خانه » همه » مذهبی » توصیف مرگ

توصیف مرگ


توصیف مرگ

۱۳۹۳/۰۹/۱۸


۱۶۶۶ بازدید

گرفتن جان انسان ها هنگام مرگ چگونه است؟

1- مرگ مهم ترین دغدغه انسانى است زیرا با هر زندگى ، مرگى زاده مى شود و هر چیزى که نام زندگى دارد مرگ را هم در آغوش دارد . از این روست که مفهوم زندگى و مرگ به هم وابسته اند و هر جایى که زندگى وجود دارد مرگ ، نه در کنار و بیرون آن ، بلکه در درون آن در انتظار دمى است تا بتواند چیرگى خویش را بنمایاند و خود را نشان دهد . همان اندازه که مفهوم زندگى براى انسان روشن و آشکار است به همان میزان مرگ در تاریکى و ابهام قرار دارد . به همان اندازه که زندگى ، ظاهر و هویداست مرگ در باطن و نهان است . این گونه است که نام مرگ و مفهوم و معناى آن ، مردمان را به هراس مى اندازد و دلهره را در جانشان فرو مى افکند .
2- بى گمان شناخت مسئله اى به این مهمى براى همگان از ارزش و اهمیت بسیارى برخوردار است . دسترسى به منابع شناختى نسبت به آن بسیار سخت و دشوار است زیرا کسى که با مرگ دست و پنجه انداخته و مرگ بر او چیره شده ، هرگز این فرصت را نیافته است تا بازگردد و تجربه خویش را بازگویه نماید و از رخدادها و امورى که بر وى گذشته خبرى دهد . این مسئله عدم بازگشت ، خود ترس و دلهره اى دیگر در میان زندگان انداخته است تا مفهوم مرگ بیش از پیش خود را هراسناک تر بنمایاند . باور به این که این بازگشت نشدنى ، پایان هر چیزى باشد و نیستى و نابودى را به همراه داشته باشد موجب مى شود تا مرگ ، گاه به مفهوم پایان زندگى و آغاز بى بازگشت نیستى باشد .

3- آموزه هاى وحیانى براى توصیف و تحلیل و تبیین مرگ اهتمام ویژه اى نشان داده است . مرگ به معناى فنا و نیستى و فوت ، مفهومى است که با هدفمندى آفرینش و آفریدگارى و پروردگارى خدا در تضاد است . از این روست که آموزه هاى وحیانى تلاش جدى براى تبیین آن داشته است و با بیان این که مرگ نیز آفریده اى از آفریده هاى خداوند ، همانند زندگى و حیات است مى کوشد تا هدفمندى آفرینش را تبیین و تحلیل کند .
توصیفى که قرآن و آموزه هاى وحیانى درباره مرگ و حقیقت آن به دست مى دهد به این معنا است که رستاخیز و حسابرسى ، به عنوان فرآیندى طبیعى تحقق خواهد یافت . به نظر مى رسد که قرآن به عنوان آموزه هاى وحیانى از سوى خداوندى که خود آفریدگار مرگ و زندگى است مى تواند بهترین منبع شناختى انسان از مرگ و حقیقت آن باشد .
بازخوانى مفهوم مرگ و حالات انسان در هنگام مرگ و احتضار :
زندگى در دام مرگ
در روایات اسلامى آمده است که در هنگام قیامت و پس از نفخه نخستین صور ، هر آفریده اى جان به جان آفرین تسلیم خواهد کرد . آن گاه که خداوند به نام جبار قهار ، ظهور و بروز کرده و به این نام بر هستى تجلى مى کند ، همه آفریده ها ، مرگ را مى چشند و جان مى دهند . در آن زمان خداوند به مرگ رو کرده و به آن فرمان مى دهد: « یا موت مت ـــ اى مرگ تو نیز بمیر» . آن گاه است که در هستى ندا مى دهد که: « لمن الملک الیوم ؟ ـــ امروز ملک و سلطنت بر هستى از آن کیست ؟» و چون کسى جز خدا نیست خود پاسخ مى دهد : « لله الواحد القهار ـــ هستى از آن خداى یگانه قهار است» . این که در آیه پس از پرسش خداوندى کسى پاسخ نمى دهد و واژه قال و مانند آن وجود ندارد بیانگر آن است که پاسخ گویى نیست تا پاسخ این پرسش را دهد و خود پاسخ مى دهد . بر این اساس جز خداوند آفریدگار مرگ و زندگى ، همه آفریده ها حتى فرشته ها در هر مقام و منزلتى باشند مى بایست مزه مرگ را بچشند و حتى فرشته ملک الموت که خود مرگ را براى دیگرى به ارمغان مى آورد به دام مرگ مى افتد و جان را تسلیم حق تعالى مى کند و البته طبق روایات ، خداوند اولین موجودى را که زنده مى گرداند اسرافیل فرشته است تا در صور بدمد و خلایق مجدداً با نفخه او زنده شوند . ( برگرفته از درس هاى استاد حسن زاده آملى )
مفهوم مرگ
مرگ در مفهوم قرآنى به معناى فوت و نیستى نیست بلکه به معناى توفى و وفات است . وفات به معناى گرفتن است و توفى به معناى گرفتن کامل و بى نقص چیزى مى باشد . بر این پایه مرگ به معناى گرفتن کامل روح و جان زنده به دست خداوند و یا فرشته مرگ و یا نمایندگان فرشته مرگ است . این گرفتن به معناى انتقال از جهانى به جهانى دیگر و از حالتى به حالتى کامل تر است .
از نظر قرآن ، مرگ نه تنها در پایان زندگى بلکه در هر دم اتفاق مى افتد و انسان هر دم جامه اى را مى کند و جامه نویى از زندگى مى پوشد . از این رو خداوند هر دم در شانى از شئونات آفریده هاى خویش است و آنان را به سوى کمال رهنمون مى سازد . این گونه است که بى عنایت دمى هر هستى نیست مى شود و از هم فرو مى پاشد و نظام هستى در هم مى پیچد . خواب نوعى از مرگ در تبیین و تحلیل قرآنى ، انسان نیز این گونه است با این تفاوت که انسان در طول شبانه روز به هنگام خفتن ، مرگ را در آغوش مى گیرد و توفى انجام مى شود و جان را به خدا و یا فرشته مرگ تسلیم مى کند . در این زمان تنها رشته اى نازک کالبد را به جان متصل مى کند که اگر این نیز بریده شود مرگ او کامل مى شود و دیگر به کالبد خویش بازنمى گردد . این گونه است که انسان ها در تحلیل قرآنى با هر خفتنى ، مرگ را تجربه مى کنند و دوباره بازمى گردند تا به این شکل مفهوم رستاخیز به ایشان نموده شود و بدانند که رستاخیز آدمیان چگونه پدیدار مى شود .
مرگ در مفهوم قرآنى به معناى انتقال از مقامى به مقام دیگر است . این بدان معناست که انسان با مرگ خویش چیزى را از دست نمى دهد و یا اگر چیزى را از دست بدهد نسبت به آن چه به دست مى آورد چیز با ارزشى را از دست نداده است . به تعبیرى مى توان آن را همانند دگردیسى که در پروانه رخ مى دهد همانند کرد . کرمى بر شاخه اى و سپس در پیله و در نهایت پروانه اى مى شود که پر پرواز دارد در حالى که پیش از این نه تنها از زیبایى پروانه برخوردار نبود بلکه حتى نمى توانسته پرواز داشته باشد . هر بخش از زندگى و مرگ آدمى در جهان زهدان و دنیا و برزخ و آخرت این گونه است . البته با این تفاوت که پروانه به شکل طبیعى و روندى تکوینى در یک فرآیند تکاملى صعودى حرکت مى کند ولى انسان با توجه به تلاش ها و برون داد ظرفیت ها و توانمندى هاى استعدادى و ذاتى خویش این حرکت را تنظیم مى کند . او هرچه در این راه بتواند ظرفیت هاى مثبت را بروز دهد در جهان دیگر از بهره بیش ترى برخوردار مى شود . اگرچه در هر حال انسان و همه موجودات زنده به سوى خداوند در حرکت مى باشند و به او مى پیوندند ولى این رفتن و شدن ، بستگى به فعالیت هاى انسان دارد . اگر انسان ، شدنى را در پیش گیرد که به سوى کمال صعودى و عروجى باشد در نهایت به الله مى رسد که به نام رحمان و رحیم بر وى تجلى مى کند و با اسم جمالى ، خویش را بر وى عرضه مى دارد و اگر به سوى کمال هبوطى و سقوطى پیش رود در نهایت با الله با منتقم و جبار رو به رو مى شود و خداوند به نام جلالى خویش بر او آشکار مى شود .
به هر حال انسان در نهایت در مرحله و جهانى مى بایست با مرگ دست و پنجه نرم کند و آن را تجربه نماید . از نظر قرآن مرگ انسان به هر شکلى اتفاق افتد انتقال است . این انتقال در هر شکل آن ، اجل اوست که نمى تواند دمى پیش یا پس شود . در نهایت هر انسانى در هنگام اجل معین خویش ، با مرگ زندگى نوین خویش را آغاز مى کند . مرگ ، گاه به شکل دفعى اتفاق مى افتد و گاه دیگر به شکل تدریجى رخ مى دهد .
آن چه در رخدادهاى مرگ بیان مى شود بیش تر ناظر به مرگ تدریجى است که از آن به دم احتضار به زبان عربى یاد مى شود . احتضار واژه اى است که از حضر به معناى غایب نبودن گرفته شده است . جان کندن و حضور مرگ را احتضار مى گویند زیرا مرگ به عنوان آفریده اى بر سر بالین انسان مى آید و او را به جهانى دیگر مى برد . در قرآن به مسئله احتضار اشاره شده ولى از واژه احتضار براى بیان این معنا استفاده نشده است و به جاى آن اصطلاح سکرات مرگ ( ق آیه 19 ) غمرات مرگ ( انعام آیه 93 ) و حضور مرگ ( نساء آیه 18 ) و آمدن مرگ ( انعام آیه 61 ) و رسیدن جان به گلو ( واقعه آیه 83 ) و توفى به معناى گرفتن و نگه داشتن روح ( نحل آیه 32 ) و مانند آن به کار رفته است .
در آیه 30 سوره قیامت از مسئله احتضار به عنوان سوق یاد شده است بدین معنى که انسان در هنگام مرگ به سوى خداوند رانده و سوق داده مى شود که به معناى بى اختیارى و رفتن انسان به سوى خداوند ، بى اختیار و اراده خود است . کاربرد واژه سوق به این معناست که انسان به طور طبیعى از رفتن به سوى خداوند از راه مرگ و توفى کراهت دارد از این روست که وى را به زور و ناخواسته از کانال مرگ به سوى خداوند مى برند . فرشتگان مامور نزع روح ( نازعات آیه 1 ) مأمور مى شوند تا جان و روح کافران را به سختى برگیرند . انسان به زندگى دنیوى دل بستگى و علاقه بسیارى دارد و نمى خواهد آن را رها کند . از این روست که به کراهت جانش گرفته مى شود و وى به سختى حاضر است تا جان را تسلیم کند و به زندگى دیگرى در آید و کالبد جسمانى خویش را رها سازد .

رویدادهاى دم مرگ
قرآن در بیان مرگ تدریجى و قطع روح از بدن در لحظه نهایى ( قیامت آیه 26 تا 30 ) به ابعاد مختلف و حالات مربوط به احتضار اشاره مى کند و توجه انسان ها را به آن لحظه حساس جلب و آنان را به پرهیز از باورهاى باطل و گناهان دعوت مى نماید . ( انعام آیه 93 و محمد آیه 26 و 28 ) .
در هنگام مرگ رویدادهاى بسیارى رخ مى دهد که مى توان به نمونه هاى زیر اشاره کرد:
رسیدن جان به گلو یکى از حالات انسان در دم مرگ است . قرآن از چنین تعبیرى براى بیان وحشت زیاد انسان در هنگام مرگ استفاده مى کند گویى که در هنگام مرگ دشمن بر ایشان چیره شده و از هر لحاظ در تنگاتنگى قرار گرفته و راه پیش و پس بر او بسته است . ( احزاب آیه 11 ) قرآن تبیین مى کند که در این زمان جان به تراقى مى رسد .
تراقى جمع ترقوه ، استخوانى است که گلو را از چپ و راست دربرگرفته و یا به معناى جلوى حلق و بالاى سینه است . ( مفردات راغب ص 166 و 363 )
آیات قرآن این حالات را نشان دهنده قدرت خداوند و ناتوانى انسان در برابر خدا و دیگر پدیده هاى الهى مى داند . ( واقعه آیات 83 و 87 )

وضعیت محتضر
قرآن به موقعیت و وضعیت محتضر اشاره مى کند و نگاه هاى آکنده از دل سوزى و آمیخته با ترس و هراس اطرافیان به محتضر را توصیف مى کند این درحالى است که محتضر با زبان حال و قال از آنان یارى و کمک براى رهایى مى طلبد . در این حالت است که قرآن بیان مى کند خداوند از اطرافیان محتضر به وى نزدیک تر است تا هم عجز انسان و حتى همه زندگان پیرامون محتضر را بنمایاند و هم قدرت الهى را نشان دهد . در این زمان است که خویشاوندان و دوستان محتضر که در اطراف وى هستند از روى ناامیدى مى گویند چه کسى مى تواند او را شفا دهد و درمان کند . ( قیامت آیه 27 ) انسان در این هنگام که از هرگونه شفا و درمان نومید شده است این گمان در وى تقویت مى شود که مرگ را گریزى نیست و در نهایت وقتى چشم او بر برزخ و جهان دیگر گشوده مى شود و به سخنى ، بهشت و یا دوزخ را مى نگرد یقین مى کند که دیگر راه بازگشتى نیست . ( قیامت آیه 28 ) حالا دیگر زمانى است که مى بایست با مال و فرزند و دنیا و اهل و عیال خداحافظى کند و همه آن چه را گرد آورده است بگذارد و به تعبیر قرآن فراق و جدایى میان ایشان مى افتد . در این زمان پاهاى محتضر در کنار هم گرد مى آید و انسان به خود مى پیچد و دیگر نیروى حیات و زندگى در پاهاى او نیست تا آن را نگه دارد . ( قیامت آیه 29 ) از این روست که گفته مى شود جان از پاى وى بیرون رفته است . البته به این معنا نیز است که محتضر وضعیت بسیار سختى را در آن هنگام دارد و نمى تواند خود را نگه دارد و پیچش پا در حقیقت نهایت خوارى و ناتوانى انسان است .

حالات کافران و ستمگران
فرشتگان بر بالین وى حاضر مى شوند و توفى و جان گرفتن وى را آغاز مى کنند . ( انعام آیه 61 و سجده آیه 11 ) البته در قرآن براى کافران و مومنان دو گونه حالت مختلف از حضور فرشتگان ترسیم مى شود زیرا در آن هنگام ستمگران و کافران حالاتى بسیار بد و سختى را مى گذرانند و به خوارترین شکل جان مى دهند . ( نحل آیه 28 و نیز انعام آیه 93 ) در حالى مومنان و نیکان در حالت بشارت و مژده به سوى خداوند مى روند . ( نحل آیه 32 ) در آیات قرآنى توضیح داده شده است که هنگام مرگ منافقان و کافران ، فرشتگان مامور ، بر صورت و پشت هاى آنان مى زنند ( محمد آیه 27 و انفال آیه 50 ) بر صورت ایشان مى زنند تا بنگرند که چه در پیش رو دارند و بر پشت ایشان مى زنند که بر دنیا تمایل داشته و آن را اکنون مى بایست رها سازند .
در آیات قرآنى آمده است خداوند به مومنان بشارتى مى دهد که در دنیا و آخرت ازآن بهره مند شده اند . ( یونس آیه 64 ) در روایت است که مراد از بشارت دنیاى ایشان ، رویاهاى نیکویى است که مومن مى بینند و بشارت در آخرت بشارت در زمان مرگ است . ( من لایحضره الفقیه ج 1 ص 152 ) در حالت احتضار دیگر توبه پذیرفته نمى شود و اگر امید به بازگشتى بوده تا زمان احتضار است . از این رو توبه فرعون سودى به حال وى نداشته است ( یونس آیه 90 و 91 ) قرآن در آیه 18 سوره نساء توضیح مى دهد که در این هنگام که حقیقت مرگ و زندگى روشن مى شود دیگر توبه را تاثیرى نیست . در این زمان ، درخواست تاخیر مرگ و بازگشت به دنیا معنا و مفهومى نخواهد داشت زیرا اجل قابل تغییر نیست و نمى توان آن را پس و پیش کرد .
قرآن کریم از اقرار برخى ستم گران به کفر خویش در هنگام مرگ خبر مى دهد که این بیانگر آن است که در آن حالت انسان به وضعیت و موقعیت خود آگاه شده و مى داند که در چه جایگاهى است و پرده ها کنار مى رود و چیزى به نام غیب باقى نمى ماند . از این رو به حقیقت اعتراف مى کند به اینکه کافر بوده و بر خود سرزنش مى فرستد . حتى عده اى از ستمگران خواهان بازگشت به دنیا و بازسازى اعمال و رفتار و اندیشه هاى خویش مى شوند ولى این اعتراف در هنگام دیدن حقیقت و در زمان مرگ سودى به حال ایشان نخواهد داشت . ( اعراف آیه 37 و مومنون آیه 99 و 100 ) .
قرآن هم چنین بیان مى کند که مرگ ، همزمان مى شود با آشنایى با وضعیت جدید و این که به بهشت و یا دوزخ در مى آید هر چند که این بهشت و دوزخ برزخى باشد . ولى حال او بر وى آشکار مى شود و احتضار و مرگش با عذاب و آسایش او پیوند مى خورد . ( یس آیه 36 و نیز نوح آیه 25 و غافر آیه 46 ) . پس لحظه مرگ و احتضار ، بسیار حسّاس و خطرناک است ، حتّى خوبان از آن دلهره و وحشت دارند ، البتّه منافاتى ندارد که در عین حالى که ترس دارند ، علاقه به لقاءاللّه نیز داشته باشند . مانند غوّاصى که به یافتن مروارید علاقمند است ، امّا از غرق شدن در دریا نیز بیم دارد . آیات و روایات فراوانى در این زمینه وارد شده که ما به گوشه‌اى از آنها اشاره مى‌کنیم . زیرا آن حالات از عالم ملکوت و غیب است و ما جز راه وحى ، راه دیگرى براى کشف آن نداریم . * قرآن مى‌فرماید : « و جَائتْ سَکرَهُ المَوتِ بِالحَقِ‌ّ ذلِک ما کُنتَ مِنهُ تَحِید » ( سوره ق ، آیه 19 ) به راستى لحظه گیج‌کننده مرگ فرارسید ، همان که از آن فرار مى‌کردى . همان گونه که انسانِ مست نه مى‌فهمد که خودش چه مى‌گوید و نه مى‌فهمد که مردم درباره او چه مى‌گویند ، در آن لحظه هم حضور مرگ و دلهره‌ها از یک سو و جدایى از زن و فرزند و مال و مقام از سوى دیگر ، براى او هوشى نگذارده و چنان او را گیج و مبهوت کرده که قرآن و حدیث از آن حالت به لفظ « سَکرَه » و مستى یاد کرده است . این تعبیر درباره قیامت هم آمده که مى‌فرماید : « . . . وتَرَى النّاسَ سُکارى و ما هم بِسُکارى ولکنّ عَذابَ اللّهِ شَدیدٌ » ( سوره حج ، آیه 2 ) اى پیامبر ! تو در آن روزى که زلزله براى به پاشدن قیامت مى‌شود ، مردم را همچون افراد مست مى‌بینى ، ولى آنان مست نیستند و لکن عذاب خدا سخت‌تر است ، عذاب بزرگ الهى است که عقل را از سرشان ربوده است . * قرآن مى‌فرماید : « حتّى اِذا جاءَ اَحَدَهُم المَوتَ قالَ رَبّ ارجِعُونِ لَعلّى أعمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکتُ » ( سوره مؤمنون ، آیات 99 تا 100 ) تا اینکه مرگ یکى از آنان فرارسد ، از خدا استمداد مى‌کند و به مأموران قبض روح مى‌گوید : مرا برگردانید تا شاید عمل صالحى ( با اموالى که جمع کرده و اکنون بجا مى‌گذارم و مى‌روم ) انجام دهم ، لیکن به این آرزوها هرگز لباس عمل پوشانده نمى‌شود و جواب همه این ناله‌ها منفى است .
در روایات مى‌خوانیم که این ناله از کسانى است که مالیات‌هاى اسلامى و زکات مال خود را نمى‌پردازند . ( تفسیرالمیزان ، ج 15 ، ص 79 ) * درقرآن مى‌خوانیم : « واَنفِقُوا مِمّا رَزَقناکُم مِن قَبلِ أن یَأتِىَ اَحَدَکُمُ المَوتَ فَیَقول رَبِ‌ّ لولا اَخّرتَنِى الى أجَلٍ قَرِیبٍ فَاَصَّدّقَ واَکُن مِنَ الصّالِحین » ( سوره منافقون ، آیه 10 ) تا مرگ به سراغ شما نیامده ، از آنچه به شما داده‌ایم در راه خدا به دیگران انفاق نمایید و گرنه لحظه مرگ خواهید گفت : خدایا ! آیا نمى‌شود مرا تا مدّت نزدیک و کوتاهى مهلت دهى تا از اموال جمع کرده خود در راه تو صدقه دهم و بدین وسیله از شقاوت‌ها رهایى یابم و جزو صالحان شوم ؟ در قیامت نیز فریاد التماس و درخواست مراجعت و برگشت به دنیا بلند است و مى‌گویند : « فَاْرجِعنا نَعمَلُ صالِحاً » ( سوره سجده ، آیه 12 ) خدایا ! حالا فهمیدیم ، ما را به دنیا برگردان تا عمل صالح انجام دهیم . * قرآن که بهترین کتاب آدم‌سازى و غفلت‌زا مى‌باشد ، در سوره قیامت ( سوره قیامت ، آیه 26 تا 29 ) مى‌فرماید : « کلاّ » اینقدر دنیا را بر آخرت ترجیح ندهید ، به فکر مردن باشید همان مرگى که « اِذا بَلَغَتِ التَّراقِى » چون جان شما از بدن خارج و به استخوان‌هاى گردن رسد ، « وَ قِیلَ مَن رّاقٍ » گفته مى‌شود : کیست که این انسان در حال مردن را نجات بدهد ؟ کدام پزشک و دارویى را براى رهایى او از مرگ بیاوریم ؟ ! « وَ ظَنّ أنّهُ الفِراقُ » ولى خود انسان مى‌داند که هر لحظه و آنى از دنیا و تمام چیزهایى که یک عمر دنبال آنها دویده و جمع کرده و به آنها دل بسته جدا مى‌شود ، از دوستان و فرزندان و همسر دور مى‌گردد . « وَ الْتَفَّتِ السّاقُ بِالسّاقِ » بخاطر بیرون آمدن روح از بدن ، ساق پاهاى او بهم چسبیده و شدائد جدایى از دنیا و ورود به عالم دیگر در کنار هم او را در فشارى بس شدید قرار داده است .
توجّه دارید که قرآن کریم براى اینکه انسان را از وابستگى عمیقى که به دنیا دارد جدا کند ، چگونه صحنه‌هاى جان دادن را ترسیم مى‌کند . ( در سوره واقعه از آیه 83 به بعد نیز به مسأله جان دادن اشاره شده است ) آرى ، تمام گرفتارى‌ها از غفلت ماست و اگر درباره تلاوت قرآن آن همه سفارش شده براى آن است که هم افراد با برخورد با این قبیل آیات توجه پیدا کنند و هم جامعه‌ها با شنیدن سرنوشت ملّت‌ها ، از خواب غفلت بیدار شوند و راه الهى را طى نمایند . زیرا یکى از نام‌ها و صفات قرآن « تَذکره » است ، یعنى قرآن وسیله یاد و توجّه و عامل غفلت‌زدایى است .
حضرت على علیه السلام در نهج‌البلاغه صحنه مرگ را چنین ترسیم مى‌فرماید : انواع گیجى‌ها و حسرت‌ها و فراق‌ها از دنیا و روآوردن به جهان پر خطر دیگر براى انسان پیدا مى‌شود و در ادامه مى‌فرمایند : « فغَیرُ مَوصوفٍ ما نَزَلَ بِهِم » آنچه بر انسان در لحظه مرگ وارد مى‌شود قابل توصیف نیست . وقتى مرگ به سراغ انسان مى‌آید ، اطراف بدن شل مى‌شود ، رنگ مى‌پرد ، زبان مى‌گیرد و انسان هنوز مى‌بیند و مى‌شنود ولى دیگر قدرت حرف زدن ندارد ، فکرش هم کار مى‌کند ، ولى در اینکه در تمام عمرش چه کرده است . « یُفَکِّرُ فیما أفنى عُمرَه و فیمَ اَذهَب دَهرَه » با خود فکر مى‌کند که عمرش را در چه راهى صرف و ایّامش را در چه مسیرى گذرانده است . امام مى‌فرماید : محتضر در آن لحظه از اموال و ثروتى که در طول عمرش جمع کرده یاد مى‌کند و با خود مى‌گوید : این اموال رااز چه راهى بدست آوردم ؟ چرا فکر حلال و حرام آن نبودم ؟ الآن گناه و حسابش با من و لذّت و بهره‌اش با دیگران است . مأمور مرگ همچنان روح او را از اعضاى بدنش جدا مى‌کند ، تا زبان و گوش هم از کار مى‌افتد و فقط چشمانش مى‌بیند و به اطراف خود نگاه مى‌کند و تلاش و وحشت وحرکات اطرافیان را مشاهده کرده ، ولى نمى‌شنود و حرفى نمى‌تواند بزند و در لحظه آخر روح از چشم هم گرفته مى‌شود و او در میان خانواده ، دوستان و بستگان همچون مردارى مى‌افتد و همه از او مى‌ترسند و از او دور مى‌شوند و پس از اندکى او را به خاک و به عملش سپرده و همگى برمى‌گردند . ( نهج‌البلاغه ، خطبه 109 )
در روایات مى‌خوانیم : در لحظه مرگ ، مال و فرزندان و عمل انسان براى او مجسّم مى‌شوند ، محتضر به مال توجّهى مى‌کند ، مى‌بیند جز کفن سهم دیگرى ندارد ، توجّهى به فرزندان و همسرش مى‌کند ، ولى آنان هم تا گور او را بیشتر همراهى نمى‌کنند و تنها عمل اوست که تا ابد با اوست . راستى ، با این همه آیات و روایات روشن و هشدارهاى پى در پى ، جایى براى غفلت باقى مى‌ماند ؟ !

پس در پاسخ باید گفت که ، در هنگام سکرات و حالت احتضار و آستانه مرگ حوادث گوناگونى براى انسان رخ مى دهد از جمله :
الف ) تمثّل مال ، همسر و فرزندان ، اعمال :
1. مال و دارایى و ثروتى که شخص سال ها در پى آن تلاش کرده و خود را به آب و آتش زده ، اکنون انسان از آن جدا مى شود و حتى نمى تواند یک درهم سیاه را با خود بردارد و ببرد ، به اشکالى تمثل پیدا مى کند و با انسان سخن مى گوید .
2. اهل و همسر و فرزندان که یک عمر براى آنان زحمت کشیده ، اکنون نمى توانند به فریاد او برسند و حتى در برخى موارد همسر و فرزندان به خاطر ثروت محتضر مایلند که پدر و همسرشان زودتر بمیرد تا آنها به ثروت او دست پیدا کنند .
3. اعمال شخص نیز در هنگام مرگ متمثل مى شوند و با صاحب خود حرف مى زنند .
ب ) حضور شیطان در هنگام مرگ حضور شیطان نیز در هنگام مرگ شخص محتضر را وسوسه مى کند و به او کفر و شرک را تلقین مى کند تا به این وسیله ایمانش را به سرقت ببرد و شخص ، بى ایمان از دنیا برود .
ج ) حسرت خوردن انسان محتضر در لحظه مرگ ، تمام فراز و نشیب هاى عمر و زندگى خویش را در چند لحظه همچون یک حلقه فیلم مى بیند و براى فرصت هاى از دست رفته عمر خویش حسرت مى خورد .
د ) حضور آرامش بخش ائمه اطهار علیهم السلام انسان ها همچنین در لحظه مرگ ، اهل بیت علیهم السلام را بر بالین خود مشاهده مى کنند و آن بزرگواران ، نیکان را تسکین و آرامش مى بخشند . البته لحظات مرگ خوبان و نیکان با بدان و بدکاران تفاوت دارد .
به استناد آیات مبارکى از قرآن کریم نیکان و صالحان به هنگام فرا رسیدن مرگ ، با سلام و بشارت و امنیت مورد استقبال قرار مى گیرند و خداوند براى آنان اجر کریم آماده کرده است : « یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ? ? 27 ارْجِعِى إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَهً مَّرْضِیَّهً ? ? 28 ـــ اى نفس مطمئنه ( 27 ) خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد ( 28 )» سوره مبارکه فجر
« هُوَ الَّذِى یُصَلِّى عَلَیْکُمْ وَمَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَکَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا ? ? 43 ـــ اوست کسى که با فرشتگان خود بر شما درود مى فرستد تا شما را از تاریکى ها به سوى روشنایى برآورد و به مؤمنان همواره مهربان است ( 43 )» سوره مبارکه احزاب
« الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِکَهُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُواْ الْجَنَّهَ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ? ? 32 ـــ همان کسانى که فرشتگان جانشان را در حالى که پاکند مى ستانند مى گویند : درود بر شما باد به آنچه انجام مى دادید به بهشت درآیید ( 32 )» سوره مبارکه نحل
و اما خداوند متعال درباره ى لحظه ى جان دادن و مرگ بدکاران مى فرماید : « الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظَالِمِى أَنفُسِهِمْ فَأَلْقَوُاْ السَّلَمَ مَا کُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوءٍ بَلَى إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ? ? 28 ـــ همانان که فرشتگان جانشان را مى گیرند در حالى که بر خود ستمکار بوده اند پس از در تسلیم درمى آیند ما هیچ کار بدى نمى کردیم ! آرى خدا به آنچه مى کردید داناست ( 28 )» سوره مبارکه نحل
« وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ کَذِبًا أَوْ قَالَ أُوْحِىَ إِلَىَّ وَلَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَىْءٌ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنَزلَ اللّهُ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِى غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلآئِکَهُ بَاسِطُواْ أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَکُنتُمْ عَنْ آیَاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ ? ? 93 ـــ چه کسى ستمکارتر است از کسى که دروغى به خدا ببندد یا بگوید وحى به من فرستاده شده در حالى که وحى به او نشده باشد ، و کسى که بگوید من هم همانند آنچه خدا نازل کرده نازل میکنم ، و اگر ببینى هنگامى که ( این ) ظالمان در شداید مرگ فرو رفته اند و فرشتگان دستها را گشوده به آنان مى گویند جان خود را خارج سازید امروز مجازات خوار کننده اى در برابر دروغ هائى که به خدا بستید و در برابر آیات او تکبر ورزیدید ، خواهید دید ، ( در آن روز به حال آنها تاسف خواهى خورد ) ( 93 )» سوره مبارکه انعام
« إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِکَهُ ظَالِمِى أَنْفُسِهِمْ قَالُواْ فِیمَ کُنتُمْ قَالُواْ کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِى الأَرْضِ قَالْوَاْ أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُواْ فِیهَا فَأُوْلَئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءتْ مَصِیرًا ? ? 97 ـــ کسانى که فرشتگان ( قبض ارواح ) روح آنها را گرفتند در حالى که به خویشتن ستم کرده بودند و به آنها گفتند شما در چه حالى بودید ( و چرا با اینکه مسلمان بودید در صف کفار جاى داشتید ! ) گفتند : ما در سرزمین خود تحت فشار بودیم ، آنها ( فرشتگان ) گفتند : مگر سرزمین خدا پهناور نبود که مهاجرت کنید ! پس آنها ( عذرى نداشتند و ) جایگاهشان دوزخ و سرانجام بدى دارند ( 97 )» سوره مبارکه نساء

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد