همه ما با دیدن این کلیپ خندیدیم. اما واقعیت این است که مملکت ما دقیقا بر اساس همین رویکرد و با همین منطق اداره میشود. اکثر ما ایرانیان در هر پست و مقامی که باشیم تا نوک دماغمان را بیشتر نمیبینیم. فرقی هم ندارد که کشاورز سیب زمینی کار اردبیلی باشیم، یا جراح متخصص، بنّای ساختمان، مدیر کل، استاد دانشگاه، دیپلمات ارشد و یا آخوند حوزه علمیه.
جراح متخصصی را میشناسم که در عمل جراحی کیسه صفرا خیلی حرفهای شده بود. تا اینجای کار ایرادی نداشت؛ مشکل این بود که جراح ما هر چند سال یک بار که به سمت ریاست بیمارستان یک شهر کوچک میرسید نمیدانم چرا در همان مدت آمار جراحی کیسه صفرا در اون منطقه چند برابر میشد؟!
علت یک دعوای همیشگی بین بنّاها این است که هر کدام تا فرصت پیدا کنند کار استاد دیگر را انجام میدهند. مثلا اگر نجّار ساختمانی با صاحبکار دوست شود پیشنهاد میکند؛ نما و کف و راهپله و دوپوش حمام و آشپزخانه و هرچیزی که بشود را چوبی کار کنند و برعکس اگر آجرکار، کاشیکار، سیمانکار و یا گچکار به صاحبکار نزدیک شوند تا جای ممکن همه جا رو آجر، کاشی، سیمان و یا گچ میکنند.
چند سال پیش در اداره کل روابطعمومی کار میکردم. فرد فرهیختهای، که تخصصش عکاسی و سمتش دبیر انجمن عکاسان بود، مدیر کل دفتر شد. درست حدس زدید تا ایشون حضور داشتند تمام اعتبار و انرژی اداره صرف حوزه عکاسی شد تا جایی که نمایشگاه عکس زلزله بم برگزار کردیم. شک نکنید این فرد اگه مدیر کل دفتر ترویج کشاورزی یا توسعه میدانهای گازی هم بشود بازهم نمایشگاه عکس برگزار میکند.
نگاه کنید ببینید اساتید، روشنفکران و دیپلماتهای ما کجا مدرک گرفته و دوره دیدهاند؛ بعد متوجه میشوید چرا سنگ کشور خاصی رو به سینه میزنند. استاد عزیزی که رفته فرانسه، انگلیس یا آلمان درس خوانده انتظار دارد تمام اصول آموزش نعل به نعل مثل کشور محل تحصیلش باشد. دیپلمات ایرانی هم تا ابد الگو و تجربیات کشوری که در آن مامور بوده را قرقره میکند و حتی انتظار دارد فقط با اون کشور رابطه داشتهباشیم.
همین درسخواندههای حوزه علمیه، اگه زمینه فراهم باشد، مدعی هستند: زلزله را پیشبینی میکنند، جلوی سیل و بحرانها را میگیرند، دانش آموزان را تربیت میکنند، و با چسباندن یک پسوند «اسلامی» بر زمین و زمان مدعی مدیریت و اقتصاد و بانکداری و طب و روانشناسی و حتی اتوموبیل اسلامی هم میشوند.
سی و سه سال است جنگ تمام شده، برادر عزیزمان بازم میگه: من سربازم و هر سازمان و وزارتخانه و نهاد و موسسهای که قسمت بشه به آن سنگر میروم. البته تا هم تشریف بردند در نخستین اقدام؛ تاسیس یک قرارگاه با هدف شناسایی نقشههای دشمن و شبیخون زدن به مشکلات و موانع را تجویز میکنند.
اگر مسیر شغلی اکثر مدیران ارشد دولتی را رصد کنید خواهید دید در هر مدتی که یکجا پست و مقامی گرفتهاند همیشه چندتا اتوبوس دوست و فامیل را هم با خود بردهاند. فرقی ندارد قبلا در شرکت نفت بودهاند و حالا به کمیتهامداد میروند؛ معتمدین و همولایتیها همیشه تشریف دارند. وضع شرکتهای خصوصی هم از این بهتر نیست تا نورچشمیهای فامیل بیکار باشند، نوبت به شایستهها نخواهد رسید.
ما که حال و روزمان اینست چرا به برنامه آن کشاورز سیبزمینی کار خندیدیم؟
دویست و پنجاه سال پیش، مونتسکیو گفته بود: «هیچ اشکالی ندارد که آشپزی بخواهد حاکم باشد مشروط بر اینکه با شاطر و کبابپز و ماهیتابه و کفگیر نخواهد مملکتداری کند.»
دکتر نظام بهرامی کمیل