۱۳۹۳/۰۶/۱۷
–
۵۶۱ بازدید
خداوند در معراج به پیامبر فرمود که هر بنده ای که ذره ای حب دنیا داشته باشد او را وارد بهشت نمی کنم. لطفا در این باره توضیح دهید و آیا ما باید تارک دنیا باشیم؟
با سلام خدمت شما پرسشگر محترم
خداوند متعال در حدیث معراج به پیامبر گرامی اسلام می فرماید:
« ….یا أحْمَدُ! لَوْ صَلَّى الْعَبْدُ صَلاةَ أهْلِ السَّماءِ وَالاْرْضِ وَصامَ صِیامَ أهْلِ السَّماءِ وَالاْرْضِ وَطَوى مِنَ الطَّعامِ مِثْلَ الْمَلائِکَةِ وَلَبِسَ لِباسَ الْغازِی ثُمَّ أرى فِی قَلْبِهِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیا ذَرَّةً أوْ سُمْعَتِها أوْ رِیاسَتِها أوْ حِلْیَتِها أوْ زِینَتِها لا یُجاوِرُنِی فِی دارِی وَلاَنْزَعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتِی وَعَلَیْکَ سَلامِی وَمَحَبَّتِی (وَرَحْمَتِی) وَالْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعالَمیِنَ.
اى احمد! اگر کسى به اندازه اهل آسمان و زمین نماز بخواند و به اندازه اهل آسمان و زمین روزه بگیرد و مانند فرشتگان چیزى نخورد و مانند برهنگان لباس نپوشد، ولى من ذرّه اى از محبّت دنیا یا سُمعه و ریا یا ریاست دنیا یا زخارف و تشریفات دنیایى را در دل او بیابم، او را از همنشینى خودم محروم مى کنم و محبّتم را از قلبش بیرون مى نمایم .سلام و رحمت و محبّت من بر تو باد، و ستایش مخصوص پروردگار عالمیان است.»
مراد از محبت دنیا این نیست که باید تارک دنیا شد ،بلکه دنیا دوستی و وابستگی به دنیا مذموم است و در آیات و روایات ترک محبت دنیا سفارش شده است .
پس آنچه که به دوری از آن سفارش شده ،عدم دلبستگی به دنیا است .چرا که دلبستگی به دنیا انسان را از یاد خدا و حرکت در مسیر الهی و رشد معنوی باز دارد. همچنین هر دنیایی مذموم نیست. دنیایی مذموم است که باعث غفلت انسان شود وگرنه اگر ابزار رشد معنوی باشد مذموم نیست.
زهد
حضرت امیر علیه السلام زهد را بسیار زیبا تعریف کرده اند: زهد بین دو کلمه از قرآن است: «لا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحو بما اتاکم» خداى سبحان فرمود: «تا بر آنچه از دست شما رفته حسرت نخورید، و به آنچه به شما رسیده شادمان مباشید» کسى که بر گذشته افسوس نخورد، و به آینده شادمان نباشد، همه جوانب زهد را رعایت کرده است. (1)
زیرا مالک اصلی خداست رفتن آن غصه ای ندارد، خود داده و خود گرفته، به دست آوردن آن هم نباید انسان را طوری شاد گرداند که از مسیر خارج سازد.
اهمیت زهد و ساده زیستی برای خاطر ان است که انسان زاهد بهتر می تواند زندگی اش را خدا محور کند و در مسیر قرب الهی باشد و حب دنیا بزرگترین مانع این راه و عامل اصلی غفلت انسان از خداوند است.
بنابراین زهد، نداشتن نیست؛ زهد دل بسته دنیا نبودن, برای دلبستن به خدا است. این که شما هیچ مالی نداشته باشی یا خیلی ساده زندگی کنی زهد نیست. زهد یک فضیلت اخلاقی درونی است. ممکن است شخصی بسیار ساده زندگی کند اما انسان زاهدی نباشد زیرا نتوانسته بهتر از این زندگی کند و اگر بتواند حتما این کار را می کند و شدیدا دل بسته به دنیا است اما از طرف دیگر ممکن است فرد ثروتمندی در درون خود انسان زاهدی باشد. زهد در درون او است و دل بسته به مالش نیست.
مردی صوفی مسلک با خواندن فصل زهد کتاب «معراج السعاده » علامه نراقی به زیارت وی شتافت. چند روزی مهمان او بود. او با دیدن وضعیت زندگی علامه نراقی، رفت و آمدها و مراجعات مختلف، زبان به اعتراض گشود و گفت: من فکر می کردم دارای زهد بی نظیری باشی لکن شما را این چنین نیافتم. علامه نراقی چیزی نگفت. سخن از زیارت امام حسین (علیه السلام) و کربلا پیش آمد. علامه نراقی گفت: دلم شوق دیدار و زیارت آن حضرت داد و هر دو تصمیم گرفتند به زیارت حرم امام حسین (علیه السلام) بروند.
در نزدیکی های قم آن مرد صوفی گفت: من کشکول خود را در کاشان جا گذاشته ام، علامه گفت: بدون آن هم می توان سفر کرد. آن مرد گفت: من به قدری به آن کشکول علاقه مندم که لحظه ای نمی توانم بدون آن زندگی کنم، بازمی گردم و تا کشکول خود را به دست نیاوردم به کربلا نخواهم رفت. علامه نراقی گفت: خوب بیندیش که زاهد کیست؟ من از آن همه ملک، باغ و … چشم پوشیدم و دل کندم ولی تو از یک کشکول نمی توانی دل بکنی، زهد پشت پا زدن به زندگی نیست بلکه وابسته و اسیر آن نبودن است. زهد یک مساله قلبی است و ارتباط چندانی به ظاهر زندگی ندارد. (2)
بنابراین داشتن و نداشتن رفاه در زندگی مهم نیست؛ بلکه مهم این است که «دل، وابسته و مشغول به رفاه نشود»
«زهد و خدایی شدن»
تمام دل بستگی های ما به دنیا و مال دنیا به این خاطر است که از خدای متعال فاصله می گیریم. هر چقدر انسان از مبدأ هستی فاصله بگیرد به همان اندازه مشکلاتش بیشتر شده و دل بسته غیر خدا می شود. انسان مانند بطری خالی می ماند که هر چقدر در آن آب بریزی از هوای آن کاسته می شود. هر چقدر خدا را وارد زندگی مان کنیم به همان مقدار هوی و هوس از زندگی ما کم شده و زندگی مان پر از خدا می شود.
ساده زیستی، هدف زندگی انسان مومن نیست؛ ساده زیستی هم مانند علم و اراده و صفات کمال دیگر, وسیله است برای رسیدن به خدا و خدایی شدن انسان. زندگی فرصت خدایی شدن انسان است و هدف نهایی آن چیزی جز خدایی شدن نیست. گاهی فقر و نیازمندی مفرط باعث غفلت و فراموشی خدا می شود و گاهی غنی و دارایی بیش از نیاز غفلت می آورد.
اسلام با هر دو مورد مخالف است, چون یاد خدا را عامل سعادت و کمال انسان می داند, بنابراین چون دنیا گرایی باعث عقب ماندگی انسان از خدا و فراموش کردن یاد خدا می شود, زهد و ساده زیستی از این منظر ارزش پیدا می کند. اگر ثروت با کمیت و کیفیت خاصی باعث یاد خدا شود, این ثروت دنیا نیست و بلکه آن هم وسیله ای برای قرب خدا تلقی می شود.
موفق باشید.
ارجاعات:
1- نهج البلاغه، ترجمه مرحوم دشتی، حکمت 439
2- نهج البلاغه، ترجمه مرحوم دشتی، حکمت 439
خداوند متعال در حدیث معراج به پیامبر گرامی اسلام می فرماید:
« ….یا أحْمَدُ! لَوْ صَلَّى الْعَبْدُ صَلاةَ أهْلِ السَّماءِ وَالاْرْضِ وَصامَ صِیامَ أهْلِ السَّماءِ وَالاْرْضِ وَطَوى مِنَ الطَّعامِ مِثْلَ الْمَلائِکَةِ وَلَبِسَ لِباسَ الْغازِی ثُمَّ أرى فِی قَلْبِهِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیا ذَرَّةً أوْ سُمْعَتِها أوْ رِیاسَتِها أوْ حِلْیَتِها أوْ زِینَتِها لا یُجاوِرُنِی فِی دارِی وَلاَنْزَعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتِی وَعَلَیْکَ سَلامِی وَمَحَبَّتِی (وَرَحْمَتِی) وَالْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعالَمیِنَ.
اى احمد! اگر کسى به اندازه اهل آسمان و زمین نماز بخواند و به اندازه اهل آسمان و زمین روزه بگیرد و مانند فرشتگان چیزى نخورد و مانند برهنگان لباس نپوشد، ولى من ذرّه اى از محبّت دنیا یا سُمعه و ریا یا ریاست دنیا یا زخارف و تشریفات دنیایى را در دل او بیابم، او را از همنشینى خودم محروم مى کنم و محبّتم را از قلبش بیرون مى نمایم .سلام و رحمت و محبّت من بر تو باد، و ستایش مخصوص پروردگار عالمیان است.»
مراد از محبت دنیا این نیست که باید تارک دنیا شد ،بلکه دنیا دوستی و وابستگی به دنیا مذموم است و در آیات و روایات ترک محبت دنیا سفارش شده است .
پس آنچه که به دوری از آن سفارش شده ،عدم دلبستگی به دنیا است .چرا که دلبستگی به دنیا انسان را از یاد خدا و حرکت در مسیر الهی و رشد معنوی باز دارد. همچنین هر دنیایی مذموم نیست. دنیایی مذموم است که باعث غفلت انسان شود وگرنه اگر ابزار رشد معنوی باشد مذموم نیست.
زهد
حضرت امیر علیه السلام زهد را بسیار زیبا تعریف کرده اند: زهد بین دو کلمه از قرآن است: «لا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحو بما اتاکم» خداى سبحان فرمود: «تا بر آنچه از دست شما رفته حسرت نخورید، و به آنچه به شما رسیده شادمان مباشید» کسى که بر گذشته افسوس نخورد، و به آینده شادمان نباشد، همه جوانب زهد را رعایت کرده است. (1)
زیرا مالک اصلی خداست رفتن آن غصه ای ندارد، خود داده و خود گرفته، به دست آوردن آن هم نباید انسان را طوری شاد گرداند که از مسیر خارج سازد.
اهمیت زهد و ساده زیستی برای خاطر ان است که انسان زاهد بهتر می تواند زندگی اش را خدا محور کند و در مسیر قرب الهی باشد و حب دنیا بزرگترین مانع این راه و عامل اصلی غفلت انسان از خداوند است.
بنابراین زهد، نداشتن نیست؛ زهد دل بسته دنیا نبودن, برای دلبستن به خدا است. این که شما هیچ مالی نداشته باشی یا خیلی ساده زندگی کنی زهد نیست. زهد یک فضیلت اخلاقی درونی است. ممکن است شخصی بسیار ساده زندگی کند اما انسان زاهدی نباشد زیرا نتوانسته بهتر از این زندگی کند و اگر بتواند حتما این کار را می کند و شدیدا دل بسته به دنیا است اما از طرف دیگر ممکن است فرد ثروتمندی در درون خود انسان زاهدی باشد. زهد در درون او است و دل بسته به مالش نیست.
مردی صوفی مسلک با خواندن فصل زهد کتاب «معراج السعاده » علامه نراقی به زیارت وی شتافت. چند روزی مهمان او بود. او با دیدن وضعیت زندگی علامه نراقی، رفت و آمدها و مراجعات مختلف، زبان به اعتراض گشود و گفت: من فکر می کردم دارای زهد بی نظیری باشی لکن شما را این چنین نیافتم. علامه نراقی چیزی نگفت. سخن از زیارت امام حسین (علیه السلام) و کربلا پیش آمد. علامه نراقی گفت: دلم شوق دیدار و زیارت آن حضرت داد و هر دو تصمیم گرفتند به زیارت حرم امام حسین (علیه السلام) بروند.
در نزدیکی های قم آن مرد صوفی گفت: من کشکول خود را در کاشان جا گذاشته ام، علامه گفت: بدون آن هم می توان سفر کرد. آن مرد گفت: من به قدری به آن کشکول علاقه مندم که لحظه ای نمی توانم بدون آن زندگی کنم، بازمی گردم و تا کشکول خود را به دست نیاوردم به کربلا نخواهم رفت. علامه نراقی گفت: خوب بیندیش که زاهد کیست؟ من از آن همه ملک، باغ و … چشم پوشیدم و دل کندم ولی تو از یک کشکول نمی توانی دل بکنی، زهد پشت پا زدن به زندگی نیست بلکه وابسته و اسیر آن نبودن است. زهد یک مساله قلبی است و ارتباط چندانی به ظاهر زندگی ندارد. (2)
بنابراین داشتن و نداشتن رفاه در زندگی مهم نیست؛ بلکه مهم این است که «دل، وابسته و مشغول به رفاه نشود»
«زهد و خدایی شدن»
تمام دل بستگی های ما به دنیا و مال دنیا به این خاطر است که از خدای متعال فاصله می گیریم. هر چقدر انسان از مبدأ هستی فاصله بگیرد به همان اندازه مشکلاتش بیشتر شده و دل بسته غیر خدا می شود. انسان مانند بطری خالی می ماند که هر چقدر در آن آب بریزی از هوای آن کاسته می شود. هر چقدر خدا را وارد زندگی مان کنیم به همان مقدار هوی و هوس از زندگی ما کم شده و زندگی مان پر از خدا می شود.
ساده زیستی، هدف زندگی انسان مومن نیست؛ ساده زیستی هم مانند علم و اراده و صفات کمال دیگر, وسیله است برای رسیدن به خدا و خدایی شدن انسان. زندگی فرصت خدایی شدن انسان است و هدف نهایی آن چیزی جز خدایی شدن نیست. گاهی فقر و نیازمندی مفرط باعث غفلت و فراموشی خدا می شود و گاهی غنی و دارایی بیش از نیاز غفلت می آورد.
اسلام با هر دو مورد مخالف است, چون یاد خدا را عامل سعادت و کمال انسان می داند, بنابراین چون دنیا گرایی باعث عقب ماندگی انسان از خدا و فراموش کردن یاد خدا می شود, زهد و ساده زیستی از این منظر ارزش پیدا می کند. اگر ثروت با کمیت و کیفیت خاصی باعث یاد خدا شود, این ثروت دنیا نیست و بلکه آن هم وسیله ای برای قرب خدا تلقی می شود.
موفق باشید.
ارجاعات:
1- نهج البلاغه، ترجمه مرحوم دشتی، حکمت 439
2- نهج البلاغه، ترجمه مرحوم دشتی، حکمت 439