۱۳۹۹/۰۱/۰۴
–
۱۷۶۱ بازدید
زن در قرون وسطی چه جایگاهی داشت؟
زن در قرون وسطا نه تنها نقش اجتماعى نداشت، بلکه خوار و ذلیل و برده وار مى زیست و حتى او را عامل فساد و منفور خدا مى پنداشتند و اعتقادشان بر این بود که باعث بیرون راندن آدم از بهشت، زن بود.در قرون وسطا از کشیشى پرسیدند: آیا مرد نامحرم مى تواند به خانه اى که در آن زن هست، وارد شود؟پاسخ گفت: هرگز؟ هرگز؟ و اگر در آن خانه مردى از محارم زن هم وجود داشته باشد و این مرد نامحرم بر او وارد شود و زن را هم نبیند، باز گناه کرده است.(یعنى اگر مرد نامحرمى به طبقه دوم منزلى وارد شود که در طبقه اولش زنى باشد، گناه نموده است. مثل اینکه وجود زن، عامل پخش گناه در فضا است). (1)
بسیارى از عیسویان، زن را برزخ میان انسان و حیوان مى دانستند و در اینکه داراى روح باشد، تردید داشتند.
در سال 586 میلادى، مجلس بزرگى براى حل این مسئله که آیا زن داراى روح است یا نه در اروپا بر پا شد. پس از بحث فراوان، سرانجام قبول کردند که زن داخل در نوع آدم است.(2)
«سن توماس داکن» مى گوید: «خداوند اگر ببیند مردى به زنى دل ببندد و عاشق او شود- حتى اگر آن زن، همسرش باشد- خشمگین مى شود، زیرا جز عشق خداوند نباید در قلبش جاى بگیرد.
مسیح علیه السلام بدون همسر زیست و کسانى که مى خواهند مسیحایى بشوند، نباید زن بگیرند. به همین سبب، برادران مسیحى و پدران روحانى و خواهران مسیحى در سراسر عمر ازدواج نمى کنند، زیرا ازدواج، خدا را به خشم مى آورد و فقط باید با خداى ما، عیسى مسیح، پیوند داشت، زیرا دو عشق در یک قلب جاى نمى گیرد. فقط آنهایى مى توانند حامل روح القدس باشند که مجرد زیست کنند.»
زن در اندیشه قرون وسطایى، منفور، عاجز و محروم از مالکیت است. وقتى انسان با املاک و اموال شخصى خود به خانه شوهر رفت، حق مالکیت از او سلب مى شود. مالکیت، خود به خود به شوهر انتقال مى یابد، زیرا زن، صاحب شخصیتى نیست. حتى امروز آثارى از آن در زن اروپایى به چشم مى خورد.(3)
زن در اروپا و سایر ممالک جهان به قدرى بى ارزش بود که در هیچ اجتماعى او را به حساب نمى آوردند. علما و فلاسفه به مجادله مى پرداختند که آیا زن اساساً روح دارد یا به کلى فاقد روح است؟ در صورتى که روح داشته باشد، آیا روحش روح انسانى است یا حیوانى؟ و بر فرض داشتن روح انسانى، آیا وضع اجتماعى و انسانى او نسبت به مرد، وضع بردگى است یا کمى بالاتر از آن؟
زن گاهى وسیله شهوترانى و گاهى مانند چهارپایان در کار خوردن و آشامیدن و باردارى و زایمان و… بود. (4)
«لیکى» در کتاب «تاریخ اخلاق در اروپا» مى گوید: «در آن روزگار (قرون وسطا) مردها از سایه زنان مى گریختند و نزدیکى و همنشینى با ایشان را گناه مى پنداشتند و عقیده داشتند که برخورد با ایشان در کوچه و خیابان و سخن گفتن با ایشان- اگر چه مادران، همسران و یا خواهران باشند- اعمال و ریاضتهاى روحى شخصى را تباه مى سازد.» (5)
استاد ابوالاعلى مودودى در کتاب «الحجاب» مى گوید: «از جمله نظریات اولى و اساسى در این باره، این بود که زن، سرچشمه معاصى و اصل گناه و فجور است و براى مرد، درى از درهاى جهنم است، از آن جهت که منشا تحریک و وادار کردن او به ارتکاب گناهان است و چشمه هاى مصایب انسان از وجود او برجوشیده است و از این جهت، پشیمانى و شرمندگى براى او کافى است که زن است و او را همى سزد که از حسن و جمال خود شرم کند، زیرا این حسن و جمال، یکى از سلاحهاى شیطان است که هیچ سلاحى به آن نمى رسد و سزاى اوست که کفاره بپردازد و هیچ گاه پرداختن کفاره را ترک نکند، زیرا هم اوست که انواع بلایا و بدبختى ها را براى زمین و ساکنان آن به ارمغان آورده است.»(6)
«ترتولیان»، یکى از پیشوایان مسیحى، در مقام بیان نظر مسیحیت درباره زن مى گوید: «بى گمان زن مدخل شیطان به درون نفس انسان است و مرد را به سوى شجره ممنوعه مى راند و شکننده قانون خدا و زشت کننده صورت خدا (مرد) است.»
«کراى سوستام»، یکى از بزرگان مسیحیت، درباره زن مى گوید: «او شرى است که از آن گریزى نیست. او وسوسه اى جبلى و آفتى دلپذیر و خطرى براى خانه و خانواده و معشوقه اى عاشق کش و مارى خوش خط و خال است.» (7)
پی نوشت ها:
1 ـ فاطمه، فاطمه است، ص 59.
2 ـ اسلام چنان که بود، ص 121.
3 ـ فاطمه، فاطمه است، ص 59.
4 ـ برهان قرآن، ص 114.
5 ـ جاهلیت در قرن بیستم، ص 237.
6 ـ جاهلیت در قرن بیستم، ص 237.
7 ـ جاهلیت در قرن بیستم، ص 238.
منبع: https://www.mouood.org/component/k2/item/9117
بسیارى از عیسویان، زن را برزخ میان انسان و حیوان مى دانستند و در اینکه داراى روح باشد، تردید داشتند.
در سال 586 میلادى، مجلس بزرگى براى حل این مسئله که آیا زن داراى روح است یا نه در اروپا بر پا شد. پس از بحث فراوان، سرانجام قبول کردند که زن داخل در نوع آدم است.(2)
«سن توماس داکن» مى گوید: «خداوند اگر ببیند مردى به زنى دل ببندد و عاشق او شود- حتى اگر آن زن، همسرش باشد- خشمگین مى شود، زیرا جز عشق خداوند نباید در قلبش جاى بگیرد.
مسیح علیه السلام بدون همسر زیست و کسانى که مى خواهند مسیحایى بشوند، نباید زن بگیرند. به همین سبب، برادران مسیحى و پدران روحانى و خواهران مسیحى در سراسر عمر ازدواج نمى کنند، زیرا ازدواج، خدا را به خشم مى آورد و فقط باید با خداى ما، عیسى مسیح، پیوند داشت، زیرا دو عشق در یک قلب جاى نمى گیرد. فقط آنهایى مى توانند حامل روح القدس باشند که مجرد زیست کنند.»
زن در اندیشه قرون وسطایى، منفور، عاجز و محروم از مالکیت است. وقتى انسان با املاک و اموال شخصى خود به خانه شوهر رفت، حق مالکیت از او سلب مى شود. مالکیت، خود به خود به شوهر انتقال مى یابد، زیرا زن، صاحب شخصیتى نیست. حتى امروز آثارى از آن در زن اروپایى به چشم مى خورد.(3)
زن در اروپا و سایر ممالک جهان به قدرى بى ارزش بود که در هیچ اجتماعى او را به حساب نمى آوردند. علما و فلاسفه به مجادله مى پرداختند که آیا زن اساساً روح دارد یا به کلى فاقد روح است؟ در صورتى که روح داشته باشد، آیا روحش روح انسانى است یا حیوانى؟ و بر فرض داشتن روح انسانى، آیا وضع اجتماعى و انسانى او نسبت به مرد، وضع بردگى است یا کمى بالاتر از آن؟
زن گاهى وسیله شهوترانى و گاهى مانند چهارپایان در کار خوردن و آشامیدن و باردارى و زایمان و… بود. (4)
«لیکى» در کتاب «تاریخ اخلاق در اروپا» مى گوید: «در آن روزگار (قرون وسطا) مردها از سایه زنان مى گریختند و نزدیکى و همنشینى با ایشان را گناه مى پنداشتند و عقیده داشتند که برخورد با ایشان در کوچه و خیابان و سخن گفتن با ایشان- اگر چه مادران، همسران و یا خواهران باشند- اعمال و ریاضتهاى روحى شخصى را تباه مى سازد.» (5)
استاد ابوالاعلى مودودى در کتاب «الحجاب» مى گوید: «از جمله نظریات اولى و اساسى در این باره، این بود که زن، سرچشمه معاصى و اصل گناه و فجور است و براى مرد، درى از درهاى جهنم است، از آن جهت که منشا تحریک و وادار کردن او به ارتکاب گناهان است و چشمه هاى مصایب انسان از وجود او برجوشیده است و از این جهت، پشیمانى و شرمندگى براى او کافى است که زن است و او را همى سزد که از حسن و جمال خود شرم کند، زیرا این حسن و جمال، یکى از سلاحهاى شیطان است که هیچ سلاحى به آن نمى رسد و سزاى اوست که کفاره بپردازد و هیچ گاه پرداختن کفاره را ترک نکند، زیرا هم اوست که انواع بلایا و بدبختى ها را براى زمین و ساکنان آن به ارمغان آورده است.»(6)
«ترتولیان»، یکى از پیشوایان مسیحى، در مقام بیان نظر مسیحیت درباره زن مى گوید: «بى گمان زن مدخل شیطان به درون نفس انسان است و مرد را به سوى شجره ممنوعه مى راند و شکننده قانون خدا و زشت کننده صورت خدا (مرد) است.»
«کراى سوستام»، یکى از بزرگان مسیحیت، درباره زن مى گوید: «او شرى است که از آن گریزى نیست. او وسوسه اى جبلى و آفتى دلپذیر و خطرى براى خانه و خانواده و معشوقه اى عاشق کش و مارى خوش خط و خال است.» (7)
پی نوشت ها:
1 ـ فاطمه، فاطمه است، ص 59.
2 ـ اسلام چنان که بود، ص 121.
3 ـ فاطمه، فاطمه است، ص 59.
4 ـ برهان قرآن، ص 114.
5 ـ جاهلیت در قرن بیستم، ص 237.
6 ـ جاهلیت در قرن بیستم، ص 237.
7 ـ جاهلیت در قرن بیستم، ص 238.
منبع: https://www.mouood.org/component/k2/item/9117