(…و تعاونوا على البر و التقوى و لا تعاونوا على الاثم و العدوان …).
آنچه در آيه فوق در زمينه تعاون آمده يك اصل كلى اسلامى است كه سراسر مسائل اجتماعى و حقوقى و اخلاقى و سياسى را در بر مى گيرد، طبق اين اصل مسلمانان موظفند در كارهاى نيك تعاون و همكارى كنند ولى همكارى در اهداف باطل و اعمال نادرست و ظلم و ستم ، مطلقا ممنوع است ، هر چند مرتكب آن دوست نزديك يا برادر انسان باشد.اين قانون اسلامى درست بر ضد قانونى است كه در جاهليت عرب – و حتى در جاهليت امروز – نيز حكومت مى كند كه انصر اخاك ظالما او مظلوما: برادر (يا دوست و هم پيمانت ) را حمايت كن خواه ظالم باشد يا مظلوم !.در آن روز اگر افرادى از قبيلهاى حمله به افراد قبيله ديگر مى كردند، بقيه افراد قبيله به حمايت آنها بر مى خواستند بدون اينكه تحقيق كنند حمله عادلانه بوده است يا ظالمانه ، اين اصل درمناسبات بين المللى امروز نيز حكومت مى كند و غالبا كشورهاى هم پيمان ، و يا آنها كه منافع مشتركى دارند، در مسائل مهم جهانى به حمايت يكديگر بر مى خيزند، بدون اينكه اصل عدالت را رعايت كنند و ظالم و مظلوم را از هم تفكيك نمايند!.اسلام خط بطلان بر اين قانون جاهلى كشيده است و دستور ميدهد تعاون و همكارى مسلمين با يكديگر بايد تنها در كارهاى نيك و برنامه هاى مفيد و سازنده بوده باشد نه در گناه و ظلم و تعدى .جالب توجه اينكه بر و تقوا هر دو در آيه فوق با هم ذكر شده اند، كه يكى جنبه اثباتى دارد و اشاره به اعمال مفيد است ، و ديگرى جنبه نفى دارد و اشاره به جلوگيرى از اعمال خلاف مى باشد.و به اين ترتيب تعاون و همكارى بايد هم در دعوت به نيكيها و هم در مبارزه با بديها انجام گيرد.در فقه اسلامى از اين قانون در مسائل حقوقى استفاده شده و پاره اى از معاملات و قراردادهاى تجارى كه جنبه كمك به گناه دارد، تحريم گرديده ، همانند فروختن انگور به كارخانه هاى شرابسازى و يا فروختن اسلحه به دشمنان حق و عدالت و يا اجاره دادن محل كسب و كار براى معاملات نامشروع و اعمال خلاف شرع (البته اين احكام شرائطى دارد كه در كتب فقهى بيان شده است ).اگر اين اصل در اجتماعات اسلامى زنده شود و مردم بدون در نظر گرفتن مناسبات شخصى و نژادى و خويشاوندى با كسانى كه در كارهاى مثبت و سازنده گام بر مى دارند همكارى كنند، و از همكارى كردن با افراد ستمگر و متعدى در هر گروه و طبقه اى كه باشند، خوددارى نمايند، بسيارى از نابسامانيهاى اجتماعى سامان مى يابد.همچنين اگر در مقياس بين المللى دولتهاى دنيا، با متجاوز – هر كس و هر دولتى بوده باشد – همكارى نكنند، تعدى و تجاوز و استعمار و استثمار از جهان برچيده خواهد شد.اما هنگامى كه مى بينيم پاره اى از آنها به حمايت متجاوزان و ستمگران بر مى خيزند و با صراحت اعتراف مى كنند كه اشتراك منافع آنها را دعوت به اين حمايت كرده ، نبايد انتظار وضعى بهتر از اين داشته باشيم .
در روايات اسلامى درباره اين مساله تاكيدهاى فراوانى وارد شده كه به عنوان نمونه به چند قسمت اشاره مى كنيم :
1 – از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه فرمود:اذا كان يوم القيامة نادى مناد اين الظلمة ! و اعوان الظلمة ! و اشباه الظلمة ! حتى من برء لهم قلما و لاق لهم دواتا، قال : فيجتمعون فى تابوت من حديد ثم يرمى بهم فى جهنم :هنگامى كه روز قيامت بر پا شود منادى ندا در ميدهد كجا هستند ستمكاران و كجا هستند ياوران آنها و كسانى كه خود را به شبيه آنها ساختهاند؟ – حتى كسانى كه براى آنها قلمى تراشيده اند و يا دواتى را ليقه كرده اند – همه آنها را در تابوتى از آهن قرار مى دهند سپس در ميان جهنم پرتاب مى شوند
2 – در روايتى از صفوان جمال كه از ياران امام كاظم (عليه السلام ) بود نقل شده كه مى گويد:خدمت امام رسيدم فرمود: اى صفوان ! همه كارهاى تو خوبست جز يك كار! عرض كردم : فدايت شوم ، چكار! فرمود: اينكه شتران خود را به اين مرد يعنى هارون كرايه مى دهى !، گفتم : بخدا سوگند در مسيرهاى عياشى و هوس بازى و صيد حرام به او كرايه نمى دهم ، تنها در اين راه ، يعنى راه مكه ، در اختيار آنها مى گذارم ، تازه خودم همراه شتران نمى روم ، بعضى از فرزندان و كسانم را با آنها مى فرستم ، فرمود اى صفوان ! آيا از آنها كرايه مى گيرى ؟! عرض كردم بله ، فرمود آيا دوست دارى كه زنده بمانند و بر سر كار باشند تا كرايه ترا بپردازند گفتم بلى ، فرمود: كسى كه بقاى آنها را دوست بدارد از آنها است و هر كسى از آنها باشد در آتش دوزخ خواهد بود، صفوان مى گويد من بلافاصله رفتم و تمام شترانم را فروختم ، اين موضوع بگوش هارون رسيد بدنبال من فرستاد و گفت : صفوان ! شنيده ام شترانت را فروخته اى ! گفتم آرى گفت : چرا! گفتم : پير شده ام و فرزندان و كسانم نمى توانند از عهده اداره آنها بر آيند، گفت : چنين نيست ، چنين نيست ! من ميدانم چه كسى اين دستور را به تو داده است آرى موسى بن جعفر (عليه السلام ) به تو چنين دستورى داده است گفتم : مرا با موسى بن جعفر چكار! هارون گفت ، اين سخن بگذار! بخدا سوگند اگر سوابق نيك تو نبود دستور مى دادم گردنت رابزنند!
در حديث ديگرى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه به على (عليه السلام ) فرمود:يا على كفر بالله العلى العظيم من هذه الامة عشرة … و بايع السلاح من اهل الحرب :ده طايفه از اين امت به خدا كافر شده اند كه يكى از آنها كسى است كه اسلحه به دشمنان اسلام كه با آنها در حال جنگند بفروشد.
منبع:
تفسيرنمونه ج4 ص253تا256