۱۳۹۳/۰۳/۰۴
–
۷۱۳ بازدید
سلام علیکم و رحمه الله و برکاته…
بعضی وقت ها می بینیم که آن کسی که ماهواره نگاه می کند و موسیقی گوش می دهد و…. در مجالس روضه و سینه زنی خیلی حال خوبی دارد و بسیار گریه می کند ولی فردی که خیلی مسائل دینی را رعایت می کند در مجالس روضه مثل آن فرد نیست و حال آن فرد را ندارد و به اندازه او گریه نمی کند…
چرایی این مسئله چگونه قابل پاسخ دادن است؟
متشکرم…
یا علی…
اشتباهی رخ داده !
اولا : راجع به «حال خوب داشتن» کمی بیشتر سخن بگوییم! دربین عرف متشرعه ،شخصی که «حال خوبی دارد» یعنی اینکه او، با اخلاصی که پیدا کرده توانسته ارتباط خوبی را با خدا واولیای دین برقرار کند، بله، یکی از نشانه هایش ممکن است که اشک روان وحال بکاء باشد ، ولی چنین نیست که اگراشک روان ویا ناله ای داشت ، یعنی اینکه ارتباطش با خدا نیز خوب باشد! ویا اگر گریه وبکائی نداشت ارتباط واخلاصش با خدا قطع است ! خیر از دل کسی ، کسی جز خدا خبر ندارد ، و نمی توان به ظاهر حکم کرد پس ارتباط با خدا به گریه واشک نیست! به اخلاص وایجاد آن رابطه معنوی است. لذا ،برادر بزرگوار، از نداشتن حال خودت بگو واینکه چگونه می توان حال خوش وارتباط خوبی باخدا برقرار کرد؛ ولی اینکه دیگری چنین وچنان است را نشاید به ظاهر گفت، گرچه وظیفه داریم همین گونه که شما گفته اید نسبت به افراد خوشبین باشیم و در دل خود بگوییم وحدیث نفس کنیم که آفرین بر کسی که با وجود گناهان گذشته اش اکنون توانسته توبه کند وحال خوشی را نیز به دست آورد.
ثانیا: آن وقت روضه ومجلس گریه مورد قبول است که شخص از گناهانی که شمردید، توبه کند ، پس امکان دارد که شخص توبه کرده باشد وکسی جز خدا خبر ندارد!
ثانیا: ممکن است که کسی در اثر داشتن خوبیهایی حالت «عجب» پیدا کند وهمین سبب شود که از خدا فاصله بگیرد درحالی که گناه نمی کند ولی به اعمالش عجب دارد واستغفار نمی کند واشکش در نمی آید چون خیال می کند مقرب درگاه خدا است! وگناهی نکرده که برایش گریه کند !!! درحالی که: انسانهایی که اهل استغفار وتوبه هستند در نزد خدا محبوبترند! رسول خدا؛ حضرت محمد مصطفی(صلی الله علیه وآله) می فرمایند: هیچ چیز در نزد خداوندِ والا، از جوان توبه کننده محبوبتر نیست و هیچ چیز نزد خداوند بزرگ از پیری که پایدار بر گناهانش باشد، مبغوضتر نیست. (نهج الفصاحه، ح 2679) خداوند انسان توبه کار را دوست دارد «اِن الله یُحبُ التوابین و یُحبُ المُتطِّهرین »– (بقره / 222)
اگر مقداری در این آیه بنگریم ، می بینیم که خدا در این آیه توابین را زودتر از متطهرین آورده است! خداوند گناه کاری را که خدا را بخواند،وتوبه کند، به آن اندازه ای دوست دارد که به پیامبر فرموده: یا رسول الله! وقتی یک مسلمان می آید پیش تو و خدا! خدا! می کند و از گناهانش شرمنده است، او را بپذیر و سلام مرا به او برسان و بگو آفرین بر تو که آمدی! بعد هم به او بگو بر من واجب است که قبولت کنم. نمی شود که تو بیایی و من تو را برانم. گناه تو هرچه بزرگ باشد، تو را می بخشم و نه فقط تو را می آمرزم بلکه دست تلطف و رحیمیّت را که روی سر اولیاء خودم دارم، بر سر گنهکاری که توبه کند، می گذارم. انعام / 54
کسی که گناه نمی کند وصالح است به شرطی در نزد خدا مقربتر است که براعمال صالح خود عجب نورزد،لذا این عجب وغرور است که انسان را از بالا به پایین می کشد ، خودپسندی و عجب، آن است که آدمی به سبب عمل، کمال، مال، زیبایی، منصب و مقام و اموری از این دست، خود را بزرگ بشمارد. انسان خودپسند، کسی است که گمان می کند، ویژگی های ممتاز و برجسته و اعمال مهمی دارد؛ خواه این گمان او واقعیت داشته باشد و خواه توهمی بیش نباشد!
امام خمینی رحمهم الله درباره عجب می نویسد:
مرحله اول عجب، حالتی است که فرد در قلب خود، با ایمان یا ویژگی دیگرش بر خداوند منت گذارد. مرتبه دوم، کرشمه و ناز کردن به خداوند متعال است. فرد خود را در این مرتبه، از اولیای خدا و در سلک مقربان و سابقان می پندارد و مرحله سوم، آن است که به جهت ایمان و ملکات، خود را شایسته و مستحق پاداش الهی بداند و مرتبه دیگر آنکه، خود را از دیگران بهتر و دیگر مخلوقات را ناقص و ناچیز شمارد.
کوتاه سخن اینکه هرگاه فرد عبادت ها، کارها و رفتار نیک خویش را توفیق الهی و نعمتی خداوندی بداند و بدین جهت خوشحال باشد و خدا را شکر گزارد، استمرار آن را از او بخواهد و بداند که هرگاه خداوند بخواهد، می تواند این نعمت را از او بگیرد، این سرور و بهجت درونی، خودپسندی نیست، ولی چنانچه منشأ این صفت ها یا کارهای نیک را شایستگی خود تصور کند و گمان برد، خداوند اینها را از او نخواهد گرفت یا بپندارد به سبب این ویژگی ها و کارها، حقی بر خدا دارد یا به جهت این کارها از پروردگار عنایت و کرامت انتظار داشته باشد، در این صورت، این حالت از جمله ویژگی های درونی به شمار می آید که بزرگان اخلاق و عرفان، آن را نکوهیده و در شمار رذیلت های اخلاقی دانسته و نامش را عجب و خودپسندی نهاده اند.
افراد صالح کم ظرفیتی را می بینیم که هرگاه توفیق انجام عبادات یا اعمال نیکی پیدا می کنند ناگهان بر مرکب غرور سوار شده و خود را اهل نجات و سعادت می شمرند و همه مردم در نظرشان کوچک می شوند و همین امر باعث هلاکتشان می گردد.
در قرآن و روایات اسلامی از این نوع غرور شدیدا نهی شده است در آیه 6 سوره انفطار می خوانیم: «یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم; ای انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است »؟
امیرمؤمنان(ع) در تفسیر این آیه می فرماید: «یا ایها الانسان ما جراک علی ذنبک؟ و ما غرک بربک؟ و ما انک بهلکة نفسک؟!; ای انسان! چه چیز تو را بر گناهت جرات داده؟ و چه چیز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته؟ و چه چیز تو را به هلاکت خویشتن علاقه مند کرده است ». فرق است بین کسی که گناه می کند و جسور است و گویی خود را طلبکار می داند و بین کسی که گناهی از او سرزده و شرمنده است و امید به رحمت حق دارد، اولی بر مرکب غرور سوار است و دومی دست به دامن لطف پروردگار زده است.
اولا : راجع به «حال خوب داشتن» کمی بیشتر سخن بگوییم! دربین عرف متشرعه ،شخصی که «حال خوبی دارد» یعنی اینکه او، با اخلاصی که پیدا کرده توانسته ارتباط خوبی را با خدا واولیای دین برقرار کند، بله، یکی از نشانه هایش ممکن است که اشک روان وحال بکاء باشد ، ولی چنین نیست که اگراشک روان ویا ناله ای داشت ، یعنی اینکه ارتباطش با خدا نیز خوب باشد! ویا اگر گریه وبکائی نداشت ارتباط واخلاصش با خدا قطع است ! خیر از دل کسی ، کسی جز خدا خبر ندارد ، و نمی توان به ظاهر حکم کرد پس ارتباط با خدا به گریه واشک نیست! به اخلاص وایجاد آن رابطه معنوی است. لذا ،برادر بزرگوار، از نداشتن حال خودت بگو واینکه چگونه می توان حال خوش وارتباط خوبی باخدا برقرار کرد؛ ولی اینکه دیگری چنین وچنان است را نشاید به ظاهر گفت، گرچه وظیفه داریم همین گونه که شما گفته اید نسبت به افراد خوشبین باشیم و در دل خود بگوییم وحدیث نفس کنیم که آفرین بر کسی که با وجود گناهان گذشته اش اکنون توانسته توبه کند وحال خوشی را نیز به دست آورد.
ثانیا: آن وقت روضه ومجلس گریه مورد قبول است که شخص از گناهانی که شمردید، توبه کند ، پس امکان دارد که شخص توبه کرده باشد وکسی جز خدا خبر ندارد!
ثانیا: ممکن است که کسی در اثر داشتن خوبیهایی حالت «عجب» پیدا کند وهمین سبب شود که از خدا فاصله بگیرد درحالی که گناه نمی کند ولی به اعمالش عجب دارد واستغفار نمی کند واشکش در نمی آید چون خیال می کند مقرب درگاه خدا است! وگناهی نکرده که برایش گریه کند !!! درحالی که: انسانهایی که اهل استغفار وتوبه هستند در نزد خدا محبوبترند! رسول خدا؛ حضرت محمد مصطفی(صلی الله علیه وآله) می فرمایند: هیچ چیز در نزد خداوندِ والا، از جوان توبه کننده محبوبتر نیست و هیچ چیز نزد خداوند بزرگ از پیری که پایدار بر گناهانش باشد، مبغوضتر نیست. (نهج الفصاحه، ح 2679) خداوند انسان توبه کار را دوست دارد «اِن الله یُحبُ التوابین و یُحبُ المُتطِّهرین »– (بقره / 222)
اگر مقداری در این آیه بنگریم ، می بینیم که خدا در این آیه توابین را زودتر از متطهرین آورده است! خداوند گناه کاری را که خدا را بخواند،وتوبه کند، به آن اندازه ای دوست دارد که به پیامبر فرموده: یا رسول الله! وقتی یک مسلمان می آید پیش تو و خدا! خدا! می کند و از گناهانش شرمنده است، او را بپذیر و سلام مرا به او برسان و بگو آفرین بر تو که آمدی! بعد هم به او بگو بر من واجب است که قبولت کنم. نمی شود که تو بیایی و من تو را برانم. گناه تو هرچه بزرگ باشد، تو را می بخشم و نه فقط تو را می آمرزم بلکه دست تلطف و رحیمیّت را که روی سر اولیاء خودم دارم، بر سر گنهکاری که توبه کند، می گذارم. انعام / 54
کسی که گناه نمی کند وصالح است به شرطی در نزد خدا مقربتر است که براعمال صالح خود عجب نورزد،لذا این عجب وغرور است که انسان را از بالا به پایین می کشد ، خودپسندی و عجب، آن است که آدمی به سبب عمل، کمال، مال، زیبایی، منصب و مقام و اموری از این دست، خود را بزرگ بشمارد. انسان خودپسند، کسی است که گمان می کند، ویژگی های ممتاز و برجسته و اعمال مهمی دارد؛ خواه این گمان او واقعیت داشته باشد و خواه توهمی بیش نباشد!
امام خمینی رحمهم الله درباره عجب می نویسد:
مرحله اول عجب، حالتی است که فرد در قلب خود، با ایمان یا ویژگی دیگرش بر خداوند منت گذارد. مرتبه دوم، کرشمه و ناز کردن به خداوند متعال است. فرد خود را در این مرتبه، از اولیای خدا و در سلک مقربان و سابقان می پندارد و مرحله سوم، آن است که به جهت ایمان و ملکات، خود را شایسته و مستحق پاداش الهی بداند و مرتبه دیگر آنکه، خود را از دیگران بهتر و دیگر مخلوقات را ناقص و ناچیز شمارد.
کوتاه سخن اینکه هرگاه فرد عبادت ها، کارها و رفتار نیک خویش را توفیق الهی و نعمتی خداوندی بداند و بدین جهت خوشحال باشد و خدا را شکر گزارد، استمرار آن را از او بخواهد و بداند که هرگاه خداوند بخواهد، می تواند این نعمت را از او بگیرد، این سرور و بهجت درونی، خودپسندی نیست، ولی چنانچه منشأ این صفت ها یا کارهای نیک را شایستگی خود تصور کند و گمان برد، خداوند اینها را از او نخواهد گرفت یا بپندارد به سبب این ویژگی ها و کارها، حقی بر خدا دارد یا به جهت این کارها از پروردگار عنایت و کرامت انتظار داشته باشد، در این صورت، این حالت از جمله ویژگی های درونی به شمار می آید که بزرگان اخلاق و عرفان، آن را نکوهیده و در شمار رذیلت های اخلاقی دانسته و نامش را عجب و خودپسندی نهاده اند.
افراد صالح کم ظرفیتی را می بینیم که هرگاه توفیق انجام عبادات یا اعمال نیکی پیدا می کنند ناگهان بر مرکب غرور سوار شده و خود را اهل نجات و سعادت می شمرند و همه مردم در نظرشان کوچک می شوند و همین امر باعث هلاکتشان می گردد.
در قرآن و روایات اسلامی از این نوع غرور شدیدا نهی شده است در آیه 6 سوره انفطار می خوانیم: «یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم; ای انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است »؟
امیرمؤمنان(ع) در تفسیر این آیه می فرماید: «یا ایها الانسان ما جراک علی ذنبک؟ و ما غرک بربک؟ و ما انک بهلکة نفسک؟!; ای انسان! چه چیز تو را بر گناهت جرات داده؟ و چه چیز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته؟ و چه چیز تو را به هلاکت خویشتن علاقه مند کرده است ». فرق است بین کسی که گناه می کند و جسور است و گویی خود را طلبکار می داند و بین کسی که گناهی از او سرزده و شرمنده است و امید به رحمت حق دارد، اولی بر مرکب غرور سوار است و دومی دست به دامن لطف پروردگار زده است.