۱۳۹۵/۰۲/۲۳
–
۷۸۸ بازدید
بزک کردن چهره رژیم پهلوی
کسی که عزت و استقلال کشور را به پای آمریکا ریخت و کاپیتولاسیون را به آنها هدیه داد،نامش محمد رضا پهلوی بود.کسی که بزرگترین افتخارش حفظ منافع آمریکا در منطقه بود و زمینه حضور 80 هزار مستشار نظامی و اداری امریکا که بر همه ارگان های کشورمان سلطه داشتند را فراهم نمود،نامش محمد رضا پهلوی بود کسی که سخن درباره فساد اخلاقی وبی بند وباری او مثنوی هفتاد من خواهد شد محمدرضا پهلوی بود و… کافی است نگاهی به کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، تهران: اطلاعات، 1370 و شت پرده تخت طاووس , مفاسد اخلاقی خاندان پهلوی, شهلابختیاری , تهران : مرکز اسناد انقلاب اسلامی و مفاسد اخلاقی شاه و خاندانش، گروه پژوهش، تهران: جهان کتاب،1379، داشته باشید . یکی از روان شناسان فرانسوی که جزء پزشکان خانوادگی پهلوی بود در مورد علت گرایش شدید شاه به انحرافات جنسی می نویسد: «رضا شاه با روحیه قلدری و دیکتاتوری که داشت محمدرضا را در کودکی از خانواده دور کرد و توسط مربیان خشن فرانسوی و آلمانی در سوئیس بزرگ شد و مجموعه این وقایع در رفتار و آینده او اثر مخربی بر جای گذاشت او بعدها کوشید کمبود محبت نهادینه شده در جسم و جان خود را ضمن معاشرت های افراطی با زنان گوناگون جبران نماید.»( مجموعه مقالات، سقوط، بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، 1384، ص 697) نامش محمد رضا پهلوی بود کسی که با بی لیاقتی تمام بحرین را در قبال خشنودی قدرتهای بزرگ از ایران جدا نمود . نامش محمد رضا پهلوی بود کسی که اعتقادی به باورهای دینی نداشت و فرح پهلوی در مصاحبه ای با رادیو لس آنجلس به مناسب سالروز سقوط رژیم پهلوی درباره مذهب شاه و اعتقادات مذهبی او گفت: «شاه اعتقادات مذهبی نداشت و به خصوص در این سالهای آخر حکومتش که مرتبا مورد مدح و چاپلوسی قرار می گرفت به شدت بی دین شده بود و حتی بدش نمی آمد که توصیه امیر عباس هویدا را به کار ببندد (هویدا از شاه خواسته بود تا رسمیت دین اسلام را لغو و به بهائیان اجازه فعالیت گسترده بدهد) اما از مردم به شدت می ترسید و وحشت داشت که مردم علیه وی دست به شورش بزنند به همین خاطر از هویدا خواست تا دولت در خفا وسیله رشد بهائیان را فراهم کند.»( مجموعه مقالات، سقوط، پیشین، ص 692) نامش محمد رضا پهلوی بود کسی که عامل حضور بیش از 200 بهائی در بین مقامات ارشد کشور (بطوریکه از کابینه 12 نفری هویدا 9 نفربهائی بودند: از جمله : خود هویدا،صنیعی وزیرجنگ، خسروانی وزیر کار، شاهقلی وزیر بهداری، روحانی وزیر کشاورزی، پارسای وزیر اموزش و پرورش،) عبدالکریم ایادی پزشک مخصوص شاه، ثابتی معاون ساواک ، بود . نامش محمد رضا پهلوی بود که بخش زیادی از درآمدهای کشور را صرف خرید تسلیحات نظامی برای کشور می کرد ، آن هم نه در راستای قدرت کشور ، بلکه در راستای منافع آمریکا . علینقی عالیخانی به صراحت به این مسئله اشاره دارد: «هزینه نظامی ایران در سالهای واپسین شاهنشاهی به راستی سرسامآور بود و در 1977 (56-1355) به 6/10 درصد تولید ناخالص ملی رسید. در حالی که این درصد در فرانسه 9/3، در انگلستان 8/4، در ترکیه 5/5 و در عراق 7/8 بود. در آن سال ایران با همه همسایگان خود- از جمله عراق- روابط دوستانهای داشت و مورد هیچگونه خطر مستقیم از هیچ سو نبود و در نتیجه چنین هزینه چشمگیر نظامی را به هیچ وجه نمیتوان توجیه کرد.» (یادداشتهای اسدالله علم، جلد اول، ص84) این در حالی است که شاه برای توجیه هزینههای سرسامآور نظامی، در کتابش عنوان میکند: «معنی سیاست دقیق استقلال ما این بود که به تسلیحات و ارتش احتیاج داشتیم. میخواستیم طوری مسلح شویم که امنیت ما در آن بخش از جهان اقتضاء میکرد.» (پاسخ به تاریخ ، ص261) شاه اگرچه سعی دارد نظامیگری پرهزینه و ویرانگر خود را سیاستی مستقل و به منظور حفظ امنیت ملی ایران قلمداد کند، اما واقعیات تاریخی، این تلاش او را ناکام میگذارند. گذشته از وابستگی رژیم پهلوی به انگلیس و سپس آمریکا، پس از تصمیم انگلیس به خارج کردن نیروهای نظامیاش از منطقه خلیجفارس در سال 1971، نوعی خلأ قدرت در این منطقه به وجود میآمد که با توجه به حضور برخی رژیمهای چپگرا مانند عراق، سوریه و مصر، نگرانیهایی را برای بلوک غرب به رهبری آمریکا دامن میزد. از سوی دیگر اگرچه تهدید بالفعلی از جانب شوروی احساس نمیشد، اما به هر حال سیاست غرب برای حفظ و تقویت پرده آهنین گرداگرد بلوک شرق، از جمله مرزهای جنوبی اتحاد جماهیر شوروی، کماکان به عنوان یک ضرورت اجتنابناپذیر دنبال میشد. در همین زمان، آمریکا به شدت در ویتنام گرفتار آمده بود و تلفات و خسارات سنگینی را متحمل میگردید. بیتردید ماجرای ویتنام و آثار و تبعات نظامی، اقتصادی و سیاسی آن برای دولتمردان آمریکایی، تجربهای بس گرانبها به حساب میآمد و چه بسا برمبنای همین تجربه بود که پس از خروج نیروهای نظامی انگلیس از خلیجفارس، آنها سیاست جدیدی را برای حفظ موقعیت خویش در این منطقه به کار بستند. «دکترین نیکسون» در چارچوب این سیاست جدید ایالات متحده طرحریزی شد و به اجرا درآمد: «به باور «نیکسون»، اصل اساسی این سیاست آن بود که کشورهای مورد نظر بتوانند در مناطق از پیش تعیین شده، امنیت خویش را حفظ کنند. بدین ترتیب، اصطلاح «صلح در خلال همیاری» به محور استراتژی آمریکا تبدیل میشود. کشورهای متحد و دوست آمریکا با فراهم آوردن عوامل انسانی و تأمین هزینهها و ایالات متحده با فراهم آوردن امکانات و وسایل لازم، معادلهای برقرار میکردند که براساس آن، امنیت منطقه حفظ میشد. این مسئله، در کنار فشار شرکتهای بزرگ تولید کننده تسلیحات و تجهیزات نظامی، نشان دهنده تهاجم اقتصادی در صادرات محصولات نظامی است.» (حمیدرضا ملکمحمدی، از توسعه لرزان تا سقوط شتابان، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص172) به این ترتیب آمریکاییها که درچارچوب سیاستهای امپریالیستی و سلطهجویانه خود، در پی حفظ و تحکیم موقعیت خویش در اقصی نقاط جهان بودند، به جای آن که طبق روشهای پیشین، خود مستقیماً به این امر مبادرت کنند، این وظیفه را برعهده وابستگان منطقهای خویش نهادند. اتخاذ این سیاست، منافع بیشماری برای آمریکا داشت. از این پس کلیه هزینههای مالی لازم و نیز تدارک نیرو و تجهیزات، برعهده «ژاندارمهای وابسته منطقهای» قرار میگرفت و در مقابل، آمریکا متعهد میشد این کشورها به هر میزان که اسلحه و تجهیزات بخواهند در اختیار آنها قرار دهد. در چارچوب این دکترین بود که شاه به عنوان ژاندارم آمریکا در منطقه برگزیده شد و سیل تسلیحات و تجهیزات و مستشاران نظامی، در قبال تأمین و پرداخت هزینه آنها، راهی ایران گردید. درست پس از آغاز این مرحله است که ناگهان قیمت نفت در جهان رو به افزایش میگذارد و پول کافی در اختیار شاه برای تأمین هزینههای بسیار سنگین این طرح قرار میگیرد. از آنجا که دکترین نیکسون و پیامدهای آن برای ایران و معادلات قدرت در منطقه خلیجفارس، معروفتر از آن است که شاه بتواند آن را نادیده بگیرد، به ناگزیر اشاراتی را به آن البته در قالب عبارات و واژههای حساب شده دارد، اما همین مقدار نیز میتواند برای خوانندگان کتاب بیانگر حقایقی باشد: «پیش از آن که نیکسون به ریاستجمهوری برسد، در تهران با هم مذاکرات مفصلی داشتیم، و معلوم شد که درباره بسیاری از اصول ساده ژئوپولتیک با یکدیگر توافق داریم. مثلاً: هر ملتی باید در پی اتحاد با «متحدان طبیعیاش» باشد، یعنی کشورهایی که با علائق مشترک و دائمی به آنها وابسته است.» ( پاسخ به تاریخ ، ص286)پرواضح است که منظور شاه از «اصول ساده ژئوپولتیک» همان دکترین نیکسون و منظورش از ضرورت «اتحاد با متحدان طبیعیاش»، توجیه وابستگی خود به ایالات متحده آمریکاست. آنچه بیش از همه در این زمینه جای تأسف دارد این که تمامی مخارج و هزینههای سنگین بار شده بر ملت ایران، در حقیقت در جهت تأمین منافع کلان آمریکا و پیشبرد سیاستهای جهانی آن بود. قبل از هر سخن دیگری در توضیح این موضوع باید گفت شاه خود در این کتاب، به این مسئله اعتراف دارد: «ارتش ما در واقع قادر بود در این ناحیه، که برای غرب اهمیت استراتژیک فوقالعادهای دارد، هرگونه «ناآرامی محلی» را متوقف یا در نطفه خفه کند.» (همان ، ص266) به این ترتیب دیگر لازم نبود آمریکا آنگونه که برای سرکوب «ناآرامی محلی» در منطقه آسیای جنوب شرقی، وارد ویتنام شده و در آنجا گرفتار آمده بود، در این منطقه نیز وارد عمل شود؛ چرا که شاه وظیفه در نطفه خفه کردن هرگونه « ناآرامی محلی» را عهدهدار گردیده بود. این احساس وظیفه شاه، طبعاً از وابستگی رژیم پهلوی به آمریکا نشئت میگرفت. مارگ گازیوروسکی در کتاب خویش تحت عنوان «سیاست خارجی آمریکا و شاه»، به بررسی این رابطه پرداخته است و مینویسد: «سیاستگذاران ایالات متحد، کودتای 1953 را برای بازگرداندن ثبات سیاسی به کشوری که آن را برای استراتژی جهانی آمریکا در مقابله با اتحاد شوروی حیاتی میانگاشتند، ترتیب داده بودند… رابطه دست نشاندگی بین ایران و آمریکا در آغاز بخشی از استراتژی «نگاه نو» حکومت آیزنهاور بود. «نگاه نو» که در بررسی شماره 2/162- NSC شورای امنیت ملی در تاریخ نوامبر 1953 مطرح شد تلاشی برای بازیابی ابتکار عمل در رویارویی جهانی با اتحاد شوروی و در عین حال کاهش هزینههای دفاعی آمریکا بود… از دیدگاه سیاستگذاران آمریکا، جایگاه ایران در خط شمالی خاورمیانه آن را برای دفاع از آن منطقه، برای دفاع مقدم از منطقه مدیترانه، و به عنوان پایگاهی برای حملههای هوایی یا زمینی به درون اتحاد شوروی، حیاتی میساخت. منابع نفت ایران و دیگر کشورهای خلیج فارس برای بازسازی اروپای غربی و برای توانایی غرب در دوام آوردن در یک جنگ طولانی، حیاتی بودند. اگر جنگ فراگیری هم در کار نبود، ایران به عنوان پایگاهی برای هدایت عملیات جمعآوری اطلاعات علیه شوروی، جاسوسی آن سوی مرز و همچنین، از 1957، مراقبت الکترونیک تجهیزات آزمون موشک شوروی در آسیای مرکزی ارزشمند بود.» (مارک.ج. گازیوروسکی، سیاست خارجی آمریکا و شاه، ترجمه فریدون فاطمی، تهران، نشر مرکز، 1371، ص165-164) بله این محمد رضا پهلوی بود به نظر می رسد چهره رژیم پهلوی به قدری کریه و زشت است که هر گونه تلاش برای بازسازی آن ، بی فایده بوده و راه به جایی نخواهد برد . صرف نظر از افرادی که نادانسته ، برخی از اقدامات صورت گرفته در زمان شاه را بدون توجه به ماهیت آن به عنوان شواهدی بر پیشرفت و توسعه کشور و خدمت این رژیم بر می شمرند ، برخی از جریان ها چنین رویکردی را با هدف تطهیر چهره رژیم پهلوی و سرپوش گذاشتن بر خیانت های آن به کشور و مردم و زیر سؤال بردن انقلاب اسلامی دنبال می کنند .به طور خاص پس از پیروزی انقلاب اسلامی، یک جریان تاریخنگاری فعال ظهور کرد که به پشتوانه حضور در محافل آکادمیک اروپا و آمریکا و برخورداری از ماهنامهها و فصلنامههای پژوهشی به تحریف تاریخ انقلاب و تطهیر رژیم پهلوی روی آورد. نمونه آثاراین طیف نیز به فارسی ترجمه شده که کتاب «در دامگه حادثه» خاطرات پرویز ثابتی، «معمای هویدا» نوشته دکتر «عباس میلانی» و تاریخ شفاهی دانشگاه «هاروارد» درباره ایران و انقلاب می توان اشاره کرد . این جریان که پیوندهای نزدیکی با سلطنتطلبان و بهائیان دارد، چند سالی است که به حیطه مستند سازی تاریخی – سیاسی در شبکه های ماهواره ای وارد شده و برای مثال، مستند «ده شب گوته» یا «از تهران تا قاهره» و اخیراً نیز مستند «انقلاب ۵۷» از تولیدات آنهاست. چنین کوششهایی با هدف «بزک کردن چهره رژیم پهلوی» نزد مردم و ارایه چهره ای مناسب و طرفدار پیشرفت و توسعه کشوراز آن و سرپوش نهادن بر جنایات ها و خیانت های آن و زیر سؤال بردن انقلاب اسلامی ، صورت می گیرد. کتاب « پاسخ به تاریخ»که توسط شاه نگاشته شده را می توان آغاز گر چنین جریانی دانست. گرچه ما وجود برخی مفاسد اخلاقی ، اجتماعی و اقتصادی را در کشور انکار نمی کنیم ، اما نادیده گرفتن دستاوردها و اقدامات ارزشمند نظام جمهوری اسلامی و پیشرفت های علمی در عرصه های مختلف نظامی ، پزشکی ، هسته ای ، هوا وفضا ، الکترونیک ، نانو و… را دور از انصاف می دانیم و معتقدیم هر گونه ارزیابی و قضاوت منصفانه در مورد وضعیت کشور باید با توجه به مجموعه نقاط قوت و ضعف بدون هر گونه بزرگ نمایی باشد .