مقدمه
دانش تفسير، در آغاز، بخشى از علم حديث به شمار مى رفت تا اين كه در نخستين گام تكامل خويش از اين علم جدا شد و به صورت علمى مستقل درآمد و بر پايه آن، در كنار ديگر مجموعه هاى روايى، تفسيرهاى روايى (چون تفسير على بن ابراهيم قمى و تفسير عياشى و تفسير فرات كوفى) ظهور نمود.
چنانكه تفسيرهايى منسوب به ائمه(علیهم السلام) و يارانشان، مانند تفسير صاحب عسكر ـ امام هادى(علیه السلام)ـ و تفسير منسوب به امام عسكرى(علیه السلام)، نيز وجود داشت.1
اين شاخه از علوم اسلامى، در روند رشد خود، و در گامى ديگر، پا به عرصه اجتهاد گذاشت و در نتيجه، تفسيرهايى به شيوه اجتهادى و عقلى به صحنه آمد و روايات تفسيرى تا حدّ زيادى كنار نهاده شده، درحاشيه روايات فقهى قرار گرفتند؛ چرا كه با روى كار آمدن شيوه اجتهادى، ديگر به روايات به ديد منبع منحصر به فرد نگريسته نمى شد؛ بلكه روايت، در نهايت به عنوان يكى از منابع تفسير قلمداد مى گرديد.
يكّه تازى شيوه عقلى و اجتهادى همچنان و البتّه با اندك فراز و فرودى ادامه داشت، تا اين كه در سده يازدهم (كه به گفته علامه طباطبايى “عصر أساطين الحديث و جهابذة الرواية” لقب گرفته)، اوضاع دگرگون شد و شيوه اجتهاد در تفسير دچار كندى گرديد، بدان حد كه در طول اين قرن، تفسيرى جامع و كامل به سبك اجتهادى تدوين نيافت، مگر تفسير چند سوره و آيه، و يا تعليقه و حاشيه اى بر تفاسير گذشته؛ براى نمونه مى توان به حاشيه حسين بن رفيع آملى بر تفسير بيضاوى2 و حاشيه عبدعلى بن ناصرحويزى بر همين تفسير، و حاشيه ابراهيم همدانى بر تفسير كشّاف، و نيز تفسير سوره هاى فاتحه و توحيد سيد فخرالدّين مشهدى و تفسير سوره نور (نورالأنظار) و سوره يوسف (أحسن القصص) سيد على محمد نقوى لكنهويى و تفسير سوره اخلاص محمّد باقر داماد اشاره كرد. در اين ميان، بيشترين تفسير به شيوه غير روايى به قلم ملاصدراى شيرازى (صدرالمتألّهين) نگارش يافت كه تفسير سوره هاى سجده، فاتحه، يس، حديد، جمعه، طارق، اعلى، زلزال و چند آيه از سوره بقره و آيه هاى نور، كرسى و جبال است.3
اما از آن سو، چندين تفسير به شيوه روايى كه طرز تفكر پيروز آن دوران بود، پا به عرصه وجود گذاشت. راز اين رويكرد، آن بود كه در دهه نخست اين سده، محمّد امين استرآبادى (درگذشته 1036ق) با فكرى تازه نسبت به حديث به ميدان دانش وارد شد و با وجود آنكه خود، در آغاز كار، در جرگه اهل اجتهاد قرار داشت، ولى رفته رفته با اجتهاد و مجتهدان، مخالفت آغاز كرد و در پى آن، اخباريگرى نو را پايه گذارى نمود و با نگارش كتاب “الفوائد المدنيّة” در رد بر اجتهاد و تقليد، به همراه گروهى از پيروان خود (به نام اخبارى) درمقابل اهل اجتهاد قرارگرفت.
به دنبال پيدايش اين طرز تفكّر و رويارويى آن با اجتهاد، گرايش بيشترى به اخبار پيدا شد و در نتيجه، محدّثان بزرگى به تدوين مجموعه هاى روايى پرداختند كه در كنار جوامع روايى اوّل (كافى، من لايحضره الفقيه، تهذيب و استبصار)، به عنوان جوامع روايى دوم شناخته شدند.
سيد محمّد جزايرى، از مشايخ علّامه مجلسى، كتاب “جوامع الكلم” (شامل روايات، اصول دين، فقه، اخلاق و تفسير) را تدوين كرد. فيض كاشانى، درگذشته 1091ق، كتاب “وافى” را تأليف نمود. فقيه كاظمى، در گذشته 1100ق، كتاب “جامع الأحاديث” را نگاشت. حرّ عاملى، “وسائل الشيعة” را نوشت. علّامه مجلسى، كتاب صد و ده جلدى “بحارالأنوار” را به رشته تحرير درآورد؛ و بالاخره، ملّا عبداللّه بحرانى، از شاگردان وى، به تهيه كتاب “عوالم” (كه به همان بزرگى بحار است) اقدام كرد.
در پرتو اين روى آورى به اخبار و احاديث، گرايش به تدوين تفسير روايى نيز آهنگ تندترى به خود گرفت و تفسيرهاى روايى چندى به خامه محدّثان، به جهان تفسير و روايت عرضه گرديد كه به برخى از آنها اشارت مى شود:
1 ـ نور الثّقلين
اين تفسير، نوشته محدّث مفسّر، عبد على فرزند جمعه حويزى، درگذشته 1112ق، است.
علامه طباطبايى در مقدمه اى كه بر اين تفسير دارد، مى نويسد: يكى از مهمترين آثار درزمينه تفسير روايى كه دست تحقيق آن را ترسيم كرده است، كتاب ارزشمند “نورالثّقلين” است. مؤلّف در اين كتاب، روايات تفسيرى را كه پيش از آن پراكنده بود، جمع آورى كرده است.4
جلد اوّل اين كتاب، در سال 1065 و جلد آخر آن، در سال 1072 هجرى به پايان رسيده و در آن، بيش از 14500 روايت گردآورى شده است.
از ويژگيهاى اين تفسير، آن است كه مؤلف تنها بخشى از هر آيه را كه داراى روايت تفسيرى بوده، آورده و از ذكر قسمتهاى قبل و بعد آن و ديگر آياتى كه روايتى در تفسير آن نرسيده و يا دسترس بدان نبوده، خوددارى نموده است. از اين رو، در استفاده از كتاب و دستيابى به روايتهاى مربوط به هر آيه، مشكل جدّى وجود دارد. هر چند از ديگر سوى، مفسّر، روايات هر سوره را از آغاز تا انجام، جداگانه شمارش كرده است كه براى دستيابى به تعداد روايات ذيل هر سوره، مفيد مى باشد. مثلا درسوره حمد، 114 روايت و در سوره بقره، 1229 روايت نقل كرده است.
شيوه حويزى در نقل روايات
شيوه حويزى در نقل روايات اين است كه در نقل اوّلين روايت از هر مأخذ، نام كتاب را مى آورد و در بقيه، با حذف آن، مى گويد: “باسناده” يا “فيه” و كمترين توضيحى درباره آيه يا روايت ومطالب مربوط به آن، ارائه نمى دهد، هر چند كه روايتها با هم سازگارى نداشته باشند. خود مؤلف در مقدمه، به اين حقيقت اشارت دارد و مى گويد: نقل رواياتى كه مخالف اتّفاق علماى شيعه است، به معناى بيان عقيده و عمل بدان نيست؛ بلكه تنها به اين جهت آنها را جمع آورى كرده ام كه بر خواننده معلوم شود چگونه و از چه كسى نقل شده است و خود به توجيه آن بپردازد. 5
روايات اين مجموعه روايى تفسيرى، از كافى شيخ كلينى و كتابهاى توحيد، خصال، عيون الأخبار، معانى الأخبار، اكمال الدّين، ثواب الأعمال و علل الشرائع شيخ صدوق، و كتابهاى تهذيب و استبصار شيخ طوسى، و تفسير عياشى و تفسير قمى و تفسير مجمع البيان طبرسى و احتجاج و ديگر كتابهاى روايى نقل شده است، و تصريح به نام آنها در كتاب، بدين معناست كه مؤلف خواسته است هر كس قصد آگاهى بر سند روايت و يا متن آن دارد، به مأخذ اصلى رجوع نمايد. زيرا در ميان روايتهاى گردآورى شده (هر چند از كتب معتبر نقل شده اند)، روايتهاى مرسل و ضعيف، زياد به چشم مى خورد.
اين تفسير، به وسيله آقاى سيّد هاشم رسولى محلّاتى، تصحيح و با مقدّمه مرحوم علّامه طباطبايى و زير نظر ايشان، در پنج مجلّد منتشر شده است.
2 ـ الصّافى
نويسنده اين تفسير، محدّث متتبّع، مفسّر پرتلاش، فيلسوف صاحب نظر و فقيه توانا، محمد بن شاه مرتضى قمى، معروف به ملّا محسن و ملقّب به فيض كاشانى، درگذشته 1091 ق، مى باشد.
تفسير الصّافى به سبكى آميخته از نقل و عقل (روايت و بيان) نوشته شده است و وجه امتياز آن بر تفسير البرهان و نورالثقلين، اين است كه به تفسير همه آيات پرداخته و علاوه بر نقل روايات، به نظر برخى از مفسّران نيز اشارت دارد و گاهى با تعبير “اقول” (مى گويم) به توضيح برخى از واژه ها، يا شرح بعضى از مسايل، و نيز بيان سازگارى روايتهاى به ظاهر ناسازگار، مبادرت نموده است.
اين تفسير داراى مقدمه اى است در دوازده بخش كه در آن، مطالبى درباره قرآن (همچون فضيلت قرآن، و اين كه همه علوم قرآن نزد ائمه است، و انقسام آيات قرآن به تفسير و تأويل، ظهر و بطن، ناسخ و منسوخ، و جمع آورى قرآن، و تحريف شدن آن6، و اين كه قرآن تبيان همه چيز است، و نيز منع از تفسير به رأى، و بالاخره شفاعت قرآن) ارائه داده است.
شيوه فيض در نقل روايات
فيض روايات تفسيرى صافى را با حذف همه اسناد، از كتابهايى نظير كافى، فقيه، استبصار، تهذيب، عيون الأخبار، معانى الأخبار، خصال، توحيد، امالى، مجالس، اكمال، احتجاج، تفسيرهاى عياشى، قمى و مجمع البيان، با تصريح به نام آنها نقل مى كند.
مؤلّف، خود در اين زمينه مى نويسد كه در ذكر مصادر روايات، به جاى اسم كامل كتاب، به اسم مؤلّف و يا بخشى از نام كتاب (مضاف)، بسنده كرده است؛ مثل: “عيون” به جاى “عيون الأخبار” و “اكمال” به جاى كتاب “اكمال الدّين و اتمام النّعمة”؛ و از تفسير منسوب به امام عسكرى(ع) به “تفسير امام” تعبيرمى كند.7
با همه اين اوصاف، چون اسناد روايتها حذف شده، آگاهى بر چگونگى آنها از جهت سند و متن، با مشكل روبروست و لازم است به مأخذ اصلى مراجعه شود.
تأليف اين تفسير، در سال 1075 به انجام رسيده است. طبع هاى متعددّى از اين كتاب صورت گرفته و طبع اخير آن در ده مجلّد، از سوى “دار المرتضى للنّشر” منتشر شده است.
3 ـ الأصفى
تفسير اصفى، يكى ديگر از آثار تفسيرى فيض كاشانى و برگزيده اى از تفسير صافى است.
آقا بزرگ تهرانى در الذريعه درباره اين اثر مى نويسد: “تفسير اصفى، موجز تر از تفسير صافى است؛ چرا كه مؤلّف تنها به تفسير اهل البيت(ع) اكتفا كرده است”.8 سپس اضافه مى كند كه مؤلّف در نقل روايات از معصومين، تعبير به “قال” يا “فى رواية” مى كند و در نقل روايات از ديگران، مى گويد “روى”. از اين سخن تهرانى معلوم مى شود كه فيض در تفسيرش از روايات اهل سنّت و يا روايت شده از طريق آنها نيز استفاده كرده است.
تأليف اين تفسير، در سال 1076 يعنى يك سال بعد از نگارش تفسير صافى به پايان رسيده است.
4 ـ المصفی
اين كتاب نيز از آثار تفسيرى فيض كاشانى است و فشرده اى است از تفسير اصفى؛ به اين معنا كه مرحوم فيض، ابتدا تفسير صافى را نگاشت، آنگاه آن را تلخيص كرده “اصفى” ناميد و سپس اصفى را خلاصه نمود و نام “مصفّى” بر آن نهاد.
فيض در وجه نامگذارى تفسيرش به “صافى” مى نويسد: شايسته است كه اين تفسير، صافى ناميده شود؛ چرا كه از تيرگى سخنان ديگران و آنچه موجب ملالت خاطر و حيرت مى شود، صاف و بركنار است.9
جستجوى نسخ اين تفسير و تحقيق آن، امرى شايسته است كه همّت كتابشناسان و محقّقان را مى طلبد.
از ديگر نگاشته هاى تفسيرى فيض كاشانى، مى توان به “تنوير المذاهب” كه حاشيه است بر تفسير “المواهب العلّيه” حسين كاشفى و نيز تفسير آيه “امانت” اشاره نمود.
5 ـ الهادى و مصباح النادى
تفسيرى است نوشته محدّث بزرگ و تلاشگر، سيد هاشم بحرانى، درگذشته 1107 يا 1109 هجرى. خود مؤلف درباره تفسيرش مى نويسد: در اين كتاب، فقط به روايتهايى كه بزرگان و مشايخ مورد اعتماد نقل كرده اند، پرداخته ام و اگر در آيه اى به روايت دسترس پيدا نشد، به تفسير على بن ابراهيم قمى اكتفا كرده ام.
صاحب الذريعه نيز درباره اين تفسير كه از آن به “الهادى و ضياء النادى” نام مى برد مى نويسد: اين تفسير، از كتابهاى معتبرى مانند كافى، من لايحضره الفقيه، توحيد، عيون الأخبار، معانى الأخبار، مجالس، اكمال الدين، ثواب الأعمال، خصال، تهذيب، استبصار، غيبة، مجمع البيان و كشف البيان و جز آن، نقل روايت مى كند و داراى مقدمه اى است در دوازده بخش كه درباره: قرآن، فضيلت علم و عالم و متعلّم، معناى ثقلين، و اين كه در قرآن ظهر و بطن و عام و خاص و محكم و متشابه است، و نهى از تفسير به رأى، و اين كه چرا قرآن به زبان عربى نازل شده، و بالاخره اين كه حقيقت معجزه، چيست، بحث مى كند.10
نگارش اين تفسير درسال 1077 به پايان رسيده است.
6 ـ البرهان فى تفسير القرآن
اين كتاب، تفسيرى است روايى محض، تأليف سيّدهاشم محدّث بحرانى. وى اين تفسير را بعد از تفسير “الهادى” نگاشته است. خودش درمقدمه تفسير برهان مى نويسد: پيش از اين، بسيارى از روايتهاى رسيده از اهل بيت(ع) را در تفسير “هادى” جمع آورى كردم؛ اما بعد از آنكه بر تفسير عياشى و تفسير ابن ماهيار آگاهى يافتم، دوباره اقدام به تدوين تفسير كرده، البرهان را نوشتم.11
شيوه بحرانى در تفسير
مفسّر ابتدا به اسم سوره و محل نزول، فضيلت سوره و تعداد آيات اشاره مى كند، بعد از آن، آياتى را كه داراى روايت تفسيرى هستند، ذكر مى كند و به دنبال آن، به نقل روايتها از شماره يك تا آخرين شماره مى پردازد.
اين تفسير داراى مقدمه اى در شانزده بخش است كه تكامل يافته مقدمه تفسير هادى است؛ چرا كه تمام آنچه كه درمقدمه هادى ذكر شده، اينجا نيز آمده، به اضافه چند مسئله ديگر. نويسنده در مقدمه شانزدهم، بحث گسترده اى درباره انواع آيات از تفسير قمى نقل مى كند و مى نويسد: “آيات قرآن، چند دسته اند؛ از جمله: ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، خاص و عام”؛ تا آنجا كه مدّعى مى شود در برخى از آيات، تغييراتى روى داده و برخى ديگر، مطابق با قرآن نازل شده نمى باشد و نمونه هايى از هر دسته از آيات بر مى شمارد.
روشن است كه اين سخن، بدون هيچ پرده پوشى، به معناى قبول تحريف و تغيير در قرآن است و جواب آن نيز همان است كه درجواب عقيده فيض (در پانوشت 6) گفته شد.
شيوه بحرانى در نقل روايات
نقل روايات اين تفسير، يكسان نيست؛ زيرا در برخى موارد، علاوه بر سند روايت، به اسم كتاب و مؤلّف آن نيز اشاره مى كند، و در بعضى موارد به ذكر نام كتاب و مؤلّف آن بسنده كرده، و در مواردى فقط به نام مؤلّفى اكتفا نموده است. مثلا مى گويد: “طبرسى نقل مى كند” كه معلوم نيست كدام طبرسى و يا كدام كتاب طبرسى، مأخذ روايت مى باشد. درگوشه و كنار، از راويان اهل سنّت نيز نقل حديث كرده است.
مرحوم بحرانى نيز همانند حويزى و فيض، از كتابهاى معتبر روايى نقل روايت مى كند و خود فهرستى از مجموع آن كتابها در آخرين مقدمه كتاب آورده است.
اين تفسير، مكرّر به چاپ رسيده است؛ از جمله يك بار در چاپخانه آفتاب و در چهار مجلّد، به همراه “مرآة الأنوار و مشكاة الأسرار”. اخيرا نيز از سوى “مؤسّسة البعثة ـ قم” با تحقيق، مقابله با نسخ و مصادر، تصحيح اسانيد، بيان مآخذ روايات و… و با مقدّمه استاد شيخ محمد مهدى آصفى منتشر شده است.
7 ـ نورالأنوار فى تفسير القرآن
اين تفسير، تأليف سيّد هاشم بحرانى، صاحب تفسير برهان است. نويسنده الذّريعه از اين تفسير ياد كرده و درباره آن مى نويسد: مفسّر در اين اثر تفسيرى، به نقل روايات اهل بيت(ع) اكتفا كرده است. از سخن محقّق تهرانى، چنين بر مى آيد كه اين مفسّر، از غير ائمه(ع) نقل روايت نمى كند و از سوى ديگر، هيچ گونه شرح و توضيحى درباره آيه و روايت ارائه نكرده است.
8 ـ الهداية القرآنيّة
اين تفسير نيز از آثار تفسيرى محدّث بحرانى است كه بنا به گفته آقا بزرگ تهرانى، در كتابخانه آستان قدس رضوى، نسخه اى از آن موجود است. اين نويسنده، در ادامه معرّفى اين تفسير، اضافه مى كند كه مؤلّف در اين اثرتفسيرى، از ديگر تفسيرهاى خود (برهان، نورالأنوار، هادى، لباب و لوامع) نام مى برد.12
از اين سخن، به خوبى روشن مى شود كه اين كتاب يكى از آخرين تفسيرهايى است كه اين محدّث و مفسّر بزرگ نگاشته است.
9 ـ المحجّة فيما نزل فى القائم الحجّة
تفسيرى است روايى به سبك موضوعى؛ چرا كه فقط به تفسير آياتى پرداخته كه درباره حضرت حجّت(عج) نازل شده است. اين اثر، دربرگيرنده 120 آيه مى باشد كه طبق روايات اهل بيت(ع) به وجود حضرت حجّت تفسير و يا تأويل شده اند و از سوره بقره آغاز شده، به سوره عصر انجام مى پذيرد.
سيد هاشم محدّث بحرانى، در اين اثر، بدون هيچ توضيحى فقط به ذكر روايات پرداخته و تفصيل برخى از آنها را نيز به تفسير برهان حواله مى كند و شيوه نقل روايات نيز همان است كه در برهان گفته شد.
مؤسّسة الوفاء بيروت، با تصحيح محمّد منير ميلانى، اقدام به چاپ و نشر اين اثر نموده است.
10 و 11 ـ “اللّوامع النّورانيّة” و “اللّباب المستخرج من كتاب الشّهاب”
محّدث پرتلاش بحرانى، علاوه بر آنچه گذشت، دو اثر ديگر نيز در تفسير روايى دارد:
يكى به نام “اللّوامع النّورانية” كه در سال 1096 نگاشتن آن را به پايان رسانده است و ديگرى “اللّباب” كه مختصرى است از كتاب “الشهاب” قاضى قضاعى شافعى (كه شامل 1000 حديث نبوى است) و محدّث بحرانى، رواياتى از آنها را كه در شأن امام على و ائمه(ع) بوده، استخراج كرده و آن را “اللّباب المستخرج من كتاب الشّهاب” ناميده است.
محقّق تهرانى، از هر دو تفسير ياد كرده است و چنانكه پيش از اين نيز اشارت شد، مؤلف در “الهداية القرآنية” از اين دو كتاب نام برده است.13
12 ـ مقدمه تفسير “مرآة الأنوار و مشكاة الأسرار”
اين مقدّمه، نوشته ابوالحسن بن محمّد طاهر عاملى، در گذشته 1138 هجرى است و اگر چه در اوايل قرن دوازدهم نوشته شده، ولى چون به عنوان مقدمه تفسير برهان شناخته شده و به عنوان بخشى از آن چاپ و منتشر مى شود، به انگيزه تكميل بحث، به معرفى آن مى پردازيم.
اين مقدمه، خود داراى چند مقدمه، مقاله و خاتمه است كه بحثهايى را درباره قرآن، در خود جاى داده است؛ از جمله اين كه: قرآن بطون، و آياتش تأويل دارد، و اين بطون و تآويل، درباره ائمه است؛ ارتباط ظاهر آيات با بطون آن؛ اثبات اين كه ايمان به بطون قرآن، همانند ايمان به ظاهر آن واجب است؛ اين كه علم تأويل، تنها نزد ائمّه است؛ و نيز منع از تفسير به رأى.
در مقدّمه سوم كه در بيان تأويلات رسيده از ائمه معصوم است، به تأويل كلماتى از قرآن به ترتيب الفبايى و به شيوه كتابهاى لغت دست زده است كه از واژه “أب” آغاز كرده، به واژه “يد” پايان مى دهد و در مجموع، به بيش از 1200 كلمه اشارت مى كند و در خاتمه، به تأويل حروف مقطّعه مى پردازد.
منابع و مآخذ اين تأويلات
آنچه مهم است اين است كه نويسنده سعى دارد تمام تأويلات را به اخبار رسيده از پيامبر و اهل بيت(ع) مستند نمايد و روايات را از كتابهاى روايى معتبر (چون كتب اربعه و ديگر آثار روايى نويسندگان آنها و كتابهاى تفسيرى و نيز جوامع روايى اهل سنّت) نقل مى كند؛ امّا سند را حذف كرده، حتّى به نام كتاب نيز اشارتى نمى كند. خود وى در اين باره مى نويسد: … اقدام كردم به جمع آورى روايات به طريق ايجاز و اختصار و ذكر گزيده اى از مقصود آيات و اخبار؛ از اين رو، از ذكر تمام روايت و اسناد آن، بلكه كتابهايى كه از آن نقل روايت كرده ام، خوددارى نمودم.14
سخن ما اين است كه بسيارى از تأويلات نويسنده درمقاله دوم از مقدمه سوم كه به تأويل واژه ها مى پردازد، مستند به نص صريح نيست؛ بلكه با استفاده از ديگر تاويلات رسيده، بر غير منصوص نيز تطبيق كرده است، از اين رو، خود وى در فايده هفتم از خاتمه، مدّعى مى شود كه هيچ كدام از تأويلات مذكور، خالى از مستند نيست.15
جواب بهانه جويان
از آنجا كه اكثر آنچه مؤلّف در اين كتاب آورده است، تأويل و با ظاهر آيات ناسازگار است، و ممكن است دستاويزى شود تا فتنه جويان در گام اوّل نويسنده و در گام بعدى، مذهب وى را به غلوّ و شرك و ديگر تهمتها متّهم نمايند، مؤلّف در فايده پنجم، چنين مى نويسد: آنچه از تأويلات آيات و كلمات قرآنى كه در اين كتاب آورده ايم، علاوه بر آن كه بدون دستيابى به مستند صريح يا مستفاد از مشابه آن و يا اطلاق و عموم نصّ ديگر صورت گرفته است، همگى بر مبناى تجوّز در معنا و يا مجاز در اسناد و جز آن مى باشد، بنابراين نبايد گمان برد كه ابراز چنين بينشى بر شيوه حقيقت است؛ بلكه به سبك ادّعايى و مجاز است.16
با همه اين اوصاف، دكتر ذهبى در كتاب “التّفسير والمفسّرون” با نسبت دادن اين كتاب به عبداللّطيف كازرونى، مؤلف آن را به غلوّ متهم مى كند و تفسيرش را جزو تفاسير باطنيّه مى داند.17 ليكن بنابر تحقيق آقاى موسوى زرندى (در مقدّمه اش بر اين كتاب) و گفتار صاحب الذّريعه، اين تفسير ربطى به كازرونى ندارد و نسبت دادن اين تفسير به وى درست نمى باشد. اما جواب اتّهام به غلوّ، از گفتار نويسنده كتاب به خوبى روشن مى شود. اگر چه بايد اضافه نمود كه استنتاج چنين برداشتى، غير منتظره نيست؛ زيرا كسانى كه آشنا به اسرار قرآن و معتقد به آن نيستند، تاب تحمّل آن را نخواهند داشت.
و اين كه دكتر ذهبى مدعى شده اين تفسير از تفاسير باطنيه مى باشد، اگر مقصودش اين است كه آنچه در اين مجموعه آمده تأويل و از بطون آيات است، حرف درستى است و اگر مقصودش اين است كه اين سخنان، از عقايد باطنيه باطله مى باشد، قبول نداريم و آقاى ذهبى مى بايد با دقّت بيشتر به قضاوت بنشيند.
13 ـ المعين
اين تفسير، تأليف نورالدّين اخبارى، پسر برادر زاده فيض كاشانى است. وى كه از شاگردان فيض نيز مى باشد، نگاشتن اين تفسير را در سال 1090 به انجام رسانده است.
مؤلّف، چهار حرف (م، ع ، ى و ن) را به عنوان رمز كتاب خود قرار داده است. به اين صورت كه بعد از نقل سخنان ائمّه، علامت “م” گذارده است، و بعد از بيان آنچه از حديث برداشت كرده، علامت “ع” و براى نقل روايت از تفسير امام عسكرى (نصّ روايت يا مضمون آن)، علامت “ى” و بعد از شرحى كه بر روايات دارد، علامت “ن” قرار داده است.18
آية اللّه العظمى نجفى مرعشى در مقدمه اى كه بر كتاب “معادن الحكمة فى مكاتيب الأئمّة” دارد، مى نويسد: “تفسير معين به عربى، تأليف نورالدّين مى باشد و درنهايت اختصار و موجزتر از تفسير جلالين و تفسير شبّر است و به ذكر روايات ائمّه بسنده نموده است”.19 ايشان سپس اضافه مى كند كه مؤلّف، تفسيرى ديگر به نام “مبين” دارد كه به زبان فارسى است.
اين تفسير، اخيرا از سوى كتابخانه آية اللّه مرعشى نجفى، در سه مجلّد، منتشر شده است.
14 ـ مقتبس الأنوار من الأئمّة الأطهار
تفسيرى است نوشته امير محمّد مؤمن سبزوارى، از معاصران صاحب وسايل.20
در طبقات اعلام الشّيعه، درباره اين تفسير، از زبان مؤلّفش مى نويسد:”بعد از آنكه ساليان دراز از عمر خود را در دو علم اصول فقه و اعتقادات صرف كردم، به اين نتيجه رسيدم كه نجات و رستگارى تنها در تمسّك به ذيل عنايت ائمّه طاهرين است. از اين رو، مشغول مطالعه اخبار و احاديث شدم و تصميم گرفتم كه تفسيرى بر مبناى روايات ائمّه اطهار بنويسم”21. به اين جهت، نوشتن تفسير را آغاز مى كند و تفسير سوره بقره را در سال 1059 و سوره اعراف را در سال 1069 به پايان مى رساند و تفسير سوره انفال را نيز تا آيه 24 مى نويسد كه اجل مهلت نمى دهد و اين تفسير نا تمام مى ماند.22
15 ـ كنز الدّقائق و بحر الغرائب
تفسير ارزشمندى است كه شيخ محمّد بن محمّد رضا قمى مشهدى آن را نگاشته است.
وى در مدتى از عمر خود، معاصر علّامه مجلسى و محقّق خوانسارى (جمال الدين) بوده است و هر دو بر اين تفسير، تقريظ نوشته اند كه حاكى از عظمت اين تفسير و مؤلّف آن است.
علّامه مجلسى مى نويسد: مؤلّف اين تفسير، هميشه مورد تأييد خداوند بوده، و چه خوب و نيكو آيات قرآن را به وسيله روايات ائمّه تفسير كرده است؛ چرا كه مغز را از پوست جدا كرده و كتاب و سنّت را با هم جمع كرده است.23
نويسنده الذريعه نيز درباره اين تفسير مى نويسد: اين تفسير، همانند “نورالثقلين”، تفسير روايى است؛ مگر اين كه از چند جهت بهتر است؛ زيرا سند روايات را ذكر كرده است و ربط ميان آيات را بيان نموده و به اعراب اشارت دارد و بالاخره تمام آيات را تفسير كرده است.24
درباره اين كه محقّق تهرانى ذكر سند روايت را از برجستگيهاى اين تفسير نسبت به نورالثقلين مى داند، بايد گفت در نورالثقلين نيز بسيار ديده شده كه روايت با سند كامل نقل شده، و از سوى ديگر، در تفسير “كنز” نيز بسى روايات بدون سند به چشم مى خورد.
شيوه مفسّر در نگارش
اين تفسير، تنها به ذكر روايات بسنده نكرده است؛ بلكه شرح و توضيح نيز در بردارد، چنانكه مؤلّف خود بدان اشاره دارد و مى نويسد: “مى خواهم تفسيرى بنويسم كه اسرار تنزيل و نكات ابتكارى تأويل و روايات ائمّه معصوم را در برداشته باشد”. از اين رو، لازم آمده است كه مؤلف شيوه اى مناسب برگزيند تا تفسيرش را بر پايه آن تدوين نمايد.
مؤلف، ابتدا بخشى از آيه را ذكر مى كند، بعد اشاره به قرائتهاى مختلف و معانى برخى از لغتها و واژه ها و بحثهاى نحو و اعراب و بلاغت مى نمايد و سپس اخبار مربوط را نقل كرده، چنانچه نيازى به توضيح باشد، آن را شرح مى دهد.
منابع روايى تفسير كنزالدقائق
روايات اين مجموعه، چون ساير مجموعه هاى روايى تفسيرى، از كتابهاى معتبر روايى و تفسيرى كه مورد استفاده حويزى، فيض، بحرانى و ديگران قرار گرفته، نقل شده است. اين مفسّر، علاوه بر مآخذ ديگران، از تفسير فرات كوفى نيز روايات بسيارى نقل مى كند و اين بدان معناست كه اين تفسير نزد صاحب “كنز” از اعتبار قابل توجّهى برخوردار بوده است و از سوى ديگر از تفسير عسكرى به تفسير منسوب به امام عسكرى ياد مى كند كه گوياى ترديد وى مى باشد. به هر صورت، مفسّر در نقل روايتها، اسم كتاب را با سند كامل (در بيشتر جاها) ذكر مى كند؛اگر چه در پاره اى از موارد با تعبير “روى” (روايت شده) سند روايت را (بلكه مآخذ آن را نيز) حذف مى نمايد، و در غير روايات، از تفسيرهاى اهل سنّت، چون كشّاف زمخشرى، انوار التنزيل بيضاوى و البحر المحيط ابوحيّان غرناطى نقل مى كند.
اين تفسير اخيرا توسّط آقاى حسين در گاهى، مورد تحقيق قرار گرفته و در 14 مجلّد، از سوى انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى منتشر شده است.
16 ـ تبيان سليمانى
تفسيرى است روايى به زبان فارسى. آقاى حسين درگاهى در مقدمه اى كه بر تفسير كنز الدقائق دارد، از تفسيرى فارسى به نام “تبيان” نام برده و مى نويسد: “جزء اوّل اين تفسير كه از اوّل قرآن تا سوره مائده مى باشد، در سال 1085 به پايان رسيده است”. وى اضافه مى كند كه اين تفسير را در كتابخانه آستان قدس يافته است.
نامبرده در نسخه هاى خطى آن كتابخانه به تفسير ديگرى به زبان فارسى به نام “تبيان سليمانى” تاليف محمّد بن رضا قمى مشهدى ـ قمى در ديباجه كتاب و مشهدى در خاتمه آن ـ برخورد كرده است كه تاريخ انجام جزء اوّل آن، رجب 1085 مى باشد.25
پس احتمال دارد مؤلف تفسير تبيان، همان كسى باشد كه تفسير كنزالدّقائق را تأليف كرده است؛ چرا كه وى درتفسير “وما كادوا يفعلون” (بقره/71) مى نويسد: تمام حديث را در تفسير ديگرم به نام تبيان ذكر كرده ام. اين احتمال نيز وجود دارد كه تبيان سليمانى، تفسير ديگرى باشد غير از تبيان ذكر شده در تفسير “كنز”.
به هر صورت، ترديدى نيست كه تفسيرى روايى به نام تبيان و به زبان فارسى در قرن يازدهم نگاشته شده است؛ خواه يك تفسير باشد يا دو تا.
17 ـ انوار القرآن فى مصباح الايمان
تأليف علىّ بن مراد كه از دانشمندان اواخر قرن يازدهم و اوايل قرن دوازدهم است. نويسنده رياض العلما، درباره وى و تفسيرش مى نويسد: مولى على بن مراد از افاضل عصر ماست و داراى تأليفاتى از جمله كتاب أنوار القرآن فى مصباح الايمان در تفسير قرآن كه تفسيرى است مختصر بر برخى از آيات مشكل قرآن و مشتمل بر روايات اهل بيت(ع) است.26
شيخ آقا بزرگ نيز در الذّريعه از اين تفسير با عنوان “انوار القرآن و مصباح الايمان” ياد كرده است.27
18 ـ تفسير شريف لاهيجى
تفسيرى است نوشته بهاء الدّين محمّد بن على شريف لاهيجى، معاصر با علّامه مجلسى و فيض كاشانى، از علماى قرن يازدهم. حرّ عاملى درباره وى مى نويسد: “مولانا قطب محمّد بن على شريف لاهيجى، فاضل، عالم، جليل القدر و از معاصران ماست”.28 از نوشتار خود مفسّر روشن مى شود كه وى تا سال 1088 زنده بوده است. وى مى نويسد: “روز چهارشنبه، روز عيد قربان سال 1088، به هنگام نماز صبح، در سرزمين گيلان زلزله روى داد”.29
شيوه شريف در تفسير
در اين تفسير، همانند تفسير صافى و كنزالدقائق، تنها به ذكر روايت بسنده نشده است؛ از اين رو در نقل روايات و ديگر مباحث، به برنامه منظّمى نياز داشته تا براساس آن، مطالب را ارائه نمايد.
وى در آغاز چند آيه را ذكر مى كند و بعد به ترجمه فارسى آن آميخته با تفسير مى پردازد. پس از آن، روايات رسيده در تفسير آيه را نقل كرده، آنها را شرح مى دهد و در ادامه، به بحثهاى ادبى و بلاغى اشاره اى مى كند.
علاوه بر آنچه گذشت، مفسّر سعى دارد بين روايتهايى كه به ظاهر با هم سازگارى ندارند، سازش ايجاد كند و تنافى ظاهرى آنها را بر طرف نمايد. در ضمن، به نكات رجالى نيز اشارت دارد.
مفسّر درمقدمه كتاب خود مى نويسد: “غرض اين است كه ترجمه اى مختصر و قابل اعتماد بر مبناى مذهب اماميّه براى قرآن بنويسم”. ليكن از سير در اين كتاب، به خوبى روشن مى شود كه منظور از ترجمه قرآن، تفسير آن مى باشد؛ چرا كه در بسيارى از جاها متن روايات را بدون ترجمه فارسى آن آورده است كه واضح است با هدف ترجمه سازگارى ندارد.
منابع روايات اين تفسير
شريف لاهيجى روايات تفسيرى اين اثر گران بها را از همان كتابهاى معتبر روايى و تفسيرى كه ديگر محدّثان مفسّر از آنها استفاده كرده اند نقل مى كند، برخى از اين كتابها عبارتند از: كافى، تهذيب، من لايحضره الفقيه، معانى الأخبار، عيون الأخبار، اكمال الدين، احتجاج، تفسير عياشى، تفسير قمى و مجمع البيان.
در اين ميان، روايات بسيارى را نيز از تفسير صاحب العسكر ـ امام هادى ـ و تفسير عسكرى (منسوب به امام عسكرى) نقل مى كند.
از آنجا كه مفسّر در نقل روايات، هر چند به نام كتاب منبع اشاره مى كند، اما در بسيارى از موارد ذكرى از اسم راوى و يا نامى از كتاب وى به ميان نمى آورد و به تعبير “مروى است از فلان” بسنده كرده است، از اين رو، خواننده براى آگاهى بر سند و متن روايت، با مشكل روبرو مى شود.
اين تفسير، با مقدّمه و تصحيح جلال الدين حسينى اُرموى محدّث و دكتر محمّد آيتى، توسّط اداره كل اوقاف و تحت عنوان نشريّه 7و8، در چهار مجلّد به طبع رسيده است.
19 ـ تفسير الأئمّة لهداية الأمّة
اين تفسير را محدّث مفسّر محمّد رضا بن عبدالحسين نصيرى طوسى نگاشته است و بنابر آنچه نويسنده الذريعه مى نويسد، وى تا سال 1073 زنده بوده است.
شيوه تفسيرى اين مفسّر، آن است كه ابتدا چند آيه از قرآن را با ترجمه فارسى آن ذكر مى كند و بعد با نقل روايات به تفسير آنها مى پردازد و روايات را نيز به فارسى بر مى گرداند. پس از آن، شروع مى كند به تفسير عربى و سپس به بحثهاى مربوط به آيه (چون فضيلت آيه و خواص آن و نزول و…) اشارت مى كند.
اين محدّث، بيشتر روايات را از تفسير عياشى، تفسير عسكرى، تفسير قمى و تفسير فرات كوفى به واسطه غياث بن ابراهيم نقل مى كند و تأكيد دارد كه از نقل روايت از تفسير عسكرى و تفسير قمى به هيچ وجه فروگذار نكرده است.30
صاحب الذّريعه در دنباله معرفى اين تفسير مى نويسد: اين تفسير، در 30 مجلّد است در جلد اوّل و در 20 فصل، به مقدمات تفسير پرداخته و پس از آن وارد تفسير سوره فاتحه مى شود.31
20 ـ مختصر تفسير الأئمّة
اين تفسير به زبان فارسى است كه از متن اصلى تفسير الأئمّة و توسّط خود مؤلّف تلخيص شده است. وى در راز اختصار اين تفسير مى نويسد: چون “تفسير الأئمّة” داراى مجلّدات زياد بود و بيشتر مردم قادر بر فراهم كردن آن نبودند، از اين رو با حذف تفسير عربى و برخى از مباحث ديگر و بسنده كردن به ترجمه آيات و روايتها به فارسى، آن را در شش جلد جاى دادم.32
21 ـ تفسير منشى الممالك
اين تفسير، نوشته سيّد محمّد رضا حسينى است. حرّ عاملى در كتاب أمل الآمل درباره اين تفسير و مؤلّفش مى نويسد: منشى الممالك عالم، فاضل و از معاصران است. از نگاشته هاى او مى توان به كشف الآيات كه بسى شگفت انگيز است و نيز تفسير بزرگى در قرآن كه بيش از سى جلد مى باشد، اشاره كرد؛ اين تفسير به عربى و فارسى است و در آن احاديث و ترجمه آنها آورده شده است.33
محقّق تهرانى نيز در الذّريعه درباره اين كتاب، همين گونه نوشته است.
دو تفسير است يا يكى؟
از گفتار نويسندگان تراجم چنين بر مى آيد كه محمد رضا حسينى، همان محمّد رضا نصيرى است و تفسيرى كه به منشى الممالك نسبت مى دهند، همان تفسيرى است كه نصيرى نگاشته است. افندى در رياض العلما، بعد از نقل سخن حرّ عاملى، مى نويسد: “او [محمد رضا حسينى] از فرزندان نصير الدّين طوسى است و سيّد نمى باشد و آنچه كه حرّ عاملى درباره او نوشته، درست نيست”.34 و سيّد شبّر حويزى نيز بر همين عقيده مى باشد.35
اما شيخ آقا برزگ بر اين باور است كه اينها دو تفسير و از دو نويسنده است و گواه اين، سيّد بودن منشى و سيد نبودن نصيرى است؛ چرا كه محمّد رضا نصيرى و نزديكان وى، از علما بوده اند و همگى خود را تنها به نصيرى موصوف كرده اند؛ بدون اين كه وصف سيادت و يا لقب حسينى براى خود ذكر كرده باشند. گواه ديگر اين كه منشى در زمان حرّ عاملى (م1104ق) زنده بوده، امّا نصيرى اگر چه معاصر حر بوده، اما در زمان تأليف أمل الآمل زنده نبوده است.36
بررسى
دستاورد دقّت در اين زمينه، اين است كه يگانگى اين دو تفسير، قابل پذيرش است؛ چرا كه اين دو، با وجه مشتركى كه دارند، بعيد مى نمايد دو اثر مستقل و از دو نويسنده باشند. اين امور عبارتند از:
الف: نام نويسنده هر دو محمد رضاست.
ب: اندازه و حجم هر دو سى جلد است.
ج: هر دو تفسير، روايى و با ترجمه فارسى و عربى است.
د: هر دو نويسنده، كتاب كشف الآيات نگاشته اند.
هـ: هر دو در يك زمان مى زيسته اند.
و: هر دو ساكن اصفهان بوده اند.
از اين رو، اگر چه نمى توان احتمال دو تا بودن اين تفسير را كلّاً ناديده گرفت، امّا احتمال ضعيفى است و هيچ بعيد نيست كه حرّ عاملى به اشتباه، سيّد محمّد رضا ثبت كرده باشد؛ آن گونه كه افندى به صراحت بر اين باور است.
22 ـ خزائن جواهر القرآن
نوشته يكى از حكيمان عارف به نام على قلى خان بن قره چغاى، زاييده شده در سال 1020 هجرى است. نويسنده الذّريعه درباره اين تفسير و نگارنده اش مى نويسد: وى پس از ملاحظه آيات الاحكام اردبيلى و قصص الأنبياى راوندى، از خدا مى خواهد كه وى را توفيق دهد تا تفسيرى بنويسد كه جامع بحثهاى توحيد، ايمان، احكام، قصّه ها، پندها، آفرينش آسمان و زمين، رجعت، برزخ، حشر، نشر، بهشت و دوزخ باشد. تا اين كه در رمضان 1083، نگارش تفسير خود را آغاز مى كند و ابتدا از بحث توحيد شروع كرده، به بحث بهشت و دوزخ ختم مى كند.37
اين تفسير برپايه روايت اهل بيت(ع) است ولى تنها به ذكر روايت بسنده نكرده، بلكه به بررسى واژه ها و جمله ها نيز پرداخته است.
از سخن محقّق تهرانى چند چيز روشن مى شود:
الف: مفسّر تنها به ذكر روايت اكتفا نكرده، بلكه تحقيق و بررسى يى نيز از كلمات و جمله ها ارائه مى دهد كه به ناچار مى بايست بين روايتهايى كه به ظاهر سازگارى ندارند، اياد سازش كرده باشد.
ب: اين تفسير، از نوع تفسير موضوعى است؛ منتها به يك موضوع قناعت نكرده، بلكه سعى بر اين داشته تا موضوعات مختلفى از معارف قرآنى را جمع آورى و تفسير نمايد.
ج: نگارش تفسير روايى قرآن به وسيله حكيمى عارف كه عنايت و ارادت زيادى به حكما و عرفا دارد، گوياى روح تعبّد وى نسبت به آثار ائمّه معصوم است.
23 ـ بديع البيان لمعانى القرآن
نگارش محمّد بن على عاملى از معاصران شيخ بهايى است و بنا به گفته شيخ عباس قمى، تا سال 1068 هجرى زنده بوده است.38
آقاى عقيقى بخشايشى در كتاب “طبقات مفسّران شيعه” از اين تفسير ياد كرده است و درباره آن مى نويسد: مفسّر با نقل اقوال چند تن از مفسّران بزرگ در پيرامون هر يك از آيات، با تصريح به اسامى كتابهايشان، در مقابل هر كدام از آنها جهت اختصار، رمزى مشخّص نموده است كه با آن، رمز، به تفسير مورد نظر اشاره مى نمايد و مطالب خود را زير عنوان “مترجم گويد” مى آورد؛ فضيلت هر آيه را ذكر مى كند و مى گويد: “التفسير بما قاله المفسرون” يا “التّفسير بالأحاديث المروية”.39
اين كه مفسّر سخن مفسّران و روايات را جمع كرده است، به اين معناست كه اگر بناى مفسّر، تفسير روايى بوده، اشاره به گفته مفسّران در آياتى است كه روايتى وارد نشده است؛ و اگر بناى وى تفسير درايى باشد، پس ذكر روايات بدان جهت است كه معارفى را كه ديگران بدان دسترسى نداشته اند، ياد آور شود و يا تأييدى بر برداشتهاى مفسّر باشد.
24 ـ مختصر نهج البيان
در الذريعه، از اين تفسير ياد شده و درباره آن چنين آمده: “تفسيرى جليل القدر است كه با همه اختصارش در بردارنده مطالب همه تفاسير است”. سپس مى نويسد: “كتابت اين تفسير در سال 1097هـ، به خط صالح بن ناصر بحرانى به انجام رسيده است”.40
روشن است كه از سخنان صاحب الذريعه نمى توان به نام نويسنده و تاريخ نگارش آن دست يافت. اگر چه مؤلّف طبقات مفسّران شيعه به استناد جمله “كتبه على بن ابراهيم بن على 21 محرم 1101” ـ از كتاب “التّراث العربى” ـ مدّعى شده كه مؤلّف تفسير، تا اين سال زنده بوده است.41 ليكن كتابت تعبيرى عام است و كاتب، اعم است از نويسنده و نسخه بردار. گواه اين سخن، كتابتى است از همين تفسير كه در سال 1097 انجام شده و كتابت ديگرى است كه در سال 1101، به وسيله نويسنده ديگرى صورت گرفته است. و مؤيّد اين ادّعا، اين است كه نويسنده الذّريعه براى تاريخ پايان كتابها، تعبير “فرغ منه” را به كار مى برد.
به هر صورت، اين كتاب، تفسير مختصرى است از كتاب “نهج البيان عن كشف معانى القرآن” كه تفسيرى روايى و از نوشته هاى قرن هشتم و منسوب به محمد بن الحسن شيبانى است.
مؤلّف “التّراث العربى” مى نويسد: تفسيرى است مختصر با عناوين “قوله” در بيان معانى آيات، با اشاره به اسباب نزول و ناسخ و منسوخ، براساس روايات و احاديث أئمّه معصوم.42
25 ـ نورالأنوار و مصباح الأسرار
نويسنده اين اثر تفسيرى، محمّد بن محمّد تقى مشهور به رضىّ الدين حسينى، زنده در سال 1107، و از شاگردان عبدعلى حويزى (صاحب نورالثّقلين) است.
مؤلف الذّريعه درباره اين كتاب مى نويسد: تفسيرى است مزجى ـ آيات، آميخته با تفسير ـ و داراى خطبه اى طولانى، كه نامهاى همه سوره ها در آن ذكر شده است؛ و مقدّمه اى دارد همانند مقدّمه تفسير صافى در دوازده بخش.43 بخشايشى نيز از اين تفسير نام برده و مى نويسد: در هر آيه اى، بحثهاى مربوط به قرائت، اعراب، سخن مفسّران، و روايات را آورده است؛ بنابراين از تفسيرهاى روايى شمرده مى شود و اخبار را با تصريح به مصدر منبع آن نقل مى كند.44
26 و 27 ـ “رموز التّفاسير” و “رموز تفاسير الآيات”
اوّلى، تفسيرى است به گردآورى خليل بن احمد غازى قزوينى، در گذشته 1089هجرى، سيد محسن امين در “أعيان الشّيعة” از اين اثر با عنوان “رموز التفاسير الواردة عن الأئمة الصّادقين الواقعة فى الكافى والرّوضة و غيرها” نام برده است.45
از سخنى كه مؤلف الذريعه از نويسنده رموز التفاسير نقل مى كند، معلوم مى شود كه اين كتاب، فهرستى از روايتهاى تفسيرى ائمّه معصوم(ع) است؛ چرا كه وى مى نويسد: أحببت أن أصنّف رسالة رموز تفاسير الأئمّة… تا معلوم شود كه هر روايت تفسيرى، در كجا قرار دارد.46
على اصغر بن محمّد قزوينى نيز كه از شاگردان خليل قزوينى است، در همين سده، كتابى دارد به نام “رموز تفاسير الآيات الواردة فى الكتب الأربعة و غيرها من كتب الحديث”.47
به نظرمى رسد اين آثار، همانند “دليل الآيات و أسماء السّور فى أحاديث بحارالأنوار” بوده باشد كه توسّط مركز بررسيهاى اسلامى (دفتر تبليغات ـ قم) تهيه و منتشر شده است.
سخن پايانى
اين، بخشى از تفاسير روايى قرن يازدهم بود كه نگارنده بدان دست يازيده است. يادآور مى شود كه از يك سو، صفحه صفحه اين تفسيرها پر است از مطالب گران قيمت و بررسيهاى ارزشمند تفسيرى و روايى، و از آن سو، روايتهاى ثبت شده در اين مجموعه هاى روايى، در مجموع، خالى از اشكال نيست؛ چرا كه بسى روايتهاى سست و ضعيف و چه بسا ساختگى در آن به چشم مى خورد. بنابراين، بازبينى و تصحيح و جداسازى روايتهاى درست از روايتهاى ضعيف و نادرست، در تحقيق و طبع و نشر اين آثار، امرى ضرورى مى نمايد.
از اين رو، بر اهل فن و بويژه مديران مراكز پژوهشى، از قبيل مركز آموزش تخصّصى تفسير و علوم قرآن حوزه علميه قم و نيز دانشكده علوم حديث است كه به اين مهم جامه عمل پوشانده و نسبت به چاپ و نشر آثار خطّى (اين ميراث گرانبهاى پيشينيان صالح) همّت گمارند.
نویسنده: محمّد فاكر ميبدى
پی نوشت:
1 . الذريعة، ج4، ص282؛ گفتنى است همچنانكه ابن نديم در “الفهرست” و شيخ آقا بزرگ تهرانى در “الذريعة” (ج4، ص251) اشاره مى كنند، ابوالجارود زياد بن منذر، متوفّاى 150 هجرى و رئيس فرقه زيديّه جاروديّه و از اصحاب امامان سجّاد و باقر و صادق(ع) نيز تفسير خود را پيش از انحرافش و تنها از امام باقر(ع) روايت مى كند. امّا تفسير او، همان روايات تفسيرى است كه امام به صورت متفرّق بيان داشته اند و او آنها را يكجا گرد آورده است و به نام راوى نيز مشهور شده؛ به خلاف دو تفسير عسكرى و صاحب العسكر، كه اگر چه در برخى موارد، مشابه تفسير ياد شده اند، امّا از همان ابتدا به نام تفسير امام، شهرت داشته اند. بايد اضافه كرد كه در عصر ائمّه(ع)، تفاسير روايى ديگرى (همچون تفسير ابوالجارود) نيز وجود داشتند كه خود، بخشى از حديث به شمار مى رفتند؛ مانند تفسير عطيّه، تفسير كلبى، تفسير مقاتل، تفسير بطائنى و….
2 . در اين سده، بيش از ده حاشيه بر تفسير بيضاوى (أنوار التنزيل و أسرار التأويل) نگاشته شده است.
3 . به الذريعه، زير عنوان هر كتاب، مراجعه شود.
4 . نوالثقلين، ج1، ص3
5 . نورالثقلين، ج1، ص2
6 . مرحوم فيض در مقدمه ششم از تفسير صافى، به طور گسترده درباره تحريف قرآن بحث كرده است. در اينجا به طور اختصار اضافه مى كنم كه نظريّه “عدم تحريف قرآن” مورد قبول همه مجتهدان و بسيارى از محدّثان است كه مى توان از آن ميان، به شيخ صدوق، شيخ طوسى، سيّد مرتضى، طبرسى (صاحب مجمع البيان)، بلاغى، معرفت و ديگر بزرگان فقه، حديث و تفسير از گذشته تا به امروز، اشاره كرد.
به علاوه اين كه خود فيض مى گويد: “ممكن است بگوييم برخى از آنچه از قرآن حذف شده، تفسير و توضيح آن بوده، نه اين كه بخشى از قرآن كم شده باشد. بنابراين، تغيير و تبديل، از جهت معناست كه به تحريف معنوى تعبير مى شود”.
اين نكته را نيز مى توان افزود كه مرحوم فيض، با همه آنچه مى گويد و مى نويسد، تصريحى بر تحريف ندارد؛ بلكه سخنانى دارد كه مى توان آن را به تحريف معنا كرد؛ مانند اين كه مى گويد: “قرآن و امام، مساوى هستند و آنچه بر سر يكى آمده و بر ديگرى نيز وارد شده است”.
7 . تفسير الصّافى، ج1، ص66
8 . الذّريعة، ج2، ص124
9 . تفسير الصّافى، ج1، ص15
10 . الذريعة، ج25، ص154
11 . البرهان، ج1، ص4
12 . الذريعة، ج25، ص188
13 . الذريعة، ج18، ص281 و ج25، ص188
14 . البرهان، مجلّد پيش از جلد اوّل، ص3
15 . پيشين، ص358
16 . پيشين.
17 . التفسير والمفسّرون.
18 . المعين، ج1، ص9
19 . معادن الحكمة فى مكاتيب الأئمّة، ج1، ص33
20 . أمل الآمل، ص256
21 . طبقات أعلام الشّيعه، ج5، ص594
22 . پيشين.
23 . كنزالدقائق، ج1، ص57
24 . الذريعة، ج18، ص152
25 . كنزالدقائق، ج1، ص27
26 . رياض العلماء، ج4، ص262
27 . الذريعة، ج2، ص438
28 . تفسير شريف لاهيجى، ج1، ص26
29 . پيشين، ص1
30 . الذريعة، ج4، ص238
31 . پيشين، ص237
32 . الذريعة، ج20، ص189 و ج18، ص4
33 . أمل الآمل، ص272
34 . رياض العلماء، ج5، ص104
35 . الذريعة، ج4، ص237
36 . پيشين، ص316 و 237
37 . الذريعة، ج17، ص154
38 . هدية الأحباب، ص56
39 . طبقات مفسّران شيعه، ج3، ص150
40 . الذّريعة، ج4، ص238
41 و 42 . طبقات مفسّران شيعه، ج3، ص297
43 . الذريعة، ج24، ص361
44 . طبقات مفسّران شيعه، ج3، ص305
45 . اعيان الشّيعة، چاپ ارشاد، ج6، ص356
46 . الذّريعة، ج11، ص251
47 . معجم المفسّرين، ج1، ص355
علوم حديث ، بهار 1376 – شماره 3