۱۳۹۳/۰۳/۰۵
–
۸۵۵ بازدید
بسم الله.سلام علیکم.اگر قبول کنیم برای عبادت خوب باید متعادل باشیم چه در روح و چه در جسم.این تعادل چگونه بدست می آید؟ ممنون
تعادل درعبادت یعنی از افراط وتفریط درآن پرهیز کرد وبرای این لازم است که در چند موضوع سخن بگوییم :
الف ) تعریف پرستش
براى اینکه مفهوم ومعنى پرستش روشن شود و تعریف صحیحى بتوانیم ازآن به دست دهیم، لازم است دو مقدمه ذکر کنیم:
1. پرستش یا قولى است یا عملى. پرستش قولى عبارت است از یک سلسله جمله ها و اذکار که به زبان مى گوییم، مانند قرائت حمد و سوره و اذکارى که در رکوع و سجود و تشهد نماز مى گوییم و ذکر لبیک که در حج مى گوییم. پرستش عملى مانند قیام و رکوع و سجود در نماز یا وقوف عرفات و مشعر و طواف در حج.غالباً عبادتها، هم مشتمل است بر جزء قولى و هم بر جزء عملى، مانند نماز و حج، که هم بر جزء قولى مشتمل اند و هم بر جزء عملى.
2. اعمال انسان بر دو نوع است: بعضى از اعمال خالى از منظور خاص است و به عنوان علامت یک چیز دیگر صورت نمى گیرد، بلکه صرفاً به خاطر اثر طبیعى و تکوینى خودش صورت مى گیرد. مثلًا یک کشاورز از آن جهت یک سلسله کارهاى مربوط به کشاورزى را انجام مى دهد که اثر طبیعى آن کارها را بگیرد.
کشاورز کارهاى کشاورزى را به عنوان سمبل و علامت و به عنوان ابراز یک سلسله مقصودها و احساسها انجام نمى دهد. همچنین یک خیاط در کارهاى خیاطى. ما که از منزل به طرف مدرسه حرکت مى کنیم از حرکت خود جز رسیدن به مدرسه نظرى نداریم؛ نمى خواهیم با این کار خود یک منظور دیگر ابراز کرده باشیم.
ولى برخى از کارها را به عنوان علامت یک سلسله مقصودها و ابراز نوعى احساسات انجام مى دهیم، مانند اینکه به علامت تصدیق، سر خود را رو به پایین مى آوریم و به علامت فروتنى، دم در مى نشینیم و به علامت تعظیم و تکریمِ شخص دیگر خم مى شویم.
بیشترین کارهاى انسان از نوع اول است و کمترین آن از نوع دوم؛ ولى به هر حال قسمتى از کارهاى انسان از این نوع است که کارى براى ابراز مقصودى و نشان دادن احساسى صورت مى گیرد. این نوع کار در حکم کلمات و الفاظ و لغات مستعمل و رایج است که براى افاده یک منظور و ابراز یک نیت به کار مى رود.
اکنون که این دو مقدمه دانسته شد مى گوییم پرستش، چه قولى و چه عملى،یک کار «معنى دار» است. انسان با اقوال عابدانه خویش حقیقت بلکه حقایقى را ابراز مى دارد و با اعمال عابدانه خود، از قبیل رکوع و سجود و وقوف و طواف و امساک، همان را مى خواهد بگوید که با اذکار قولى خود مى گوید.
ب ) روح عبادت و پرستش
آنچه انسان در عبادت قولى و عملى خود ابراز مى دارد چند چیز است:
1. ثنا و ستایش خدا به صفات و اوصافى که مخصوص خداست؛ یعنى اوصافى که مفهومش کمال مطلق است، مثلًا علم مطلق، قدرت مطلقه، اراده مطلقه. معنى کمال مطلق و علم مطلق و قدرت و اراده مطلقه این است که محدود و مشروط به چیزى نیست و مستلزم بى نیازى خداوند است.
2. تسبیح و تنزیه خدا از هرگونه نقص و کاستى از قبیل فنا، محدودیت، نادانى، ناتوانى، بخل، ستم و امثال اینها
3. سپاس و شکر خدا به عنوان منشأ اصلى خیرها و نعمتها و اینکه نعمتهاى ما همه و همه از اوست و غیر او وسیله هایى است که او قرار داده است.
4. ابراز تسلیم محض و اطاعت محض در برابر او و اقرار به اینکه او بلاشرطْ مطاع است و استحقاق اطاعت و تسلیم دارد. او از آن جهت که خداست شایسته فرمان دادن است و ما از آن جهت که بنده هستیم شایسته اطاعت و تسلیم در برابر او.
5. او در هیچ یک از مسائل بالا شریک ندارد. جز او کامل مطلق نیست؛ جز او هیچ ذاتى منزّه از نقص نیست؛ جز او کسى منعم اصلى و منشأ اصلى نعمتها که همه سپاسها به او برگردد نیست؛ جز او هیچ موجودى استحقاق مطاع محض بودن و تسلیم محض در برابر او شدن را ندارد. هر اطاعتى مانند اطاعت پیامبر و امام و حاکم شرعىِ اسلامى و پدر و مادر یا معلم باید به اطاعت از او و رضاى او منتهى شود وگرنه جایز نیست.این است عکس العملى که شایسته یک بنده در مقابل خداى بزرگ است و جز در مورد خداى یگانه در مورد هیچ موجودى دیگر نه صادق است نه جایز.
ج) ترک گناه وشهوات
حضرت علی علیه السلام می فرمایند : هیچ عبادتی برتر و زیباتر از ترک شهوات و خواسته های نفسانی نیست(غرر الحکم، ص 351) از اینرو مهم آن که «ترک گناه» است نمی تواند بی توجه باشد، گناه، به سبب آن که در مسیر خواسته های نفسانی و وسوسه های شیطانی است، لذت بخش است. از این روست که بسیاری از مردم به سوی گناه کشیده می شوند و ترک گناه برای بسیاری سخت دشوار است. با این همه اگر انسان بداند که با ترک گناه به چه لذتی بزرگ و ماندگارو پایدار می رسد، شاید کم تر گرایش به گناه یابد. امیرمومنان علی(ع) می فرماید: ترک گناه سخت است ولی ترک بهشت سخت تر است؛(غررالحکم، ص 350) زیرا آن حضرت ارزش بهشت و لذت های پایدار و جاودانه اش را می داند و می شناسد؛ چرا که بهشت نوشی بی نیشی است که در لذت های دنیوی هرگز نمی توان آن را یافت؛ زیرا هر نوش دنیایی و شیرینی آن با نیش و تلخی همراه است. البته برای انسان ترک لذت نقد برای لذت نسیه سخت است؛ چرا که باور مردمان بر این است که غوره نقد به از حلوای نسیه است؛ بنابراین اگر به جای غوره ترش، شیرینی اندک را بچشند، هرگز حاضر نمی شوند تا این حلوای شیرین اندک را به حلوای شیرین بی پایان بدهند. از این جاست که امام صادق(ع) می فرماید: خوشا به حال کسی که به خاطر موعودی که آن را ندیده دست از تمایلات و خواهش های حاضر بردارد.(وسایل الشیعه، ج 11، ص 244) اما اگر انسان بداند که این شکیبایی وصبر در برابر خواهش های نفسانی چه پیامدها و برکاتی دارد، شاید این گونه عمل نکند؛ زیرا بسا شکیبایی یک ساعت که شادمادنی درازی به دنبال دارد و بسا لذت یک ساعتی که اندوهی دراز در پی خواهد داشت(مستدرک الوسایل، ج 2، ص 299) پس اگر انسان بخواهد حسابگرانه نیز بیاندیشد می بایست صبر کوتاه در دنیا را برای دست یابی به لذت بی پایان آخرت ترجیح دهد، تا خوشبختی و سعادت ابدی را درک کند. در حقیقت خوشبخت ترین مردم کسی است که برای لذت باقی از لذت فانی دست بردارد(غررالحکم، ص 198)، ولی افسوس که کم تر عاقل و خردمندی را می توان یافت که این گونه محاسبه کند و چنین به حسابرسی دقیق دست یابد؛ زیرا بسیاری از مردم به ظاهر دلبسته می شوند و حسابرسی را براساس لذت های زودگذر قرار می دهند و به جای لذت پاینده عبادت به لذت کوتاه معصیت رو می آورند. قسمت مهمی از عبادت در ترک گناه است که اگر شخصی بخواهد عبادت متعادلی انجام دهد نسبت به شرط ترک گناه خود به خود عبادت لذّت بخش برای انسان میآورد – به این تعبیر دقّت بفرمایید- امّا وقتی انسان مبتلای به گناه شد، برای همین سه رکعت، چهار رکعت نماز واجب هم حالی ندارد. مگر این چند رکعت نماز چقدر از انسان وقت میگیرد؟ نمازی که ما میخوانیم، چهار، پنج دقیقه، نهایت ده دقیقه طول میکشد، امّا انسان مبتلای به گناه، برای همین نماز معمولی کأنّ کوه عظیمی را میخواهد جا به جا کند، میگوید: نمیدانم چرا؟ وقت دارم امّا دائم میگویم: الآن بلند میشوم، ده دقیقه دیگر، پنج دقیقه دیگر، یک موقع نگاه میکنم نمازم قضا شده و به خواب رفتم. اوایل خودم از خودم بدم میآید، میگویم: من که میتوانستم بخوانم، دو رکعت، سه رکعت، چهار رکعت نماز که وقتی نمیگرفت، چرا نخواندم؟ دلیل، همان گناه است.
وقتی روح و جسم مبتلا به گناه شد، دیگر لذّت عبادت برای انسان نیست، برای همین است که از آنجا به بعد عبادت برای انسان سنگین میشود امّا وقتی انسان گناه را ترک کرد، روز طولانی، گرما و عطش برای او مهم نیست. چنان از روزه کیف میکند، چنان با عبادت حال میکند، چنان به خلوت با خدا عشق میورزد که اصلاً میخواهد تمام عمرش در این لحظات باشد فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَب(3). ذوالجلال و الاکرام به یحیی بن زکریا(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام)، آن نبّی مکرّم فرمود: یحیی! اگر بندگان خاصّ خودم را که از گناه بریدند و به من متصّل شدند به حال خودشان بگذارم؛ چون از گناه بریدند و لذّت عبادت را میچشند، دیگر گرسنگی و تشنگی را درک نمیکنند، آنقدر به عبادت مشغول میشوند و آنقدر گرسنه و تشنه هستند که در همین حال جان به من تسلیم میکنند. امّا من خودم یک حالاتی را برای آنها قرار میدهم، لحظاتی آنها را از آن حال بیرون میآورم که احساس گرسنگی، تشنگی و نیازهای بشری و دنیوی کنند.
ببینید ترک گناه چه میکند! اوج میدهد تا جایی که دیگر انسان نمیفهمد گرسنه یا تشنه است. اگر امتحان کنیم، میبینیم تشنگی در یک حدّی است، اوّل عطش میآید، اوج میگیرد، وقتی به آن محل نگذاشتی، جسم عادت میکند دیگر تشنه نیست. امّا آن چیزی که باعث میشود انسان از اوّل عطش را درک نکند، عطش به قرب خدا و دور شدن از گناه است. با عطش به قرب خدا، انسان عطش جسم را نمیفهمد و دلیل عطش به قرب خدا دوری جستن از گناه است. لذا عزیزان من! جوانهای عزیز! فرزندان عزیزم! کد اصلی همین است، اگر کسی بفهمد کد اصلی این است، دیگر به جایی نمیرود. * هر دو مدهوشند امّا این کجا و آن کجا؟ پیغمبر اکرم، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: گناه و خطا سکرآور است، مست میکند و وقتی انسان دائم بر گناهانش افزود، مستی او بیشتر میشود.
پرده برداری از رمزی که اولیاء خدا داشتند!، بدانید در هر دو طرف سکر است، هم گناه سکرآور است و هم عبادت. ترک گناه سکر دیگری دارد و مشغول شدن به گناه ،سکر دیگری. هر دو مستی دارند امّا خوشا به حال آن کسی که در مستی عشق به خدا و عبادت به خدا غرق شود. مست است که در عالم مستی وصال با پروردگار عالم ،عطش را درک نمیکند و گرسنگی برای او معلوم نیست. خود پروردگار عالم فرمود: اگر من مانع نمیشدم و موانعی برای او ایجاد نمیکردم و لحظهای او را از این حال خارج نمیکردم، آنقدر در این مستی، جوع و عطش را درک نمیکرد که جان به جانآفرین تسلیم میکرد. چون مست، متوجّه نیست چه خبر است، یک جای دیگر است و این حال خوش اولیاء است.
میدانید اولیاء بعد از نماز عشاء یک چیز مختصری، یک دو لقمه نان و انگوری میخوردند و به ساعتی نمیگذشت که شروع به نماز شب خواندن میکردند – حسب مطالب و حالاتی که داشتند – و فقط یک رکعت میخواندند، طوری که وقتی به رکوع میرفتند تا نزدیک اذان صبح و بعضی مواقع هنگام اذان که صدای اذن الهی را باد صبا به گوش آنها میرساند -که اگر آن حال را هم خدا نمیآورد، دیگر صدای اذان را هم نمیشنیدند- سر از رکوع برمیداشتند. چطور میشود کسی ساعتها، آن هم در زمستان که شبها طولانی است، یک موقع مثلاً از هفت شب تا پنج صبح همینطور در حال رکوع باشد و با پرودگار عالم اینگونه عشقبازی کند، اصلاً چه میگوید؟ یک سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ را صد بار تکرار کن، بالاخره خسته میشوی، این چیست که یک سُبْحَانَ رَبِّیَ میگوید، چنان با این رَبِّیَ عشقبازی میکند که احساس میکند متعلّق به خودش است. رَبِّیَ، کدام ربّ من؟ ربّ من که عظیم است رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ. آنوقت تکرار این هر بار یک معنایی دارد – مثل نماز وجود مقدّس مولا که صد بار إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ بیان میکنند و هر کدام یک معنا و یک حالی برای آنها دارد، آنقدر معانی میآید و برای آنها باز میشود که عشق، عبادت، کمک از او، خلوت با او، حالات حالیّه با او را میبینند و این زبان مدام میچرخد و میگوید: إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ، جسم در اختیار این اتّصال قرار میگیرد و اصلاً خستگی نمیفهمد
– از مرحوم آیتالله اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که معروف به مرحوم نخودکی است، سرّ رکوع اولیاء را سؤال کردند و پرسیدند: آقا! این چه حالی است که پیرمردی که دیگر به طور طبیعی وقتی میخواهد راه برود عصا به دست میگیرد، کمرش درد میکند، در حال رکوع ،نمیفهمد کمردرد چیست؟ فرمودند: آن کسی که از گناه دور شد، آنقدر این جسم هم از عبادت لذّت میبرد که اینجا دیگر جسم است که به روح قسم میدهد: ای روح! دائم بگو، بگذار من هم لذّت ببرم. جسم و روح یکی میشوند – حرف خیلی سنگینی است- برای همین است که اجسام این اولیاء در قبر هم نمیپوسد، حتّی کفن هم نمیپوسد. دیگر این جسم نحیف اولیاء الهی به روح اجازه نمیدهد، میگوید: باز هم بگو، من دارم لذّت میبرم. جسم هم دائم در اتّصال است! این حال خوش اولیاء است. گناه که نباشد، خود عبادت میآید و لذّت از عبادت برای انسان معلوم میشود. یک سال گناه نکنیم، ببینیم چه پیش میآید و چه حالی هست!
* بپرهیز از مستی گناه!
پیغمبر اکرم، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: احْذَرْ سُکْرَ الْخَطِیئَةِ(4)از مستی خطا و گناه بپرهیز- خطا تو را مست میکند، آن طرف یک مستی دارد و این طرف یک مستی – فَإِنَّ لِلْخَطِیئَةِ سُکْراً کَسُکْرِ الشَّرَابِ چون مستی هر گناهی عین مستی شراب است، عقلت را ضایع و زایل میکند. شراب حرام است، چون مستی دارد. آن کسی که مست شد متوجّه نیست، عربده میکشد، فریاد میزند، فحّاشی میکند، بیادبی میکند، گاهی خودش را عریان میکند، آبرو و حیثیت خودش را میبرد. گاهی حتّی به جایی میرسد که به محارم خودش تعدّی میکند؛ چون مست شده، هیچ چیز نمیفهمد، بیعقل شده و در حال خودش نیست. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، آن حبیب خدا میفرمایند: گناه هم مستیای عین مستی شراب دارد. تو را غرق میکند، وجودت را میگیرد و نمیفهمی. گاهی انسان یک لحظاتی به هوش میآید، میفهمد این کار بد است امّا مجدّد بستر و زمینه گناه که آماده میشود، به آن سمت میرود؛ چون مست شده، بیعقل شده و نمیفهمد، دست خودش نیست. خیلی باید مواظب بود. آیتالله العظمی بهاءالدّینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: هشتاد درصد از مذنبین بعد از گناه برای یک لحظه هم شده پشیمان میشوند ولی میگویند: نمیتوانیم ترکش کنیم، عادت کردیم. گناه مرض است و انسان گناهکار به مرض مبتلا شده، خودش هم میفهمد این مستی بد است، آبرویش را برده، میگوید: این گناه را انجام دادم، بعد چه شد؟ خودش هم میفهمد خطا کرد، چیزی به دست نیاورد، مقام انسانیّتش خرد شد، امّا نمیتواند ترک کند چون مست است و گرفتار شده است. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: بَلْ هِیَ أَشَدُّ سُکْراً مِنْهُ مستی گناه از مستی شراب بدتر است. شخصی برای مشاوره زنگ زده بود، اشک میریخت، میگفت: به یک گناهی مبتلا هستم. بدم میآید امّا نمیدانم چرا در خلوت که میروم دست خودم نیست، آن را انجام میدهم. بعد سرم را به دیوار میزنم امّا نمیتوانم آن را ترک کنم، میدانم عمل زشتی است، من را عصبی هم کرده است امّا نمیدانم چرا در خلوت یکدفعه دچار میشوم، بدبخت شدم، یک دارویی، یک چیزی به من بدهید، به دادم برسید، چه کنم؟ این فرد مست شده، مستی گناه انسان را با خودش میبَرد – إنشاءالله ما درمان هر کدام از این گناهان را به موقع عرض میکنیم – مستی گناه از مستی شراب بدتر است؛ چون مستی شراب بالاخره ساعاتی است، بعد از بین میرود امّا مستی گناه انسان را بیچاره میکند. وقتی مستی آن از بین رفت، به آن اعتیاد دارد، مجدّد میخواهد آن را انجام بدهد. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در ادامه میفرمایند: یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ خدا میفرماید: چنین کسی دیگر کور، کر و لال میشود. عزیز دلم! اینکه میگویند: اجْتِنَابُ السَّیِّئَاتِ أَوْلَى مِنِ اکْتِسَابِ الْحَسَنَاتِ(5) به خاطر این است که وقتی انسان مبتلا شد، دیگر برنمیگرددفَهُم لا یَرجِعُون. میگوید: من خودم هم بدم میآید امّا نمیدانم چرا مبتلا هستم؟! مواظب باشیم، دنبال ثواب نرویم.
دیگر خدا را عبادت نکنید؟!
آیتالله آشیخ جعفر شوشتری(اعلی اللّه مقامه الشرّیف) حرف زیبایی را فرمودند، ایشان در به کار بردن تکّههای ناب معروف هستند. یک روز بالای منبر رفتند و بعد از حمد و ثناء فرمودند: مردم! همه آمدهاند و شما را به عبادت پروردگار عالم دعوت کردهاند، من امشب میخواهم بگویم که شما خدا را عبادت نکنید. ثواب جمع نکنید. والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته. گفتند: این شیخ امشب میخواهد چه بساطی را برای ما پهن کند؟! فردی گفت: شیخ ما را بیچاره نکن! ما که میدانیم یک مطلبی داری! فرمودند: چه عجب، یک کسی چیزی گفت! بعد فرمودند: عبادت نکنید امّا گناه هم نکنید! همه فعلِ انجام دادن را ترویج میکنند، من فعلِ انجام ندادن را. عبادت نکنید، گناه هم نکنید. وقتی انجام ندادید اصلاً خودتان میبینید که عبادت کردید! اگر گناه نکردید دیگر عابد هستید. لذا رمز این است: گناه نکنید. امّا اگر گناه کردید و مبتلا شدید، پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: فَهُم لا یَرجِعُون است؛ یعنی دیگر برگشتی نیست.
منابع
1. غررالحکم،ص: 185
2. نجم/39
3. الشرح/7
4. بحارالأنوار، ج: 74، ص: 104، باب: 5
5. غررالحکم، ص: 185، حدیث: 3514 انتهای پیام/و
الف ) تعریف پرستش
براى اینکه مفهوم ومعنى پرستش روشن شود و تعریف صحیحى بتوانیم ازآن به دست دهیم، لازم است دو مقدمه ذکر کنیم:
1. پرستش یا قولى است یا عملى. پرستش قولى عبارت است از یک سلسله جمله ها و اذکار که به زبان مى گوییم، مانند قرائت حمد و سوره و اذکارى که در رکوع و سجود و تشهد نماز مى گوییم و ذکر لبیک که در حج مى گوییم. پرستش عملى مانند قیام و رکوع و سجود در نماز یا وقوف عرفات و مشعر و طواف در حج.غالباً عبادتها، هم مشتمل است بر جزء قولى و هم بر جزء عملى، مانند نماز و حج، که هم بر جزء قولى مشتمل اند و هم بر جزء عملى.
2. اعمال انسان بر دو نوع است: بعضى از اعمال خالى از منظور خاص است و به عنوان علامت یک چیز دیگر صورت نمى گیرد، بلکه صرفاً به خاطر اثر طبیعى و تکوینى خودش صورت مى گیرد. مثلًا یک کشاورز از آن جهت یک سلسله کارهاى مربوط به کشاورزى را انجام مى دهد که اثر طبیعى آن کارها را بگیرد.
کشاورز کارهاى کشاورزى را به عنوان سمبل و علامت و به عنوان ابراز یک سلسله مقصودها و احساسها انجام نمى دهد. همچنین یک خیاط در کارهاى خیاطى. ما که از منزل به طرف مدرسه حرکت مى کنیم از حرکت خود جز رسیدن به مدرسه نظرى نداریم؛ نمى خواهیم با این کار خود یک منظور دیگر ابراز کرده باشیم.
ولى برخى از کارها را به عنوان علامت یک سلسله مقصودها و ابراز نوعى احساسات انجام مى دهیم، مانند اینکه به علامت تصدیق، سر خود را رو به پایین مى آوریم و به علامت فروتنى، دم در مى نشینیم و به علامت تعظیم و تکریمِ شخص دیگر خم مى شویم.
بیشترین کارهاى انسان از نوع اول است و کمترین آن از نوع دوم؛ ولى به هر حال قسمتى از کارهاى انسان از این نوع است که کارى براى ابراز مقصودى و نشان دادن احساسى صورت مى گیرد. این نوع کار در حکم کلمات و الفاظ و لغات مستعمل و رایج است که براى افاده یک منظور و ابراز یک نیت به کار مى رود.
اکنون که این دو مقدمه دانسته شد مى گوییم پرستش، چه قولى و چه عملى،یک کار «معنى دار» است. انسان با اقوال عابدانه خویش حقیقت بلکه حقایقى را ابراز مى دارد و با اعمال عابدانه خود، از قبیل رکوع و سجود و وقوف و طواف و امساک، همان را مى خواهد بگوید که با اذکار قولى خود مى گوید.
ب ) روح عبادت و پرستش
آنچه انسان در عبادت قولى و عملى خود ابراز مى دارد چند چیز است:
1. ثنا و ستایش خدا به صفات و اوصافى که مخصوص خداست؛ یعنى اوصافى که مفهومش کمال مطلق است، مثلًا علم مطلق، قدرت مطلقه، اراده مطلقه. معنى کمال مطلق و علم مطلق و قدرت و اراده مطلقه این است که محدود و مشروط به چیزى نیست و مستلزم بى نیازى خداوند است.
2. تسبیح و تنزیه خدا از هرگونه نقص و کاستى از قبیل فنا، محدودیت، نادانى، ناتوانى، بخل، ستم و امثال اینها
3. سپاس و شکر خدا به عنوان منشأ اصلى خیرها و نعمتها و اینکه نعمتهاى ما همه و همه از اوست و غیر او وسیله هایى است که او قرار داده است.
4. ابراز تسلیم محض و اطاعت محض در برابر او و اقرار به اینکه او بلاشرطْ مطاع است و استحقاق اطاعت و تسلیم دارد. او از آن جهت که خداست شایسته فرمان دادن است و ما از آن جهت که بنده هستیم شایسته اطاعت و تسلیم در برابر او.
5. او در هیچ یک از مسائل بالا شریک ندارد. جز او کامل مطلق نیست؛ جز او هیچ ذاتى منزّه از نقص نیست؛ جز او کسى منعم اصلى و منشأ اصلى نعمتها که همه سپاسها به او برگردد نیست؛ جز او هیچ موجودى استحقاق مطاع محض بودن و تسلیم محض در برابر او شدن را ندارد. هر اطاعتى مانند اطاعت پیامبر و امام و حاکم شرعىِ اسلامى و پدر و مادر یا معلم باید به اطاعت از او و رضاى او منتهى شود وگرنه جایز نیست.این است عکس العملى که شایسته یک بنده در مقابل خداى بزرگ است و جز در مورد خداى یگانه در مورد هیچ موجودى دیگر نه صادق است نه جایز.
ج) ترک گناه وشهوات
حضرت علی علیه السلام می فرمایند : هیچ عبادتی برتر و زیباتر از ترک شهوات و خواسته های نفسانی نیست(غرر الحکم، ص 351) از اینرو مهم آن که «ترک گناه» است نمی تواند بی توجه باشد، گناه، به سبب آن که در مسیر خواسته های نفسانی و وسوسه های شیطانی است، لذت بخش است. از این روست که بسیاری از مردم به سوی گناه کشیده می شوند و ترک گناه برای بسیاری سخت دشوار است. با این همه اگر انسان بداند که با ترک گناه به چه لذتی بزرگ و ماندگارو پایدار می رسد، شاید کم تر گرایش به گناه یابد. امیرمومنان علی(ع) می فرماید: ترک گناه سخت است ولی ترک بهشت سخت تر است؛(غررالحکم، ص 350) زیرا آن حضرت ارزش بهشت و لذت های پایدار و جاودانه اش را می داند و می شناسد؛ چرا که بهشت نوشی بی نیشی است که در لذت های دنیوی هرگز نمی توان آن را یافت؛ زیرا هر نوش دنیایی و شیرینی آن با نیش و تلخی همراه است. البته برای انسان ترک لذت نقد برای لذت نسیه سخت است؛ چرا که باور مردمان بر این است که غوره نقد به از حلوای نسیه است؛ بنابراین اگر به جای غوره ترش، شیرینی اندک را بچشند، هرگز حاضر نمی شوند تا این حلوای شیرین اندک را به حلوای شیرین بی پایان بدهند. از این جاست که امام صادق(ع) می فرماید: خوشا به حال کسی که به خاطر موعودی که آن را ندیده دست از تمایلات و خواهش های حاضر بردارد.(وسایل الشیعه، ج 11، ص 244) اما اگر انسان بداند که این شکیبایی وصبر در برابر خواهش های نفسانی چه پیامدها و برکاتی دارد، شاید این گونه عمل نکند؛ زیرا بسا شکیبایی یک ساعت که شادمادنی درازی به دنبال دارد و بسا لذت یک ساعتی که اندوهی دراز در پی خواهد داشت(مستدرک الوسایل، ج 2، ص 299) پس اگر انسان بخواهد حسابگرانه نیز بیاندیشد می بایست صبر کوتاه در دنیا را برای دست یابی به لذت بی پایان آخرت ترجیح دهد، تا خوشبختی و سعادت ابدی را درک کند. در حقیقت خوشبخت ترین مردم کسی است که برای لذت باقی از لذت فانی دست بردارد(غررالحکم، ص 198)، ولی افسوس که کم تر عاقل و خردمندی را می توان یافت که این گونه محاسبه کند و چنین به حسابرسی دقیق دست یابد؛ زیرا بسیاری از مردم به ظاهر دلبسته می شوند و حسابرسی را براساس لذت های زودگذر قرار می دهند و به جای لذت پاینده عبادت به لذت کوتاه معصیت رو می آورند. قسمت مهمی از عبادت در ترک گناه است که اگر شخصی بخواهد عبادت متعادلی انجام دهد نسبت به شرط ترک گناه خود به خود عبادت لذّت بخش برای انسان میآورد – به این تعبیر دقّت بفرمایید- امّا وقتی انسان مبتلای به گناه شد، برای همین سه رکعت، چهار رکعت نماز واجب هم حالی ندارد. مگر این چند رکعت نماز چقدر از انسان وقت میگیرد؟ نمازی که ما میخوانیم، چهار، پنج دقیقه، نهایت ده دقیقه طول میکشد، امّا انسان مبتلای به گناه، برای همین نماز معمولی کأنّ کوه عظیمی را میخواهد جا به جا کند، میگوید: نمیدانم چرا؟ وقت دارم امّا دائم میگویم: الآن بلند میشوم، ده دقیقه دیگر، پنج دقیقه دیگر، یک موقع نگاه میکنم نمازم قضا شده و به خواب رفتم. اوایل خودم از خودم بدم میآید، میگویم: من که میتوانستم بخوانم، دو رکعت، سه رکعت، چهار رکعت نماز که وقتی نمیگرفت، چرا نخواندم؟ دلیل، همان گناه است.
وقتی روح و جسم مبتلا به گناه شد، دیگر لذّت عبادت برای انسان نیست، برای همین است که از آنجا به بعد عبادت برای انسان سنگین میشود امّا وقتی انسان گناه را ترک کرد، روز طولانی، گرما و عطش برای او مهم نیست. چنان از روزه کیف میکند، چنان با عبادت حال میکند، چنان به خلوت با خدا عشق میورزد که اصلاً میخواهد تمام عمرش در این لحظات باشد فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَب(3). ذوالجلال و الاکرام به یحیی بن زکریا(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام)، آن نبّی مکرّم فرمود: یحیی! اگر بندگان خاصّ خودم را که از گناه بریدند و به من متصّل شدند به حال خودشان بگذارم؛ چون از گناه بریدند و لذّت عبادت را میچشند، دیگر گرسنگی و تشنگی را درک نمیکنند، آنقدر به عبادت مشغول میشوند و آنقدر گرسنه و تشنه هستند که در همین حال جان به من تسلیم میکنند. امّا من خودم یک حالاتی را برای آنها قرار میدهم، لحظاتی آنها را از آن حال بیرون میآورم که احساس گرسنگی، تشنگی و نیازهای بشری و دنیوی کنند.
ببینید ترک گناه چه میکند! اوج میدهد تا جایی که دیگر انسان نمیفهمد گرسنه یا تشنه است. اگر امتحان کنیم، میبینیم تشنگی در یک حدّی است، اوّل عطش میآید، اوج میگیرد، وقتی به آن محل نگذاشتی، جسم عادت میکند دیگر تشنه نیست. امّا آن چیزی که باعث میشود انسان از اوّل عطش را درک نکند، عطش به قرب خدا و دور شدن از گناه است. با عطش به قرب خدا، انسان عطش جسم را نمیفهمد و دلیل عطش به قرب خدا دوری جستن از گناه است. لذا عزیزان من! جوانهای عزیز! فرزندان عزیزم! کد اصلی همین است، اگر کسی بفهمد کد اصلی این است، دیگر به جایی نمیرود. * هر دو مدهوشند امّا این کجا و آن کجا؟ پیغمبر اکرم، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: گناه و خطا سکرآور است، مست میکند و وقتی انسان دائم بر گناهانش افزود، مستی او بیشتر میشود.
پرده برداری از رمزی که اولیاء خدا داشتند!، بدانید در هر دو طرف سکر است، هم گناه سکرآور است و هم عبادت. ترک گناه سکر دیگری دارد و مشغول شدن به گناه ،سکر دیگری. هر دو مستی دارند امّا خوشا به حال آن کسی که در مستی عشق به خدا و عبادت به خدا غرق شود. مست است که در عالم مستی وصال با پروردگار عالم ،عطش را درک نمیکند و گرسنگی برای او معلوم نیست. خود پروردگار عالم فرمود: اگر من مانع نمیشدم و موانعی برای او ایجاد نمیکردم و لحظهای او را از این حال خارج نمیکردم، آنقدر در این مستی، جوع و عطش را درک نمیکرد که جان به جانآفرین تسلیم میکرد. چون مست، متوجّه نیست چه خبر است، یک جای دیگر است و این حال خوش اولیاء است.
میدانید اولیاء بعد از نماز عشاء یک چیز مختصری، یک دو لقمه نان و انگوری میخوردند و به ساعتی نمیگذشت که شروع به نماز شب خواندن میکردند – حسب مطالب و حالاتی که داشتند – و فقط یک رکعت میخواندند، طوری که وقتی به رکوع میرفتند تا نزدیک اذان صبح و بعضی مواقع هنگام اذان که صدای اذن الهی را باد صبا به گوش آنها میرساند -که اگر آن حال را هم خدا نمیآورد، دیگر صدای اذان را هم نمیشنیدند- سر از رکوع برمیداشتند. چطور میشود کسی ساعتها، آن هم در زمستان که شبها طولانی است، یک موقع مثلاً از هفت شب تا پنج صبح همینطور در حال رکوع باشد و با پرودگار عالم اینگونه عشقبازی کند، اصلاً چه میگوید؟ یک سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ را صد بار تکرار کن، بالاخره خسته میشوی، این چیست که یک سُبْحَانَ رَبِّیَ میگوید، چنان با این رَبِّیَ عشقبازی میکند که احساس میکند متعلّق به خودش است. رَبِّیَ، کدام ربّ من؟ ربّ من که عظیم است رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ. آنوقت تکرار این هر بار یک معنایی دارد – مثل نماز وجود مقدّس مولا که صد بار إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ بیان میکنند و هر کدام یک معنا و یک حالی برای آنها دارد، آنقدر معانی میآید و برای آنها باز میشود که عشق، عبادت، کمک از او، خلوت با او، حالات حالیّه با او را میبینند و این زبان مدام میچرخد و میگوید: إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ، جسم در اختیار این اتّصال قرار میگیرد و اصلاً خستگی نمیفهمد
– از مرحوم آیتالله اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که معروف به مرحوم نخودکی است، سرّ رکوع اولیاء را سؤال کردند و پرسیدند: آقا! این چه حالی است که پیرمردی که دیگر به طور طبیعی وقتی میخواهد راه برود عصا به دست میگیرد، کمرش درد میکند، در حال رکوع ،نمیفهمد کمردرد چیست؟ فرمودند: آن کسی که از گناه دور شد، آنقدر این جسم هم از عبادت لذّت میبرد که اینجا دیگر جسم است که به روح قسم میدهد: ای روح! دائم بگو، بگذار من هم لذّت ببرم. جسم و روح یکی میشوند – حرف خیلی سنگینی است- برای همین است که اجسام این اولیاء در قبر هم نمیپوسد، حتّی کفن هم نمیپوسد. دیگر این جسم نحیف اولیاء الهی به روح اجازه نمیدهد، میگوید: باز هم بگو، من دارم لذّت میبرم. جسم هم دائم در اتّصال است! این حال خوش اولیاء است. گناه که نباشد، خود عبادت میآید و لذّت از عبادت برای انسان معلوم میشود. یک سال گناه نکنیم، ببینیم چه پیش میآید و چه حالی هست!
* بپرهیز از مستی گناه!
پیغمبر اکرم، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: احْذَرْ سُکْرَ الْخَطِیئَةِ(4)از مستی خطا و گناه بپرهیز- خطا تو را مست میکند، آن طرف یک مستی دارد و این طرف یک مستی – فَإِنَّ لِلْخَطِیئَةِ سُکْراً کَسُکْرِ الشَّرَابِ چون مستی هر گناهی عین مستی شراب است، عقلت را ضایع و زایل میکند. شراب حرام است، چون مستی دارد. آن کسی که مست شد متوجّه نیست، عربده میکشد، فریاد میزند، فحّاشی میکند، بیادبی میکند، گاهی خودش را عریان میکند، آبرو و حیثیت خودش را میبرد. گاهی حتّی به جایی میرسد که به محارم خودش تعدّی میکند؛ چون مست شده، هیچ چیز نمیفهمد، بیعقل شده و در حال خودش نیست. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، آن حبیب خدا میفرمایند: گناه هم مستیای عین مستی شراب دارد. تو را غرق میکند، وجودت را میگیرد و نمیفهمی. گاهی انسان یک لحظاتی به هوش میآید، میفهمد این کار بد است امّا مجدّد بستر و زمینه گناه که آماده میشود، به آن سمت میرود؛ چون مست شده، بیعقل شده و نمیفهمد، دست خودش نیست. خیلی باید مواظب بود. آیتالله العظمی بهاءالدّینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: هشتاد درصد از مذنبین بعد از گناه برای یک لحظه هم شده پشیمان میشوند ولی میگویند: نمیتوانیم ترکش کنیم، عادت کردیم. گناه مرض است و انسان گناهکار به مرض مبتلا شده، خودش هم میفهمد این مستی بد است، آبرویش را برده، میگوید: این گناه را انجام دادم، بعد چه شد؟ خودش هم میفهمد خطا کرد، چیزی به دست نیاورد، مقام انسانیّتش خرد شد، امّا نمیتواند ترک کند چون مست است و گرفتار شده است. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: بَلْ هِیَ أَشَدُّ سُکْراً مِنْهُ مستی گناه از مستی شراب بدتر است. شخصی برای مشاوره زنگ زده بود، اشک میریخت، میگفت: به یک گناهی مبتلا هستم. بدم میآید امّا نمیدانم چرا در خلوت که میروم دست خودم نیست، آن را انجام میدهم. بعد سرم را به دیوار میزنم امّا نمیتوانم آن را ترک کنم، میدانم عمل زشتی است، من را عصبی هم کرده است امّا نمیدانم چرا در خلوت یکدفعه دچار میشوم، بدبخت شدم، یک دارویی، یک چیزی به من بدهید، به دادم برسید، چه کنم؟ این فرد مست شده، مستی گناه انسان را با خودش میبَرد – إنشاءالله ما درمان هر کدام از این گناهان را به موقع عرض میکنیم – مستی گناه از مستی شراب بدتر است؛ چون مستی شراب بالاخره ساعاتی است، بعد از بین میرود امّا مستی گناه انسان را بیچاره میکند. وقتی مستی آن از بین رفت، به آن اعتیاد دارد، مجدّد میخواهد آن را انجام بدهد. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در ادامه میفرمایند: یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ خدا میفرماید: چنین کسی دیگر کور، کر و لال میشود. عزیز دلم! اینکه میگویند: اجْتِنَابُ السَّیِّئَاتِ أَوْلَى مِنِ اکْتِسَابِ الْحَسَنَاتِ(5) به خاطر این است که وقتی انسان مبتلا شد، دیگر برنمیگرددفَهُم لا یَرجِعُون. میگوید: من خودم هم بدم میآید امّا نمیدانم چرا مبتلا هستم؟! مواظب باشیم، دنبال ثواب نرویم.
دیگر خدا را عبادت نکنید؟!
آیتالله آشیخ جعفر شوشتری(اعلی اللّه مقامه الشرّیف) حرف زیبایی را فرمودند، ایشان در به کار بردن تکّههای ناب معروف هستند. یک روز بالای منبر رفتند و بعد از حمد و ثناء فرمودند: مردم! همه آمدهاند و شما را به عبادت پروردگار عالم دعوت کردهاند، من امشب میخواهم بگویم که شما خدا را عبادت نکنید. ثواب جمع نکنید. والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته. گفتند: این شیخ امشب میخواهد چه بساطی را برای ما پهن کند؟! فردی گفت: شیخ ما را بیچاره نکن! ما که میدانیم یک مطلبی داری! فرمودند: چه عجب، یک کسی چیزی گفت! بعد فرمودند: عبادت نکنید امّا گناه هم نکنید! همه فعلِ انجام دادن را ترویج میکنند، من فعلِ انجام ندادن را. عبادت نکنید، گناه هم نکنید. وقتی انجام ندادید اصلاً خودتان میبینید که عبادت کردید! اگر گناه نکردید دیگر عابد هستید. لذا رمز این است: گناه نکنید. امّا اگر گناه کردید و مبتلا شدید، پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: فَهُم لا یَرجِعُون است؛ یعنی دیگر برگشتی نیست.
منابع
1. غررالحکم،ص: 185
2. نجم/39
3. الشرح/7
4. بحارالأنوار، ج: 74، ص: 104، باب: 5
5. غررالحکم، ص: 185، حدیث: 3514 انتهای پیام/و