خانه » همه » مذهبی » حدوث و قدم قرآن

حدوث و قدم قرآن


حدوث و قدم قرآن

۱۳۹۲/۰۱/۳۱


۱۹۰۶ بازدید

همه متکلمان و فرقه هاى اسلامى ، و بلکه همه مسلمانان ، بر متکلم بودن خداوند متفق اند و کلام را از اوصاف الهى مى شمارند . با این حال در جزئیات این بحث اختلاف شدیدى بین فرق گوناگون کلامى رخ داده است . این اختلاف عمدتاً به دو مساله باز مى گردد: ۱ـ تفسیر حقیقت کلام الهى . ۲ـ حدوث یا قدم کلام الهى .

همه متکلمان و فرقه هاى اسلامى ، و بلکه همه مسلمانان ، بر متکلم بودن خداوند متفق اند و کلام را از اوصاف الهى مى شمارند . با این حال در جزئیات این بحث اختلاف شدیدى بین فرق گوناگون کلامى رخ داده است . این اختلاف عمدتاً به دو مساله باز مى گردد: 1ـ تفسیر حقیقت کلام الهى . 2ـ حدوث یا قدم کلام الهى .

نگاهى به تاریخ سده هاى نخست اسلام نشان مى دهد که اختلاف راى مسلمانان در مسائل فوق ، به ویژه در مساله حدوث یا قدم کلام الهى ، فتنه هاى بزرگى را برانگیخته و حتّى سبب شده که گروهى به تکفیر و قتل مخالفان خود بپردازند. ما در این بحث ، ابتدا نگاهى به مهمترین آراى مطرح شده در باب حقیقت کلام الهى و حدوث و قدم آن خواهیم داشت و پس از روشن کردن راى صحیح ، این بحث را از منظر قرآن و سنت ، پى گیرى مى کنیم .

حقیقت کلام الهى چیست؟

در تبیین حقیقت کلام الهى آراى مختلفى اظهار شده است که در ذیل به مهمترین آنها اشاره مى کنیم:

1ـ راى معتزله ، که از فرق اهل سنّت می باشند ، آن است که کلام خدا همان اصوات و حروف قرآن است که حادث ولی غیر قائم به ذات الهى اند ؛ بلکه فعل و مخلوق خداوند می باشند. در این دیدگاه ، متکلم بودن خداوند به معناى ایجاد حروف و اصوات در خارج است .

2ـ احمد حنبل ، رئیس حنابله نیز کلام را همان اصوات و حروف قرآن می داند ؛ لکن قائل به قدیم بودن این الفاظ می باشد.

3ـ ابوالحسن اشعری رئیس اشاعره ، کلام الهى را نه الفاظ بلکه ، امری می داند که قائم به ذات خداست و آن منشاء الفاظ قرآن می باشد ؛ و حقیقتى غیر از علم و اراده دارد. و از این امر تعبیر می کند به « کلام نفسى ». به اعتقاد وی کلام نفسى معنایى واحد است ؛ بدین معنا که از تنوّع اسلوبهاى تعبیرى ، مانند امر و نهى و اخبار و ندا و … به دور است . این معنا ، که حروف و اصوات بر آن دلالت مى کنند ، حقیقتى قدیم و ازلى و از صفات ذاتى حق تعالى است.

4ـ امّا حکمای اسلامی ، گفته اند: کلام خدا بر دو گونه است: کلام لفظی که همان الفاظ قرآن باشد ؛ و کلام فعلی یا کلمات وجودی که وجود مخلوقات هستند. حکما هر دوی اینها را حادث و مخلوق و معلول خدا می دانند و منشاء آنها را اراده و علم خدا می دانند. لذا اراده و علم خدا قدیم ولی مخلوقات او و کلمات قرآن که ظهور علم و اراده هستند ، حادث می باشند.

اشکالی که بر نظر معتزله وارد می باشد ، این است که طبق تصریح قرآن کریم موجودات عالم نیز کلام خدا هستند. لذا فرمود: « إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیمُ إِنَّ اللَّهَ یبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسیحُ عیسَى ابْنُ مَرْیمَ … ـــــــ (به یاد آورید) هنگامى را که فرشتگان گفتند: « اى مریم! خداوند تو را به کلمه اى از طرف خودش بشارت مى دهد که نامش مسیح ، عیسى پسر مریم است » (آل عمران:45). در این آیه از وجود حضرت عیسی (ع) با عنوان کلمه یاد شده است. اهل بیت (ع) نیز خودشان را به عنوان کلمات الله معرّفی نموده اند.

کلام نفسى اشاعره نیز به عنوان حقیقتى مغایر با علم یا اراده ی الهى ، امرى نامعقول و غیر قابل تصوّر است ؛ و تصویر اشاعره از آن در نهایت به علم یا اراده باز مى گردد که در این صورت نمى توان آن را صفتى جداگانه و مستقل به شمار آورد.

امّا رأی حنابله از سه جهت مشکل دارد. اوّلاً گفته شد که کلام خدا منحصر در کلام لفظی نیست ؛ بلکه خداوند متعال کلام فعلی نیز دارد که مخلوقات می باشند. ثانیاً قول به قدیم بودن الفاظ قرآن کریم ، قولی است بر خلاف یک امر بدیهی ؛ چرا که یقیناً این الفاظ قبل از جاری شدن بر زبان رسول خدا (ص) وجود زمانی نداشته اند. پس حادث زمانی می باشند. ثالثاً از آنجا که حنابله قدم ذاتی را قائل نیستند ؛ و تنها خدا را قدیم ذاتی می دانند ، لذا از قول به قدیم بودن قرآن ، لازم می آید که خدا همان قرآن باشد یا قرآن نیز در کنار خدا ، خدایی دوم باشد. البته حنابله چنین لازمه ای را صراحتاً قائل نیستند و قرآن را خدا نمی دانند ؛ امّا نتیجه ی منطقی عقیده ی آنها چیزی جز خدا دانستن قرآن نیست.

پس قول حقّ همان است که حکما فرموده اند و متکلّمین شیعه نیز با آنان موافق می باشند. لذا هم کلام فعلی خدا (مخلوقات) حادث می باشند ؛ هم کلام لفظی (قرآن). البته طبق نظر حکما ، در عین اینکه همه ی کلمات فعلی خدا (مخلوقات) حادث ذاتی می باشند ، ولی برخی از آنها حادث زمانی و برخی دیگر مثل ملائک یا مثل خود زمان ، قدیم زمانی هستند ؛ و ذات خدا قدیم ذاتی است. ــ توجّه شود که قدیم زمانی بودن با حادث ذاتی بودن سازگار می باشد ــ . همچنین کلمات لفطی خدا (قرآن) هم حادث ذاتی است هم حادث زمانی. امّا حقیقت نوری قرآن کریم ، که از سنخ الفاظ نیست ، همانند ملائک ، حادث ذاتی و قدیم زمانی (فرا زمانی) می باشد. و منشاء و علّت پیدایش همه ی کلمات الهی ـ اعمّ از کلمات فعلی و لفظی ـ علم و اراده ی خداست که عین ذات خدا می باشند. لذا یک قدیم ذاتی بیش نیست و آن هم ذات خداست.

در این باب عرفای اسلامی نیز نظری دارند که بیان آن به علّت احتیاج به آشنایی با مبانی عرفان نظری ، کاری است دشوار ؛ لذا فقط در حدّ اشاره به آن می پردازیم. از نگاه عرفا اوّل حقیقتی که از اسماء ذاتیّه ی حقّ تعالی ظهور یافت ، حقیقتی بود به نام وجود منبسط یا فیض عامّ یا مشیّت یا نور خدا یا … که نه قدیم ذاتی است نه حادث ذاتی ؛ به تعبیری نه واجب الوجود است نه ممکن الوجود ؛ بلکه اسم اعظم خداست که کلمات فعلی و کلمات لفظی ، همگی ظهورات آن می باشند ؛ لذا او امّ الکتاب است که هم کتاب تدوین (قرآن) از او تنزّل یافته ، هم کتاب تکوین (عالم خلقت) از او تعیّن پذیرفته است. لذا او نه مخلوق است نه خالق ؛ کما اینکه به اعتباری هم مخلوق است هم خالق. از نگاه عرفا این همان کلمه ی واحد الهی است ؛ لذا او را نَفَس رحمانی گویند. یعنی همان گونه که تمام الفاظ در حقیقت صور گوناگون نَفَس انسان می باشند که در برخورد به مقاطع مختلف دهان به شکل الفاظ در می آیند ، کلمات فعلی و لفظی خدا نیز صور گوناگون همان نَفَس رحمانی (وجود منبسط) می باشند. آیه ی 35 سوره ی نور اشاره به همین حقیقت است که می فرماید: « اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاة … ــــــ الله نور آسمانها و زمین است ؛ مَثَل نور او همانند چراغدانى است که … ». در این آیه ، نخست گفته می شود « الله ، نور آسمانها و زمین است» آنگاه می فرماید:« مَثَلُ نُورِهِ ــ مثل نور خدا» ؛ اگر این نور همان خداست پس چگونه خدا آن را به خود اضافه نمود. این است که عرفا می گویند: این حقیقت خدا نیست ، ولی جر خدا هم نیست. لذا خدا یکبار آن را عین خود و بار دیگر غیر خود خواند. امّا حقیقت این مطلب عمیق چیست؟ پاسخش را باید در کلاس رسمی عرفان نظری جستجو نمود ؛ چرا که شرح این ماجرا برای ناآشنایان وادی عرفان نظری نه ممکن است نه به صلاح ؛ به قول جناب حافظ :« طیّ این مرحله بی همرهی خضر مکن ــــ ظلمات است بترس از خطر گمراهی» در روایات اهل بیت (ع) نیز سر بسته به همین حقیقت اشاره شده است ؛ لکن اکثر متکلّمین چیز دیگری از آن فهمیده اند. اهل بیت (ع) گاه نظر به کلام لفظی کرده و فرموده اند: کلام خدا حادث است ؛ و گاه نظر به نگاه عرفا داشته و فرموده اند: بگویید کلام خدا و بیش از این نگویید و از پیش خود بر آن اسم نگذارید ؛ یعنی نه آن را حادث بدانید و نه قدیم. متکلّمین از این گونه گفتار اهل بیت (ع) چنین برداشت نموده اند که یعنی شما وارد این دعوای بین معتزله و حنابله نشوید. و البته شکّی نیست که اهل بیت (ع) مایل نبودند شیعه وارد چنین نزاعهای کورکورانه ای بشوند ؛ امّا در این گفتار اهل بیت (ع) اشاره ای پنهانی به نظر عمیق عرفا نیز وجود دارد. بخصوص که بر این اشاره شواهد فراوان روایی نیز سراغ داریم ؛ که ذکرش در چنین مقامی مقدور نیست.

خلاصه ی کلام این که کلام خدا بر دو گونه است:

1ـ کلام فعلی ؛ که همان مخلوقات می باشند و آنها حادث ذاتی می باشند. امّا از حیث زمانی برخی حادث زمانی هستند و برخی دیگر قدیم زمانی می باشند ؛ یعنی موجوداتی فرا زمانی بوده تقدّم وجودی بر زمان و عالم زمانی دارند ؛ و چون زمان ندارند ، منطقاً نمی توان گفت از کی بوده اند ؛ چون زمان بردار نیستند.

2ـ کلام لفظی ، که همان ظاهر قرآن کریم می باشد ؛ و برای هر سلیم العقلی واضح است که الفاظ قرآن از زبان رسول خدا خارج گشته و قبل از آن وجود زمانی نداشتند. امّا وجود ملکوتی قرآن و برتر از آن وجود جبروتی قرآن ، در حقیقت کلام فعلی بوده مثل ملائک ، حادث ذاتی ولی قدیم زمانی است ؛ یعنی موجود فرا زمانی می باشد. امّا قرآن در مرتبه ی علم ذاتی خدا ، چیزی جز علم خدا نیست و دوگانگی با ذات خدا ندارد تا مستقلّاً وجود قدیم تلقّی گردد. همچنین در آن مرتبه کلام راه ندارد ، بلکه سخن از علم است.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد