طلسمات

خانه » همه » مذهبی » حج پیامبر ص

حج پیامبر ص


حج پیامبر ص

۱۳۹۲/۱۰/۱۷


۳۲۳ بازدید

آیا رسول خدا قبل از حجه الوداع نیز حج به جا آورده بودند یا این که حجه الوداع حج اول و آخر ایشان بود؟


پیامبر خدا صلی الله عیه و آله و سلم یک بار به حج رفت . امام صادق علیه السّلام فرمود :
رسول خدا صلّى الله علیه و آله ده سال در مدینه ماند و حج نکرد . سپس خداوند ، این آیه را نازل فرمود : «میان مردم ، اعلام حج کن ، مردم ، پیاده و سواره بر هرمرکب لاغر ، از هرراه دورى بیایند» . پس به [جارچیان] دستور داد با رساترین صدایشان اعلام کنند که پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله امسال به حج مى رود . رسول خدا صلّى الله علیه و آله چهار روز از ذیقعده مانده ، بیرون شد و روز چهارم ذیحجّه به مکّه رسید . هفت دور ، کعبه را طواف کرد و پشت مقام ابراهیم علیه السّلام دو رکعت نماز خواند . سپس به طرف حجرالأسود بازگشت و دست بر آن کشید . در آغاز طواف خود نیز آن را لمس کرده بود . سپس فرمود : صفا و مروه از شعائر خداست ، از جایى آغاز کنید که خداوند آغاز کرده است . مسلمانان مى پنداشتند سعى میان صفا و مروه ، از ساخته هاى مشرکان است . خداوند متعال ، این آیه را نازل فرمود : «ان الصفا و المروة من شعائر الله ، فمن حجّ البیت او اعتمر فلا جناح علیه ان یطّوّف بهما ؛ صفا و مروه از شعائر الهى است . پس کسى که به حج یا عمره رود ، اشکالى بر او نیست که میان آن دو را طواف کند» . سپس به صفا آمد و بر بالاى آن رفت و روى به رکن یمانى نمود . خدا را حمد و ثنا گفت و دعا کرد ، به اندازه اى که سوره بقره با آرامش خوانده شود . سپس به سوى مروه روان شد و آن جا نیز به اندازه توقّف در صفا ایستاد ، تا آن که از سعى خود فارغ شد .در حالى که بالاى مروه بود ، جبرئیل آمد و فرمان داد که مردم را دستور دهد تا از احرام در آیند ، مگر آنان که با خود ، قربانى آورده اند . مردى گفت : آیا از احرام در آییم ، در حالى که هنوز از عبادات خویش فراغت نیافته ایم؟ فرمود : آرى . چون رسول خدا صلّى الله علیه و آله پس از فراغت از سعى ، بر مروه ایستاد ، روى به مردم کرد و پس از حمد و ثناى الهى فرمود : این جبرئیل است [و با دست ، اشاره به پشت سر خود کرد ] که فرمانم مى دهد که دستور دهم هر که قربانى همراه نیاورده ، از احرام در آید . اگر من نیز این را پیشتر مى دانستم ، آنچنان مى کردم که به شما دستور مى دهم ، ولى من قربانى همراه آورده ام و براى کسى که قربانى آورده ، روا نیست که از احرام در آید ، تا آن که قربانى به محلّ خود برسد .
على علیه السّلام از یمن بر رسول خدا صلّى الله علیه و آله که در مکّه بود وارد شد. نزد فاطمه علیها السّلام رفت، در حالى که از احرام در آمده بود و بوى خوش به مشام على علیه السّلام رسید و بر تن فاطمه علیها السّلام جامه هاى رنگى دید . گفت : اى فاطمه! این چه کارى است؟ فاطمه علیها السّلام گفت : رسول خدا صلّى الله علیه و آله چنین دستور داد. على علیه السّلام خدمت پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله رفت و گفت :یا رسول الله! فاطمه را دیدم که از احرام به در آمده و لباس هاى رنگى بر تن داشت . پیامبر صلّى الله علیه و آله فرمود : من به مردم چنین دستور دادم و تو یا على! چگونه احرام بستى؟ گفت : یا رسول الله ، گفتم : مُحرِم مى شوم ، به همان نحو که رسول خدا صلّى الله علیه و آله احرام بسته است . آن حضرت فرمود : پس مانند من بر احرامت باقى بمان ، تو در قربانى من ، شریک منى .
امام صادق علیه السّلام فرمود: چون روز ترویه (هشتم ذیحجّه) فرا رسید ، هنگام ظهر به مردم دستور داد که غسل کنند و براى حج ، محرم شوند. و این همان سخن خداوند است که بر پیامبرش نازل فرمود: «فاتّبعوا ملّةَ ابراهیم: از آیین ابراهیم پیروى کنید» . رسول خدا واصحاب با حالتِ احرام حج بیرون آمدند، تا آن که به منا رسیدند. حضرت ، نماز ظهر ، عصر ، مغرب ، عشاء و صبح را آن جا خواند ، سپس اوّل روز ، همراه مردم حرکت کرد . قریش ، پیشتر از مزدلفه کوچ مى کردند و نمى گذاشتند مردم از آن جا کوچ کنند . رسول خدا صلّى الله علیه و آله آمد ، در حالى که قریش ، امید داشتند که کوچ پیامبر صلّى الله علیه و آله از جایى باشد که آنان مى روند . خداوند ، این آیه را بر پیامبرش نازل فرمود : «سپس از آن جا کوچ کنید که مردم کوچ مى کنند و از خداوند ، آمرزش بطلبید» . یعنى ابراهیم ، اسماعیل و اسحاق و پس از آنان که از آن جا کوچ مى کردند . قریش ، چون دیدند که هودج پیامبر صلّى الله علیه و آله عبور کرد ، گویا چیزى در دلشان وارد شد ، به خاطر آن که امید داشتند پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله از محلّ کوچ آن ها ، کوچ کند . تا آن که به نمره رسیدند ، که وادى «عرنه» است ، در مقابل اراک رسول خدا صلّى الله علیه و آله خیمه زد . مردم هم خیمه هایشان را آن جا زدند. چون ظهرشد، رسول خدا صلّى الله علیه و آله بیرون آمد، در حالى که قریش همراه او بودند و غسل کرد و لبّیک گفتن را قطع نمود ، تا آن که در مسجد ایستاد و مردم را موعظه و امر و نهى فرمود . آنگاه نماز ظهر و عصر را با یک اذان و دو اقامه خواند و به موقف رفت ووقوف کرد. مردم شتابان شروع کردند به فرود آمدن و وقوف در نزدیکى محلّ گام هاى شتر پیامبر . آن حضرت ، ناقه را دورتر برد ، آنان نیز چنان کردند . پس فرمود : اى مردم! موقف ، تنها جاى گام هاى شتر من نیست! همه این منطقه و با دست به موقف اشاره فرمود] موقف است . پس مردم پراکنده شدند . در مزدلفه نیز چنین کرد، وقوف نمود تا آن که قرص خورشید غروب کرد . آنگاه کوچ کرد و مردم را به آرامش فرا خواند . تاآن که به مزدلفه، که همان مشعرالحرام است رسید . نماز مغرب و عشاء را ، با یک اذان و دو اقامه خواند و آن جا ماند ، تا آن که نماز صبح را آن جا برگزار کرد و شبانه ضعفاى بنى هاشم را زودتر به منا فرستاد و به آنان دستور داد جمره عقبه را سنگ نزنند ، تا خورشید طلوع کند . پس چون روز ، روشن شد ، کوچ کرد تا به منا رسید . جمره عقبه را سنگ زد. پیامبر صلّى الله علیه و آله ، شصت و چهار، یا شصت و شش قربانى آورده بود. على علیه السّلام هم سى و چهار ، یا سى و شش قربانى آورده بود . رسول خدا صلّى الله علیه و آله شصت و شش شتر ، قربانى کرد و على علیه السّلام سى و چهار شتر . پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله دستور داد از هر قربانى ، پاره اى از گوشت آن را بردارند و در ظرفى نهاده ، بپزند . پیامبر صلّى الله علیه و آله و على علیه السّلام از آن خوردند . پیامبر صلّى الله علیه و آله سرش را تراشید و خانه خدا را زیارت کرد و به منا بازگشت و تا روز سوم از روزهاى تشریق در منا ماند ، سپس جمره ها را سنگ زد و کوچ کرد تا به وادى مکّه رسید . وسائل الشیعه ج 8 ص 150 ح 4 باب 3 چاپ اسلامیه .

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد