۱۳۹۳/۰۶/۲۲
–
۱۳۶ بازدید
براى فهم بهتر پاسخ، توجه به چند نکته ضرورى است:
یکم. انسان در قلب «۳» خویش، خلاصه مى شود و موجودیّت هر کسى در همان خلاصه مى گردد که در قلب هست. همه قواى وجودى انسان- چه قواى ادراکى و چه قواى دیگر- همه از قلب آدمى برانگیخته مى شوند و از قلب او فرمان مى برند و تحت سیطره آن هستند و به اقتضاى آن و طبق خواست آن به راه مى افتند. همه اینها از ابزار وجودى و ابزار عملى قلب مى باشند.
به هر روى، اعضا و جوارح قواى بیرونى و درونى، همه تحت سیطره قلب و مقهور اراده قلب هستند.
دوم. قلب در اصل، یک حقیقت ملکوتى و یا برتر از آن است؛ چنان که رسول اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید:
براى فهم بهتر پاسخ، توجه به چند نکته ضرورى است:
یکم. انسان در قلب «3» خویش، خلاصه مى شود و موجودیّت هر کسى در همان خلاصه مى گردد که در قلب هست. همه قواى وجودى انسان- چه قواى ادراکى و چه قواى دیگر- همه از قلب آدمى برانگیخته مى شوند و از قلب او فرمان مى برند و تحت سیطره آن هستند و به اقتضاى آن و طبق خواست آن به راه مى افتند. همه اینها از ابزار وجودى و ابزار عملى قلب مى باشند.
به هر روى، اعضا و جوارح قواى بیرونى و درونى، همه تحت سیطره قلب و مقهور اراده قلب هستند.
دوم. قلب در اصل، یک حقیقت ملکوتى و یا برتر از آن است؛ چنان که رسول اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید:
«لو لا انّ الشیاطین یحومون على قلوب بنى آدم لنظروا الى ملکوت السموات و الارض»؛ «اگر شیاطین اطراف قلوب فرزندان آدم را نمى گرفتند و قلوب آنان را قصد نمى کردند، یقیناً به ملکوت آسمان ها و زمین ها راه مى یافتند و نظر به ملکوت مى کردند».
این بیان، نشان مى دهد که قلوب انسان ها، بر اثر فریبکارى هاى شیطانى، از موجودیت و مرتبت اصلى خود افتاده و محجوب به حجاب ها گشته و آثار وجودى خود را از دست داده. حجاب تعلق به بدن مادى، حجاب کفر، شرک و عناد با حق و آیات حق، عقاید و افکار باطل، عادات، اوهام و تعلقات و هر آنچه که ما را در جهت غیر خدا و دورى از او قرار مى دهد، تمامى حقیقت اصلى قلب را محجوب ساخته اند.
سوم. تا قلب محجوب به این حجاب ها است، نمى تواند حقایق برتر را کشف و مشاهده کند؛ زیرا وقتى که قلب در حضیض «ناسوت» افتاده و گناهان و کردار و اوهام، دور او را گرفته و او را محبوس ساخته اند، قلب نمى تواند مشاعر برتر را- که ابزارى براى مکاشفه و شهود مى باشند- به کارگیرد.
تا زمانى که قلب در راه گمراهى بوده و پراکنده در عالم اغیار و فانى در آنها و اسیر آنان است و شب و روز در طلب و متوجه آنها مى باشد؛ مشاعر و حواس باطنى نیز- که زیر فرمان قلب بوده و به خواست و حکم او عمل مى کنند- متوجه اغیار بوده و مستغرق در آنها مى باشند و هر کدام
در عالمى از عوالم اغیار مشغول اند. عقل و فکر در عالمى، خیال در عالمى، سامعه در عالمى، باصره در عالمى و … تا زمانى که چنین است، هم خود قلب، نسبت به حقیقت اصلى خویش محجوب است و هم مشاعر باطنى- که وسیله کشف و شهود هستند- از حقیقت اولى خویش محجوب مى باشند و وقتى چنین بود، راه مکاشفه و مشاهده حقایق برتر، بسته و مسدود است.
حس دنیا نردبان این جهان حس عقبى نردبان آسمان
صحّت این حسّ بجویید از طبیب صحّت آن حس بخواهید از حبیب
صحّت این حس ز معمورىّ تن صحّت آن حس ز تخریب بدن «1»
چهارم. وقتى قلب از گمراهى برگشت، توبه کرد، راه خود را پیش گرفت، به سوى مقصد اصلى خویش روى آورد، در وادى طلب، قدم گذاشت و روى از اغیار برگردانید؛ مشاعر و حواس باطنى هم- که زیر حاکمیت قلب حقیقى هستند- روى از اغیار برگردانیده و از عالم آنها منصرف مى شوند. و در این صورت توان مکاشفات و مشاهدات حقایق برتر را مى یابند. البته آثار این توان در ابتدا و مراحل اولیه، تا حدودى متفاوت است؛ یعنى، در اوایل سلوک معنوى آثار این استعداد، به حسب اشخاص و با توجه به خصوصیات ارواح و مسائل دقیق دیگر، فرق مى کند؛ ولى اصل مکاشفه و مشاهده رخ مى نماید. «2» با توجه به نکات یاد شده مى گوییم: هر چند بدون مراعات واجب و حرام، هیچ وقت سالکى در سلوک خویش موفق نخواهد شد و هیچ موقع در صراط مستقیم پیش نخواهد رفت، (اگر چه مجاهدت هاى بسیار زیاد و طولانى هم داشته باشد) و به بیان دیگر اگرچه واجب و حرام مسأله اساسى در سلوک الى اللَّه است؛ ولى از آنجا که براى کشف و شهود نیاز به کنار زدن حجاب هاى ظلمانى هست؛ صرف رعایت اوامر و نواهى الهى در حوزه واجبات و محرمات کافى نیست؛ بلکه مراقبه در انجام دادن نوافل و برخى مستحبات، ترک مشتهیات و هواهاى نفسانى، فکر و ذکر، توبه و استغفار، تخلّق به اخلاق حسنه، دورى از گناهان و مواردى از این قبیل نیز براى کنار رفتن حجاب هاى ظلمانى و به کار افتادن مشاعر باطنى و در نتیجه تحقّق کشف و شهود، لازم و ضرورى است.
بنابراین در خصوص افراد عادى- که تنها واجبات را انجام مى دهند- نمى توان کشف و شهود را جارى و سارى دانست؛ هر چند خداوند متعال در قبال این مسأله حائز اهمیت، قلب هاى آنان را نورانى کرده و توفیقاتى در اعمال خیر و حسنه نصیبشان مى گرداند و گاهى رؤیاهاى صادقانه نیز برایشان رخ مى دهد. به هر روى، رسیدن به مقام «مکاشفه»، شرایط و بسترهایى دارد که تا حدّى باید محقق شود.
پنبه وسواس بیرون کن ز گوش تا به گوشت آید از گردون خروش
پاک کن دو چشم را از موى عیب تا ببینى باغ سروستان غیب
دفع کن از مغز و از بینى زکام تا که ریح اللَّه در آید در مشام
کنده تن ز پاى جان بکن تاکند جولان به گرد آن چمن
غل بخل از دلت و گردن دور کن بخت نو دریاب در چرخ کهن «1»