هدف خلقت و زندگی انسان به صراحت آیات بندگی خدا است. قرآن می فرماید: و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون. و جن و انس را خلق نکردم مگر برای عبادت. ولی هدف بندگی وصول به کمال و قرب الهی است که از طریق بندگی و عبادت حاصل می شود. معنای عبادت و پرستشعبادت از ریشه«عبد» به معناى نهایت خضوع و تذلّل است. و گفتهاند؛ چون عبادت اعلى مراتب خضوع است، پس لایق نیست، مگر براى کسی که اعلى مراتب وجود و کمال و اعظم مراتب نعم و احسان را دارد، و از این جهت عبادت غیر حق شرک است.
عبادت و پرستش در فرهنگ دینی عملى است که با قصد قربت و جهت گیرى الاهى انجام شود. این معنا مورد قبول اکثر عالمان فقه و اصول و برخى دیگر است و به نظر مى رسد که نزدیک ترین معنا به مفهوم عبادت باشد.
هر کس در زندگی خود قبله آمالی دارد که برای رسیدن به آن تلاش می کند، حتی اگر این معبود و قبله آمال، مادی باشد، مانند قدرت، شهرت و ثروت دنیوی، چنین رفتاری جنبه پرستشی به خود می گیرد (دنیاپرستی. قدرت پرستی و مانند آن) و تحت عنوان عبادت مطرح می شود.
بر این اساس، عبادت و پرستش در فرهنگی دینی، عملى است برخواسته از احساس عبودیت و اظهار بندگی و خضوع و خشوع نسبت به خداوند عالم که باعث می شود انسان به صفات جمال و جلال خدا آراسته گردد و رنگ خدایی بگیرد و از این طریق مظهر کمالات الهی گردد.
بنابراین عبادت و پرستش نوعی حرکت و صیرورت به سمت خدای متعال است که عملا با وحدت و یکی شدن با صفات و کمالات الهی اتفاق می افتد و حاصل عبادت و پرستش و بندگی، چیزی جز وصول به کمال حاصل از صفات الهی نیست.
بنده به هر مقدار که به صفات جمالیه و جلالیه حق تعالی آراسته می شود، صفت کمال در او تثبیت می گردد و قرب و نزدیکی به خدای متعال، معنا می یابد و وضعیت مطلوب انسانی که آرزوی اوست، محقق می شود.
نتیجه این سخن آن است که پرستش ذات خداوند از طریق پرستش صفات محقق می شود و آنچه دستاورد چنین پرستشی است، وصول به کمالات صفاتی حق است و ذات الهی، اگر چه به لحاظ نظری و فکری قابلیت وصول و شناخت دارد، اما به لحاظ عملی هرگز در دسترس وصولات سلوکی بشر نیست، مگر از طریق صفات؛ قرب آدمی به خداوند نیز در حقیقت صفاتی است و نه ذاتی و چنانچه قرب به ذات مطرح باشد، تنها از طریق صفات است.
عبادت و پرستش در فرهنگ دینی عملى است که با قصد قربت و جهت گیرى الاهى انجام شود. این معنا مورد قبول اکثر عالمان فقه و اصول و برخى دیگر است و به نظر مى رسد که نزدیک ترین معنا به مفهوم عبادت باشد.
هر کس در زندگی خود قبله آمالی دارد که برای رسیدن به آن تلاش می کند، حتی اگر این معبود و قبله آمال، مادی باشد، مانند قدرت، شهرت و ثروت دنیوی، چنین رفتاری جنبه پرستشی به خود می گیرد (دنیاپرستی. قدرت پرستی و مانند آن) و تحت عنوان عبادت مطرح می شود.
بر این اساس، عبادت و پرستش در فرهنگی دینی، عملى است برخواسته از احساس عبودیت و اظهار بندگی و خضوع و خشوع نسبت به خداوند عالم که باعث می شود انسان به صفات جمال و جلال خدا آراسته گردد و رنگ خدایی بگیرد و از این طریق مظهر کمالات الهی گردد.
بنابراین عبادت و پرستش نوعی حرکت و صیرورت به سمت خدای متعال است که عملا با وحدت و یکی شدن با صفات و کمالات الهی اتفاق می افتد و حاصل عبادت و پرستش و بندگی، چیزی جز وصول به کمال حاصل از صفات الهی نیست.
بنده به هر مقدار که به صفات جمالیه و جلالیه حق تعالی آراسته می شود، صفت کمال در او تثبیت می گردد و قرب و نزدیکی به خدای متعال، معنا می یابد و وضعیت مطلوب انسانی که آرزوی اوست، محقق می شود.
نتیجه این سخن آن است که پرستش ذات خداوند از طریق پرستش صفات محقق می شود و آنچه دستاورد چنین پرستشی است، وصول به کمالات صفاتی حق است و ذات الهی، اگر چه به لحاظ نظری و فکری قابلیت وصول و شناخت دارد، اما به لحاظ عملی هرگز در دسترس وصولات سلوکی بشر نیست، مگر از طریق صفات؛ قرب آدمی به خداوند نیز در حقیقت صفاتی است و نه ذاتی و چنانچه قرب به ذات مطرح باشد، تنها از طریق صفات است.