هرچند برج فرازان (عزت الله فولادوند، نشرسخن،۱۳۸۰) اولین آشنایی ایرانیان با خانم تاکمن است. این کتاب که در همان سال انتشار، کتاب سال شد در سال ۱۳۹۲توسط نشر ماهی، انتشار مجدد یافت. توپهای ماه اوت (محمد قائد، نشر ماهی، ۱۳۹۳) و سلام اول (حسن افشار، نشر ماهی، ۱۳۹۲) از دیگر آثار یازده گانه تاکمن است که به فارسی منتشر شده است .
سبک تاکمن، تاریخ نگاری جامع با مراجعه به صدها منبع و بیانی شیوا و نظرگیر است. روایت های او از تاریخ به گونهای است که بیان جزئیات در خدمت یک نظریه است تا خواننده پس از مطالعه کتابهای چند صدصفحه ای او، در چند جمله به برداشت تاریخی برسد و طرفه آن که مترجمانی خوش سلیقه، سختگیر، صاحبنام و جریانساز، آثار او را به فارسی برگرداندهاند.
باربارا تاکمن تاکنون دوبار جایزه پولیتزر را از آنِ خود کرده است. بار اول در۱۹۶۳برای «توپهای ماه اوت» در بخش آثار عمومی غیرداستانی و بار دیگر در ۱۹۷۲ بابت «یادداشتهایی از چین». تاکمن در دو کتاب به جنگ جهانی اول (۱۹۱۸ – ۱۹۱۴ ) میپردازد. در «توپهای ماه اوت» وقایع نظامی ماه اول جنگ را مرور میکند که چگونه توپخانه، با پارادایم جدید جنگی (برخلاف سنت رایج یعنی جنگآوریِ سواره نظام و نبردهای سرنیزهای) صورتبندی جدیدی از نبرد ارائه داده است. آلمانها به حمله برقآسا باور داشتند و براساس نقشههایی که سالها پیش تهیه کرده بودند گمان می کردند یک ماهه به همه اهداف خود می رسند، ولی افتاد مشکلها: در جبهه شرق، غلتک روسی ظهور کرد و در جبهه غرب، مشخص شد که خبری هست! قیصر به سربازانش که در اولین هفته ماه اوت (مرداد) عازم جنگ بودند گفته بود «پیش از ریختن برگهای درختان به خانه برمی گردید» اما جنگی فرسایشی رخ نمود.
تاکمن پس از این کتاب، به صرافت افتاد که زمینههای وقوع جنگ جهانی اول را هم بگوید و بناچار به سراغ برش 25 ساله قبل میرود و تحولات دهه آخر قرن نوزدهم و ۱۴ سال اول قرن بیستم در اروپا و آمریکا را بازخوانی میکند زیرا معتقد است ریشه هر رخداد بزرگی را باید در اتفاقات زیرپوستی جامعه جُست. بدین ترتیب با مراجعه به حدود ۰۰۵ مبنع و سند، «برج فرازان» را در ۱۹۶۶ روانه چاپ کرد تا نشان دهد یک جنگ عالمگیر، بناگاه سر بر نیاورده و تابعی است از رویدادها و روندهای تاریخی نزدیک و دور خود.تاکمن میگوید: «موضوع این کتاب واپسین سالهای عصری است که به علت پیری یا در اثر حادثه به آغوش مرگ نرفت، بلکه در بحرانی نهایی که خود از حقایق بزرگ تاریخ است، منفجر شد و از هم پاشید.» او با کنکاش در اتفاقات زیرپوستی کوشیده است که به جای دولتها، جوامع را وجه نظر قرار دهد و به دنبال اثبات این نظریه است که ملوک، آینهای از مردماند: «این پندار راحتطلبانه را به وجود میآورد که گناه ، همیشه به گردن دولتمردان نابکار و شیطنتپیشه است که ما مردم بیگناه را به دنبال خود کشیدهاند»
جنگ جهانی اول یک نقطه عطف در تاریخ، ژئوپلیتیک و رویدادهای نظامی است. نقطه عطف در ریاضیات، نقطهای است که شیب منحنی، معکوس میشود و نقاط یک منحنی، به قبل و بعد از آن نقطه تقسیم میشوند. به عبارت بهتر، اگرچه جنگهایی با طول زمانی بیشتر در سدههای اخیر وجود داشته است (از جمله جنگهای مشهور به سی ساله و جنگ جهانی دوم) و نبردهایی با دربرگیری و تلفات بیشتر (جنگ جهانی دوم) اما شدت زلزلهای که جنگ جهانی اول ایجاد کرد، همچنان یکتاست.
قرن نوزدهم، اوج شکوفایی تاریخ بشر است و کسی باور نمیکرد حکومتهای برساخته و برخاسته از دربارهای اروپایی که اکثراً با یکدیگر خویشاوند بودند، تمدنِ ادعایی را به هیچ بگیرند و معرکهای را برپا دارند که به سه قاره کشیده شود، ارتشهای چهار قاره در آن بجنگند و قاره سبز را به آتش بکشد و خط بطلانی بر «توهم بزرگ» باشد؛ کتابی که در سال ۱۹۱۰ توسط یک نظریهپرداز انگلیسی نوشته و به ۱۱ زبان ترجمه شد و میگفت جنگ در اروپا به دلیل ارتباط و اختلاط و وابستگی گسترده ملّتها به یکدیگر ممکن نیست.
این کتاب، هشت فصل دارد. نویسنده در هر فصل، یکی از بازیگران جنگ را زیر ذرهبین قرار میدهد:
در فصل اول (آرمان و عمل) به ظهور آنارشیستها میپردازد. مترجم زبردست به ترجمه نادرست و غیرمنصفانه آنارشیسم در منابع فارسی، خرده میگیرد و میگوید آنارشیست، هرج و مرج طلب نیست بلکه با فرمان دادن و فرمان بردن مخالف است و عقیده دارد باید نوع دیگری نظم وجود داشته باشد که آزادانه، بدون فشار حکومت به وسیله مردم رعایت شود. آنان از زاویه اشتراکیگری و نفی مالکیت، شبیه سوسیالیستها هستند اما به عکس آنان با هرگونه تحزب مخالفند و به براندازی حکومتها از طریق ترور سران اعتقاد دارند. ترورهای مشهور اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم (و از جمله جرقه یا بهانه جنگ جهانی اول یعنی ترور ولیعهد اتریش، کار همین گروه است)
فصل دوم (بزرگان قوم) به اشراف و سنت زمینداری در انگلستان در دهه آخر قرن نوزدهم میپردازد. افول این سنت دیرپا، قابل پیشبینی است و فئودالها دیگر نمیتوانند با اقتضائات مدرنیته و آگاهی ملتها همپا شوند.
در فصل سوم (پایان یک رویا) زندگی تامس رید رئیس کنگره آمریکا را مرور میکند که چگونه با روشنبینی و صلابت، با امپریالیست شدن آمریکا مخالفت میورزد و در اوج صلاحیت و محبوبیت، به ناگهان سیاستورزی را وا مینهد.
فصل چهارم (من طالب پیکارم) ماجرای دریفوس را دستمایه بررسی تحولات فرانسه در دهه آخر قرن بیستم قرار داده است. اگرچه یهودیستیزی، سکه رایج اروپا بوده اما سالها پیگیری آزادیخواهان و عدالت طلبان، سبب صدور حکم برائت سرگرد دریفوس شد. این را بدانیم که حرف زدن از برائت کسی که متهم به جاسوسی برای دشمن اصلی (آلمان) بوده و توسط ارتش، محاکمه و محکوم شده، هزینه بسیار سنگینی داشت و فضای عمومی و حتی نخبگانی، اجازه خشبرداشتن قداست نیروهای مسلح را نمی داد. و یادمان باشد زبانه کشیدن ایده ارض موعود، جرقه ای بود که هرتسلِ روزنامه نگار در جریان محاکمات دریفوس، افروخت تا هجده ماه بعد نخستین کنگره صهیونیست ها را با دویست نماینده برگزار کند.
در فصل پنجم (طبل پیوسته بانگ) به دعوت تزار جوان روسیه در سال پایانی قرن نوزدهم اشاره دارد: تشکیل دیوان بینالمللی لاهه به منظور جلوگیری از جنگ، انگیزههای پیشنهاد دهنده و سایر دولتها، شکلگیری ائتلافهای جدید و ورود آمریکا به سیاستگذاریهای بینالمللی واکاوی میشود. برآمدن تئودور روزولت در آمریکا که مدعی میدانداری تفاهمات بینالمللی است در این دوره اتفاق میافتد و آغاز نقشآفرینی های برون مرزی واشینگتن و نقض نظریه مونروئه که پیشتر در قالب آن، قرار بود دولت آمریکا نه دخالتی در جاهای دیگر دنیا بکند و نه دخالت بپذیرد.
فصل ششم (حال و هوای نرونیسم) زندگی و زمانه ریچارد اشتراوس، نابغه عالم موسیقی را بستر روایت قرار داده است که چگونه روح ستیهنده آلمانیها را بازتاب میداد و از سویی، نگاههای محافظهکارانه و اخلاقی عصر ویکتوریا را به چالش میکشید. سردرگمیهای انسان در عصرجدید و ظهور اَبَر انسان (نیچه) و روانشناسی جدید (فروید) نیز مرور شده است. تاکمن بر این دیدگاه تاریخی تاکید میورزد که باید در چهارچوب جامعه به جستجوی خاستگاه جنگ پرداخت و ریشههای این رخداد را از درون آن یافت.
در فصل هفتم (انتقال قدرت) به پایان حاکمیت پیوسته محافظهکاران و اعیان بر دولت و مجلس انگلستان اشاره دارد: در اولین سالهای قرن جدید، لیبرالها که ارتباط گستردهای با محافل کارگری و سوسیالیستها داشتند، اکثریت مجلس و سپس دولت را از آنِ خود ساختند؛ هرچند مجلس اعیان به عنوان شورای نگهبان و دیوانعالی کشور، نبض اصلی را همچنان در دست داشت. در این فصل، نبرد سرنوشتساز مجلس برای کاهش اختیارات و خلع ید از مجلس اعیان، روایت میشود که چگونه کاری کردند که مجلس اعیان، به دست خود حق وتوی مصوبات پارلمان را حذف کرد. حزب اکثریت، اشراف و زمیندارانِ حاکم این مجلس را تهدید کرده بود که اگر لایحه مصوب مجلس عوام را رد کند، با موافقتی که پادشاه از سر اضطرار به حزب لیبرال داده، فهرست دهها نفرهای را به پادشاه میدهد تا آنها را در زمره اعیان بگمارد و وارد مجلس اعیان شوند و اکثریت را از محافظهکاران کهنهکار بگیرند. در این فصل چرچیل جوان را هم میبینیم که چگونه با فرصت شناسی، از خاستگاه خود (محافظهکاران) جدا شد و در حزب جدید (لیبرال) اردو زد و آرام آرام وارد هیأت وزیران شد و از دستگاههای کم اهمیت، به تدریج بر صندلی وزارتخانههای مهم نشست.
فصل هشتم (مرگ ژورس) به سیر تطور سوسیالیستها در اروپا در فاصله دو دهه میپردازد. ژورس به تعبیری رهبر سوسیالیستهای فرانسه بود که با برداشتهای رادیکال از آموزههای مارکس مخالفت داشت. او چند روز پس از اعلام اولتیماتوم اتریش به صربستان و در حالیکه تلاش میکرد سایر کشورهای اروپایی وارد این جنگ خانمانسوز نشوند به عنوان خائن به اندیشههای سوسیالیسم ترور شد. زیرا سوسیالیست ها، جنگ را مایه سرنگونی بوروژوازی میدانستند و مطابق برداشتهای تئوریک، از آن استقبال میکردند.
در طی سالهای آغازین قرن بیستم که زمینههای جنگ در اروپا جدی بود سوسیالیستها به تدریج کرسیهای زیادی را در پارلمانهای اروپایی از آن خود کردند و بعضا مثل فرانسه، رئیس دولت هم سوسیالیست بود. در اردوگاه سوسیالیسمِ تازه مولود اصولا دو نحله، برجستگی داشت: گروه اول آنانی که با تکیه بر آموزههای سندیکالیستی و حتی آنارشیستی معتقد به اعتصابهای فراگیر و به دنبال آن شورشهای تودهگیر برای سرنگونی حکومتها به عنوان سمبل بوروژوازی بودند و گروه دوم که با کار سیاسی و حضور پارلمانی و کسب صندلیها در دولتها، دم از اصلاحگری میزدند. بدیهی است که این تجدیدنظر طلبان از نظر گروه اول، خائن به شمار آیند.
رهبران سوسیالیسم در کنگرههای بینالملل به شدت با میلیتاریسم و بهانه آن (میهنپرستی) مخالفت میکردند و نمیخواستند «کارگران جهان» در خدمت اهداف بوروژوازی قرار گیرند اما وقتی شیپور جنگ نواخته شد به رغم آموزه مارکس (کارگر، میهن نمی شناسد) همان کارگر، خویشتن را با وطن یکی دید، نه با طبقه. دولت سوسیالیست فرانسه وارد جنگ شد و فراکسیون قابل توجه سوسیالیستها در پارلمان آلمان، متفقا به اعتبار جنگیِ درخواست شدهی دولت، رأی موافق دادند. این البته یکی از تعارض نماهای حل ناشدهی تفکر چپ است.
از دیدگاه تاریخنگری تاکمن، بیراهه نرفتهایم اگر جهان مدرن امروز را نیز تا حد زیادی حاصل رخدادهای آن برش 25 ساله (دهه پایانی قرن نوزدهم و 14 سال ابتدای قرن بیستم) بدانیم. مقدمه عالمانه استاد عزتالله فولادوند که برای خواننده فارسی زبان، رویدادهای دهههای قبل برش یادشده را نیز به سرعت مرور میکند، خواندنی است.