۱۳۹۳/۰۱/۰۹
–
۴۰ بازدید
قاسم سلیمانی یکی از مشهورترین و محبوبترین فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و به عنوان الگویی برای جوانان مسلمان انقلابی در منطقه و جهان شناخته میشود.
نوشتن درباره او که اواسط شهریور ۱۳۷۹ از سوی رهبر معظم انقلاب به عنوان دومین فرمانده نیروی قدس منصوب و در سال ۱۳۹۰ با ارتقاء درجه، چهاردهمین سرلشکر انقلاب شد، او که قدرت را میفهمد، حریفان را به خوبی میشناسد، اهل ریسک کردن است و بر خلاف برخی، کمتر با استخاره تصمیم میگیرد، سخت است.
نوشتن درباره او که اواسط شهریور 1379 از سوی رهبر معظم انقلاب به عنوان دومین فرمانده نیروی قدس منصوب و در سال 1390 با ارتقاء درجه، چهاردهمین سرلشکر انقلاب شد، او که قدرت را میفهمد، حریفان را به خوبی میشناسد، اهل ریسک کردن است و بر خلاف برخی، کمتر با استخاره تصمیم میگیرد، سخت است.
شاید برای مخاطب، خواندن اینکه گاردین میگوید «حتی کسانی که سلیمانی را دوست ندارند، او را فردی باهوش میدانند» یا نگاه موسسه پژوهشهای راهبردی «آمریکن اینترپرایز» که گفته است: «ژنرال سلیمانی یک عملگراست و در رویارویی با مشکلات تاکتیکی توانایی رهبری خود را ثابت کرده است»، تکراری باشد.
همچنین بازخوانی تاکتیکهای مؤثر و موفق سردار سلیمانی در پیروزی مقاومت اسلامی و در جنگ 33 روزه لبنان (حرب تموز) و 22 روزه و 8 روزه فلسطین یا تدابیر راهبردیاش در پرونده سیاسی عراق و افغانستان نیاز به طرح مقدمات فراوانی دارد و جایش در رسانههای تخصصی است و به نظر نمیرسد در حوصله مخاطب باشد.
شاید بیش از همه مطالبی که پیشتر در رسانهها منتشر شده، برای مخاطب جذاب است که بداند اختلافات فرمانده نیروی قدس با محمود احمدینژاد رئیسجمهور سابق از کجا نشأت گرفت و چگونه قوام یافت و سرانجامش چه شد.
یا این که چرا «جلال طالبانی» در دیدار محمود احمدینژاد، اول با «حاج قاسم» سلام و احوالپرسی کرد.
یا این که وقتی فرمانده سپاه قدس در بغداد با «طالبانی» گفتوگو میکرد و اوباما تماس تلفنی گرفت، او در پاسخ شوخ طبعی «مام جلال» خطاب به «اوباما» چه گفت.
مردمی که امروز به رسانههای مختلف «فیلتر شده و فیلتر نشده» و «پارازیتدار و پارازیتندار» دسترسی دارند، برایشان مهم است بدانند رابطه «حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس» با «بشار اسد رئیسجمهور سوریه» از روز اول بحران اجتماعی و بعدتر، آغاز جنگ داخلی تا امروز که سوریه توانسته است سایه تهاجم خارجی را پس بزند، چگونه است؟
مخاطب ایرانی میخواهد بداند «او» چگونه این قدر راحت به عراق، سوریه و لبنان و روسیه و ترکیه و چین و افغانستان و سایر نقاط جهان سفر میکند.
مردم میخواهند بدانند چقدر فاصله از آخرین خداحافظی «حاج قاسم» و «حاج رضوان» گذشت و او چگونه خبر شهادت «عماد مغنیه» دوست و فرمانده عملیاتیاش را شنید.
مردم میخواهند بدانند فرمانده سابق لشکر 41 ثارالله چگونه برای تشییع پیکر مادرش خود را به ایران رساند.
البته اینکه چرا حاج قاسم بیش از «سردار احمد وحیدی» (فرمانده سابق نیروی قدس سپاه) در افکار عمومی مطرح است را باید در گسترش رسانههای داخلی و البته تبلیغات خارجی جستوجو کرد.
ایرانی که در اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 خورشیدی به یک قدرت بانفوذ و مؤثر منطقهای تبدیل شده بود، باعث برانگیخته شدن خیلیهایی شد که پیشتر در خاورمیانه برای خود جایگاهی متصور بودند.
از سوی دیگر پیروزی «جنبش مقاومت اسلامی حزبالله لبنان» در جنگ تموز (33 روزه) بر رژیم صهیونیستی نه تنها تلآویو را شوکه کرد که آمریکاییهای سرمست را از فتح افغانستان و درگیر در عراق را که خواب «زایش خاورمیانه جدید» دیده بودند را نیز بهتزده کرد.
آمریکاییها که پیشتر طعم تدبیر «سلیمانی» را در عراق چشیده بودند و نتوانسته بودند در عرصه سیاسی دستاورد چندانی داشته باشند، پیش و بیش از سایرین درباره حاج قاسم به تحقیق پرداختند و سعی کردند با ترساندن اعراب، او را «مبدع هلال شیعی» بدانند.
اما این پیروزی در جنگ 33 روزه بود که نام «قائد فیلق القدس الایرانی العمید قاسم سلیمانی» را به صورت وسیعی در رسانههای جهانی مطرح کرد.
از سوی دیگر آمریکاییها که هر روز وضعیت بحرانیتری در عراق پیدا میکردند، حملات تبلیغاتی خود را علیه فرمانده سپاه قدس ایران شدت بخشیدند و ناخواسته او را به چهره اول صحنه زورآزمایی خاورمیانه تبدیل کردند.
از آسیای میانه و افغانستان و پاکستان تا مدیترانه، جنوب شبه جزیره عربستان و شمال آفریقا، هر جا که آنها نتیجه نمیگرفتند، این فرمانده کرمانی را که حالا به او «اللواء الایرانی» میگفتند، مسئول میدانستند. آنها کار را به جایی رساندند که برخی از فرماندهان نظامیشان، خواستار ترور او شدند. با آغاز موج تغییرات در جهان عرب و شمال آفریقا این موجه رسانهای شدت بیشتر یافت به طوری که رسانههای مصری گردشگران ایرانی را نیروهای قاسم سلیمانی خواندند و با بالا گرفتن بحران سوریه، او را فرمانده اصلی ارتش سوریه اعلام کردند.
طبیعی است که گزارشها و حملات رسانهای آنها علیه نیروی قدس و فرمانده آن در داخل کشور بازتاب مییابد و به همین دلیل او با وجود «کم گویی» و «دوریاش از مواجهه با رسانهها» بیش از سایر فرماندهان ارشد سپاه مشهور شود.
* محبوبیت فرهمند
نخستین حس من از «حاج قاسم» را این خاطره شکل داد که وقتی «حاج همت» 17 اسفند 1362 در جزیره مجنون درگیر بود و اکثر بچههای لشکر 27 شهید شده بودند، پیش «حاج قاسم» رفت تا یک گروه از رزمندگان لشکر 41 را به کمکش بفرستد و بچهها را جمع و جور کند؛ «حاج قاسم» در جواب یک گردان نیرو روانه موقعیت لشکر حضرت رسول میکند و وقتی «حاج همت» را میبیند، فرمانده عملیاتش را مأمور میکند تا حاجی را برساند که در راه «حاج همت» شهید میشود.
حاج قاسم سلیمانی در کنار شهید علی هاشمی
این را «محمدمهدی» پسر بزرگ سردار شهید «حاج محمدابراهیم همت» میگوید.
هنگامی که از «داوود کریمی» تنها پسر سردار شهید «عباس کریمی» جانشین بعدی «حاج همت» میپرسند: نخستین تصویر و حس شما از «حاج قاسم» چیست، میگوید: وقتی با سایر فرزندان شهدا به دیدن حاجی رفتیم، یک یک بچهها را بغل میکرد و سعی داشت بدون این که کسی ما را معرفی کند، بشناسدمان. وقتی من را بغل کرد گفت: تو حتما پسر «عباس» هستی؛ خیلی شبیه پدرت هستی. حس خوب و ماندگاری بود که دوست بابا، مرا این چنین شناخت.
حاج قاسم سلیمانی در تمام سالهای بعد از جنگ رابطهاش را با خانوادههای معظم شهدا حفظ کرد، حتی در شدیدترین بحرانها، او تعاملش را با خانواده معظم شهدا تقویت کرد.
علاوه بر روحیات فردی و شخصیتی و مردمداری و بیتکلفیاش در تعامل با مردم، دلیل اصلی محبوبیت او را باید در نگاه ملی و فراجناحیاش به موضوعات و رویدادها جستوجو کرد.
در نگاه قاسم سلیمانی، «ایران» اصالت دارد و نه دستهبندیهای سیاسی و جناحی. او با عملش نشان داده که سرباز بیادعای میهن است و بیش از آن که سخن بگوید، فکر میکند و عمل.
مردم و به خصوص جوانان دل زده از سیاست، این روزها وجود قاسم سلیمانی را به عنوان یک «قهرمان ملی» بیش از گذشته لازم میدانند به همین دلیل نگاهی مشتاقانه به وی دارند.
عملکرد واقعگرایانه و به دور از افراط و تفریط فرمانده سابق لشکر 41 ثارالله نشان داده، «سلیمانی» به جای درگیر شدن روی مسائل حاشیهای و زودگذر سیاسی، توان و انرژی خود را بر مسائل اصلی که همان عظمت و اقتدار و گسترش نفوذ راهبردی جمهوری اسلامی است متمرکز کرده.
فرمانده شجاع سپاه قدس ایران عملا ثابت کرده مورد اعتماد و احترام تمام گروههای سیاسی است و نظراتش را به راحتی به چهرههای سیاسی منتقل میکند، همان گونه که در هفته بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 به دیدار یکی از چهرههای اصلی اصلاحطلبان رفت.
آنچه در زیر می خوانید متن کامل سخنرانی سردار قاسم سلیمانی در تاریخ 27 بهمن ماه سال 92 در جمع یادگاران دفاع مقدس لشکر 41 ثارالله است که در آن به مرور دقیق و البته خلاصه شدهای از اتفاقات، حوادث، بایدها و نبایدهای جهان اسلام پرداخته است.
بسماللهالرحمنالرحیم
نثار روح مطهر امام راحل(ره) و برای شادی روح شهیدان انقلاب و دفاع مقدس و به خصوص شهیدان والفجر 8 لشکر ثارالله و استان کرمان و همه استانهایی که در این لشکر بودند، استانهای سیستان و بلوچستان و هرمزگان و برادرانی که از جاهای دیگر تشریف آوردند و برای سلامتی رهبر عزیز و بزرگوارمان اجماعا صلوات بفرستید.
خدمت عزیزان بزرگوار سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران را تبریک عرض نموده و گرامی میداریم یاد و خاطره امام عزیز و بزرگوار (ره) را. خداوند انشاءالله برکات و رحمت خود را بر آن انسان ناجی و پاک و به تعبیر مقام معظم رهبری بینظیر بعد از معصوم نازل کند و ایشان را انشاءالله با انبیا و اولیا محشور کند.
از اینکه اجابت کردید این دعوت را و حضور به هم رساندید -این چهرههای مبارک و نورانی، که هر کدام یک صفحه بسیار گویا و حقیقتی از بخش مهمی از ایثارگری و فداکاری این انقلاب است- صمیمانه هم احساس شرمندگی میکنم و هم تشکر.
از اینکه این بار در این اجتماع برادر عزیزمان آقای «رزم حسینی» [نیز هستند] به عنوان استاندار در شهر کرمان؛ این هم یک توفیقی است که به هر صورت این بار قرعه افتاد استاندار کرمان از لشکر 41 ثارالله باشد و بخش مهمی از رزمندگان لشکر ثارالله هم در این پیکره شمیم خوش دوران دفاع مقدس را تداعی میکند.
همان دورانی که سرخ و سیاه نداشت و هر کس اخلاص داشت زیر آن سقف جا گرفت و جا داشت. کسی از کسی سوال نمیکرد چه خطی و چه اندیشهای داری، همین که ندای امام(ره) را لبیک گفته بود به امام ارادت حقیقی خود را ابراز میکرد، آن جا خانه او بود، مکانی که هر کس از هر کجا خسته میشد آنجا آرام میگرفت. روح و جسم و جان او آرامش پیدا میکرد.
جبهه یک بهشت زندهای بود و هر کس بتواند به هر مقداری این شمیم را و این عطر را به جامعه ما تزریق کند و جامعه ما این بو را استشمام کند، به شهید خدمت کرده است.
من در این جلسه که استفاده هم کردیم از 2 عزیز بزرگوار و یادگار دوران دفاع مقدس سردار عزیز سردار نوری و برادر عزیزم جناب آقای مهندس رزم حسینی، سعی میکنم که خلاصهتر وقت شما را بگیرم چرا که عزیزانی از جیرفت و بقیه جاها آمدهاند و باید زود برگردند.
امروز روز 22 بهمن و روز خیلی بزرگی است. ما خودمان این جمع را میگویم که خودش را خیلی قریب و نزدیک به انقلاب حس میکند. تصورم این است که من گوینده و شمای شنونده معرفتمان نسبت به انقلاب از دشمنانمان کمتر است.
ما شناخت حقیقی از انقلاب را در تلاش دشمن حس میکنیم. ببینید سی و چند سال این حجم تلاش از جنگ تا تحریم تا موضوعات مختلف دیگر نشان از عظمت انقلاب دارد و نشان میدهد انقلاب یک شی بسیار با ارزشی است که دشمن این همه تلاش میکند برای اینکه آن را از خاصیت بیندازد.
من میخواهم در این جلسه برای بازشناسی مجدد موضوع انقلاب یک بازخوانی با زبان دیگری داشته باشیم.
این جمع، هم قبل از انقلاب را درک کرده و هم زمان آن تبلور احساسات انقلابی را درک کرده و هم بعد از آن در راه انقلاب تلاش و مجاهدت کرده است.
انقلاب را بر مبنای 3 موضوع در جمع خودمان مورد بحث و بررسی قرار بدهیم. انقلاب بر مبنای اسلام و مکتب اسلام، انقلاب بر مبنای شیعه و مذهب تشیع و انقلاب بر مبنای ایران و قومیت.
مهمترین حادثه اولیه تاریخ اسلام در سال 1492 اتفاق افتاد؛ یعنی «سقوط اندلس». نقطه اوج صعودی جهان اسلام. در 1492 اندلس سقوط کرد که همزمان میشود با پیدایش قاره آمریکا.
از آن زمان، جهان اسلام یک سیل انحطاطی، قهقرایی و نزولی را طی میکند. ما در این دوره سقوط عثمانی را داریم که یک امپراتوری بسیار وسیع اسلامی بود و بخش اعظمی از جهان اسلام را اداره میکرد.
در تقسیم جهان اسلام به مستعمرات گوناگون، بخشی از شامات را فرانسویها مستعمره خود کردند، انگلیسی ها شرق آسیا و بخشی از خاورمیانه را و کشورهای مختلف اروپایی مثل بلژیکها و یونانیها بخشی از جهان اسلام را مستعمره خودشان کردند؛ جهان اسلامی که خودش یک دوره طولانی، دوره خود عثمانیها که 400 سال طول کشیده، این کشورها آمدند آن را پاره پاره کردند. تکهتکه کردند. در این سیر نزولی جهان اسلام، که از سقوط اندلس آغاز شد، جهان اسلام به نقطه صفر آن رسید که سقوط قدس در 1967 بود. یهودیها قدس را فتح کردند؛ با همه ثروت مسلمانان، با همه امکانات مسلمانها، با همه جمعیت مسلمانها، در دل جهان اسلام.
حال اگر قدس در یک گوشهای مثل اندلس بود و در قلب اروپا این اتفاق افتاد، باز یک چیزی بود. قدس در دل جهان اسلام بود. از سقوط قدس از سال 1967 میلادی هر اتفاقی میافتاده برای جهان اسلام زیر صفر بوده. که مهمترینش مسئله کمپدیوید را داریم. سفر سادات به تلآویو را داریم. این اتفاقات همه زیر صفر بوده.
در سال 1981 میلادی فهد پادشاه عربستان [جنایت کرد] اولین بار نیست که به جهان اسلام خیانت کرده است. اولین خیانت آن انجام دادن کنفرانس فاس [بود]. آمدند در اردن و آنجا طرح فهد که طرح سازش با رژیم صهیونیستی بود [را مطرح کردند] که عرفات گریه کرد و وقتی برگشت به دوستان خودش گفت: «عربها ما را فروختند.» این انحطاط وجود داشت، تا امام آمد.
امام چند ماه بعد از رفتن سادات به سرزمینهای اشغالی فلسطین که در فرودگاه بنگوریون دست تکان داد و پیاده شد، امام در فرودگاه مهرآباد دست تکان داد و پیاده شد.
از زمان پیروزی انقلاب اسلامی و از ورود امام، سیر صعودی جهان اسلام شروع شد و جلوی آن حرکت قهقرایی و انحطاط و حرکت شدید نزولی جهان اسلام گرفته شد و به سیر صعودی تبدیل [گشت] و امام بود که با اقدام و کار شجاعانه خودش و با عمل کمنظیر خودش جهان اسلام را از سیر نزولی نجات و به سمت حرکت صعودی سوق داد. شما به هر حال در این صعود هستید. همه حوادثی که اتفاق افتاد، حوادث یک صعود است حوادث جنگ 33 روزه و حادثه جنگ 22 روزه و موضوعات مختلف دیگر همین است.
مهمترین رهبر عرب که پرطرفدارترین رهبر عرب هم بود، جمال عبدالناصر بوده که در اوج جنگ اعراب با رژیم صهیونیستی، فرماندهی جبهه اعراب را به عهده داشت.
آن جریان ناصر به عنوان ناصریسم که در عالم عربی وجود دارد یک جریان گسترده است فقط مصر هم نیست و این ناصر موشکی داشت به نام «ظافر» که قادر بود تلآویو را بزند.
جمال عبدالناصر که از شجاعهای عرب بود و بسیار هم معروفیت و محبوبیت داشت، جرأت نکرد موشک را به تلآویو شلیک کند. در حالی که در جنگ بودند و صحرای سینا به اشغال درآمده بود، ولی این جسارت را نداشت که این کار را انجام دهد.
سرانه درآمد کشورهای اسلامی و عربی در حالی که فلسطینیها با سنگ مقاومت میکردند، قریب 1000 میلیارد دلار بوده است و مخازن سلاحهای گوناگون که از کشورهای اروپایی خریداری کرده بودند پر بود.
شما به عربستان نگاه کنید حجم سلاحهایی که آنها سالانه خریداری میکنند، از آمریکا و جاهای دیگر، حجم سلاحهایش از عدد آدمهای موجود در درون کشور بیشتر است.
امام آمد و سنگ را به موشک تبدیل کرد. امام آمد و این جسارت را داد. این موشکی که به تلآویو خورد، اولین بار که به تلآویو خورد، بر خلاف همه جنگهایی که بین اعراب و اسرائیل بود، این موشک عربی نبود، این موشک مصری نبود، این موشک ترکی مدعی دوره عثمانی نبود. امام ارتقا داد، در بعد مکتب همه عالم اسلامی مدیون امام است.
خدا میداند اگر امام نبود و اگر این انقلاب و نظام را برپا نکرده بود، این حرکت به وقوع نمیپیوست، وضع جهان اسلام چه وضعی داشت. همان طور که هنوز پارهای از آن دارای چنین وضعی است. این در بعد مکتب.
در بعد مذهب شیعه؛ ما شیعه هستیم و افتخار این کشور این است که 92 درصد از جمعیتش را شیعیان تشکیل میدهند.
از سال 40 هجری که امیرمومنان علی (ع) به شهادت رسید، در طول تاریخ اسلام تا تاریخ انقلاب اسلامی دورهها را نگاه کنید، 80 سال بنیامیه حکومت کرده، 600 سال بنی عباس حکومت کرده، 400 سال عثمانیها حکومت کردند اما هیچ کجا شیعه به عنوان مذهب شیعه جرأت ابراز مذهب خودش و مذهبیت خودش را نداشت.
امام حق بزرگی بر گردن ما دارد؛ این را باید بفهمیم و در سالگرد انقلاب به این کار بزرگی را که امام انجام داد قدری توجه کنیم.
عثمانیها مجلسی داشتند؛ مجلس مبعوثان. در مجلس مبعوثان همه ادیان نماینده داشتند. مسیحیان نماینده داشتند، یهودیان نماینده داشتند و برادران اهل سنت ما هم نماینده داشتند و یک جا که تنها نماینده ممنوع بود حضور پیدا کند، تشیع بود.
وقتی انگلیسیها به عراق حمله کردند، آن وقت عراق در سیطره عثمانی بود و جزء محدوده امپراتوری عثمانی و تنها مجموعهای که ایستاد در مقابل انگلیسیها و مقاومت کرد فقط شیعه و علمای شیعه بودند.
وقتی عراق جدید تأسیس شد و ملک فیصل در عراق روی کار آمد، در حالی که حدود 60 درصد جمعیت عراق را شیعه تشکیل میداد، 2 وزیر بدون وزارتخانه به شیعهها دادند.
عبدالسلام عارف، اولین بار که خواست ارتش عراق را تشکیل بدهد و در دانشکده نظامی 300 دانشجو پذیرش کرد و از این 300 دانشجو 3 نفر از این دانشجویان شیعه بودند. 297 نفر اهل سنت بودند. شیعه مرجعیت دینی داشت، تابعیت فقهی از مراجع خودش داشت، ولی مرجعیت سیاسی نداشت و امام آمد، این مرجعیت سیاسی را برای شیعه بنا گذاشت.
این جمهوری اسلامی، مرجعیت سیاسی شیعه شد. این مرجعیت سیاسی شیعه؛ ما فکر کنیم این کار شخصی و فردی بود نه، این بنایی که امام گذاشت بنای کامل و جامعی بوده و ببینید این ساختاری که امام بر ایران حاکم کرده، این ساختار که در قانون اساسی ایران معنا و مفهوم پیدا کرده و تفسیر یافته، این ساختار حکم میکند و مراقبت میکند جمهوریت و اسلامیت این نظام با هم بقا داشته باشند.
اگر این ظرف ناقص باشد، این شاکله ضعف داشته باشد، این ساختار ناقص باشد، هیچ فردی نمیتواند این کار را انجام بدهد. کسی نمیتواند با یک سوت زدن با هر مقدار کاریزمای شخصیتی که داشته باشد، بتوانی کاری بزرگ بکند.
امام با این پایهگذاری بزرگ، در یک ساختاری قابل تعریف است. ظرف این ساختار ظرفی است که میتوان همه ارزشها را در بعد دینی و انسانی و اخلاقی در آنجا داد. این قابلیت پیدا میکند. امام این قابلیت را به وجود آورد که ایران بتواند مرجعیت سیاسی شیعه شود.
فرض کنید ایران نبود و ایران شاه بود -این را هم توضیح میدهم چون بعضی وقتها خیلیها مغلطه میکنند و فکر میکنند بنای روحانیت فقط یک بنای یک جانبه و بنای مذهبی و دینی بوده- همین مرجعیت بود که توانست عراق را از حلقوم آمریکا بیرون بکشد و سامانش بدهد. اگر مرجعیت نبود چه کسی میتوانست این کار را انجام دهد. اصلا کجا میتوانست معارضه شیعه عراق به ایران اتکا کند. این بنا، این ساختار، این شاکله توانست، اساس این موضوع و این کار را شکل دهد. امام کارهای بنیانی و کارهای اساسی و بزرگ کرد.
احیای شیعه چیست؟ احیای شیعه با مرجعیت ایران یک قطبیت، یک قدرت به ایران میدهد هم در بعد سیاسی و هم بعد امنیتی و هم بعد اقتصادی.
اینکه میگویند «هلال شیعی»؛ هلال شیعی که سیاسی نیست. هلال شیعی هلال اقتصادی است. مهمترین مسئله اقتصادی جهان نفت است. ما میدانیم 3 کشور ایران، عربستان و عراق بیشترین نفت جهان را دارند. عربستان اول و ایران و عراق دوم و سوم هستند و تقریبا 70 درصد نفت جهان در منطقه شیعه نشین است یا قریب بر 80 درصد در منطقه شیعهنشین است. نفت عراق در همین کریدور بصره و بغداد؛ کوتر عربستان 80 درصد نفتش در منطقه شیعه نشین دمام، قطیف قرار دارد و ایران هم که مشخص است.
مرجعیت سیاسی شیعه به ایران یک قدرت مضاعف از قومیت بخشید، ضمن اینکه به شیعه کمک کرد به بازیافت قومیت شیعی [بپردازد] که این از اثرهای ماندگار است. اگر ایران نبود این اتفاقات هم نمیافتاد.
یک وقت یکی از رهبران عراقی پیش من آمد. میگفت: «من با طارق هاشمی رفتیم پیش ملک عبدالله و او ناراحت بود و به طارق هاشمی گفت که من 2 میلیارد دلار به شما کمک کردم که هنوز شیعه بر عراق حکومت کند؟
طارق هاشمی متوجه شد که او نمیداند من شیعهام و خندید و گفت:«ما شیعه را با خود آوردهایم» وجه سیاسی بزرگ ایران این کار را کرد و نفع عراق چیست؟ غیر از اینکه عراق قلعه مقاومت در مقابل ایران بوده. دژی یا جبهه شرقی کل عرب در مقابل ایران بوده است؟ همه پولهایی که به صدام دادند به این علت است.
طولانی مدت هم بوده و کاری به زمان جمهوری اسلامی هم نداشته. در زمان شاه هم بوده. اگر کسی فکر کند این تقاص در زمان جمهوری اسلامی است نه، اصلا در زمان شاه چند جنگ با عراق شد که یکی از آنها تپه 343 مهران بود، ولی مرجعیت سیاسی شیعه این را داد و چه نتیجهای داد: «عمقبخشی به جمهوری اسلامی در ابعاد سیاسی، امنیتی و موضوعات گوناگون.»
فکر نکنید ما خرج عراق میکنیم نه! ما الان قریب 12 میلیارد ریال با عراق تجارت داریم و این قابلیت رسیدن به 30 میلیارد دلار را دارد.
سال گذشته یک میلیون و دویست هزار زائر از عراق به ایران آمدند که هر کدام بین 3تا 5 هزار دلار خرج کردند. این حرفها از من نیست و بنا نیست بحث اقتصادی کنم.
این مانور 20 میلیونی در اربعین امام حسین (ع) که در کنار عربستان انجام گرفت و راهپیمایی انجام دادند، قابل وصف نیست. بعضی وقتها آدمهای عادی که فکرش هم نمیکنیم یک حرفهای جامعی میزنند.
از یکی سوال کردند راهپیمایی چگونه بود گفت من از شما سوال دارم. طرف هم ایرانی بود، جواب داد: «شما به من بگویید کدام سلطان در دنیا هست که بتواند 20 تا 25 میلیون آدم را با خرج خودشان با پای پیاده و سمت خودش بسیج کند و کسی هم ذرهای احساس کمبود نکند؟ هیچ سلطانی، ملکی، رئیس جمهوری، هیچ اقتداری در جهان وجود دارد؟» و خودش جواب داد: «بله! یک سلطان این کار را کرد و امام حسین (ع) بود.»
این قدرت ما است. این تظاهر مذهبی دینی شیعه 20 میلیونی، این قدرتنمایی ما بیش از رژه مسلحانهای است که میرود هواپیماها و تانکها و توپها را که همه به حق هم هست، به نمایش بگذارد.
در یک موضوع متعجب میشوند و این است امام به این نقش داد و محوریت داد. ایران و قومیت ایران همیشه در طول تاریخ شاهد این حکومتها و جنگها بوده. شما در حوادث در طول تاریخ ایران همیشه ایران مکان تاخت و تاز بوده.
700 سال تاریخ ایران، تاریخ مفقودهای به نام سامانیها، خوارزمشاهیها و قومیتهای گوناگونی بر ایران حکومت کردند. سلجوقیان از جاهای مختلف آمدند و یک دوره طولانی افغانها، مغولها همه ایران بودند؛ از همه قومیتها.
این را همه میگویند که برای اولین بار در این جنگ یک طرف و تمام قدرت دنیا یک طرف و ایران یک متر از خاک خود را از دست نداد و ایستاد سرفراز و سربلند و پیروز از آن بیرون آمد.
این کار بزرگ امام بود که مذهب را در پشتوانه ملیت و قومیت آورد. اگر این نبود، در همین سالگرد پرافتخار والفجر 8 هستیم، چه عاملی بود؟ این صحنه دلآرای شهید امینی و غواصهای دیگر عملیات کربلای 4و 5، آن صحنه وحشتناک و حیرتآور و ترسناک را در دل شب در آب، بدون دفاع چه کسی میتواند از عهدهاش برآید، غیر از مذهب.
امام با تلفیق دین و جمهوریت بستری درست کرد به نام جمهوری اسلامی که ایران را بیمه کرد. مگر قدرتهای زمان امروز با قدرتهای زمان مغولها و افغانها، تاتارها، تاجیکها و سامانیها و خوارزمشاهیان قابل مقایسهاند؟
چرا کسی نمیتواند چنین جسارتی را بکند. الان این قدرتی که امروز همه دیدند. این قدرتی که شما میبینید این تلفیق، هنر امام بود؛ تلفیق مذهب به ملیت و امام آن طوری طراحی کرد که هیچ کس بر دیگری و هیچ کدام دیگری را مغلوبه نکند. نه مذهب، دموکراسی و مردم را و نه مردم، دموکراسی و مذهب را. چه کسی چنین احساسی را میتواند [ایجاد] کند؟ هیچکس نمیتواند این کار را بکند. این دولت ما، این مجلس ما، این قوه قضائیه ما، این مجالس متعدد ما، این شوراهای ما. این هنر امام بود.
خیلی از علمای بزرگ شیعه مبارزه کردند، خدمت کردند به اسلام و تشیع و کتابت کردند، اما امام کجا و همه آن جمع ارزشمند مقدسی که امام در کلمات خودشان بارها آنها را تقدیس و احترام کرده و درست هم بوده کجا؟
امام 2 کار بزرگ برای این نظام با همه ارکانش از رهبری به ولایت فقیه و کانونهای ارزشمند که به جا مانده و دوم مردم؛ 2 کانون اساسی قدرت و عظمت ایران. همه این احساس را داریم چیزی که به عنوان ملیگرایی در کشور ما رسم شد و به وجود آمد. ما نمونههای متعدد را دیدیم.
ملیگرایی اگر به معنای حب وطن باشد بد نیست. اما این ملیگرایی به این معنا که وطن را بسازد. اگر بود ما در جنگ میدیدیم جنگ یک تهاجم خارجی بود ایران که قلب ملیگرایی است مورد تهاجم قرار گرفت از طرف دشمن دیرینه و تاریخ ایران، پس کجا بودند این ملی گراها؟ ما ندیدیم نهضت آزادی را، ما ندیدیم جبهه ملی و آزادی را؟
کسی در جبهه دنبال گردان درست کردن و گروهان درست کردن نبود، ما ندیدیم. ابدا! هدفم این نبود که این کلمه را بگویم اگر کسی حس ملیگرایی داشته باشد، باید امروز به این راه امام سجده کند این کار بزرگی که امام کرد برای این ملت و قومیت و برای این کشور.
چطور این طرفداران محیط زیست وقتی حیوانی کشته میشود و یا در جایی آتشسوزی میشود حرکت میکنند، جمع میشوند و ما در ملیگراهای خودمان به اندازه این را هم ندیدیم که این جنگ طولانی اتفاق افتاد و آنها بیایند برای ایران چنین حرکتی انجام دهند.
امام این ملیت و قومیت را بیمه کرد. ایران امروز دارای یک قدرت حقیقی است که با همه افسانههای تاریخ و قدیمی ایران کاملا متفاوت است. از حضور قدرتمند ایران در شرق مدیترانه میتوان نام برد.
این منطق ایران است هیچ کجای ایران بر مبنای روشهایی که دشمنان ایران عمل میکنند، عمل نکرده است و با زور و جنگ و حتی با پول توسعه نداده است.
همین سوریه که الان محور جدال اساسی است یک طرف همه دنیا قرار دارد و یک طرف واحدش ایران بعضیها تز روشنفکری میدهند که حالا این آقا برود و یک نفر دیگر بیاید. فرض کنید مرده، چون حقیقت موضوع را نمیدانند.
در همین اردوگاهی که در آن آمریکا، رژیم صهیونیستی، ترکیه و عربستان هستند خوارج را به خوبی میبینیم، در جنگ احتجاج میکرد به وجود عمار یاسر در یاران خودش، بر مبنای آن حدیث نبوی که «عمار یاسر بر سپاهی که حق است در مقابل سپاهی که در راه ناحق هستند کشته خواهد شد.» در بین سپاه معاویه بعدا این پذیرفته شده بود، ولی احتجاج میکردند که ما عمار را نکشتیم و از درون سپاه امیرالمومنین(ع) خودشان آن را کشتند، 4000 حافظ قرآن در سپاه معاویه بود.
امیرالمومنین (ع) به جنگ این سپاه رفته بود و الان همه اینها را میبینیم. غیر از کفر و شرک و صهیونیسم، امروز ما در سوریه اینها را میبینیم که با اللهاکبر سر میبرند.
یک فردی آمد پیش من و گفت «آقای زرقاوی شب تا صبح قرآن میخواند و گریه میکرد و خودش یک جا 120 را سر میبرد.»
آن چیزی که توانسته در سوریه تفکر ایران را موفق کند منطق ایران است. چون این منطق قوی است، همه آن تبلیغات و زورها تاثیر خود را نمیگذارد. امروز یک مدل در منطقه ایجاد شده همه تلاشی که سعودیها دارند انجام میدهند دو کار مهم است، یکی این که با پول فراوان، پولپاشی میکنند. دوم با تولید سلفیت برای بذر نفاق در جهان اسلام تلاش میکنند همه از ترس این است که این مدل و نمونه در درون آنها تاثیر بگذارد و تاثیر میگذارد.
این هنر امام و این کار امام بود که این شیء ارزشمند و گرانبها را [بنا نهاد.] امامی که اسرارالصلاة را مینویسد که عرفا از درک و تفسیر آن عاجز هستند، در 25 سالگی نوشت. امامی که که آن معرفت را پیرامون نماز دارد میفرماید: حفظ این نظام از نماز واجبتر است به دلیل این مرکزیت، قطبیت و خصوصیت در این راه مبارزه کردند؛ دارند نگاه میکنند انقلاب و ایران را از این جایگاه و ما باید همیشه خودمان را قدردان امام بدانیم و مدیون امام بدانیم و شرمنده امام بدانیم و بدهکار امام و شهدا و راه امام بدانیم.
امروز همان روز امام است. من این جمله رزم حسینی را قدر میدانم که همه ما به عنوان حکومت همه آحاد ملتمان را محب ولایت بکنیم. این کار ارزشمندی است. اینکه ما نظام اسلامی را نظام کارآمد، خدمتگزار و موفق کنیم و مثل اینکه مردم برای آن جان میدهند.
این 22 بهمن مگر تلویزیون و تبلیغات ما و ادارات ما این قدرت را دارند که در روز تعطیل این جمعیت را بیاورند که همه متحیر میشوند. ما باید این را کامل کنیم هر کجا مسئولیت داریم و توان داریم به این نکته توجه کامل و جدی نماییم.
انشاءالله خداوند همه ما را در این راه ثابت قدم بدارد و توفیق بدهد. توجه کنیم هر جا هستیم این دو نکته را مورد توجه قرار دهیم همه این خصوصیتی که ذکر شد و حقیقت است صدها مستند دارد برای حفظش؛ حفظ آن مرهون 2 چیز است یکی باقی ماندن جمهوری اسلامی به معنای همه خصوصیت آن و دوم ولایت فقیه. خصوصا رکن مهم ولایت فقیه که انسانی حکیمی و متقی بر مسند آن تکیه زده و باید خط قرمز همه ما باشد.
در بخشهای بعدی به تجزیه و تحلیل این سخنان راهبردی و ارزشمند فرمانده نیروی قدس سپاه از زبان برخی تحلیلگران و کارشناسان پرداخته خواهد شد.
منبع:
خبرگزاری فارس
93/01/09