقیب نشوند با اینکه در جنگ صفین اهل بغی دارای سازماندهی و تشکیلات بروند.[67]
ولی به اعتقاد فقها شیعه سیره امام علی(ع) در جنگ جمل با سیره آن حضرت در جنگ صفین تفاوت داشت به گفته شیخ مفید و سایر تاریخنگاران واقعه جمل امام علی(ع) در این جنگ به صدای بلند فرمود: ای مردم فراریان را نکشید، مجروحی را از پا در نیاورید، پردهای را ندرید، زنی را نترسانید و کشتهای را مثله نکنید[68] چرا که اهل جمل فاقد سازماندهی بودند لیکن در جنگ صفین به دلیل برخورداری سپاه صفین از سازماندهی و تشکیلات دستور دادند اسیران و مجروحان و فراریان کشته شوند. از امام باقر(ع) در اینباره چنین روایت شده است:… چون اهل بغی شکست خوردند و دارای گروهی بودند که به سوی آن باز میگردند تعقیب میشوند و مجروحانشان کشته میشوند و فراریانشان به اندازهای که ممکن باشد تعقیب شده و به قتل میرساند و سیره علی(ع) با اهل صفین این چنین بود چرا که معاویه پشت سر آنها بود.[69]
و امام رضا(ع) در پاسخ سؤالات یحیی بن اکثم چنین فرمودند:و اما این سؤالت که علی(ع) اهل صفین را در حال جنگ و فرار کشت و مجروحانشان را از پا در آورد و در جنگ جمل فراریان را تعقیب نکرد و مجروحا را از پا در نیاورد و هرکس شمشیرش را زمین گذاشت و داخل خانهاش شد را امان داد، به این دلیل بود که پیشوای اهل جمل کشته شد و برایشان گروه و تشکیلاتی نبود تا به سویش برگردند… ولی اهل صفین به سوی گروه و تشکیلاتی مهیا بر میگشتند.
به سوی پیشوایی که برایشان سلاح، زره، نیزه و شمشیر فراهم میکرد و به آنها صله میداد و برایشان منزل تهیه میکرد و مریضشان را عبادت میکرد و از ضعیفانشان دستگیری میکرد و مجروحانشان را مداوا مینمود و پیادههایشان را سوار میکرد و برهنگانشان را میپوشاند و آنان را باز میگرداند پس نبرد با آن حضرت بر میگشتند از این رو علی(ع) میان این دو گروه به شیوه واحدی رفتار نکرد.[70]
7. موافقت با فرجامخواهی
از دیگر آداب نبرد با اهل بغی این است که اگر برای تأمل بیشتر دوباره بازگشت به طاعت امام درخواست مهلت کردند با درخواستشان موافقت میشود. شیخ طوسی در اینباره چنین مینویسد:
اگر اهل بغی مهلت خواستند و درخواست تأخیر در شروع جنگ را نمودند پذیرفته میشود پس اگر مهلت درخواستیشان کم مثل یک روز یا مثل آن بود امام به آنها مهلت میدهد تا در مورد اطاعت امام بیندیشند چرا که این کار به صلاح است ولی اگر مهلت زیادی خواستند مانند یک ماه و نصف یک ماه و مثل آن امام در آن اندیشه میکند پس اگر به این نتیجه رسید که درخواستشان برای فریب و مدیریت جنگ و فراهم شدن نیرو است به سرعت جنگ را آغاز میکند تا مبادا آنچه امام را به مشقت میاندازد و شاید منجر به پیروزی آ«ها شود برایشان فراهم گردد و اگر امام بداند انگیزه آنها کنکاش و تحقیق در مورد بازگشت به طاعت است و امید چنین امری را داشت به آنها فرصت میدهد چرا که این کار به مصلحت است.
و در فرض عدم پذیرش درخواست مهلت اگر با پرداخت مال تقاضای مهلت کردند اگر امام از قدرت یافتن فزونی یافتن شوکت آنان ایمن نباشد گرفتن مال و دادن مهلت جایز نیست چرا که اخذ مال برای متارکه جنگ از روی ذلت و تحقیر است در حالی که مسلمین نباید تحقیر شوند و بلکه گاه بیش از آنچه میخواهد از آنها بگیرد را به آنها انفاق کرده است و اگر آنها با گرو گذاشتن فرزندانشان و امثال آن تقاضای مهلت کردند تأخیر جنگ جایز نیست چرا که ممکن است قدرت بیشتری پیدا کنند و اگر در این حال ما با نبرد کردند کشتن گروها جایز نیست.[71]
8 . ممنوعیت بهرهگیری از جنگ افزارهای آتشزا
شیخ طوسی در این خصوص چنین مینویسد:و جایز نیست امام عادل در جنگ با اهل بغی از آتش یا منجنیق استفاده نماید چرا که امام تنها مجاز با کسانی است که با او میجنگد نه دیگران در حالی که اگر امام با آتش یا منجنیق بر آنها حملهور شود کسانی که کشتنشان جایز نیست در امان نیستند ولی اگر ناچار به این اقدام شد اشکال ندارد.[72]
گرچه مستند دو حکم اخیر سیره امام علی(ع) نیست ولی از آنجا که پارهای از فقها از این دو حکم را به عنوان آداب نبرد با اهل بغی یاد کردهاند، به مقدار کامل شدن بحث ما آن را ذکر نمودیم از آنچه گذشت روشن شدن که از سیره امام علی(ع) در نبرد با اهل بغی نکات متعددی قایل استنباط است. آن حضرت در سه نبرد مهمی که در طول دوران زمامداری ظاهری خود با اهل بغی انجام دادند به تعبیر امام صادق(ع) الگوی عملی منحصر به فردی شدند که با توجه به آن میتوان شیوه نبرد با اهل بغی را آموخت.
اقدامات پیشگیرانه آن حضرت همچون روشنگری و شبههزدایی و اعطا مصونیت به همسر و فرزندان و مجروحان و اسیران و فراریان اهل بغی و عدم معترض به اموال آنان پس از نبرد عالیترین جلوههای سلوک اسلامی و انسانی هستند که برای همه مرمنان درس آموز هستند.
سیره امام مهدی(عج) در نبرد با اهل بغی
پس از آشنایی با شیوه رفتار امیرمؤمنان(ع) با اهل بغی اکنون به مقتضای عنوان مقاله نوبت آن رسیده است که از شیوه امام مهدی(عج) در نبرد با اهل بغی و نسبت آن با سیره امام علی(ع) گفتگو کنیم. در اینباره دو دسته روایت وجود دارد. دسته اول احادیثی هستند که تنها از نبرد امام مهدی(عج) یا اهل بغی سخن گفتهاند و فاقد هر نوع اشاره به جزئیات این واقعه هستند و دسته دوم احادیثی هستند که از تفاوت سیره علوی و مهدوی در نبرد با اهل بغی سخن گفتهاند. در ادامه به ترتیب این روایات ذکر خواهند شد.
1. نبرد امام مهدی(عج) با اهل بغی
پیش از ذکر احادیث مربوط به نبرد امام مهدی(عج) با اهل بغی باید به این نکته توجه کرد که براساس اصل اولیهای که در آغاز این رساله به آن اشاره شد ـ اصل همانندی سیرت علوی و مهدوی در همه جهات ـ امام مهدی(عج) در همه زمینهها و از جمله نبرد با اهل بغی به امام علی(ع) اقتدا خواهند کرد و شیوه آن حضرت را خواهند پیمود بر این اساس آن حضرت بر تأسی از امیرمؤمنان(ع) با دعوت و روشنگری و شبههزدایی تمام توان خود را برای پیشگیری از شعلهور شدن آتش جنگ به کار خواهند بست و خواهند کوشید تا حد امکان جبهه باطل را به بازگشت به طاعت امام فراخوانند و همچنان که از سیره امام علی(ع) آموختیم امام مهدی(عج) در امر دعوت و روشنگری اصرار خواهند ورزید و بالاتر و برتر از اتمام حجت دغدغه راهنمایی و هدایت خواهند داشت همچنانکه بر اساس ضوابط اسلامی با تقاضای فرجامخواهی آنان برای تأمل و تدبر موافقت خواهند نمود و در جنگ با آنان جز در مورد ضرورت از جنگ افزارهای آتشزا استفاده نخواهند کرد. در روایاتی که خواهد آمد گرچه به رعایت آداب یاد شده توسط امام مهدی(عج) تصریح نشده است اما روشن است که از عدم ذکر این موارد نمیتوان رعایت نشدن آن توسط حضرت را نتیجه گرفت چرا که اصولاً توقع این که در یک یا چند حدیث همه ابعاد یک موضوع به تفصیل بیان شوند توقع بیموردی است همچنانکه همه احکام و آداب نماز در یک آیه یا یک حدیث نیامده است و همچنین است احکام زکات و هلم جدا. بر این اساس همچنانکه ما جزئیات احکام شرعی و یا رخدادهای تاریخی و امثال آن را با کنار هم نهادن روایات و گزارشات بدست میآوریم در مورد روایات مورد بحث نیز همین قاعده جاری است.
و لذا احادیثی که خواهد آمد بر اصل نبرد امام مهدی(عج) با اهل بغی دلالت دارند و ما میتوانیم به اعتماد روایاتی که از همگونی سیرت علوی و مهدوی دلالت داشتند ابعاد ناگفته سیره امام مهدی(عج) را کشف و استخراج نماییم. روایات یاد شده بدین قرارند:
1. امام باقر(ع) فرمودند:لو یعلم الناس ما یصنع القائم اذ اخرج لاحب اکثرهم الایروه مما یقتل الناس اما انه لایبدأ الا بقریش فلد یأخذ منها الاالسیف و لا یعطیها الاالسیف حتی یقول کثیر من الناس لیس هذا من ال محمد و لوکان من ال محمد لرحم[73]
اگر مردم میدانستند هنگامی که قائم خروج چه خواهد کرد بیشترشان دوست میداشتند او را ملاقات نکنند از که از مردم خواهد کشت بدانید که او شروع نخواهد کرد مگر با قریش و از آنان جز شمشیر دریافت نمیکند و به آنان جز شمشیر ارزانی نمیدارد تا آنجا که بسیاری از مردم میگویند این مرد از خاندان محمد(ص)نیست اگر بود رحم میکرد.
2. امام صادق(ع) فرمودند:یجرد السیف علی عاتقه شمانیۀ اشهر یقتل هرجا فاول ما یبدأ بنی شیبۀ فیقطع ایدیهم و یعلها فی الکعبۀ و نیادی منادیه هولاء سراق الله ثم یتناول قرشیاً فلایأخذ منها الاالسیف و لا یعیطیها الا السیف. و لایعیطیها الاالسیف.[74]
به مدت هشتماه شمشیر را بر دوش گذاشته و بسیار میکشد. و ابتدا با بنی شیبه آغاز میکند پس دستهای آنان را قطع کرده بر کعبه میآویزد و منادی آن حضرت اعلام میکند اینان دزدان خدایند. سپس به قریش میپردازد از آنها جز شمشیر دریافت نمیکند و به آنها جز شمشیر ارزانی نمیدارد.
3. از آن حضرت در حدیث دیگری چنین روایت شده است:اذ اخرج القائم لم یکن بینه و بین العرب و قریش الاالسیف ما یأخذ منها الاالسیف.[75]چون قائم خروج کند میان او و عرب و قریش جز شمشیر نخواهد بود. از آنها جز شمشیر دریافت نخواهد کرد.
4. و امام باقر(ع) فرمودند:… و یسیر الی الکوفۀ فیخرج منها ستۀ عشر الفاً من البثریۀ شاکین فی السلاح قراء القران، فقهاء فی الدین قد فرحوا حیاههم و سمروا ساماتهم و عمهم النفاق و کلهم یقولون یا بن فاطمه ارجع لاحاجۀ لنا فیک فیضع السیف فیهم علی ظهر النجف عشیۀ الاثنین من العصر الی العشاء فیتلهم اسرع من جزر جزور فلا نبوت منهم رجل.[76]
… و امام مهدی(عج) به سوی کوفه حرکت میکند پس شانزده هزار هزار تبریه که غرق در سلاحاند از شهر بیرون میآیند آنان فقیهان در دیناند که بر پیشانیهاشان پینه زدهاند و صورتهاشان را زرد نمایاندهاند ولی نفاق همه وجود آنها را فرا گرفته است و آنها میگویند ای پسر فاطمه از همان راهی که آمدهای باز گرد ما را به تو نیازی نیست پس او شمشیر کشیده و آنها را در پشت نجف در روز دوشنهب از عصر تا شب سریعتر از جز شتری میکشد و از آنها احدی باقی نمیماند.
صرفنظر از اعتبار یا عدم اعتبار این احادیث که در جای خود قابل بررسی است از تعابیری همچون لا یأخذ منها الا السیف و شاکین فی السلاح و… که در روایات یاد شده آمده به روشنی میتوان دریافت که این احادیث ناظر به آن دسته از اعراب، قریش و بتریه است که بر امام(ع) خروج کردهاند و به اصطلاح فقها اهل بغی محسوب میشوند و پیش از این به تفصیل توضیح داده شد که اولاً وجوب نبرد با اهل بغی از احکامی است که شیعه و اهل سنت بر آن اتفاق نظر دارند و از این رو اقدامات قاطعانه امام مهدی(عج) در مواجهه با اهل بغی کاملاً مطابق با موازین اسلامی است. و ثانیاً نبرد آن حضرت به پیروی از سیره امام علی(ع) همراه با آدابی است که چیش از این ذکر شد.[77]
و بلکه با توجه به آنچه گذشت فهم پارهای دیگر از احادیث نیز سهلتر میشود احادیثی که از اقدامات قاطعانه امام مهدی(عج) با قریش و عرب سخن گفتهاند اما در آنها اشارهای به خروج آنها بر امام مهدی(عج) نشده است با توجه به روایات پیش گفته میتوان احتمال قوی داد که این احادیث نیز ناظر به اهل بغی از قریش و عرب است پارهای از این احادیث بدین قرارند:
امام علی(ع) فرمودند:بابی ابن خیرۀ الاماء ـ یعنی القائم من ولده(ع) ـ یسومهم خسفاً و یسهبهم بکأس مصبرۀ و لایعطیهم الاالسیف هرجا فعندذلک تتمنی فجرۀ قریش لوان لها مفاداۀ من الدنیا و مافیها لیغفرلها لانکف عنهم حتی یرضی الله.[78]پدرم فدای فرزند بهترین کنیزان ـ یعنی قائم(عج) از نسل او ـ باد که آنان را خوار میسازد و جام شرنگ به ایشان مینوشاند و به آنان جز شمشیر مرگ آفرین نخواهد داد در این هنگام فاجران قریش آرزو میکنند ای کاش دنیا و تمام آنچه در آناست از آنشان بود و آن را میدادند تا گناهانشان بخشوده شود ولی دست از آنها نخواهیم داشت تا اینکه خداوند را میشود.
و یا از امام حسین(ع) چنین روایت شده است:یا بشر ما بقاء قریش اذا قدم القائم المهدی منهم خمسائۀ فضرب اعناقهم صبراً ثم قدم خمسائۀ فضرب اعناقهم صبراً ثم خمسائۀ فضرب اعناقهم صبراً….[79]ای بشر از قریش چه میماند هنگامی که مهدی قائم پانصد نفر از آنها را پیش کشد و دست بسته گردن بزند سپس پانصد نفر دیگر را دست بسته گردن بزند و بار دگر پانصد نفر از آنها را دست بسته گردن بزند….
این احادیث میتواند ناظر اهل بغی باشند که جهاد با آنها به اتفاق مسلمین واجب است و کشتن اسیران آنان در صورتی که دارای گروه و تشکیلاتی باشند به فتوای فقهای شیعه و برخی از فقهای بزرگ اهل سنت جایز است. و محتمل است حدیث اخیر مربوط به برههای باشد که اهل بغی دارای تشکیلات منجسم هستند.
2. تفاوت سیره مهدوی و علوی در نبرد با اهل بغی
پیش از این توضیح داده شد که امام علی(ع) در جنگ با اهل جمل از به اسارت گرفتن همسر و فرزندان اهل جمل منع فرمودند و در پاسخ اصرار سپاهیان فرمودند کدام یک از شما عایشه را به عنوان سهم خود بر میگیرد. و نیز آن حضرت از غنیمت گرفتن اموال آنان خودداری کردند تا جایی که یکی از اصحاب جمل غذایی که در دیگ خود در حال طبخ بود را به زمین ریخت و آن را از یاران امام علی(ع) باز پس گرفت و نیز امام(ع) در همان جنگ فرمان داد مجروحا و زخمیان کشته نشوند و از تعقیب فراریان خودداری شود.
در کنار این مجموعه از روایات و گزارشهای تاریخی دستهای دیگر از احادیث وجود دارند که سیره امام علی(ع) را همراه با گذشت و منت معرفی کردهاند بدین معنی که اگر امام علی(ع) میخواستند میتوانستند در نبرد با اهل بغی با شدت و صلابت بیشتری رفتار کنند بنابراین در صورتی که دلیلی بر بخشش و مدارا نباشد و امام گذشت را صلاح نداند حکم اولیه جواز کشتن و به اسارت و غنیمت گرفتن است.
از جمله روایاتی که بر این مطلب دلالت دارند عبارتند از:
1. امام باقر(ع) در حدیث صحیحی میفرماید:لولا ان علیاً(ع) سار فی اهل حربه بالکف عن السبی و الغنیمۀ للقیت شیعته من الناس بلاءً عظیماً ثم قال: و الله سیرته کانت خیراً لکم مما طلعت علیه الشمس.[80]اگر علی(ع) از به اسارت گرفتن و غنیمت گرفتن اموال ستیزه جویانش چشم نپوشیده بود شیعیانش از مردم آزارهای بزرگی میدیدند. سپس ادامه دادند: به خدا سوگند رفتار آن حضرت برای شما از آنچه خورشید بر آن میتابد بهتر بود.
2. عبدالله بن سلمان میگوید به امام صادق عرض کردم: مردم میگویند امام علی(ع) اهل بصره را کشت ولی اموالشان را رها کرد. حضرت فرمودند:… ان علیاً(ع) انما من علیهم کما من رسول الله(ص)علی اهل مکۀ وانما ترک علی(ع) اموالهم لانه کان یعلم انه سیکون له شیعۀ و ان دولۀ الباطل ستظهر علیهم فاراد ان یقتدی به فی شیعته؛[81]… علی(ع) بر آنها شفقت ورزید همچنانکه پیامبر خدا(ص)بر اهل مکه منت گذارد و همانا علی(ع) اموال آنها را رها کرد چرا که میدانست به زودی شیعیانی خواهد داشت و دولت باطل بر آنها تسلط خواهد یافت و علی(ع) خواست که در مورد شیعیانش به او اقتدا شود.
3. ابوحمزه ثمالی میگوید به امام سجاد(ع) عرض کردم: سیره علی بن ابیطالب چه بود؟ فرمودند:ان ابالیقظان کان رجلاً حاداً(ره) فقال: یا امیرالمؤمنین بما تسیر فی هؤلاء غداً؟ فقال بالمن کما سار رسول الله(ص)فی اهل مکۀ؛[82]
عمار که مرد غضبناکی بود ـ خدایش رحمت کند ـ عرض کرد: ای امیرمؤمنان فردا با اینها چگونه رفتار خواهی کرد؟ حضرت فرمودند: با گذشت همانطور که پیامبر خدا(ص)با اهل مکه رفتار نمود.
4. چون امام علی(ع) داخل بصره شدند عمار به حضرتش عرض کرد: ای امیرمؤمنان با اینها چگونه رفتار خواهی کرد؟ حضرت فرمودند:بالعفو و المن کما سار النبی(ص)فی اهل مکۀ حین افتتحها بالمن و العفو؛[83]با گذشت و رحمت همچنانکه پیامبر خدا(ص)چون مکه را فتح کرد با گذشت و رحمت با آنها رفتار نمود.
براساس روایت یاد شده و روایات مشابه که خواهد آمد امام علی(ع) در مواجهه با اهل بغی تنها به دلیل رعایت مصلحت شیعیان با مدارا و عطوفت رفتار نمود اما دستهای دیگر از احادیث سیره امام مهدی(عج) مخالف سیره امام علی(ع) و زمان حضور را زمان پایان یافتن سیاست مداهنه و مماشات میدانند روایاتی که بر این نکته دلالت مینمایند بدین قرارند:
5. امام صادق(ع) در روایت معتبری میفرمایند:لسیرۀ علی فی اهل البصرۀ کان خیراً لشیعۀ مما طلعت علیه الشمس انه علم ان للقوم دولۀ فلو سباهم لسبیت شیته قلت: اخبرنی عن القائم یسیر سیرته؟ قال: لا ان علیاً صلوات الله علیه سار فیهم بالمن للعلم من دولتهم و ان القائم یسیر فیهم بخلاف تلک السیرۀ لانه لا دولۀ لهم؛[84]سیرت علی(ع) در مواجهه با اهل بصره از آنچه خورشید بر آن میتابد برای شیعیانش بهتر بود. او میدانست برای آن گروه قدرتی خواهد بود. پس اگر امام علی(ع) آنها را به اسارت میگرفت شیعیانش نیز اسیر میشدند. راوی میگوید: پرسیدم: آیا قائم(عج) نیز به سیرت امام علی(ع) رفتار خواهد کرد؟ فرمودند: خیر همانا علی درود خدا بر او باد با آنها با گذشت رفتار نمود چون از غلبه و قدرت رسیدن آنها آگاهی داشت اما قائم(عج) رفتاری غیر از این رفتار خواد داشت چون آنها را پس از آن غلبهای نخواهد بود.
این حدیث در کتابهای محاسن برقی، کافی، علل الشرایع و تهذیب الاحکام به سه طریق مختلف از یونس بن عبدالرحمن از امام صادق(ع) روایت شده است. در محاسن، برقی این حدیث را از پذیرش و او از یونس بن عبدالرحمن نقل کرده است. در کافی و تهذیب این حدیث از علی بن ابراهیم،[85] از پدرش،[86] از اسماعیل بن مرار[87] از یونس[88] روایت شده است.
و در علل الشرایع شیخ صدوق این حدیث را از علی بن حاتم از محمد بن جعفر الرازی از محمد بن الحسین بن ابیالخطاب از محمد بن اسماعیل بن اسماعیل بن بزیع از یونس روایت کرده است از میان طرق یاد شده حداقل سند حدیث کافی و تهذیب معتبر است. البته طبق نقل محاسن و علل الشرایع یونس بن عبدرالحمن این حدیث را از بکار بن ابیبر که توثیقی درباره او وجود ندارد روایت میکند اما در کافی و تهذیب یونس این حدیث را از ابیبکر الحضرمی[89] نقل میکند که نظر به اضبط بودن مرحوم کلینی[90] نسخه کافی بر سایر کتابها ترجیح دارد همچنان که نقل همین حدیث توسط شیخ طوسی از یونس از ابیبکر الحضرمی احتمال اشتباه شیخ کلینی را به حداقل میرساند.
6.سأل معلی بن خنیس عن الصادق(ع) : ایسیر القائم بخلاف سیرۀ علی؟ قال نعم و ذلک انّ علیاً سار بالمن و الکف لانه علم ان شیعته سیظهر علیهم و ان القائم اذا قام سار فیهم بالسیف و السبی و ذلک انه یعلم ان شیعته لم یظهر علیهم من بعده ابداً؛[91]
معلی بن خنیس از امام صادق(ع) پرسید: آیا قائم(عج) سیرتی برخلاف سیرت امام علی(ع) خواهد داشت؟ امام صادق(ع) فرمودند: آری، زیرا علی(ع) با گذشت و خودداری (از کشتن) رفتار مینمود برای اینکه میدانست به زودی شیعیانش مغلوب آنها خواهند شد ولی قائم(عج) چون قیام نمود با آنها با شمشیر و اسارت رفتار خواهند نمود زیرا میداند پس از آن شیعیان هرگز مغلوب نمیشوند.
این حدیث در اصل درست بن ابیمنصور، غیبت نعمانی، علل الشرایع و تهذیب با اندکی تفاوت ذکر شده است. در میان چهار کتاب، اصل درست بن ابیمنصور طریق مستقل و معتبری دارد چرا که درست بن ابیمنصور[92] این حدیث را از ولید بن صبیح[93] روایت میکند اما سه کتاب دیگر این حدیث را به طرق مختلف خود از ثعلبۀ بن میمون از حسن بن هارون روایت کردهاند که به جز حسن بن هارون که در کتابهای رجالی توثیق نشده است تمامی راویان این حدیث به هر سه طریق آن توثیق شدهاند.
7.عن رفید قال: قال لی ابوعبدالله(ع) : یا رفید کیف انت اذا رأیت اصحاب القائم قد ضربوا فساطیطهم فی المسجد الکوفۀ ثم اخرج المثال الجدید علی العرب شدید قال: قلت جعلت فداک ما هو؟ قال: الذبح قلت: بأی شیء یسیر فیهم بما سار علی بن ابیطالب فی اهل السواد؟ قال: لا یا رفید ان علیاً سار بما فی الجفر الابیض و هو الکف و هو یعلم انه سیظهر علی شیعته من بعده و ان القائم یسیر بما فی الجفر الاحمر و هو الذبح و هو یعلم انه لا یظهر علی شیعته؛[94]
ای رفید، چگونه خواهی بود هنگامی که ببینی یاران قائم خیمههایشان را در مسجد کوفه بپا کردهاند آنگاه مثال جدید که بر عرب گران است بیرون آورده میشود. پرسیدم: فدایت شوم مثال جدید چیست؟ فرمودند: کشتن. پرسیدم: قائم(عج) در میان آنها چگونه رفتار خواهد کرد؟ آیا سیره علی بن ابیطالب در مواجهه با اهل بصره[95] را خواهد داشت؟ فرمودند: خیر ای رفید همانا علی(ع) با آنها به آنچه در جفر سفید ـ خویشتنداری ـ بود رفتار نمود زیرا میدانست به زودی پس از خودش شیعیانش مغلوب میشوند ولی قائم(عج) به آنچه در جفر سرخ ـ کشتن ـ است رفتار خواهد نمود زیرا میداند پس از آن هیچگاه شیعیانش مغلوب نخواهند شد.
8. روایت فوق به این صورت نیز نقل شده است:عن رفید: قلت لأبی عبدالله(ع) جعلت فداک یابن رسولالله یسیر القائم بسیرۀ علی بن ابیطالب فی اهل السواد فقال یا رفید ان علی بن ابیطالب سار فی اهل السواد بما فی الجفر الابیض و ان القائم یسیر فی العرب بما فی الجفر الاحمر قلت له جعلت فداک و ما الجفر الاحمر قال: فامر اصبعه الی حلقه فقال هکذا یعنی الذبح؛[96]
رفید میگوید به امام صادق(ع) رعض کردم فدایت شوم ای فرزند رسول خدا آیا قائم به سیرت علی بن ابیطالب(ع) در مورد اهل بصره رفتار خواهد نمود؟ فرمودند: خیر ای رفید همانا علی بن ابیطالب(ع) به آنچه در جفر سفید رفتار نمود و قائم به آنچه در جفر سرخ است با عرب رفتار خواهد نمود. پرسیدم فدایت شوم جفر سرخ چیست؟ آن حضرت انگشت خویش را بر گلو کشیده فرمودند: این طور یعنی کشتن.[97]
روایت دیگری که احتمالاً بر این مضمون دلالت دارد این حدیث است:
9. امام صادق(ع) میفرماید:ان علیاً قال کان لی ان اقتل المولی و اجهز علی الجریح و لکنی ترکت ذلک للعاقبۀ من اصحابی ان جرحوا لم یقتلو و القائم له ان یقتل المولی و یجهز علی الجریح؛[98]
امام علی(ع) فرمود من میتوانستم فراریان و مجروحان را بکشم لکن از این کار به دلیل دوراندیشی نسبت به شیعیانم صرفنظر کردم تا اگر مجروح شدند کشته نشوند و قائم میتواند فراریان را بکشد و محرومان را از پا درآورد.
ما اگر بخواهیم به ظاهر این حدیث تصلب بورزیم این حدیث با روایات پیشین هم خانواده نیست چرا که در آن آمده است «و القائم له ان یقتل المولی و یجهز علی الجریح» یعنی همچنان که امام علی(ع) میتوانست فراریان را تعقیب کند و مجروحان را بکشد امام مهدی(عج) نیز میتواند اما این حدیث نسبت به این موضوع که امام مهدی(عج) از این مجوز استفاده میکند و عملاً فراریان و مجروحان را میکشد یا اینکه مانند امام علی(ع) از این مجوز استفاده نمیکند ساکت است.
اما از سوی دیگر از آنجا که سایر احادیثی که ادبیاتی مشابه این حدیث داشتند از مخالفت سیره امام مهدی(عج) با سیره امام علی(ع) سخن میگفتند و نیز از آنجا که در این حدیث سیره امام علی(ع) (مغلوب شدن شیعیان) مستند شده که آن علت در زمان امام مهدی(عج) وجود ندارد این احتمال وجود دارد که در این روایت تصحیفی صورت گرفته باشد و «له ان» به اشتباه اضافه شده باشد یعنی متن اصلی حدیث چنین بوده است: و القائم یقتل المولی و یجهز علی الجریح؛ یعنی فراریان را میکشد و مجروحان را از پا در میآورد.
دیدگاه فقها پیرامون این روایات:
این پرسش که روایاتی که از تفاوت سیره امام علی(ع) و سیره امام مهدی(عج) سخن میگویند به چه میزان قابل اعتمادند و آیا مضمون آنها پذیرفتنی است یا خیر برای بسیاری از فقها مطرح نبوده و از اینرو کتب فقهی بسیاری از فقها از طرح این مسئله خالی است لیکن از وجود برخی از این روایات در کتاب شریف کافی میتوان موافقت مرحوم کلینی با مضمون آن را دریافت همچنان که وجود تعدادی از این روایات در کتاب شریف تهذیب نشانگر اعتماد شیخ الطائفه شیخ طوسی به این روایات است افزون بر این دو فقیه و محدث بیبدیل برخی از متأخرین نیز به این مسئله پرداخته و پیرامون آن گفتوگو کردهاند. از جمله:
صاحب جواهر در شرح این کلام محقق حلی «جایز نیست به اسارت گرفتن فرزندان خروجکنندگان بر امام و زنانشان نیز به ملکیت در نمیآیند اجماعاً» مینویسد:در دروس آمده است: حسن گفته است به اسارت گرفتن خانواده خروجکنندگان بر امام به اختیار امام است به دلیل مفهوم این فرمایش امام علی(ع) : «من بر اهل بصره منت نهادم همچنان که پیامبر بر اهل مکه منت نهاد» پیامبر میتوانست آنها را به اسارت بگیرد امام نیز میتواند. و این رأی شاذ است. من [صاحب جواهر] میگویم: ما برای این رأی از میان شیعیان قائلی نمیشناسیم اما این احتمال وجود دارد که منظور حسن این باشد که امام علی(ع) اگر میخواست میتوانست آنها را اسیر کند اما به جهت رعایت تقیه از این کار صرف نظر کرد. همانطور که روایات مستفیضی بر این مطلب دلالت دارند.[99]
وی پس از اشاره به روایات این مسئله مینویسد: اگر نتوان ادعا کرد این احادیث، به معنای مصطلح آن متواترند میتوان گفت مضمون آنها قطعی است و شاید فرد یاد شده (حسن) منظورش همین بوده نه اینکه منظورش جواز به اسارت گرفتن در زمان صلح تا هنگام ظهور حضرت مهدی(عج) باشد.
محمد بن مسلم میگوید: از امام باقر(ع) پرسیدم: سیره قائم هنگام ظهور چه خواهد بود؟ حضرت فرمودند: همان سیره پیامبر خدا(ص)تا اینکه اسلام پیروز شود. پرسیدم: سیره پیامبر خدا(ص)چه بود؟ فرمودند: آنچه در جاهلیت بود را باطل کرد و عدالت را بر مردم عرضه نمود همچنین است قائم(عج) چون قیام کند آنچه در زمان صلح در دست مردم بود را باطل میکند و عدالت را بر مردم عرضه مینماید.[100]
در کلمات صاحب جواهر احادیثی که بر تفاوت سیرت امام مهدی(عج) و امام علی(ع) دلالت دارند ذکر شده است اما ایشان به تفاوت سیرت این دو نور مقدس تصریح نکردهاند اما علیرغم این عدم تصریح، ایشان پس از تصریح به این که رفتار همراه با مدارای امام علی(ع) با اهل بغی تقیهای بوده است در پایان صحیح محمد مسلم که بر پایان یافتن احکام تقیهای دلالت میکند را آوردهاند. بر این اساس ظاهراً به نظر مرحوم صاحب جواهر ظهور امام مهدی(عج) زمان پایان یافتن احکام تقیهای است از اینرو حکم تقیهای عدم سبی خانواده اهل بغی نیز پایان مییابد با توجه به آنچه گذشت میتوان صاحب جواهر را در زمره کسانی محسوب کرد که روایات تفاوت سیره امام مهدی(عج) و امام علی(ع) را پذیرفتهاند.
در کتاب دراسات فی ولایۀ الفقیه چنین آمده است:از روایات فراوانی فهمیده میشود آنچه امام علی(ع) در مواجهه با اهل بصره انجام داد و یا به آن فرمان داد از سر منت بوده است همچنان که پیامبر خدا(ص)بر اهل مکه منت نهاد و هدف آن حضرت این بود که در مواجهه به شیعیان به ایشان اقتدا شود از سلطه دولتهای ستمگر بر شیعیان در آینده اطلاع داشت وگرنه آن حضرت میتوانست خانواده آنها را اسیر کرده و اموالشان را به غنیمت بگیرد و چون زمان صلح پایان یابد و قائم(عج) قیام نماید با آنها با شمشیر و اسارت و به غنیمت گرفتن اموال رفتار خواهد نمود روایاتی که بر این مطلب دلالت دارند بدین قرارند… و لکن از جواهر استفاده میشود بر اساس این احادیث حکم تقیهای عدم جواز اسارت و غنیمت برای تمام دوران صلح تا زمان ظهور امام مهدی(عج) ثابت و برقرار است.[101]
در کتاب فقه الصادق نیز پس از اشاره به برخی از روایات مورد بحث چنین آمده است:به مقتضای جمع بین این روایات بلکه تدبر در آنها منظور روایات یاد شده این نیست که در زمان صلح تا هنگام ظهور قائم(عج) اسارت جایز است بلکه مفاد روایات این است که بر کسانی که تظاهر به اسلام میکنند اما در واقع کافرند تا زمان ظهور قائم(عج) تمامی احکام اسلام جاری میشود اما در عصر ظهور آن حضرت با آنها به عنوان کفار حربی رفتار خواهد نمود.[102]
هدف از ذکر کلمات فقها این است که گرچه بسیاری از فقها متعرض روایات تفاوت سیرت امام علی(ع) و امام مهدی(عج) نشدهاند و دیدگاه آنان در این خصوص آشکار نیست لیکن از روایات مورد توجه و پذیرش برخی دیگر از اسطوانههای فقاهت همچون شیخ کلینی، شیخ طوسی و صاحب جواهر بوده است و از این روایات اعتماد پذیرند.
در توضیح احادیث یاد شده و نیز دیدگاه فقها در اینباره تذکر چند نکته ضروری است:
1. ظاهراً آنچه از سیره همراه با مدارا و گذشت امام علی(ع) نقل شده است مربوط به جنگ جمل است همچنان که در حدیث دوم، سوم، چهارم، پنجم، هفتم و هشتم به این مطلب تصریح شده است و در سایر روایات گرچه قرینهای بر این اختصاص وجود ندارد لین از آنجا که ادبیات این احادیث و نوع استدلال آنها شبیه به سایر روایات است از اینرو به نظر میرسد این روایات نیز ناظر به جنگ جملاند.
2. براساس احادیث و نیز نقلهای تاریخی که پیش از این به تفصیل ذکر شدند امام علی(ع) در جنگ جمل از سر کار خودداری کردند 1- به غنیمت گرفتن اموال، 2. اسیر کردن همسر و فرزندان اهل جمل، 3. تعقیب فراریان و، کشتن اسیران و از پا در آوردن مجرمان.
3. میان روایاتی که بر تفاوت سیره امام مهدی(عج) و سیره امام علی(ع) دلالت دارند از نظر محتوا اختلاف اندکی وجود دارد. حدیث پنجم تنها ناظر به اختلاف سیره مهدوی و علوی در به اسارت گرفتن است. در حدیث ششم افزون بر مسأله اسارت تعبیر سیف هم آمده است ـ اذا قام القائم سار فیهم بالسیف و السبی ـ که نمیتوان این تعبیر را ناظر به نبرد با اهل بغی گرفت چرا که اصل نبرد با اهل بغی از مشترکات امام علی(ع) و امام مهدی(ع) است نه از تفاوتها بر این اساس احتمالاً مقصود این است که آن شمشیری را که امام علی(ع) در جنگ جمل از اهل بغی بازداشت امام مهدی(عج) آن را باز نخواهند داشت و براساس روایات و نقلهای تاریخی امام علی(ع) از کشتن فراریانف مجروحان و اسیران اهل جمل خودداری کردند پس تفاوت سیره مهدوی و علوی در به کار گرفتن شمشیر به معنای کشتن اسیران، فراریان و مجروحان اهل بغی توسط امام مهدی(عج) است.
البته در اصل درست بن منصور که تنها منبعی است که این حدیث با سند معتبر در آن روایت شده است به جای واژه بالسیف و السی تنها واژه السیف وجود دارد ـ ان القائم اذا قام لیس الا السیف ـ از اینرو این حدیث با روایت پیشین نقطه مشترک نخواهد داشت.
در احادیث هفتم و هشتم نیز از واژه ذبح استفاده شده است که ظاهراً با حدیث پیشین هم معنی است و به تصریح روایت نهم سیره امام مهدی(عج) در کشتن فراریان و از پا در آوردن مجروحان با سیره امام علی(ع) تفاوت خواهد داشت. بر این اساس احادیث پنجم و ششم یک مضمون مشترک دارند که عبارت است از تفاوت سیره مهدوی و علوی در به اسارت گرفتن همسر و فرزندان اهل بغی. و مضمون مشترک احادیث ششم، هفتم، هشتم و نهم تفاوت سیره این دو نور مقدس در کشتن اسیران، مجروحان و فراریان است.
4. براساس تفاوتی که در مضمون این احادیث وجود دارد در دیدگاه فقهایی که متعرض این مسأله شدهاند نیز اندکی اختلاف وجود دارد او کلمات صاحب جواهر و نویسنده کتاب فقه الصادق که پیش از این نقل شد چنین بر میآید که این تفاوت را منحصراً در مسأله اسارت میدانند اما او نویسنده در اسارت فی ولایۀ الفقیه بر این باور است که این تفاوت هم در مسأله اسارت است و هم کشتن و هم به غنیمت گرفتن اموال با اینکه در هیچ یک از احادیثی که ناظر به تفاوت سیرت مهدوی و علوی بودند به تفاوت در غنیمت گرفتن اشارهای نشده بود.
مگر اینکه با اولویت بتوان آن را ثابت کرد. البته در حدیثهای اول و دوم به مسأله غنیمت اشاره شده بود اما این دو حدیث منحصراً بر این نکته دلالت داشتند که امام علی(ع) از غنیمت گرفتن اموال ستیزه جویان جنگ جمل به جهت مصلحت شیعیان خودداری فرمود اما در این دو حدیث از تفاوت سیره علوی و مهدوی سخنی به میان نیامده است. مگر اینکه ادعا کنیم با توجه به استدلالی که در احادیث تفاوت سیره مهدوی و علوی وجود دارد اگر میان سیره این دو امام همام تفاوت وجود دارد به این دلیل است که امام علی(ع) مصالح شیعیان را ملاحظه میکردند و در عصر ظهور نیازی به چنین مصلحت سنجیهایی نیست بر این اساس تمام آنچه امام علی(ع) به جهت رعایت مصلحت شیعیان رعایت میکردند در عصر ظهور ملغی میشود و اسارت و کشتن مصادیق از این ضابطه کلیاند و غنیمت گرفتن اموال یکی دیگر از مصادیق آن است که امام علی(ع) از گرفتن آن به دلیل رعایت مصلحت شیعیان خودداری کردند اما در عصر ظهور به دلیل فقدان ضرورت مصلحت سنجی حکم اولیه آن اجرا میشود.
5. صرف نظر از احتمالاتی که در خصوص مسأله غنیمت بیان شد، تفاوت سیره مهدوی و علوی در به اسارت گرفتن همسر و فرزندان اهل بغی به دلیل وجود دو حدیث که یکی از آنها سند معتبری دارد پذیرفتنی است در خصوص مسأله کشتن اسیران و فراریان و مجروحان سه روایت وجود داشت که یکی از آنها سند قابل اطمینانی دارد بر این اساس به این مطلب نیز میتوان رأی داد.[103]
6. در مقابل مجموعه روایات یاد شده یک حدیث وجود دارد که شیوه امام مهدی(عج) در مواجهه با خوارج را همان شیوه امام علی(ع) میداند. روایت یاد شده بدین قرار است:
امام صادق(ع) در حدیثی با اشاره به درگیری سپاه امام مهدی(عج) با سپاه سفیانی میفرماید:… و یولون فیقتلهم فیدخلهم ابیات الکوفۀ و ینادی منادیه الا لا تتبوعا مولیا و لاتجهزوا علی جریح و یسیر بهم کما سار علی(ع) یوم البصرۀ؛[104]
… و سپاه سفیانی میگریزد و امام مهدی(عج) آنها را میکشد تا اینکه گریخته و به خانههای کوفه پناه میبرند منادی آن حضرت فریاد بر میآورد هیچ فراری را تعقیب نکنید و مجروحی را پا در نیاورید و با آنان همچون سیره امام علی(ع) در روز بصره (جنگ جمل) رفتار مینماید.
در بررسی حدیث یاد شده توجه به این نکات ضروری است که:این حدیث از کتاب الغیبۀ سید عبدالحمید از علمای قرن نهم هجری است و به غیر از این کتاب در منابع کهنتر از آن اثری وجود ندارد افزون بر اینکه در همین کتاب حدیث به صورت مرسل روایت شده است و از اینرو توانایی مقابله با مجموعه روایات پیشین ـ روایاتی که از تفاوت سیرت علوی و مهدوی سخن گفتند ـ را ندارد به علاوه این روایت از مدارای امام مهدی(عج) در جنگ با یک گروه خاص در زمان و مکان خاصی گزارش میدهد این نحوه مواجهه میتواند به دلیل رعایت مصالحی باشد که بر ما پوشیده است. خصوصاً با توجه به این نکته که براساس مفاد روایات پیشین امام(ع) تنها حق اعمال شدن و صلابت علیه خوارج را دارد نه اینکه مکلف به این کار باشد البته به تصریح روایات یاد شده امام مهدی(عج) از این حق استفاده خواهد کرد اما صرف نظر کردن از اعمال حق در موردی خاص به جهت رعایت مصالحی با توجه به حق بودن و نه تکلیف داشتن قابل توضیح است. بر این اساس حکم اولیه مواجهه همراه با شدت و صلابت امام مهدی(عج) با خروجکنندگان بر آن حضرت به جای خود باقی است.
اشکال و پاسخ:
پیش از این به تفصیل دیدگاه پارهای از محدثان و فقها در خصوص میزان اعتبار روایاتی که از تفوات سیره علوی و مهدوی در نبرد با اهل بغی سخن میگفتند بیان گردید.
در برابر فقهای یاد شده یکی از محققین معاصر منحصراً حدیث نهم را ذکر کرده و در مقام نقد آن چنین نوشته است:این حدیث علاوه بر ضعف سند (به دلیل محمد بن علی کوفی غالی و فاسد العقیده و…) از چند جهت مورد تأمل است:
1. این حدیث برخلاف سیره پیامبر اکرم(ص)و مولای متقیان در جنگهاست: ابن ابیالحدید گوید: هنگامی که صفها آراسته شد امیرمؤمنان خطبهای ایراد کرد و در ضمن آن فرمود:شما هرگز به جنگ مبادرت نکنید… در میدان جنگ هرگز زخمی را از پای در نیاورید و اگر آنها را شکست دادید هرگز فراری را دنبال نکنید.
امیرمؤمنان در جنگ صفین همان سیره پیامبر اکرم در فتح مکه را دنبال کرد و فرمان داد:کودکان را اسیر نگیرید مجروحان را نکشید و فراریها را دنبال نکنید.
نصر بن مزاحم گوید: در جنگ صفین امیرمؤمنان(ع) فرمان داد: هر اسیری از اهل شام گرفتهاند آزاد کنند مگر اینکه کسی را کشته باشد و سیره آن حضرت این بود که زخمی را نمیکشت و فراری را دنبال نمیکرد.
امیرمؤمنان(ع) پیش از آغاز جنگ صفین به احصاب خود فرمود:شما آغازگر جنگ نباشید اگر خدا خواست که پیروز شوید کسی را که پشت کرده نکشید متعرض افراد بیدفاع نشوید مجروحی را از پای در نیاورید به هیچ زنی آزار نرسانید اگرچه به شما دشنام دهند و امیران شما را ناسزا گویند.
2. این حدیث برخلاف سیره رأفت، رحمت و شفقتی است که در کلمات معصومین در مورد آن حضرت آمده است.[105]
در نقد مطالب یاد شده به چند نکته میتوان اشاره کرد:
1. همچنان که گذشت مضمون یاد شده ـ تفاوت سیرت علوی و مهدوی ـ نه در یک حدیث که در احادیث متعددی و از غیر طریق محمد بن علی کوفی روایت شده است بر این اساس با تمسک به کذاب و غالی بودن محمد بن علی کوفی نمیتوان تمام آن روایات را کنار نهاد.
2. محقق مورد نظر این روایت را مخالف سیره امام علی(ع) دانستهاند و سپس روایاتی را نقل کردهاند که بر سیره همراه با مدارا و عطوفت امام علی(ع) دلالت دارند. وجه استدلال به این روایات و تعارض آنها با حدیث مورد نظر چندان آشکار نیست. اگر منظور محقق محترم این بوده که به گواهی روایاتی که آوردهاند سیره امام علی(ع) همراه با مدارا و نرمی بوده اما این حدیث مسامحه و مدارا را از امام علی(ع) نفی میکند این برداشت واقعبینانه نیست چرا که حدیث مورد نظر تنها از مجاز بودن امام علی(ع) در برخورد همراه با شدت و صلابت سخن میگوید و در ادامه تصریح میکند که آن حضرت با وجود چنین مجوزی به جهت رعایت مصلح شیعیان برخورد همراه با مدارا را انتخاب نمود بنابراین حدیث مورد نظر موافق با روایاتی است که این محقق گرانقدر ذکر کردهاند و اگر منظور ایشان این است که چون این حدیث شیوه امام مهدی(عج) را مخالف شیوه امام علی(ع) معرفی کرده پس قابل پذیرش نیست این ادعا نیز قابل پذیرش نیست چرا که همچنان که گذشت روایات متعددی به تفاوت سیره امام مهدی(عج) و سیره امام علی(ع) در مواجهه با خروجکنندگان بر امام دلالت داشتند.
3. به استناد شفقت و مهربانی امام مهدی(عج) نمیتوان مواجهه با صلابت و شدت آن حضرت با خوارج را نفی کرد همچنان که شفقت و مهربانی خداوند که به مراتب از مهربانی امام مهدی(عج) بیشتر است به معنای نفی عقوبت گناهکاران و مجرمین نیست و همانطور که پیامبر رحمۀ للعالمین با کفار و مشرکین قتال کرد و بسیاری از آنها را از دم تیغ گذراند.
براساس آنچه گذشت روشن شد که امام مهدی(عج) در مواجهه با خروجکنندگان بر آن حضرت روشی متفاوت با روش امام علی(ع) برخواهد گزید.
جمعبندی و نتیجهگیری
از مجموعه روایات یاد شده نکات زیر قابل استنباط است:
1. چون امام معصوم(ع) با خوارج به کارزار پرداخت میتواند اموالشان را به غنیمت بگیرد، خانواده آنها را اسیر کند، اسیران و فراریانشان بکشد و مجروحانشان را نیز از پای درآورد اگرچه سازمان تشکیلاتی که به سوی آن برگردند نداشته باشند. این حکمالله واقعی و اولی است و از این نظر میان پیامبر اکرم(ص)، امام علی(ع) و امام مهدی(عج) تفاوتی نیست. بنابراین، تفاوت سیره امام علی(ع) و امام مهدی(عج) به معنای تفاوت در حکم الله واقعی نیست. بخشهایی از این حکم اولی را میتوان از آیه شریفه: (وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الإخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ)[106] ـ که بسیاری از فقها در باب حکم اهل بغی به آن استناد کردهاند ـ [107] استظهار کرد چرا کحه طبق این آیه کریمه غایت جهاد با اهل بغی رجوع به امرالله است و از آنجا که بر فراریان و مجروحان و اسیران مورد نظر عنوان اهل بغی صدق میکند و رجوع به امر الله نیز در مورد آنان تحقق نیافته بنابراین حکم قاتلُوا الَّتی تبغِی همچنان شامل آنها میشود.
2. علت اینکه این حکم واقعی از سوی امام علی(ع) به اجرا در نیامد ملاحظه مصلحت نسلهای آینده شیعه بود. آن حضرت با رفتار همراه با مدارا و منت خود بهانه اعمال خشونت علیه شیعیان را از دست زمامداران خونخوار اموی و عباسی خارج ساخت تا آنها نتوانند به بهانه تبعیت از سیره امیرالمؤمنین علی(ع) و به انگیزه مقابله به مثل و فرونشاندن کینههای کهنه خود به تعقیب و گریز و کشتار شیعیان بپردازند گرچه بدون این بهانه نیز از ظلم و بیداد بر شیعان مظلوم چیزی فروگذار نکردند.
3. به تصریح روایات مورد بحث در عصر ظهور نیازی به رعایت چنین مصلحت سنجیهایی نخواهد بود چرا که در دوران طلایی حکومت جهانی امام مهدی(عج) مخالفان دولتی نخواهند داشت و مؤمنان از امنیت کامل برخوردار خواهند شد همچنان که در آیه 55 سوره نور که از گویاترین آیات مربوط به امام مهدی(عج) است امنیت از مهمترین شاخصههای دولت مهدوی شمرده است.
(و لَیبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعدِ خوفِهِم أمنَا)؛و بیمشان را به ایمنی مبدل گرداند.
امام صادق(ع) نیز در اینباره فرمودهاند:فإذا قام قائمنا سقطت التقیۀ؛[108]
چون قائم ما قیام کند تقیه برداشته میشود.
از اینرو، امام مهدی(عج) با خوارج براساس مصلتسنجی رفتار نخواهد کرد.
4. امام مهدی(عج) با خوارج جهاد نخواهد کرد، مگر پس از روشنگری و دعوت به صلاح و سعادت و نیز پاسخ به سؤالات و حل شبهات آنها.
5. میان روایاتی که بر همگونی همه جانبه سیرت علوی و مهدوی و روایاتی که بر تفاوت فی الجمله سیره امام علی(ع) و امام مهدی(عج) دلالت دارند هیچ تعارضی نیست چرا که میان عام و خاص و مطلق و مقید تعارضی نیست جمع این دو دسته روایت به تخصیصی و تقیید عموم و اطلاق دسته اول به وسیله احادیث دسته دوم است یعنی امام مهدی(عج) در تمام ابعاد سیرت و سنتی همانند امام علی(ع) خواهند داشت به جز مسئله مواجهه با خوارج در این خصوص شیوهای نوین در پیش خواهند گرفت.
6. سیره متفاوت امام مهدی(عج) در مواجهه با اهل بغی را میتوان با توجه به این کلمات علامه طباطبایی(ره) تحلیل کرد ایشان پس از بیان فلسفه وجوب جهاد که در واقع دفاع از حق حیات انسانیت محسوب میگردد و شرک به خداوند هلاک انسانیت و مرگ فطرت است مینویسد:
و از اینجاست که هر خرمند خوشیاری متوجه میشود که سزاوار است اسلام برای پاکسازی زمین از لوث مطلق شرک و خالص ساختن ایمان برای خداوند سبحان حکمی دفاعی داشته باشد زیرا این آیاتی که گذشت در مورد جهاد برای از بین بردن شرک علنی و بتپرستی و اعلای حکم حق بر کلمه اهل کتاب و وادار ساختن آنها بر پرداخت جزیه بود با اینکه در آیات جهاد با افراد یاد شده آمده بود که اینها به خدا و رسولش ایمان ندارند و به دین حق اعتقاد ندارند.
پس اینها اگر چه به ظاهر موحدند ولی در حقیقت مشرکند و شرک خود را پنهان میسازند و دفاع از حق فطری انسانیت ایجاب میکند که آنان بر دین حق وادار شوند و قرآن کریم هرچند به صورت صریح حکمی درباره این دفاع بیان نکرده لیکن به پیروزی مؤمنان بر دشمنان وعده داده و این وعده محقق نمیشود مگر با وجود امر به چنین جهادی یعنی جهاد برای توحید خالص خداوند فرموده است: (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ)[109] «اوست کسی که فرستاده خود را با هدایت و آیین درست روانه کرد تا آن را بر هرچه دین است فایق گرداند هرچند مشرکان را ناخوش آید» و ظاهرتر از آن این آیه است: (وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ)[110] «و در حقیقت در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد» و صریحتر از آن این آیه است: (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَلَیبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یعْبُدُونَنِی لا یشْرِکُونَ بِی شَیئًا)[111] «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد همانگونه که کسانی را که پیش از آنان بودند جانشین [خود] قرار داد و آن برایشان پسندیده است به سودشان مستقر کند و بیمشان را به ایمان مبدل گرداند [تا] مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نگردانند و هرکس پس از آن به کفر گراید آنانند که نافرمانند» و این سخن خداوند: (لا یشرکون بی شیئاً) با این ک خداوند بعضی ایمانها را شرک میداند (وَمَا یؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِکُونَ)[112] «و بیشترشان به خدا ایمان نمیآورند جز اینکه [با او چیزی را] شریک گیرند» واین وعده خداوند است به اینکه زمین تصفیه شده و خالص در اختیار مؤمنان قرار میگیرد روزی که در آن به حقیقت غیر خداوند پرستش نشود.[113]
با توجه به سخنان زیبای علامه طباطبایی(ره) میتوان گفت آن دسته از به ظاهر مسلمانانی که علیرغم دعوت و روشنگری، حل شدن شبهات و پاسخ یافتن سؤالتشان، همچنان حقیقت را انکار میکنند و از پیوستن به امام مسلمین استنکاف میورزند و بلکه بر او شمشیر کشیده و اعلان جنگ مسلحانه مینمایند، گرچه در ظاهر شهادتین را به زبان جاری کنند در باطن کافر و مشرکند و به اقتضای قراینی که در کلمات علامه طباطبایی(ره) وجود داشت در اسلام برای ریشهکن شدن مطلق شرک و کفر ـ حتی شرک و کفر باطنی ـ حکم جهاد قرار داده شده است. این جهاد در عصر ظهور و بدست امام مهدی(عج) انجام خواهد گرفت و اهل بغی که به ظاهر کافر و مشرکند بدست با کفایت آن حضرت ریشهکن خواهند شد و با آنان همچون کفار حربی رفتار خواهد شد.
پی نوشت ها:
[1]. ابن منظور، لسان العرب، ج4، ص 389 و فیروز آبادی، القاموس المحیط، ج2، ص 54.
عدۀ من اصحابنا، عن احمد بن محمد البرقی، عن ابیه، عن محمد بن یحیی الخزاز، عن حماد بن عثمان.
درباره وثاقت احمد بن محمد نک: رجال نجاشی، ص 393.
درباره وثاقت محمد بن خالد نک: رجال طوسی، ص 393.
درباره وثاقت محمد بن یحیی نک: رجال نجاشی، ص 359.
درباره وثاقت حماد بن عثمان نک: همان، ص 143.
[24]. همان، ص 397. سند این حدیث به این صورت است: علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن منصور عن فضل الاعور عن ابی عبیدۀ الحزاء.درباره وثاقت علی بن ابراهیم نک: رجال نجاشی، ص 290.
درباره وثاقت ابراهیم بن هاشم نک: ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 291.
درباره وثاقت ابن ابی عمیر نک: رجال نجاشی، ص 329.
منصور محتم لاست منصور بن حازم الجبلی باشد و محتمل است منصور بن یونس بزرج درباره وثاقت آها نک: همان، ص 413.
درباه وثاقت فضل الاعور نک: همان ص 308.
درباره وثاقت ابوعبیدۀ الحزاء نک: همان، ص 170.
[25]. قاضی نعمان مغربی، شرح الاخبار فی فضائل الأئمه الاطهار:، ج 3، ص 373. [26]. الکافی، ج6، ص 456. [27]. بحارالانوار، ج52، ص 387. [28]. حواشی الشروانی، ج9، ص 65 و الشوکافی، نل الاوطار، ج4، ص 176 و محی الدین نووی، شرح مسلم، ج1، ص 203. [29]. سید مرتضی، الناصریات، ص 443، المبسوط، ج7، ص 265 و تذکرۀ الفقهاءف ج امامی 377 و… [30]. المجموع، ج 19، ص 200 و المغنی، ج 10، ص 93 و ابن حزم، المحلی، ج 11، ص 100 و… [31]. تهذیب الاحکام، ج 6، ص 144. [32]. الفصول الغرویۀ فی اصول الفقهیۀ، محمد حسین الحائری، ص 313. [33]. محمدرضا المظفر، اصول الفقه، ج3، ص 67 و محمدباقر صدر، دروس فی علم الاصول، ج 1، ص 231. [34]. المبسوط، ج7، ص 263. [35]. تحریرالاحکام، ج2، ص 229. [36]. اللمعۀ الدمشقیۀ، ص 74. [37]. روضۀ الطالبین، ج7، 270. [38].المغنی، ج10، ص 52. [39]. تذکرۀ الفقهاء، ج9، ص 392 و نیل الاوطار، ج6، ص 78. [40]. شیخ مفید، الجمل، ص 167. [41]. همان، ص 182-189. [42]. ابن الاثیرف الکامل فی التاریخ، ج3، ص 283. [43]. همان، ص 560. [44]. همان، ص 569. [45]. ابن مزاحم، وقعۀ صفین، ص 28، 89، 108 و… . [46]. همان، ص 153. [47]. محمد بن اسماعیل الکحلانی، سبل السلام، ج3، ص 295. [48]. سوره نساء، آیه 35. [49]. سوره مائده، آیه 95. [50]. سوره احزاب، آیه 53. [51]. المبسوط، ج7، ص 265. [52]. المبسوط، ج7، ص 266. [53]. عبدالله بن جعفر الحمیری، قرب الاسناد، ص 132. [54]. الناصریات، ص 443 و السرائر، ج2، ص 19 و تحریرالاحکام، ج2، ص 234 و… . [55]. المجموع، ج19، ص 207، المغنی، ج10، ص 65. [56]. الخلاف، ج ، ص 346 و المحلی، ج 11، ص 102. [57]. القاضی النعمان المغربی، ج1، ص 395. [58]. النهایهۀ، ص 297. [59]. شرایع الاسلام، ج 1، ص 257. [60]. السرخسی، شرح السیر الکبیر، ج1، ص 370. [61]. المغنی، ج10، ص 65. [62]. السرائر، ج2، ص 16 و قافی ابن البراج، المهذب، ج 1، ص 298 و تبصرۀ المتعلمین، ص 111. [63]. الخلاف، ج 5، ص 340. [64]. ابوبکر الکاشانی، بدائع الصنائع، ج 7، ص 140 و المغنی، ج 10، ص 63، المحلی، ج 11، ص 101. [65]. الرسوقی، حاشیۀ الرسوقی، ج4، ص 299. [66]. المجموع، ج19، ص 203. [67]. الکامل فی التاریخ، ج3، ص 293 و المغنی، ج10، ص 63 و المجموع، ج 19، ص 203. [68]. الجمل، ص 182 و الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 257. [69]. دعائم الاسلام، ج 1، ص 394. [70]. ابن شعبۀ الحرانی، تحف العقول، ص 480. [71]. المبسوط، ج 7، ص 271. [72]. همان، ص 275. [73]. محمد بن ابراهیم النعمانی، الغیبۀ ص 238. [74]. همان، ص 321. [75]. همان، ص 239. [76]. محمد بن جریر الطبری، دلائل الامامۀ، ص 455. [77]. با توضیحات یاد شده روشن میشود که خردهای که برخی از نویسندگان وهابی معاصر بر پارهای از روایات اهل بیت: گرفتهاند همچون روایاتی که از کشته شدن تعدادی از قبیله قریش یا اعراب و یا تعدادی از فرقه تبریه سخن میگویند و آن را ساخته پرداخته محدثان شیعی خواندهاند (ناصر بن عبدالله القفاری، اصول مذهب الشیعۀ الامامیۀ الاثنی عشریۀ عرض و نقد، ص 1071-1065) از سر بی دقتی و ناآگاهی نسبت به مبانی فقهی شیعه و اهل سنت است چرا که توضیح داده شد که اولاً این روایات ناظر به کسانی است که بر امام مهدی4 خروج کردهاند و ثانیاً فتوای همه فقهای شیعه و اهل سنت نبد با اهل بغی واجب است مگر اینکه به طاعت امام یار گردند از این رو اقدامات قاطع امام مهدی4 منطبق با موازین اسلامی است. [78]. الغیبۀ نعمانی، ص 235. [79]. همان، ص 240. [80]. شیخ صدوق، علل الشرایع، ج1، ص 15ف سند این حدیث به این صورت سات:قال حدثنا سعد بن عبدالله قال حدثنا احمد بن حمد بن عیسی، عن العباس بن معروف عن حماد بن عیسی عن حریز قال حدثنی زرارۀ.
درباره وثاقت علی بن الحسین بن بابویه نک: نجاشی، رجال، ص 261.
درباره وثاقت سعد بن عبدالله نک: همان، ص 177.
درباره وثاقت احمد بن محمد بن عیسی نک: همان، ص 82.
درباره وثاقت العباس بن معروف نک: همان، ص 281.
درباره وثاقت حماد بن عیسی نک: همان، ص 142.
درباره وثاقت حریز نک: شیخ طوسی، الفهرست، ص 118.
درباره وثاقت زراره نک: رجال نجاشی، ص 175.
[81]. علل الشرایع، ج1، ص 154. [82]. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 6، ص 154. [83]. قاضی نعمان مغربی، دعائم الاسلام، ج1، ص 394. [84]. الکافی، ج 5، ص 33؛ احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج2، ص 320؛ علل الشرایع، ج1، ص 150؛ تهذیب الاحکام، ج6، ص 155. [85]. درباره وثاقت علی بن ابراهیم نک: رجال نجاشی، ص 260. [86]. درباره وثاقت ابراهیم بن هاشم نک: ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیثف ج1، ص 291. [87]. درباره وثاقت اسماعیل بن مرار نک: همان، ج4، ص 96. [88]. یونس بن عبدالرحمن نک: رجال نجاشی، ص 446. [89]. علامه حلی، خلاصۀ الاقوال، ص 200؛ معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 318. [90]. جواهر الکلام، ج2، ص 338. [91]. الاصول الستته عشر، ص 164؛ نعمانی، الغیبۀ، باب 13، ح 16، ص 232؛ علل الشرایع، ج 1، ص 210؛ تهذیب الاحکام، ج6، ص 154. [92]. درباره وثاقت درست بن ابیمنصور نک: معجم رجال الحدیث، ج8، ص 164. [93]. درباره وثاقت ولید بن صبیح نک: رجال نجاشی، ص 431. [94]. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص 175. [95]. سواد به منطقه بصره و کوفه گفته میشود (معجم البلدان: 3/273). [96]. همان، ص 173. [97]. جفر احمر چیزی است که در آن سلاح پیامبر گرامی اسلام نگهداری میشود امام صاق7 درباره آن فرمودند: اللجفر الاحمر فوعاء فیه سلاح رسول الله6 شیخ مفید، الارضاد، ح2، ص 186. و در حدیثی دیگر فرمودند: «انما یفتح للدم یفتحه صاحب السیف للقتل» جفر سرخ برای کشتن باز میشود آن را صاحب شمشیر [امام مهدی4] برای کشتن باز میکند الکافی، ج 1، ص 240 و جفر ابیض چیزی است که در آن تورات، انجیل، زبور و کتابهای آسمانی قرار دارد. امام صادق7 فرمودند: و اما الجفر الابیض فوعاء فیه توراۀ موسی، و انجیل عیسی و زبور داود و فیه کتب الله الاولی. الارشاد، ج2، ص 186. [98]. الغیبۀ نعمانی، باب 13، ح 15، ص 231. [99]. جواهر الکلام، ج21، ص 234. [100]. همان، ص 336. [101]. دراسات فی ولایۀ الفقیه، ج3، ص 305-307. [102]. محمد صادق روحانی، فقه الصادق، ج 13، ص 118. [103]. آنچه در خصوص تفاوت سیره علوی و مهدوی در کشتن فراریان و اسیران و از پا در آوردن مجروحان گفته شده بر فرض اعتبار اصل درست بن منصور موجود است چرا که حدیث ششم تنها به روایت درست بن منصور سند معتبری داشت و اگر بتوان به اعتبار این اهل خدشه وارد کرد به مطلب یاد شده نمیتوان رأی داد چرا که روایات دیگر سند قابل اعتمادی ندارند. [104]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج52، 387. [105]. فصلنامه انتظار موعود، مقاله بررسی چند حدیث شبههناک درباره آفتاب عالمتاب، ص 110، سال چهارم، شماره 14. [106]. سوره حجرات، آیه 9. [107]. شیخ طوسی، الخلاف، ج5، ص 340؛ قاضی بن براج، المهذب، ج1، ص 322؛ علامه حلی، منتهی المطلب، ج2، ص 982 و… [108]. شرف الدین استرآبادی، تأویل الاآیات الظاهرۀ فی العترۀ، الطاهرۀ، ج2، ص 540. [109]. سوره صف، آیه 9. [110]. سوره انبیاء، آیه 105. [111]. سوره نور، آیه 55. [112]. سوره یوسف، آیه 106. [113]. محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج2، ص 66.