این اعتراضات که پی در پی در این سو و آنسوی کشور و بهگونهای فراگیر در تمامی صنوف جریان دارد، نه از جنس رقابتهای سیاسی و هواداری از این جناح یا آن جناح بر سر کرسیهای قدرت و نه ناشی از تاب نیاوردن اصناف و اقشار مردم در برابر سختیهاست؛ اگر چنین بود، پیش از اینها و در تجربه تاریخی چهار دهه گذشته میشد مثالش را به وفور یافت. ایراد، در کاهش اعتماد عمومی به کارآمدی کارگزارانی است که فاقد ایدهای قدرتمند برای برون کرد کشور از انباشت مشکلات هستند.
سپهر سیاسی – اقتصادی و فرهنگی کشور در نزدیک به دو دهه گذشته، شاهد و معطل نتیجه جدل و مناقشه دو دیدگاه نخبگان رسمی کشور بر سر ایدههایشان است. در این مدت، نسخه پیچی هریک از رقیبان، نافی آن دیگری بوده و حتی برای ناکامی برخی برنامههای در دست اجرا که میتوانست به تشویق و تقویت اعتماد عمومی منجر شود از سوی رقیب به بنبست کشیده شد. برای مصداق این مدعا راه دور نرویم. توافق هستهای «برجام» شاهدی دم دست است. مخالفان برجام دولتهای یازدهم و دوازدهم را با این چوب نواختند که همه تخم مرغهایش را در سبد برجام و توافق با جامعه بین المللی به عنوان تنها راه برون رفت کشور از مشکلات قرار داده است. آنان تحریم را نه یک مانع بلکه فرصتی برای شکوفایی اقتصاد کشور میخواندند. این نگاه، اصلاح در توافق هستهای و حتی مرگ آن را چاره و ایجاد فرصت برای دستیابی به اراده مدیریت اوضاع کشور وعده داد. درستی یا نادرستی این نگاه بیرون از حوصله این نوشته است. اما آنچه در این مقال میگنجد، انتقاد روشن به نبود ایده جایگزین و کارآمدی است که مدعیان وعدهاش را از سالها پیش از استقرار دولت سیزدهم به مردم دادهاند.
خوب یا بد، اکنون برجام در کلیات خود در همان نقطه انجماد به جا مانده پس از خروج دولت «دونالد ترامپ» از آن متوقف مانده است. حالا نوبت مخالفان داخلی برجام است که ایدههای جایگزین خود را برای برون رفت کشور از مشکلات ارائه کنند. مخالفان، هیچگاه مانند حالا فرصت عرض اندام و یکهتازی در سپهر سیاسی کشور را در اختیار نداشتهاند. اما آیا توانستهاند در اینباره کارآمدی از خود نشان دهند؟ آیا توانستهاند حتی با دولت همسوی خود، به اندازهای همراه و همکار شوند که نقش بازوی آن را ایفا کنند؟ یا رفته رفته لباس منتقد دولت را به تن میکنند؟ آیا این طیف از کنشگران با زیرکی در پی شانه خالی کردن از مسئولیت اوضاعی هستند که خود نقش پررنگی در ایجادش داشتهاند؟ آیا این طیف و جریان هنوز بر این تصورند که میتوان با فرار به جلو، حل مشکلات کشور را که چاره آن در توان ایدههایشان نیست، به امروز و فردا واگذارند؟ آیا قرار است دولت «ابراهیم رئیسی» هم با همان چوبی نواخته شود که دولتهای گذشته تجربه کردند؟
یکی از مهمترین دلایل اعتراضات صنفی هر روزه، بازتاب و پیامد همین بلاتکلیفی تحمیل شده به کشور و به تبع آن بیاعتمادی ایجاد شدهای است که نسخه پیچان شعار زده، مسبب آن بوده و هستند.
مدتهاست که مردم از شعار درمانیهای معمول فاصله گرفتهاند. جنس اعتراضات صنفی بر بستری از واقعیتهای مدنی قرار دارد که با نه تنها رقابت سنتی «اصولگرا – اصلاح طلب» بلکه رقابت طیفهای درونجناحی فاصله بسیار گرفته است. معترضان صنفی، اوضاع و میزان اعتماد خود را به مسئولان با بنیه سفرههایشان میسنجند. اعتراض آنان به بلاتکیفی ملالتباری است که همچنان از نبود ایدهای قدرتمند، کارآمد و اعتمادساز کشور را به مشکلات انباشته و همپوشاننده دچار کرده است. زمان برای فرصتها هر لحظه محدوتر از گذشته خواهد بود.