تریبون آزاد(بخش پنجم)
اینجا تریبون باران است. اگر جزو افرادی هستید که خستهاید، کسی نیست که به حرفهایتان گوش دهد و دلسوزانه درکتان کند، اگر حال و حوصله ندارید، آدرس را درست آمدهاید؛ اینجا همان جایی است که میتوانید مشتهایتان را گره کنید و محکم به صفحه بکوبید که آقا این چه وضعشه؟ هر سؤالی که دارید از ما بپرسید، دربارهی درس و معلّمتان دربارهی محیط خانه و بیرون از خانه دربارهی دوست چندین سالهیتان که قهر کرده و هر چیز که ذهنتان را درگیر کرده، برای ما بنویسید تا ته و توی قضیّه را دربیاوریم. کارشناسان ما در این صفحه آمادهاند تا جوابگوی صدای فریادهای شما باشند؛ البتّه کمی آرامتر هم فریاد بکشید ما میشنویم، به فکر لایههای اوزون و دیوار صوتی هم باشید.
هانیه شهبازی دوازده ساله
من خیلی ناراحتم و شکایت دارم از اینکه معلّما بین بچّهها فرق میذارن یا مدیر مدرسه اینقدر تبعیض قائل میشه؛ مثلاً هر وقت برنامهای داریم، فقط به سه چهار نفر خاص برنامه میدن و اصلاً به ما کاری نمیسپارن. هر وقت هم اعتراض میکنم جواب قانعکنندهای به من نمیدن.
کارشناس باران
بله شما درست میگین! معلّمان عزیز و مدیران مدارس و حتّی پدر و مادرها نباید بین دانشآموزان و فرزندانشون تفاوت بذارن؛ ولی اینو بدون گاهی ممکنه معلّمان به خاطر مشکلاتی که بعضی از دانشآموزان دارن بهشون یه توجّه ویژهای داشته باشن تا بتونن کمکشون کنن، پیشنهاد من به شما اینه به معلّم و مدیر مدرسه مراجعه کنین و از تواناییهاتون بگین؛ مثلاً اگه هنری دارین نمونه کاراتون رو براشون ببرین تا از هنرتون در برنامهها استفاده کنن.
حسین پری دوازده ساله
چند روز پیش خیلی ناراحت بودم از اینکه نتوانستم به آرزویم برسم. این اوّلین بار بود که میخواستم یک صورت فلکی را ببینم؛ ولی متأسّفانه نتوانستم؛ چون مجبور بودم تمرین کنم و مشق بنویسم. آن شب تا صبح خواب نداشتم و فقط ناراحت بودم. بعد تصمیم گرفتم یک شب مخفیانه صورت فلکی را ببینم. شب که شد تلسکوپم را برداشتم و به پشت بام رفتم؛ امّا تا به پشت بام رسیدم پدرم من را گرفت و گفت: «ای شیطون! حالا از زیر درس و مشق فرار میکنی!» داشتم منفجر میشدم. تصمیم گرفتم به پدرم بگویم که میخواهم صورت فلکی را ببینم. پدرم گفت: «صورت چیچی؟» گفتم: «صورت فلکی»، بعد با هزار جور خواهش و التماس به من اجازه دادند برای اوّلین بار صورت فلکی مورد علاقهام را ببینم.
کارشناس باران
آفرین به شما که در کنار درساتون برنامههای علمی هم دارین! بهتر بود قبل از اینکه بخوایین چنین کاری رو انجام بدین با پدر و مادرتون مشورت میکردین و براشون توضیح میدادین که صورت فلکی چیه، مطمئن باشین اگه بهشون میگفتین و حتّی ازشون میخواستین که شما رو همراهی کنن، به شما کمک میکردن، اون وقت هم برای اونا جذّاب میشد هم یه تفریح علمی خیلی خوب برای همهی خانواده میشد؛ ولی چون شما از قبل براشون توضیح ندادین، اونها هم نمیدونستن که میخوایین چه کاری انجام بدین. شما میتونین با یه برنامهریزی خوب هم به درس و مشقاتون برسین و هم با کمک پدر و مادرتون کارهای علمی اینچنینی رو دنبال کنین.
محمد نجاتیان چهارده ساله
من از اوضاع تحریم کشور و گرانیها ناراحتم. ما وضع مالی خوبی نداریم. پدرم از این اوضاع خسته شده و چند وقت است که خیلی ناراحت است. یکی از اقواممان مشکلی برای کار پدرم درست کرد و پدرم مجبور شد برای کار به تهران برود. ما خیلی دلهره داریم که خدای نکرده پدرم تصادف نکند؛ چون ماشینش همیشه خراب است. پدرم خیلی مهربان است. چند سال قبل خیلی با ما بازی میکرد و برایمان لطیفه تعریف میکرد؛ ولی حالا که کارش این طور شده، دیگر نه با ما بازی میکند نه شاد است. هر وقت پیشش میرویم با ما به تندی رفتار میکند. ما برای کار پدرم خیلی اذیّت شدیم و حالا دوباره ماشینش خراب است. هر چه میگوییم ماشین را درست کن میگوید: «پول ندارم». میگویم: «میخواهم کتاب بخرم»، میگوید: «پول ندارم».
کارشناس باران
دوست عزیزم! خوشحالم که نگران پدرتون هستین و میخوایین هرطور شده به ایشون کمک کنین.
وضعیت شغلی پدر، تحریمها و گرونیها نباید تو درس خوندن و شادیهای کنار خانواده تأثیر داشته باشه، خب این وضعیّت برای همه اتّفاق افتاده و انشاءالله خدا کمک میکنه و هرچه سریعتر شرایط اقتصادیمون بهتر میشه؛ ولی اینو بدون شما نباید ذهنت رو درگیر این چیزا کنی و اگه میخوای کمک پدرتون باشین، شرایطش رو باید درک کنین و هزینههای اضافه رو از رو دوشش بردارین؛ بهترین راه کمک به پدر و مادر اینه که به درس و تکالیفتون بیشتر اهمیت بدین تا بتونین از این طریق جبران کنین، تا میتونین با پدرتون مهربان باشین و بهترین دوست شما برای کمک کردن مادرتونه، میتونین ازش راهنمایی بگیرین تا شرایط زندگیتون به حالت عادّی برگرده.
امیرمحمد فخری دوازده ساله
من دوست دارم تو مدرسه همه با من دوست باشن. دلم میخواد خیلی سریع بزرگ شم و شغل خوبی داشته باشم. مادرم خیلی سختی میکشه تا شغل مناسب پیدا کند. من آرزو دارم روزی play4 بخرم و هر روز بازی کنم.
کارشناس باران
پسر گلم! شما اگه تلاش کنی و بخوای، وقتی بزرگ شدی به همهی آرزوهای خوبت میرسی؛ ولی اینو بدون از الان باید یه هدف و شغل خوب رو تو ذهنت داشته باشی و برای رسیدن بهش تلاش کنی. میتونی با ادب و مهربونیت دوستان خوبی برای خودت داشته باشی؛ چون دوست خوب یه نعمته که باید قدرش رو بدونی.
م.د چهارده ساله
خسته شدم از توقّع بیش از حدّ آدمای اطرافم و اینکه توقعشون بیشتر از تواناییهای منه. چرا فکر میکنن من باید کوه بکنم یا کار بزرگی انجام بدم؟ قبلترها به هوای چشموهمچشمی دلشون میخواست بچّهها رشتهای رو بخونن که اونا تعیین میکنن. حالا یه اسم قشنگ روش گذاشتن به اسم اینکه «ما خیر و صلاحتون رو بهتر از خودتون میدونیم». من دلم میخواد رشتهی گرافیک بخونم؛ چون خیلی به این رشته علاقه دارم؛ ولی مادرم جدیداً میگه :«گرافیک رشتهی پُرخرجیه برو انسانی بخون.» کاش بزرگترا ما رو درک میکردن و اجازه میدادن رشتهای را بخونیم که خودمون دوست داریم.
کارشناس باران
دوست خوبم! اگه اطرافیانت ازتون توقّع دارن به خاطر تواناییهاییه که در شما دیدن، بهترین کار اینه با مشاور تحصیلی مدرسهتون صحبت کنی و ببینی چه رشتهای رو بهت پیشنهاد میکنه و اگه دیدی والدینت با پیشنهادش مخالفن، ازشون بخوای که با مشاور مدرسه صحبت کنن، مطمئن باش از اون طریق قانع میشن که شما رشتهای رو که در اون میتونی موفّق باشی بپذیرن.
منبع: مجله باران