دوست گرامی؛ در پاسخ به سوال شما به چند مطلب اشاره می کنیم:1- خوف و رجا از صفات بارز مومنین است. توضیح این که: «خوف و رجا» یا «بیم و امید» در آیات و روایات دو صفت از صفات خوب مؤمنان راستین است. اهل ایمان نه از غضب و عذاب خداوند ایمن می شوند و نه از رحمتش مأیوس و ناامید می گردند. توازن این بیم و امید که ضامن تکامل و پیشروی آنها در راه خدا است همواره در وجودشان حکمفرماست چرا که غلبه خوف بر امید، انسان را به یأس و سستی می کشاند و غلبه رجا و طمع، انسان را به غرور و غفلت وامیدارد و این هر دو دشمن حرکت تکاملی انسان در مسیر او به سوی خدا است. به وسیله دو بال خوف و امید انسان می تواند به اوج آسمان سعادت پرواز کند و مسیر تکامل را طی نماید. در حدیثی از حضرت صادق(ع) می خوانیم: «ینبغی للمؤمن ان یخاف الله خوفا کانه یشرف علی النار و یرجوه رجاءا کانه من اهل الجنه؛ سزاوار است بنده مؤمن آن چنان از خدا بترسد که گویی در کنار دوزخ قرار گرفته و مشرف بر آتش است و آن چنان به او امیدوار باشد که گویی اهل بهشت است» (تفسیر نمونه، ج 20، ص 253).خداوند در سوره الم سجده، آیه 16 درباره بندگان مؤمن ومخلص خود چنین می فرماید: «تتجافی جنوبهم عن المضاجع یدعون ربهم خوفا و طمعا و مما رزقناهم ینفقون؛ پهلوهایشان در دل شب از بسترها دور می شود (به پا می خیزند و به درگاه خدا رو می آورند) در حالی که پروردگار خود را با بیم و امید می خوانند و از آنچه به آنها روزی داده انفاق می کنند». در آیه 9 از سوره زمر خداوند در مورد گروهی از شایستگان و بندگان صالح می فرماید: «یحذر الاخره و یرجو رحمه ربه؛ از عذاب آخرت می ترسند و به رحمت پروردگارش امید دارد». امیر مؤمنان(ع) در حدیثی می فرماید: «خیر الاعمال اعتدال الرجاء والخوف؛ بهتر عملها تعادل میان امید و بیم است» (میزان الحکمه، ج 3، ص 179، ح 5206). در حدیث دیگری حضرت صادق(ع) از پدر بزرگوارش چنین نقل می کند: «هیچ بنده ای نیست مگر این که در قلبش دو نور است: نور بیم و نور امید، اگر با یکدیگر مقایسه و سنجیده شوند هیچ کدام بر دیگری برتری ندارد» (همان، ح 5208). جناب لقمان حکیم در وصیتی به فرزندش چنین می گوید: «چنان از خدا بترس که اگر اعمال نیک جن و انس را هم انجام داده باشی باز تو را عذاب می کند و چنان به او امیدوار باش که اگر گناه جن و انس را مرتکب شده باشی تو را مورد رحمت قرار می دهد» (همان، ح 5209). بنابراین منظور از اجتماع خوف و رجا بهره مندی آدمی از این دو ویژگی درونی است. به طوری که تعادل درونی خود را به طور مداوم حفظ کند و هرگاه غرور و غفلت دامنگیر او شد خوف و ترس سراسر وجودش را فرا گیرد وهرگاه ناامید و افسردگی دامنگیر او شد رجاء و امید به رحمت دل او را لبریز کند لذا این دو باید در هر زمان در قلب انسان باشد تا آن تعادل مطلوب حاصل گردد و زمینه برای تکامل و صعود انسان به سوی سعادت ابدی و کمال فراهم گردد مانند کوهنوردی که در حال صعود از کوه باید هم بیم از سقوط داشته باشد و احتیاط کند و هم امیدوار به صعود با توانمندی و سلامتی باشد که از راه باز نایستد.حال شما در وجود خود بنگرید و ببینید در تعادل ِ خوف و رجاء هستید یا نه؟
2- معنا و علت ترس از خدا: ترس از خدا به معناى ترس از مسؤولیت هایى است که انسان در برابر او دارد. ترس از این که در اداى رسالت و وظیفه خویش کوتاهى کند و به خوبى وظیفه اش را انجام ندهد؛ و به عبارتى، ترس از گناهان خود است. حضرت على(ع) در این زمینه مى فرماید: «و لا یخافن الاذنبه؛ هیچ یک از شما ترس نداشته باشد مگر از گناه خویش.» نهج البلاغه، کلمه قصار82. سرچشمه هاى ترس از خدا چیست؟ ترس از خدا سرچشمه هاى مختلفى دارد. شمارى از آن ها عبارت است از: الف) اعمال ناپاک و افکار آلوده سبب ترس مى گردد. ب) در مقربان، به خاطر قرب به ذات پاکش، کم ترین ترک اولى و غفلت مایه وحشت مى شود.(این دو مورد را خوف از تقصیر گویند). ج) اهل معرفت هنگامى که عظمت آن ذات نامحدود و قدرت و علم بى پایان او را تصور مى کنند و در مقابل به قصور ذاتى خود نظر مى دوزند، حالت ترس به ایشان دست می دهد. خداوند در این زمینه مى فرماید: «الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم» آن ها کسانى هستند که وقتى نام خدا برده مى شود دل هایشان مملو از خوف پروردگار مى گردد (حج(22)36.).
3- بین خداترسى و آگاهى ارتباط تنگاتنگ حکمفرما است. به علت این که خداترسى نتیجه هدایت به سوى خدا است، هر قدر معرفت انسان به خدا از عمق بیش ترى برخوردار باشد، به آن اندازه ترسش هم عمق پیدا مى کند. اساساً باید گفت هرگز خشیت بدون معرفت حاصل نمى شود. لذا در آیه 28 سوره فاطر مى خوانیم: «انما یخشى الله من عباده العلما» به همین جهت، باید گفت خوف ناشى از معرفت شرط اول بهشتى شدن است. به عبارت دیگر، ما به هر میزان معرفت خود را به خدا بیشتر کنیم ، چون بیشتر به عظمت او پی میبریم ، در نتیجه بیشتر میترسیم.
4- در سیره معصومین علیهم السلام ترس از لوازم مرگ وجود دارد: در دعایی از امام سجاد داریم که می فرمود: أبکی لظلمة قبری، أبکی لضیق لحدی. گریه می کنم برای تاریکی قبرم، گریه می کنم برای تنگی جایگاهم. (دعای ابو حمزه ثمالی)امیر المؤمنین در اوصاف متقین می فرماید: … لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَة…( نهج البلاغة، خطبه متقین)اگر نبود اجلی که خداوند برای آنان (متقیان) مقدر کرده، ارواح آنان به اندازه برهم زدن چشمی در پیکرشان باقی نمی ماند به خاطر شوق پاداش خداوند و به خاطر ترس از عقاب او. از آن جا که آفریدگار نزد آنان بزرگ است، غیر او در چشم آنان کوچک است. آنان در مورد بهشت مانند کسی هستند که آن را دیده است. آنان [ الان] در بهشت مشغول روزی خوردن و متنعم شدن هستند. آنان و جهنم مانند کسی هستند که آن را دیده است. و آنان [ اگر مرتکب گناهی شوند الان] خود را در حال عذاب می بینند. قلوب آنان محزون است و …. .همان طور که می بینید. این که انسان از بیم خدا و اعمال خود هراسناک باشد از اوصاف متقین است و ما هم باید این دید را در خود تقویت کنیم. باید برای روز تنهایی در قبر و ظلمت آن کاری انجام دهیم.5- نکته بسیار مهم این است که مؤمنین از خوف خدا و مناجات با او لذت می برند نه این که موجب آزار و اذیت آنان باشد. اگر این خوف برای شما لذت بخش نیست بدانید که یک جای کار ایراد دارد. مؤمن با خوف، خود را به خداوند نزدیک می کند و از قرب به پروردگارش لذت می برد. 6- چیستی مرگ:مرگ، نیستی و نابودی نیست، انتقال از جهانی به جهانی دیگر است. رابطه روح با بدن از نوع رابطه کشاورز با مزرعه است. مردمی که جهان بینی شان درباره رابطه انسان و جهان این گونه است، اگر عملا توفیقی به دست نیاورده باشند و عمر خود را به بطالت و تباهی و کارهای مستحق کیفر گذرانده باشند، بدیهی است که مرگ به هیچ وجه برایشان امری محبوب و مطلوب و مورد آرزو نیست، بلکه منفور و ترسناک است. این افراد از مرگ می ترسند، زیرا از خود و کرده های خود می ترسند.اما اگر کسی جهان بینی اش این گونه باشد و در عمل نیز موفق باشد، مانند دانشجوئی است که پیوسته تحصیل کرده است. بدیهی است که چنین دانشجوئی آرزوی بازگشت به وطن را دارد و دلش برای وطن و برای خویشان و دوستانش می تپد. اما این دانشجو در عین اینکه آرزوی بازگشت به وطن مانند آتشی در درونش شعله می کشد، با آن مبارزه می کند، زیرا نمی خواهد تحصیلش را نیمه تمام بگذارد. اولیاء خدا به منزله همان دانشجوی موفق اند که انتقال به جهان دیگر که نامش مرگ است، برای آنها یک آرزو است، (لذا قرآن کریم خطاب به یهود که مدعی بودند ما اولیاء خدا هستیم، می فرماید: اگر شما اولیاء الله باشید، باید مرگ برای شما یک امر محبوب و مورد آرزو باشد. سپس می فرماید: ولی هرگز اینها آرزوی مرگ نمی کنند، زیرا اعمالی که پیش فرستاده اند آن چنان ظالمانه و جنایتکارانه است که خود می دانند در آن جهان بر چه وارد می شوند. (سوره بقره، آیه 94 و 95- سوره جمعه، آیه 6و 7)) آرزوئی که لحظه ای قرار برای آنها باقی نمی گذارد.در عین حال اولیاء خدا هرگز به استقبال مرگ نمی روند، زیرا می دانند تنها فرصت کار و عمل و تکامل، همین چیزی است که نامش را عمر گذاشته ایم. می دانند هر چه بیشتر بمانند، بهتر کمالات انسانی را طی می کنند، لذا بکلی با مرگ مبارزه می کنند و از خداوند متعال همواره طول عمر طلب می کنند.اگر با این دید به مرگ نگاه کنیم ، فواید فراوانی برای ما به دنبال دارد. ضمن اینکه اگر وحشت از مرگ، براساس خوف از عظمت حق تعالى و ترس از چگونگى رویارویى با خدا باشد، ترسى مثبت و از سر شوق و عشق است .7- امیر مؤمنان علیه السلام، فواید یاد مرگ را در امور زیر مى داند:
1. یاد مرگ سبب بازداشتن انسان از بیهودگى و بازى هاى دنیوى مى شود: «به خدا سوگند، یاد مرگ مرا از هزل و بیهودگى منع مى کند» نهج البلاغه، خطبه 84، ص 66 .
2. اندیشه مرگ مانع انجام دادن کارهاى زشت و ناروا است: «هان! (-( مرگ )-)برهم زننده لذت ها، تیره کننده شهوت ها و نابودکننده آرزوها را به یاد آرید ؛ آن گاه که به کارهاى زشت شتاب مى آرید»؛ همان، خطبه 99، ص 92 .
3. یاد مرگ موجب انجام دادن اعمال و کردار نیک مى شود: «آن که مرگ را چشم داشت، در کارهاى نیک پاى پیش گذاشت» همان، کلمات قصار 31، ص 364 .
4. تذکر مرگ سبب بى رغبتى و کم خشنودى در دنیا مى شود: «آن که مرگ را بسیار یاد کند، از دنیا به اندک خشنود شود» همان، کلمات قصار 349، ص 423 .
5. اندیشه مرگ و تفکّر در مردگان پیشین، باعث عبرت آموزى است: «پنداشتند که جاى مردگان تهى است ؛ حال آنکه سخت مایه عبرت اند… (-( مردگانشان )-) مایه پند باشند، بهتر است تا وسیله فخر و بزرگوارى» همان، خطبه 221، ص 252 .
منظور از یاد مرگ ؛ مسئولیت پذیری و پر تلاشی است.و از سوی دیگر دوری از آلودگی و تبهکاری است .نه ناامیدی و افسردگی؛لذا با نشاط و زندگی منافات ندارد.با توجه به آنچه بیان شد، مومنین همواره در بیم و امید به سر میبرنند و ما نیز باید دقت کنیم میان بیم و امید در وجودمان برابری باشد. ضمن اینکه داشتن ترس از خدا موجب ساختن ما و ایجاد انگیزه برای حرکت به سوی کمال است.خود مرگ ترس ندارد اما مرگ، پل ورود به جهان دیگر است و در آنجا ما با حقیقت ِ اعمال خود برخورد میکنیم، آیا گناهی نداریم که از باطنِ زشتش بترسیم؟ آیا آنچه برای راحتی قبر لازم است را فراهم کردهایم؟ و آیا آنچه انجام دادهایم مقبول بوده است؟لذا باید بیش از بیش خود را آماده سفر قیامت کنیم.
2- معنا و علت ترس از خدا: ترس از خدا به معناى ترس از مسؤولیت هایى است که انسان در برابر او دارد. ترس از این که در اداى رسالت و وظیفه خویش کوتاهى کند و به خوبى وظیفه اش را انجام ندهد؛ و به عبارتى، ترس از گناهان خود است. حضرت على(ع) در این زمینه مى فرماید: «و لا یخافن الاذنبه؛ هیچ یک از شما ترس نداشته باشد مگر از گناه خویش.» نهج البلاغه، کلمه قصار82. سرچشمه هاى ترس از خدا چیست؟ ترس از خدا سرچشمه هاى مختلفى دارد. شمارى از آن ها عبارت است از: الف) اعمال ناپاک و افکار آلوده سبب ترس مى گردد. ب) در مقربان، به خاطر قرب به ذات پاکش، کم ترین ترک اولى و غفلت مایه وحشت مى شود.(این دو مورد را خوف از تقصیر گویند). ج) اهل معرفت هنگامى که عظمت آن ذات نامحدود و قدرت و علم بى پایان او را تصور مى کنند و در مقابل به قصور ذاتى خود نظر مى دوزند، حالت ترس به ایشان دست می دهد. خداوند در این زمینه مى فرماید: «الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم» آن ها کسانى هستند که وقتى نام خدا برده مى شود دل هایشان مملو از خوف پروردگار مى گردد (حج(22)36.).
3- بین خداترسى و آگاهى ارتباط تنگاتنگ حکمفرما است. به علت این که خداترسى نتیجه هدایت به سوى خدا است، هر قدر معرفت انسان به خدا از عمق بیش ترى برخوردار باشد، به آن اندازه ترسش هم عمق پیدا مى کند. اساساً باید گفت هرگز خشیت بدون معرفت حاصل نمى شود. لذا در آیه 28 سوره فاطر مى خوانیم: «انما یخشى الله من عباده العلما» به همین جهت، باید گفت خوف ناشى از معرفت شرط اول بهشتى شدن است. به عبارت دیگر، ما به هر میزان معرفت خود را به خدا بیشتر کنیم ، چون بیشتر به عظمت او پی میبریم ، در نتیجه بیشتر میترسیم.
4- در سیره معصومین علیهم السلام ترس از لوازم مرگ وجود دارد: در دعایی از امام سجاد داریم که می فرمود: أبکی لظلمة قبری، أبکی لضیق لحدی. گریه می کنم برای تاریکی قبرم، گریه می کنم برای تنگی جایگاهم. (دعای ابو حمزه ثمالی)امیر المؤمنین در اوصاف متقین می فرماید: … لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَة…( نهج البلاغة، خطبه متقین)اگر نبود اجلی که خداوند برای آنان (متقیان) مقدر کرده، ارواح آنان به اندازه برهم زدن چشمی در پیکرشان باقی نمی ماند به خاطر شوق پاداش خداوند و به خاطر ترس از عقاب او. از آن جا که آفریدگار نزد آنان بزرگ است، غیر او در چشم آنان کوچک است. آنان در مورد بهشت مانند کسی هستند که آن را دیده است. آنان [ الان] در بهشت مشغول روزی خوردن و متنعم شدن هستند. آنان و جهنم مانند کسی هستند که آن را دیده است. و آنان [ اگر مرتکب گناهی شوند الان] خود را در حال عذاب می بینند. قلوب آنان محزون است و …. .همان طور که می بینید. این که انسان از بیم خدا و اعمال خود هراسناک باشد از اوصاف متقین است و ما هم باید این دید را در خود تقویت کنیم. باید برای روز تنهایی در قبر و ظلمت آن کاری انجام دهیم.5- نکته بسیار مهم این است که مؤمنین از خوف خدا و مناجات با او لذت می برند نه این که موجب آزار و اذیت آنان باشد. اگر این خوف برای شما لذت بخش نیست بدانید که یک جای کار ایراد دارد. مؤمن با خوف، خود را به خداوند نزدیک می کند و از قرب به پروردگارش لذت می برد. 6- چیستی مرگ:مرگ، نیستی و نابودی نیست، انتقال از جهانی به جهانی دیگر است. رابطه روح با بدن از نوع رابطه کشاورز با مزرعه است. مردمی که جهان بینی شان درباره رابطه انسان و جهان این گونه است، اگر عملا توفیقی به دست نیاورده باشند و عمر خود را به بطالت و تباهی و کارهای مستحق کیفر گذرانده باشند، بدیهی است که مرگ به هیچ وجه برایشان امری محبوب و مطلوب و مورد آرزو نیست، بلکه منفور و ترسناک است. این افراد از مرگ می ترسند، زیرا از خود و کرده های خود می ترسند.اما اگر کسی جهان بینی اش این گونه باشد و در عمل نیز موفق باشد، مانند دانشجوئی است که پیوسته تحصیل کرده است. بدیهی است که چنین دانشجوئی آرزوی بازگشت به وطن را دارد و دلش برای وطن و برای خویشان و دوستانش می تپد. اما این دانشجو در عین اینکه آرزوی بازگشت به وطن مانند آتشی در درونش شعله می کشد، با آن مبارزه می کند، زیرا نمی خواهد تحصیلش را نیمه تمام بگذارد. اولیاء خدا به منزله همان دانشجوی موفق اند که انتقال به جهان دیگر که نامش مرگ است، برای آنها یک آرزو است، (لذا قرآن کریم خطاب به یهود که مدعی بودند ما اولیاء خدا هستیم، می فرماید: اگر شما اولیاء الله باشید، باید مرگ برای شما یک امر محبوب و مورد آرزو باشد. سپس می فرماید: ولی هرگز اینها آرزوی مرگ نمی کنند، زیرا اعمالی که پیش فرستاده اند آن چنان ظالمانه و جنایتکارانه است که خود می دانند در آن جهان بر چه وارد می شوند. (سوره بقره، آیه 94 و 95- سوره جمعه، آیه 6و 7)) آرزوئی که لحظه ای قرار برای آنها باقی نمی گذارد.در عین حال اولیاء خدا هرگز به استقبال مرگ نمی روند، زیرا می دانند تنها فرصت کار و عمل و تکامل، همین چیزی است که نامش را عمر گذاشته ایم. می دانند هر چه بیشتر بمانند، بهتر کمالات انسانی را طی می کنند، لذا بکلی با مرگ مبارزه می کنند و از خداوند متعال همواره طول عمر طلب می کنند.اگر با این دید به مرگ نگاه کنیم ، فواید فراوانی برای ما به دنبال دارد. ضمن اینکه اگر وحشت از مرگ، براساس خوف از عظمت حق تعالى و ترس از چگونگى رویارویى با خدا باشد، ترسى مثبت و از سر شوق و عشق است .7- امیر مؤمنان علیه السلام، فواید یاد مرگ را در امور زیر مى داند:
1. یاد مرگ سبب بازداشتن انسان از بیهودگى و بازى هاى دنیوى مى شود: «به خدا سوگند، یاد مرگ مرا از هزل و بیهودگى منع مى کند» نهج البلاغه، خطبه 84، ص 66 .
2. اندیشه مرگ مانع انجام دادن کارهاى زشت و ناروا است: «هان! (-( مرگ )-)برهم زننده لذت ها، تیره کننده شهوت ها و نابودکننده آرزوها را به یاد آرید ؛ آن گاه که به کارهاى زشت شتاب مى آرید»؛ همان، خطبه 99، ص 92 .
3. یاد مرگ موجب انجام دادن اعمال و کردار نیک مى شود: «آن که مرگ را چشم داشت، در کارهاى نیک پاى پیش گذاشت» همان، کلمات قصار 31، ص 364 .
4. تذکر مرگ سبب بى رغبتى و کم خشنودى در دنیا مى شود: «آن که مرگ را بسیار یاد کند، از دنیا به اندک خشنود شود» همان، کلمات قصار 349، ص 423 .
5. اندیشه مرگ و تفکّر در مردگان پیشین، باعث عبرت آموزى است: «پنداشتند که جاى مردگان تهى است ؛ حال آنکه سخت مایه عبرت اند… (-( مردگانشان )-) مایه پند باشند، بهتر است تا وسیله فخر و بزرگوارى» همان، خطبه 221، ص 252 .
منظور از یاد مرگ ؛ مسئولیت پذیری و پر تلاشی است.و از سوی دیگر دوری از آلودگی و تبهکاری است .نه ناامیدی و افسردگی؛لذا با نشاط و زندگی منافات ندارد.با توجه به آنچه بیان شد، مومنین همواره در بیم و امید به سر میبرنند و ما نیز باید دقت کنیم میان بیم و امید در وجودمان برابری باشد. ضمن اینکه داشتن ترس از خدا موجب ساختن ما و ایجاد انگیزه برای حرکت به سوی کمال است.خود مرگ ترس ندارد اما مرگ، پل ورود به جهان دیگر است و در آنجا ما با حقیقت ِ اعمال خود برخورد میکنیم، آیا گناهی نداریم که از باطنِ زشتش بترسیم؟ آیا آنچه برای راحتی قبر لازم است را فراهم کردهایم؟ و آیا آنچه انجام دادهایم مقبول بوده است؟لذا باید بیش از بیش خود را آماده سفر قیامت کنیم.