۱۳۹۵/۰۹/۰۹
–
۴۴۲ بازدید
۱-) منظور از برهان الهی در ایه ۲۴ ضرت یوسف چیست؟۲-) چند نمونه در خصوص موضوع اهم و مهم بر اساس روایات و منابع معتبر خواستار می باشم.
به نام خدا و با سلام وتشکر از ارتباطتان با این مرکز!پاسخ پرسش 1) پاسخ این پرسش را می توانید در تفسیر نمونه، ج 9، ص: 374 مشاهده نمایید که قسمتی از آن را آورده ایم:
منظور از برهان پروردگار چیست؟
برهان در اصل مصدر بره به معنى سفید شدن است، و سپس به هر گونه دلیل محکم و نیرومند که موجب روشنایى مقصود شود، برهان گفته شده است، بنا بر این برهان پروردگار که باعث نجات یوسف شد، یک نوع دلیل روشن الهى بوده است که مفسران در باره آن احتمالات زیادى داده اند، از جمله:
1- علم و ایمان و تربیت انسانى و صفات برجسته.
2- آگاهى او نسبت به حکم تحریم زنا.
3- مقام نبوت و معصوم بودن از گناه.
4- یک نوع امداد و کمک الهى که بخاطر اعمال نیکش در این لحظه حساس به سراغ او آمد.
5- از روایتى استفاده مى شود که در آنجا بتى بود، که معبود همسر عزیز محسوب مى شد، ناگهان چشم آن زن به بت افتاد، گویى احساس کرد با چشمانش خیره خیره به او نگاه مى کند و حرکات خیانت آمیزش را با خشم مى نگرد، برخاست و لباسى به روى بت افکند، مشاهده این منظره طوفانى در دل یوسف پدید آورد، تکانى خورد و گفت: تو که از یک بت بى عقل و شعور و فاقد حس و تشخیص، شرم دارى، چگونه ممکن است من از پروردگارم که همه چیز را مى داند و از همه خفایا و خلوتگاهها با خبر است، شرم و حیا نکنم؟.
این احساس، توان و نیروى تازه اى به یوسف بخشید و او را در مبارزه شدیدى که در اعماق جانش میان غریزه و عقل بود کمک کرد، تا بتواند امواج سرکش غریزه را عقب براند « نور الثقلین جلد 2 صفحه 422 و تفسیر قرطبى صفحه 3398 جلد پنجم.».
در عین حال هیچ مانعى ندارد که تمام این معانى یک جا منظور باشد زیرا در مفهوم عام برهان همه جمع است، و در آیات قرآن و روایات، کلمه برهان به بسیارى از معانى فوق اطلاق شده است.
اما روایات بى مدرکى که بعضى از مفسران نقل کرده اند که مى گوید یوسف تصمیمش را بر گناه گرفته بود که ناگهان در یک حالت مکاشفه جبرئیل یا یعقوب را مشاهده کرد، که انگشت خود را با دندان مى گزید، یوسف این منظره را دید و عقب نشینى کرد، اینگونه روایات که هیچ سند معتبرى ندارد، به روایات اسرائیلى میماند که زائیده مغزهاى انسانهاى کوتاه فکرى است که هرگز مقام انبیاء را درک نکرده اند.
در حدیثى از امام على بن موسى الرضا ع ،در عبارت بسیار فشرده و کوتاهى آنجا که مامون خلیفه عباسى از امام مى پرسد آیا شما نمى گوئید پیامبران معصومند؟ فرمود آرى، گفت: پس این آیه قرآن تفسیرش چیست؟ وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ. امام فرمود:لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ و لو لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ لهم بها کما همت به، لکنه کان معصوما و المعصوم لا یهم بذنب و لا یاتیه. .. فقال المامون للَّه درک یا ابا الحسن!: همسر عزیز تصمیم به کامجویى از یوسف گرفت، و یوسف نیز اگر برهان پروردگارش را نمى دید، همچون همسر عزیز مصر تصمیم مى گرفت، ولى او معصوم بود و معصوم هرگز قصد گناه نمى کند و به سراغ گناه هم نمى رود مامون (از این پاسخ لذت برد) و گفت: آفرین بر تو اى ابو الحسن! « تفسیر نور الثقلین جلد 2 صفحه 421.»
پاسخ پرسش 2 )
دو نمونه در خصوص موضوع اهم و مهم:
1- ( تفسیر آسان، ج 10، ص: 382 )و (تفسیر نمونه، ج 12، ص: 506) مأموریت خضر در نظام تشریع بود یا تکوین؟:
مهمترین مسئله اى که دانشمندان بزرگ را در داستان حضرت موسی و حضرت خضر، بخود مشغول ساخته ماجراهاى سه گانه اى است که این مرد عالم در برابر موسى انجام داد.
و موسى چون از باطن امر آگاه نبود لذا زبان به اعتراض گشود، ولى بعدا که توضیحات استاد را شنید قانع شد. سؤال این است که آیا واقعا مى توان اموال کسى را بدون اجازه او معیوب کرد، به خاطر اینکه غاصبى آنرا نبرد و آیا مى توان نوجوانى را به خاطر کارى که در آینده انجام مى دهد مجازات کرد!؟ و آیا لزومى دارد که براى حفظ مال کسى ما مجانا زحمت بکشیم و بیگارى کنیم!؟.
در برابر این سؤال دو راه در پیش داریم:
نخست اینکه اینها را با موازین فقهى و قوانین شرع تطبیق دهیم. همانگونه که گروهى از مفسران این راه را پیموده اند. نخستین ماجرا را منطبق بر قانون (اهم و مهم) دانسته اند و گفته اند: حفظ مجموعه کشتى مسلما کار اهمى بوده در حالى که حفظ آن از آسیب جزئى چیز زیادى نبوده. یا به تعبیر دیگر: خضر در اینجا (دفع افسد به فاسد) کرده. به خصوص اینکه رضایت باطنى صاحبان کشتى را در صورتى که از این ماجرا آگاه مى شدند ممکن بود پیش بینى کرد (و به تعبیر فقهى خضر در این کار اذن فحوی داشت) در مورد آن نوجوان: این گروه از مفسران اصرار دارند که او حتما بالغ بوده و مرتد، و یا حتى مفسد. و به این جهت و به خاطر اعمال فعلیش جایز القتل بوده است. و اگر خضر در کار خود استناد به جنایات او در آینده مى کند به خاطر آن است که مى خواهد بگوید: این جنایتکار نه تنها فعلا مشغول به این کار بلکه در آینده نیز جنایتهاى بزرگترى را مرتکب خواهد شد. پس کشتن او طبق موازین شرع به اعمال فعلیش جایز بوده است. اما در مورد سوم: هیچکس نمى تواند به کسى ایراد کند که چرا فدا- کارى و ایثار در حق دیگرى مى کنى، و اموال او را از ضایع شدن با بیگارى خود حفظ مى نمائى؟ ممکن است این ایثار واجب نباشد، ولى مسلما کار خوبى است، و شایسته تحسین. بلکه ممکن است در پاره اى از موارد به سر حد وجوب برسد، مثل اینکه اموال عظیمى از کودک یتیمى در معرض تلف بوده باشد و با زحمت مختصرى بتوان جلو ضایع شدن آنرا گرفت، بعید نیست در چنین موردى این کار واجب باشد.
2- اصل اهمّ و مهمّ را باید مراعات کرد. احترام به وصیّت مهمّ است، ولى رفع فتنه و اصلاح امور مسلمین مهمّ تر است:
آنچه در اسلام ممنوع شده، تغییر و تبدیل وصیّت هاى صحیح است، ولى اگر وصیّت سبب فتنه مى شود و یا خلاف موازین شرع بود، تغییر آن اشکال ندارد! در سوره بقره 182 : (فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَیْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ). هر گاه وصى، بیم انحرافى در وصیت کننده داشته باشد- خواه این انحراف ناآگاهانه باشد یا عمدى و آگاهانه- و آن را اصلاح کند گناهى بر او نیست (و مشمول قانون تبدیل وصیت نمى باشد) خداوند آمرزنده و مهربان است
چنان که اگر وصیّت کننده بیش از یک سوم اموالش را وصیّت کند، مى توان آن مقدار را کم نمود، اگر سفارش به گناه کرد، مى توان وصیّت را تغییر داد، یا اگر عمل به وصیّت ایجاد فتنه و فساد مى کند، مى توان زیر نظر حاکم اسلامى در وصیّت تغییراتى داد. به هر حال در اسلام بن بست وجود ندارد و چون مسیر تمام اعمال رسیدن به تقواست، مى توان بر اساس تقوا تمام موارد ضد تقوا را اصلاح کرد.
منظور از برهان پروردگار چیست؟
برهان در اصل مصدر بره به معنى سفید شدن است، و سپس به هر گونه دلیل محکم و نیرومند که موجب روشنایى مقصود شود، برهان گفته شده است، بنا بر این برهان پروردگار که باعث نجات یوسف شد، یک نوع دلیل روشن الهى بوده است که مفسران در باره آن احتمالات زیادى داده اند، از جمله:
1- علم و ایمان و تربیت انسانى و صفات برجسته.
2- آگاهى او نسبت به حکم تحریم زنا.
3- مقام نبوت و معصوم بودن از گناه.
4- یک نوع امداد و کمک الهى که بخاطر اعمال نیکش در این لحظه حساس به سراغ او آمد.
5- از روایتى استفاده مى شود که در آنجا بتى بود، که معبود همسر عزیز محسوب مى شد، ناگهان چشم آن زن به بت افتاد، گویى احساس کرد با چشمانش خیره خیره به او نگاه مى کند و حرکات خیانت آمیزش را با خشم مى نگرد، برخاست و لباسى به روى بت افکند، مشاهده این منظره طوفانى در دل یوسف پدید آورد، تکانى خورد و گفت: تو که از یک بت بى عقل و شعور و فاقد حس و تشخیص، شرم دارى، چگونه ممکن است من از پروردگارم که همه چیز را مى داند و از همه خفایا و خلوتگاهها با خبر است، شرم و حیا نکنم؟.
این احساس، توان و نیروى تازه اى به یوسف بخشید و او را در مبارزه شدیدى که در اعماق جانش میان غریزه و عقل بود کمک کرد، تا بتواند امواج سرکش غریزه را عقب براند « نور الثقلین جلد 2 صفحه 422 و تفسیر قرطبى صفحه 3398 جلد پنجم.».
در عین حال هیچ مانعى ندارد که تمام این معانى یک جا منظور باشد زیرا در مفهوم عام برهان همه جمع است، و در آیات قرآن و روایات، کلمه برهان به بسیارى از معانى فوق اطلاق شده است.
اما روایات بى مدرکى که بعضى از مفسران نقل کرده اند که مى گوید یوسف تصمیمش را بر گناه گرفته بود که ناگهان در یک حالت مکاشفه جبرئیل یا یعقوب را مشاهده کرد، که انگشت خود را با دندان مى گزید، یوسف این منظره را دید و عقب نشینى کرد، اینگونه روایات که هیچ سند معتبرى ندارد، به روایات اسرائیلى میماند که زائیده مغزهاى انسانهاى کوتاه فکرى است که هرگز مقام انبیاء را درک نکرده اند.
در حدیثى از امام على بن موسى الرضا ع ،در عبارت بسیار فشرده و کوتاهى آنجا که مامون خلیفه عباسى از امام مى پرسد آیا شما نمى گوئید پیامبران معصومند؟ فرمود آرى، گفت: پس این آیه قرآن تفسیرش چیست؟ وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ. امام فرمود:لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ و لو لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ لهم بها کما همت به، لکنه کان معصوما و المعصوم لا یهم بذنب و لا یاتیه. .. فقال المامون للَّه درک یا ابا الحسن!: همسر عزیز تصمیم به کامجویى از یوسف گرفت، و یوسف نیز اگر برهان پروردگارش را نمى دید، همچون همسر عزیز مصر تصمیم مى گرفت، ولى او معصوم بود و معصوم هرگز قصد گناه نمى کند و به سراغ گناه هم نمى رود مامون (از این پاسخ لذت برد) و گفت: آفرین بر تو اى ابو الحسن! « تفسیر نور الثقلین جلد 2 صفحه 421.»
پاسخ پرسش 2 )
دو نمونه در خصوص موضوع اهم و مهم:
1- ( تفسیر آسان، ج 10، ص: 382 )و (تفسیر نمونه، ج 12، ص: 506) مأموریت خضر در نظام تشریع بود یا تکوین؟:
مهمترین مسئله اى که دانشمندان بزرگ را در داستان حضرت موسی و حضرت خضر، بخود مشغول ساخته ماجراهاى سه گانه اى است که این مرد عالم در برابر موسى انجام داد.
و موسى چون از باطن امر آگاه نبود لذا زبان به اعتراض گشود، ولى بعدا که توضیحات استاد را شنید قانع شد. سؤال این است که آیا واقعا مى توان اموال کسى را بدون اجازه او معیوب کرد، به خاطر اینکه غاصبى آنرا نبرد و آیا مى توان نوجوانى را به خاطر کارى که در آینده انجام مى دهد مجازات کرد!؟ و آیا لزومى دارد که براى حفظ مال کسى ما مجانا زحمت بکشیم و بیگارى کنیم!؟.
در برابر این سؤال دو راه در پیش داریم:
نخست اینکه اینها را با موازین فقهى و قوانین شرع تطبیق دهیم. همانگونه که گروهى از مفسران این راه را پیموده اند. نخستین ماجرا را منطبق بر قانون (اهم و مهم) دانسته اند و گفته اند: حفظ مجموعه کشتى مسلما کار اهمى بوده در حالى که حفظ آن از آسیب جزئى چیز زیادى نبوده. یا به تعبیر دیگر: خضر در اینجا (دفع افسد به فاسد) کرده. به خصوص اینکه رضایت باطنى صاحبان کشتى را در صورتى که از این ماجرا آگاه مى شدند ممکن بود پیش بینى کرد (و به تعبیر فقهى خضر در این کار اذن فحوی داشت) در مورد آن نوجوان: این گروه از مفسران اصرار دارند که او حتما بالغ بوده و مرتد، و یا حتى مفسد. و به این جهت و به خاطر اعمال فعلیش جایز القتل بوده است. و اگر خضر در کار خود استناد به جنایات او در آینده مى کند به خاطر آن است که مى خواهد بگوید: این جنایتکار نه تنها فعلا مشغول به این کار بلکه در آینده نیز جنایتهاى بزرگترى را مرتکب خواهد شد. پس کشتن او طبق موازین شرع به اعمال فعلیش جایز بوده است. اما در مورد سوم: هیچکس نمى تواند به کسى ایراد کند که چرا فدا- کارى و ایثار در حق دیگرى مى کنى، و اموال او را از ضایع شدن با بیگارى خود حفظ مى نمائى؟ ممکن است این ایثار واجب نباشد، ولى مسلما کار خوبى است، و شایسته تحسین. بلکه ممکن است در پاره اى از موارد به سر حد وجوب برسد، مثل اینکه اموال عظیمى از کودک یتیمى در معرض تلف بوده باشد و با زحمت مختصرى بتوان جلو ضایع شدن آنرا گرفت، بعید نیست در چنین موردى این کار واجب باشد.
2- اصل اهمّ و مهمّ را باید مراعات کرد. احترام به وصیّت مهمّ است، ولى رفع فتنه و اصلاح امور مسلمین مهمّ تر است:
آنچه در اسلام ممنوع شده، تغییر و تبدیل وصیّت هاى صحیح است، ولى اگر وصیّت سبب فتنه مى شود و یا خلاف موازین شرع بود، تغییر آن اشکال ندارد! در سوره بقره 182 : (فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَیْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ). هر گاه وصى، بیم انحرافى در وصیت کننده داشته باشد- خواه این انحراف ناآگاهانه باشد یا عمدى و آگاهانه- و آن را اصلاح کند گناهى بر او نیست (و مشمول قانون تبدیل وصیت نمى باشد) خداوند آمرزنده و مهربان است
چنان که اگر وصیّت کننده بیش از یک سوم اموالش را وصیّت کند، مى توان آن مقدار را کم نمود، اگر سفارش به گناه کرد، مى توان وصیّت را تغییر داد، یا اگر عمل به وصیّت ایجاد فتنه و فساد مى کند، مى توان زیر نظر حاکم اسلامى در وصیّت تغییراتى داد. به هر حال در اسلام بن بست وجود ندارد و چون مسیر تمام اعمال رسیدن به تقواست، مى توان بر اساس تقوا تمام موارد ضد تقوا را اصلاح کرد.