طلسمات

خانه » همه » مذهبی » تاریخچه «تکفیر»

تاریخچه «تکفیر»


تاریخچه «تکفیر»

۱۳۹۳/۰۴/۱۱


۵۶۹ بازدید

تاریخچه تکفیر چیست؟

مقدمه
پیشینة تکفیر در جهان اسلام ، به صدر اسلام بازمی­گردد. برخی حوادث مهم تاریخ اسلام به سبب تکفیر روی داده، همچنانکه برخی رخدادهای سیاسی و اجتماعی زمینة تکفیر را فراهم آورده است . از جمله رویدادهای مهم دوران پس از رحلت پیامبر اکرم ، جنگهای «رِدّه» در زمان ابوبکر بود که در این جنگها دستگاه خلافت معارضانِ خود را کافر و خارج از دین خواند.[1] در بارة اینکه واقعاً تمامی یا بعضی از کسانی که در آن دوره تکفیر شده­اند، از دیدگاه فقه اسلامی کافرند یا خیر، تردید جدّی وجود دارد و برخی گزارشهای تاریخی تردیدهای بسیار در این باره ، حتی تردید افراد نزدیک به خلیفه، را نشان می دهد.[2] بنا بر برخی منابع تاریخی ، عواملی مانند ندادن زکات و نپذیرفتن اصل خلافت یا در نظر گرفتن کسانی دیگر برای این مقام ، در انتساب کفر به «اهل رِدّه » یا دست کم دسته­هایی از آنان نقش مهمی داشته است.[3] البته ادعای پیامبری نیز در میان آنان بسیار گزارش شده است که می تواند تکفیر را از دیدگاه فقهی توجیه کند.[4]
واقعة مهم تاریخی دیگر در بارة تکفیر، غائلة خوارج است . بسیاری از فرقه های خوارج کسی را که مرتکب یکی از گناهان کبیره می­شد، و حتی امت پیامبر را، تکفیر می­کردند.[5] در مقابل ، بعضی از مسلمانان، از جمله برخی مذاهب اهل سنّت، خوارج را تکفیر می­کردند.[6] همچنین در احادیث، غالیان یا غُلات (آنان که در بارة شخصیت امامان علیهم السلام غلوّ و زیاده روی می کردند) و قائلان به تفویض (مفوّضه) خارج از ایمان خوانده شده­اند.[7] بعضی از معتزله و اشاعره نیز مشبّهه را تکفیر می­کردند.[8]
در طول تاریخ اسلام شاهدیم که یکی از زمینه­های تکفیر، پیدایش و تطور مکاتب ظاهرگرا است که برخی مسلمانان را دچار تعصب ناروا و عشق و علاقه کورکورانه گرداند.[9] سلفیه که پدیده­ای سخت و خشونت­گرا است، از دل جنبشهای ظاهرگرا برخاسته و مدعی انحصارطلبانه مسلمانی بوده و همه را جز خود مشرک می­خواند.[10] امروزه مهم‌ترین و موثرترین مبنای کلامی سلفیان جدید، الهام گرفتن از سلفیان گذشته و توسعه معنایی و مصداقی کفر است. آنها، به قدری دایره کفر را گسترده‌اند که هر کسی غیر از خودشان را در بر می‌گیرد. علت و منشأ این اختلاف نظر می‌تواند بعنوان مرحله نخستین در سیر تحول تاریخی بحث توحید و شرک و بدعت مطرح شود. که ما آن را تحلیلی کوتاه از گذشته تا حال ارائه می‌دهیم.

احمد بن حنبل «مرحله اول ـ دوران بنیادین»

در سنت نبوی (ص) بخصوص در کتب صحاح عامّة روایاتی موجود می‌باشند که حاکی از نادرست بودن برخی افعال در ارتباط با اموات است، این روایات مورد توّجه برخی از پیشوایان مذاهب عامّه قرار گرفت.[11] قشری نگری در مورد اعمال مسلمین و عدم توجه به کنه و واقعیّت آنها و نیز اتکاء شدید به الفاظ و ظواهر لغوی احادیث بدون توجه به تحلیل­های عقلی و سایر قرائن موجود سبب تحریم مطلق افعال مشارالیه از سوی آن عدّه شد. تعصّب شدید مذهبی و وجود نزاعهای زیاد بین مذاهب اسلامی بخصوص بین شیعه و سنی از سوئی و نیز رواج اعمال مورد اشاره در بین مسلمین و شباهت ظاهری آن اعمال با اعمال شرک آلود مشرکین عصر جاهلی از سوی دیگر دو عامل مؤیّد در تحریم آن اعمال از سوی بعضی از پیشوایان مذاهب اربعه شد.

احمد بن حنبل باایجاد یک طرز فکر قشری گرائی و ظاهر گرائی و خلاصه نوعی اخباریگری افراطی، سبب شد که برخی متفکران حنبلی تفاوت میان اعمال مسلمین و اعمال مشرکین جاهلی را درک نکرده، و فقط با توجه به ظاهر، اعمال مسلمین را از مصادیق شرک خوانده، و در نتیجه سبب پدیدار شدن یک تعریف از شرک شوند، که دائره شمول آن بسیاری از اعمال مسلمین را در بر گرفت. این نهضت فکری به همین جا منتهی نگشت بلکه موجب بروز یک شورش نظامی و خونریزیهای اسفناک از سوی عدّ‌ه‌ای کوتاه فکر گشت.[12]

ابومحمد بر بهاری «233ـ329»

نغمه‌های شوم تفکرات نو ظهور و خشونت بار در باب توحید و شرک در کشتزاری که احمد بن حنبل دانه‌های آن را پاشیده بود، از قرن چهارم روبه جوانه زدن می‌نهند. با ظهور ابو محمد بربهاری ما با نخستین تحرّکات در مورد تخطئه اعمال مسلمین در ارتباط با اولیاء خدا پس از مرگ مواجه می‌شویم. این شخص در قرن چهارم می‌زیسته و از علمای حنبلی بغداد و می‌توان او را تنها محرک و پیشوای فعّال حنبلیان بغداد دانست. چرا که وی هدایت کامل افکار و اعمال اهل سنت بغداد را در خصوص مذهب حنبلی در دست داشت. وی عزاداریها و روضه خوانیها و مرثیه سرائیها را بشدّت مورد انکار و تخطئه قرار می‌داد، و حتی در این راه از قتل و کشتار مرتکبین آن اعمال خودداری نمی‌نمود. ابن اثیر درباره وی می‌گوید:

«خلیفه الرازی یاران بربهاری را سخت توبیخ کرد بدین علت که برای خداوند مانند و شبیهی قائل بودند، و ذات احدیت را داری کف و دست و انگشتان و دو پا با کفشی از طلا و نیز دارای موهای بلند تصوّر می‌‌کردند.

و می‌گفتند که خداوند به آسمان بالا می‌رود و بدنیا فرود می‌آید، هم چنین بر برگزیدگان از امامان طعن می‌زدند و شیعه آل محمد(ص) را به کفر و گمراهی نسبت می‌دادند.»[13]

ابن تیمیة «661ـ728» «مرحله دوم ـ دوران تکامل»

در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم فردی را می‌یابیم که تأثیرات شگرفی در تحقق دیدگاه جدیدی در مورد توحید و شرک گذارد. ابن تیمیه یکی از بزرگترین و معروف‌ترین علمای حنبلی در قرن هفتم و هشتم هجری قمری می‌باشد. ابن تیمیه را که از اخلاف تندرو سلفیون می‌باشد، می‌توان نظریه پرداز و تحلیل‌گر و کامل کننده یک نهضت فکری در باب توحید و شرک دانست که در نهایت به تکفیر دیگر مسلمانان منتهی گشت. او صراحتاً در مورد توحید و شرک تحلیلی ارائه داد که در آن تحلیل تفکیک بین توحید ربویی و توحید عبادی بطور کامل صورت گرفت، و ابراز شد که هیچ گونه تلازمی بین اعتقاد به ربوبیت یا خالقیت با تحقق عبادت نیست. او تحلیل کاملی از تعریف خود از شرک عبادی ارائه نداد و ادّله او بر تحلیل جدیدش وافی نبود، و این امر خود نشان دهنده ضعف مبنائی وی می‌باشد. ابن تیمیه با ذکر مصادیق شرک عصر جاهلی و نیز آیاتی که به آن مصادیق اشاره دارد مرتباً سعی در تبیین مبنای خود می‌کند.[14]

ابن قیم جوزیة 691ـ751 (مرحله سوم ـ انتقال)

ابن قیم از مروّجان سر سخت عقاید ابن تیمیه بوده و نظرات ابن تیمیه را ضابطه­مند و شاکله‌ای جدید بخشید. وی پس از مرگ ابن تیمیه از زندان آزاد شد و به مصر رفت و در همانجا به تدریس مشغول شد و سرانجام در گذشت. ابن قیم جوزیه به پیروی از استاد خویش سرسختانه با مذهب وحدت وجود مخالفت کرده و ابن عربی را تکفیر می‌نمود. اما بر خلاف استاد خویش علاقه شدیدی به تصوف و عرفان نشان می‌داد و از آن طرفداری می‌کرد.[15]
از قرن هشتم تا قرن12 را ما مرحله انتقال می‌نامیم چرا که در این سالها گروهی وجود داشتند که سعی در احیاء و تبیین آثار و افکار و نوظهور ابن تیمیه نمودند، که در میان آنها محمدبن حیاه السندی[16] و عبدالله بن ابراهیم نجدی از استادان محمدبن عبدالوهاب را می­توان نام برد.

«محمد بن عبدالوهاب» (مرحله چهارم ـ تبلور)

قرن دوازدهم قرن تظاهر عملی و افراطی یک نهضت فکری طغیانگر بود که 11 قرن در زمینه فکری حنبلیان مخفیانه ریشه دوانیده بود. بحث‌ها و تبیین‌های تعقلی و تحلیلی عمقی که در این باب از سوی علمای مذاهب اسلامی بالاخص شیعه مطرح گشت سبب عدم رواج آن در میان آن مذاهب گشت ولیکن مذهب حنبلی تا حدودی آسیب­پذیر می‌نمود. محمد بن عبدالوهاب را می‌بایست مجری طرح‌های پیشینیان نامید. از نظر محمد بن عبدالوهاب شرک مسلمین که مرتکب اعمال ـ به اصطلاح وی ـ شرک آمیز می‌شوند بسیار أشدّ و مهم­تر از شرک مشرکین جاهلی است.[17]
ابن­عبدالوهاب از طریق پیوستن به حاکم محلی درعیه محمدبن سعود و تحریک او برای قتل و نهب مسلمانان، موجبات دل آزردگی بسیاری از مسلمانان را در شهرهای مختلف حجاز و عراق و ایران و شامات و هندوستان فراهم و تفرق و تشتت را حاکم کرد. در چند حمله ویرانگر پیروان محمد بن عبدالوهاب به شهرهای مکه، مدینه، کربلا، نجف و طائف، چه بسیار عالمان که کشته شدند و چه مزارات و مقابر امامان و اولیا و صحابیان ویران شد و قلوب مردمی مؤمن را جریحه‌دار کرد. تفکرات او که شکوفائی تام یک سیر فکری طولانی و مرموز بود در میان برخی از متفکرّان معاصر و جنبش­های اسلامی رخ نمود.[18]

سلفیان معاصر (مرحله پنجم ـ اغراق در تکفیر)

به دنبال فتح ریاض توسط عبدالعزیز معروف به ابن سعود در1319ق و تداوم مبارزه کسب قدرت که تا 1351ق برای فتح کامل سرزمین عربستان ادامه یافت، یک رژیم سیاسی مبتنی بر نظام پادشاهی در قالب قبیله ای وبا تکیه بر اصول وهابیت در سرزمین حجاز استقرار یافت.

ابن سعود برای توسعه و تثبیت نیروی خود به ایجاد آبادی‌های وهابی دست زد و ساکنان آنها را «اخوان التوحید» یا «برادران یکتاپرستی» که در حقیقت سازمانِ دینی ـ نظامیِ وهابیان بود نامید. علمای وهابی و پیران قبایل نجد نیز در همایشی که ابن سعود بر پا کرد، قطعنامه‌ای دربارۀ حمله به حجاز گذراندند و او در صفر 1343ق بر شریف حسین تاخت. وهابیان در آغاز طایف را اشغال کردند و چند روز بعد به دروازه‌های مکه رسیدند. حجاج یمنی نیز از حمله­های وهابیان در امان نماندند و برخی از قبایل شرق اردن هم مورد تاراج قرار گرفتند.[19]
شاخصه این جنبش درآن است که درمعنای بدعت توسعه زیادی داده واین حرکت را انتفاضه­ای برای ازبین بردن مظاهر ثنویت وشرک وآنچه بدعت دردین نامیده می شد بنامند. حساسیت جدی سیاستگذاران سعودی در اجرای فرامین وهابیت باعث شد که بصورت یک جنبش سلفی اصلاحی همراه با مدافعان عربی این تفکر مانند محب الدین خطیب، شکری آلوسی، رشیدرضا درجهان اسلام مطرح گردد.[20]
از آن سوی هجوم گسترده استعمار غربی به جهان اسلام و انحطاط و عقب ماندگی داخلی مسلمانان برخی از اقشار گوناگون جوامع مسلمان را به واکنش واداشت. ظهور گروه‌های سلفی در مصر مربوط به اواخر دهه بیست تا دهه هشتاد میلادی است. اهداف عمده این گرو‌ه‌ها را می­توان در این موارد خلاصه کرد:‌ اصلاح جوامع مسلمان، احیای عظمت مسلمین، اتحاد سرزمین‌های عربی و بازگشت به خلافت عثمانی از طریق تمسک به قدرت و در مواردی به خشونت.[21] پیدایش حرکت‌های اسلامی معاصر با شعار «لا حاکمیة الا لله» در مصر آغاز شد. نتیجه عملی این شعار آن بود که جماعت‌های دینی، زبان به تکفیر اعضای جامعه گشودند و معتقد شدند با دست یافتن به قدرت در جامعه می‌توانند حاکمیت خداوند را مستقر کنند. گرو‌ه صالح سریه از نخستین جماعت‌هایی بود که این اندیشه‌ را پی گرفت. پس از آن، شکری مصطفی در کنار اندیشه حاکمیت، به طرح ایده جدید «هجرت» پرداخت. هجرت از «دار الحرب» «دار الکفر» به «دار الاسلام»، با هدف کسب آمادگی برای جهاد و دستیابی به قدرت مطرح شد. جماعت اسلامی نیز از گرو‌ه‌هایی بود که در امتداد اندیشه‌های صالح به سریه حرکت می‌کرد و جهاد علیه حکومت کافر را هدف اصلی این سازمان می‌دانست.[22] آنان رهبران کنونی جهان اسلام را به دلیل تمکین در برابر صلیبیان،‌کمونیست‌ها یا صهونیست‌ها مرتد دانسته و جاهلیت دنیوی و نوین آنان را خطرناک‌تر از جاهلیت قبل از اسلام می­خوانند. تکفیر آنان برای غیر مشروع کردن تبعیت از حاکمان و تعیین «کافران داخلی» به عنوان اولین هدف جهادی که طاغوت را از میان بر می‌دارد، است.

تکفیر در عقاید گروه‌های تندرو از قبیل جهاد، جند الله، طلائع الجهاد و حزب التحریر الاسلامی در مصر که عقاید ابن تیمیّه، ابن کثیر، مودودی و قطب را منعکس می‌کنند، مفهومی بسیار مهم است. سختی کشیدن در زندانها بر دیدگاه آنان درباره تکفیر تأثیر داشته است.

شرک و کفر نزد ابن­تیمیه و پیروان او، بیشتر گونه‌ای از عبادات و عقاید فردی بود، مثل توسل به اولیا، نذر، شفاعت، زیارت قبور، ولی شرک و کفری که سلفیان جدید به آن معتقدند و از آن به «کفر جدید» تعبیر می‌کنند، تقریباً همه شؤون زندگی اجتماعی و مدنی شخص را در بر می‌گیرد. در نظر سلفیان جدید پیروی از اندیشه‌های نو یا گرویدن به مکاتب‌ فکری و فلسفی،[23] عضویت در احزاب سیاسی،[24] اشتغال در ادارات و سازمان‌های دولتی چنان چه در جهت اهداف و منافع گرو‌ه‌ههای سلفی نباشد،[25] و انجام برخی از مراسم و آیین‌های مذهبی و دیپلماتیک،[26] از اعمال مشرکان و کافران به حساب می‌آید. سلفیه، همه دولت‌های اسلامی از جمله دولت مصر را کافر می‌داند[27] و هرگونه حمایت از دولت یا همکاری با آن[28] و حتی اجرای قوانین دولتی[29] را ممنوع کرده است. در واقع اندیشه‌ها و آرای سلفیان، این نکته را تصدیق می‌کند که حربه تکفیر، جوازی است برای انجام هرگونه عملیات جهادی.

پیامدهای دینی و اجتماعی تکفیر

نخست: خطر محور قرار گرفتن «تکفیر» در تعاملات و گسترش عرصه آن

عنصر اصلی و شالوده اساسی تکفیر این ویژگی است. در حقیقت محور قرار گرفتن «تکفیر» مبتنی بر هیچ گونه اندیشه ای نیست و کم ترین خردورزی در آن به کار نرفته و اگر بر فرض بپذیریم که مبتنی بر ایده و اندیشه ای است، نوعی از اندیشه است که از متون دینی، قالب های خشکی می سازد که هیچ چشم اندازی را نمی بیند.

پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:

هرکس برادرش را «ای کافر!» خطاب کند اگر درست گفته بود یکی از آن دو، گرفتار پیامدهای آن می شوند و در غیر این صورت، به خودش باز می گردد.[30] همچنین در روایتی دیگر نقل شده که فرمود: هر مسلمانی که مسلمان دیگری را تکفیر کند و او را کافر بخواند اگر کافر نبود، خود کافر می گردد.[31]

دوم: عدم اعطای فرصت اندیشه و حق اظهارنظر به دیگران

وقتی «تکفیری ها» مخالفان خود را با عناوین ویژه ای که خود برمی گزینند به قتل می رسانند، روشن است که فرصت طرح دیدگاه ها و مناقشه و بحث و گزینش به دیگران نمی­دهند و این اصل، با قرآن و سنت نبوی نیز کاملاً مغایرت دارد. مخالفت این امر با قرآن، به دلیل مغایرت کامل آن با دو اصلی است که قرآن مطرح کرده است:

اصل اول: عدم اجبار در دین. خداوند متعال می فرماید: «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ؛ در کار دین هیچ اکراه نیست.»[32]
اصل دوم: لزوم گوش دادن به سخنان «دیگران» برای پیروی از بهترین آنها.

خداوند متعال می فرماید: «الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الأَْلْبابِ؛ کسانی که گفتار را می شنوند آن گاه از بهترین آن، پیروی می کنند، آنانند که خداوند راهنمایی شان کرده است و آنانند که خردمنداند». کاملاً روشن است که حکم به لزوم شنیدن سخنان، هیچ سنخیتی با اینگونه رفتارهای تکفیریون ندارد.

در مخالفت اعمال تکفیری ها با سنت شریف نبوی (صلی الله علیه و آله) ، باید گفت که پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) اقدام به اجبار کسی برای پذیرش اسلام نکرده، و گواهی تاریخ شاهد آن بوده است. در ذیل به دو نمونه تاریخی در تأیید این ادّعا اشاره می شود:

نمونه اول: پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) پس از پیروزی بر مشرکان در فتح مکه، می توانست با یاری گرفتن از شمشیر خود، افراد را وادار به پذیرش اسلام کند ولی جز هدایت آنان به راه حق، کار دیگری نکرد. شاهد این امر نیز این بود که نفرمود: «هرکس اسلام آورد، در امان خواهد بود» بلکه فرمود: «هرکس درب خانه خود را بست، در امان است و هرکس سلاح بر زمین گذاشت، در امان است و هرکس وارد خانه ابوسفیان شد، در امان است.»[33]
نمونه دوم: روایت شده که وقتی یکی از شعرا، خدمت ایشان رسید و گفت: «من از قرآن بهتر می آورم» فرمان قتل او را نداد بلکه در جوابش فرمود: بگو! چه داری؟ او نیز گفت: «دنت الساعة وانشق القمر لغزال فرّ منی ونفر؛ روز رستاخیز نزدیک شد و ماه دوپاره گردید به خاطر آهویی که از دستم گریخت و گریزان شد». رسول اکرم صلی الله علیه و آله در پاسخ وی فرمود: سخنت زیباست ولی کلام خدا زیباتر است.[34]

سوم: ایجاد تفرقه و پراکندگی میان مسلمانان

درگیری میان فرقه های اسلامی مخالف قرآن و مغایر با کوشش ها و پافشاری های پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) در تشکیل امت و برقراری برادری اسلامی میان افراد آن است.کافی است تنها به برخی روایات نبوی برای اثبات لزوم وحدت واجتناب از تفرقه، اشاره نمود:

«بندگان خدا! برادر یک دیگر باشید»[35] «به هم دیگر خشم نگیرید، رشک مبرید، پشت به یک دیگر نکنید و بندگان خدا! برادر هم دیگر باشید و روا نیست که مسلمانی بیش از سه شب از برادر خود بی خبر بماند.»[36]

چهارم: زشت نشان­دادن چهره اسلام

از جمله پیامدهای فاجعه بار گسترش این پدیده شوم، مشوه ساختن چهره اسلام است. حقیقت آن است که اعمال خشونت آمیز تکفیری ها، سهم بسزایی در خدشه دار ساختن چهره این دین پاک، داشته است. تکفیری ها در زمانی که دشمنان اسلام سعی در جنگ تبلیغاتی علیه اسلام دارند با این گونه اعمال خشونت آمیز، بهترین خوراک تبلیغی را برای رسانه های غرب فراهم آورده اند و به طور ملموس و در راستای ادعای خصمانه غربی ها ثابت کردند که اسلام به دور از صلح و به مثابه خطری علیه بشریت به شمار می رود. این خیانت بزرگی علیه اسلامی است که پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) کوشش کرد آن را دینی هم سو با فطرت آدمی و کامل کننده اخلاق، معرفی نماید.

پنجم: هدف قرار گرفتن زنان، کودکان و سالمندان و قتل آنها

الف: ریختن خون کودکان و زنان و سالخوردگان که گروه های افراطی همه روزه آن را دنبال می کنند چیزی است که اسلام به شدت مسلمانان را از آن بر حذر داشته است. پیش از تکفیری ها نیز «خوارج» یا گروهی از ایشان دست به چنین کارهایی می زدند؛ «فضل بن شاذان» می گوید: «و از ایشان، یعنی خوارج، کسانی هستند که قتل زنان و فرزندان را روا می دارند و می گویند: جایگاه آنان نیز هم چون نطفه ها در پشت مشرکان است. و می گوید: «لا حکم الا الله» و خود در تمامی این گفته ها وکرده ها، به نظرخویش عمل می کنند وبنابراین طبق رأی خود، می کشند و حلال و حرام می کنند و با این حال، خوارج نیز یکسان نیستند و هم دیگر را می کشند و از یک دیگر تبرّی می جویند»[37]

ب: عدم تفکیک میان گناهکار و بی گناه

کشتار جمعی متضمن درهم آمیختن گناهکار و بی گناه است. این درهم آمیزی با اصل قرآنی که می گوید: «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری؛ هیچ کس بار گناه دیگری را بر دوش نمی کشد»[38] کاملاً مخالف است.

توصیه و راهکار

تکفیر را با تکفیر نباید پاسخ داد.

نخستین نکته­ای که باید به آن توجه کنیم، آن است که تکفیر را نباید با تکفیر متقابل پاسخ داد، زیرا این کار نه مشکلی را حل می­کند و نه باوری را تغییر می­دهد، بلکه مشکل را پیچیده­تر و باور را راسخ­تر می­گرداند. بر ما لازم است که به امیرالمومنین(علیه السلام) اقتدا کنیم، که خوارج او را تکفیر کرده و دشنام دادند، لیک آن حضرت با آنان مقابله به مثل نکرد.[39] از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که فرمود: «علی (علیه السلام) احدی از کسانی که با او می­جنگیدند، به شرک یا نفاق نسبت نمی­داد، لیکن می­فرمود: برادران ما بر ما تعدی کردند.»[40]

مدیریت عوامل تکفیر و زدودن آنها

دومین گام لازم در این راه، واکاوی عوامل تکفیر و شناخت خاستگاه­های آن است. گاهی شرایط اجتماعی سیاسی در رشد اندیشه­های تکفیری اثرگذار است. گاهی عوامل تکفیر فرهنگی است که درمان در این موارد دشوارتر است. در این وضعیت، بر ما لازم است که با بررسی مورد آن را با دلیل و برهان و بدون خشونت ریشه­کن گردانیم، زیرا تاریخ به ما آموخته است که شمشیر سرکوب می­کند ولی قانع نمی­سازد.

مردی یهودی پس از رحلت رسول خدا به امیرالمومنین علی گفت: هنوز پیامبرتان را به خاک نسپرده درباره­اش اختلاف ورزیدید؟ آن حضرت فرمود: «ما درباره آنچه از او رسیده اختلاف ورزیدیم، نه درباره او، اما شما پایتان از تری دریا به خشک نگردیده، پیامبر خود را گفتید: برای ما خدایانی بساز چنان که ایشان را خدایان است و او گفت: شما مردمی نادانید.»[41]پی نوشت ها:

[1] . تاریخ طبری، ج3، ص250ـ252؛ الفتوح، ج1، ص15ـ16، 23؛ تاریخ خلفاء، سیوطی، ص69ـ71

[2] . تاریخ خلفاء، جعفریان، ص 35

[3] . الامامة و السیاسة، ج1، ص34؛ فرق الشیعة ، ص4؛ الفتوح ، ج1، ص16، 20؛ تاریخ خلفاء، جعفریان، ج 2، ص 29

[4] . تاریخ طبری، ج3، ص256؛ تاریخ خلفاء، جعفریان، ص29ـ32

[5] . الملل و النحل ، ج1، ص 122، 128، 135؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 8، ص 113؛ بحارالانوار، ج 33، ص 373

[6] . الصّوارم المهرقة، ص 221

[7] . وسائل الشیعه، ج 28، ص 348؛ بحارالانوار، ج 25، ص 265

[8] . الطرائف، ج 2، ص355؛ بنگرید: دانشنامه جهان اسلام، ج8، ص37

[9] . ریشه یابی رویکرد ظاهرگرایانه در فهم قرآن، معرفت، ش73؛ ریشه های ظاهر گرایی در فهم قرآن، پژوهش های قرآنی، ش33.

[10] . نقد مبانی سلفیه در توحید، مقالات و بررسی‌ها، ش74.

[11] . برای نمونه رجوع کنید به زیاره القبور و استنجاد بالمقبور، ابن تیمیه، سراسر کتاب، تحذیر الساجد من اتخاذ القبور مساجد، البانی سراسر کتاب

[12] . رجوع کنید به السلفیه بین اهل السنه و الامامیه، ص97-202

[13]. بربهاری از کهن‌ترین تئوریسین‌های وهابیت، سراج منیر، ش4؛ سلفی گری و وهابیت، ج1، ص

[14] . بحوث فی الملل و النحل، ص83-95؛ نقدالخطاب السلفی، ابن تیمیه نموذجا، ص51-91

[15] . دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج4، ص498

[16]. رجوع کنید به محمدبن عبدالوهاب، محمدبن حیات السندی و روش شناسی اصحاب حدیث، پیام بهارستان، ش6؛سرچشمه اندیشه وهابیت، میقات حج، ش65

[17] . مولفات محمد بن عبدالوهاب، ج1، ص334؛ الجامع الفرید فی شرح کتاب التوحید، ج1، ص550.

[18] . خاندان آل سعود و عربستان سعودی، مشکات؛ شماره 25

[19] . نظری بر تاریخ وهابیت، ص88-98

[20]- السعودیه سیره دوله ومجتمع،50

[21] . ضوابط التکفیر بین الأمس و الیوم، ص135

[22] . همان، ص177- 179؛ بنگرید: سلفیان تکفیری یا الجهادیون: خاستگاه و اندیشه‌ها، تاریخ و تمدن اسلامی ،ش13

[23]. النبی المسلح(1): الرافضون، ص42.

[24]. همانجا.

[25]. نک: همان، 42، 43، 44.

[26]. همان، 46.

[27]. همان، 39.

[28]. همان، 43.

[29]. همان، 44.

[30] . صحیح مسلم، ج1، ص 79، ح 111

[31] . سنن ابی داود، ج4، ص221

[32] . بقره/256

[33] . تاریخ طبری، ج14، ص312

[34] . همان، ج5، ص31

[35] . بخاری، ج6، ص137ـ136؛ مسند احمد، ج1، ص5

[36] . سنن ابی داود ، ج2، ص459ـ458

[37] . الایضاح، ص50ـ48

[38] . فاطر/18

[39] . بنگرید: نهج البلاغه، حکمت 420

[40] . وسائل الشیعه، ج15، ص83

[41] . نهج البلاغه، حکمت 317

منابع:

الامامة و السیاسة، المعروف بتاریخ الخلفاء، ابن قتیبه، قاهره، 1388، چاپ افست قم 1363ش؛

الایضاح، فضل بن شاذان نیشابوری، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1363.

بحارالانوار، مجلسی، محمدباقر، بیروت، 1403، 110ج؛

بحوث فی الملل و النحل، جعفر سبحانی، موسسه الامام الصادق، قم، 1427ق

بربهاری از کهن‌ترین تئوریسین‌های وهابیت، محسن نبی نژاد، سراج منیر، ش4

تاریخ الطبری، طبری، محمد بن جریر، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، 1382-1387ق؛

تاریخ سیاسی اسلام، تاریخ خلفاء، رسول جعفریان ،قم، 1377ش؛

تحذیر الساجد من اتخاذ القبور مساجد، محمد ناصرالدین البانی، المکتب الاسلامی، بیروت، چاپ چهارم، 1403ق

الجامع الفرید فی شرح کتاب التوحید ، گروهی از نویسندگان، دارابن حزم ، قاهره ،1429ق/2008م

خاندان آل سعود و عربستان سعودی، محمدحسین مشایخ فریدنی، مجله مشکات، شماره 25، 1386ش

دائره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل ابن­قیم، نجیب مایل هروی، زیرنظر کاظم بجنوردی، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، 1383ش

دانشنامه جهان اسلام، زیرنظر غلامعلی حدادعادل، بنیاد دائره المعارف اسلامی، تهران، 1375ش؛

ریشه‌های ظاهرگرایی در فهم قرآن، علیرضا عقیلی، پژوهشهای قرآنی، ش11و12

ریشه‌یابی رویکرد ظاهرگرایانه در فهم قرآن، علی اسعدی، معرفت، ش73

زیاره القبور و استنجاد بالمقبور، ابن تیمیه، دارابن الاثیر، ریاض، 1421ق

سرچشمه اندیشه وهابیت، مایکل کوک، ترجمه محمدحسین رفیعی، میقات حج، شماره 65، 1387

سلفی گری و وهابیت، جلدیکم، تبارشناسی، سیدمهدی علیزاده موسوی، الهادی، قم، دوم، 1389ش

سلفیان تکفیری یا الجهادیون: خاستگاه و اندیشه‌ها، سعید عدالت نژاد ، سیدحسین نظام الدینی ، تاریخ و تمدن اسلامی ،ش13، 1390ش

السلفیه بین اهل السنه و الامامیه، السید محمد الکثیری، الغدیر، بیروت، 1429ق

سنن ابی داود، سجستانی، ابوداود، دار الفکر، بیروت، ج 4.

شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، قم، 1404ق؛

صحیح مسلم، مسلم بن حجّاج، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم.

الصّوارم المهرقة فی نقد الصّواعق المحرقة، نوراللّه بن شریف الدین شوشتری، تحقیق جلال الدین محدث ارموی ، تهران، 1367ش؛

الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ابن طاووس، تحقیق جلال الدین حسینی، قم، 1400ق؛

عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی ، تاریخ الخلفاء ، بیروت 1394؛

الفتوح، ابن اعثم کوفی، چاپ علی شیری، بیروت، 1411؛

فرق الشیعة، حسن بن موسی نوبختی، تحقیق محمدصادق آل بحرالعلوم ، نجف 1355؛

محمدبن عبدالوهاب، محمدبن حیات السندی و روش شناسی اصحاب حدیث، مایکل کوک، ترجمه محمدحسین رفیعی، پیام بهارستان، شماره 6، زمستان 1388ش

الملل و النحل، محمدبن عبدالکریم شهرستانی ، تحقیق محمد سیّدکیلانی ، قاهره 1387؛

مولفات الشیخ الامام محمد بن عبدالوهاب، تحقیق عبدالعزیز بن زید و دیگران، جامعة الامام محمد بن سعود الاسلامیة، ریاض، بی­تا

النبی المسلح (1): الرافضون، [جمعه ودقم علیه سیداحمد رفعت]،لندن،ریاض الریس للکتب والنشر،1991.

النبی المسلح (2):‌الثائرون،[جمعه ودقم علیه سیداحمدرفعت]،لندن،ریاض الریس للکتب والنشر،1991.

نظری بر تاریخ وهابیت، زهرا مسجدجامعی، صریر دانش، تهران، 1380ش

نقد مبانی سلفیه در توحید، علی اله‌بداشتی، مقالات و بررسی‌ها، ش74

نقدالخطاب السلفی، ابن تیمیه نموذجا، رائد السمهوری، طوی، بیروت، 2010م

منبع: پایگاه پژوهشی تخصصی وهابیت شناسی

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد