خانه » همه » مذهبی » جایگاه توسل-حضور یا وجود «وسیله»

جایگاه توسل-حضور یا وجود «وسیله»

اولیاى الهى به اذن خداوند و لطف پروردگار ، آن چنان داراى توانایى و آگاهى هستند که بدون نیاز به « حضور » ظاهرى ، مى توانند از احوال دیگران آگاه شوند چنان که در قرآن مجید درباره حضرت عیسى ( علیه السلام ) ، چنین آمده است : « وَ أُنَبِّئُکُم بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِى بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِى ذَلِکَ لَآیَهً لَکُمْ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ » 1 « شما از آن چه مى خورید و در خانه هایتان ذخیره مى کنید ، خبر مى دهم مسلماً در اینها ، نشانه اى براى شماست اگر ایمان داشته باشید » .
همچنین آنان بدون حضور و از طریق وسیله هاى دیگر ، مى توانند مشکلات را حل کنند چنان که درباره حضرت یوسف ( علیه السلام ) و شفا یافتن نابینایى حضرت یعقوب ( علیه السلام ) در قرآن مجید ، چنین مى خوانیم :
« اذْهَبُوا بِقَمِیصِى هذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِى یَأْتِ بَصِیرًا وَأْتُونِى بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ » 2 « این پیراهن مرا ببرید و آن را بر چهره پدرم بیفکنید ( ( تا ) ) بینا شود و همه کسان خود را نزد من آورید » .
در زمان پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) نیز برخى با آمدن به حضور پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) ، مشکل خود را حل مى کردند و برخى در غیاب پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) از مقام قدسى وى بهره مى بردند و تنها به وسیله نام و یاد آن حضرت ، از خداوند ، حاجت خود را مى گرفتند . « عثمان بن حنیف » مى گوید :
« روزى در محضر پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) بودم . حضرت به شخصى که مشکل خود را به او عرضه مى کرد ، شیوه دعا و توسل را چنین تعلیم فرمود : برو وضو بساز و دو رکعت نماز به جا آور پس از آن ، خداوند را این گونه بخوان :
H « اللّهم انى اسالک و اتوجه الیک بنبیک نبى الرحمه یا محمد اِنى اَتوجه بک الى ربى فى حاجتى لتقضى . اللهم شفعّه فىّ » E 3 « بار خدایا ! از تو درخواست مى کنم و به تو روى مى آورم به وسیله پیامبرت ، پیامبر رحمت . اى محمد ! من به حق تو ، به سوى خدایم روى آوده ام تا حاجتم برآورده شود . خدایا ! پیامبرت را در مورد من ، شفیع قرار ده » .
روشن است که نماز خواندن « عثمان بن حنیف » ، همیشه در حضور پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) نبوده است و نیز این تعلیم پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) ، اختصاص به عثمان بن حنیف ندارد بلکه همه مسلمانان در همه جا و در هر زمان ، مى توانند از این تعلیم پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) بهره مند شوند .
بنا بر اعتقادات شیعه ، در هر زمان ، تنها یک امام ، مسئولیت اصلى امامت را در نظام تکوین و تشریع بر عهده دارد و آن امام ، از علم ویژه و لطف خاص خداوند ، بهره مند مى باشد به طورى که با از دنیا رفتن امام در هر زمان ، امام بعدى ، احساس مسئولیت خاصى به او دست مى دهد که خبر از مسئولیت امامت مى دهد در حالى که قبل از آن ، چنین احساسى را نداشته است .
از امام هادى ( علیه السلام ) ، چنین روایت شده است :
« فقال : انا للّه و انّا الیه راجعون مضى ابوجعفر ، فقیل له : کیف عرفت ؟ قال : لانّه تداخلنى ذله للّه لم اکن اعرفها » 4 « ( ( امام ) ) گفت : انّا للّه و انّا الیه راجعون ابوجعفر ( امام جواد ( علیه السلام ) از دنیا رفت ! به وى گفته شد : چگونه آگاه شدى ؟ ( ( در حالى که ابوجعفر در بغداد است و شما در مدینه هستى ؟ ! ) ) امام ( علیه السلام ) فرمود : براى این که خضوع و ذلتى براى خداوند در درونم داخل شد که قبل از آن ، چنین احساسى نداشتم » .
همچنین در سوره قدر ، چنین مى خوانیم :
« تنَزَّلُ الْمَلَائِکَهُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِ ّ أَمْرٍ » 5 « در آن ( ( شب ) ) ، فرشتگان ، با روح ، به فرمان پروردگارشان ، براى هر کارى ( ( که مقرّر شده است ) ) ، فرود آیند » .
با توجه به این که « تنزل » ، فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد ، روشن مى شود که شب قدر ، مخصوص به زمان پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) و زمان نزول قرآن نیست بلکه همچنان تداوم دارد و هر سال ، تکرار مى شود . و بنابر روایت پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) ، شب قدر و نزول فرشتگان در آن شب ، تا برپایى قیامت ، ادامه دارد . 6
همچنین ابوداود و طبرانى در روایتى از پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) چنین نقل کرده اند :
« سئل عن لیله القدر اَهى شى ء کان فذهب ام هى فى کل عام فقال : بل هى لامه محمد ما بقى منهما اثنان » 7 « سؤال شد از شب قدر که آیا چیزى بود و رفت و یا در هر سال هست . ( ( پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) ) ) فرمود : بلکه آن براى امّت محمد است ( ( حتى ) ) تا زمانى که دو نفر ( ( بیشتر ) ) از آنان باقى نمانده باشد » .
همچنین از امام جواد ( علیه السلام ) چنین روایت شده است :
« ان امیرالمؤمنین على ( علیه السلام ) قال لابن عباس ان لیله القدر فى کل سنهٍ و انه ینزل فى تلک اللیله امر السنه و لذلک الامر ولاهُ بعد رسول الله فقال ابن عباس : مَن هم قال : انا و احد عشر من صلبى 8 « امیرالمؤمنین على ( علیه السلام ) به ابن عباس فرمود : همانا شب قدر ، در هر سال است و در آن شب ، تقدیرات سال ، نازل مى شود و براى انجام آن کار ، متصدیانى پس از پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) وجود دارند . ابن عباس پرسید : آنان چه کسانى هستند ؟ حضرت فرمود : من و یازده نفر از نسل من » .
از این روایات به خوبى منزلت اهل بیت پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) تا حضرت مهدى ( عج ) ، آشکار مى شود و این که اینان ، واسطه فیض خداوند براى جهانیان مى باشند .
بنابر آن چه گفته شد ، پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) و اولیاى الهى ، در هنگام زنده بودن و « حیات دنیایى » و پس از مرگ و « حیات برزخى » ، داراى برکات وجودى فراوانى هستند و به هر مقدار که مؤمنان و دوست داران ، از این وسیله هاى الهى ، بیشتر بهره مند شوند ، به خداوند ، نزدیک تر مى شوند و مراتب درستى و راستى را بیشتر دارا خواهند شد .
برخى با جمود فکرى و با اکتفا به تعدادى از روایات ، اصرار مى ورزند که استمداد و توسل ، تنها به زمان حیات پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) و زمان زنده بودن اولیاى الهى ، منحصر مى باشد که در این صورت نیز بنا بر مبانى فکرى و اعتقادى شیعه ، امام حىّ و زنده وجود دارد و وجود مقدس او ، واسطه فیض خداوند مى باشد و حتى مى توان گفت در هر دوران ، باید امام همان عصر و زمان را شناخت تا بهترین شاخص براى هدایت مردم باشد و دورى از فتنه ها ، انحرافات و تحریفات را براى مومنان و همه جهانیان ، به ارمغان آورد چنان که از پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) روایت شده :
« مَن مات و لم یعرف اِمام زمانه مات میته جاهلیه » E 9 « هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد ، بر مرگ جاهلیت مرده است » .
همچنین از امام صادق ( علیه السلام ) ، چنین نقل شده است : هنگامى که آخرالزمان را درک کردى ، این دعا را بخوان :
H « اللّهم عرّفنى نفسک ، فانّک ان لم تعرفنى نفسک ، لم اعرف نبیّک . اللّهم عرفنى رسولک ، فانّک ان لم تعرفنى رسولک ، لم اعرف حجّتک . اللّهم عرّفنى حجّتک ، فانّک ان لم تعرفنى حجّتک ، ضلّلت عن دینى » E 10 .
( 1 ) آل عمران ( 3 ) ، آیه . 49 ( 2 ) یوسف ( 12 ) ، آیه . 93 ( 3 ) . ک : مسند ، احمدبن حنبل ، ج 4 ، ص 138 سنن ابن ماجه ، ج 1 ، ص 441 ، ح . 1358 ( 4 ) . ک : کلینى ، اصول کافى ، ج 1 ، ص . 381 ( 5 ) قدر ( 97 ) ، آیه . 4 ( 6 ) . ک : الحویزى ، نورالثقلین ، ج 5 ، ص 62 تفسیر نمونه ، ج 27 ، ص . 184 ( 7 ) الدر المنثور ، ج 6 ، ص . 371 ( 8 ) . ک : نورالثقلین ، ج 5 ، ص 619 کافى ، ج 1 ، ص . 347 ( 9 ) مجلسى ، بحارالانوار ، ج 8 ، ص . 368 ( 10 ) . ک : کافى ، ج 1 ، ص . 337

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد