۱۳۹۴/۰۷/۱۲
–
۳۵۷۳ بازدید
آیا همان گونه که رسانه های ما تبلیغ می کنند، یهودیت یک دین کاملا خطرناک و صهیونیسم، یک تفکر غیر انسانی و ضد تمدن است؟ آیا ملت اسراییل و مردمی که در سرزمین های مقدس زندگی می کنند حق ندارند سهمی از خاک فلسطین را به عنوان سرزمین موعود در تورات، داشته باشند؟ آیا دشمنی ما با رژیم اسراییل، شامل مردم آن کشور هم می شود؟
باید میان یهودیت و صهیونیسم تفکیک قایل شد. صهیونیسم یک جریان سیاسی است که با سوء استفاده از آیین یهود تشکیل شد. آنچه امروزه به عنوان صهیونیسم شناخته می شود، توسط تئودور هرتصل در سال 1897 در شهر بال سوئیس پایه گذاری شد وی با اجتماع اندیشمندان و ثروتمندان یهودی در این شهر ایده صهیونیسم و تشکیل کشوری مستقل برای یهودیان را مطرح نمود و در سال 1917 سرآلتور بالفور وزیر خارجه انگلیس موافقت انگلستان با تشکیل کشور یهودی در فلسطین را اعلام کرد و در سال 1948 رژیم جعلی اسرائیل اعلام موجودیت نمود. ماهیت تجاوزکارانه و غیر انسانی این رژیم از آغاز تشکیل تاکنون بیانگر دوری آن از آیین یهود و سوء استفاده از آن برای جذب یهودیان به مهاجرت به فلسطین است. ما معتقدیم تمامی کسانی که در فلسطین ساکن بوده اند از جمله مسلمانان و مسیحیان و یهودیان این سرزمین حق دارند در مورد سرنوشت کشورشان تصمیم بگیرند نه کسانی که از کشورهای مختلف در راستای سیاست یهودی سازی فلسطین با جنگ و خونریزی در این سرزمین سکنی داده شده اند. آیا سرزمین موعود آن چنانکه صهیونیستها ادعا می کنند فلسطین است؟
تئودور هرتزل بنیانگذار سازمان جهانی صهیونیستها در سال 1900 نوشت: «بازگشت ما به سرزمین پدرانمان، چنان که در کتاب مقدس وعده داده شده است، از بزرگترین مسائل سیاسی مورد علاقه قدرتهایی است که در آسیا، چیزی را میجویند.» (یوری ایوانف، صهیونیسم. ترجمه ابراهیم یونسی، سپهر، 1353، ص 18 ) فلسطین از قرن دوازده (ق ـ م) توسط فلسطینان که تاریخ از آنان به نام دلیران یاد کرده است و به «مردم دریا» معروف بودند، اداره میشد. آنها در قسمت جنوبی دریای مدیترانه «ساحل کنعان» غزه امروزی سکنا داشتند.
تاریخ از کنعان که در کنار فلسطین قرار داشت، از حدود بیست قرن قبل از میلاد یاد کرده است. قوم بنیاسرائیل در قرون 14 و 13 (ق ـ م) وقتی از مصر اخراج شدند، وارد کنعان شدند. آنان برای مدت دو قرن، تنها دو قرن، تا ظهور آشور بنیپال در آنجا ساکن بودند. مهاجرین قوم بنیاسرائیل کمکم به سرزمینهای اطراف کنعان با جنگ و ستیز و حیله دست یافتند. در زمان حضرت سلیمان، اورشلیم به همان ترتیب یاد شده به تصرف آنان درآمد. معبد سلیمان بر کوه صهیون توسط آن حضرت به نام «معبد خدا» بنا شد. اکثر سالهایی که قوم بنیاسرائیل در آن قسمت زندگی میکردند، در کنعان گذشت که چنان که گفته شد، در کنار فلسطین قرار داشت. آنها کمکم اورشلیم را گرفتند. ولی توقف آنان در آن قسمت، بسیار کوتاه بود.
طبق روایات کتاب مقدس تورات «کنعان ارض موعود» است؛ یعنی غزه ـ همان قسمتی که به دولت نیمه خودمختار یاسر عرفات داده شده است ـ لذا ادعای آنان بر فلسطین کاملا بیاساس میباشد.
پس از مرگ حضرت سلیمان(ع) در سالهای 732-722 (ق.م) آن سرزمین ــ چنان که ذکر شد ــ به دست بختالنصر، پادشاه بابل ویران گشت و ساکنین آن در به در و گروه بسیاری از آنها به بابل برده شدند. لذا در سال 721 (ق.م) حکومت بنیاسرائیل به طور کامل در آن نواحی از بین رفت و دیگر هرگز دولتی اسرائیلی در آن سرزمین بر سر کار نیامد. اصولا کشور فلسطین و شهرهای اطراف آن، دیگر روی استقلال ندیدند و تنها تعدادی انگشتشمار یهودی سامی در آنجا به سکونت خود ادامه دادند.
عدهای از محققین اعراب فلسطین را باقیماندگان حمله اعراب و اسلام در قرن هفتم میلادی میدانند. ولی محققان دیگری همچون «هانری کاتن» و «ماکسیم رودنسون» از آنان به عنوان ساکنین اولیه یاد کردهاند. «هانری کاتن» در کتاب «فلسطین، اعراب و اسرائیل ـ در جستجوی عدالت» حاصل تحقیقات خود را چنین ارائه داده است: «اعراب فلسطین ساکنین اولیه فلسطین هستند. در حالی که مسلمانان در سال 637 بعد از میلاد، فلسطین را فتح کردند. نژاد سامی که اعراب نیز از آن نژادند، قبل از اسلام در فلسطین وجود داشته و آنها قبل از اسلام در فلسطین و قسمتهای دیگر خاورمیانه میزیستهاند.» کاتن بر این نکته تأکید کرده است که «آنها بدون وقفه از بدو تاریخ در مملکت خود میزیستهاند. تاریخ اسکان آنان به چهل قرن قبل از این کشیده میشود. در آنجا، از سایر نژادها، اقلیتهایی تشکیل شد؛ همچون یونانیان، اعراب مسلمان و صلیبون. فلسطینیهایی که مرکب از مسیحیان و مسلمانان هستند، همیشه در آنجا ساکن بوده و عناصر اولیه و اکثریت جمعیت فلسطین را تا آغاز تأسیس دولت اسرائیل ]در سال 1948[ تشکیل میدادهاند.»
همچنین پروفسور «ماکسیم رودنسون» در کتاب «اعراب و اسرائیل» به این نکته اشاره کرده و نوشته است: «اعراب فلسطین به تمام معنای کلمه، بومی فلسطین هستند و فلسطینیان امروز، فرزندان Philistine فلسطینیان، کنعانیان و سایر قبایل که ساکنین اولیه فلسطین را تشکیل میدادند، میباشند.»
«ماکسیم گیلان» نیز که خود از صهیونیستهای اولیه بوده و بعدآ به دلیل به بیراههرفتن سردمداران اسرائیلی از صهیونیستبودن خود اظهار تأسف کرده، در کتاب «چگونه اسرائیل ماهیت وجودی خود را از دست داد» 5 نوشته است:
در آغاز، صهیونیسم «به دنبال اتحاد ملی بود». بعدآ به دنبال «استقلال ملی» رفت. منظور او از ]صهیونیسم[ «یهودیت» نبود، بلکه استقلال در «سرزمین اسرائیل Eretz – Israel» بود. آنها به دنبال استقلال ملت هیبرو (عبرانی) بودند تا دوباره در سرزمینی که سالها قبل کنعان نامیده میشد، اسرائیل را بنا کنند. به اعتقاد ماکسیم گیلان، آنها به دنبال زنده کردن فرهنگ کنعانی خود بودند و «نه فرهنگ مذهبی». در این نوشته نیز مهر تأییدی بر کنعانی بودن یهودیان زده شده است و نه فلسطینی بودن آنها. کنعان در زمان استعمار به فلسطین پیوست.
مسئله قابل توجه دیگر این است که، وقتی قوم بنیاسرائیل از مصر به کنعان رفت، قومی به نام کنعانیان در آنجا ساکن بود. تاریخ از آنها، در حدود بیست قرن (ق.م) یاد کرده است. بسیاری از شهرهای کنعان (غزه) همعصر با سلطنت فراعنه میباشد؛ عصر مفرغ، یعنی حدود سه هزار و صد سال قبل از میلاد مسیح. این شهرها عبارتند از «مجیدو Meggido، جریکو، و تلالفار Tell – el- Far». از مدارکی که در حفاریها به دست آمده و اباابان وزیر امور خارجه گلدامایر از آنها در کتاب خود به نام «قوم من» یاد کرده، معلوم شده که مردم کنعان دارای فرهنگ پیشرفتهای بوده است و اطراف شهرهای مذکور با آجر نپخته حصار کشیده شده بودند. این شهرها دارای استقلال داخلی بود. فقط بعضی از فراعنه در آنجا نفوذ سیاسی داشتهاند. این نفوذ تا عهد رامسس دوم ادامه داشت. پس از آنکه حکومت مصر در آن نواحی دچار ضعف شد «هیبروها» (عبرانیها) بعضی از شهرهای آن را گرفتند و در آنجا ساکن شدند و «خیمه عهد» را بر زمین گذاردند.
نکته جالب توجه این است که در کتاب عهد عتیق کرارآ از جنگ قوم بنیاسرائیل با اقوام فلسطینیان یاد شده است. از این نکته بخوبی آشکار میشود که آنها ساکنین اولیه فلسطین نبوده و آن سرزمین را بزور و توسل به جنگ گرفتهاند و حضرت داود پیغمبر، بعد از جنگهای بسیاری که با ساکنین فلسطین کرد، بالاخره در اورشلیم که در آن وقت «جیبوس» Jebus نامیده میشد، خیمه عهد را زمین گذارد.
برگ دیگری از اینکه فلسطین ارض موعود نیست، مطلبی است که در تورات کتاب اول سیموئیل آمده است. و آن از فرار حضرت داود به سرزمین فلسطینیان حکایت دارد به این شرح که: «… داود پیغمبر در دل خود گفت: الحال روزی به دست شاوول هلاک خواهم شد … چیزی برای من بهتر از این نیست که به زمین فلسطینیان فرار کنم.»
با توجه به مطالب فوق، نه فلسطین ارض موعود است و نه قوم بنیاسرائیل را بر آن حقی است. اگر ارض موعودی هست، آن کنعان یا باریکه غزه است. گرچه در «نقشه ارض موعودی که صهیونیستها تهیه دیدهاند و در کنگره اول سال 1897 صهیونیستها ارائه شد، اراضی آناتولی عثمانی نیز داخل قلمرو دولت موعود یهودی قرار داشت.» و «در میان بلادی که جزء موطن اصلی یهودیان قلمداد میشود، به قسمتی از آناتولی ترکیه نیز بر میخوریم. در چنین موقعیتی، برنامههای آتی صهیونیسم، اخراج مردم ترکیه از آناتولی را نیز شامل میشود.»
در هر حال، مسلم این است که فلسطین از آن فلسطینیان اعم از مسلمان، عیسوی و یهودی است که از آغاز تاریخ در آنجا ساکن بودهاند و خاک آن سرزمین با خاک استخوان اجداد و نیاکان و پدران آنان آمیخته است.
در قرآن مجید در سورههای «مائده» و «اعراف» (آیه 19ـ از سوره مائده و 159 تا 161 از سوره اعراف) نیز از لطف پروردگار درباره قوم بنیاسرائیل حکایت شده است. پس از آنکه در بیابان «تیه» از سرگردانی آنجا نجات یافتند، و خداوند به موسی علیهالسلام فرمان داد که قومش در آن شهر درآیند و از نعمات آن بهره گیرند. این مبحث نه به دلیل آن بود که آنان برای همیشه «قوم برگزیده»اند؛ بلکه به این مناسبت بود که در آن برهه از زمان، قوم موسی ـ البته آن دسته از قوم که به حق خداپرست بودند ـ تنها گروه معتقد به خداوند بودند. لذا خداوند نیز نعمت را بر آنان تمام کرد. لکن پس از آنکه حضرت عیسی مبعوث شدند، آنان بر اساس دستور خداوند که در تورات آمده است، بایستی به آن حضرت و سپس به حضرت محمد علیهالسلام میگرویدند؛ اما آنها از پیوستن و گرویدن به ادیان مذکور سرباز زدند و به هیچ یک از اوامر خداوند عمل نکردند. فقط همچنان با همه اعمال خلاف انسانی و خدانشناسی، خود را قوم برگزیده دانستهاند.
صهیونیستها حتی کلمه «قوم برگزیده» را نیز تحریف کردهاند. واقعیت این است که حضرت موسی پس از زمانی طولانی بعد از حضرت ابراهیم، مأمور اشاعه دین یکتاپرستی شد و با دریافت الواح دهگانه به سوی قوم خود رفت و گفت که خداوند آنان را از میان جماعات آن روز برای ترویج مذهب خداپرستی انتخاب کرده است. این کلمه «انتخاب» بدان معنا نبود که آنان بر دیگران «برتری» قومی و نژادی دارند. پس از موسی، حضرت مسیح و حضرت محمد نیز هر یک به ترتیب برای اشاعه دین خداوند که مبتنی بر یکتاپرستی است، ظهور کردند.
(پایگاه اطلاع رسانی مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران :www.iichs.org/magazine/sub.asp?id=641&theme=Gree)
دشمنی نظام جمهوری اسلامی با رژیم صهیونیستی و مردم این کشور هردوست زیرا یهودیانی که از سایر کشورها به این کشور مهاجرت کرده اند با سیاست های رژیم صهیونیستی همراهی می کنند و همانگونه که مقام معظم رهبری فرمودند: « مردم اسرائیل کى هایند؟ همان کسانى هستند که غصب خانه، غصب سرزمین، غصب مزرعه، غصب تجارت به وسیله ى همین ها دارد انجام می گیرد. سیاهی لشگرِ عناصر صهیونیسم، همین هایند. نمی شود ملت مسلمان نسبت به افرادى که اینجور عامل دست دشمنان اساسى دنیاى اسلام هستند، بى تفاوت باشد. نه، ما با یهودى ها هیچ مشکلى نداریم، با مسیحى ها هیچ مشکلى نداریم، با اصحاب ادیان در دنیا هیچ مشکلى نداریم؛ اما با غاصبان سرزمین فلسطین چرا؛ مشکل داریم. غاصب هم فقط رژیم صهیونیستى نیست. این موضع نظام است، این موضع انقلاب است، موضع مردم است.» (خطبه های نماز جمعه تهران، 29/6/1387)
تئودور هرتزل بنیانگذار سازمان جهانی صهیونیستها در سال 1900 نوشت: «بازگشت ما به سرزمین پدرانمان، چنان که در کتاب مقدس وعده داده شده است، از بزرگترین مسائل سیاسی مورد علاقه قدرتهایی است که در آسیا، چیزی را میجویند.» (یوری ایوانف، صهیونیسم. ترجمه ابراهیم یونسی، سپهر، 1353، ص 18 ) فلسطین از قرن دوازده (ق ـ م) توسط فلسطینان که تاریخ از آنان به نام دلیران یاد کرده است و به «مردم دریا» معروف بودند، اداره میشد. آنها در قسمت جنوبی دریای مدیترانه «ساحل کنعان» غزه امروزی سکنا داشتند.
تاریخ از کنعان که در کنار فلسطین قرار داشت، از حدود بیست قرن قبل از میلاد یاد کرده است. قوم بنیاسرائیل در قرون 14 و 13 (ق ـ م) وقتی از مصر اخراج شدند، وارد کنعان شدند. آنان برای مدت دو قرن، تنها دو قرن، تا ظهور آشور بنیپال در آنجا ساکن بودند. مهاجرین قوم بنیاسرائیل کمکم به سرزمینهای اطراف کنعان با جنگ و ستیز و حیله دست یافتند. در زمان حضرت سلیمان، اورشلیم به همان ترتیب یاد شده به تصرف آنان درآمد. معبد سلیمان بر کوه صهیون توسط آن حضرت به نام «معبد خدا» بنا شد. اکثر سالهایی که قوم بنیاسرائیل در آن قسمت زندگی میکردند، در کنعان گذشت که چنان که گفته شد، در کنار فلسطین قرار داشت. آنها کمکم اورشلیم را گرفتند. ولی توقف آنان در آن قسمت، بسیار کوتاه بود.
طبق روایات کتاب مقدس تورات «کنعان ارض موعود» است؛ یعنی غزه ـ همان قسمتی که به دولت نیمه خودمختار یاسر عرفات داده شده است ـ لذا ادعای آنان بر فلسطین کاملا بیاساس میباشد.
پس از مرگ حضرت سلیمان(ع) در سالهای 732-722 (ق.م) آن سرزمین ــ چنان که ذکر شد ــ به دست بختالنصر، پادشاه بابل ویران گشت و ساکنین آن در به در و گروه بسیاری از آنها به بابل برده شدند. لذا در سال 721 (ق.م) حکومت بنیاسرائیل به طور کامل در آن نواحی از بین رفت و دیگر هرگز دولتی اسرائیلی در آن سرزمین بر سر کار نیامد. اصولا کشور فلسطین و شهرهای اطراف آن، دیگر روی استقلال ندیدند و تنها تعدادی انگشتشمار یهودی سامی در آنجا به سکونت خود ادامه دادند.
عدهای از محققین اعراب فلسطین را باقیماندگان حمله اعراب و اسلام در قرن هفتم میلادی میدانند. ولی محققان دیگری همچون «هانری کاتن» و «ماکسیم رودنسون» از آنان به عنوان ساکنین اولیه یاد کردهاند. «هانری کاتن» در کتاب «فلسطین، اعراب و اسرائیل ـ در جستجوی عدالت» حاصل تحقیقات خود را چنین ارائه داده است: «اعراب فلسطین ساکنین اولیه فلسطین هستند. در حالی که مسلمانان در سال 637 بعد از میلاد، فلسطین را فتح کردند. نژاد سامی که اعراب نیز از آن نژادند، قبل از اسلام در فلسطین وجود داشته و آنها قبل از اسلام در فلسطین و قسمتهای دیگر خاورمیانه میزیستهاند.» کاتن بر این نکته تأکید کرده است که «آنها بدون وقفه از بدو تاریخ در مملکت خود میزیستهاند. تاریخ اسکان آنان به چهل قرن قبل از این کشیده میشود. در آنجا، از سایر نژادها، اقلیتهایی تشکیل شد؛ همچون یونانیان، اعراب مسلمان و صلیبون. فلسطینیهایی که مرکب از مسیحیان و مسلمانان هستند، همیشه در آنجا ساکن بوده و عناصر اولیه و اکثریت جمعیت فلسطین را تا آغاز تأسیس دولت اسرائیل ]در سال 1948[ تشکیل میدادهاند.»
همچنین پروفسور «ماکسیم رودنسون» در کتاب «اعراب و اسرائیل» به این نکته اشاره کرده و نوشته است: «اعراب فلسطین به تمام معنای کلمه، بومی فلسطین هستند و فلسطینیان امروز، فرزندان Philistine فلسطینیان، کنعانیان و سایر قبایل که ساکنین اولیه فلسطین را تشکیل میدادند، میباشند.»
«ماکسیم گیلان» نیز که خود از صهیونیستهای اولیه بوده و بعدآ به دلیل به بیراههرفتن سردمداران اسرائیلی از صهیونیستبودن خود اظهار تأسف کرده، در کتاب «چگونه اسرائیل ماهیت وجودی خود را از دست داد» 5 نوشته است:
در آغاز، صهیونیسم «به دنبال اتحاد ملی بود». بعدآ به دنبال «استقلال ملی» رفت. منظور او از ]صهیونیسم[ «یهودیت» نبود، بلکه استقلال در «سرزمین اسرائیل Eretz – Israel» بود. آنها به دنبال استقلال ملت هیبرو (عبرانی) بودند تا دوباره در سرزمینی که سالها قبل کنعان نامیده میشد، اسرائیل را بنا کنند. به اعتقاد ماکسیم گیلان، آنها به دنبال زنده کردن فرهنگ کنعانی خود بودند و «نه فرهنگ مذهبی». در این نوشته نیز مهر تأییدی بر کنعانی بودن یهودیان زده شده است و نه فلسطینی بودن آنها. کنعان در زمان استعمار به فلسطین پیوست.
مسئله قابل توجه دیگر این است که، وقتی قوم بنیاسرائیل از مصر به کنعان رفت، قومی به نام کنعانیان در آنجا ساکن بود. تاریخ از آنها، در حدود بیست قرن (ق.م) یاد کرده است. بسیاری از شهرهای کنعان (غزه) همعصر با سلطنت فراعنه میباشد؛ عصر مفرغ، یعنی حدود سه هزار و صد سال قبل از میلاد مسیح. این شهرها عبارتند از «مجیدو Meggido، جریکو، و تلالفار Tell – el- Far». از مدارکی که در حفاریها به دست آمده و اباابان وزیر امور خارجه گلدامایر از آنها در کتاب خود به نام «قوم من» یاد کرده، معلوم شده که مردم کنعان دارای فرهنگ پیشرفتهای بوده است و اطراف شهرهای مذکور با آجر نپخته حصار کشیده شده بودند. این شهرها دارای استقلال داخلی بود. فقط بعضی از فراعنه در آنجا نفوذ سیاسی داشتهاند. این نفوذ تا عهد رامسس دوم ادامه داشت. پس از آنکه حکومت مصر در آن نواحی دچار ضعف شد «هیبروها» (عبرانیها) بعضی از شهرهای آن را گرفتند و در آنجا ساکن شدند و «خیمه عهد» را بر زمین گذاردند.
نکته جالب توجه این است که در کتاب عهد عتیق کرارآ از جنگ قوم بنیاسرائیل با اقوام فلسطینیان یاد شده است. از این نکته بخوبی آشکار میشود که آنها ساکنین اولیه فلسطین نبوده و آن سرزمین را بزور و توسل به جنگ گرفتهاند و حضرت داود پیغمبر، بعد از جنگهای بسیاری که با ساکنین فلسطین کرد، بالاخره در اورشلیم که در آن وقت «جیبوس» Jebus نامیده میشد، خیمه عهد را زمین گذارد.
برگ دیگری از اینکه فلسطین ارض موعود نیست، مطلبی است که در تورات کتاب اول سیموئیل آمده است. و آن از فرار حضرت داود به سرزمین فلسطینیان حکایت دارد به این شرح که: «… داود پیغمبر در دل خود گفت: الحال روزی به دست شاوول هلاک خواهم شد … چیزی برای من بهتر از این نیست که به زمین فلسطینیان فرار کنم.»
با توجه به مطالب فوق، نه فلسطین ارض موعود است و نه قوم بنیاسرائیل را بر آن حقی است. اگر ارض موعودی هست، آن کنعان یا باریکه غزه است. گرچه در «نقشه ارض موعودی که صهیونیستها تهیه دیدهاند و در کنگره اول سال 1897 صهیونیستها ارائه شد، اراضی آناتولی عثمانی نیز داخل قلمرو دولت موعود یهودی قرار داشت.» و «در میان بلادی که جزء موطن اصلی یهودیان قلمداد میشود، به قسمتی از آناتولی ترکیه نیز بر میخوریم. در چنین موقعیتی، برنامههای آتی صهیونیسم، اخراج مردم ترکیه از آناتولی را نیز شامل میشود.»
در هر حال، مسلم این است که فلسطین از آن فلسطینیان اعم از مسلمان، عیسوی و یهودی است که از آغاز تاریخ در آنجا ساکن بودهاند و خاک آن سرزمین با خاک استخوان اجداد و نیاکان و پدران آنان آمیخته است.
در قرآن مجید در سورههای «مائده» و «اعراف» (آیه 19ـ از سوره مائده و 159 تا 161 از سوره اعراف) نیز از لطف پروردگار درباره قوم بنیاسرائیل حکایت شده است. پس از آنکه در بیابان «تیه» از سرگردانی آنجا نجات یافتند، و خداوند به موسی علیهالسلام فرمان داد که قومش در آن شهر درآیند و از نعمات آن بهره گیرند. این مبحث نه به دلیل آن بود که آنان برای همیشه «قوم برگزیده»اند؛ بلکه به این مناسبت بود که در آن برهه از زمان، قوم موسی ـ البته آن دسته از قوم که به حق خداپرست بودند ـ تنها گروه معتقد به خداوند بودند. لذا خداوند نیز نعمت را بر آنان تمام کرد. لکن پس از آنکه حضرت عیسی مبعوث شدند، آنان بر اساس دستور خداوند که در تورات آمده است، بایستی به آن حضرت و سپس به حضرت محمد علیهالسلام میگرویدند؛ اما آنها از پیوستن و گرویدن به ادیان مذکور سرباز زدند و به هیچ یک از اوامر خداوند عمل نکردند. فقط همچنان با همه اعمال خلاف انسانی و خدانشناسی، خود را قوم برگزیده دانستهاند.
صهیونیستها حتی کلمه «قوم برگزیده» را نیز تحریف کردهاند. واقعیت این است که حضرت موسی پس از زمانی طولانی بعد از حضرت ابراهیم، مأمور اشاعه دین یکتاپرستی شد و با دریافت الواح دهگانه به سوی قوم خود رفت و گفت که خداوند آنان را از میان جماعات آن روز برای ترویج مذهب خداپرستی انتخاب کرده است. این کلمه «انتخاب» بدان معنا نبود که آنان بر دیگران «برتری» قومی و نژادی دارند. پس از موسی، حضرت مسیح و حضرت محمد نیز هر یک به ترتیب برای اشاعه دین خداوند که مبتنی بر یکتاپرستی است، ظهور کردند.
(پایگاه اطلاع رسانی مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران :www.iichs.org/magazine/sub.asp?id=641&theme=Gree)
دشمنی نظام جمهوری اسلامی با رژیم صهیونیستی و مردم این کشور هردوست زیرا یهودیانی که از سایر کشورها به این کشور مهاجرت کرده اند با سیاست های رژیم صهیونیستی همراهی می کنند و همانگونه که مقام معظم رهبری فرمودند: « مردم اسرائیل کى هایند؟ همان کسانى هستند که غصب خانه، غصب سرزمین، غصب مزرعه، غصب تجارت به وسیله ى همین ها دارد انجام می گیرد. سیاهی لشگرِ عناصر صهیونیسم، همین هایند. نمی شود ملت مسلمان نسبت به افرادى که اینجور عامل دست دشمنان اساسى دنیاى اسلام هستند، بى تفاوت باشد. نه، ما با یهودى ها هیچ مشکلى نداریم، با مسیحى ها هیچ مشکلى نداریم، با اصحاب ادیان در دنیا هیچ مشکلى نداریم؛ اما با غاصبان سرزمین فلسطین چرا؛ مشکل داریم. غاصب هم فقط رژیم صهیونیستى نیست. این موضع نظام است، این موضع انقلاب است، موضع مردم است.» (خطبه های نماز جمعه تهران، 29/6/1387)