خانه » همه » مذهبی » تفاوت اهل سنت و شیعه

تفاوت اهل سنت و شیعه


تفاوت اهل سنت و شیعه

۱۳۹۳/۰۳/۰۲


۱۲۸۴۹ بازدید

ویژگی اصلی اهل سنت و تفاوت آنان با شیعه چیست؟

ویژگی اصلی اهل سنت، نوع نگاه آنها به «امامت» می باشد، که در تفاوت آنها با شیعه بیان می شود. تفاوت‌های بسیار متعددی در زمینه اصول و فروع بین شیعه و سنی وجود دارد که اگر بخواهیم آنها را دقیقا ذکر کرده و توضیح دهیم ، جواب آن چندین جلد کتاب می شود. ما در اینجا سعی می کنیم به طور کلی و تا حد امکان به صورت خلاصه، تفاوتهای مهم بین شیعه و سنی را ذکر کنیم.تفاوتهای شیعه و سنی که در این پاسخ ذکر می گردند عبارتند از :1- اختلاف در بحث امامت و خلافت
1-1- تعریف امام در کلام متکلّمین شیعه و سنّی و بحث عصمت امام
1-2- اختلاف در مورد جریان غدیر
1-3- اختلاف در زمینه مهدویت
2- بحث امکان رؤیت خداوند
3- اختلاف شیعه و سنی در مورد صحابه
4- اختلاف در مسئله اجماع( که یکی از منابع استنباط احکام تلقی می‌شود)
5- تفاوت در زمینه احکام و مسائل عبادی( که به چند نمونه اشاره می‌شود)
توضیح:
1- اختلاف در بحث خلافت و امامت
یکی از مهمترین اختلافات بین شیعه و سنی که خود منجر به تفاوت‌های دیگر در این دو مذهب شده، بحث خلافت و امامت است. شیعه و سنی در بحث امامت و جانشینی پیامبر(ص) هم از نظر مفهوم(شأن و جایگاه امام) و هم از نظر مصداق با یکدیگر اختلاف بنیادین دارند. ازدیدگاه شیعه، نقش امامت که جانشین پیامبر(ص) است در موارد زیر ظهور و بروز پیدا می کند:
1. حکومت و اداره جامعه.
2. مرجعیت دینی: یعنی تبیین و تفسیر معصومانه آموزه های دین در سه بخش عقاید و اخلاق و احکام.
امامت از دیدگاه شیعه منصبی است الهی واز اصول دین محسوب می شود و امام کسی است که از سوی خداوند منصوب شده اند. ولی اهل سنت امامت را از فروع دین دانسته و یک مقام ظاهری در حد ریاست حکومت می دانند که از سوی مردم انتخاب می‌شود.
و به بیان دیگر اهل سنت معتقد است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شخصی را به عنوان جانشین خود معرفی نفرموده و انتخاب خلیفه و حاکم پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، به عهده خود مردم گزارده شده است (www.mazaheb.com)
اما از نظر مصداق جانشین پیامبر(ص) شیعه معتقد است که به دلایل قرآنی، روائی و عقلی، خلیفه و امام بلافصل بعد از رسول اکرم(ص)، علی(ع) و فرزندان پاک ایشان هستند.
البته آنطور که در مورد اهل سنت بیان شده، آنها برای ائمه اهل بیت علیهم السلام موقعیت علمی و تقوایی بسیار بالایی قائلند و برای آنان کراماتی نیز نقل نموده اند اما معتقد به تعیین و انتخاب آنان از سوی خداوند متعال به عنوان جانشینان و خلفای دوازده گانه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نبوده و ایشان را از گناه و خطا معصوم نمی دانند و عصمت را مختص انبیا می دانند .(ر.ک: www.mazaheb.com)
و همچنین می گویند جانشینان بعد از پیامبر(ص) به ترتیب: ابوبکر، عمر، عثمان و علی(ع) هستند.
1-1- تعریف امام در کلام متکلّمین شیعه و سنّی و بحث عصمت امام:
سعدالدین تفتازانی و میر سید شریف جرجانی و سیف الدین آمدی گفته اند :« الامامة رئاسة عامّة لشخص من الاشخاص ــ امامت ریاست عمومی است برای شخصی از اشخاص» (شرح المقاصد ، ج5 ، ص234 ــ شرح مواقف ، ج8 ، ص 345 ـــ ابکارالافکار ، ج3 ، ص 416)
قاضی عضدالدین ایجی گفته است: « الامامة خلافة الرّسول فی اقامة الدین بحیث یجب اتّباعه علی کافّة الامّة ـــ امامت خلافت (جانشینی) رسول است در اقامه ی دین ، به گونه ای که واجب است تبعیت از او برای همه ی امّت» (شرح مواقف ، ج8 ، ص345)
سیف الدین آمدی در تعریف دیگری گفته است: « انّ الامامة عبارة عن خلافة شخص من الاشخاص للرّسول فی اقامة الشّرع و حفظ حوزة الملّة علی وجه یجب اتّباعه علی کافّة الامّة ــ همانا امامت عبارت است از خلافت شخصی از اشخاص برای رسول در اقامه ی شرع و حفظ حوزه ی ملّة (دین) به نحوی که تبعیت از او واجب می شود بر همه ی امّت.» (ابکارالافکار ، ج3 ، ص416)
ابن خلدون نیز نوشته است: « الامامة خلافة عن صاحب الشّرع فی حراسة الدین و سیاسة الدّنیا. ـــ امامت خلافت (جانشینی ) صاحب شریعت است در حراست از دین و سیاست و مدیریت دنیا.» (مقدّمه ی ابن خلدون ، ص 191)
ــ تعاریف علمای بزرگ شیعه
شیخ مفید گفته است: « الامام هو الذی له الرئاسة العامّة فی امور الدین و الدّنیا نیابةً عن النّبی (ص) ـــ امام کسی است که دارای رهبری عمومی در امور دین و دنیا به صورت نیابت از پیامبر (ص) باشد.» (النکت الاعتقادیة ، شیخ مفید ، ص53)
سید مرتضی گفته است: « الامامة رئاسة عامّة فی الدّین بالاصالة لا عمّن هو فی دار التّکلیف ـــ امامت رهبری عمومی در زمینه دین به صورت بالاصاله است ؛ نه به صورت نیابت از کسی که در سرای تکلیف می باشد.» (رسائل الشریف المرتضی ، ج2 ، ص264 )
علّامه حلّی گفته است: « الامامة رئاسة عامّة فی الدّین و الدّنیا لشخص من الاشخاص نیابة عن النّبی(ص) ــ امامت رهبری عمومی در زمینه دین و دنیا برای شخصی خاصّ به عنوان نیابت از پیامبر (ص) است.» (الباب الحادی عشر ، علّامه حلّی ، ص66) جناب فاضل مقداد نیز همین تعریف را رائه کرده ولی به جای « نیابة عن النّبی » گفته است: « خلافة عن النّبی » (ارشاد الطالبین ، فاضل مقداد ، ص325 ـ 326 ـــ اللوامع الالهیة ، فاضل مقداد ، 319ـ320)
از تعاریف گفته شده استفاده می شود که:
اوّلاً متکلّمین شیعه و سنّی بر سر تعریف امامت اختلاف نظر عمده ای نداشته در محورهای اصلی اتّفاق نظر دارند.
ثانیاً امامت اصطلاحی متکلّمین دارای مشخّصات زیر می باشد.
1ـ امامت ریاست عمومی بر جمیع امّت می باشد نه بر محدوده ی جغرافیایی خاصّ.
2ـ متعلّق امامت امام ، امور دین و دنیا بوده منحصر به دین تنها یا دنیای تنها نیست.
3ـ امام ، خلیفه و جانشین رسول الله می باشد، هم در امور دینی هم در امور دنیوی.
4ـ اطاعت و تبعیت از امام بر همه ی امّت واجب و ضروری است.
بنا بر این ، امام در اصطلاح متکلّمین ، نه مثل سلطان و رئیس جمهور است نه مثل یک عالم دینی و مفتی صرف ؛ بلکه تمام مسئولیتهای حاکمیتی رسول الله (ص) را دارا می باشد.
حال بر همین اساس شیعه مدّعی است که امام باید عالم به جمیع احکام دین و جمیع اسرار قرآن باشد ؛ و از هر گونه خطا و سهو و گناه معصوم باشد.
چون طبق آیه ی « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم » ؛ اطاعت از امام ، مثل اطاعت از خدا و رسول ، باید مطلق و بدون قید باشد. متکلّمین نیز همین معنا را در تعریفشان از امام ، منعکس ساختند.
حال چگونه ممکن است خداوند متعال ما را امر به اطاعت بی چون و چرا از کسی کند که خودش هر لحظه احتمال گناه یا احتمال خطا و سهو دارد؟!! پس اگر ما به حکم قرآن مکلّفیم تا از امام بعد از رسول الله (ص) اطاعت بی چون وچرا کنیم ؛ لابد او باید مثل خود رسول خدا ، معصوم باشد. چون امر به اطاعت بی چون و چرا از غیر معصوم ، مساوی است با امر به اطاعت بی چون و چرا از گناه یا خطای دیگری. و این کاری نیست که خدا انجام دهد. لذا فرمود: « أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ ـــ آیا کسى که هدایت به سوى حق مى کند براى پیروى شایسته تر است، یا آن کس که خود هدایت نمى شود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه مى شود، چگونه داورى مى کنید؟! » (یونس: 35)
آیا غیر از انسان معصوم ، که خود منزّه از خطا و هدایت کننده به خداست ، کسی هست که نیاز به امام و هدیت کننده نداشته باشد؟ آیا خلفای مورد نظر اهل سنّت نیاز به هدایت داشتند یا نداشتند؟ اگر بگویند نیاز به هدایت نداشتند گزافه گفته اند ؛ کسانی که زمانی غرق در شرک بودند چگونه به یکباره معصوم گشتند؟ و دلیل عصمتشان چیست؟ و اگر نیاز به هدایت داشتند طبق آیه ی مورد بحث ، باید از امامی اطاعت نمایند تا آنها را به حقّ رهنمون شود. پس خود خلفای سه گانه باید امامی می داشتند. حال می پرسیم که آن امام که بوده است؟
ممکن است بگویند: نبی اکرم (ص) یا قرآن کریم ؛ گوییم در آن صورت امامت خود آنان لغو است ؛ چون نبی اکرم (ص) و قرآن کریم ، همانگونه که می توانند امام آن سه نفر باشند امام دیگران نیز می توانند باشند. پس این سه تن چه رجحانی داشتند که محتاج به امام انسانی زنده نبودند؟ بنا بر این ، از بین مدّعیان امامت ، تنها آن کسی حقیقتاً حقّ امامت داشته که عین قرآن و علم او عین علم رسول الله بوده است ؛ و طبق دلائل نقلی مثل حدیث مدینة العلم و حدیث ثقلین و … ، آن شخص کسی نیست جز علی (ع).
همچنین طبق گفته ی متکلّمین شیعه و سنّی ، اگر از وظایف امام این است که دین را اجرا کند و حافظ دین خدا باشد ، لازمه اش این است که او عالم به تمام دین باشد تا یقیناً دین را اجرا کند و دین را حفظ نماید نه نظرات شخصی خودش را. لذا امام بعد از رسول خدا ، باید همتای قرآن باشد.
حال ما کاری نداریم که چه کسی دارای این مشخّصات است ؛ ما فقط آنچه را که لازمه ی تعریف امام است ، بیان می کنیم تا معلوم شود که: اوّلاً آیا غیر خدا می تواند این مشخّصات را تشخیص دهد یا نه؟ ثانیاً اگر معلوم شد که مصداق امام را خدا باید تعیین کند ، آنگاه باید بگردیم دنبال کسی که خدا و رسول ، این دو مشخّصه را برای او اثبات نموده اند. و شیعه مدّعی است بسیاری از آیات و روایات نبوی که خود اهل سنّت نیز ناقل آنها می باشند ، اثباتگر این دو ویژگی برای علی (ع) هستند.
1-2- اختلاف در مورد جریان غدیر
شایان ذکر است که واقعه غدیر و خطبه پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله در آن، مورد اجماع و اتفاق جمیع مسلمانان است و جایگاه ویژه اى در نصوص دینى و ادبیات و اشعار مسلمانان اعم از عرب و غیر عرب – دارد. در متون اسلامى هیچ روایتى به اندازه این واقعه، به حد تواتر یا فوق تواتر نرسیده است و احدى را یاراى تردید در آن نیست. از صحابه پیامبرصلى الله علیه وآله 110 تن و از تابعین 89 تن آن را نقل کرده اند و طبقات راوى آن، به 360 تن رسیده است. از اهمیت این واقعه، همان بس که علامه امینى یازده جلد کتاب ارزشمند الغدیر را درباره آن به نگارش درآورده است.
اکنون این سؤال رخ مى نماید که اگر این واقعه در میان همه مسلمین، اجماعى و مورد اتفاق است، پس اختلاف در چیست؟ در پاسخ گفتنى است: اساس اختلاف بر سر ماهیت و دلالت این واقعه است؛ یعنى:
الف. اهل تسنن اظهار مى دارند که این حادثه عظیم تاریخى و سخنان و تأکیدات پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله، به معناى لزوم «محبت و دوستى» حضرت على علیه السلام و یا حداکثر معرفى ایشان به عنوان یکى از نامزدهاى خلافت است و هیچ دلالتى بر امامت و زمامدارى و لزوم پیروى از ایشان ندارد! دلیل آنان این است که «ولایت» چند معنا دارد و یکى از معانى آن «دوستى» است. بنابراین تا زمانى که به این معنا قابل حمل است، نمى توان به معانى دیگر آن تمسّک جست.
ب. دیدگاه شیعه این است که ماهیت این حادثه و سخنان پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله، نص صریح و قاطع بر امامت و پیشوایى حضرت على علیه السلام و لزوم اطاعت از او است. قرینه ها و شواهد، به گونه اى است که هرگز نمى توان آن را تنها به دوستى و محبت و یا نامزدى خلافت تفسیر کرد.در این زمینه لازم به ذکر است که
معناى ولایت اگر چه در مواردى ولایت به معناى دوستى نیز به کار مى رود؛ ولى لغت شناسان و کتاب هاى معتبر لغت شناسى، عمدتاً کلمه ولایت را به معناى سرپرستى، عهده دارى امور، سلطه، استیلا، رهبرى و زمامدارى معنا کرده اند. در اینجا معناى این کلمه با برخى از مشتقاتش از کتاب هاى لغت اهل سنت نقل مى شود:
– راغب اصفهانى مى نویسد: «وِلایت؛ یعنى، یارى کردن و وَلایت یعنى، زمامدارى و سرپرستى امور و گفته شده است که وِلایت و وَلایت، مانند دِلالت و دَلالت است و حقیقت آن «سرپرستى» است؛ ولى و مولا نیز در همین معنا به کار مى رود».(الراغب الاصفهانى، معجم مفردات الفاظ القرآن، ص 570.)
– ابن اثیر مى نویسد: «ولىّ؛ یعنى، یاور و هر کس امرى را بر عهده گیرد، مولا و ولىّ آن است». سپس مى گوید: و از همین قبیل است حدیث «من کنت مولاه فعلى مولاه» و سخن عمر که به على علیه السلام گفت: «تو مولاى هر مؤمنى شدى»؛ یعنى، «ولى مؤمنان گشتى».(ابن اثیر، ابوالحسن على بن عبدالواحد، النهایة فى غریب الحدیث والاثر، ج 5، ص 227.)
– صاحب صحاح اللغة مى نویسد: «هر کس سرپرستى امور کسى را به عهده گیرد، ولى او است».(الجوهرى، اسماعیل بن حماد، الصحاح فى لغة العرب، تحقیق احمد بن عبدالغفور عطار، (بیروت: دارالعلم للملایین)، ج 6، ص 2528. )
– مقاییس اللغة آورده است: «هر کس زمام امر دیگرى را به عهده گیرد، ولىّ او است».(معجم مقاییس اللغة، ج 6، ص 141.)
در رابطه با حقانیت شیعه، هزاران کتاب و مقاله به نگارش درآمده که بسیارى از آنها مانند عبقات الانوار نوشته میرحامد حسین لکنهوى، مشتمل بر ده ها مجلد است و تمام منابع و مدارک آن، بدون استثنا از منابع اولیه اهل سنت مى باشد.
1-3- اختلاف در زمینه مهدویت
الف- یکى از اختلافات مهم در این باره آن است که آیا مهدى(عج) شخصیتى معیّن و شناخته شده است یا شخصیتى نامعیّن و ناشناخته است که با این نام و اوصاف خواهد آمد. بسیارى از علماى اهل سنت، مهدویت را «نوعى» دانسته، مى گویند : پس از این در آخرالزمان، در زمانى نامشخص فردى نامعیّن، از پدر و مادرى ناشناخته با این نام و اوصاف متولّد خواهد شد و انجام وظیفه خواهد کرد.
اما شیعه امامیه و شمارى از اهل سنت، مهدى(عج) را شخصى، یعنى فردى شناخته شده و معیّن مى دانند و معتقدند : او بیش از این متولد شده و هم اکنون به زندگى خود ادامه مى دهد. معتقدان به شخصى بودن مهدویت، مصداق بشارت هاى رسول خدا درباره مهدى را، همان مهدى موعود، فرزند امام حسن عسکرى«ع» دانسته اند.
در بررسى احادیث مهدى و اسناد و مدارک دیگر اسلامى، به دلایل و شواهدى بر مى خوریم که مهدویت شخص را تأیید مى کند (براى مطالعه و ارزیابى این دلایل ر.ک : فصلنامه انتظار، شماره 11و12، (مقاله مهدویت و مذاهب اسلامى)، ص 343-346) «مهدویت نوعى» پیامدهاى منفى فراوانى دارد ؛ چون بر اساس آن، در جهان کنونى، اولى الامرى معصوم، امام و خلیفه قریشى تبار و فردى معصوم از اهل بیت که همراه قرآن باشد، وجود نخواهد داشت. در نتیجه شمار زیادى از احادیث صحیح رسول خدا تکذیب خواهد شد و از آنجا که ساحت مقدس رسول حق، از هر گونه دروغى منزّه است ؛ پس باید اولى الامر معصوم، خلیفه اى قریشى تبار و فردى معصوم از اهل بیت، در جهان وجود داشته باشد.
ب- شیعه معتقد است رهبر موعود، محمد بن حسن عسکرى است که سال 256 ه . ق متولّد شد و پدرش امام حسن عسکرى بر امامت او تصریح کرده است. او سپس به اذن خدا، غیبت صغرى و کبرى نمود. غیبت صغرى هنگامى بود که خداوند، وى را از نیرنگ حکومت عباسى نجات داد. وى از هنگام تولّد، مخفى زیسته، پدرش او را از دیده ها، پنهان مى کرد. پس از وفات پدرش در 260 ه . ق شیعیان به واسطه نوّاب اربعه، با او ارتباط داشتند. نیابت آنان 69 سال (260-329 ه .ق) طول کشید. غیبت کبرى، پس از وفات نایب چهارم آغاز شد.
اما بیشتر اهل سنت معتقدند که مهدى هنوز متولّد نشده و در آخرالزمان به دنیا مى آید. برخى از آنان نیز روایت هایى نقل مى کنند که مهدى آخرالزمان، هم نام پیامبر بوده و پدرش هم نام پدر گرامى رسول خدا (عبداللَّه) است. دسته اى از اهل سنّت که تولّد حضرت مهدى را پذیرفته اند، درباره سال ولادت یا ماه و روز آن و نیز پدر گرامى او، اختلافاتى با شیعه دارند.
برخى از علماى اهل سنت (مانند عبداللَّه بن محمد مفارقى، ابن طلحه شافعى، دیار بکرى و…) سال ولادت مهدى را 258 ه . ق دانسته اند ؛ ولى علمایى مانند ابن اثیر، ابن عربى، سبط ابن جوزى حنفى، صلاح الدین صفرى، ابن صباغ مالکى، ابن حجر مکى همانند شیعه سال ولادت او را 255 ه . ق مى دانند. درباره ماه و روز ولادت مهدى موعود نیز – علاوه بر نیمه شعبان – 23 رمضان، 9 ربیع الاول، 8 شعبان و… اشاره شده است (ر.ک : فصلنامه انتظار، شماره 11و12، مقاله مهدویت و مذاهب اسلامى، ص 340و341 ).
ج- یکى دیگر از اختلافات، درباره تبار و نام پدر مهدى موعود است. برخى از اهل سنت، آن حضرت را از نسل امام حسن«ع» و بسیارى او را از نسل امام حسین دانسته اند. شمارى از دانشمندان سنى – همانند عالمان شیعه – نام پدر مهدى را حسن و آن حضرت را فرزند امام حسن عسکرى دانسته اند. برخى نیز بر اساس زایده اى که در یک حدیث وجود دارد، نام پدر آن حضرت را، همانند نام پدر رسول اکرم«ص» «عبداللَّه» دانسته اند.
2- بحث امکان رؤیت خداوند
یکی دیگر از تفاوت‌های شیعه و سنی بحث امکان روئیت خداوند درقیامت با چشم سر است. طبق اعتقاد شیعه در دنیا و آخرت خداوند قابل روئیت با چشم سر نیست .چون خداوند جسم نیست و ویژگی های جسم از (قبیل دیده شدن) را ندارد.
البته همه فرقه ها و مذاهب اسلامى بر این باور و اعتقادند که خداوند در دنیا قابل رویت با چشم ظاهرى نیست. امّا نسبت به آخرت به دو گروه تقسیم شده اند. گروهى مانند معتزله، مرجئه و زیدیه مى گویند همانطور که در دنیا قابل رؤیت نیست در آخرت نیز قابل رؤیت نخواهد بود.
گروه دیگر مانند اشاعره مى گویند: خداوند در آخرت توسط مؤمنان و در بهشت دیده مى شود بدون اینکه در جهت و مکان خاصى قرار گرفته باشد. در ضمن شارح مقاصد در این باره مى نویسد:
عقیده اهل سنت بر آن است که مؤمنان، خداوند متعال را در حالى که منزه از مقابله، جهت و اسکان است مى بینند ( شرح مقاصد، ج 4، ص 181 و شرح عقاید نسفى، ص 122).( ر.ک: اصول اعتقادات اهل سنت، ص: 50)
در اینجا لازم است از برخی علمای اهل سنت پرسیده شود که چرا می‌گویند:
الف) خداوند در شب هاى جمعه از آسمان به زمین فرود مى آید;
ب ) خداوند داراى دست، چشم، صورت و … مى باشد;
ج ) خداوند مى خندد;
د ) خداوند در قیامت دیده مى شود؟
و…[ ـ ر. ک: مقالات الاسلامیین، ابوالحسن اشعرى، ج 1، ص 285; صحیح، بخارى، ج 2، کتاب التهجد باب الدعا والصلوة فى آخر اللیل و ج 1، باب فضل صلاة العصر. و در برخى روایات آنها آمده که خداوند مى خندد. صحیح، بخارى، کتاب التوحید، باب قول الله تعالى وجوه یومئذ ناضرة.. ]و این در صورتى است که قرآن کریم مى فرماید: «لیس کمثله شىء ـ او مثل و مانند ندارد. »( سوره شورى، آیه 11) و در جاى دیگر مى فرماید:« لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ ـ چشمها او را درنمى یابند و اوست که دیدگان را درمى یابد، و او لطیفِ آگاه است»( الأنعام : 103) همچنین خطاب به حضرت موسى مى فرماید: «لن ترانى ـ هرگز مرا نخواهى دید»(اعراف ،آیه 143)
بنابراین خدایى که با چشم سر دیده شود ـ نه چشم دل ـ و خدایى که در شب هاى جمعه فرود آید و یا به خواب انسان بیاید، چنانکه برخى به آن معتقد شده اند، چگونه خدایى خواهد بود؟ آیا لازمه این گمانه ها جسمیت خداوند متعال نیست؟ آیا لازمه این دیدگاه آن نیست که ذات اقدس الهى محدود بوده و در مکان خاصى قرار گرفته باشد؟(ر.ک: اهل سنت، باورها، اندیشه ها، عبدالرحیم عباس آبادى، ص235 و سایت (www.mazaheb.ir)
حرف حق همانی است که از آیات فوق و سخن امام علی به نقل از امام صادق(علیهما السلام) استفاده می شود که فرمود:«لَا تُدْرِکُهُ الْعُیُونُ فِی مُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَکِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَان ـ چشم‌ها در هنگام مشاهده او را نمی‌بینند و لکن دلها با حقایق ایمان او را دیده اند» (ا لکافی ج 1 ص 98 )
3- تفاوت شیعه و سنی در مورد صحابه
اهل سنت بر این عقیده اند که هر کسى در حال ایمان با حضرت محمد (ص) ملاقات و مصاحبت داشته هر چند یک لحظه باشد. از صحابه است. همچنین معتقدند که تمامى صحابه عادل بوده و باید در معارف دین به آنان مراجعه نمود. ( الجرح و التعدیل، ابوحاتم رازى، ج 1، ص 70- 69 و مقدمه استیعاب ابن عبدالبر) اما شیعیان معتقدند که گرچه بسیاری از صحابه افرادى مؤمن، متدین و عادل بوده اند، اما در بین آنان افراد منافق و فاسق هم وجود داشته است. چنانکه در قرآن مى فرماید:
«بعضى از عربها که در اطراف شما هستند منافقند و بعضى از اهالى مدینه بر نفاق خویش ثابت مى باشند و شما از نفاق اینان آگاه نیستید. ما بر آنان آگاهیم و به زودى ایشان را دوبار عذاب مى کنیم سپس به سوى عذاب بزرگى برگردانده مى شوند» (توبه آیه 10) ( ر.ک: اصول اعتقادات اهل سنت، جمعی از نویسندگان، ص 89 و 90)
4- اختلاف در بحث اجماع که یکی از منابع استنباط احکام تلقی می‌شود.
نقطه اختلاف در اجماع بین تسنن و تشیع نیز در این می باشد که اهل تسنن می گویند اگر جمیع امت یا جمیع علمای هر عصری یا حتی همه بزرگان مسلمین (اهل حل و عقد) و یا تنها شهر مدینه و مکه بر یک مسأله ای اجماع کنند حجت است. به نظر اهل سنت نفس اتفاق مسلمین حجت است ولی در دیدگاه شیعه در صورت کشف نظر معصوم حجت است. آنچه پیش شیعه مهم است در حجیت و عصمت اجماع، قول معصوم است که باید از اجماع کشف شود. شاید اهل سنت با این تعریف های خود می خواهد به قضیّه سقیفه بنی ساعده که منجر به خلافت ابوبکر شد، وجه شرعی بدهند. هر چند که با تعریف خودشان به اجماع نیز، به جریان سقیفه بنی ساعده اشکال وارد است؛ چرا که همه مسلمین و یا همه صحابه و صاحب نظران در آن شرکت نکرده بودند. و اضافه بر آن تعریف هایی که برای اجماع کرده اند و مستنداتی که از کتاب و سنّت و عقل در تأیید حجیّت اجماع بکار برده اند قابل خدشه است.
5- از دیگر اختلاف اساسی میان شیعه و اهل سنت، تفاوت در زمینه احکام و مسائل عبادی است.
در نماز، روزه، حج، خمس و … اختلافاتی وجود دارد که ریشه آن به اختلاف در مرجعیت دینی بر می گردد. شیعه قرآن، سنت (قول، فعل و تقریر معصوم(ع)) ، اجماع (که کاشف نظر معصوم علیه السلام باشد) و عقل را جزء منابع دین می دانند؛ لذا احکام و سایر معارف را از این منابع به دست می آورند ولی اهل سنت: قرآن، سنت پیامبر(ص) و قول تمام اصحاب رسول خدا(ص) را جزء منابع دین خود می دانند چه اصحابی که مصون از گناه و خطا باشند و چه کسانی که چنین مصونیتی را نداشته باشند. لذا چون منابع تشریعی و قانون گذاری در دو مذهب متفاوت است، احکام و قوانین آن دو نیز با یکدیگر اختلاف دارد. به عنوان مثال به چند مورد اشاره می شود:
1. اهل سنت در عمل قائل به انسداد و بسته بودن باب اجتهاد هستند و تقلید از میت را جایز دانسته و بر این اساس از یکی از علمای چهارگانه خود – ابوحنیفه ، شافعی ، مالک بن انس و احمد بن حنبل – تقلید می کنند ؛ بر خلاف شیعیان که باب اجتهاد را باز دانسته و تقلید از میت را جایز نمی دانند . البته شیعه تقلید از مرجع تقلیدی را که مقلد او در زمان حیاتش حاضر بوده و از او تقلید می نموده است جایز می داند (ر.ک: www.mazaheb.com )
2. ظاهرا اهل سنت در وضو پاها را می شویند در حالی که شیعیان پاها را مسح می‌کنند. ولی لازم به ذکر است که در قرآن کریم تصریح شده: (وامسحوا برؤوسکم و ارجلکم)[مائده ، آیه 6]; در وضو باید سرها و پاها را مسح کنید؟ و این جمله مستقل است و مربوط به (فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم)[مائده،آیه 6] نیست چرا اهل سنت بر خلاف این آیه مى گویند پاها را بشویید؟( ر.ک: www.mazaheb.ir)
3. اهل سنت معمولا در هنگام نماز دست‌ها را روی هم کذاشته یا می بندد در حالی که شیعیان جنین کاری نمیکنند. واقعا جای سوال است با توجه به اینکه همه مذاهب بستن دست ها را در نماز واجب نمى دانند و برخى از مذاهب مانند مالکیان حتى آن را سنت هم نمى دانند چه دلیلى وجود دارد که عده اى بر آن اصرار مىورزند و همواره دست هایشان را در نماز مى بندند؟(همان)
4. اهل سنت در نماز و هنگام سجده بر فرش سجده می کنند درحالی که شیعیان هنگام سجده پیشانی را بر فرش نمی گذارند. تاریخ و روایات نشان مى دهد که در زمان پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرش وجود نداشته و مسجدالنبى بدون فرش بوده و مسلمانان بر زمین، ریگ و سنگ سجده مى کردند و جز در موارد ضرورت و عذر بر لباس سجده نمى کردند و از سویى هیچ روایت و دلیلى وجود ندارد که پیامبر فرموده باشد سجده بر فرش جایز است؟ پس چرا اهل سنت به سجده بر فرش اصرار دارند به گونه اى که گویا سجده بر خاک که حتى از دید روایات خودشان بهترین چیزى که سجده بر آن مى شود کرد خاک و زمین است، جایز نیست؟ و بر کسانى که مقیداند تا بر خاک سجده نمایند و براى آسان شدن آن را تبدیل به مهر کرده اند اشکال مى کنند؟ حال آنکه مهر برای شیعه موضوعیّت ندارد و خاک بودن آن برای مهمّ می باشد. لکن خاک را به شکل مهر درآورده ایم تا حمل آن آسانتر باشد.
5. اهل سنت اصرار بر جدا خواندن نمازها دارند و مخالف جمع خواندن آنها هستند در حالی که طبق نظر شیعه نمازها ( مثل ظهر وعصر)را هم می‌توان به لحاظ زمانی نزدیک به هم خواند و هم می‌توان با فاصله زمانی خواند. لازم به ذکر است که از روایات شیعه و سنى استفاده مى شود پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)نمازهاى پنج گانه را در اوقات مختلف خوانده اند گاهى نماز ظهر را اول زوال ظهر شرعى و گاه هنگامى که سایه به اندازه شاخص مى رسیده و همچنین در نمازهاى مغرب و عشا روایاتى وارد شده که پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) گاهى بدون عذر و ضرورت در سه وقت نمازها را جمع مى خوانده اند براى اینکه امت در تنگنا و حرج گرفتار نشوند.[ ر. ک: صحیح، مسلم، ج 1، ص 489، ح 49; مسند، احمد حنبل، ج1، ص 221; صحیح، بخارى، کتاب مواقیت الصلاة; فتح البارى، ج2، ص 23 و سنن المأثوره، امام شافعى، ص 123و سایت www.mazaheb.ir ]آیا اصرار بر جدا خواندن نمازها و جلوگیرى از جمع خواندن آنها همان گونه که پیامبر(صلى الله علیه وآله) تعلیم داده اند، خلاف سنت پیامبر به شمار نمى آید؟ آیا نظر امام صادق(علیه السلام) که جمع خواندن نمازها را جایز دانسته و دیدگاه قرآن که جمع خواندن را ثابت مى کند مانند آیه (اقم الصلاة لدلوک الشمس الى غسق الیل)[ سوره اسرا، آیه 7]نمى تواند دلیل جمع خواندن نمازها باشد؟(ر.ک: www.mazaheb.ir)
6. یکى از مسلمات بین مسلمانان آن است که نمازهاى واجب را با جماعت مى توان خواند، سیره پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)و بسیارى از صحابه این بوده ولى در مورد نمازهاى مستحبى اجازه به جماعت خواندن داده نشده است با این وجود خلیفه دوم در عین این که به این مسأله باور داشته است، بدعت جماعت را در نمازهاى تراویح بین مسلمانان پدید آورد و اکنون اهل سنت حتى کسانى که نمازهاى واجب را نمى خوانند در نمازهاى تراویح باید شرکت نمایند در اینجا دو بدعت است:الف) جماعت خواندن نمازهاى مستحبى;ب) اصرار بر آن، به گونه اى که به حد واجب رسیده است. نکته پایانی تفاوتهای شیعه و سنی بیشتر از مسائلی است که در اینجا ذکر شد.
برای مطالعه بیشتر می‌توانید به کتاب هایی که در زمینه مناظرات بین شیعه و سنی نوشته شده است ،از قبیل شبهای پیشاور و ترجمه المراجعات با نام حقّ جو حقّ شناس مراجعه فرمایید.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد