تبیین پیام رهبر انقلاب به جوانان اروپا و آمریکا: پروژه توانمندسازی نسل جوان در مقابل اسلامهراسی
۱۳۹۳/۱۱/۰۶
–
۱۵۵ بازدید
پیام رهبران بزرگ، ترجمان ضرورتهای یک مقطع تاریخی مهم است که در آن شکل می گیرند. رخدادهای اخیر در فرانسه و تحولات بینالملل و پروژهی اسلامهراسی بهویژه در دو دههی گذشته؛ باعث می شود که نامه رهبری به جوانان اروپا و آمریکا، پیامی محوری و بنیادین دانسته شود.پیام رهبران بزرگ، ترجمان ضرورتهای یک مقطع تاریخی مهم است که در آن شکل می گیرند.
مخاطبشناسی رهبر انقلاب نیز از جمله نکات حایز اهمیت در این پیام است که آن را به طیف نوینی از پیامهای تاریخی مبدل میسازد. به عبارت دیگر، زمانی ما میتوانیم به اهمیت این پیام پی ببریم که شناخت درستی از برهه بسیار مهم تاریخی صدور آن داشته باشیم. این نوشتار کنکاشی در خصوص دلایل صدور این نامه تاریخی، بسترها و پیامدهای آن می باشد. ایده نوشتار حاضر این است که رهبر انقلاب با درکی مناسب از پارادیمهای نظام جهانی، بهترین مخاطبان را انتخاب کرده و با ساز و کاری مناسب راه تفکر را در خصوص نظم ناعادلانه جهانی برای جوانان اروپایی و آمریکایی گشودهاند. ایشان به شکل موعظه حسنه اسلامی که الگوی زیبای قرآنی است از اینان میخواهد خود به اختیار به مطالعه اسلام و شناخت مولفههای ارزشمند این دین مبین بپردازند، از حاشیهها و اسلامسازیهای دروغین اجتناب کنند و حتی خودشان را هم مورد تاکید قرار میدهند که در صدد نمیباشند الگوی خاصی را به این دسته از جوانان که آینده اروپا و آمریکا در دست آنان است، تحمیل کنند.
دعوت مخاطبین به توانمند سازی از طریق شناخت مستقیم اسلام
رهبر انقلاب در نامه خویش مخاطبین خاصی را مطرح میکند، دولتها را مورد خطاب قرار نمیدهد و تلاششان این است که از طریق مخاطب قرار دادن ملتها راه را برای فهم بهتر و شفافتر از اسلام هموار کنند. مخاطبین ایشان جوانان در اروپا و آمریکا هستند که به دور از سیاهنماییهای پروپاگاندایی غرب، بهتر است خود مستقیم به شناخت اسلام اصیل دست بزنند و اینکه اینانند که آینده اروپا و آمریکا را به دست خواهند گرفت و هندسه قدرت را در این کشورها را ترسیم خواهند کرد. این انتخاب ظریف مخاطبین نشان دهنده این است که نباید دولتها اساس ترسیم قدرت باشند و این ملتها هستند که میتوانند بدون آلوده شدن به قدرت سهم مناسبی را در تغییر معادلات جهانی داشته باشند. به ویژه جوانان در این کشورها که اساسیترین نقش را ایفا میکنند.
ترسیم واقعیات اسلام: واقعیات اسلام به واسطه نیات شوم برخی از قدرتها و نادانی و جهالت عده قلیلی از مسلمانان منحرف نهفته مانده است. قدرتهای بزرگ متاسفانه به منظور حفظ وضع موجود در نظام بین الملل می کوشند، عملکرد عده قلیلی از مسلمانان را که شاید در خیلی از جاها دست پرورده خودشان باشند به نام کل اسلام رقم بزنند و به این ترتیب چهره نامطلوبی از اسلام ارایه کنند، اسلام خشونت، اسلام جنگ طلب، اسلام تروریسم، اسلام ضد زن، اسلام ارتجاعی و داعشی، اسلام وهابیگری و سلفی. اما واقعیت این نیست، اینها هیچکدام اسلام نیستند، اسلام دین تعقل و تفکر، دین عدالت و صلح، دین ضد خشونت و دین عفو و رحمت و مهربانی است ولی در دفاع از هویت خود هم سخت و جدی است. هم درون جامعه اسلامی در مجموعه جهان اسلام برخی حرکتهای رادیکال خشونت طلب وجود دارد و هم اینکه برخی قدرتها عامدانه به منظور حفظ موقعیت خود و مبارزه با رشد و توسعه قدرتی جهان اسلام سعی دارند عامدانه چهره اسلام را واژگونه جلوه دهند. و مخاطبین این نامه که جوانان اروپایی و آمریکایی هستند باید با هوش و ذکاوت این مهم را دریابند و تحت تاثیر قرار نگیرند.
انتخاب ظریف مخاطبین نشان دهنده این است که دولتها اساس ترسیم قدرت نباید باشند و این ملتها هستند که بدون آلوده شدن به قدرت می توانند سهم مناسبی را در تغییر معادلات جهانی داشته باشند. به ویژه جوانان در این کشورها که اساسی ترین نقش را ایفا می نمایند.
برای فهم این فرآیند، رهبر انقلاب اشارهای به فرآیندهای تاریخی و هویت ساز در دنیای غرب داشته اند که بدون آنها فهم تاویلی و تفسیری شرایط فعلی ناممکن است. باید که غرب و اسلام ستیزی را در بستر تاریخی آن شناخت و این مقدمه خوبی برای فهم اسلام راستین از اسلام رادیکال و خود ساخته دنیای غرب یا همان اسلام داعشی و طالبانی است.
تبیین نظام جهانی و نظم جهانی در بستر هویتساز غرب استعماری
رهبر انقلاب، تاکید ویژهای بر شناخت نظام جهانی و نظم حاکم بر سیاست بینالملل داشته اند. ایشان میخواهند که جوانان اروپا و آمریکا به ساختارهای نظم و نظام جهانی با تدبر و تعمق هر چه بیشتری فکر کنند و ببینند که این هندسه چگونه ترسیم شده است. در شناخت این ساختار ایشان تاکید بسیار زیادی بر تاریخ و هویت قدرتمندان فعلی دارند و دعوت میکنند که حتما این هویت تاریخی به خوبی شناخته و معرفی شود. رهبر انقلاب خیلی به اشاره سخن گفته اند و عمدتا به تاریخ نیروهای استعمارگر بر ارایه نگاه منفی از «دیگر» برای هویتسازی دروغین این نیروها سخن راندهاند. استعمارگران در تاریخ خود سخت کوشیده اند که فرهنگها و ملتها را تحقیر کنند و با سیاهنمایی دروغین خود را برتر نشان دهند.
تاریخ غرب؛ در تاریخ استعمار قطعا یکی از سیاهترین و شومترین کارنامهها، بردهداری است که هیچ راه گریزی از آن ندارند، استعمار به سودای مرکانتالیزم و به یمن صنعت کشتیرانی به ماورای بحار رفت، نیروی کار ارزان، مواد خام و بازار فروش، ساز و کارهای فربهساز نظام استعماری قلمداد میشود. اما در این راستا، برای کسب سود مادی هر چه بیشتر و سوادگری فزونتر، استعمار به نیروی کار ارزان در درون مستعمرات اکتفا نکرد و با ترویج اندیشههای نژاد پرستانه و مادون نشان دادن رنگین پوستان به بردهداری روی آورد. بردهداری باعث شد که مستعمرات هزینههای زیاد انسانی را در راه پیشبرد اهداف کشورهای متروپل استعماری داشته باشند. اما از این راه نامشروع و ضد بشری، کشورهای استعماری ثروتهای زیادی را غارت کردند و به این وسیله کشورهای خود را آباد نمودند.
اگر استعمار مدعی پیشرفت مستعمرات باشد و دهها دلیل و سند مثبت برای خود بسازد هرگز نمیتواند این مستندترین سند رسوایی خود را انکار کند. در واقع همین اندیشههای استعماری، ضد بشری و نژادپرستانه بودند که راه را برای فاشیستهای اروپایی باز نمود که جنگهای جهانی را در قرن بیستم به راه بیندازند و هزینههای مالی و انسانی هنگفتی را به مردم دنیا تحمیل کنند. استعمار پیر و فرتوت پس از پایان جنگ دوم جهانی هنوز سودای آن را داشت که راه قدیم را به سبکهای کهنه ادامه دهد اما دیری نپایید که متوجه شد آن راه کلاسیک برای کسب نیروی کار ارزان، مواد خام و بازار فروش ادامه دادنی نیست، نظام نوین جهانی پس از جنگ دوم جهانی به راهکارهای جدیدی برای حفظ نظم ناعادلانه بینالمللی در عرصه سیاست نیازمند بود. آگاهی مردم دنیا، اگر چه به تعبیر نامه رهبر انقلاب دیر، اما به شدت افزایش یافته بود، دیگر سیاستهای منفی قومگرایانه و نژادپرستانه کشورهای متروپل استعماری خریداری نداشت و عمدتا اکثر قریب به اتفاق ملتها به دروغ بودن این روایتهای غلط از انسان و بشریت پی برده بودند.
لزوم شناخت استعمار نو جهت تاویل استمرار نظم ناعادلانه جهانی در دوران معاصر
اما نکته ظریف تاریخی این بود که قدرتهای استعماری که از در بیرون رفته بودند، بار دیگر از پنچره وارد شدند. آنان برای نگهداشت نظم نظام جهانی پرداخته خود، ساز و کارهای نوینی را تعبیه دیدند و این گونه بود که استعمار نو شکل گرفت. استعمار نو با همان مولفه های قدیم اما به شکل جدیدی همان راه را ادامه داد. این شکل جدید، به شکل مستقیم عمل کرده است، کشورهای قدرتمند سعی می کنند خیلی حضور مستمر و فیزیکی در خاک کشورهای آسیایی و آفریقایی نداشته باشند ولی به شکل نرمافزارانه باز همان قصه سه مولفه بازار فروش، تهیه مواد خام و نیروی کار ارزان ادامه دارد که داستان نفت در امروزین سیاست و اقتصاد بین الملل نمونه خوبی است که خیلی نمی خواهیم به جزئیات آن بپردازیم.
بعد از پایان جنگ دوم جهانی تا زمان پایان جنگ سرد در دهه نود میلادی قرن بیستم، کشورهای استعمار نو به رهبری ایالات متحده آمریکا، ساختار ناعادلانه ای را در نظام جهانی پی ریزی کرده اند که شاهد هستیم هر روزه در این نظام بینالمللی، فقرا فقیرتر و ثروتمندان ثروتمندتر میشوند. برای حفظ این نظام ناعادلانه بینالمللی در سیاست جهانی کشورهای عمدتا غربی هم به جنگ سرد کمونیستهای جهانی به رهبری اتحاد جماهیر شوروی رفتند که آنها نیز به نوبه خود مشکلات زیادی را برای مردم جهان ایجاد کرده بودند، هم به ستیز ناسیونالیسم جهان سومی رفتند که به ویژه در سیاست کشورهای آسیایی و آفریقایی در مواقع گوناگونی علیه کشورهای قدرتمند قد علم می کرد.
فرجام سخن؛ پیامدهای نامه مهم رهبری به جوانان اروپا و آمریکا
جهان اسلام از زاویه ای آینده پژوهانه و مبتنی بر پتانسیل های موجود در آن، توان و ظرفیت ایفای نقش در سناریوهای آینده نظام بین الملل را داراست. نظام مطلوب از دیدگاه مجموعه جهان اسلام چند قطبی است و کشورهای اسلامی در صورت پایبندی به ساختار های فرهنگی و تمدنی اسلام، می توانند از این ظرفیت بهره ببرند. تاثیر گذاری نیروهای مختلف در درون جهان اسلام نشان دهنده این وضعیت است است که اراده موجود درون تمدنی به سمت ایفای نقشی جهانی روز به روز افزونتر می شود. قدرت یابی کشورهای اسلامی در قیاس با گذشته بیشتر شده و زمینه های پیشرفت نیز در دسترس تر است. متأثر از انقلاب اطلاعات و فناوری های ارتباطی چرخش قدرت در میان قطب های مختلف جهان سیال بوده و مسلمانان نیز از ظرفیت های مهمی در این زمینه برخوردارند.
پس از انقلاب اسلامی ایران، تقابل های فرهنگی و تفاوت های تمدنی جهان اسلام با نظم های مستقر قبلی در نظام سیاست بین الملل ، همواره مسبب رویکرد انتقادی این مجموعه نسبت به نظام های قبلی بوده است؛ لذا این نگرش وجود دارد که اسلام با رویه ای انتقادی به نظام آینده در زیرمجموعه ی هیچ یک از اقطاب جهانی واقع نشده، بلکه خود به عنوان یک قطب مهم فرهنگی- تمدنی به نقش مهمی دست یابد. مؤلفه های جمعیت، منابع طبیعی (ژئواکونومیک نفت)، ایدئولوژی، موقعیت استراتژیک و نظامی، گسترده سرزمینی، ژئوپلیتیک، فرهنگ و … نیز از جمله توانایی ها و ابزار هایی است که دنیای اسلام برای کسب جایگاه بین المللی برای ایفای نقش یک قطب جهانی در نظم بین الملل آینده را داراست.
* دکتر رضا سیمبر؛ استاد علوم سیاسی و روابط بینالملل دانشگاه گیلان /برهان/۱۳۹۳/۱۱/۵