عصراسلام: سال ۱۲۷۷ ه.ق ،قحطی بزرگی در ایران روی داد تا حدی که مردم و بخصوص زنان را به شورش واداشت. در این قحطی مانند دیگر قحطیهای دوره قاجار مردم به سرعت به افزايش قيمت ها واكنش نشان دادند و چون راهی براي ارتباط مردم و حكومت وجود نداشت، مردم گرسنه و خشمگین ،تنها شیوه اعلام نارضایتی خود را در برپاكردن بلوا و شورش جست وجو مي كردند، زیرا نان خوراك اصلي مردم بود و گراني نان، گرسنگي بخش وسيعي از جامعه را در پي داشت. حكومت هم در حد امکان به سركوب بلواها مي پرداخت و هنگامي كه توان مقابله با بلوا را نداشت، عقب مينشست و برای آرام کردن مردم عاصی به عزل حكام يا ديوانياني دست می زد كه مديريت آرد و نان را برعهده داشتند.۱
دکتر هینریش بروگش مستشرق معروف آلمانی که به قول خودش به “دربار سلطان صاحبقران ” سفری داشته در مورد قحطی سال ۱۲۷۷ ه.ق نقل می کند که ، ازهمه طبقات مردم تهران خطرناکتر لوطیها و جاهلها هستند، آنها در زمان آرامش و ثبات زندگی خود را از راه قداره کشی و باجگیری تامین می کنند و در زمان شلوغی هم به جماعت مخالف ملحق شده و در لباس آنها به چاپیدن و غارت اموال مردم می پردازند، لوطیها کار ندارند، روزها یا خوابند یا در کوچه و بازار و سر گذرها به ولگردی مشغولند ولی شبها بیکار ننشسته دست به دزدی و قاچاق می زنند. از بین بردن آنها قاعدتاً نباید برای دولت و مقامات انتظامی کار دشواری باشد ولی مشکل اینجاست که بیشتر اوقات خود مقامات انتظامی هم با لوطیها شریک و همدست و باج بگیر از آنها هستند.چنانکه در اوایل ماه فوریه سال ۱۸۶۱ برابر با رجب ۱۲۷۷ ه.ق، بود که معلوم شدکلانتر تهران محمود خان که در حدود هفتاد سال داشت و از سی سالگی مشغول خدمات دیوانی شده بود، با دسته ای از لوطیها محرمانه ارتباط دارد و از آنها مرتب باج و رشوه می گیرد و در نتیجه متعرض اقداماتشان نمی شود.
وقتی مدارک ارتباط محمود خان کلانتر را ناصرالدین شاه دید، آنقدر عصبانی و خشمگین شد که دستور داد که سر محمود خان را در حضور خودش بِبُرّند، سپس جسد او را هم به دُم یک قاطر بستند و دور شهر برای عبرت دیگران گرداندند. البته این مجازاتی حولناک و وحشیانه بود، اما چاره ای نیست، در مقابل یک جنایت هولناک و وحشیانه باید مجازات سنگین و سخت هم باشد که موجب عبرت دیگران باشد . و دراین موارد فقط ترس و وحشت ا ست که ممکن است لوطیها و جنایتکاران را از کار خود باز دارد. البته ناگفته نماند که همراه محمود خان عده ای از لوطیان همدست او هم مجازات شدند. ( ۲بروگش ص۱۸۷).
از اینها که بگذریم گویا خانه محمود خان کلانتر از نظر دولت امن ترین مکان برای توقیفِ مخالفان بوده است، زیرا در سال ۱۲۶۷ در هنگامه شورش بابیان در زنجان به رهبری ملا محمد حجت وکشته شدن حجت به همراه یکهزار و نهصد تن از مریدانش ، خانواده او را به تهران آورده و در خانه محمود خان کلانتر مدتی توقیف و سپس همگی به شیراز تبعید شدند. ۳ همچنین قرة العین بابی معروف نیز از سال ۱۲۶۴ الی ۱۲۶۸حدود ۵ سال در طبقه فوقانی خانه محمد خان کلانتر توقیف بود، تا اینکه پس از تیراندازی بابیان به ناصرالدین شاه و صدور حکم قتل عام بابیان ، نیمه شبی او را از خانه محمود خان کلانتر بیرون آورده ، سوار بر اسب به باغ ایلخانی (محل کنونی بانک ملی) برده و در آنجا او را خفه و در چاهی انداختند. ۴
محمد خان کلانتر تهران که عاقبت سرش به باد رفت، چندین بار به خلعت و هدیه از طرف ناصرالدین شاه دست یازیده بود، بطور مثال در ماه ربیع الثانی ۱۲۷۱، به دریافت یک ثوب جبه کرمانی ۵ و در سال بعد به یک رشته حمایل سفید و یک ثوب جبه ترمه سرافراز گردیده بود.۶
روایات حاکی از آن است که محمود خان در اولین سالهای کلانتری خود از اعتبار ی در خور برخوردار بوده ، چنانچه در زمان صدارت امیر و سال ۱۲۶۷ مردم تهران به او از کثیفی تهران شکایت می برند و او مقرر می دارد که دو روز به دو روز نظافت انجام گیرد ۷. و موارد مشابه این در مورد او کم نیست. لذا این یادداشت مربوط به به باد رفتن سر کلانتر تهران در زمان شورش مردم و بلوای نان بود.آیا در پس این ماجرا رازی نهفته است ؟ یا همین بوده که نوشتهاند.
۱. ر.ک . دكتر داريوش رحمانيان ، دكتر مهدي ميركيايي، روزنامه دنياي اقتصاد > شماره ۳۶۵۴ ۲۶/۹/۹۴ صفحه ۳۰
۲. دکتر هینریش بروگش، سفری به دربار سلطان صاحبقران، ترجمه مهنس محمد حسین کرد بچه، تهران ،انتشارات اطلاعات ، ۱۳۸۹، ص۱۸۷
۳. مهدی بامداد ، شرح حال رجال ایران ، تهران ، زوار، ۱۳۷۱،ج ۳ ص ۴۲۸ -۴۲۹
۴. مهدی بامداد، همان، ج۱ ص۲۰۸
۵. روز نامه وقایع اتفاقیه هفتم رجب ۱۲۶۷
۶. محمد حسن خان اعتماد السلطنه، منتظم ناصری، به کوشش ، دکتر محمد اسماعیل رضوانی، تهران دنیای کتاب، ۱۳۶۷ ،ص ۱۷۸۲
۷. روزنامه وقایع اتفاقیه ۵ شعبان ۱۲۶۷
فاطمه قاضیها