۱۳۹۲/۰۴/۲۹
–
۱۳۶۵ بازدید
لطفا در مورد آیه۲۳۷ سوره بقره و تفسیر و معنای تفضیلی اش به طور کامل توضیح دهید.منظور از یعفوا الذی بیده العقد النکاح چیست؟
درجواب پرسشگرمحترم باید عرض کرد.درآیه شریفه که می فرماید: وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَریضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ. معنایش اینکه :- و اگر زنان را، پیش از آن که با آنها تماس بگیرید و (آمیزش جنسى کنید) طلاق دهید، در حالى که مهرى براى آنها تعیین کرده اید، (لازم است) نصف آنچه را تعیین کرده اید (به آنها بدهید) مگر این که آنها (حق خود را) ببخشند؛ یا (در صورتى که صغیر و سفیه باشند، ولىِّ آنها، یعنى) آن کس که گره ازدواج به دست اوست، آن را ببخشد. و گذشت کردن شما (و بخشیدن تمام مهر به آنها) به پرهیزکارى نزدیک تر است. و گذشت و نیکوکارى را در میان خود فراموش نکنید، که خداوند به آنچه انجام مى دهید بیناست. تفسیر:در ادامه احکام طلاق، که در آیه قبل و احکام دیگرى را در این آیه،بیان می کند.
نخست مى فرماید: «گناهى بر شما نیست اگر زنان را قبل از این که با آنها تماس پیدا کنید (آمیزش جنسى انجام دهید) و یا تعیین مهر نمائید، طلاق دهید» «لا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَریضَةً.
البته این، در صورتى است که مرد یا زن و مرد، بعد از عقد ازدواج و پیش از عمل زناشویى، متوجه شوند به جهاتى نمى توانند با هم زندگى کنند، چه بهتر که در این موقع با طلاق از هم جدا شوند؛ زیرا در مراحل بعد، کار مشکل تر مى شود.
به هر حال این تعبیر، پاسخى است براى آنها که تصور مى کردند: طلاق قبل از عمل زناشویى یا قبل از تعیین مهر، صحیح نیست، قرآن مى گوید: چنین طلاقى گناهى ندارد و صحیح است (و اى بسا جلو مفاسد بیشترى را بگیرد).
بعضى، نیز «جُناحَ» را در اینجا به معنى «مَهْر» گرفته اند که بر دوش شوهر سنگینى مى کند، یعنى به هنگام طلاق قبل از عمل زناشویى و تعیین مهر، هیچ گونه مهرى بر عهده شما نیست.
گر چه بعضى از مفسران شرح زیادى درباره این تفسیر گفته اند، ولى به کار بردن کلمه «جُناحَ»، به معنى مهر، مأنوس نیست.
بعضى نیز احتمال داده اند: معنى جمله بالا این است: طلاق زن ها قبل از آمیزش در همه حال جایز است.خواه در حال عادت ماهیانه باشند یا نه. درحالى که بعد از آمیزش، حتماً باید در حال پاکى خالى از آمیزش باشد.
این تفسیر بسیار بعید به نظر مى رسد؛ زیرا با جمله «أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِیْضَةً» سازگار نیست.
آن گاه به بیان حکم دیگرى در این رابطه مى پردازد، مى فرماید: «در چنین حالى باید آنها را (با هدیه مناسبى) بهره مند سازید» «وَ مَتِّعُوهُنَّ».
بنابراین، اگر نه مهرى تعیین شده و نه آمیزشى حاصل گشته، شوهر باید هدیه اى که مناسب با شئون زن باشد، بعد از طلاق به او بپردازد، ولى در پرداخت این هدیه، قدرت و توانائى شوهر نیز باید در نظر گرفته شود، لذا در دنباله آیه مى گوید: «بر آن کس که توانائى دارد به اندازه توانائیش، و بر آن کس که تنگدست است به اندازه خودش هدیه شایسته اى لازم است، و این حقى است بر نیکوکاران» «عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُحْسِنینَ».
«مُوسِع» به معنى توانگر، و «مُقْتِر» به معنى تنگدست است (از ماده «قَتْر» به معنى بخل و تنگ نظرى نیز آمده است) مانند: وَ کان الإِنْسانُ قَتُوراً.
بنابراین، توانگران باید به اندازه خود و تنگدستان نیز درخور توانایى شان این هدیه را بپردازند، و شئون زن نیز در این جهت، در نظر گرفته شده است.
جمله «مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ» مى تواند اشاره اى به همه اینها باشد، یعنى هدیه اى به طور شایسته، دور از اسراف و بخل، و مناسب حال دهنده و گیرنده.
از آنجا که این هدیه، اثر قابل ملاحظه اى در جلوگیرى از حسّ انتقام جویى دارد، و همچنین در رهایى زن از عقده هایى که ممکن است، بر اثر گسستن پیوند زناشویى، حاصل شود، در آیه فوق آن را وابسته به روحیه نیکوکارى و احسان کرده و مى گوید: حَقّاً عَلَى الْمُحْسِنینَ:
«این عمل بر نیکوکاران لازم است» یعنى باید آمیخته با روح نیکوکارى و مسالمت باشد.
ناگفته پیدا است تعبیر به «محسنین» (نیکوکاران) نه به خاطر این است که حکم مزبور جنبه الزامى ندارد، بلکه براى تحریک احساسات خیرخواهانه افراد در راه انجام این وظیفه است، و گرنه همان طور که اشاره شد این حکم جنبه الزامى دارد.
نکته جالب دیگرى که از آیه استفاده مى شود، این است: قرآن از هدیه اى که مرد باید به زن بپردازد، تعبیر به «مَتاع» کرده است و «متاع» در لغت به معناى چیزهائى است که انسان از آنها بهره مند و متمتع مى شود، و غالباً به غیر پول و وجه نقد اطلاق مى گردد؛ زیرا از پول به طور مستقیم نمى توان استفاده کرد بلکه باید تبدیل به متاع شود روى همین جهت، قرآن از هدیه تعبیر به متاع کرده است.
و این موضوع از نظر روانى اثر خاصى دارد؛ زیرا بسیار مى شود هدیه اى از اجناس قابل استفاده مانند خوراک و پوشاک و نظایر آن که براى اشخاص برده مى شود هر چند کم قیمت باشد، اثرى در روح آنها مى گذارد که اگر آن را تبدیل به پول کنند هرگز آن اثر را نخواهد داشت، و لذا در روایاتى که در این زمینه به ما رسیده مى بینیم غالباً ائمه اطهار علیهم السلام نمونه هاى هدیه را امثال لباس، مواد غذائى و یا زمین زراعتى ذکر کرده اند.
ضمناً از آیه، به خوبى استفاده مى شود: در ازدواج دائم تعیین مهر از قبل لازم نیست و طرفین مى توانند بعد از عقد، روى آن توافق کنند. و نیز استفاده مى شود: اگر قبل از تعیین مهر و آمیزش جنسى، طلاق صورت گیرد مهر واجب نخواهد بود و «هدیه» مزبور، جانشین «مهر» مى شود.
باید توجه کرد: زمان و مکان در مقدار «هدیه مناسب» مؤثر است.
در آیه بعد، سخن از زنانى به میان آمده که براى آنها تعیین مهر شده است ولى قبل از آمیزش و عروسى، جدا مى شوند، مى فرماید: «اگر آنها را طلاق دهید پیش از آن که با آنان تماس پیدا کنید (و آمیزش انجام شود) در حالى که مهرى براى آنها تعیین کرده اید، لازم است نصف آنچه را تعیین کرده اید به آنها بدهید» «وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَریضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ».
این حکم قانونى مسأله است، که به زن حق مى دهد نصف تمام مهریه را بدون کم و کاست، بگیرد هر چند آمیزشى حاصل نشده باشد.
ولى بعداً به سراغ جنبه هاى اخلاقى و عاطفى مى رود و مى فرماید: «مگر این که آنها حق خود را ببخشند (و یا اگر صغیر و سفیه هستند، ولىّ آنان یعنى) آن کس که گره ازدواج به دست او است آن را ببخشد» «إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ».
روشن است ولىّ در صورتى مى تواند از حق صغیر صرف نظر کند که مصلحت صغیر ایجاب نماید.بنابراین، حکم پرداخت نصف مهر، صرف نظر از مسأله عفو و بخشش است.
از آنچه گفتیم، روشن مى شود: منظور از الَّذی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ: «کسى که گره ازدواج به دست او است» ولىّ صغیر یا سفیه است؛ زیرا او است که حق دارد اجازه ازدواج بدهد، ولى بعضى از مفسران چنین پنداشته اند: منظور شوهر است، یعنى هر گاه شوهر تمام مهر را قبلًا پرداخته باشد (آن چنان که در میان بسیارى از اعراب معمول بوده) حق دارد نصف آن را باز پس گیرد مگر این که ببخشد و صرف نظر کند.
اما دقت در آیه، نشان مى دهد: صحیح همان تفسیر اول است؛ زیرا روى سخن در آیه با شوهران است، به همین دلیل، آنها را مخاطب قرار داده و مى گوید: وَ انْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ: «اگر آنها را طلاق دادید» در حالى که جمله «أَوْ یَعْفُوَا الَّذی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ» به صورت فعل غائب ذکر شده و مناسب نیست که منظور از آن، شوهران باشند.
آرى، در جمله بعد مى گوید: «عفو و گذشت شما (و پرداختن تمام مهر) به پرهیزگارى نزدیک تر است و نیکوکارى و فضل را در میان خود فراموش نکنید که خداوند به آنچه انجام مى دهید بینا است» «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ».
به طور مسلّم، مخاطب در این جمله شوهرانند و در نتیجه در جمله قبل سخن از گذشت اولیاء، و در این جمله، سخن از گذشت شوهران است.
و جمله «وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ» خطابى است به عموم مسلمانان، که روح گذشت و بزرگوارى را در تمام این موارد، فراموش نکنند.
روایاتى که از پیشوایان معصوم علیهم السلام به ما رسیده است، نیز آیه را به همین صورت تفسیر مى کند . و مفسران شیعه با توجه به مضمون آیه و روایات اهل بیت علیهم السلام نیز، همین نظر را انتخاب کرده اند و گفته اند: منظور از این عبارت، اولیاء زوجه هستند، البته مواردى پیش مى آید که سر سختى کردن در گرفتن نصف مهر، آن هم قبل از عروسى، ممکن است احساسات شوهر و اقوامش را جریحه دار کند و در صدد انتقام جویى بر آیند، و ممکن است حیثیت و آبروى زن را در معرض خطر قرار دهد، این جا است که گاه، پدر براى حفظ مصلحت دختر خود، لازم مى بیند که از حق او گذشت نماید.
جمله وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى : «عفو و گذشت شما به پرهیزکارى نزدیک تر است»، وظیفه مردان را در برابر زنان مطلقه خود بیان مى کند، که اگر تمام مهر را پرداخته اند چیزى پس نگیرند و اگر نپرداخته اند همه آن را بپردازند و از نیمى که حق آنها است صرف نظر کنند؛ زیرا مسلّم است دختر، یا زنى که بعد از عقد یا پیش از عروسى از شوهر خود جدا مى شود، ضربه سختى مى خورد و از نظر اجتماعى و روانى مواجه با مشکلاتى است، و بى شک گذشت شوهر و پرداخت تمام مهر، تا حدّى مرهم بر این جراحات مى گذارد.
لحن مجموعه آیه، بر اصل اساسى «معروف» و «احسان»، در این مسائل تأکید مى کند، که حتى طلاق و جدائى آمیخته با نزاع و کشمکش و تحریک روح انتقام جویى نباشد، بلکه بر اساس بزرگوارى، احسان، عفو و گذشت، قرار گیرد؛ زیرا اگر مرد و زنى نتوانند، با هم زندگى کنند و به دلائلى از هم جدا شوند دلیلى ندارد میان آنها عداوت و دشمنى حاکم گردد.
___________________________
منبع . تفسیر نمونه، ج 2 ذیل آیه شریفه.
نخست مى فرماید: «گناهى بر شما نیست اگر زنان را قبل از این که با آنها تماس پیدا کنید (آمیزش جنسى انجام دهید) و یا تعیین مهر نمائید، طلاق دهید» «لا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَریضَةً.
البته این، در صورتى است که مرد یا زن و مرد، بعد از عقد ازدواج و پیش از عمل زناشویى، متوجه شوند به جهاتى نمى توانند با هم زندگى کنند، چه بهتر که در این موقع با طلاق از هم جدا شوند؛ زیرا در مراحل بعد، کار مشکل تر مى شود.
به هر حال این تعبیر، پاسخى است براى آنها که تصور مى کردند: طلاق قبل از عمل زناشویى یا قبل از تعیین مهر، صحیح نیست، قرآن مى گوید: چنین طلاقى گناهى ندارد و صحیح است (و اى بسا جلو مفاسد بیشترى را بگیرد).
بعضى، نیز «جُناحَ» را در اینجا به معنى «مَهْر» گرفته اند که بر دوش شوهر سنگینى مى کند، یعنى به هنگام طلاق قبل از عمل زناشویى و تعیین مهر، هیچ گونه مهرى بر عهده شما نیست.
گر چه بعضى از مفسران شرح زیادى درباره این تفسیر گفته اند، ولى به کار بردن کلمه «جُناحَ»، به معنى مهر، مأنوس نیست.
بعضى نیز احتمال داده اند: معنى جمله بالا این است: طلاق زن ها قبل از آمیزش در همه حال جایز است.خواه در حال عادت ماهیانه باشند یا نه. درحالى که بعد از آمیزش، حتماً باید در حال پاکى خالى از آمیزش باشد.
این تفسیر بسیار بعید به نظر مى رسد؛ زیرا با جمله «أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِیْضَةً» سازگار نیست.
آن گاه به بیان حکم دیگرى در این رابطه مى پردازد، مى فرماید: «در چنین حالى باید آنها را (با هدیه مناسبى) بهره مند سازید» «وَ مَتِّعُوهُنَّ».
بنابراین، اگر نه مهرى تعیین شده و نه آمیزشى حاصل گشته، شوهر باید هدیه اى که مناسب با شئون زن باشد، بعد از طلاق به او بپردازد، ولى در پرداخت این هدیه، قدرت و توانائى شوهر نیز باید در نظر گرفته شود، لذا در دنباله آیه مى گوید: «بر آن کس که توانائى دارد به اندازه توانائیش، و بر آن کس که تنگدست است به اندازه خودش هدیه شایسته اى لازم است، و این حقى است بر نیکوکاران» «عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُحْسِنینَ».
«مُوسِع» به معنى توانگر، و «مُقْتِر» به معنى تنگدست است (از ماده «قَتْر» به معنى بخل و تنگ نظرى نیز آمده است) مانند: وَ کان الإِنْسانُ قَتُوراً.
بنابراین، توانگران باید به اندازه خود و تنگدستان نیز درخور توانایى شان این هدیه را بپردازند، و شئون زن نیز در این جهت، در نظر گرفته شده است.
جمله «مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ» مى تواند اشاره اى به همه اینها باشد، یعنى هدیه اى به طور شایسته، دور از اسراف و بخل، و مناسب حال دهنده و گیرنده.
از آنجا که این هدیه، اثر قابل ملاحظه اى در جلوگیرى از حسّ انتقام جویى دارد، و همچنین در رهایى زن از عقده هایى که ممکن است، بر اثر گسستن پیوند زناشویى، حاصل شود، در آیه فوق آن را وابسته به روحیه نیکوکارى و احسان کرده و مى گوید: حَقّاً عَلَى الْمُحْسِنینَ:
«این عمل بر نیکوکاران لازم است» یعنى باید آمیخته با روح نیکوکارى و مسالمت باشد.
ناگفته پیدا است تعبیر به «محسنین» (نیکوکاران) نه به خاطر این است که حکم مزبور جنبه الزامى ندارد، بلکه براى تحریک احساسات خیرخواهانه افراد در راه انجام این وظیفه است، و گرنه همان طور که اشاره شد این حکم جنبه الزامى دارد.
نکته جالب دیگرى که از آیه استفاده مى شود، این است: قرآن از هدیه اى که مرد باید به زن بپردازد، تعبیر به «مَتاع» کرده است و «متاع» در لغت به معناى چیزهائى است که انسان از آنها بهره مند و متمتع مى شود، و غالباً به غیر پول و وجه نقد اطلاق مى گردد؛ زیرا از پول به طور مستقیم نمى توان استفاده کرد بلکه باید تبدیل به متاع شود روى همین جهت، قرآن از هدیه تعبیر به متاع کرده است.
و این موضوع از نظر روانى اثر خاصى دارد؛ زیرا بسیار مى شود هدیه اى از اجناس قابل استفاده مانند خوراک و پوشاک و نظایر آن که براى اشخاص برده مى شود هر چند کم قیمت باشد، اثرى در روح آنها مى گذارد که اگر آن را تبدیل به پول کنند هرگز آن اثر را نخواهد داشت، و لذا در روایاتى که در این زمینه به ما رسیده مى بینیم غالباً ائمه اطهار علیهم السلام نمونه هاى هدیه را امثال لباس، مواد غذائى و یا زمین زراعتى ذکر کرده اند.
ضمناً از آیه، به خوبى استفاده مى شود: در ازدواج دائم تعیین مهر از قبل لازم نیست و طرفین مى توانند بعد از عقد، روى آن توافق کنند. و نیز استفاده مى شود: اگر قبل از تعیین مهر و آمیزش جنسى، طلاق صورت گیرد مهر واجب نخواهد بود و «هدیه» مزبور، جانشین «مهر» مى شود.
باید توجه کرد: زمان و مکان در مقدار «هدیه مناسب» مؤثر است.
در آیه بعد، سخن از زنانى به میان آمده که براى آنها تعیین مهر شده است ولى قبل از آمیزش و عروسى، جدا مى شوند، مى فرماید: «اگر آنها را طلاق دهید پیش از آن که با آنان تماس پیدا کنید (و آمیزش انجام شود) در حالى که مهرى براى آنها تعیین کرده اید، لازم است نصف آنچه را تعیین کرده اید به آنها بدهید» «وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَریضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ».
این حکم قانونى مسأله است، که به زن حق مى دهد نصف تمام مهریه را بدون کم و کاست، بگیرد هر چند آمیزشى حاصل نشده باشد.
ولى بعداً به سراغ جنبه هاى اخلاقى و عاطفى مى رود و مى فرماید: «مگر این که آنها حق خود را ببخشند (و یا اگر صغیر و سفیه هستند، ولىّ آنان یعنى) آن کس که گره ازدواج به دست او است آن را ببخشد» «إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ».
روشن است ولىّ در صورتى مى تواند از حق صغیر صرف نظر کند که مصلحت صغیر ایجاب نماید.بنابراین، حکم پرداخت نصف مهر، صرف نظر از مسأله عفو و بخشش است.
از آنچه گفتیم، روشن مى شود: منظور از الَّذی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ: «کسى که گره ازدواج به دست او است» ولىّ صغیر یا سفیه است؛ زیرا او است که حق دارد اجازه ازدواج بدهد، ولى بعضى از مفسران چنین پنداشته اند: منظور شوهر است، یعنى هر گاه شوهر تمام مهر را قبلًا پرداخته باشد (آن چنان که در میان بسیارى از اعراب معمول بوده) حق دارد نصف آن را باز پس گیرد مگر این که ببخشد و صرف نظر کند.
اما دقت در آیه، نشان مى دهد: صحیح همان تفسیر اول است؛ زیرا روى سخن در آیه با شوهران است، به همین دلیل، آنها را مخاطب قرار داده و مى گوید: وَ انْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ: «اگر آنها را طلاق دادید» در حالى که جمله «أَوْ یَعْفُوَا الَّذی بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ» به صورت فعل غائب ذکر شده و مناسب نیست که منظور از آن، شوهران باشند.
آرى، در جمله بعد مى گوید: «عفو و گذشت شما (و پرداختن تمام مهر) به پرهیزگارى نزدیک تر است و نیکوکارى و فضل را در میان خود فراموش نکنید که خداوند به آنچه انجام مى دهید بینا است» «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ».
به طور مسلّم، مخاطب در این جمله شوهرانند و در نتیجه در جمله قبل سخن از گذشت اولیاء، و در این جمله، سخن از گذشت شوهران است.
و جمله «وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ» خطابى است به عموم مسلمانان، که روح گذشت و بزرگوارى را در تمام این موارد، فراموش نکنند.
روایاتى که از پیشوایان معصوم علیهم السلام به ما رسیده است، نیز آیه را به همین صورت تفسیر مى کند . و مفسران شیعه با توجه به مضمون آیه و روایات اهل بیت علیهم السلام نیز، همین نظر را انتخاب کرده اند و گفته اند: منظور از این عبارت، اولیاء زوجه هستند، البته مواردى پیش مى آید که سر سختى کردن در گرفتن نصف مهر، آن هم قبل از عروسى، ممکن است احساسات شوهر و اقوامش را جریحه دار کند و در صدد انتقام جویى بر آیند، و ممکن است حیثیت و آبروى زن را در معرض خطر قرار دهد، این جا است که گاه، پدر براى حفظ مصلحت دختر خود، لازم مى بیند که از حق او گذشت نماید.
جمله وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى : «عفو و گذشت شما به پرهیزکارى نزدیک تر است»، وظیفه مردان را در برابر زنان مطلقه خود بیان مى کند، که اگر تمام مهر را پرداخته اند چیزى پس نگیرند و اگر نپرداخته اند همه آن را بپردازند و از نیمى که حق آنها است صرف نظر کنند؛ زیرا مسلّم است دختر، یا زنى که بعد از عقد یا پیش از عروسى از شوهر خود جدا مى شود، ضربه سختى مى خورد و از نظر اجتماعى و روانى مواجه با مشکلاتى است، و بى شک گذشت شوهر و پرداخت تمام مهر، تا حدّى مرهم بر این جراحات مى گذارد.
لحن مجموعه آیه، بر اصل اساسى «معروف» و «احسان»، در این مسائل تأکید مى کند، که حتى طلاق و جدائى آمیخته با نزاع و کشمکش و تحریک روح انتقام جویى نباشد، بلکه بر اساس بزرگوارى، احسان، عفو و گذشت، قرار گیرد؛ زیرا اگر مرد و زنى نتوانند، با هم زندگى کنند و به دلائلى از هم جدا شوند دلیلى ندارد میان آنها عداوت و دشمنى حاکم گردد.
___________________________
منبع . تفسیر نمونه، ج 2 ذیل آیه شریفه.