۱۳۹۵/۰۳/۱۳
–
۱۱۹۹ بازدید
عالم برزخ چه عالمى است؟ آیا جسم هم در عالم برزخ است یا فقط روح انسان در این عالم است؟
عالم برزخپرسش 17 . عالم برزخ چه عالمى است؟ آیا جسم هم در عالم برزخ است یا فقط روح انسان در این عالم است؟
«برزخ» فاصله و فرصت میان دو شیء دو موقعیت را گویند. از این رو به جهانى که میان دنیا و آخرت واقع می شود برزخ گفته می شود.
گاهى از «عالم قبر» به «جهان برزخ» یاد می شود. قرآن کریم در آیاتى از جهان برزخ خبر داده است:
«حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ. لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ کَلاّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ »(1) «زمانى که مرگ یکى از تبهکاران فرا رسد گوید: پروردگار من! مرا بازگردان، شاید در آنچه ترک و کوتاهى کردم عمل صالحى انجام دهم، ولى به او گفته می شود: چنین نیست و هرگز بر نخواهى گشت. این درخواست و وعده سخنى است که بر زبان می آورد و اگر بازگردد همان کردار سابق را تکرار کند، و پشت سر آنان برزخ است تا روزى که بر انگیخته می شوند».
امام صادق علیه السلام فرمود: «البرزخ هو القبر و هو الثّواب و العقاب بین الدّنیا و الآخرة والدّلیل على ذلک قول العالم: «والله ما نخاف علیکم إلاّ البرزخ»(2) «برزخ همان قبر (در اصطلاح قرآن) است و برزخ عین ثواب یا عقاب بین دنیا و آخرت است».
آن حضرت فرمود: «القبر منذ حین موته إلى یوم القیامة»(3)«قبر (برزخ) از هنگام مردنش تا روز قیامت است».
از هنگام مرگ آدمى وارد برزخ میگردد؛ خواه او را در زمین دفن کنند یا وى را با آتش بسوزانند یا غذاى درندگان شود یا در دریا غرق گردد.
برزخ را قیامت صغرا نیز مینامند. مؤمنان در آسایش خواهند بود و انسان هاى خطاکار گرفتار عذاب می شوند.
حق تعالى درباره بت پرستان زمان حضرت نوح علیه السلام می فرماید:
«مِمّا خَطِیئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً »(4) «بر اثر خطا کاریها غرق شدند و به مجرّد غرق شدن به آتش وارد شدند».
«النّاس نیام فإذا ماتوا انتبهوا»(5)«مردم در زمان حیات خود خوابند، وقتى میمیرند بیدار می شوند».
شب اول قبر
پرسش 18 . منظور از شب اوّل قبر چیست؟ چه اتفاقاتى می افتد؟
نخست باید دانست همه انسان ها با عبور از پُل مرگ به عالَم برزخ راه مییابند. امام حسین علیه السلام در روز عاشورا خطاب به یاران خود فرمودند: «اى فرزندان بزرگوارى! صبر پیشه کنید، زیرا مرگ، جز پلى نیست که شما را از رنج و سختى به بهشت برگزیده و نعمت همیشگى عبور می دهد. کدامین از شما گذر از زندان به قصر را نکوهیده می دارد؟!»(6)
بنابراین منظور از مرگ، فنا و نیستى نیست؛ بلکه «قبر» موقعیتى است که انسان ها پس از مرگ در آن مقام، جاى میگیرند و استقرار می یابند.
روایت شده است: قبرى را می کندند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با شتاب به سوى آن رفتند و به شدّت گریستند؛ به حدّى که خاک از اشک ایشان، تر شد و به یاران خود فرمودند: «إِخْوَانِى لِمِثْلِ هَذَا فَأَعِدُّوا»(7)«برادران من! براى همانند آن مهیّا شوید».
در کتاب من لایحضره الفقیه توصیه شده است که میّت را بلافاصله و با سرعت به درون قبر نگذارید و قبل از دفن، مدتى او را در کنار قبرش نگاه دارید تا آمادگى ورود به منزلگاه جدید را پیدا کند و در هنگام دفن بر او تلقین بخوانید و در شب دفن او، نماز شب اول قبر بخوانید، این توصیه ها براى کم شدن وحشت و اضطراب او و فشار قبر است.
فشار قبر
فشار قبر، قابل وصف نبوده و حقیقت آن براى ما روشن نیست. از مجموع روایات استفاده می شود که فشار قبر تابع کوتاهیها و گناهان است. و میزان و مدّت آن نیز به کاستیها و کدورت ها بستگى دارد. به همین جهت اختصاص به کفّار و مشرکین و جنایتکاران ندارد بلکه مونان و نیکان نیز به اندازه گناهان که از آنها سر زده ممکن است گرفتار فشار قبر شوند. فشار قبر براى چنین مونینى سبب می شود که کفاره گناهان خود را در برزخ تحمل کنند تا در قیامت پاک باشند.
امیرمؤمنان على علیه السلام درباره وضعیت مردگان می فرماید: «حال اگر چه آثارشان نابود، و اخبارشان فراموش شده، امّا چشم هاى عبرت بین، آنها را مینگرد، و گوش جان، اخبارشان را میشنود، که با زبان دیگرى با ما حرف میزنند و می گویند: چهره هاى زیبا پژمرده و بدن هاى ناز پرورده پوسیده شد، و بر اندام خود لباس کهنگى پوشانده ایم، و تنگى قبر ما را در فشار گرفته، وحشت و ترس را از یکدیگر به ارث برده ایم، خانه هاى خاموش قبر بر ما فرو ریخته، و زیباییهاى اندام ما را نابود، و نشانه هاى چهره هاى ما را دگرگون کرده است. اقامت ما در این خانه هاى وحشت زا طولانى است، نه از مشکلات رهایى یافته، و نه از تنگى قبر گشایشى فراهم شد»(8)
سوال منکر و نکیر
سوال منکر و نکیر، نیز پرسش از حقیقت و باطن اعتقادات و اعمال ما است.
امام صادق علیه السلام می فرمایند: «یَجِیءُ الْمَلَکَانِ مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ إِلَى الْمَیِّتِ حِینَ یُدْفَنُ…»(9) «دو فرشته منکر و نکیر نزد میت در هنگامى که دفن می شود، میآیند؛ در حالى که صداى آنها همانند رعد، بلند…؛ سپس، از میت میپرسند: پروردگار تو کیست؟ دین تو چیست؟… اگر او مون باشد، می گوید: الله پرودگار من است و اسلام دین من… و براى او، درى به سوى بهشت باز می کنند و او جایگاهش را میبیند… اما اگر او کافر باشد، بر او وارد می شوند؛ در حالى که شیطان، در کنار او نشسته است. از او میپرسند: پرودگار تو کیست و دین تو چیست؟ … و چشمان او را به سوى آتش می گشایند، و او جایگاه خود را در آن میبیند»(10)
عذاب قبر
پرسش 19 . عذاب قبر جسمانى است یا روحانى؛ یا هر دو؟
آسایش و عذاب قبر هم جسمانى و هم روحانى است؛ با این تفاوت که روح و بدنِ برزخى و «مثالى» عذاب و آسایش را به طور حقیقى و اصلى درک می کنند و بدن مادى و دنیایى از عذاب یا آسایش روح، تأثیرپذیر خواهد بود.
توضیح مطلب با توجّه به دو نکته روشن می شود:
یکم . روح انسان پس از مرگ و انقطاع از بدن مادى، خود را با بدن برزخى و قالب مثالى می یابد و می بیند. در واقع، روح آدمى با رفتن از حیات دنیوى به حیات برزخى، بدن مادى خود را رها کرده و با بدن مثالى ادامه مییابد. این بدن متناسب با نظام برزخى بوده، اتحادش با روح، قویتر از اتحاد آن با بدن مادى در زندگى دنیوى است. بدن مثالى مانند بدن موجود در عالم خواب و رؤیا میباشد که از جهت شکل و ابعاد سه گانه و احساس لذت ها و ناراحتیها همه شرایط را دارد امّا سنگینى، جِرم و وَزن ندارد. البته بدن مثالى و قالب برزخى، با انتقال روح از این عالم مادى به نظام برزخى به وجود نیامده است؛ بلکه از قبل وجود داشته، ولى ما از آن محجوب بوده ایم و اگر این حجاب (تعلّق و توجّه به نظام مادى و مادیات) را کنار زنیم، هم اکنون نیز خود را در آن قالب مثالى متمثّل میبینیم؛ چنان که درخواب در حالى که بدن مادى ما در رختخواب افتاده و در حال آرامش است، خود را با بدنى مشابه با این بدن یافته و سیرها، حرکت ها، فهم ها، دیدنیها، شنیدنیها، خوردنیها و خواستن ها با آن داریم.(11)
گفتنى است از نظر روایات، وجود بدن برزخى امرى مسلّم و قطعى است؛ چنان که امام صادق علیه السلام فرمود: «اما [ارواح مؤمنان] در بدن هایى شبیه بدن هاى دنیوى آنان است»(12) این روایت بیانگر وجود بدن برزخى و مثالى در عالم برزخ است.
دوم . میان قبر برزخى و قبر خاکى، ارتباط خاصى حاکم است؛ یعنى، میان روح انسان در برزخ و بدن مادى او در قبر خاکى، ارتباط وجود دارد و این، در اصل از ارتباط روح و بدن مادى ـ که در طول زندگى دنیوى با یکدیگر یک نوع اتحاد داشته اند ـ سرچشمه می گیرد. این ارتباط با قطع تعلّق روح از بدن، پس از مرگ به کلّى از میان نمی رود؛ بلکه یک نوع ارتباط در حدّ پایین ترى، میان روح برزخى و بدن خاکى و مادى وجود دارد. البته نه در حد و اندازه اى که در زندگى دنیوى و در دوران تعلّق روح به بدن بود و نه با آن کیفیت و کمیت؛ بلکه در میزانى ضعیف تر و با کیفیتى دیگر. از همین رو قبر خاکى با قبر و عالم برزخى روح، ارتباطى دارد که در نقاط دیگر این ارتباط را ندارد و به همین جهت است که به رغم حضور روح در عالمى فوق ماده و زمان و مکان (برزخ)، توجّه خاصى به بدن مادى و نقطه اى دارد که بدن خاکى در آن هست. براساس همین ارتباط میان قبر برزخى و قبر خاکى است که دستورها و احکام خاصى در باب قبر خاکى، تشییع جنازه، کفن و دفن، حرمت قبور، استحباب زیارت قبور، دعا، طلب رحمت و مغفرت بر سر قبور و نظایر آنها در شریعت اسلامى وجود دارد.
این ارتباط میان روح انسان در برزخ و بدن مادى او در قبر خاکى، در ساعت و روزهاى اول مرگ، بیشتر از روزها و اوقات بعدى است و این به دلیل الفت شدید روح با بدن مادى در این دنیا است. البته به تدریج با انس گرفتن روح با بدن برزخى و قالب مثالى، از این توجّه و ارتباط کاسته می شود و ارتباط ضعیفى میان روح و بدن خاکى باقى می ماند.
با توجّه به این دو نکته، روشن می شود که روح ما، بعد از انتقال به عالم برزخ، با بدن برزخى، در عذاب یا در نعمت خواهد بود. عذاب و نعمت، متوجه روح ما در قالب بدن برزخى است؛ نه به بدن مادى و خاکى ما که در این عالم مادى در زیر خاک دفن شده است. این بدن مادى، پس از مرگ، نه حرکتى دارد و نه احوالى؛ اما روح با قالب مثالى در همان حال، در عالم برزخ در عذاب وحشتناکى به سر میبرد و فریادش بلند است و یا در نعمت و ابتهاجى به سر میبرد که فراتر از تصور است.
اما از آنجا که گفتیم میان بدن مادى در زیر خاک با روح در قالب مثالى در عالم برزخ، ارتباط ضعیفى وجود دارد؛ آن عذاب ها یا نعمت ها، تأثیر ضعیف و ناچیزى بر بدن مادى میگذارد؛ ولى آنچه که در اصل معذّب یا متنعّم است، روح با قالب مثالى در عالم برزخ است.
برخى می گویند: چرا هنگامى که بدن مادى را در قبر میگذاریم و روى آن را میپوشانیم و پس از مدتى که قبر را میشکافیم، هیچ خبرى نمی یابیم؟! آنچه میبینیم، تنها همان بدن خاکى است که بیحرکت در قبر افتاده است و هیچ اثرى از آثار وحشت یا نعمت در آن نیست! برخى نیز دوربین در درون قبر میگذارند و مسائل آن را از هنگام دفن تا مدتى بعد دنبال می کنند؛ ولى هیچ اثر و تغییر و تحولى نمییابند!!
آیا این امور دلالت نمی کند بر اینکه هیچ عِقابى (چه خوب و چه بد)، در کار نیست و فشار قبر، سؤال منکر و نکیر، عذاب ها و نعمت ها، پوچ و غیرواقعى است؟!
با توجّه به توضیحات گذشته، پاسخ این پرسش روشن است؛ ولى در عین حال براى بهتر روشن شدن پاسخ، توجّه به حقیقت رؤیا و خواب دیدن بسیار راهگشا است. اگر اندکى تأمل کنیم، درخواهیم یافت که رؤیا و خواب دیدن، حکایتگر عجیبى از نسبت میان قبر خاکى و قبر برزخى است. کسانى که کنار بدن انسان خواب بیننده، حضور داشته باشند، بدن او را در هنگام خواب، در کمال سکون و سکوت مییابند؛ به صورتى که اگر از خواب وحشتناک خود آنها را مطلع نکند، اینان از آن آگاه نخواهند شد.
بدن کسى که خواب فرحناک و دلپذیر میبیند نیز در کمال آرامش و سکون است و افرادى که در کنار او حضور دارند، از خوشى او به طور کامل اطلاع ندارند. این به ما میفهماند، انسان میتواند در برزخ در حال نعمت یا وحشت باشد و در عین حال، اثرى از عذاب یا ابتهاج، در بدن خاکى او در قبر نباشد. البته گاهى انسان خواب ترسناک و ناراحت کننده اى میبیند، بدن او عرق می کند که اثرى از خواب او بوده است؛ ولى این امر همیشگى نیست و میان عالم خواب و برزخ تفاوت هست. در عالم خواب، ارتباط روح با بدن مادى، کاملاً قطع نشده؛ ولى در عالم برزخ، ارتباط روح با بدن مادى به کلى منقطع است؛ مگر ارتباط بسیار محدود و ناچیزى که حتى در صورت معذّب بودن روح در عالم برزخ نیز، تأثیر چندان قابل مشاهده اى بر بدن مادى در زیر خاک نخواهد گذاشت.(13)
از آیات الهى، استفاده می شود که خداوند، فرشتگانى را براى قبض روح، به کار می گیرد:
«وَ لَوْ تَرى إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ و ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ »(14)«و اگر (کاش) میدیدى هنگامى که بستانند جان کافران را، فرشتگان میزنند روى پایشان و پشت هایشان را و (می گویند) بچشید عذاب سوزان را».
از این آیه چند نکته امر میتوان استفاده نمود:
1. فرشتگان، که مأمور قبض ارواح پلید کفار و بیگانگان هستند، همگى عامل ملک الموت بوده و فرمانرواى آنها عزرائیل علیه السلام است که به اذن پروردگار، پیوسته مأموریت خود را اجرا مینمایند.
2. از اطلاق آیه «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِى وُکِّلَ بِکُمْ »(15)استفاده می شود که پس از مرگ و قطع تدبیر روح از بدن در عالم برزخ روح تحت ولایت و سیطره ملک الموت و یا فرشته اى از اعوان او خواهد بود و نعمت ها و عقوبت ها نسبت به هر یک از ارواح بشر در عالم برزخ به وساطت آنها میرسد و افاضه می شود.
3. «ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ »(16) فرشتگان که مأمور قبض ارواح پلید مشرکانند، با نواختن تازیانه هاى آتشین آنها را عقوبت خواهند نمود.
4. «ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ »(17)کیفر و عقوبت در اثر کفران نعمت ها و گذراندن لحظات زندگى به ناسپاسى، و مبارزه با دعوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است.
در کتاب احتجاج از امیرالمونین علیه السلام در این باره پرسیده شد؛ امام فرمود: به درستى که پروردگار، اجل و اعظم است که ارواح را قبض فرماید، بلکه مأموریت فرشتگان او است، پس هر که اهل طاعت و ایمان باشد فرشتگان رحمت روح او را قبض مینمایند و هر که اهل معصیت باشد روح او را فرشتگان غضب پروردگار قبض مینمایند. پس فعل ملک الموت نیز فعل پروردگار خواهد بود و به وسیله هر فرشته که بخواهد روح بشر را قبض می فرماید همچنانکه فرمود:
«وَ ما تَشاونَ إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ »(18)«و شما نمی خواهید جز آنکه را که خدا خواهد»
فشار قبر
پرسش 20 . چه عواملى موجب تشدید یا تضعیف فشار قبر می شود؟
از آنجا که نظام برزخى و احکام و آثار آن، براى ما ناشناخته است؛ طبعا ما با درک قاصر خود، نمیتوانیم دریابیم که کدام انحراف و عمل، در تشدید عذاب و گرفتارى نقش دارد.
تنها، کلام الهى و سخنان معصومان علیهم السلام است که با برخوردارى از دانش و احاطه خاص بر حقایق، راهگشاى آشنایى ما به این عوامل است. البته به یک نظر، همه انحرافات و آلودگیهاى فکرى، عقیدتى، اخلاقى و عملى ـ که شرعا از آنها نهى شده ـ میتواند در فشارهاى برزخى مؤثر باشد.
از مجموع روایات استفاده می شود که فشار قبر تابع گناهان است و میزان و مدت آن نیز تابع میزان گناهان است، به همین جهت اختصاص به کفّار و مشرکین و جنایتکاران ندارد بلکه مونان و نیکان نیز به اندازه گناهان که از آنها سر زده ممکن است گرفتار فشار قبر شوند. فشار قبر براى چنین مونینى سبب می شود که کفاره گناهان خود را در برزخ تحمل کنند تا در قیامت پاک باشند ولى براى جنایتکاران و کفّار در قیامت عذابى سخت تر در انتظارشان است. با توجّه به مطالب فوق، در روایات نسبت به برخى امورى که باعث عذاب قبر می شوند، تأکید شده است:
1. حقّ النّاس؛ حقوق مالى و غیرمالى مردم را ضایع کردن از عواملى است که موجب فشار و عذاب قبر می شود. سخن چینیغیبت، عیب جویى و بدگویى از مردم، عقوق والدین، رعایت نکردن حق همسر، خوردن مال حرام، رباخوارى.(19)
2. بد اخلاقى؛ بد اخلاقى با مردم یا خانواده و دوست و رفیق، از جمله چیزهایى است که موجب عذاب و فشار قبر می شود حتى اگر انسان از اولیاى خدا باشد. همچنان که در داستان سعد معاذ مشهور است.(20)
3. اجتناب نکردن از بول و نجاست؛ مانند این که انسان ایستاده بول کند و آن به بدن و لباس ترشح کند.(21)
همچنان که گناهان موجب فشار قبر می شود کارهاى نیک نیز نقش به سزایى در آرامش روح در عالم برزخ و رهایى از فشار قبر دارد.
البته مطابق روایات، بعضى از اعمال در این راستا نقش بیشترى دارند:
به جا آوردن نماز شب،(22) خواندن سوره «تکاثر» هنگام خواب،(23) روزه گرفتن چهار روز از ماه رجب و دوازده روز از شعبان(24) و… نمونه هایى است که در روایات باعث کم شدن فشار یا نجات یافتن از فشار قبر شمرده شده است.(25)
علاوه بر موارد اشاره شده، برخى کارهاى نیک، در نورانیّت قبر و امان از فشار برزخى نقش بیشترى دارند؛ مانند:
4. صدقه؛ صدقه اى که انسان براى اموات می دهد مَلِکى از جانب خدا آن را می گیرد و در طبقى از نور میگذارد و کنار قبرستان میآید و فریاد میزند، سلام بر شما، بازماندگانتان هدیه اى برایتان فرستاده اند.(26)
5. محبت اهل بیت علیه م السلام؛ از جمله چیزهاى دیگرى که انسان را از سختیهاى قیامت نجات می دهد و از همه اعمال کارسازتر است، محبت داشتن به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است.
حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: «آن کس که به زیارت من بیاید روز قیامت در سه جا از ترس و سختیها او را نجات خواهم داد: هنگامى که نامه هاى اعمال مردم از راست و چپ داده می شود، در نزد صراط و در نزد میزان»(27)
حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: «محبت و علاقه به من و اهل بیتم در هفت مورد بسیار هولناک کارساز و نجات بخش است از جمله در شب اول قبر…»(28)
6. صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله؛ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: بر من زیاد صلوات بفرستید، زیرا صلوات فرستادن بر من سبب نور در قبر و صراط و نور در بهشت می شود.(29)
7. نیکى به پدر و مادر.
8. وضو (دائم الوضو بودن).
9. ذکر خدا.
10. نماز شب؛ حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: «بر شما باد به نماز شب، بنده اى نیست که اگر در آخر شب 8 رکعت نافله شب و 2 رکعت نافله شفع و یک رکعت نافله وتر به جا آورد و در قنوتش 70 مرتبه «استغفراللّه » بگوید مگر اینکه از عذاب قبر و از عذاب آتش نجات پیدا کند و در عمرش و زندگیش توسعه پیدا کند و…»(30)
11. امر به معروف و نهى از منکر.
12. حسن خلق.
13. صله رحم.
بدن برزخى
پرسش 21 . بدن برزخى چگونه است؟
بسیارى از حقایق هستى ـ به خصوص حقایقى که در ماوراى جهان طبیعت وجود دارد ـ براى ما پوشیده است. البته این ندانستن، بیشتر در کمّ و کیف و چگونگى آن حقایق است؛ ولى عقل و وحى اصل آنها را اثبات کرده اند. دانش ما به کنه و ماهیت آن حقایق، بسیار محدود است؛ مگر براى عده کمى که با سلوک عملى در همین دنیا به آن عوالم راه یافته باشند و علم اجمالى آنان، به علم تفصیلى تبدیل شده باشد. از این رو، سنخیت و چگونگى بدن هاى برزخى، براى ما به صورت کامل و دقیق روشن نیست؛ ولى در عین حال از مجموعه آیات و روایات و تحلیل هاى عقلى، میتوان دورنمایى از کمّ و کیف بدن برزخى را تصویر کرد.
در این باره توجّه به سه مطلب ضرورى است:
یکم . در تمام عوالم هستى (عالم مادى، برزخ و قیامت)، انسان داراى بدن است و در هیچ عالمى بیبدن نیست؛ به دلیل اینکه روح انسان حقیقتى است که در متن و ذات آن، تعلّق به بدن نهفته است.
دوم . هر یک از عوالم هستى داراى نظام، احکام، آثار و قوانین مخصوص به خود است؛ یعنى، در عالم طبیعت، قوانینى حاکم است که غیر از سنن حاکم بر عالم برزخ است. در عالم برزخ نیز نظامى وجود دارد که در عالم قیامت نیست و در عالم قیامت، آثارى هست که در دو عالم برزخ و ماده وجود ندارد. از این رو، بدنى که در عالم طبیعت است، هم سنخ با قوانین حاکم بر این دنیا است و این بدن غیر از بدن برزخى است. بدن برزخى نیز هم سنخ با احکام و آثار عالم برزخ است. و همین طور بدن در قیامت، هم سنخ با سنن ویژه عالم قیامت و آماده پذیرش آن قوانین مخصوص است. براى مثال بدن قیامتى، بدنى است که در عین سوختن مداوم، از بین نمی رود؛ و بدن قیامتى یک فرد بهشتى، به صورتى است که در عین خوردن و آشامیدن، نیازى به تخلیه مواد تغذیه شده از بدن ندارد. بنابراین نباید تصور کرد که بدن هاى مادى، برزخى و قیامتى یکسان هستند.
سوم . عالم قیامت، عالم بالاتر و نزدیک تر به مبدأ متعال است و از این رو موجودات آن از مراتب وجودى بالاتر و کامل ترى برخوردارند. عالم جسم و یا نظام مادى دورترین عالم از مبدأ متعال است. از این رو، موجودات آن نیز از مراتب ضعیف تر و ناقص ترى برخوردارند. موجودات عالم برزخ از موجودات عالم مادى، کامل تر؛ ولى نسبت به موجودات عالم قیامت و تجرّد، ناقص ترند.(31)
با دقّت در مطالب پیشین، مشخص می شود که:
1. بدن برزخى غیر از بدن مادى و غیر از بدن قیامتى است.
2. بدن برزخى متناسب با احکام و آثار و قوانین عالم برزخ است.
3. بدن برزخى از بدن مادى کامل تر و بالاتر و از بدن قیامتى ناقص تر و پایین تر است.
بنابراین، بدن برزخى از آنجا که از بدن مادى بالاتر است، از سنخ ماده و جسم طبیعى نیست که احکام ماده بر آن غالب باشد؛ ولى از آنجا که از بدن قیامتى پایین تر است، واجد برخى لوازم ماده ـ چون شکل، اندازه و مقدار ـ است.
روایات نیز به صراحت بیانگر این حقیقت است که بدن برزخى، شبیه بدن دنیوى است.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «ارواح مؤمنان (در برزخ)، در بدن هایى شبیه بدن هاى دنیویشان هستند»(32) و «ارواح انسان ها (در برزخ) به صورت جسدهاى دنیویاند»(33)امّا هرچند بدن برزخى بالاتر و کامل تر از بدن مادى است، در عین حال، از بدن قیامتى ناقص تر است.
عبارت «بدن هایى شبیه بدن هاى دنیوى» یا «در صورت جسدهاى دنیوى» بیانگر شباهت است؛ نه یکسان بودن. شبیه آن است چون شکل، مقدار و اندازه دارد، و هر مرده اى، مرده دیگر را در این قالب مشاهده کرده، او را میشناسد؛ چنان که در خواب، آدمى صورت خود را به شکل دنیوى با دیگران در سرور یا رنج میبیند. اما عین بدن دنیوى خود نیست؛ چون میتواند ـ به طور مثال ـ بدون وسایل و ابزار مادى، مسافت طولانى را سیر کند و با اراده اى، خود را در جاى دیگر قرار دهد. به همین جهت، در بسیارى از روایات، خواب را نشانه خوبى براى عالم برزخ و بدن برزخى دانسته اند.(34)
شب و روز در برزخ
پرسش 22 . وقتى انسان در شب بمیرد در برزخ هم براى او شب است؟
در سوره غافر می فرماید:
«النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ »(35) «مجازات دردناک آنها همان آتش است که هر صبح و شام بر آن عرضه می شوند و روزى که قیامت برپا میگردد دستور می دهد آل فرعون را در اشد عذاب وارد کنید».
ثانیاً: می گوید آنها صبح و شام بر آتش عرضه می شوند اما در قیامت آنها را وارد اشدّ عذاب می کند، این به خوبى دلالت دارد که عذاب اول عذاب برزخى است که بعد از این دنیا و قبل از قیام قیامت است و کیفیت آن عرضه و نزدیکى به آتش دوزخ است، عرضه اى که هم روح و جان را به لرزه در میآورد و هم جسم را تحت تاثیر قرار می دهد.
ثالثاً: تعبیر به غدوّ و عشىّ (صبح و شام) یا اشاره به دوام این عذاب است چنان که میگوئیم فلان کس صبح و شام مزاحم ما است، یعنى همواره و همیشه، و یا اشاره به انقطاع عذاب برزخى است که تنها در مواقع صبح و شام که مواقع قدرت نمایى فراعنه و عیش و نوش آنها بوده به آن گرفتار می شوند و به جهت اینکه برزخ قبل از قیامت است و اهل برزخ به طور کامل از خصوصیات دنیا جدا نشده اند تصور صبحگاه و شامگاه براى آنان امکان دارد.(36)
از تعبیر غدوّ و عشىّ (صبح و شام) نیز نباید تعجب کرد؛ زیرا از آیات قرآن استفاده می شود که حتى در قیامت صبح و شام نیز وجود دارد، چنان که می خوانیم:
«وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیها بُکْرَةً وَ عَشِیًّا »(37) «براى آنها (بهشتیان) صبح و شام روزی هاى مخصوصى است»
این منافات با دائمى بودن نعمت هاى بهشتى ندارد، چنان که آمده است: «أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها »(38)، زیرا ممکن است در عین دوام نعمت، روزیها و الطاف مخصوصى در این دو وقت نصیب بهشتیان گردد(39) و اگرچه بهشت تاریکى ندارد و چه بسا شب و روز مانند دنیا نداشته باشد اما ممکن است از جهت نوع لذت ها و درون غرفه ها و بیرون غرفه ها بودن وضعیت متنوع مانند روز و شب دنیا داشته باشد.(40)
قابل توجّه اینکه در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام صلی الله علیه و آله می خوانیم که فرمود: «اِنَّ اَحَدَکُم اِذا ماتَ عُرِضَ عَلَیهِ مَقْعَدَهُ بِالْغَداةِ وَالْعَشىِّ اِنْ کانَ مِنْ اَهْلِ الْجَنَّةِ فَمِنَ الْجَنَّةِ وَ اِنْ کانَ مِنْ اَهْلِ النّارِ فَمِنَ النّارِ، یُقالُ هَذا مَقْعَدُکَ حیثُ یَبْعَثَکَ اللّه یَومَ الْقیامَة»(41)؛ «هنگامى که یکى از شما از دنیا می رود جایگاه او را هر صبح و شام به او نشان می دهند، اگر بهشتى باشد جایگاهش را در بهشت، و اگر دوزخى باشد جایگاهش را در آتش، و به او می گویند: این جایگاه تو در روز قیامت است. (و همین امر باعث شادى یا عذاب روح او می شود)»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «ذالِکَ فِى الدُّنیا قَبلَ یَومِ القیامَةِ لاِنَّ فِى نارِ الْقِیامَةِ لا یَکونُ غُدوِّ وَ عَشىّ، ثُمَّ قالَ اِنْ کانُوا یُعَذَّبُونَ فِى النّارِ غُدوّا و عَشیّا ففیها بینَ ذلکَ هُم مِنَ السُّعداءِ لا ولکن هذا فِى الْبَرزخِ قَبلَ یَومِ الْقِیامةِ اَلَمْ تَسمَعْ قُولُه عَزّ و جَلَّ: «وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ »»(42)«این در دنیا قبل از روز قیامت است، زیرا آتش قیامت صبح و شام ندارد سپس فرمود: اگر آنها در قیامت تنها صبح و شام در آتش دوزخ عذاب شوند در میان این دو باید سعادتمند باشند، چنین نیست، این مربوط به برزخ است پیش از روز قیامت، آیا سخن خدا را (بعد از این جمله) نشنیده اى که می فرماید: هنگامى که قیامت برپا میگردد فرمان داده می شود آل فرعون را در اشد عذاب وارد کنید».
طبق آیه و حدیث مذکور معلوم شد که برزخ، قبل از قیامت است و به جهت عدم انقطاع کامل از دنیا چه بسا از خصوصیات دنیا مانند شب و روز تأثیرپذیر باشد.
قبر خاکى و برزخى
پرسش 23 . کسانى که در دریا میمیرند یا طورى می شود که خاکستر می شوند، شب اول قبر آنان چه موقعى است؟ یا شهیدانى که بعد از بیست سال جنازه شان پیدا می شود، آیا شب اول قبر آنان، شب اولى است که استخوان آنان را در قبر میگذارند؟
براساس آیات و روایات، روح انسان پس از مرگ و انقطاع از بدن مادى، خود را با بدن برزخى و قالب مثالى مییابد. بدن مثالى، شباهت بسیارى به بدن دنیوى انسان دارد؛ ولى در عین حال بدنى است که با نظام و قوانین عالم برزخ سازگار است و با بدن مادى دنیوى، تفاوت هایى دارد.(43) افزون بر اینکه در بیشتر موارد، مقصود از واژه «قبر»، در واقع «برزخ» است؛ چنان که در روایت آمده: «انّ القبر روضة من ریاض الجنّة او حفرة من حفر النّار»(44) «قبر یا باغى از باغ هاى بهشت و یا جایگاه پستى از جایگاه هاى آتش است».
البته قبر برزخى و قبر خاکى، ارتباط خاصى با هم دارند؛ ولى باید توجّه داشت که عمده مسائل شب اول قبر و پس از آن، مرتبط با عالم برزخ است، نه قبر خاکى.(45) بنابراین هم عذاب قبر و فشار آن و هم شادیها و فراخیهاى آن، مرتبط با عالم برزخ بوده و با قالب بدن برزخى، صورت می گیرد و قبر خاکى در این موارد، خصوصیتى ندارد. از این رو اگر مرده اى را بسوزانند، یا به دریا بیندازند و یا آن را مومیایى کرده و در محفظه هاى خاصى نگه دارند؛ باز هم مسائل شب اول قبر (فشار، سؤال، مکافات و…) براى آنان خواهد بود و شب اول قبر آنها، همان شبى است که این بدن ها به دریا انداخته شد، یا طعمه حریق گشته و یا خوراک حیوانى قرار گرفته است. شب اول قبر شهیدانى که پس از مدت مدیدى، اجساد مقدس و مطهر آنان یافت می شود؛ همان شبى است که در بیابان از دنیا رفته اند.
حضرت امیر علیه السلام می فرماید: «فروگذار نمی شود احدى از مردم که در شرق و غرب زمین و دریا و صحرا هستند؛ مگر آنکه فرشته هاى سؤال کننده، به ملاقات آنان خواهند رفت»(46)
زیارت اهل قبور
پرسش 24 . ارتباط روح و بدن پس از مرگ چگونه است و آیا زیارت اهل قبور، آثار دنیوى و اخروى دارد؟
بر اساس آیات و روایات، ارتباط خاصى میان روح انسان در برزخ و بدن مادى او در قبر خاکى وجود دارد. این ارتباط، در اصل از ارتباط روح و بدن مادى ـ که در طول زندگى دنیوى با یکدیگر نوعى اتحاد داشته اند ـ سرچشمه می گیرد. ارتباط مزبور با قطع تعلّق روح از بدن، پس از مرگ، به کلّى از میان نمی رود؛ بلکه یک نوع ارتباط در حدّ پایین ترى میان روح برزخى و بدن مادى و خاکى وجود دارد. این ارتباط در حد و اندازه اى نیست که در زندگى دنیوى و در دوران تعلّق روح به بدن وجود داشت؛ بلکه در میزانى ضعیف تر و با کیفیتى دیگر است. از این رو روح به رغم حضورش در عالمى فوق ماده، توجّه خاصى به بدن مادى و نقطه اى دارد که بدن خاکى در آن هست. براساس همین «ارتباطِ قبر خاکى با قبر برزخى»، دستورات و احکام خاصى در باب تشییع جنازه، کفن و دفن، احترام و استحباب زیارت قبور، دعا، طلب رحمت و مغفرت بر سر قبرها و نظایر آنها، در شریعت اسلامى وجود دارد.
ارتباط روح با قبر خاکى، موجب می شود که بتوان از این طریق، بهتر با روح رابطه برقرار کرد و نیز توجّه او را جلب نمود. بدین جهت در روایات، تأکید فراوانى بر زیارت اهل قبور، دعا، طلب رحمت و مغفرت و تلاوت قرآن کریم بر سر قبرها شده است. این آداب در هر جایى، براى مردگان خوب است؛ ولى به دلیل ارتباط قبر برزخى با قبر خاکى، بر انجام دادن این آداب بر سر قبرها، تأکید بیشترى شده و از استحباب بیشترى برخوردار است.
از طرفى ارواح نیز بر اساس این ارتباط، از حضور مؤمنان مسرور و مبتهج می شوند. امام صادق علیه السلام می فرماید: «قسم به خداى متعال! مردگان، رفتن شما را [ بر سر قبورشان] میدانند و با حضور شما مسرور می شوند و با شما اُنس میگیرند و بهره مند میگردند»(47)
امّا مهم ترین اثر دنیوى زیارت اهل قبور براى انسان، تذکّر مرگ و یادآورى این رخداد مهمّ است. این خود، موجب باز داشتن انسان از بازیهاى دنیوى،(48) مانع دست زدن به کارهاى زشت و ناروا،(49) باعث انجام دادن اعمال و کردار نیک،(50) سبب بیرغبتى و کم خشنودى از دنیا(51) و زمینه ساز عبرت آموزى است.(52)
رو به گورستان دمى خامش نشین
آن خموشان سخنگو را ببین
لیک اگر یک رنگ بینى خاکشان
نیست یکسان حالت چالاکشان
شحم و لحم زندگان یکسان بود
آن یکى غمگین، دگر شادان بود
تو چه دانى تا ننوشى قالشان
ز آنکه پنهان است بر تو حالشان
بشنوى از قال هاى و هوى را
کى ببینى حالت صد توى را(53)
اموات و ارتباط با دنیا
پرسش 25 . اینکه اموات در مواقعى مانند جمعه آزاد هستند؛ آیا صحّت دارد؟ چه افرادى این گونه میباشند و کیفیت آن چگونه است؟
براساس روایات و با توجّه به ارتباط نسبى بدن برزخى با بدن مادى، ارواح انسان ها در برزخ، براساس منزلت و فضایلى که در دنیا داشته اند، امور دنیوى را درک کرده، حتى به خانواده خود سر میزنند و آنها را زیارت می کنند. این امر میتواند در هر زمانى و براى هر فردى باشد؛ ولى روز جمعه مشخص ترین زمانى است که در روایات وجود دارد. در این باره، تنها به ذکر دو روایت بسنده می شود:
1 . اسحاق بن عمار از امام کاظم علیه السلام پرسید: آیا مؤمن خانواده خویش را زیارت می کند؟ فرمود: آرى. گفتم: چقدر؟ فرمود: بر حسب فضایلشان؛ برخى از آنان هر روز و بعضى نیز هر سه روز، خانواده خود را زیارت می کنند.
اسحاق بن عمار می گوید: در اثناى کلام حضرت، دریافتم که فرمود: کمترین آنان هر جمعه [ خانواده خود را زیارت می کنند]. پس گفتم: در چه ساعتى؟ فرمود: هنگام زوال خورشید، یا مثل آن؛ پس خداوند فرشته اى را با او روانه می کند تا چیزهایى را به او نشان دهد که شاد شود و از وى چیزهایى را بپوشاند که او را غمگین میسازد.(54)
2 . امام صادق علیه السلام فرمود: «به درستى که مؤمن خانواده خویش را زیارت می کند. پس آنچه را دوست دارد، میبیند و آنچه را ناخوشایند دارد از او پوشیده می شود. به درستى که کافر خانواده خویش را زیارت می کند؛ پس میبیند آنچه ناخوشایند او است و از او پوشیده می شود آنچه را دوست دارد».
امام علیه السلام فرمود: «پاره اى از ایشان هر جمعه زیارت می کنند و پاره اى بر حسب عمل خود زیارت می کنند»(55)
3. امام صادق علیه السلام فرمود: «مَا مِنْ مُومِنٍ وَ لاَ کَافِرٍ إِلاَّ وَ هُوَ یَأْتِى أَهْلَهُ عِنْدَ زَوَالِ الشَّمْسِ فَإِذَا رَأَى أَهْلَهُ یَعْمَلُونَ بِالصَّالِحَاتِ حَمِدَ اللَّهَ عَلَى ذَلِکَ وَ إِذَا رَأَى الْکَافِرُ أَهْلَهُ یَعْمَلُونَ بِالصَّالِحَاتِ کَانَتْ عَلَیْهِ حَسْرَةً»(56)«هر مؤمن و یا کافرى (پس از مرگ) هنگام غروب خورشید به نزد اهل و عیال خود می رود، پس اگر مؤمن باشد و ببیند که ایشان اعمال صالحه انجام می دهند، خدا را شکر می کند، و اگر کافر باشد، حسرت می خورد»
شنوایى مردگان
پرسش 26 . آیا مردگان زیارت و حرف هاى ما را متوجه می شوند؟ و آیا از احوال زندگان باخبرند؟
از برخى روایات منقول از معصومین علیهم السلام استفاده می شود که ارواح مردگان صداى زندگان را میشنوند؛ ولى از این روایات نمیتوان عمومیت این مطلب را هم استفاده نمود؛ بنابراین طبق روایات اهل بیت علیهم السلام در اصل این مطلب و امکان آن شکى نیست ولى معلوم نیست که همه ارواح بتوانند صداى زندگان را بشنوند؛ یا هر موقع که خواستند بتوانند صداى زندگان را بشنوند؛ بلکه از برخى روایات استفاده می شود که ارواح از این نظر محدودیّت هایى نیز دارند؛ به خصوص ارواح اهل جهنم.
همچنین از برخى روایات استفاده می شود که ارواح، برخى اوقات اجازه دیدار با اهل دنیا را هم پیدا میکنند؛ ولى به اهل بهشت امورى را نشان میدهند که باعث شادى آنها می شود؛ و به اهل جهنم امورى را نشان میدهند که باعث عذاب آنهاست.
براى بیان این مطلب، دانستن دو چیز ضرورى است: 1. مرگ، فنا نیست، 2. دلالت آیات قرآن و روایات، بر این که مردگان میشنوند و از احوال ما باخبرند.
1. مرگ، فنا نیست
از نظر ادیان الهى، مرگ هرگز به معناى نابودى و نیستى انسان و پایان همه چیز نیست. مرگ از دیدگاه اسلام، انتقال حقیقت انسان یعنى روح او، از عالمى به عالم دیگر است که در آن عالم حیات انسان به گونه اى دیگر ادامه مییابد تا هنگامى که روز رستاخیز و معاد فرا رسد به همین جهت قرآن کریم درباره مرگ، کلمه «توفى» را به کار برده است و میگوید:
«قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ اَلْمَوْتِ اَلَّذِى وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ »(57) «بگو فرشته مرگ که براى شما گمارده شده است، شما را میگیرد. آنگاه به سوى پروردگارتان باز می گردید».
2. شنوایى مردگان
به چند نمونه از آیات قرآن که بر سخن گفتن با مردگان دلالت دارند اشاره می کنیم:
1. حضرت صالح، با مردگان قوم خود سخن میگوید. قوم حضرت صالح پیامبر خدا، پس از آن که شترى را که معجزه این پیامبر بود، پى کردند و از دستور خداوند سرپیچى کردند مورد عذاب الهى قرار گرفته و با زلزله اى هلاک شدند. پس از هلاکت آنان، حضرت صالح آنان را مورد خطاب قرار می دهد و با آنان سخن میگوید:
«فَأَخَذَتْهُمُ اَلرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِى دارِهِمْ جاثِمِینَ. فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالَةَ رَبِّى وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ اَلنَّاصِحِینَ »(58) «پس زلزله اى آنان را فرا گرفت و در خانه هاى خویش بیجان افتادند. آنگاه صالح از آنان روى گرداند و گفت: اى قوم من، پیام خداوند را به شما رساندم، اما شما ناصحان را دوست نمیدارید».
2. قرآن مجید درباره مجاهدان در راه خدا و زنده بودن شهیدان و خبر داشتن آنها از زندگان به خوبى یاد میکند و میفرماید:
«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ. فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ »(59)«و نپندارید آنان را که کشته شده اند در راه خدا، مردگانند. بلکه زنده اند و در نزد پروردگارشان روزى داده می شوند و شادامانند به آنچه خدا به ایشان ارزانى داشته و از فضل خود مژده میدهند به آنان که هنوز به ایشان نپیوسته اند از پشتِ سر ایشان، که نه بیمى بر ایشان است و نه اندوهگین شوند».
در این زمینه روایات فراوانى نیز وجود دارد که تنها به ذکر چند نمونه اکتفا می کنیم:
1. پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله با کشتگان جنگ بدر سخن میگوید. در روایات آمده است که پس از آن که جنگ بدر با کشته شدن هفتاد تن از قریش و اسیر شدن هفتاد نفر از آنان به نفع مسلمانان به پایان رسید. رسول اکرم صلیالله علیه و آله دستور داد تا کشته هاى مشرکان را در چاهى بریزند سپس حضرت یکایک کشتگان را به نام صدا زد و خطاب به آنان فرمود: آیا آنچه را که پروردگارتان وعده داده بود حق و پابرجا یافتید. من آنچه را که پروردگارم وعده کرده بود حق و حقیقت یافتم. در این هنگام بعضى از اصحاب به پیامبر گفتند: آیا کسانى را که مرده اند صدا میزنید پیامبر فرمود: شما از آنان شنواتر نیستند، آنها میشنوند لکن قدرت بر جواب ندارند.(60)
2. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در بقیع با ارواح مردگان سخن میگوید. در روایات (شیعه و سنّى) آمده است که پیامبر اکرم در آخرین روزهاى زندگیشان، نیمه شب همراه برخى از صحابه خود رهسپار قبرستان بقیع شد و پس از ورود به بقیع با آرمیدگان در بقیع چنین سخن گفت: سلام بر شما که در جایگاه افراد با ایمان قرار گرفته اید، شما بر ما سبقت جسته اید و ما هم به همین زودى به شما میپیوندیم.(61) و این حکایت بیانگر آن است که مردگان سخن او را می شنیدند.
3. مرده، حتى صداى پاى مشایعت کنندگان خود را میشنود. در روایات اهل سنّت آمده است: «العبد اذا وضع فى قبره و تولّى و ذهب اصحابه حتّى انّه لیسمع قرع نعالهم اتاه ملکان…»(62)«بنده خدا وقتى در قبرش نهاده و ترک شد و دوستانش رفتند هنوز آن مرده صداى کوبیده شدن کفش آنها را میشنود که دو فرشته خدا براى سول از او می آیند…»
4. مرده صداى سلام را میشنود و پاسخ می دهد. «عن النبى صلی الله علیه و آله: اذا مرّ الرجل بقبر اخیه یعرفه، فسلم علیه ردّ علیه السلام و عرفه؛ و اذا مرّ بقبر لایعرفه فسلم علیه ردّ علیه السلام»(63)«وقتى کسى از کنار قبر برادر دینى خود که میشناسد بگذرد و بر او سلام کند، مرده سلام او را پاسخ می دهد و او را میشناسد و اگر از کنار قبرى بگذرد و صاحب آن را نشناسد و سلام کند، مرده سلام او را پاسخ می دهد».
همانطور که گفته شد، مرده ها صداى ما را میشنوند، ولى اینکه ما هم صداى آنها را بشنویم؛ بستگى به امورى دارد که آنها را باید تحصیل کرد، بعضى از افراد مانند اولیاءاللّه چنین ارتباطى را، با بعضى از مرده ها برقرار میکنند.
آیه «إِنَّکَ لا تُسْمِعُ اَلْمَوْتى»
پرسش 27 . مقصود از آیه 80 سوره نمل «إِنَّکَ لا تُسْمِعُ اَلْمَوْتى » چیست؟
در این باره باید دانست، قرآن داراى مجموعه آیات است و شایسته نیست که شخص یا گروهى یک بخشى از آیه اى را مطرح کند و برداشت ناقص خود را به عنوان دیدگاه قرآن بیان کند. چه بسا انحرافات فکرى و افراط و تفریط هاى اعتقادى فراوانى از این اشتباه روش مراجعه به قرآن، ریشه گرفته باشد. در حالى که باید مجموعه آیات قرآن را مورد دقّت و مطالعه قرار داد و به یک نتیجه قابل اعتماد دست یافت.
نکته اول اینکه؛ گاهى در قرآن فرهنگ خاص الهى و فراتر از فرهنگ عمومى و یا در مقابل فرهنگ جامعه جاهلى مطرح شده؛ به طور نمونه برخى آیات هدایت را فقط فعل خدا میداند:
«لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ وَ لکِنَّ اَللَّهَ یَهْدِى مَنْ یَشاءُ »(64) «بر تو نیست که آنان را هدایت کنى، بلکه خداوند هر که را بخواهد هدایت میکند».
و برخى دیگر هدایت را به غیر خدا نسبت می دهد:
«إِنَّکَ لَتَهْدِى إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ »(65)«به درستى که تو به راه راست هدایت میکنى».
از مجموع این آیات نتیجه گیرى می شود که توانایى هدایت به طور مستقل حتى براى پیامبر صلی الله علیه و آله وجود ندارد بلکه پیامبر نیز با تکیه بر نیرو و اراده الهى قدرت بر هدایت مردم را دارد.
در آیه مورد نظر نیز، «هدایت ناپذیرى کافران» به «ناشنوایى مردگان» تشبیه شده است. به خاطر این که نزد عموم مردم عدم شنوایى مردگان آشکار است، برخلاف کور دلى و ناشنوایى باطنى کافران، که از نگاه مردم پنهان است زیرا کافران مانند دیگر انسان ها از حواس ظاهرى برخوردارند. از این جهت خداوند کفّار را به مردگان تشبیه کرده است.
امّا در آیات دیگر قرآن، از تفاوت برخى انسان ها مانند شهیدان راه خدا با «اموات» یاد شده است:
«وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ »(66)«و نگویید به آنان که کشته می شوند در راه خدا، مردگان بلکه زندگانند ولیکن شما درنمییابید».
از مجموعه این دو گروه آیات استفاده می شود کسانى که نمیشنوند مردگان عادى هستند اما شهدا «احیاء» و زندگان هستند ولى شما نمیدانید و درک نمیکنید.
از آیه شریفه به روشنى آشکار می شود؛ بسیارى از مردم عادى از حیات و آگاهى شهیدان و اولیاى الهى بیخبرند و در این میان برخى نادانان و لجاجت پیشگان بدون درک صحیح از این گونه آیات شریه، سلام دادن و زیارت و یا درخواست حاجت از اولیاى الهى را غیرمجاز و یا شرک میدانند!!
نکته دوّم؛ گاهى در قرآن مجید، «کلمات» و واژگان براساس فرهنگ خاص الهى معنا پیدا میکند و با فرهنگ عمومى لغت شناسان و مصداق هاى حسّى متفاوت خواهد بود؛ به طور مثال در قرآن میخوانیم:
«وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الاْخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِیلاً »(67)«هر کس در این [دنیا] کور[دل] باشد در آخرت [هم] کور[دل] و گمراه تر خواهد بود»
در این آیه شریفه، کور بودن فراتر از نابینایى ظاهرى میباشد بلکه منظور کوردلى و حجاب باطنى است.
همچنین در آیات مورد بحث خداوند متعال میفرماید:
«إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ. وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاّ مَنْ یُومِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ »(68)
«و نمیتوانى کران را هنگامى که روى برمیگردانند و پشت میکنند فراخوانى. تو فقط میتوانى سخن خود را به گوش کسانى برسانى که آماده پذیرش ایمان به آیات ما هستند و در برابر حق تسلیم اند».
از آیات الهى به خوبى آشکار می شود که در فرهنگ قرآن، گاهى عبارت «إِنَّکَ لا تُسْمِعُ اَلْمَوْتى »؛ «تو نمیتوانى سخنت را به گوش مردگان برسانى» و «إِنْ تُسْمِعُ إِلاّ مَنْ یُومِنُ بِآیاتِنا »؛ «تو فقط میتوانى سخنت را به گوش کسانى برسانى که آماده پذیرش ایمان به آیات ما هستند». در برابر یکدیگر قرار میگیرند و براساس فرهنگ قرآن، «مردگان» در مقابل «مؤمنان» مطرح شده اند و مفهوم آن این است که مؤمن داراى حیات واقعى است و شنواست. و کافر و افراد لجاجت پیشه مردگان و ناشنوایان هستند. بنابراین مفهوم آیه، اثبات ناشنوایى کافران زنده است و دلالتى بر ناشنوایى مؤمنان پس از مرگ ندارند.
علاوه بر اینکه چه بسا منظور از ناشنوایى مردگان، تأثیرپذیرى از جهت ایمان و کفر باشد به طورى که اگر کافر از دنیا رفته باشند، امکان هدایت به ایمان پس از مرگ از آنها سلب می شود.
«وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ »(69)«و براى کسانى که لجاجت پیشه هستند حتى ایمان قبل از لحظات مرگ نیز کارگشا نیست».
«هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَةُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ إِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ »(70) «آیا انتظار دارند که خداوند و فرشتگان، در سایه هایى از ابر به سوى آنان بیایند و (دلایل تازه اى در اختیارشان بگذارند؟ یا اینکه چنین چیزى محال است؟) و همه چیز انجام شده، و همه کارها به سوى خدا بازگردانده می شود».
لذا تشبیه کافران لجاجت پیشه به مردگان از جهت هدایت ناپذیرى و غیرمفید بودن تلاش براى هدایت آن ها میباشد. زیرا بنا بر برخى روایات حتى مردگان کافر نیز در برخى موارد از شنوایى برخوردارند اما هدایت پذیر نیستند. چنان که پیامبر صلیالله علیه و آله با کافران کشته شده بدر سخن گفت و فرمودند: «آنها می شنوند لکن قدرت بر جواب ندارند»(71)
تکامل در برزخ
پرسش 28 . آیا تکامل در عالم برزخ امکان دارد؟ اگر جواب مثبت است، این تکامل چگونه است؟
«نظام برزخى»، هرچند نتیجه اى از حرکت آدمى در دنیا است؛ ولى دنباله و تداوم آن، به شمار میرود و این حرکت، در جهت سیر به سوى خداوند است؛ به طورى که چه بسا بر اثر سختیهاى مرحله برزخ و یا باقیات صالحات، برخى معایب و نقایص از بین رود و یا برخى کمالات، قابلیت ها و خصوصیات جدید به دست آید. علاوه بر اینکه با گذراندن دوران برزخ، آدمى لیاقت ورود به عالم حشر و قیامت را مییابد. از این حقیقت با عنوان «تکامل برزخى» یاد می شود که بیانگر تداوم حرکت و تحوّل در «نظام برزخى» است.
جهت فهم بهتر حرکت و تکامل در برزخ، توجّه به چند نکته لازم و بایسته است:
یکم . همه انسان ها ـ چه خوب و چه بد ـ براساس بازگشت کلّى هستى به سوى خدا، در حرکت اند و این براساس سنن حاکم بر عوالم وجود و مقتضاى آن است؛ چه این حرکت براساس عشق به خداوند و طلب و خواستن باشد و چه با ردّ و انکار کمال بینهایت و یا با لجاجت، مخالفت، عصیان و طغیان در برابر خداوند همراه باشد.
دوم . براى ورود به هر عالمى، باید روح و بدن متحول شده و قابلیت و لیاقت ورود به نظام بعدى را کسب کنند و این تحول باید در حدّى باشد که سنخیت پذیرش احکام، آثار و قوانین آن نظام را پیدا کند.
سوم . آنچه از آیات و روایات استفاده می شود، دلالت بر این دارد که روح پس از ورود به «عالم برزخ»، براساس نظام برزخى و مسیرى که در نظام دنیایى داشته، به سیر و حرکت خود ادامه می دهد؛ البته تحمّل فشارها و سختیها در نظام برزخى موجب تزکیه و طهارت روح مؤمن است و تا حدودى که عالم برزخى اقتضا میکند، قسمت مهمى از حجاب ها از چهره روح کنار زده می شود و این همان تکامل روح است.
به عنوان مثال مؤمنى که مسیرش در دنیا به سوى خداوند است، ولى در عین حال سخن چین نیز هست؛ این صفت ناپسند و زشت در نظام برزخى، برایش تمثّل مییابد و بر او مسلّط می شود؛ چرا که این عمل ناروا در دنیا بر روح، عقل و فکر او مسلّط بوده و در واقع بر او تسلط داشته و انسانیت او را تحقیر میکرده است. باطن این کردار، در برزخ ظاهر می شود؛ آن هم به شکل خاصى که به طور مداوم او را تهدید میکند.
براى رهایى از این صفت بد، باید در «نظام برزخى» در حدّ آن عالم و به اقتضاى احکام و آثار آن نظام، فشارها و سختیها را تحمل کند تا پاک شود. براى شخص کافر و معاند نیز، فرو رفتن بیشتر در ضلالت، عناد و طرد و دورى از خداوند است و حرکت او به سوى «لقاى خداوند با اسماى غضب» خواهد بود.(72)
شفاعت در برزخ
پرسش 29 . آیا در قبر هم شفاعت هست؟
روایاتى از ائمه نقل شده که ظاهر آنها دلالت بر عدم وجود شفاعت در عالم برزخ میکند.
عَمرو بن یزید میگوید: به حضرت امام جعفر صادق علیه السلام عرض کردم: من شنیدم که شما میگفتید: تمام شیعیان ما با هر کردارى که دارند در بهشت هستند.
حضرت فرمود: این قول تو را تصدیق میکنم، سوگند به خدا که همه در بهشتند. عرض کردم: فدایت شوم! گناهان، بسیار و بزرگند.
حضرت فرمود: «امّا در قیامت، پس همه شما در بهشتید به واسطه شفاعت پیامبرِ مُطاع یا به شفاعت وصىّ آن پیامبر؛ ولیکن من از برزخ شما نگران و در هراس میباشم. عرض کردم: برزخ چیست؟ فرمود: برزخ عبارت است از عالم قبر از وقتى که انسان میمیرد تا زمانى که قیامت بر پا می شود»(73)
در مقابل چنین روایاتى، روایات دیگرى قرار دارند که بر حضور و عنایت ویژه پیامبر و ائمه علیه السلام دربرخى مواقع مثل لحظه جان دادن، شب اوّل قبر، وقت سؤال نکیر و منکر دلالت میکنند؛ مانند: «وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام إِنَّ وَلِیَّ عَلِیٍّ علیه السلام یَرَاهُ فِی ثَلاَثَةِ مَوَاطِنَ حَیْثُ یَسُرُّهُ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ عِنْدَ الْحَوْضِ»(74) «امام صادق میفرمایند: آن کس که على علیه السلام را ولى خود قرار دهد در سه جا او را خواهد دید؛ نزد مرگ، نزد صراط و نزد حوض».
در مقام جمع بین این دو دسته از روایات احتمالاتى مطرح شده که حاصل را میتوان به این صورت بیان نمود که: شفاعت را بر دو گونه دانست؛ شفاعت کبرا و شفاعت صغرا، شفاعت کبرا که به صورت عمومى و فراگیر است، مربوط به قیامت و بعد از حسابرسى کامل میباشد که تمامى مؤمنین در انتظار شفاعت به سر میبرند و پیامبر، ائمه اطهار و سایر شافعین به اذن الهى شفاعت میکنند امّا شفاعت صغرا که در عالم برزخ جریان دارد، یک جریان عمومى نبوده و تنها براى عدّه خاص به صورت محدود وجود دارد.
به هر حال آنچه از مجموعه آیات و روایات به دست میآید این است که شفاعت به معناى وسیع کلمه، در هر سه عالم (دنیا، برزخ و آخرت) صورت میپذیرد. هر چند محل اصلى شفاعت به معنى خاصّ آن در قیامت و براى نجات از آتش دوزخ است.(75)
بنابراین شفاعت به معناى عامّ آن در هر عالمى امکان پذیر است؛ بلکه شواهدى قرآنى وجود دارد که نشان می دهد شفاعت در دنیا نیز ممکن است.
«مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْها وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً سَیِّئَةً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْها وَ کانَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ مُقِیتاً »(76)«کسى که شفاعت [=تشویق و کمک] به کار نیکى کند نصیبى از آن براى او خواهد بود و کسى که شفاعت [=تشویق و کمک] به کار بدى کند، سهمى از آن خواهد داشت و خداوند حسابرس و نگهدار همه چیز است».
بدیهى است این نوع شفاعت با شفاعت کبرا و سرنوشت ساز در قیامت متفاوت است.
پی نوشت ها:
1.مومنون 23، آیات 100ـ99.
2. نورالثقلین، ج 3، 553.
3. همان، ج 3، 554.
4. نوح 71، آیه 25.
5. بحارالانوار، 42/4.
6. بحارالانوار، ج 6، ص 154، باب 6، سکرات الموت؛ ج 44، ص 297، باب 35، فضل شهدا.
7. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 465.
8. نهج البلاغه، ترجمه دشتى، ص 451، پیام مردگان!.
9. کافى، ج 3، ص 236.
10. کافى، ج 3، ص 236.
11. نگا: خواب و نشانه هاى آن، محمد شجاعى، صص 58ـ62.
12. بحارالانوار، ج 6، ص 268، ح 119.
13. نگا: خواب و نشانه هاى آن، محمد شجاعى، صص 71ـ75.
14. انفال 8، آیه 50.
15. سجده 32، آیه 11.
16. انفال 8، آیه 50.
17. انفال 8، آیه 51.
18. انسان 76، آیه 30.
19. بحارالانوار، ج 5، ص 265 ؛ ج 6، ص 222 و 240 و 245 ؛ ج 18، ص 324؛ لئالى، ج 5، ص 88؛ محجه البیضاء، ج 5، ص 235.
20. قابوس الرجال، ج 4، ص 343.
21. بحارالانوار، ج 6، ص 245 ؛ محجة البیضاء، ج 5، ص 235.
22. همان، ص 397.
23. میرزا حسین نورى طبرسى، مستدرک الوسائل، ج 1، ص 340، باب 11.
24. اقبال الاعمال، ص 651، به نقل از شیخ عباس قمى، منازل الآخرة، ص 30.
25. ر.ک: معاد یا بازگشت به سوى خدا، ج 1، صص 277ـ282.
26. بحارالانوار، ج 7، ص 291.
27. خصال، ج 1، ص 168.
28. الحکم الزاهره، ص 147؛ خصال، ج 2، ص 213.
29. بحارالانوار، ج 91، ص 71.
30. روضة الواعظین، ترجمه: مهدى دامغانى، ص 514.
31. براى اطلاع تفصیلى از سه نکته فوق نگا: محمد شجاعى، معاد یا بازگشت به سوى خدا، ج 1، صص 128 ـ 141 و 212 ـ 226.
32. بحارالانوار، ج 6، ص 268، ح 119؛ «لکن فى ابدانٍ کابدانهم».
33. همان، ص 269، ح 121؛ «ان الارواح فى صفة الاجساد».
34. در این باب نگا: خواب و نشانه هاى آن، محمد شجاعى، صص 58 ـ 62.
35. غافر 40، آیه 46.
36. ر.ک: المیزان، ج 17، ص 336.
37. مریم 19، آیه 62.
38. رعد 13، آیه 35.
39. ر.ک: نمونه، ج 20، ص 116.
40. ر.ک: مجمع البیان، ج 6، ص 805.
41. این روایت را بخارى و مسلم در صحیح خود نقل کرده اند طبق نقل طبرسى و در المنثور و قرطبى ذیل آیات مورد بحث در صحیح مسلم بابى براى این موضوع منعقد شده و در آن روایات متعددى آمده است به جلد چهار صحیح مسلم صفحه 2199 مراجعه شود.
42. تفسیر مجمع البیان، ج 8، ص 819، ذیل آیه 46، سوره غافر.
43. نگا: عروج روح، ص 52 و 59.
44. بحارالانوار، ج 6، ص 159، ح 19.
45. نگا: عروج روح، ج 7، ص 69 و 114.
46. علم الهدى، معاد و عدل، ص 100.
47. حرّ عاملى، وسائل الشیعه، ج2، ص 878 و نیز در این باب نگا: محمد شجاعى، عروج روح، صص 71ـ76 «اى واللّه انهم لیعلمون بکم و یفرحون بکم و یتأنسون الیکم».
48. نگا: نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدى، خطبه 84، ص 66.
49. همان، خطبه 99، ص 92.
50. همان، کلمات قصار، 31، ص 364.
51. همان، کلمات قصار 349، ص 423.
52. همان، خطبه 221، ص 252.
53. مثنوى معنوى، دفتر سوم، ابیات 4764 ـ 4768.
54. محمدبن ابراهیم کلینى، کافى، به تصحیح علیاکبر غفارى، ج 3، کتاب الجنائز، ص 231، ح 5.
55. همان، ص 230، ح 1.
56. کافى، ج 3، ص 230، باب ان المیت یزور اهله.
57. سجده 32، آیه 11.
58. اعراف 7، آیات 78 و 79.
59. آل عمران 3، آیات 170-169.
60. شیعه: بحارالانوار، ج 19، ص 346 و مصادر متعدد دیگر.
اهل سنت: صحیح بخارى، ج 5، ص 77؛ صحیح مسلم، ج 4، ص 77 و مصادر متعدد دیگر.
61. شیعه: ارشاد مفید، ص 95 و مصادر دیگر.
اهل سنت: سیره ابن هشام، ج 2، ص 242؛ طبقات ابن سعد، ج 2، ص 204 و مصادر دیگر.
62. صحیح بخارى، ج 2، ص 100.
63. کنزالعمال، ج 15، ص 646؛ احیاء العلوم، ج 4، ص 474؛ الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1، ص 387.
64. بقره 2، آیه 272.
65. شورى 42، آیه 52.
66. بقره 2، آیه 154.
67. اسراء 17، آیه 72.
68. نمل 27، آیات 81-80.
69. بقره 2، آیه 217.
70. بقره 2، آیه 210.
71. ر.ک: صحیح بخارى، ج 5، ص 77.
72. ر.ک: عروج روح، صص 113 ـ 132، معاد یا بازگشت به سوى خدا، ج 1، صص 329 ـ 348.
73. فروع کافى، ج 1، ص 66.
74. من لایحضره الفقیه، 1ـ 137، باب غسل المیت ….. ص: 131.
75. ر.ک: پیام قرآن، مکارم شیرازى، ج 6، ص526.
76. نساء 4، آیه 85.
«برزخ» فاصله و فرصت میان دو شیء دو موقعیت را گویند. از این رو به جهانى که میان دنیا و آخرت واقع می شود برزخ گفته می شود.
گاهى از «عالم قبر» به «جهان برزخ» یاد می شود. قرآن کریم در آیاتى از جهان برزخ خبر داده است:
«حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ. لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ کَلاّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ »(1) «زمانى که مرگ یکى از تبهکاران فرا رسد گوید: پروردگار من! مرا بازگردان، شاید در آنچه ترک و کوتاهى کردم عمل صالحى انجام دهم، ولى به او گفته می شود: چنین نیست و هرگز بر نخواهى گشت. این درخواست و وعده سخنى است که بر زبان می آورد و اگر بازگردد همان کردار سابق را تکرار کند، و پشت سر آنان برزخ است تا روزى که بر انگیخته می شوند».
امام صادق علیه السلام فرمود: «البرزخ هو القبر و هو الثّواب و العقاب بین الدّنیا و الآخرة والدّلیل على ذلک قول العالم: «والله ما نخاف علیکم إلاّ البرزخ»(2) «برزخ همان قبر (در اصطلاح قرآن) است و برزخ عین ثواب یا عقاب بین دنیا و آخرت است».
آن حضرت فرمود: «القبر منذ حین موته إلى یوم القیامة»(3)«قبر (برزخ) از هنگام مردنش تا روز قیامت است».
از هنگام مرگ آدمى وارد برزخ میگردد؛ خواه او را در زمین دفن کنند یا وى را با آتش بسوزانند یا غذاى درندگان شود یا در دریا غرق گردد.
برزخ را قیامت صغرا نیز مینامند. مؤمنان در آسایش خواهند بود و انسان هاى خطاکار گرفتار عذاب می شوند.
حق تعالى درباره بت پرستان زمان حضرت نوح علیه السلام می فرماید:
«مِمّا خَطِیئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً »(4) «بر اثر خطا کاریها غرق شدند و به مجرّد غرق شدن به آتش وارد شدند».
«النّاس نیام فإذا ماتوا انتبهوا»(5)«مردم در زمان حیات خود خوابند، وقتى میمیرند بیدار می شوند».
شب اول قبر
پرسش 18 . منظور از شب اوّل قبر چیست؟ چه اتفاقاتى می افتد؟
نخست باید دانست همه انسان ها با عبور از پُل مرگ به عالَم برزخ راه مییابند. امام حسین علیه السلام در روز عاشورا خطاب به یاران خود فرمودند: «اى فرزندان بزرگوارى! صبر پیشه کنید، زیرا مرگ، جز پلى نیست که شما را از رنج و سختى به بهشت برگزیده و نعمت همیشگى عبور می دهد. کدامین از شما گذر از زندان به قصر را نکوهیده می دارد؟!»(6)
بنابراین منظور از مرگ، فنا و نیستى نیست؛ بلکه «قبر» موقعیتى است که انسان ها پس از مرگ در آن مقام، جاى میگیرند و استقرار می یابند.
روایت شده است: قبرى را می کندند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با شتاب به سوى آن رفتند و به شدّت گریستند؛ به حدّى که خاک از اشک ایشان، تر شد و به یاران خود فرمودند: «إِخْوَانِى لِمِثْلِ هَذَا فَأَعِدُّوا»(7)«برادران من! براى همانند آن مهیّا شوید».
در کتاب من لایحضره الفقیه توصیه شده است که میّت را بلافاصله و با سرعت به درون قبر نگذارید و قبل از دفن، مدتى او را در کنار قبرش نگاه دارید تا آمادگى ورود به منزلگاه جدید را پیدا کند و در هنگام دفن بر او تلقین بخوانید و در شب دفن او، نماز شب اول قبر بخوانید، این توصیه ها براى کم شدن وحشت و اضطراب او و فشار قبر است.
فشار قبر
فشار قبر، قابل وصف نبوده و حقیقت آن براى ما روشن نیست. از مجموع روایات استفاده می شود که فشار قبر تابع کوتاهیها و گناهان است. و میزان و مدّت آن نیز به کاستیها و کدورت ها بستگى دارد. به همین جهت اختصاص به کفّار و مشرکین و جنایتکاران ندارد بلکه مونان و نیکان نیز به اندازه گناهان که از آنها سر زده ممکن است گرفتار فشار قبر شوند. فشار قبر براى چنین مونینى سبب می شود که کفاره گناهان خود را در برزخ تحمل کنند تا در قیامت پاک باشند.
امیرمؤمنان على علیه السلام درباره وضعیت مردگان می فرماید: «حال اگر چه آثارشان نابود، و اخبارشان فراموش شده، امّا چشم هاى عبرت بین، آنها را مینگرد، و گوش جان، اخبارشان را میشنود، که با زبان دیگرى با ما حرف میزنند و می گویند: چهره هاى زیبا پژمرده و بدن هاى ناز پرورده پوسیده شد، و بر اندام خود لباس کهنگى پوشانده ایم، و تنگى قبر ما را در فشار گرفته، وحشت و ترس را از یکدیگر به ارث برده ایم، خانه هاى خاموش قبر بر ما فرو ریخته، و زیباییهاى اندام ما را نابود، و نشانه هاى چهره هاى ما را دگرگون کرده است. اقامت ما در این خانه هاى وحشت زا طولانى است، نه از مشکلات رهایى یافته، و نه از تنگى قبر گشایشى فراهم شد»(8)
سوال منکر و نکیر
سوال منکر و نکیر، نیز پرسش از حقیقت و باطن اعتقادات و اعمال ما است.
امام صادق علیه السلام می فرمایند: «یَجِیءُ الْمَلَکَانِ مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ إِلَى الْمَیِّتِ حِینَ یُدْفَنُ…»(9) «دو فرشته منکر و نکیر نزد میت در هنگامى که دفن می شود، میآیند؛ در حالى که صداى آنها همانند رعد، بلند…؛ سپس، از میت میپرسند: پروردگار تو کیست؟ دین تو چیست؟… اگر او مون باشد، می گوید: الله پرودگار من است و اسلام دین من… و براى او، درى به سوى بهشت باز می کنند و او جایگاهش را میبیند… اما اگر او کافر باشد، بر او وارد می شوند؛ در حالى که شیطان، در کنار او نشسته است. از او میپرسند: پرودگار تو کیست و دین تو چیست؟ … و چشمان او را به سوى آتش می گشایند، و او جایگاه خود را در آن میبیند»(10)
عذاب قبر
پرسش 19 . عذاب قبر جسمانى است یا روحانى؛ یا هر دو؟
آسایش و عذاب قبر هم جسمانى و هم روحانى است؛ با این تفاوت که روح و بدنِ برزخى و «مثالى» عذاب و آسایش را به طور حقیقى و اصلى درک می کنند و بدن مادى و دنیایى از عذاب یا آسایش روح، تأثیرپذیر خواهد بود.
توضیح مطلب با توجّه به دو نکته روشن می شود:
یکم . روح انسان پس از مرگ و انقطاع از بدن مادى، خود را با بدن برزخى و قالب مثالى می یابد و می بیند. در واقع، روح آدمى با رفتن از حیات دنیوى به حیات برزخى، بدن مادى خود را رها کرده و با بدن مثالى ادامه مییابد. این بدن متناسب با نظام برزخى بوده، اتحادش با روح، قویتر از اتحاد آن با بدن مادى در زندگى دنیوى است. بدن مثالى مانند بدن موجود در عالم خواب و رؤیا میباشد که از جهت شکل و ابعاد سه گانه و احساس لذت ها و ناراحتیها همه شرایط را دارد امّا سنگینى، جِرم و وَزن ندارد. البته بدن مثالى و قالب برزخى، با انتقال روح از این عالم مادى به نظام برزخى به وجود نیامده است؛ بلکه از قبل وجود داشته، ولى ما از آن محجوب بوده ایم و اگر این حجاب (تعلّق و توجّه به نظام مادى و مادیات) را کنار زنیم، هم اکنون نیز خود را در آن قالب مثالى متمثّل میبینیم؛ چنان که درخواب در حالى که بدن مادى ما در رختخواب افتاده و در حال آرامش است، خود را با بدنى مشابه با این بدن یافته و سیرها، حرکت ها، فهم ها، دیدنیها، شنیدنیها، خوردنیها و خواستن ها با آن داریم.(11)
گفتنى است از نظر روایات، وجود بدن برزخى امرى مسلّم و قطعى است؛ چنان که امام صادق علیه السلام فرمود: «اما [ارواح مؤمنان] در بدن هایى شبیه بدن هاى دنیوى آنان است»(12) این روایت بیانگر وجود بدن برزخى و مثالى در عالم برزخ است.
دوم . میان قبر برزخى و قبر خاکى، ارتباط خاصى حاکم است؛ یعنى، میان روح انسان در برزخ و بدن مادى او در قبر خاکى، ارتباط وجود دارد و این، در اصل از ارتباط روح و بدن مادى ـ که در طول زندگى دنیوى با یکدیگر یک نوع اتحاد داشته اند ـ سرچشمه می گیرد. این ارتباط با قطع تعلّق روح از بدن، پس از مرگ به کلّى از میان نمی رود؛ بلکه یک نوع ارتباط در حدّ پایین ترى، میان روح برزخى و بدن خاکى و مادى وجود دارد. البته نه در حد و اندازه اى که در زندگى دنیوى و در دوران تعلّق روح به بدن بود و نه با آن کیفیت و کمیت؛ بلکه در میزانى ضعیف تر و با کیفیتى دیگر. از همین رو قبر خاکى با قبر و عالم برزخى روح، ارتباطى دارد که در نقاط دیگر این ارتباط را ندارد و به همین جهت است که به رغم حضور روح در عالمى فوق ماده و زمان و مکان (برزخ)، توجّه خاصى به بدن مادى و نقطه اى دارد که بدن خاکى در آن هست. براساس همین ارتباط میان قبر برزخى و قبر خاکى است که دستورها و احکام خاصى در باب قبر خاکى، تشییع جنازه، کفن و دفن، حرمت قبور، استحباب زیارت قبور، دعا، طلب رحمت و مغفرت بر سر قبور و نظایر آنها در شریعت اسلامى وجود دارد.
این ارتباط میان روح انسان در برزخ و بدن مادى او در قبر خاکى، در ساعت و روزهاى اول مرگ، بیشتر از روزها و اوقات بعدى است و این به دلیل الفت شدید روح با بدن مادى در این دنیا است. البته به تدریج با انس گرفتن روح با بدن برزخى و قالب مثالى، از این توجّه و ارتباط کاسته می شود و ارتباط ضعیفى میان روح و بدن خاکى باقى می ماند.
با توجّه به این دو نکته، روشن می شود که روح ما، بعد از انتقال به عالم برزخ، با بدن برزخى، در عذاب یا در نعمت خواهد بود. عذاب و نعمت، متوجه روح ما در قالب بدن برزخى است؛ نه به بدن مادى و خاکى ما که در این عالم مادى در زیر خاک دفن شده است. این بدن مادى، پس از مرگ، نه حرکتى دارد و نه احوالى؛ اما روح با قالب مثالى در همان حال، در عالم برزخ در عذاب وحشتناکى به سر میبرد و فریادش بلند است و یا در نعمت و ابتهاجى به سر میبرد که فراتر از تصور است.
اما از آنجا که گفتیم میان بدن مادى در زیر خاک با روح در قالب مثالى در عالم برزخ، ارتباط ضعیفى وجود دارد؛ آن عذاب ها یا نعمت ها، تأثیر ضعیف و ناچیزى بر بدن مادى میگذارد؛ ولى آنچه که در اصل معذّب یا متنعّم است، روح با قالب مثالى در عالم برزخ است.
برخى می گویند: چرا هنگامى که بدن مادى را در قبر میگذاریم و روى آن را میپوشانیم و پس از مدتى که قبر را میشکافیم، هیچ خبرى نمی یابیم؟! آنچه میبینیم، تنها همان بدن خاکى است که بیحرکت در قبر افتاده است و هیچ اثرى از آثار وحشت یا نعمت در آن نیست! برخى نیز دوربین در درون قبر میگذارند و مسائل آن را از هنگام دفن تا مدتى بعد دنبال می کنند؛ ولى هیچ اثر و تغییر و تحولى نمییابند!!
آیا این امور دلالت نمی کند بر اینکه هیچ عِقابى (چه خوب و چه بد)، در کار نیست و فشار قبر، سؤال منکر و نکیر، عذاب ها و نعمت ها، پوچ و غیرواقعى است؟!
با توجّه به توضیحات گذشته، پاسخ این پرسش روشن است؛ ولى در عین حال براى بهتر روشن شدن پاسخ، توجّه به حقیقت رؤیا و خواب دیدن بسیار راهگشا است. اگر اندکى تأمل کنیم، درخواهیم یافت که رؤیا و خواب دیدن، حکایتگر عجیبى از نسبت میان قبر خاکى و قبر برزخى است. کسانى که کنار بدن انسان خواب بیننده، حضور داشته باشند، بدن او را در هنگام خواب، در کمال سکون و سکوت مییابند؛ به صورتى که اگر از خواب وحشتناک خود آنها را مطلع نکند، اینان از آن آگاه نخواهند شد.
بدن کسى که خواب فرحناک و دلپذیر میبیند نیز در کمال آرامش و سکون است و افرادى که در کنار او حضور دارند، از خوشى او به طور کامل اطلاع ندارند. این به ما میفهماند، انسان میتواند در برزخ در حال نعمت یا وحشت باشد و در عین حال، اثرى از عذاب یا ابتهاج، در بدن خاکى او در قبر نباشد. البته گاهى انسان خواب ترسناک و ناراحت کننده اى میبیند، بدن او عرق می کند که اثرى از خواب او بوده است؛ ولى این امر همیشگى نیست و میان عالم خواب و برزخ تفاوت هست. در عالم خواب، ارتباط روح با بدن مادى، کاملاً قطع نشده؛ ولى در عالم برزخ، ارتباط روح با بدن مادى به کلى منقطع است؛ مگر ارتباط بسیار محدود و ناچیزى که حتى در صورت معذّب بودن روح در عالم برزخ نیز، تأثیر چندان قابل مشاهده اى بر بدن مادى در زیر خاک نخواهد گذاشت.(13)
از آیات الهى، استفاده می شود که خداوند، فرشتگانى را براى قبض روح، به کار می گیرد:
«وَ لَوْ تَرى إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ و ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ »(14)«و اگر (کاش) میدیدى هنگامى که بستانند جان کافران را، فرشتگان میزنند روى پایشان و پشت هایشان را و (می گویند) بچشید عذاب سوزان را».
از این آیه چند نکته امر میتوان استفاده نمود:
1. فرشتگان، که مأمور قبض ارواح پلید کفار و بیگانگان هستند، همگى عامل ملک الموت بوده و فرمانرواى آنها عزرائیل علیه السلام است که به اذن پروردگار، پیوسته مأموریت خود را اجرا مینمایند.
2. از اطلاق آیه «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِى وُکِّلَ بِکُمْ »(15)استفاده می شود که پس از مرگ و قطع تدبیر روح از بدن در عالم برزخ روح تحت ولایت و سیطره ملک الموت و یا فرشته اى از اعوان او خواهد بود و نعمت ها و عقوبت ها نسبت به هر یک از ارواح بشر در عالم برزخ به وساطت آنها میرسد و افاضه می شود.
3. «ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ »(16) فرشتگان که مأمور قبض ارواح پلید مشرکانند، با نواختن تازیانه هاى آتشین آنها را عقوبت خواهند نمود.
4. «ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ »(17)کیفر و عقوبت در اثر کفران نعمت ها و گذراندن لحظات زندگى به ناسپاسى، و مبارزه با دعوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است.
در کتاب احتجاج از امیرالمونین علیه السلام در این باره پرسیده شد؛ امام فرمود: به درستى که پروردگار، اجل و اعظم است که ارواح را قبض فرماید، بلکه مأموریت فرشتگان او است، پس هر که اهل طاعت و ایمان باشد فرشتگان رحمت روح او را قبض مینمایند و هر که اهل معصیت باشد روح او را فرشتگان غضب پروردگار قبض مینمایند. پس فعل ملک الموت نیز فعل پروردگار خواهد بود و به وسیله هر فرشته که بخواهد روح بشر را قبض می فرماید همچنانکه فرمود:
«وَ ما تَشاونَ إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ »(18)«و شما نمی خواهید جز آنکه را که خدا خواهد»
فشار قبر
پرسش 20 . چه عواملى موجب تشدید یا تضعیف فشار قبر می شود؟
از آنجا که نظام برزخى و احکام و آثار آن، براى ما ناشناخته است؛ طبعا ما با درک قاصر خود، نمیتوانیم دریابیم که کدام انحراف و عمل، در تشدید عذاب و گرفتارى نقش دارد.
تنها، کلام الهى و سخنان معصومان علیهم السلام است که با برخوردارى از دانش و احاطه خاص بر حقایق، راهگشاى آشنایى ما به این عوامل است. البته به یک نظر، همه انحرافات و آلودگیهاى فکرى، عقیدتى، اخلاقى و عملى ـ که شرعا از آنها نهى شده ـ میتواند در فشارهاى برزخى مؤثر باشد.
از مجموع روایات استفاده می شود که فشار قبر تابع گناهان است و میزان و مدت آن نیز تابع میزان گناهان است، به همین جهت اختصاص به کفّار و مشرکین و جنایتکاران ندارد بلکه مونان و نیکان نیز به اندازه گناهان که از آنها سر زده ممکن است گرفتار فشار قبر شوند. فشار قبر براى چنین مونینى سبب می شود که کفاره گناهان خود را در برزخ تحمل کنند تا در قیامت پاک باشند ولى براى جنایتکاران و کفّار در قیامت عذابى سخت تر در انتظارشان است. با توجّه به مطالب فوق، در روایات نسبت به برخى امورى که باعث عذاب قبر می شوند، تأکید شده است:
1. حقّ النّاس؛ حقوق مالى و غیرمالى مردم را ضایع کردن از عواملى است که موجب فشار و عذاب قبر می شود. سخن چینیغیبت، عیب جویى و بدگویى از مردم، عقوق والدین، رعایت نکردن حق همسر، خوردن مال حرام، رباخوارى.(19)
2. بد اخلاقى؛ بد اخلاقى با مردم یا خانواده و دوست و رفیق، از جمله چیزهایى است که موجب عذاب و فشار قبر می شود حتى اگر انسان از اولیاى خدا باشد. همچنان که در داستان سعد معاذ مشهور است.(20)
3. اجتناب نکردن از بول و نجاست؛ مانند این که انسان ایستاده بول کند و آن به بدن و لباس ترشح کند.(21)
همچنان که گناهان موجب فشار قبر می شود کارهاى نیک نیز نقش به سزایى در آرامش روح در عالم برزخ و رهایى از فشار قبر دارد.
البته مطابق روایات، بعضى از اعمال در این راستا نقش بیشترى دارند:
به جا آوردن نماز شب،(22) خواندن سوره «تکاثر» هنگام خواب،(23) روزه گرفتن چهار روز از ماه رجب و دوازده روز از شعبان(24) و… نمونه هایى است که در روایات باعث کم شدن فشار یا نجات یافتن از فشار قبر شمرده شده است.(25)
علاوه بر موارد اشاره شده، برخى کارهاى نیک، در نورانیّت قبر و امان از فشار برزخى نقش بیشترى دارند؛ مانند:
4. صدقه؛ صدقه اى که انسان براى اموات می دهد مَلِکى از جانب خدا آن را می گیرد و در طبقى از نور میگذارد و کنار قبرستان میآید و فریاد میزند، سلام بر شما، بازماندگانتان هدیه اى برایتان فرستاده اند.(26)
5. محبت اهل بیت علیه م السلام؛ از جمله چیزهاى دیگرى که انسان را از سختیهاى قیامت نجات می دهد و از همه اعمال کارسازتر است، محبت داشتن به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است.
حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: «آن کس که به زیارت من بیاید روز قیامت در سه جا از ترس و سختیها او را نجات خواهم داد: هنگامى که نامه هاى اعمال مردم از راست و چپ داده می شود، در نزد صراط و در نزد میزان»(27)
حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود: «محبت و علاقه به من و اهل بیتم در هفت مورد بسیار هولناک کارساز و نجات بخش است از جمله در شب اول قبر…»(28)
6. صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله؛ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: بر من زیاد صلوات بفرستید، زیرا صلوات فرستادن بر من سبب نور در قبر و صراط و نور در بهشت می شود.(29)
7. نیکى به پدر و مادر.
8. وضو (دائم الوضو بودن).
9. ذکر خدا.
10. نماز شب؛ حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: «بر شما باد به نماز شب، بنده اى نیست که اگر در آخر شب 8 رکعت نافله شب و 2 رکعت نافله شفع و یک رکعت نافله وتر به جا آورد و در قنوتش 70 مرتبه «استغفراللّه » بگوید مگر اینکه از عذاب قبر و از عذاب آتش نجات پیدا کند و در عمرش و زندگیش توسعه پیدا کند و…»(30)
11. امر به معروف و نهى از منکر.
12. حسن خلق.
13. صله رحم.
بدن برزخى
پرسش 21 . بدن برزخى چگونه است؟
بسیارى از حقایق هستى ـ به خصوص حقایقى که در ماوراى جهان طبیعت وجود دارد ـ براى ما پوشیده است. البته این ندانستن، بیشتر در کمّ و کیف و چگونگى آن حقایق است؛ ولى عقل و وحى اصل آنها را اثبات کرده اند. دانش ما به کنه و ماهیت آن حقایق، بسیار محدود است؛ مگر براى عده کمى که با سلوک عملى در همین دنیا به آن عوالم راه یافته باشند و علم اجمالى آنان، به علم تفصیلى تبدیل شده باشد. از این رو، سنخیت و چگونگى بدن هاى برزخى، براى ما به صورت کامل و دقیق روشن نیست؛ ولى در عین حال از مجموعه آیات و روایات و تحلیل هاى عقلى، میتوان دورنمایى از کمّ و کیف بدن برزخى را تصویر کرد.
در این باره توجّه به سه مطلب ضرورى است:
یکم . در تمام عوالم هستى (عالم مادى، برزخ و قیامت)، انسان داراى بدن است و در هیچ عالمى بیبدن نیست؛ به دلیل اینکه روح انسان حقیقتى است که در متن و ذات آن، تعلّق به بدن نهفته است.
دوم . هر یک از عوالم هستى داراى نظام، احکام، آثار و قوانین مخصوص به خود است؛ یعنى، در عالم طبیعت، قوانینى حاکم است که غیر از سنن حاکم بر عالم برزخ است. در عالم برزخ نیز نظامى وجود دارد که در عالم قیامت نیست و در عالم قیامت، آثارى هست که در دو عالم برزخ و ماده وجود ندارد. از این رو، بدنى که در عالم طبیعت است، هم سنخ با قوانین حاکم بر این دنیا است و این بدن غیر از بدن برزخى است. بدن برزخى نیز هم سنخ با احکام و آثار عالم برزخ است. و همین طور بدن در قیامت، هم سنخ با سنن ویژه عالم قیامت و آماده پذیرش آن قوانین مخصوص است. براى مثال بدن قیامتى، بدنى است که در عین سوختن مداوم، از بین نمی رود؛ و بدن قیامتى یک فرد بهشتى، به صورتى است که در عین خوردن و آشامیدن، نیازى به تخلیه مواد تغذیه شده از بدن ندارد. بنابراین نباید تصور کرد که بدن هاى مادى، برزخى و قیامتى یکسان هستند.
سوم . عالم قیامت، عالم بالاتر و نزدیک تر به مبدأ متعال است و از این رو موجودات آن از مراتب وجودى بالاتر و کامل ترى برخوردارند. عالم جسم و یا نظام مادى دورترین عالم از مبدأ متعال است. از این رو، موجودات آن نیز از مراتب ضعیف تر و ناقص ترى برخوردارند. موجودات عالم برزخ از موجودات عالم مادى، کامل تر؛ ولى نسبت به موجودات عالم قیامت و تجرّد، ناقص ترند.(31)
با دقّت در مطالب پیشین، مشخص می شود که:
1. بدن برزخى غیر از بدن مادى و غیر از بدن قیامتى است.
2. بدن برزخى متناسب با احکام و آثار و قوانین عالم برزخ است.
3. بدن برزخى از بدن مادى کامل تر و بالاتر و از بدن قیامتى ناقص تر و پایین تر است.
بنابراین، بدن برزخى از آنجا که از بدن مادى بالاتر است، از سنخ ماده و جسم طبیعى نیست که احکام ماده بر آن غالب باشد؛ ولى از آنجا که از بدن قیامتى پایین تر است، واجد برخى لوازم ماده ـ چون شکل، اندازه و مقدار ـ است.
روایات نیز به صراحت بیانگر این حقیقت است که بدن برزخى، شبیه بدن دنیوى است.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «ارواح مؤمنان (در برزخ)، در بدن هایى شبیه بدن هاى دنیویشان هستند»(32) و «ارواح انسان ها (در برزخ) به صورت جسدهاى دنیویاند»(33)امّا هرچند بدن برزخى بالاتر و کامل تر از بدن مادى است، در عین حال، از بدن قیامتى ناقص تر است.
عبارت «بدن هایى شبیه بدن هاى دنیوى» یا «در صورت جسدهاى دنیوى» بیانگر شباهت است؛ نه یکسان بودن. شبیه آن است چون شکل، مقدار و اندازه دارد، و هر مرده اى، مرده دیگر را در این قالب مشاهده کرده، او را میشناسد؛ چنان که در خواب، آدمى صورت خود را به شکل دنیوى با دیگران در سرور یا رنج میبیند. اما عین بدن دنیوى خود نیست؛ چون میتواند ـ به طور مثال ـ بدون وسایل و ابزار مادى، مسافت طولانى را سیر کند و با اراده اى، خود را در جاى دیگر قرار دهد. به همین جهت، در بسیارى از روایات، خواب را نشانه خوبى براى عالم برزخ و بدن برزخى دانسته اند.(34)
شب و روز در برزخ
پرسش 22 . وقتى انسان در شب بمیرد در برزخ هم براى او شب است؟
در سوره غافر می فرماید:
«النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ »(35) «مجازات دردناک آنها همان آتش است که هر صبح و شام بر آن عرضه می شوند و روزى که قیامت برپا میگردد دستور می دهد آل فرعون را در اشد عذاب وارد کنید».
ثانیاً: می گوید آنها صبح و شام بر آتش عرضه می شوند اما در قیامت آنها را وارد اشدّ عذاب می کند، این به خوبى دلالت دارد که عذاب اول عذاب برزخى است که بعد از این دنیا و قبل از قیام قیامت است و کیفیت آن عرضه و نزدیکى به آتش دوزخ است، عرضه اى که هم روح و جان را به لرزه در میآورد و هم جسم را تحت تاثیر قرار می دهد.
ثالثاً: تعبیر به غدوّ و عشىّ (صبح و شام) یا اشاره به دوام این عذاب است چنان که میگوئیم فلان کس صبح و شام مزاحم ما است، یعنى همواره و همیشه، و یا اشاره به انقطاع عذاب برزخى است که تنها در مواقع صبح و شام که مواقع قدرت نمایى فراعنه و عیش و نوش آنها بوده به آن گرفتار می شوند و به جهت اینکه برزخ قبل از قیامت است و اهل برزخ به طور کامل از خصوصیات دنیا جدا نشده اند تصور صبحگاه و شامگاه براى آنان امکان دارد.(36)
از تعبیر غدوّ و عشىّ (صبح و شام) نیز نباید تعجب کرد؛ زیرا از آیات قرآن استفاده می شود که حتى در قیامت صبح و شام نیز وجود دارد، چنان که می خوانیم:
«وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیها بُکْرَةً وَ عَشِیًّا »(37) «براى آنها (بهشتیان) صبح و شام روزی هاى مخصوصى است»
این منافات با دائمى بودن نعمت هاى بهشتى ندارد، چنان که آمده است: «أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها »(38)، زیرا ممکن است در عین دوام نعمت، روزیها و الطاف مخصوصى در این دو وقت نصیب بهشتیان گردد(39) و اگرچه بهشت تاریکى ندارد و چه بسا شب و روز مانند دنیا نداشته باشد اما ممکن است از جهت نوع لذت ها و درون غرفه ها و بیرون غرفه ها بودن وضعیت متنوع مانند روز و شب دنیا داشته باشد.(40)
قابل توجّه اینکه در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام صلی الله علیه و آله می خوانیم که فرمود: «اِنَّ اَحَدَکُم اِذا ماتَ عُرِضَ عَلَیهِ مَقْعَدَهُ بِالْغَداةِ وَالْعَشىِّ اِنْ کانَ مِنْ اَهْلِ الْجَنَّةِ فَمِنَ الْجَنَّةِ وَ اِنْ کانَ مِنْ اَهْلِ النّارِ فَمِنَ النّارِ، یُقالُ هَذا مَقْعَدُکَ حیثُ یَبْعَثَکَ اللّه یَومَ الْقیامَة»(41)؛ «هنگامى که یکى از شما از دنیا می رود جایگاه او را هر صبح و شام به او نشان می دهند، اگر بهشتى باشد جایگاهش را در بهشت، و اگر دوزخى باشد جایگاهش را در آتش، و به او می گویند: این جایگاه تو در روز قیامت است. (و همین امر باعث شادى یا عذاب روح او می شود)»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «ذالِکَ فِى الدُّنیا قَبلَ یَومِ القیامَةِ لاِنَّ فِى نارِ الْقِیامَةِ لا یَکونُ غُدوِّ وَ عَشىّ، ثُمَّ قالَ اِنْ کانُوا یُعَذَّبُونَ فِى النّارِ غُدوّا و عَشیّا ففیها بینَ ذلکَ هُم مِنَ السُّعداءِ لا ولکن هذا فِى الْبَرزخِ قَبلَ یَومِ الْقِیامةِ اَلَمْ تَسمَعْ قُولُه عَزّ و جَلَّ: «وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ »»(42)«این در دنیا قبل از روز قیامت است، زیرا آتش قیامت صبح و شام ندارد سپس فرمود: اگر آنها در قیامت تنها صبح و شام در آتش دوزخ عذاب شوند در میان این دو باید سعادتمند باشند، چنین نیست، این مربوط به برزخ است پیش از روز قیامت، آیا سخن خدا را (بعد از این جمله) نشنیده اى که می فرماید: هنگامى که قیامت برپا میگردد فرمان داده می شود آل فرعون را در اشد عذاب وارد کنید».
طبق آیه و حدیث مذکور معلوم شد که برزخ، قبل از قیامت است و به جهت عدم انقطاع کامل از دنیا چه بسا از خصوصیات دنیا مانند شب و روز تأثیرپذیر باشد.
قبر خاکى و برزخى
پرسش 23 . کسانى که در دریا میمیرند یا طورى می شود که خاکستر می شوند، شب اول قبر آنان چه موقعى است؟ یا شهیدانى که بعد از بیست سال جنازه شان پیدا می شود، آیا شب اول قبر آنان، شب اولى است که استخوان آنان را در قبر میگذارند؟
براساس آیات و روایات، روح انسان پس از مرگ و انقطاع از بدن مادى، خود را با بدن برزخى و قالب مثالى مییابد. بدن مثالى، شباهت بسیارى به بدن دنیوى انسان دارد؛ ولى در عین حال بدنى است که با نظام و قوانین عالم برزخ سازگار است و با بدن مادى دنیوى، تفاوت هایى دارد.(43) افزون بر اینکه در بیشتر موارد، مقصود از واژه «قبر»، در واقع «برزخ» است؛ چنان که در روایت آمده: «انّ القبر روضة من ریاض الجنّة او حفرة من حفر النّار»(44) «قبر یا باغى از باغ هاى بهشت و یا جایگاه پستى از جایگاه هاى آتش است».
البته قبر برزخى و قبر خاکى، ارتباط خاصى با هم دارند؛ ولى باید توجّه داشت که عمده مسائل شب اول قبر و پس از آن، مرتبط با عالم برزخ است، نه قبر خاکى.(45) بنابراین هم عذاب قبر و فشار آن و هم شادیها و فراخیهاى آن، مرتبط با عالم برزخ بوده و با قالب بدن برزخى، صورت می گیرد و قبر خاکى در این موارد، خصوصیتى ندارد. از این رو اگر مرده اى را بسوزانند، یا به دریا بیندازند و یا آن را مومیایى کرده و در محفظه هاى خاصى نگه دارند؛ باز هم مسائل شب اول قبر (فشار، سؤال، مکافات و…) براى آنان خواهد بود و شب اول قبر آنها، همان شبى است که این بدن ها به دریا انداخته شد، یا طعمه حریق گشته و یا خوراک حیوانى قرار گرفته است. شب اول قبر شهیدانى که پس از مدت مدیدى، اجساد مقدس و مطهر آنان یافت می شود؛ همان شبى است که در بیابان از دنیا رفته اند.
حضرت امیر علیه السلام می فرماید: «فروگذار نمی شود احدى از مردم که در شرق و غرب زمین و دریا و صحرا هستند؛ مگر آنکه فرشته هاى سؤال کننده، به ملاقات آنان خواهند رفت»(46)
زیارت اهل قبور
پرسش 24 . ارتباط روح و بدن پس از مرگ چگونه است و آیا زیارت اهل قبور، آثار دنیوى و اخروى دارد؟
بر اساس آیات و روایات، ارتباط خاصى میان روح انسان در برزخ و بدن مادى او در قبر خاکى وجود دارد. این ارتباط، در اصل از ارتباط روح و بدن مادى ـ که در طول زندگى دنیوى با یکدیگر نوعى اتحاد داشته اند ـ سرچشمه می گیرد. ارتباط مزبور با قطع تعلّق روح از بدن، پس از مرگ، به کلّى از میان نمی رود؛ بلکه یک نوع ارتباط در حدّ پایین ترى میان روح برزخى و بدن مادى و خاکى وجود دارد. این ارتباط در حد و اندازه اى نیست که در زندگى دنیوى و در دوران تعلّق روح به بدن وجود داشت؛ بلکه در میزانى ضعیف تر و با کیفیتى دیگر است. از این رو روح به رغم حضورش در عالمى فوق ماده، توجّه خاصى به بدن مادى و نقطه اى دارد که بدن خاکى در آن هست. براساس همین «ارتباطِ قبر خاکى با قبر برزخى»، دستورات و احکام خاصى در باب تشییع جنازه، کفن و دفن، احترام و استحباب زیارت قبور، دعا، طلب رحمت و مغفرت بر سر قبرها و نظایر آنها، در شریعت اسلامى وجود دارد.
ارتباط روح با قبر خاکى، موجب می شود که بتوان از این طریق، بهتر با روح رابطه برقرار کرد و نیز توجّه او را جلب نمود. بدین جهت در روایات، تأکید فراوانى بر زیارت اهل قبور، دعا، طلب رحمت و مغفرت و تلاوت قرآن کریم بر سر قبرها شده است. این آداب در هر جایى، براى مردگان خوب است؛ ولى به دلیل ارتباط قبر برزخى با قبر خاکى، بر انجام دادن این آداب بر سر قبرها، تأکید بیشترى شده و از استحباب بیشترى برخوردار است.
از طرفى ارواح نیز بر اساس این ارتباط، از حضور مؤمنان مسرور و مبتهج می شوند. امام صادق علیه السلام می فرماید: «قسم به خداى متعال! مردگان، رفتن شما را [ بر سر قبورشان] میدانند و با حضور شما مسرور می شوند و با شما اُنس میگیرند و بهره مند میگردند»(47)
امّا مهم ترین اثر دنیوى زیارت اهل قبور براى انسان، تذکّر مرگ و یادآورى این رخداد مهمّ است. این خود، موجب باز داشتن انسان از بازیهاى دنیوى،(48) مانع دست زدن به کارهاى زشت و ناروا،(49) باعث انجام دادن اعمال و کردار نیک،(50) سبب بیرغبتى و کم خشنودى از دنیا(51) و زمینه ساز عبرت آموزى است.(52)
رو به گورستان دمى خامش نشین
آن خموشان سخنگو را ببین
لیک اگر یک رنگ بینى خاکشان
نیست یکسان حالت چالاکشان
شحم و لحم زندگان یکسان بود
آن یکى غمگین، دگر شادان بود
تو چه دانى تا ننوشى قالشان
ز آنکه پنهان است بر تو حالشان
بشنوى از قال هاى و هوى را
کى ببینى حالت صد توى را(53)
اموات و ارتباط با دنیا
پرسش 25 . اینکه اموات در مواقعى مانند جمعه آزاد هستند؛ آیا صحّت دارد؟ چه افرادى این گونه میباشند و کیفیت آن چگونه است؟
براساس روایات و با توجّه به ارتباط نسبى بدن برزخى با بدن مادى، ارواح انسان ها در برزخ، براساس منزلت و فضایلى که در دنیا داشته اند، امور دنیوى را درک کرده، حتى به خانواده خود سر میزنند و آنها را زیارت می کنند. این امر میتواند در هر زمانى و براى هر فردى باشد؛ ولى روز جمعه مشخص ترین زمانى است که در روایات وجود دارد. در این باره، تنها به ذکر دو روایت بسنده می شود:
1 . اسحاق بن عمار از امام کاظم علیه السلام پرسید: آیا مؤمن خانواده خویش را زیارت می کند؟ فرمود: آرى. گفتم: چقدر؟ فرمود: بر حسب فضایلشان؛ برخى از آنان هر روز و بعضى نیز هر سه روز، خانواده خود را زیارت می کنند.
اسحاق بن عمار می گوید: در اثناى کلام حضرت، دریافتم که فرمود: کمترین آنان هر جمعه [ خانواده خود را زیارت می کنند]. پس گفتم: در چه ساعتى؟ فرمود: هنگام زوال خورشید، یا مثل آن؛ پس خداوند فرشته اى را با او روانه می کند تا چیزهایى را به او نشان دهد که شاد شود و از وى چیزهایى را بپوشاند که او را غمگین میسازد.(54)
2 . امام صادق علیه السلام فرمود: «به درستى که مؤمن خانواده خویش را زیارت می کند. پس آنچه را دوست دارد، میبیند و آنچه را ناخوشایند دارد از او پوشیده می شود. به درستى که کافر خانواده خویش را زیارت می کند؛ پس میبیند آنچه ناخوشایند او است و از او پوشیده می شود آنچه را دوست دارد».
امام علیه السلام فرمود: «پاره اى از ایشان هر جمعه زیارت می کنند و پاره اى بر حسب عمل خود زیارت می کنند»(55)
3. امام صادق علیه السلام فرمود: «مَا مِنْ مُومِنٍ وَ لاَ کَافِرٍ إِلاَّ وَ هُوَ یَأْتِى أَهْلَهُ عِنْدَ زَوَالِ الشَّمْسِ فَإِذَا رَأَى أَهْلَهُ یَعْمَلُونَ بِالصَّالِحَاتِ حَمِدَ اللَّهَ عَلَى ذَلِکَ وَ إِذَا رَأَى الْکَافِرُ أَهْلَهُ یَعْمَلُونَ بِالصَّالِحَاتِ کَانَتْ عَلَیْهِ حَسْرَةً»(56)«هر مؤمن و یا کافرى (پس از مرگ) هنگام غروب خورشید به نزد اهل و عیال خود می رود، پس اگر مؤمن باشد و ببیند که ایشان اعمال صالحه انجام می دهند، خدا را شکر می کند، و اگر کافر باشد، حسرت می خورد»
شنوایى مردگان
پرسش 26 . آیا مردگان زیارت و حرف هاى ما را متوجه می شوند؟ و آیا از احوال زندگان باخبرند؟
از برخى روایات منقول از معصومین علیهم السلام استفاده می شود که ارواح مردگان صداى زندگان را میشنوند؛ ولى از این روایات نمیتوان عمومیت این مطلب را هم استفاده نمود؛ بنابراین طبق روایات اهل بیت علیهم السلام در اصل این مطلب و امکان آن شکى نیست ولى معلوم نیست که همه ارواح بتوانند صداى زندگان را بشنوند؛ یا هر موقع که خواستند بتوانند صداى زندگان را بشنوند؛ بلکه از برخى روایات استفاده می شود که ارواح از این نظر محدودیّت هایى نیز دارند؛ به خصوص ارواح اهل جهنم.
همچنین از برخى روایات استفاده می شود که ارواح، برخى اوقات اجازه دیدار با اهل دنیا را هم پیدا میکنند؛ ولى به اهل بهشت امورى را نشان میدهند که باعث شادى آنها می شود؛ و به اهل جهنم امورى را نشان میدهند که باعث عذاب آنهاست.
براى بیان این مطلب، دانستن دو چیز ضرورى است: 1. مرگ، فنا نیست، 2. دلالت آیات قرآن و روایات، بر این که مردگان میشنوند و از احوال ما باخبرند.
1. مرگ، فنا نیست
از نظر ادیان الهى، مرگ هرگز به معناى نابودى و نیستى انسان و پایان همه چیز نیست. مرگ از دیدگاه اسلام، انتقال حقیقت انسان یعنى روح او، از عالمى به عالم دیگر است که در آن عالم حیات انسان به گونه اى دیگر ادامه مییابد تا هنگامى که روز رستاخیز و معاد فرا رسد به همین جهت قرآن کریم درباره مرگ، کلمه «توفى» را به کار برده است و میگوید:
«قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ اَلْمَوْتِ اَلَّذِى وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ »(57) «بگو فرشته مرگ که براى شما گمارده شده است، شما را میگیرد. آنگاه به سوى پروردگارتان باز می گردید».
2. شنوایى مردگان
به چند نمونه از آیات قرآن که بر سخن گفتن با مردگان دلالت دارند اشاره می کنیم:
1. حضرت صالح، با مردگان قوم خود سخن میگوید. قوم حضرت صالح پیامبر خدا، پس از آن که شترى را که معجزه این پیامبر بود، پى کردند و از دستور خداوند سرپیچى کردند مورد عذاب الهى قرار گرفته و با زلزله اى هلاک شدند. پس از هلاکت آنان، حضرت صالح آنان را مورد خطاب قرار می دهد و با آنان سخن میگوید:
«فَأَخَذَتْهُمُ اَلرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِى دارِهِمْ جاثِمِینَ. فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالَةَ رَبِّى وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ اَلنَّاصِحِینَ »(58) «پس زلزله اى آنان را فرا گرفت و در خانه هاى خویش بیجان افتادند. آنگاه صالح از آنان روى گرداند و گفت: اى قوم من، پیام خداوند را به شما رساندم، اما شما ناصحان را دوست نمیدارید».
2. قرآن مجید درباره مجاهدان در راه خدا و زنده بودن شهیدان و خبر داشتن آنها از زندگان به خوبى یاد میکند و میفرماید:
«وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ. فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ »(59)«و نپندارید آنان را که کشته شده اند در راه خدا، مردگانند. بلکه زنده اند و در نزد پروردگارشان روزى داده می شوند و شادامانند به آنچه خدا به ایشان ارزانى داشته و از فضل خود مژده میدهند به آنان که هنوز به ایشان نپیوسته اند از پشتِ سر ایشان، که نه بیمى بر ایشان است و نه اندوهگین شوند».
در این زمینه روایات فراوانى نیز وجود دارد که تنها به ذکر چند نمونه اکتفا می کنیم:
1. پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله با کشتگان جنگ بدر سخن میگوید. در روایات آمده است که پس از آن که جنگ بدر با کشته شدن هفتاد تن از قریش و اسیر شدن هفتاد نفر از آنان به نفع مسلمانان به پایان رسید. رسول اکرم صلیالله علیه و آله دستور داد تا کشته هاى مشرکان را در چاهى بریزند سپس حضرت یکایک کشتگان را به نام صدا زد و خطاب به آنان فرمود: آیا آنچه را که پروردگارتان وعده داده بود حق و پابرجا یافتید. من آنچه را که پروردگارم وعده کرده بود حق و حقیقت یافتم. در این هنگام بعضى از اصحاب به پیامبر گفتند: آیا کسانى را که مرده اند صدا میزنید پیامبر فرمود: شما از آنان شنواتر نیستند، آنها میشنوند لکن قدرت بر جواب ندارند.(60)
2. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در بقیع با ارواح مردگان سخن میگوید. در روایات (شیعه و سنّى) آمده است که پیامبر اکرم در آخرین روزهاى زندگیشان، نیمه شب همراه برخى از صحابه خود رهسپار قبرستان بقیع شد و پس از ورود به بقیع با آرمیدگان در بقیع چنین سخن گفت: سلام بر شما که در جایگاه افراد با ایمان قرار گرفته اید، شما بر ما سبقت جسته اید و ما هم به همین زودى به شما میپیوندیم.(61) و این حکایت بیانگر آن است که مردگان سخن او را می شنیدند.
3. مرده، حتى صداى پاى مشایعت کنندگان خود را میشنود. در روایات اهل سنّت آمده است: «العبد اذا وضع فى قبره و تولّى و ذهب اصحابه حتّى انّه لیسمع قرع نعالهم اتاه ملکان…»(62)«بنده خدا وقتى در قبرش نهاده و ترک شد و دوستانش رفتند هنوز آن مرده صداى کوبیده شدن کفش آنها را میشنود که دو فرشته خدا براى سول از او می آیند…»
4. مرده صداى سلام را میشنود و پاسخ می دهد. «عن النبى صلی الله علیه و آله: اذا مرّ الرجل بقبر اخیه یعرفه، فسلم علیه ردّ علیه السلام و عرفه؛ و اذا مرّ بقبر لایعرفه فسلم علیه ردّ علیه السلام»(63)«وقتى کسى از کنار قبر برادر دینى خود که میشناسد بگذرد و بر او سلام کند، مرده سلام او را پاسخ می دهد و او را میشناسد و اگر از کنار قبرى بگذرد و صاحب آن را نشناسد و سلام کند، مرده سلام او را پاسخ می دهد».
همانطور که گفته شد، مرده ها صداى ما را میشنوند، ولى اینکه ما هم صداى آنها را بشنویم؛ بستگى به امورى دارد که آنها را باید تحصیل کرد، بعضى از افراد مانند اولیاءاللّه چنین ارتباطى را، با بعضى از مرده ها برقرار میکنند.
آیه «إِنَّکَ لا تُسْمِعُ اَلْمَوْتى»
پرسش 27 . مقصود از آیه 80 سوره نمل «إِنَّکَ لا تُسْمِعُ اَلْمَوْتى » چیست؟
در این باره باید دانست، قرآن داراى مجموعه آیات است و شایسته نیست که شخص یا گروهى یک بخشى از آیه اى را مطرح کند و برداشت ناقص خود را به عنوان دیدگاه قرآن بیان کند. چه بسا انحرافات فکرى و افراط و تفریط هاى اعتقادى فراوانى از این اشتباه روش مراجعه به قرآن، ریشه گرفته باشد. در حالى که باید مجموعه آیات قرآن را مورد دقّت و مطالعه قرار داد و به یک نتیجه قابل اعتماد دست یافت.
نکته اول اینکه؛ گاهى در قرآن فرهنگ خاص الهى و فراتر از فرهنگ عمومى و یا در مقابل فرهنگ جامعه جاهلى مطرح شده؛ به طور نمونه برخى آیات هدایت را فقط فعل خدا میداند:
«لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ وَ لکِنَّ اَللَّهَ یَهْدِى مَنْ یَشاءُ »(64) «بر تو نیست که آنان را هدایت کنى، بلکه خداوند هر که را بخواهد هدایت میکند».
و برخى دیگر هدایت را به غیر خدا نسبت می دهد:
«إِنَّکَ لَتَهْدِى إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ »(65)«به درستى که تو به راه راست هدایت میکنى».
از مجموع این آیات نتیجه گیرى می شود که توانایى هدایت به طور مستقل حتى براى پیامبر صلی الله علیه و آله وجود ندارد بلکه پیامبر نیز با تکیه بر نیرو و اراده الهى قدرت بر هدایت مردم را دارد.
در آیه مورد نظر نیز، «هدایت ناپذیرى کافران» به «ناشنوایى مردگان» تشبیه شده است. به خاطر این که نزد عموم مردم عدم شنوایى مردگان آشکار است، برخلاف کور دلى و ناشنوایى باطنى کافران، که از نگاه مردم پنهان است زیرا کافران مانند دیگر انسان ها از حواس ظاهرى برخوردارند. از این جهت خداوند کفّار را به مردگان تشبیه کرده است.
امّا در آیات دیگر قرآن، از تفاوت برخى انسان ها مانند شهیدان راه خدا با «اموات» یاد شده است:
«وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ »(66)«و نگویید به آنان که کشته می شوند در راه خدا، مردگان بلکه زندگانند ولیکن شما درنمییابید».
از مجموعه این دو گروه آیات استفاده می شود کسانى که نمیشنوند مردگان عادى هستند اما شهدا «احیاء» و زندگان هستند ولى شما نمیدانید و درک نمیکنید.
از آیه شریفه به روشنى آشکار می شود؛ بسیارى از مردم عادى از حیات و آگاهى شهیدان و اولیاى الهى بیخبرند و در این میان برخى نادانان و لجاجت پیشگان بدون درک صحیح از این گونه آیات شریه، سلام دادن و زیارت و یا درخواست حاجت از اولیاى الهى را غیرمجاز و یا شرک میدانند!!
نکته دوّم؛ گاهى در قرآن مجید، «کلمات» و واژگان براساس فرهنگ خاص الهى معنا پیدا میکند و با فرهنگ عمومى لغت شناسان و مصداق هاى حسّى متفاوت خواهد بود؛ به طور مثال در قرآن میخوانیم:
«وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الاْخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِیلاً »(67)«هر کس در این [دنیا] کور[دل] باشد در آخرت [هم] کور[دل] و گمراه تر خواهد بود»
در این آیه شریفه، کور بودن فراتر از نابینایى ظاهرى میباشد بلکه منظور کوردلى و حجاب باطنى است.
همچنین در آیات مورد بحث خداوند متعال میفرماید:
«إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ. وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاّ مَنْ یُومِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ »(68)
«و نمیتوانى کران را هنگامى که روى برمیگردانند و پشت میکنند فراخوانى. تو فقط میتوانى سخن خود را به گوش کسانى برسانى که آماده پذیرش ایمان به آیات ما هستند و در برابر حق تسلیم اند».
از آیات الهى به خوبى آشکار می شود که در فرهنگ قرآن، گاهى عبارت «إِنَّکَ لا تُسْمِعُ اَلْمَوْتى »؛ «تو نمیتوانى سخنت را به گوش مردگان برسانى» و «إِنْ تُسْمِعُ إِلاّ مَنْ یُومِنُ بِآیاتِنا »؛ «تو فقط میتوانى سخنت را به گوش کسانى برسانى که آماده پذیرش ایمان به آیات ما هستند». در برابر یکدیگر قرار میگیرند و براساس فرهنگ قرآن، «مردگان» در مقابل «مؤمنان» مطرح شده اند و مفهوم آن این است که مؤمن داراى حیات واقعى است و شنواست. و کافر و افراد لجاجت پیشه مردگان و ناشنوایان هستند. بنابراین مفهوم آیه، اثبات ناشنوایى کافران زنده است و دلالتى بر ناشنوایى مؤمنان پس از مرگ ندارند.
علاوه بر اینکه چه بسا منظور از ناشنوایى مردگان، تأثیرپذیرى از جهت ایمان و کفر باشد به طورى که اگر کافر از دنیا رفته باشند، امکان هدایت به ایمان پس از مرگ از آنها سلب می شود.
«وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ »(69)«و براى کسانى که لجاجت پیشه هستند حتى ایمان قبل از لحظات مرگ نیز کارگشا نیست».
«هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَةُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ إِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ »(70) «آیا انتظار دارند که خداوند و فرشتگان، در سایه هایى از ابر به سوى آنان بیایند و (دلایل تازه اى در اختیارشان بگذارند؟ یا اینکه چنین چیزى محال است؟) و همه چیز انجام شده، و همه کارها به سوى خدا بازگردانده می شود».
لذا تشبیه کافران لجاجت پیشه به مردگان از جهت هدایت ناپذیرى و غیرمفید بودن تلاش براى هدایت آن ها میباشد. زیرا بنا بر برخى روایات حتى مردگان کافر نیز در برخى موارد از شنوایى برخوردارند اما هدایت پذیر نیستند. چنان که پیامبر صلیالله علیه و آله با کافران کشته شده بدر سخن گفت و فرمودند: «آنها می شنوند لکن قدرت بر جواب ندارند»(71)
تکامل در برزخ
پرسش 28 . آیا تکامل در عالم برزخ امکان دارد؟ اگر جواب مثبت است، این تکامل چگونه است؟
«نظام برزخى»، هرچند نتیجه اى از حرکت آدمى در دنیا است؛ ولى دنباله و تداوم آن، به شمار میرود و این حرکت، در جهت سیر به سوى خداوند است؛ به طورى که چه بسا بر اثر سختیهاى مرحله برزخ و یا باقیات صالحات، برخى معایب و نقایص از بین رود و یا برخى کمالات، قابلیت ها و خصوصیات جدید به دست آید. علاوه بر اینکه با گذراندن دوران برزخ، آدمى لیاقت ورود به عالم حشر و قیامت را مییابد. از این حقیقت با عنوان «تکامل برزخى» یاد می شود که بیانگر تداوم حرکت و تحوّل در «نظام برزخى» است.
جهت فهم بهتر حرکت و تکامل در برزخ، توجّه به چند نکته لازم و بایسته است:
یکم . همه انسان ها ـ چه خوب و چه بد ـ براساس بازگشت کلّى هستى به سوى خدا، در حرکت اند و این براساس سنن حاکم بر عوالم وجود و مقتضاى آن است؛ چه این حرکت براساس عشق به خداوند و طلب و خواستن باشد و چه با ردّ و انکار کمال بینهایت و یا با لجاجت، مخالفت، عصیان و طغیان در برابر خداوند همراه باشد.
دوم . براى ورود به هر عالمى، باید روح و بدن متحول شده و قابلیت و لیاقت ورود به نظام بعدى را کسب کنند و این تحول باید در حدّى باشد که سنخیت پذیرش احکام، آثار و قوانین آن نظام را پیدا کند.
سوم . آنچه از آیات و روایات استفاده می شود، دلالت بر این دارد که روح پس از ورود به «عالم برزخ»، براساس نظام برزخى و مسیرى که در نظام دنیایى داشته، به سیر و حرکت خود ادامه می دهد؛ البته تحمّل فشارها و سختیها در نظام برزخى موجب تزکیه و طهارت روح مؤمن است و تا حدودى که عالم برزخى اقتضا میکند، قسمت مهمى از حجاب ها از چهره روح کنار زده می شود و این همان تکامل روح است.
به عنوان مثال مؤمنى که مسیرش در دنیا به سوى خداوند است، ولى در عین حال سخن چین نیز هست؛ این صفت ناپسند و زشت در نظام برزخى، برایش تمثّل مییابد و بر او مسلّط می شود؛ چرا که این عمل ناروا در دنیا بر روح، عقل و فکر او مسلّط بوده و در واقع بر او تسلط داشته و انسانیت او را تحقیر میکرده است. باطن این کردار، در برزخ ظاهر می شود؛ آن هم به شکل خاصى که به طور مداوم او را تهدید میکند.
براى رهایى از این صفت بد، باید در «نظام برزخى» در حدّ آن عالم و به اقتضاى احکام و آثار آن نظام، فشارها و سختیها را تحمل کند تا پاک شود. براى شخص کافر و معاند نیز، فرو رفتن بیشتر در ضلالت، عناد و طرد و دورى از خداوند است و حرکت او به سوى «لقاى خداوند با اسماى غضب» خواهد بود.(72)
شفاعت در برزخ
پرسش 29 . آیا در قبر هم شفاعت هست؟
روایاتى از ائمه نقل شده که ظاهر آنها دلالت بر عدم وجود شفاعت در عالم برزخ میکند.
عَمرو بن یزید میگوید: به حضرت امام جعفر صادق علیه السلام عرض کردم: من شنیدم که شما میگفتید: تمام شیعیان ما با هر کردارى که دارند در بهشت هستند.
حضرت فرمود: این قول تو را تصدیق میکنم، سوگند به خدا که همه در بهشتند. عرض کردم: فدایت شوم! گناهان، بسیار و بزرگند.
حضرت فرمود: «امّا در قیامت، پس همه شما در بهشتید به واسطه شفاعت پیامبرِ مُطاع یا به شفاعت وصىّ آن پیامبر؛ ولیکن من از برزخ شما نگران و در هراس میباشم. عرض کردم: برزخ چیست؟ فرمود: برزخ عبارت است از عالم قبر از وقتى که انسان میمیرد تا زمانى که قیامت بر پا می شود»(73)
در مقابل چنین روایاتى، روایات دیگرى قرار دارند که بر حضور و عنایت ویژه پیامبر و ائمه علیه السلام دربرخى مواقع مثل لحظه جان دادن، شب اوّل قبر، وقت سؤال نکیر و منکر دلالت میکنند؛ مانند: «وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام إِنَّ وَلِیَّ عَلِیٍّ علیه السلام یَرَاهُ فِی ثَلاَثَةِ مَوَاطِنَ حَیْثُ یَسُرُّهُ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ عِنْدَ الْحَوْضِ»(74) «امام صادق میفرمایند: آن کس که على علیه السلام را ولى خود قرار دهد در سه جا او را خواهد دید؛ نزد مرگ، نزد صراط و نزد حوض».
در مقام جمع بین این دو دسته از روایات احتمالاتى مطرح شده که حاصل را میتوان به این صورت بیان نمود که: شفاعت را بر دو گونه دانست؛ شفاعت کبرا و شفاعت صغرا، شفاعت کبرا که به صورت عمومى و فراگیر است، مربوط به قیامت و بعد از حسابرسى کامل میباشد که تمامى مؤمنین در انتظار شفاعت به سر میبرند و پیامبر، ائمه اطهار و سایر شافعین به اذن الهى شفاعت میکنند امّا شفاعت صغرا که در عالم برزخ جریان دارد، یک جریان عمومى نبوده و تنها براى عدّه خاص به صورت محدود وجود دارد.
به هر حال آنچه از مجموعه آیات و روایات به دست میآید این است که شفاعت به معناى وسیع کلمه، در هر سه عالم (دنیا، برزخ و آخرت) صورت میپذیرد. هر چند محل اصلى شفاعت به معنى خاصّ آن در قیامت و براى نجات از آتش دوزخ است.(75)
بنابراین شفاعت به معناى عامّ آن در هر عالمى امکان پذیر است؛ بلکه شواهدى قرآنى وجود دارد که نشان می دهد شفاعت در دنیا نیز ممکن است.
«مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْها وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً سَیِّئَةً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْها وَ کانَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ مُقِیتاً »(76)«کسى که شفاعت [=تشویق و کمک] به کار نیکى کند نصیبى از آن براى او خواهد بود و کسى که شفاعت [=تشویق و کمک] به کار بدى کند، سهمى از آن خواهد داشت و خداوند حسابرس و نگهدار همه چیز است».
بدیهى است این نوع شفاعت با شفاعت کبرا و سرنوشت ساز در قیامت متفاوت است.
پی نوشت ها:
1.مومنون 23، آیات 100ـ99.
2. نورالثقلین، ج 3، 553.
3. همان، ج 3، 554.
4. نوح 71، آیه 25.
5. بحارالانوار، 42/4.
6. بحارالانوار، ج 6، ص 154، باب 6، سکرات الموت؛ ج 44، ص 297، باب 35، فضل شهدا.
7. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 465.
8. نهج البلاغه، ترجمه دشتى، ص 451، پیام مردگان!.
9. کافى، ج 3، ص 236.
10. کافى، ج 3، ص 236.
11. نگا: خواب و نشانه هاى آن، محمد شجاعى، صص 58ـ62.
12. بحارالانوار، ج 6، ص 268، ح 119.
13. نگا: خواب و نشانه هاى آن، محمد شجاعى، صص 71ـ75.
14. انفال 8، آیه 50.
15. سجده 32، آیه 11.
16. انفال 8، آیه 50.
17. انفال 8، آیه 51.
18. انسان 76، آیه 30.
19. بحارالانوار، ج 5، ص 265 ؛ ج 6، ص 222 و 240 و 245 ؛ ج 18، ص 324؛ لئالى، ج 5، ص 88؛ محجه البیضاء، ج 5، ص 235.
20. قابوس الرجال، ج 4، ص 343.
21. بحارالانوار، ج 6، ص 245 ؛ محجة البیضاء، ج 5، ص 235.
22. همان، ص 397.
23. میرزا حسین نورى طبرسى، مستدرک الوسائل، ج 1، ص 340، باب 11.
24. اقبال الاعمال، ص 651، به نقل از شیخ عباس قمى، منازل الآخرة، ص 30.
25. ر.ک: معاد یا بازگشت به سوى خدا، ج 1، صص 277ـ282.
26. بحارالانوار، ج 7، ص 291.
27. خصال، ج 1، ص 168.
28. الحکم الزاهره، ص 147؛ خصال، ج 2، ص 213.
29. بحارالانوار، ج 91، ص 71.
30. روضة الواعظین، ترجمه: مهدى دامغانى، ص 514.
31. براى اطلاع تفصیلى از سه نکته فوق نگا: محمد شجاعى، معاد یا بازگشت به سوى خدا، ج 1، صص 128 ـ 141 و 212 ـ 226.
32. بحارالانوار، ج 6، ص 268، ح 119؛ «لکن فى ابدانٍ کابدانهم».
33. همان، ص 269، ح 121؛ «ان الارواح فى صفة الاجساد».
34. در این باب نگا: خواب و نشانه هاى آن، محمد شجاعى، صص 58 ـ 62.
35. غافر 40، آیه 46.
36. ر.ک: المیزان، ج 17، ص 336.
37. مریم 19، آیه 62.
38. رعد 13، آیه 35.
39. ر.ک: نمونه، ج 20، ص 116.
40. ر.ک: مجمع البیان، ج 6، ص 805.
41. این روایت را بخارى و مسلم در صحیح خود نقل کرده اند طبق نقل طبرسى و در المنثور و قرطبى ذیل آیات مورد بحث در صحیح مسلم بابى براى این موضوع منعقد شده و در آن روایات متعددى آمده است به جلد چهار صحیح مسلم صفحه 2199 مراجعه شود.
42. تفسیر مجمع البیان، ج 8، ص 819، ذیل آیه 46، سوره غافر.
43. نگا: عروج روح، ص 52 و 59.
44. بحارالانوار، ج 6، ص 159، ح 19.
45. نگا: عروج روح، ج 7، ص 69 و 114.
46. علم الهدى، معاد و عدل، ص 100.
47. حرّ عاملى، وسائل الشیعه، ج2، ص 878 و نیز در این باب نگا: محمد شجاعى، عروج روح، صص 71ـ76 «اى واللّه انهم لیعلمون بکم و یفرحون بکم و یتأنسون الیکم».
48. نگا: نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدى، خطبه 84، ص 66.
49. همان، خطبه 99، ص 92.
50. همان، کلمات قصار، 31، ص 364.
51. همان، کلمات قصار 349، ص 423.
52. همان، خطبه 221، ص 252.
53. مثنوى معنوى، دفتر سوم، ابیات 4764 ـ 4768.
54. محمدبن ابراهیم کلینى، کافى، به تصحیح علیاکبر غفارى، ج 3، کتاب الجنائز، ص 231، ح 5.
55. همان، ص 230، ح 1.
56. کافى، ج 3، ص 230، باب ان المیت یزور اهله.
57. سجده 32، آیه 11.
58. اعراف 7، آیات 78 و 79.
59. آل عمران 3، آیات 170-169.
60. شیعه: بحارالانوار، ج 19، ص 346 و مصادر متعدد دیگر.
اهل سنت: صحیح بخارى، ج 5، ص 77؛ صحیح مسلم، ج 4، ص 77 و مصادر متعدد دیگر.
61. شیعه: ارشاد مفید، ص 95 و مصادر دیگر.
اهل سنت: سیره ابن هشام، ج 2، ص 242؛ طبقات ابن سعد، ج 2، ص 204 و مصادر دیگر.
62. صحیح بخارى، ج 2، ص 100.
63. کنزالعمال، ج 15، ص 646؛ احیاء العلوم، ج 4، ص 474؛ الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1، ص 387.
64. بقره 2، آیه 272.
65. شورى 42، آیه 52.
66. بقره 2، آیه 154.
67. اسراء 17، آیه 72.
68. نمل 27، آیات 81-80.
69. بقره 2، آیه 217.
70. بقره 2، آیه 210.
71. ر.ک: صحیح بخارى، ج 5، ص 77.
72. ر.ک: عروج روح، صص 113 ـ 132، معاد یا بازگشت به سوى خدا، ج 1، صص 329 ـ 348.
73. فروع کافى، ج 1، ص 66.
74. من لایحضره الفقیه، 1ـ 137، باب غسل المیت ….. ص: 131.
75. ر.ک: پیام قرآن، مکارم شیرازى، ج 6، ص526.
76. نساء 4، آیه 85.