خانه » همه » مذهبی » توصیه، دستورالعمل و برنامه در عرفان

توصیه، دستورالعمل و برنامه در عرفان


توصیه، دستورالعمل و برنامه در عرفان

۱۳۹۳/۱۲/۱۸


۷۵۷ بازدید

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - توصیه، دستورالعمل و برنامه در عرفان

توصیه، دستورالعمل و برنامه در عرفان کاذب و اسلامی

در عرفان اسلامی و عرفانهای نوظهور، بحث توصیه، دستورالعمل و برنامه وجود دارد، ولی باهم متفاوتند.

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - توصیه، دستورالعمل و برنامه در عرفان

توصیه، دستورالعمل و برنامه در عرفان کاذب و اسلامی

در عرفان اسلامی و عرفانهای نوظهور، بحث توصیه، دستورالعمل و برنامه وجود دارد، ولی باهم متفاوتند.

مرحوم ممقانی یک وصیت نامه دارد که دستورالعمل است برای طلبه ها، یا سید بن طاووس دستور العمل دارد، علامه حلی در آخر کتاب قواعد دستورالعملی دارد، ‌ابن ابی جمهور احسائی یک دستورالعملی زیبا دارد که شیخ عباس قمی در سفینه البحار نقل کرده است. وصیت نامه حضرت امام و آیت الله مرعشی و دستورالعمل های علامه طباطبائی و…

وقتی دستورالعمل ها را کنار هم می گذارید اختلاف در میان آنها زیاد است.

مثلاً یک دستورالعمل این است: می گوید:من سفارش می کنم به سحر و سهر ، شب بیداری و قبل از نماز صبح چقدر خوب است .

یکی از بزرگواران نیز در دستورالعملش نوشته : ضرورتی ندارد مستحبات انجام دهید و واجبات را درست انجام دهید کافی است.

دستورالعمل ها چرا متفاوتند؟

کسی می گوید بهترین چیز قرآن خواندن است و کسی دیگر می گوید اصول کافی خواندن است. علت این اختلاف ها در دستورالعمل های عرفان اسلامی چیست؟ وقتی دو نفر خدمت ایت الله بهجت می رفتند و دستورالعمل می خواستند،‌ایشان به هرکدام یک دستورالعمل می داد.

بعضی ها می گویند اینها نسبی بودن است و آن آقا و بزرگ هر چه میلش باشد بگوید. همین که آن آقا بگوید ملاک است ولی چنین چیزی ملاک نیست. شواهدی را ذکر می کنند مثلاً یک وقت کسی به آیت الله بهحت گفت آقا ذکری بفرمائید. آیت الله بهجت فرمودند صلوات بفرست. شخص بی ادب بود و گفت این را خودم بلد بودم،‌ آیت الله بهجت فرمود ملاک این است که که به تو بگوید صلوات بفرست یعنی اگر من بگویم و صلوات بفرستی خوب است و اگر من نگویم و صلوات بفرستی خوب است ولی دیگر، ان اثر را ندارد. و می گویند ملاک گوینده است.

ولی جواب اینها این است که اینها نسبی گرایی نیست مسئله این نیست که آن آقا هرچه بگوید و به هر که بگوید. ملاک اینهایی است که عرض می کنم:

1- بستگی به جایگاه و درجه دارد

اولاً قرآن فرموده و ما منا الا له مقام معلوم هرکسی از فرشتگان در یک جایگاه و درجه ای است. این آقا در یک درجه است و آن آقا در درجه ای دیگری است. اگر می بینید این دستورالعمل ها مختلف است بخاطر این است که :

– گاهی گوینده در درجات مختلف است.

– گاهی شنونده در درجات مختلف است.

– یکی در یک سطح به او یک چیز گویند.

– کسی دیگر در سطح دیگر و به او چیز دیگر می گویند.

– خود استاد اخلاق و عرفان با آن استاد اخلاق و عرفان متفاوت است. این در یک سطح است و آن در یک سطح دیگر.

– گاهی یک آدم خودش نیز در شرایط مختلف است یک وقت در حال قبض است، یک مرتبه در حال بسط است و باعث می شود دستورالعمل مختلف بدهند، حسنات الابرار سیئات المقربین.

2- بستگی به قابلیتها، ظرفیت ها و استعدادهای مردم است.

یک آدم ظرفیتش کم است و یک کسی ظرفیتش بالاست. اینگونه نیست که یک آقایی می گوید: همه اخلاق و همه عرفان توضیح المسائل است. همه اخلاق توضیح المسائل نیست. قسمتی از آن است چیزهای دیگر نیزممکن است وجود داشته باشد. اخلاق و عرفان و احکام و فقه اینها باهم متفاوتند. یک شخصی روشش این است که می گوید کل عرفان این است که به توضیح المسائل عمل کنید. بله این در صورتی خوب است که شما بروید در روستایی و برای مردمی که اهل کلک و دغل و این حرفها نیستند و با مشکلات اخلاقی و فرهنگی مواجه نیستند بگویید کل عرفان اسلامی توضیح المسائل است. او بیشتر از این نیز ظرفیت ندارد. اما در روستا که نمی شود بگویید اخباط یعنی چه تبتل یعنی چه فنا فی الله یعنی چه؟ این سبک درست نیست که شما بگویید معراج السعاده برای همه، یا رساله لقا الله میرزا جواد اقا ملکی تبریزی برای همه، اینها درست نیست. پس قابلیت ها و ظرفیت ها و استعدادهای مردم متفاوت است.

تاکنون فکر کرده اید که قطب شمال که خیلی هوا سرد است و همیشه آدم در آن بوده (از نظر تاریخی معلوم است که از زمان حضرت نوح آدم در آنجا بوده است) ولی هیچ وقت پیغمبری آنجا نبوده است، هیچ وقت اولیای خدا آنجا نبوده است. اینکه در سرمای شدید و در گرمای شدید ولی خدا درست نمی شود اعتدال آب و هوا و اعتدال محیط و جغرافیا، اعتدال غذا، تاثیر می گذارد و در مسائل اخلاقی انسان از مسلمات است و در آن نمی شود شک کرد. چون بدن مرکب روح است و اگر معتدل نباشد روح نیز معتدل نیست. اینکه بدن پیامبران علیهم السلام نیز نباید هیچ عیبی داشته باشد. و هیچ نقصی نداشته باشد.

3- گاهی برای خواص، گاهی برای خاص الخاص و گاهی برای عامه مردم است و اینگونه دستورالعمل ها را نمی شود کنار هم گذاشت, ابن فهد حلی کتابی دارد به نام التحسین که برای همه نیست و فقط افراد خاصی باید بخوانند و به آن عمل کنند زمان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله خیلی در مسیحی ها متعارف بود که افرادی بودند و به آنها می گفتند پدران صحرا، این پدران صحرا افراد خاصی بودند که همیشه در بیابان اهل عبادت و رهبانیت و امثال اینها بودند.11 اینها متفاوت است یک آدمی باید گوشه نشین باشد، ازلت برای افرادی خوب است، کسی که می داند بیاید در جامعه آلوده به گناه می شود، بهتر این است که در جامعه نباشد. پس علت دیگر این اختلاف ها این است که دستورالعملی برای خواص است یا برای عوام است و یا برای خاص الخواص است .

اگر من دیدم یک دستورالعملی از بزرگی است این را نمی توانم عمل کنم مگر اینکه برای من نوشته شده باشد.

انسان شناسی و معرفت نفس

نکته ای دیگر بحث انسان شناسی و معرفت نفس است اینکه در غررالحکم این است که افضل المعارف معرفه النفس و شیخ بهائی رضوان الله علیه در کشکول وقتی حدیث من عرف نفسه فقد عرفه ربه را مطرح می کند می گوید معنای این حدیث این است که همانطور که معرفت رب محال است معرفت نفس نیز محال است و من عرف نفسهتعلیق به محال است و اگر توانستید خودتان را بشناسید خدا را می شناسید و چون نمی توانید خود را بشناسید پس خدا را هم نمی توانید بشناسید.

این نظر ایشان است شاید آدم بگوید این نظر معلوم نیست صد درصد درست باشد ولی بهرحال معنای این حدیث این است که معرفت نفس مشکل است و مشکل ترین معرفت نیز معرفت نفس است.

چرا معرفت نفس مشکل است بحث فلسفی است و ما کار نداریم ولی بهرحال از فقه و اصول مشکل تر این است که انسان خودش را بشناسد.

اینکه چطور می شود انسان با مطالعه عالم شود و چطور می شود انسان سر کلاس درسی برود و عالم بشود اینها تحلیلش بسیار بسیار مشکل است .

چطور یک حرف که بگوش انسان می خورد برای انسان علم می شود؟ و این غذای جان می شود؟ می گفتند روح انسان از راه گوش فربه شود و بدن انسان از راه دهان و لذا کسی که دروغی را و یا غیبتی را می شنود روحش خراب می شود کسی که بخواهد اینها را تحلیل کند که یعنی چه؟

اینکه حدیثی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است ابداء بنفسک از خود آغاز کن.

مثنوی مولوی، هیجده بیت اولش فهرست معنوی است و کلمه به کلمه آن رمز است و تاویل دارد.مراد مثنوی چیست؟ کل مثنوی مولوی درباره انسان شناسی است.

داستان ابسال و سلامان داستان انسان شناسی است. شاهی بود بچه ای داشت می خواستد ولیعهد بشود و در آینده شاه شود. کم کم ولیعهد عاشق مادر خودش شد. مردم گفتند کار زشتی است و کار بدی است این کار را نکن ولی ولیعهد روز به روز عشقش به مادرش بیشتر می شد. آخر نیز یک روز فرار کردند و رفتند دربیابان و دنبال شهوترانی. دو سه روز در بیابان بودند و وقتی برگشتند آمدند همه تف و لعن و نفرینشان می کردند و تخت و تاج پادشاهی نیز برای همیشه ازبین رفت(کسی که با مادر خودش ازدواج کرده بود که در آینده شاه نمی شود) مادر انسان یعنی طبیعت و دنیا. آنطور که انسان در دامن مادر متولد می شود ما نیز در دامن دنیا متولد شدیم و خیلی زشت و بد است که انسان عاشق مادرش بشود و در آینده نیز تخت و تاج شاهی را از دست می دهد و همه لعن و نفرینش می کنند، هرکه بزرگ شد و عاشق دنیا شد ، همه کمالات خودش را از دست می دهد و پیش مردم نیز منفور واقع می شود.

در ادبیات عرفانی اینطور چیزها بسیار زیاد داریم که مربوط به انسان شناسی است.

که متاسفانه الان در حوزه بسیار کم است. منطق الاطیر عطار کتاب درسی حوزه بوده است یعنی در حوزه ها می خواندند و تدریس می کردند مرصاد العباد همین طور، کشف المحجوب هجویری کتاب درسی بوده است

استفتائات میزای قمی را ببینید چقدر در آنها است که شعری را مثلاً شعر عطار را از مرجع تقلید سوال می کردند و تا بیست سی سال قبل این خیلی عادی بود که مردم همانطور که مسئله می پرسیدند شعر حافظ را از مرجع تقلید می پرسیدند که حضرت آقا درباره معنای شعر حافظ چه می فرماید و بزرگترین حافظ شناسان مراجع تقلید بودند مثل آیت الله علوی خوانسار هم مباحثه ای آقای گلپایگانی و امام، حافظ شناس بزرگتر از او وجود ندارد.

دیوان حافظ و منطق الطیر و مثنوی مولوی دیوان شمس کتابهای انسان شناسی است ، کسی اینها را نمی خواند لااقل روایات غرر الحکم یا خطبه های نهج البلاغه که درباره انسان است مثلاً حکمت شماره 147 نهج البلاغه که علامه مجلسی می گوید طلبه باید هرروز آن را بخواند. یا مثلاً خطبه های امیرالمومنین درباره نفس و حقیقت (خیلی اینگونه روایات زیاد است)

اینها همان بحث های انسان شناسی است و انسان شناسی در عرفان اسلامی و اخلاق اسلامی خیلی زیاد است و معراج السعاده تا حدود صد صفحه اش بحث نفس است از اثبات نفس، تجرد نفس، قوای نفس و … اخلاق ناصری نیز همینطور، تهذیب الاخلاق ابن مسکوی همینطور.

یعنی این علمای اخلاق و عرفان می خواهند بگویند سنگ بنای عرفان و اخلاق معرفت نفس است.

در عرفانهای نوظهور بحث قوای نفس و نیروهای درونی ما برایشان بسیار مهم است و اگر کسی این چیزها را در عرفان اسلامی نخوانده باشد و آنها را که بخواند خدای نکرده تحت تاثیر قرار می گیرد.

(به نقل از: پایگاه اطلاع رسانی استاد احمد عابدی)

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد