توهین شاهکلیدِ منازعات فرهنگی در ایران است. نمیدانم در بقیۀ دنیا هم همینطور هست یا نه. به هرحال گمان نمیکنم برای کسی که بخواهد در ایران قدرتی به دست آورد، دانشی مهمتر از فهمِ سازوکارهای پیچیدۀ توهین وجود داشته باشد. توهین غول چراغ جادو است.
کافی است بتوانی بیرونش بکشی. بتوانی تشخیص بدهی که کجا حریفت دارد توهین میکند و بهترین/بدترین توهینهایش چیست. آنوقت میتوانی زندگیاش را ساقط کنی. توهین نیروهای مرگبارِ نقد را به رادیکالترین و البته بیثمرترین حد ممکن میرساند. در این وضعیت رادیکال، طرفِ توهینکننده در موضعِ یک شیطانِ مجسم، و طرفی که به آن توهین شده، در هالهای از تقدس فرو میرود.
و البته، چیزی اندوهناکتر هم در میان است. اهمیتِ بیمانند توهین برای ما، نشاندهندۀ عمقِ اختگیِ عرصۀ عمومی در ایران است. کسی که ادعا میکند به او توهین شده است، در عینِ اینکه طرفِ توهینکننده را به قهقهرا میکشاند، ما را از مرگِ قریبالوقوعِ خودش نیز مطلع میکند.
اساساً کسی میگوید به من توهین شده است که معتقد است ارزشهای فراوانی در وجودش نهفته است، اما در عینِ حال، ضعیف و ناتوان و بیمقدار پنداشته شده است، و نمیتواند برای تغییر این وضع کاری بکند. مثلِ بچهای که فکر میکند کاکرو یوگاست، ولی بقیه در بازی راهش ندادهاند. اهمیتِ توهین برای ما، نشاندهندۀ عمقِ خودشیفتگی ماست.
عمقِ تنفر، ترس و ناتوانی ما برای تعامل با دیگران. و عمقِ ناامیدی و کوتاهقدی ما در مبارزاتِ اجتماعیمان.
به هر حال، گمان میکنم همۀ کسانی که معتقدند نباید به چیزها توهین کرد (حالا هر چه باشد، چه مقدسات، چه قومیتها، چه جنسیتها، چه شخصیتهای تاریخی، چه الگوهای فرهنگی، چه حیوانات چه هر چیز دیگری) آدمهای بیاهمیت و کسلکنندهای هستند. وقتتان را سرِ اینجور آدمها تلف نکنید.
محمد ملاعباسی