خانه » همه » مذهبی » تفاوت عرفان شرقی و عرفان هندی

تفاوت عرفان شرقی و عرفان هندی


تفاوت عرفان شرقی و عرفان هندی

۱۳۹۳/۰۱/۱۵


۱۲۶۶ بازدید

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - تفاوت عرفان شرقی و عرفان هندیدر شرق آسیا سنت‌های مختلف عرفانی، نظیر عرفان هندویی، عرفان بودایی، عرفان جین و چینی و ذِن وجود دارند که همگی تحت یک حکم قرار می‌گیرند. تمایزات عرفان اسلامی از عرفان شرقی را از دو جنبه می توان بررسی کرد: یکی از جنبه درونی و دیگری از جنبه بیرونی. از جنبه درونی در عرفان های شرقی چون نبوت تشریعی در آنها نیست، تنها با اساطیر و مفاهیم ذهنی و انتزاعی سر و کار داریم و سخن از مقام ربوبیت، خلافت اللهی انسان، ولی کامل، بقای بعد از فنا و مقام محبت نیست، که در عرفان اسلامی به کرات از آنها سخن رفته است. از جنبه بیرونی هم عدالت خواهی، انقلابی بودن و مبارزه با فرهنگ شرک آلود غربی از دیگر وجوه تمایز عرفان اسلامی از عرفان های شرقی است.

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - تفاوت عرفان شرقی و عرفان هندیدر شرق آسیا سنت‌های مختلف عرفانی، نظیر عرفان هندویی، عرفان بودایی، عرفان جین و چینی و ذِن وجود دارند که همگی تحت یک حکم قرار می‌گیرند. تمایزات عرفان اسلامی از عرفان شرقی را از دو جنبه می توان بررسی کرد: یکی از جنبه درونی و دیگری از جنبه بیرونی. از جنبه درونی در عرفان های شرقی چون نبوت تشریعی در آنها نیست، تنها با اساطیر و مفاهیم ذهنی و انتزاعی سر و کار داریم و سخن از مقام ربوبیت، خلافت اللهی انسان، ولی کامل، بقای بعد از فنا و مقام محبت نیست، که در عرفان اسلامی به کرات از آنها سخن رفته است. از جنبه بیرونی هم عدالت خواهی، انقلابی بودن و مبارزه با فرهنگ شرک آلود غربی از دیگر وجوه تمایز عرفان اسلامی از عرفان های شرقی است.

الف) تعریف واژه های کلیدی:

عرفان: عرفان طریق وصال خداوند است. و به عبارتی، احساس عمیق خداوند در درون خویش و تسلیم شدن به او و عشق ورزیدن به او با دل و جان که در نهایت به وصال اومی انجامد و در یک کلام عرفان را می توان معرفت نفس نامید که به معرفت رب منتهی می شود.

معرفت (معرفت الله): منظور از معرفت، حالِ عارفی است که حضرت حق وی را به مقام والای شهود خویش؛ یعنی رؤیت حق به حق رسانیده باشد که ظهور چنین مقامی برای شخص، بدون توجهات و عنایات حق میسر نیست.

عرفان اسلامی: عرفان اسلامی (Islamic mysticism) را می‌توان معرفت و دانشی دانست که در آن عنصر عشق در مطابقت و همراهی با ساختار وحی در اسلام گره خورده است.

عشق: مراد از عشق، عشق به مظاهر خداوند و در نهایت عشق به «انسان کامل» است که مظهر جمیع اسماء و صفات خداوند و تجلی او در عالم است.

امام: انسان کامل یا امام (در اصطلاح شیعی آن)، به عنوان کانون و قطب عرفان، کسی است که حامل امر امامت (صاحب الامر) یا همان روح است که به تعبیر قرآن در شب قدر نازل می شود: «تنزل الملائکه و الروح باذن ربهم من کل امر»[1] ؛در این شب فرشتگان و روح به اذن خدا از هر امر نازل مى شوند . بنابراین امام بعد از پیامبر مهبط وحی و محل نزول ملائکه و روح است[2]. همین واقعه برای عرفا که همچون اقماری بر گرد خورشید امام هستند در درجاتی واقع می شود و کمال نهایی انسان هم رسیدن به این جایگاه است[3].

درمورد ابعاد نظری عرفان اسلامی در اینجا به همین میزان اکتفا شد و برای تحقیق و مطالعه بیشتر باید به آثار عرفانی در جهان اسلام مراجعه کرد.

عرفان شرقی

عرفان شرقی اصطلاحی است که معمولا برای معرفی سنت های مختلف عرفانی شرق آسیا به کار می رود. در شرق آسیا سنت‌های مختلف عرفانی، نظیر عرفان هندویی، عرفان بودایی، عرفان جین و چینی و ذن وجود دارند که همگی تحت یک حکم قرار می‌گیرند؛ به این معنی که شرق آسیا دارای تقدیر واحدی است و حکمی که در مورد آئین هندوان صادر می‌شود، بر آئین بودا و ذن هم از همان حیث خاص قابل اطلاق است. به عبارتی هر چند آئین هندوان با آئین بودائیان و همچنین آئین بودائیان نیز با آئین «ذن» متفاوت است و اساساً هندوان، آئین بودا را غیرمشروع تلقی کرده‌اند، اما این مسائل مانع واحد فرض کردن حقیقت تمامی آنها نمی‌شود. همه این آئین‌ها شرقی هستند.

ب) قیاس عرفان اسلامی با عرفان شرقی:

عرفان اسلامی با عرفان های شرفی از جهاتی دارای مشترکاتی است که می توان آنها را در یک ردیف قرار داد اما وجه تمایز بارزی هم در عرفان اسلامی با دیگر عرفان ها اعم از شرقی و غربی وجود دارد که چون موضوع سؤال حاضر تنها تفاوت ها است، اینجا نیز تنها به ذکر امتیازات عرفان اسلامی از عرفان های شرقی اکتفا می شود.

ج) وجوه افتراق عرفان اسلامی از عرفان شرقی:

تمایزات عرفان اسلامی از عرفان شرقی را از دو جنبه می توان بررسی کرد: یکی از جنبه درونی و دیگری از جنبه بیرونی و ارتباط این عرفانها با عالم جدید. ابتدا از جنبه درونی به بررسی تمایز این دو نوع عرفان می پردازیم و در ادامه به تمایز بیرونی آنها نیز خواهیم پرداخت.

ج.1.وجه درونی افتراق:

این جنبه از افتراق را می توان در سه مورد، بطور خلاصه بررسی نمود:

1. در سیری که سالک در آئین بودا انجام می‌دهد و به آخرین مرحله می‌رسد و به «نیروانا»می‌پیوندند، تمام تشنگی‌ها و میل‌های او پایان یافته است و به کرانه خاموشی (نیروانا) رسیده است. بنابراین، در تفکر شرق آسیا نهایت مقصد و کمالِ طریق، فنای در خداست.

به بیان دیگر، آنچه که منظور مکاتب شرق آسیاست و در جهان معاصر مورد توجه قرار گرفته است، این است که لباس‌های مرتبه خلقیت انسان از تن بیرون شود تا انسان از این طریق به همان جایی که در ابتدا بود، بازگردد. بنابراین، فنا نقطه پایان است.

حال ممکن است این فنا پیوستن آتمان به برهما باشد و یا رسیدن به نیروانا. ولی در عرفان اسلامی بعد از مقام فنا به مرحله بقای بعد از فنا تاکید شده و عارف کسی است که بعد از فنای از خود به مقام بقاء بالله رسیده و مظهر خدا و محل تجلی او شده است.

در هر حال این موضوع وجه فارق اصلی عرفان شرق آسیا از عرفان اسلامی است. عرفان در شرق آسیا به دنبال فنای فی الله ما شاهد بقای بالله نخواهیم بود، زیرا اگر دارای بقای بالله باشیم، باید شاهد بروز وضعیتی در شرق آسیا باشیم که در آن شرایط در عین پابرجا بودن بشریت، شان الهی نیز در بشر متجلی و متظاهر شود، اما امکان تحقق چنین چیزی در عرفان شرق آسیا وجود ندارد.

بنابراین، حیثیت بقای بعد از فنا در عرفان شرق آسیا وجود ندارد در حالی‌که در عرفان اسلامی سالک الی الله بعد از رسیدن به مرتبه فنای در حق، منزل بقای بعد از فنا را در پیش دارد. خواجه عبدالله انصاری در رساله صد میدان، که بیان مراتب و مدارج صدگانه سلوک است،صدمین میدان را بعد از میدان نود و نهم (فنا)، میدان بقا نام می نهد[4].

2. از دیدگاه عرفان اسلامی، انسانی که دارای وجه الاهی است و قیامش با تکیه بر خداست، خداوند کارهای او را تکفل کرده است و سخن او سخن حق است. در حالی‌که این معنا در شرق آسیا ظهور نمی‌کند. یعنی در عرفان اسلامی ما شاهد ظهور بشریتی هستیم که در عین بقای بشریت، وجه ربوبیت نیز در او ظاهر است؛ ربوبیتی که حاصل عبودیت است. ولی مقام ربوبیت و خلافت اللهی انسان در شرق آسیا به ظهور نمی‌رسد و به دلیل آنکه چنین انسانی به ظهور نمی‌رسد، در نتیجه مقام نبوت نیز به ظهور نمی‌رسد. از همین روی هیچ یک از بزرگان شرق آسیا اعم از خدایان و یا افراد، همچون شانکارا و یا حتی خود بودا خود را مبعوث و مامور نمی‌دانند.

می توان حسب حال عرفان شرقی و اسلامی را در یکی از ابیات مشهور خواجه حافظ شیرازی به تماشا نشست.معرفتی که از جنس عرفان شرقی است، می گوید:«من ملک بودم و فردوس برین جایم بود» در حالی که حقیقت عرفان اسلامی این است که: «آدم آورد در این دیر خراب آبادم».

3. مسئله انسان و عشق در عرفان اسلامی به صورتی جدی مطرح است. در حالی‌که این عشق در تفکر شرق آسیا وجود ندارد. یعنی، اگر بخواهیم در مقام تمثیل عرفان اسلامی را شبیه اقیانوس جوشانی از عشق فرض کنیم، تمثیلی که از عرفان شرق آسیا می‌توانیم ارائه کنیم، تصویرگر یک کوه استوار، آرام و سرد و خفته است و هیچ گردبادی از ازل تا ابد قادر به تکان دادن آن نخواهد بود. عرفان اسلامی به لحاظ پیدایش عشق و آدمی دارای صورتی دیگر است، زیرا در تقدیر زمینی بشر حاصل می‌شود.

«فرشته عشق نداند که چیست، قصه مخوان

بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز»[5]

یعنی عشق به مرتبه آدمیت و استحصال جمال محبوب بستگی دارد.

بیشتر مفاهیمی که در شرق آسیا مطرح هستند، مفاهیمی انتزاعی اند اگر چه در شاخه‌ای از عرفان هندی ما شاهد جلوه‌هایی از عشق و شور و شیدایی هستیم، اما این مسئله تحت تاثیر عرفان اسلامی قرار داشته است و عرفان شرق آسیا فی‌نفسه بیشتر رو به خاموشی و سکوت و هیچی و نیستی (فنا) دارد.

ج.2.وجه بیرونی افتراق:

اما از جنبه بیرونی عرفان های شرقی برخلاف عرفان اسلامی با فرهنگ شرک آلودمدرنیته و تمدن لیبرال غربی مشکلی ندارند و تنها حوزه ای که با فرهنگ غربی خیلی مشکل دارد اسلام است.‌ قرآن کریم شرک را ظلم عظیم معرفی می نماید و مؤمنین را انسان هایی معرفی می کند که به درجات، دامنشان را از شرک پیراسته اند ولی تمدن هایی که سنت بودایی و کنفسیوسی دارند، به راحتی با غرب کنار می آیند چرا که عرفان های شرقی به پیروی از ادیان موروثی و بی جان خود، به علت فقدان معرفت و عشق به ولی کامل و شریعت زنده، زنگار کهنگی و تحریف ها را به خود گرفته اند و برای پوشاندن خلاءهای معرفتی خود در حوزه های اجتماعی، به راحتی در مقابل تمدن غرب سر تسلیم فرود می آورند.تنها و تنها عرفان اسلامی است که به برکت آموزه عشق به مظاهر حق و توجه به باطن دین و در عین حال توجه به شریعت ، توانسته است خود را از پیرایه های دوزخ مدرنیته دور سازد. بنابراین می بینیم که روحیه اباحه گری تمدن غرب ، با عرفان های فاقد شریعت و فقه همچون بودیسم و تائوئیسم سازگار است نه با عرفان اسلامی.

از طرفی عشق، والاترین آموزه عرفان اسلامی است که عارف مسلمان را از سستی و کرختی می رهاند و او را به انسانی انقلابی بدل می سازد. بنابراین عدالت خواهی و برخوردار بودن از روحیه انقلابی یکی دیگر از وجوه تمایز عرفان اسلامی با عرفان شرقی است.

[1] القدر ، 4. [2] «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلَائِکَةِ وَ مَهْبِطَ الْوَحْیِ وَ مَعْدِنَ الرَّحْمَة» شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج2، ص609، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1413. [3] امام خمینی (ره) در تفسیر سوره مبارکه قدر، عرفان را برای اهل معرفت، درک دو واقعه عظیم نزول و عروج حقیقت ( روح) می دانند. ایشان با تفسیری عرفانی واژه های «لیالی» و «ایام»، در این باره به بحثی هرمنوتیکی پرداخته و این دو واژه را بیانگر دو واقعه عظیم رو حانی نزول و عروج معرفی می نمایند:

“اهل معرفت گویندکه مراتب نزول حقیقت وجود به اعتبار احتجاب شمس حقیقت در افق تعینات، «لیالی» است؛ و مراتب صعود به اعتبار خروج شمس حقیقتدرافاق تعینات، «ایام» است”. امامت و انسان کامل از دیدگاه امام خمینی، تهران: مؤسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی،چاپ دوم، 1385، ص 189.

[4]خواجه عبدالله انصاری، رساله صد میدان، به کوشش رضا باقریان موحد، قم:حضور، 1385، ص117 [5] دیوان حافظ

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد