خانه » همه » مذهبی » تبیین نقش راه‌بردی فرهنگ در زمینه ‌سازی ظهور

تبیین نقش راه‌بردی فرهنگ در زمینه ‌سازی ظهور


تبیین نقش راه‌بردی فرهنگ در زمینه ‌سازی ظهور

۱۳۹۳/۰۳/۰۱


۸۴ بازدید

تبیین نقش راه‌بردی فرهنگ در زمینه ‌سازی ظهور

آسیب‌پذیری و انحطاط در جوامع فعلی، بیشتر از ناحیه فرهنگی است تا تمدنی و تکنیکی. به همین دلیل احیای فرهنگی و اعتلای جوانب معنوی فرهنگ، نقش بی‌بدیل و راه‌بردی در زمینه‌سازی ظهور و حتی در دولت مهدوی دارد.

تبیین نقش راه‌بردی فرهنگ در زمینه ‌سازی ظهور

آسیب‌پذیری و انحطاط در جوامع فعلی، بیشتر از ناحیه فرهنگی است تا تمدنی و تکنیکی. به همین دلیل احیای فرهنگی و اعتلای جوانب معنوی فرهنگ، نقش بی‌بدیل و راه‌بردی در زمینه‌سازی ظهور و حتی در دولت مهدوی دارد.

بُعد توحیدی و معنوی فرهنگ، وجه غالب آن است. به همین دلیل می‌توان ادیان الهی را مهم‌ترین خاستگاه فرهنگ‌های خلّاق و مولّد به شمار آورد. فرهنگ و فرآیند اصلاح فرهنگی نقش بی‌بدیل و راه‌بردی در زمینه‌سازی ظهور دارد و انقلاب اسلامی و فرهنگی ایران نیز وقتی موفق خواهد بود که در راستای دست‌یابی به این اهداف اصلاحی و فرهنگی حرکت کند.

این نوشتار این مدعا را اثبات می‌کند که آسیب‌پذیری و انحطاط در جوامع فعلی، بیشتر از ناحیة فرهنگی است تا تمدنی و تکنیکی. به همین دلیل احیای فرهنگی و اعتلای جوانب معنوی فرهنگ، نقش بی‌بدیل و راه‌بردی در زمینه‌سازی ظهور و حتی در دولت مهدوی دارد و می‌توان تحقق توحید و سپس عدالت را در اصلاح انحرافات اعتقادی و رفتاری، از مهم‌ترین مؤلفه‌های فرهنگی و راه‌بردهای دولت مهدوی به شمار آورد. افزون بر این، سایر مؤلفه‌های دیگر نیز به تفصیل در این مقاله تشریح شده است.

واژگان کلیدی: دولت مهدوی، زمینه‌سازی، اعتلای فرهنگ، تمدن، توحید، معنویت، عدالت، اخلاق، انقلاب اسلامی، امام خمینی(ره)، مؤلفه‌های فرهنگی، اصلاح انحرافات.

مقدمه

«فرهنگ» مجموعه‌ای کیفی شامل ارزش‌ها، فرآورده‌های هنری، مذهبی، فلسفی، و تجلیات فکری، ذوقی و عاطفی است که با ویژگی مهم آفرینندگی حیات جوامع انسانی و تمدن بشری را ضمانت می‌کند. بُعد توحیدی و معنوی فرهنگ، وجه غالب آن است. به همین دلیل می‌توان ادیان الهی را مهم‌ترین خاستگاه فرهنگ‌های خلّاق و مولّد به شمار آورد.

انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره)، پدیدة عظیم فرهنگی است که بر پایة بنیادهای اسلام شیعی استوار گردید. از مبانی استوار این تحول عظیم فرهنگی، توجه به موضوع مهدویت و زمینه‌سازی برای استقرار نظام آرمانی مهدی موعود(عج)بوده است. به همین دلیل تعجب‌آور نیست که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، توجه به امام عصر(عج) و آموزة مهدویت، چه در ایران و چه در کشورهای مسلمان و چه در سطح دنیا، افزایش فوق‌العاده‌ای یافته است. در حقیقت، این انقلاب فرهنگی، داعیه‌دار شروع اصلاحاتی در عرصة حیات بشری است که وجه نهایی و کمال فرآیند اصلاحی آن در دورة ظهور امام غایب(عج)، تکمیل خواهد شد.

بنابراین، روشن است که فرهنگ و فرآیند اصلاح فرهنگی نقش بی‌بدیل و راه‌بردی در زمینه‌سازی ظهور دارد و انقلاب اسلامی ایران نیز وقتی موفق خواهد بود که در راستای دست‌یابی به این اهداف اصلاحی و فرهنگی حرکت کند. با توجه به این مطالب مقدماتی، این نوشتار موضوع نقش راه‌بردی فرهنگ در زمینه‌سازی ظهور را با طراحی پرسش‌های زیر و پاسخ به آنها تبیین می‌نماید:

۱. آیا آسیب‌پذیری و انحطاط در جوامع فعلی، بیشتر از ناحیه و حوزة فرهنگی است یا تمدنی و تکنیکی؟۲. احیا و اعتلای فرهنگی چه نقش بی‌بدیلی در زمینه‌سازی ظهور دارد؟ آیا چنین احیایی بیشتر باید در زمینة فرهنگ معنوی صورت‌پذیرد یا در حوزة فرهنگ مادی و تمدنی؟۳. فرهنگ در جامعه و دولت زمینه‌ساز می‌بایستی چه ماهیت و ویژگی‌های اساسی داشته باشد؟ و مهم‌ترین مؤلفه‌های فرهنگی دولت مهدوی کدام است؟

بر اساس این پرسش‌ها، فرضیة زیر قابل طرح است: «به نظر می‌رسد که آسیب‌پذیری و انحطاط در جوامع فعلی، بیشتر از ناحیة فرهنگی است تا تمدنی و تکنیکی. به همین دلیل احیای فرهنگی و اعتلای جوانب معنوی فرهنگ، نقش بی‌بدیل و راه‌بردی در زمینه‌سازی ظهور وحتی در دولت مهدوی دارد و می‌توان تحقق توحید و سپس عدالت را در اصلاح انحرافات اعتقادی و رفتاری، از مهم‌ترین مؤلفه‌های فرهنگی و راه‌بردهای دولت مهدوی به شمار آورد.» این مقاله با آزمودن این فرضیه و روایی‌سنجی آن، به پرسش‌های مطرح پاسخ می‌دهد.

۱. چیستی فرهنگ و معنا کاوی آن

در قرن بیستم و طلیعۀ قرن بیست و یکم، نظریه‌پردازی و تحلیل انتقادی دربارۀ فرآیندها و فرآورده‌های فرهنگی در جوامع معاصر، منظرها و حجم و مطالعات گسترده‌ای به خود اختصاص داده است. البته عوامل متعددی در این موضوع مؤثر بوده است، هم‌چنان‌که مهاجرت‌های گسترده و افزایش بی‌سابقۀ تماس‌ها و ارتباطات فرهنگی، باعث توجه فزاینده به تفاوت‌های موجود میان فرهنگ‌ها گشته است.

هم‌چنین در خود کشور‌های غربی از بعد از جنگ دوم جهانی به دلایلی مختلف، صحنة فرهنگی کاملاً دگرگون شد و «صنعت فرهنگ» نوعی آمیختگی میان تجارت و فرهنگ به وجود آورد. گسترش شبکه‌های ارتباطی در سطح جهان موجب شد تا رسانه‌ها نقش عمده‌ای در اشاعه و گسترش فرهنگ مدرن ایفا کنند.

افزون بر این، فرآیند جهانی شدن فرهنگ، واکنش‌های مقاومت‌آمیزی را بر انگیخته است. (نک: بشیریه، ۱۳۷۹: ۷) بدیهی است که مجموع عوامل پیش‌گفته ضرورت بررسی موضوع فرهنگ و تکثر آن و ضرورت آسیب‌شناسی و بهینه‌سازی این پدیدة مهم را بیش از پیش در سطوح ملی، بین‌المللی و جهانی افزایش داده است.

اما تبیین مفهوم فرهنگ، حجم انبوهی از نظریات و تعاریف متنوع را به خود اختصاص داده است. سر ادوارد تایلر در کتاب کلاسیک خود با عنوان فرهنگ ابتدایی، فرهنگ را چنین تعریف کرده است: «مجموعۀ پیچیده‌‌ای شامل دانش‌ها، اعتقادات، هنر‌ها، اخلاقیات، قوانین، رسوم و هر‌گونه توانایی و عادات دیگری است که به وسیلة انسان به عنوان عضو جامعه اکتساب می‌شود.» (Taylor, Primitive culture, ۱۸۷۱:۱)

نویسنده‌ای دیگر سه تعریف کلی از فرهنگ ارائه داده است: نخست فرهنگ به‌ منزلة فرآیندی عمومی در تکامل و توسعة فکری، معنوی و زیبا‌شناختی، دوم فرهنگ به‌ منزلة شیوۀ خاص زندگی مردمی خاص یا دورانی خاص و سوم فرهنگ به‌ منزلة فرآورده‌های فعالیت فکری و هنری.

در ذیل تعریف اول کل فلسفه، اندیشه، هنر و خلاقیت فکری یک عصر یا کشور می‌گنجد، در ذیل مقولۀ دوم رسوم، آداب، مراسم و مناسک یک قوم یا دوران جای می‌گیرد و در ذیل تعریف سوم شعر و ادبیات و هنرهای مختلف مندرج است. (Williams, Keywords, ۱۹۸۳: ۸۷-۹۰)

در معنایی گسترده‌تر فرهنگ عبارت از همۀ فرآورده‌ها و تولیدات انسانی است که در مقابل فرآیندها و تولیدات طبیعت قرار می‌گیرد. حتی اگر این معنا را گسترش بیشتری دهیم، طبیعت نیز جزئی از فرهنگ می‌شود؛ زیرا «طبیعت» به عنوان مفهوم، برداشتی انسانی و انتزاعی است و از این‌رو، مانند دیگر پدیده‌های فرهنگی دارای تاریخ است. امروزه از فرهنگ به عنوان مجموعه‌ای کیفی شامل ارزش‌ها، فرآورده‌های هنری، مذهبی، فلسفی و تجلیات فکری، ذوقی و عاطفی یاد می‌نمایند که ضامن حیات جوامع انسانی و تمدن بشری است. (نک: اخوان کاظمی، ۱۳۷۸: ۸۰-۸۱؛ پهلوان، ۱۳۸۲: ۳۵-۷۳)

از نظر گیدنز فرهنگ عبارت است از ارزش‌هایی که اعضای یک گروه معین دارند، هنجارهایی که از آن پیروی می‌کنند و کالاهای مادی که تولید می‌کنند. در این تعریف، ارزش‌ها به معنای آرمان‌های انتزاعی هستند، حال آن‌که هنجارها، اصول و قواعد معینی هستند که از مردم انتظار می‌رود آنها را رعایت کنند. هنجار‌ها نشان‌دهندۀ «باید‌ها» و «نبایدها» در زندگی اجتماعی هستند. (نک: گیدنز، جامعه‌شناسی، ۱۳۷۳: ۳۶)

بر همین مبنا «فرهنگ سیاسی» مجموعه نگرش‌ها و ارزش‌هایی به شمار می‌رود که به فرآیند و زندگی سیاسی شکل می‌بخشد. در واقع نظام سیاسی فقط از ساختارها تشکیل نمی‌شود، بلکه شامل مجموعه‌ای از طرز فکرها و رفتارهای کم و بیش به هم پیوسته می‌شود. «فرهنگ سیاسی» متأثر از فرهنگ عمومی جامعه است، ضمن آن‌که محصول عملکرد نظام سیاسی و برآیندی از رفتار عمومی، سلیقه‌ها و تجربه‌های شخصی محسوب می‌شود.

نگرش و جهت‌گیری‌های سیاسی یک جامعه به پدیدة قدرت، حکومت و نظام سیاسی، هم‌چنین کیفیت خواست‌ها و تکالیف متقابل بین مردم و حکومت در فرهنگ سیاسی بررسی می‌شود؛ زیرا این فرهنگ، مجموعه‌ای از ایده‌ها و ارزش‌هاست که عمل سیاسی در قالب آن رخ می‌دهد. فرهنگ سیاسی شامل تلقی مردم و جهت‌گیری آنها به نظام سیاسی و کارکردهای آن، ساختارها و نهادها و عملکردهای سیاسی است.

بنابراین مقولات مهمی مانند میزان تحزب، مشارکت سیاسی، شیوة رأی دادن، حمایت یا بی‌اعتنایی به نظام سیاسی در مقولة فرهنگ سیاسی بررسی می‌شود؛ زیرا مقولات یاد شده تا حد فراوانی به ارزش‌ها، اعتقادات، انگاره‌ها و نهادهای نهادینه شده بستگی دارد که معمولاً در فرهنگ سیاسی جای می‌گیرند.

باید خاطرنشان نمود که هنجار‌های فرهنگی در دو معنای متفارق به کار می‌روند: یکی هنجار رایج و آماری و دیگری هنجار مطلوب و آرمانی. بر این مبنا برخی صاحب‌نظران، فرهنگ را صرفاً به معنای مجموعۀ هنجارهای آرمانی و مطلوبی به کار می‌برند که انتظار می‌رود مردم در کردار‌ خود آنها را مراعات کنند.

اما فرهنگ در معنایی گسترده‌تر دربر ‌گیرندۀ هنجارهای رایج و متداول نیز هست، به‌ویژه در نظریه‌های فرهنگ توده‌ای در قرن بیستم به این معنا از هنجار توجه بسیار بیشتری معطوف شده است. فرهنگ توده‌ای مدرن، به تعبیر‌های گوناگون همان فرهنگ «مُنحط» یا «عوامانه» یا «توده‌ای» یا «کاذبی» گفته می‌شود که به هر حال متداول است و مردم در آن زیست می‌کنند. بدین لحاظ فرهنگ توده‌ای را به معنای مجموعه‌ای از هنجار‌های رایج و غیر آرمانی به حساب می‌آورند که از هنجار‌های فرهنگ آرمانی فاصله گرفته است. (نک: بشیریه، ۱۳۷۹: ۸ و ۱۰)

از آن‌جا که مبادی بنیادین آموزه‌های اسلامی بر ارزش‌های الهی مبتنی است و اصلی‌ترین صبغۀ انقلاب اسلامی ایران نیز بُعد ارزشی و فرهنگی آن است، مفهوم‌شناسی «ارزش‌ها» (values) و تبیین این واژه نیز مفید خواهد بود. به اعتقاد بروس کوئن «ارزش‌ها احساسات ریشه‌داری هستند که همگی اعضای یک جامعه در آن سهیمند». (بروس کوئن، ۱۳۷۰: ۵۶)

در حقیقت، ارزش‌ها به باور‌داشت‌های ریشه‌داری اطلاق می‌شوند که اعضای یک گروه در هنگام برخورد با پرسش‌های مربوط به شایست و ناشایست‌ها، آنها را در نظر می‌گیرند. یک گروه ممکن است برای مواردی ارزش مثبت و برای مواردی دیگر ارزش منفی قائل شود. (نک: همان، ۴۸) ارزش‌ها از عناصر تشکیل دهنده فرهنگ‌ها هستند، هم‌چنان‌که اندیش‌مندانی مانند آنتونی گیدنز، از زاویه فرهنگ و هنجار‌ها به تعریف ارز ش‌ها پرداخته‌اند.

به نظر این اندیشمند:ارزش‌ها، عقایدی است که افراد یا گروه‌های انسانی دربارة آن‌چه که مطلوب، مناسب، خوب یا بد است دارند. ارزش‌ها نمایان‌گر جنبه‌های اساسی تنوعات در فرهنگ انسانی است. آن‌چه را که افراد ارج می‌نهند به شدت از فرهنگ ویژه‌ای که در آن زندگی می‌کنند تأثیر می‌پذیرد. (گیدنز، ۱۳۷۳: ۷۸۷-۷۸۸)

گفتنی است از اصلی‌ترین خاستگاه‌های بنیادین ارزش‌ها، مذاهب و ادیان الهی هستند که نقش اساسی را در تولید و حفظ و استحکام ارزش‌ها ایفا می‌نمایند و بدین‌سان، مذاهب از اصلی‌ترین عوامل خلق و آفرینش و هویت‌بخشی به فرهنگ‌ها، هنجار‌ها و رفتار‌های اجتماعی به شمار می‌روند. (نک: مزلو، ۱۳۸۶)

۲. معنا‌شناسی تمدن

مفهوم تمدن تا به حال بحث و اختلاف نظر بسیاری از پژوهش‌گران را برانگیخته است. این کلمه مصدری عربی از باب «تفعّل» و اسم مصدر فارسی است. علامه دهخدا تمدن را «تخلّق به اخلاق اهل شهر و انتقال از خشونت و همجیّه و جهل به حالت ظرافت و انس و معرفت» دانسته و همو به نقل از اقرب الموارد، تمدن را دارای خصیصة مولّد بودن (مولدة) برشمرده است.

وی با توجه به سایر لغت نامه ها، تمدن را به ترتیب به «در شهر بود باش کردن و انتظام شهر نمودن و اجتماع اهل حرفه»، و «اقامت کردن در شهر»، «شهرنشینی» و «مجازاً تربیت و ادب» معنا کرده است. (نک: دهخدا، ۱۳۷۳: ۶۱۱۰۹) در زبان عربی در کنار اصطلاح تمدن، مترادف‌هایی مانند «حضارة»، «ثقافة» و «مدنیة» آمده است، هم‌چنان‌که قاموس المنهل متمدن را به معنای «متحضر و مهذّب» یاد کرده و متمدن سازی را با افعال عربی «تحضیر»، «تمدن»، «تهذیب»، «تثقیف» یاد کرده است. (نک: جبور و دیگران، ۱۹۸۶: ۲۰۷)

در زبان‌های انگلیسی و فرانسوی، اصطلاح تمدن با واژه های «Civilization» برگردان می شود که در تلفظ با هم متفاوتند و هر دو از ریشة کلمة انگلیسی «Civil»، به معنای «مدنی» و «با تربیت اجتماعی» برگرفته شده‌اند. این کلمه در فرهنگ‌های انگلیسی مترادف با کلمات مؤدب، بانزاکت، نجیب، مبادی آداب، قابل احترام، شهرنشین آمده (نک: بختی، ۱۳۷۱: ۸۹) و در فرهنگ‌های فرانسوی زبان آن را مترادف با کلمات پیش‌رفت و ترفیع، ترقی و توسعه، تحول و تطور ذکر می کنند. (Voir, ۱۹۸۹: ۳۲۰)

در قرآن مجید هم برای تمدن، الفاظی با ریشة «م – د – ن» و یا «ح – ض – ر» مانند «مدینه»، «مدائن» و «حاضرة» وجود دارد و نیز چند کلمة قرآنی «امت»، «قریه» و «قرن» نیز هست که با این واژه ارتباط نزدیکی دارند. «قرن» به معنای قومی که در یک زمان زندگی می کنند و قرین و همراه هم هستند معنا شده است و «قریه» اسم موضعی است که مردم در آن‌جا جمع می شوند و نیز برای جمع مردم نیز در قرآن آمده است. لفظ قریه (و جمع آن قُری) و قرن در اغلب آیات در موارد ذم به کار رفته و هلاکت و عذاب اهل مکان یا دیاری را نتیجة ظلم یا کفر یا فسق آنها دانسته است.

اما تعاریفی که از تمدن در دوران معاصر شده است، دامنه وسیعی را دربر می گیرد. هنری لوکاس معتقد است پاسخ به چیستی تمدن دشوار است و راه به مسائل فلسفی می برد. پدیده های درهم تنیده تمدن، هم مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و هم گسترش و کمال هنر، ادبیات، تفریحات، علم، اختراع‌ها، فلسفه و دین را دربر می گیرد. (نک: لوکاس، بی‌تا: ۱۶و۷) ویل دورانت نویسنده تاریخ تمدن بهترین تعاریف تفصیلی از تمدن را مطرح کرده است. وی تمدن را به صورت کلی، عبارت از نظم اجتماعی می‌داند که در نتیجة وجود آن، خلاقیت فرهنگی امکان پذیر می شود و جریان پیدا می کند. (دورانت، ۱۳۶۵: ۳)

تمدن، نظامی است اجتماعی که آفرینش فرهنگی را شتاب می بخشد و عرف، اخلاق و قانون آن را نگاه می‌دارد و نیز نظامی است اقتصادی که با مداومت تولید و مبادله برقرار می ماند. تمدن آفرینش فرهنگ است؛ زیرا برای نوآوری و اظهار و آزمون و برخورداری از اندیشه ها، زمینه و آزادی لازم را تسهیل و فراهم می کند. تمدن رشته ای است پیچ در پیچ و زودگسل از روابط انسان‌ها که دشوار به دست می آید و آسان تباه می شود.

۳. خاستگاه دینی فرهنگ و تقدم و ارجحیت آن بر تمدن

سخن دربارة وجوه تشابه و تمایز فرهنگ و تمدن، بسیار گفته اند. در گذشته بسیاری از جامعه شناسان واژه های فرهنگ و تمدن را برای تمایز اقوام وحشی و ابتدایی با اقوام فرهیخته به کار می بردند، اما بعدها نیز این دو واژة کاربردی را متفاوت با هم می‌انگاشتند. برای نمونه اشپنگلر، فیلسوف آلمانی، به تفارق و تعامل تمدن و فرهنگ اشاره می کند و فرهنگ را مجموعه ای کیفی تر و در حکم امکانات حیات جامعه می داند و تمدن را به مثابة صورت خارجی و کمّی این مجموعه کیفی به شمار می آورد.

به نظر «آلفرد وبر» تمدن قبل از هر چیز دیگر معرفت علمی و فنی تسلطی است که به کمک این دو بر منابع طبیعی به وجود می آید و منظور او از فرهنگ، فرآورده های هنری، مذهبی، فلسفی و سایر محصولات مشابه یک جامعه است. این تمیزگذاری با تمیزگذاری رایج میان فرهنگ مادی و فرهنگ غیرمادی در نوشته های انسان شناسی و استان شناسی، همانندی فراوان دارد.

باتامور نیز در این حوزه سخن رانده است. (نک: باتامور، ۱۳۷۰: ۱۳۵ و ۱۳۴) البته بحث وی در مورد تمایز تمدن و فرهنگ تا حدی دچار ابهام است؛ زیرا از یک سوی او بر طرز تلقی «آلفرد وبر» از رابطة این دو به مثابة «فرهنگ مادی (تمدن) و فرهنگ غیرمادی (فرهنگ)» تأکید ورزیده و آن دو را دو عنصر کلیت فرهنگی به شمار آورده است و در جای دیگر، تمدن را همانند یک مجموعه فرهنگی دربر گیرندة فرهنگ مادی و غیرمادی توصیف کرده است. از سوی دیگر دقیقاً مشخص نیست که از دید باتامور، از تمدن و فرهنگ کدام‌یک وظیفة انتقال علوم و معارف بشری را بر عهده داشته و کدام‌یک ایستاتر هستند؟

برخی از جامعه شناسان و انسان شناسان غربی رابطة بین تمدن و فرهنگ و جامعه را به طور کلی در مفهوم «ساخت» بازتاب داده‌اند؛ زیرا ساخت، شامل همة آثار فرهنگی و تمدن‌های کاملی است که همانند یک ملاط، ساخت جامعه را فراهم می آورد. (نک: توسلی، ۱۳۷۱: ۱۴۷ و ۱۴۶) به نظر می رسد که در بحث ساخت گرایان، چندان تمایزی میان تمدن و فرهنگ نهاده نشده و هر دو، عنصر و ملاط اصلی ساخت‌های اجتماعی جوامع به شمار می‌روند.

از سویی ممکن است گفته شود تفاوت و تمایز معنایی در میان دو واژة تمدن و فرهنگ دوروی یک سکه بوده و رابطة میان آنها چیزی به مانند رابطة جسم و جان در انسان، یعنی رابطة اعمال و حرکات و تظاهرات جسمانی و حالات و تجلیات فکری، ذوقی و عاطفی است. رابطة میان آنها متقابل و متعامل است و هریک تحول و تطور دیگری را موجب ‌می‌گردد و هر دو در هم مؤثر و لازم و ملزوم یک‌دیگرند. (نامۀ فرهنگ، ۱۳۷۲: ۳-۱۱)

بدین ترتیب و به اختصار می توان در بازشناسی تمدن و فرهنگ، تمایز آنها را به مثابة فرهنگ مادی و معنوی پذیرفت. تمدن، مظاهر مادی پیش‌رفت همانند ترقی، تکنولوژی و صنعت را دربر می گیرد و فرهنگ شامل جلوه ها و آثار و مظاهر معنوی، همانند دین، هنر، فلسفه، اخلاق و می شود.

تمیزگذاری در نگاه راه‌بردی از این جهت اهمیت دارد که امروزه افول و عقب افتادگی جهان اسلامی عموماً در حوزة تمدن اسلامی است، نه فرهنگ اسلامی. در حال حاضر فرهنگ اسلامی از همة فرهنگ‌ها برتر است و این همان معنای «حدیث اعتلا» از پیامبر(ص) است که «اسلام برتری می گیرد و چیزی بر آن علوّ و برتری نمی یابد». این برتری به دلیل شامخیت مقام فرهنگ اسلامی است، در حالی که تمدن و پیش‌رفت آن از یک‌سو به کوشش و تلاش خود افراد جوامع بستگی دارد و از سوی دیگر به اوضاع و احوال و حوادث دوران‌ مربوط می شود.

در نتیجه فرهنگ اسلامی از تمدن اسلامی تمایزپذیر نیست؛ چون دین و وحی الهی، اساس مشترک آنها به شمار می‌رود و به تعبیری فرهنگ آنها همان دین است. از این رو دین در تمدن دینی، فقط یک عامل از عوامل تشکیل دهندة فرهنگ نیست، بلکه واقعیت دین داری، سراسر فرهنگ را تشکیل می دهد و هر چیزی از وحی الهی سرچشمه می گیرد.

در حقیقت، دین باوری و خدامداری (و نه انسان مداری) و ضرورت اتصال به عالم ربوبی، رکن اصلی تمدن و فرهنگ اسلامی و شرط اساسی تجدید اعتلای آن در دورة قبل و بعد از ظهور است، همان‌گونه که علت اصلی بحران و افول تدریجی تمدن غرب در نهادن انسان به جای خدا و فردیت پرستی است.

فرید وجدی با تأکید بر بنیادین بودن نقش دین و معنویت یا همان فرهنگ معنوی برای تأسیس تمدن، در کتاب دین در عصر دانش می‌نویسد:تمدن با هر سرزمینی سازگار و با هر نژادی قابل دوام است، ولی در سرزمینی که ارکان تمدن یک‌نواخت و هم‌آهنگ باشد، یعنی نیروی مادی و معنوی، قوای جسمی و روحی به طور مساوی تکامل پیدا کند و در راه آن کوشیده شود، تمدن می تواند در راه ترقی گام بردارد.

این نکته را هم نمی توان نادیده گرفت که هرگاه رشد صنعتی هم‌دوش رشد اخلاقی نباشد، اجتماع به سوی توحش اخلاقی ره‌سپار می گردد و ارکان چنین تمدنی که فقط تمدن صنعتی آن تکامل یافته است به سوی تزلزل و نابودی است. (زمانی، ۱۳۴۸: ۳۲)

منابع

۱. ابن‌منظور، لسـان العرب، بیـروت، دار احیاء التراث العربى، ج۹، ۱۴۰۸ق.

۲. اخوان کاظمی، بهرام، علل ناکارآمدی احزاب سیاسی در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۸ش.

۳. اخوان کاظمی، بهرام، نقد و ارزیابی گفتمان‌های سیاسی و اجتماعی مطرح در ایران (از دوم خرداد ۱۳۷۶ تا ۲۲ خرداد ۱۳۸۸)، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۹ش.

۴. اخوان کاظمی، بهرام، «راه‌بردهای اعتلای تمدن و فرهنگ اسلامی و تضمین امنیت فرهنگی»، فصل‌نامة مطالعات راه‌بردی، شمارة سوم، بهار ۱۳۷۸ش.

۵. اخوان کاظمی، بهرام، «بالندگی و اعتلای مجدد تمدن اسلامی در عصر نظام جمهوری اسلامی ایران»، تهران، واحد پژوهش معاونت سیاسی صدا و سیمای ج. ا. ا، ش۷۹۶، مرداد ۱۳۷۶ش.

۶. التمیمی الآمدی، عبدالواحد، شرح غررالحکم و دررالکلم، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۷ق.

۷. الکفعمی، ابراهیم بن علی، مصباح الکفعمی، قم، منشورات اسماعیلیان، [بی‌تا].

۸. باتامور، تی بی، جامعه شناسی، ترجمه: سیدحسن منصور، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۰ش.

۹. بختی، کامران، فرهنگ انگلیسی ـ فارسی، مترادف و متضاد، تهران، نشر کلمه، ج۱، ۱۳۷۱ش.

۱۰. بشیریه، حسین، نظریه‌های فرهنگ در قرن بیستم، تهران، مؤسسة فرهنگی آینده پویان، ۱۳۷۹ش.

۱۱. پایگاه اینترنتی مجلس شورای اسلامی. (www.majles.ir)

۱۲. پایگاه خبری ـ تحلیلی تابناک. (http://www.tabnak.ir)

۱۳. پایگاه خبری، تحلیلی فردا. (http://ww.fardanews.com)

۱۴. پورسیدآقایی، مسعود و دیگران، تاریخ عصر غیبت، قم، انتشارات حضور، چاپ دوم، ۱۳۸۳ش.

۱۵. پهلوان، چنگیز، فرهنگ‌شناسی (گفتارهایی در زمینه فرهنگ و تمدن)، تهران، نشر قطره، چاپ دوم، ۱۳۸۲.

۱۶. توسلی، غلام‌عباس، نظریه های جامعه شناسی، تهران، انتشارات سمت، چاپ سوم، ۱۳۷۱ش.

۱۷. جبور، عبدالنور؛ ادریس، سهیل؛ المنهل (قاموس فرنسی عربی)، بیروت، دارالعلم للملایین، دارالاداب، چاپ هفتم، ۱۹۸۶م.

۱۸. حر عاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة، قم، مطبعة العلمیة، بی‌تا.

۱۹. خامنه‌ای، سیدعلی، پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، ۴/۶/۱۳۸۶. (www.Leader.ir)

۲۰. خمینی، روح الله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ۱۳۷۱ش.

۲۱. خمینی، روح الله، وصیت‌نامه سیاسی ـ الهی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۸ش.

۲۲. خمینی، روح الله، در جست‌وجوی راه از کلام امام، دفتر ششم: رهبری انقلاب اسلامی، تهران، امیرکبیر، چاپ دوم، ۱۳۶۶ش.

۲۳. دشتی، محمد، نهج‌البلاغه، قم، انتشارات حضور، ۱۳۸۱ش.

۲۴. دورانت، ویل، درآمدی بر تاریخ تمدن، ترجمه: احمد بطحایی، تهران، سازمان انتشارات انقلاب اسلامی، ج۱، ۱۳۶۵ش.

۲۵. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ج۱ (از دوره جدید)، ۱۳۷۳ش.

۲۶. راغب اصفهانى، معجم مفردات الفاط القرآن، بیروت، دارالفکر، ۱۳۹۲ق.

۲۷. زمانی، مصطفی، اسلام و تمدن جدید، تهران، کتاب‌خانة صدر، ۱۳۴۸ش.

۲۸. سریع القلم، محمود «مبانی عشیره‌ای فرهنگ سیاسی ایران»، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، شماره‌های ۱۳۵-۱۳۶ آذر و دی ۱۳۷۷، ص۳۳-۴۴؛ شماره ۱۳۷-۱۳۸، بهمن و اسفند ۱۳۷۷، ص۸۶ -۱۰۰؛ شماره۱۳۹-۱۴۰ فروردین و اردیبهشت ۱۳۷۸، ص۵۸-۷۶.

۲۹. شجاعیان، محمد، انقلاب اسلامی و رهیافت فرهنگی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،۱۳۸۲ش.

۳۰. شریف تستری، نورالله بن سید، احقاق الحق و ازهاق الباطل، قم، کتاب‌خانه آیت‌الله مرعشی، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.

۳۱. صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر، قم، مکتب داوری، بی‌تا.

۳۲. صالحی، سیدرضا، «راست‌گویی ایرانیان به زیر ۴۰ درصد رسیده است»، هفته‌نامة سلامت، ش۱۹۱، ۲۷ مهر ۱۳۸۷.

۳۳. طبسی، نجم الدین، نشانه‌هایی از دولت موعود، قم، بوستان کتاب، چاپ سوم،۱۳۸۶ش.

۳۴. «فرهنگ و تمدن اسلامی»، (مصاحبه با اساتید: مصطفی محقق داماد، غلام‌رضا اعوانی، فتح‌الله مجتبایی، جلال الدین مجتبوی)، نامه فرهنگ، ش۴، زمستان ۱۳۷۲ش.

۳۵. فوراستیه، ژان، تمدن سال ۲۰۰۱، ترجمه: خسرو رضایی، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۸ش.

۳۶. فیض‌الاسلام، سید علی‌نقی، نهج البلاغه، بی‌جا، بی‌نا.

۳۷. قزوینی، سید محمدکاظم، امام مهدی از ولادت تا ظهور، ترجمه و تحقیق: علی کرمی و سیدمحمد حسینی، قم، نشر الهادی، [بی‌تا].

۳۸. کوئن، بروس، درآمدی به جامعه‌شناسی، ترجمه: محسن ثلاثی، تهران، انتشارات فرهنگ معاصر، ۱۳۷۰ش.

۳۹. کورانی، علی، عصر ظهور، ترجمه: مهدی حقی، تهران، شرکت چاپ و نشر بین‌الملل، چاپ هشتم، ۱۳۸۶ش.

۴۰. کیهان، ش۱۵۸۹۸، ۱۷/۱/۱۳۷۶.

۴۱. گنون، رنه، بحران دنیای متجدد، ترجمه: ضیاءالدین دهشیری، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۲ش.

۴۲. گیدنز، آنتونی، جامعه‌شناسی، ترجمه: منوچهر صبوری، تهران، نشر نی، ۱۳۷۳ش.

۴۳. لوکاس، هنری، تاریخ تمدن، ترجمه: عبدالحسین آذرنگ، تهران، ج۱، توس، بی تا.

۴۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، قم، انتشارات دارالکتب الاسلامیة، [بی‌تا].

۴۵. مزلو، آبراهام‌ هرولد، مذاهب، ارزش‌ها و تجربه‌های والا، ترجمه: علی‌اکبر شاملو، تهران، انتشارات آگه، ۱۳۸۶ش.

۴۶. مقدسی شافعی، یوسف بن یحیی، عقدالدرر، قم، انتشارات مسجد جمکران.

۴۷. ملکیان، مصطفی، «بیست عامل عقب‌ماندگی ایرانیان»، پایگاه خبری آفتاب‌نیوز (www.aftabnews.com) ۲۶ خرداد ۱۳۸۵.

۴۸. نعمانی، محمد بن ابراهیم جعفر، الغیبه، ترجمه: محمدجواد غفاری، قم، انتشارات صدوق، ۱۳۷۶ش.

۴۹. هانتینگتون، ساموئل، نظریه برخورد تمدن‌ها و منتقدانش، ترجمه و ویرایش: مرتضی امیری، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.

۵۰. جعفری، محمدتقی، «عدالت و کرامت انسانی نیروهای اصلی نگاهدارنده تمدن‌ها هستند»، جام، شماره ۲۷، تیر ۱۳۷۳ش.

۵۱. Sir Edward Taylor, Primitive culture :Researches into the Development of Mythology, philosophy, Religion, Language, Art and Custom, (London. John Murray Ltd) vol. ۱, ۱۸۷۱.

۵۲. Raymond Williams, Keywords London, Fontana, ۱۹۸۳.

۵۳. Voir, Paul Robert, Peit Robert, Le Rebert, ۱۹۸۹.

________________

دکتربهرام اخوان کاظمی

فصلنامه مشرق موعود

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد