۱۳۹۳/۱۲/۱۴
–
۲۴۳۴ بازدید
چگونه می توان حقانیت دین اسلام را ثابت کرد؟
براى داورى در مورد حقانیت یک دین و عدم حقانیت ادیان دیگر، باید ابتدا با اصول عقاید و آموزه هاى ادیان آشنا شد و آنگاه آن را به وسیله عقل که حجت درونى انسان است، محک زد. ما در چنین مراجعه اى، اصول عقاید و معارف دین اسلام را مبتنى بر ادله و براهین متقن و یقینى عقلى مى یابیم یعنى یکایک این اصول به وسیله براهین متعدد یقینى اثبات مى گردد. با وجود براهینى که درباره ى اصل توحید اقامه مى شود، ادیان و مکاتب غیرتوحیدى که اعتقاد به ثنویت (دوخدایى)، تثلیث (سه خدائى) یا چند خدایى از ارکان اعتقادى آنها محسوب مى شود، ابطال مى گردد. در همین زمینه، آنچه که از ادله یقینى عقلى بر نفى جسمیت یا رؤیت خداوند اقامه مى شود مکاتب و مذاهبى را که مبتنى بر چنین عقایدى هستند، رد مى کند. در خصوص دو دین بزرگ یهودیت و مسیحیت، نیز با همین حجت درونى یعنى احکام و براهین یقینى عقل اگر به بررسى آموزه هاى این دو دین بنشینیم به نتیجه ى مشابه سایر مکاتب خواهیم رسید. در خصوص ادیان الهى و آسمانى باید گفت که حقیقت و گوهر همه آنان، دعوت به انقیاد و تسلیم در برابر خداوند متعال است لکن دستور العمل هاى مربوط به چگونگى تأمین سعادت دنیوى و اخروى انسان، که در اصطلاح از آن به «شریعت» یاد مى شود، متفاوت است. یعنى با توجه به اختلاف زمان و مکان و مخاطب این دستورالعمل ها مراحل مختلفى را گذرانده و متناسب با آن رو به تکامل بوده است. علاوه بر این، اصول عقاید و گوهر ادیان نیز در مقام بیان و تبیین از عمق و تفصیل بیشترى برخوردار گردیده است. در حقیقت، دین توحیدى واحد است و شرایع متعدد است « انّ الدین عند الله الاسلام به درستى که دین در نزد خدا اسلام (تسلیم در برابر حق) است».(1) با ظهور هر پیامبرى شریعت قبلى پالایش یافته و در شکل کامل ترى عرضه شده است. از این رو پیامبران همه مبلغ دین واحد بودند، و به همین جهت، یکى پس از دیگرى مژده آمدن پیامبر جدید را مى دادند و به این مطلب در کتاب مقدس یهودیت و مسیحیت تصریح شده است.(2) بنابراین پیروى صحیح از آئین یهود، با آمدن حضرت عیسى، در تبعیت از ایشان خواهد بود و پیروى صحیح از آئین مسیح با ظهور پیامبر اسلام، در تبعیت از حضرت نبى اکرم خواهد بود. در نتیجه، تفاوت شرایع آسمانى به معناى درجات متکامل از یک راه و یک حقیقت است. با توجه به بیان فوق: الف) عقل، با قطع نظر از مسأله تحریف در شرایع گذشته، حکم به لزوم پیروى از جامع ترین و کاملترین پیام و دستورالعمل الهى که در آخرین شریعت یعنى اسلام متجلى شده است مى نماید. ب) همچنین عقل، در بررسى آموزه هایى که توسط یهودیت و مسیحیت امروزى تبیین مى شود، آنها را مخالف با براهین یقینى خود مى یابد. اعتقاد به تثلیث،(3)، تجسم و رؤیت،(4)… امورى است که براهین عقلى آن را از هیچ مکتب و مذهبى نمى پذیرد بلکه آن را نشانه ى عدم حقانیت و در واقع تحریف آنها مى داند. به پاره اى دیگر از تحریفات صورت گرفته در این دو دین بزرگ اشاره اى گذرا مى کنیم تا بر اساس حکم عقل، خود داورى کنید: الف) اتهامات ناروا به پیامبران: علاوه بر رسوخ تحریفات بنیادى و اعتقادى در کتاب مقدس، پاره اى اتهامات ناروا و غیراخلاقى به بعضى از پیامبران نسبت داده شده است که قلم از بیان آن شرم دارد،(5) در حالى که براهین عقلى لزوم عصمت پیامبران را اثبات مى کند. ب) وجود افسانه ها وجود افسانه هاى بى پایه در کتاب مقدس، یکى دیگر از جنبه هاى تحریف آن است. از جمله مى توان به کشتى گرفتن حضرت یعقوب با خدا و غلبه اى او بر خدا، اشاره کرد.(6) ج) گناه فطرى مسیحیان معتقدند، آدم در بهشت به گناه آلوده شد و این گناه به همه فرزندان او نیز منتقل مى شود یعنى انسان بالفطره گناهکار است و هرگونه تلاش و عمل انسان در رهایى از این خطا سودى نخواهد بخشید و تصلیب و به دار کشیده شدن حضرت عیسى، کفاره ى گناه فطرى انسان است. د) تقویت ظلم: یکى دیگر از آموزه هاى نامعقول کتاب مقدس، توجیه ظلم و ستم و دعوت به سکوت در برابر حاکمان ظالم، به بهانه ى اینکه آنان حاکم و سایه ى خدا در زمین اند، مى باشد.(7) وجود این گونه آموزه هاى غیرعقلانى در کنار طرح مسأله تثلیث و تجسیم و وجود تناقضات متعدد در متن کتاب مقدس، (در کتاب «انیس الاعلام»، ج 2، 125 مورد تناقض موجود در کتاب مقدس مورد بررسى قرار گرفته است) دلیل بر عدم حقانیت مسیحیت و یهودیت امروزى است. خلاصه ى سخن اینکه راه شناخت حقانیت دین اسلام و عدم حقانیت سایر ادیان و شرایع، مراجعه به آموزه هاى آنها و داورى است اگر کسى مراجعه کند، خواهد یافت که اسلام در سه وادى 1 عقاید 2 اخلاق و فضائل 3 احکام فردى و اجتماعى، نه تنها کامل تر از سایر ادیان بلکه قابل مقایسه و طرف نسبت با آنها نیست و در تمام دوره زندگى بشر، عقاید و شریعتى به این جامعیت و عمق و اتقان و استوارى بر بنیان عقل، وجود ندارد. امام خمینى (ره) در این زمینه، در کتاب چهل حدیث مى نویسد: «اثبات حقانیت دین اسلام، احتیاج به هیچ مقدمه ندارد جز نظر کردن به خود آن و مقایسه ى بین آن و سایر ادیان و شرایع».(8) در پایان این بخش، به این نکته اشاره مى کنیم که داورى عقل و سنجش و حکم عقل به حقانیت دین اسلام و عدم حقانیت سایر ادیان، خود دلیلى بر نفى پلورالیزم است. (1) (آل عمران (3)، آیه 19) (2) (تورات، کتاب هوشیع نبى 9: 105) (3) (رساله اول به قرنتیان 8: 6 و انجیل یوحنا: 20/ 5) (4) (همان و سفر پیدایش، 32: 24 30) (5) (ر. ک: انجیل یوحنا، 2: 111، سفر تکوین، 19: 30 38 و براى آشنایى بیشتر ر. ک: انیس الاعلام، ج 3 و بشارات عهدین، محمد صادقى، ص 73 و 177) (6) (سفر پیدایش، 32: 3034) (7) (انجیل متى، 5: 38 و اکثر نامه هاى پولس به رومیان) (8) (چهل حدیث، امام خمینى، شرح حدیث دوازدهم، ص 201). پاسخ دیگر: برهان عقلی بر حقّانیّت اسلام و کلام الله بودن قرآن در این که انسان نسبت به حیوانات موجودی است ویژه با راه تکاملی خاصّ شکّی نیست. حیوانات پاسخ نیازهای ذاتی خود را به صورت غریزه در درون خود دارا هستند لذا نیازی به هدایت بیرونی ندارند. امّا انسان ، تنها بخشی از پاسخ به نیازهای ذاتی خود را به صورت درونی داراست که عمدتاً نیازهای اوّلیّه هستند. این پاسخهای درونی ابتدایی ولی بنیادی را در بُعد مادّی ، غریزه و در بُعد معنوی و فوق مادّی ، فطرت می نامند. امّا این مقدار آگاهی درونی کافی برای تمام نیازهای مادّی و معنوی انسان نیست. از اینرو انسان دائماً در پی آن است که پاسخ بسیاری از نیازهای خود را از بیرون ذات خود به دست آورد. ضرورت وجود دین و هدایت الهی و نیاز انسان به چنین هدایتی از برون ذاتش نیز دقیقاً از همین امر ناشی می شود. یعنی انسان در می یابد که با قوای موجود خود ، مثل غریزه ، فطرت ، خیال و عقل قادر به پاسخ دادن به برخی از نیازهای مادّی و معنوی خود نیست ؛ لذا عقل حکم می کند که خداوند متعال باید پاسخ این نیازها را با ارسال وحی در اختیار انسان قرار دهد. چرا که خدا حکیم است و محال است حکیم نیازی بی پاسخ در وجود موجودات قرار دهد. چون لازمه ی چنین امری انجام فعل عبث است که از ساحت حکیم به دور می باشد. تا اینجا معلوم شد که خدای حکیم، حتماً وحی فرستاده است. پس یقیناً باید در بین این همه ادیان و کتبی که در این دنیا وجود دارند، یکی از طرف خدا و وحی الهی باشد. امّا کدامیک از کتب موجود، حقیقتاً از طرف خدا آمده است؟ و کدام دین، حقیقتاً دین خداست؟ برای یافتن پاسخ، باید یک به یک سراغ ادیان موجود برویم و اصول اساسی آنها را مورد بررسی عقلانی قرار دهیم. اگر بتوانیم ثابت کنیم که همه ی این ادیان در اصول اساسی خودشان مشکلات عقلی دارند جر یکی؛ در حقیقت ثابت شده که همه ی آنها غیر الهی اند، جز یکی. پس ثابت می شود که همان یک دین، حقیقتاً از طرف خداست؛ و کتاب آن هم قهراً کتاب خداست. امّا آن اصول اساسی که باید بررسی کنیم چیستند؟ اصل نخست: آیا ادّعای الهی بودن دارند؟ چون دینی که از طرف خدا آمده، یقنیاً ادّعای الهی بودن هم دارد. از بین تمام ادیان موجود، تنها آیین زرتشت، یهود، آیین صابئی، مسیحیّت، اسلام ، آیین بابیّت و آیین بهائیّت ادّعای الهی بودن دارند. باقی ادیان، یا اصلاً خدا را قبول ندارند یا ادّعای الهی و وحیانی بودن ندارند. پس خودشان قبول دارند که بشر ساخته اند. توجّه! صابئین که مندائیان هم گفته می شوند، خود را پیروان حضرت یحیی(ع) می دانند. کتاب مقدّس آنها گنزا ربّا نام دارد. پس با اصل نخست، همه ی ادیان و کتابهایشان مردود می شوند جز این هفت آیین یاد شده. اصل دوم: آیا وجود تاریخی پیغمبر این دین، قابل اثبات با اسناد تاریخی هست؟ از بین ادیان هفتگانه ی فوق، تنها بنیانگذار اسلام، آیین بابیّت و آیین بهائیّت، وجودی تاریخی قابل اثبات دارند. در مورد زرتشت نیز اسنادی بسیار ضعیف وجود دارد. امّا در مورد موسی(ع) و عیسی(ع) و حضرت یحیی(ع) هیچ سند تاریخی قابل اعتماد موجود نیست. ما مسلمانها نیز به خاطر گزارش قرآن و احادیث، وجود آنها را می پذیریم نه از طریق گزارشات تاریخی. اصل سوم: به فرض که پیامبر یک دین، وجود تاریخی دارد، آیا استناد کتاب مقدّس آن دین، به آن شخص، دارای اسناد تاریخی هست؟ استناد کتاب یهودیان به موسی(ع) و اناجیل چهارگانه به عیسی(ع)، و اوستا به زرتشت، و کتاب «گنزا ربّا» به یحیی(ع) فاقد هر گونه مدرک تاریخی معتبر است. لذا باز سه آیین اسلام و بابیّت و بهائیّت باقی می مانند. تا اینجا شکّی نمی ماند که یکی از این سه دین، از طرف خدا هستند. دقّت فرمایید! صحبت بر سر ادیان موجود است نه اصل تحریف نشده ی این ادیان که فعلاً وجود خارجی ندارند. همچنین شکّی باقی نمی ماند که اسلام از طرف خدا آمده است. چون هم بابیّت و هم بهائیّت، اسلام را از طرف خدا می دانند؛ لکن معتقدند که اسلام نسخ شده و قرآن هم تحریف شده است. پس از این به بعد باید اثبات کنیم که بابیّت و بهائیّت باطلند. اگر بطلان اینها اثبات شود، ثابت خواهد شد که اسلام تنها دین الهی موجود در زمین است. اصل چهارم: آیا خدای مطرح در این دین، قابل دفاع عقلانی هست؟ خدای بابیّت و بهائیّت، مشکلات عقلی دارند. چون هم «علی محمّد باب» بنیانگذار بابیّت، هم «عبد البهاء»، بانی بهائیّت، ادّعای خدایی داشتند. خدای این دو آیین، موجودی است که می تواند به صورت انسان در آید؛ و چنین چیزی عقلاً تناقض است. چون خدا یعنی وجود نامحدود؛ و شکّ نیست که انسان، وجود محدود دارد. پس اگر خدا به صورت انسان در آید، یعنی نامحدود، در عین نامحدود بودن، محدود شده است؛ که تناقضی است آشکار. از اینها گذشته، در اینکه بابیّت و بهائیّت را انگلیسی ها ساخته اند از نظر شواهد تاریخی هیچ شکّی وجود ندارد. پس تنها دینی که می ماند، اسلام است. پس طبق آنچه پیشتر گفته شد، عقلاً شکّی نمی ماند که اسلام از طرف خدا آمده؛ و قهراً کتاب آن هم کلام خداست. ـ آیا ممکن است دین حقّی در جهان نباشد؟ به حکم برهانی که در سطور قبل بیان داشتیم ، محال است خدا انسان نیازمند به برنامه ی سعادت را بدون برنامه ی درست رها سازد. لذا در هر زمانی یقیناً برنامه ی درست و تحریف نشده از سوی خدا وجود دارد. در غیر این صورت لازم می آید که خدا موجودی مکلّف و نیازمند به برنامه ی خودسازی را آفریده باشد ولی برنامه ای درست در اختیارش نگذارد. چنین چیزی نیز محال است ؛ چون چنین آفرینشی لغو و غیر حکیمانه است ؛ و از خدای حکیم چنین کار لغو و غیرحکیمانه ای سر نمی زند. پس یقیناً در بین ادیان موجود ، یکی از آنها درست می باشد. و چون غیر از اسلام هیچ دین دیگری نیست که بتواند از عده ی سوالات مطرح در سطور قبل برآید ، لذا شکّی نمی ماند که همه ی آنها در عصر کنونی باطلند. پس اگر لازم است که حتماً دینی درست در میان مردم باشد ، آن دین نمی تواند باشد مگر اسلام ؛ چون گزینه ی دیگری در کار نیست. حال بعد از این استدلال هر شبهه ای نیز در سرشاخه های دین اسلام مطرح شود قادر نخواهد بود اصل اسلام و الهی بودن کتاب آن را زیر سوال ببرد. بر این اساس، حتّی اگر کسی نتواند معجزه بودن قرآن را اثبات کند، باز منطقاً نمی تواند کلام الله بودن آن را انکار کند، یا حتّی در کلام الله بودن آن شکّ نماید. بلی اگر تنها راه اثبات کلام الله بودن قرآن، اثبات اعجاز قرآن بود، در این صورت، برای کسی که نمی توانست معجزه بودن قرآن را بفهمد، منطقاً جایز بود که در کلام الله بودن آن شکّ کند. خود قرآن کریم نیز برای اثبات حقّانیّت خودش، علاوه بر ادّعای اعجاز، از همین روش عقلی استفاده نموده است. ـــ مستند قرآنی مطالب فوق ـ خدای تعالی فرمود: « قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (49) فَإِنْ لَمْ یَسْتَجیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ ـــــــــــ بگو: اگر راست مى گویید(که تورات حقیقی و قرآن از سوى خدا نیست)، کتابى هدایت بخش تر از این دو از نزد خدا بیاورید، تا من از آن پیروى کنم! (49) اگر این پیشنهاد تو را نپذیرند، بدان که آنان تنها از هوسهاى خود پیروى مى کنند! و آیا گمراهتر از آن کس که پیروى هواى نفس خویش کرده و هیچ هدایت الهى را نپذیرفته، کسى پیدا مى شود؟! مسلّماً خداوند قوم ستمگر را هدایت نمى کند.» (القصص) این آیات چه می گویند؟ می گویند: الف: یقیناً باید کتاب هدایتی از جانب خدا آمده باشد. ب: اگر آن کتاب هدایت، تورات حقیقی در عصر خودش و قرآن در عصر کنونی نیست، پس باید کتاب هدایت دیگری باشد. ج: آن کتاب هدایت دیگر که خدا فرستاده کدام است؟ د: اگر راست می گویید، بیاورید آن کتاب را. بیاورید تا با همان پروسه ی منطقی که گفتیم مورد ارزیابی عقلانی قرار گیرد. هـ: البته که منکران، چنین کتابی ندارند؛ پس اینها تابع عقل نیستند بلکه از روی هوای نفس، منکر قرآن هستند؛ کما اینکه در عصر موسی(ع) منکر تورات بودند. ـ خدای تعالی فرمود: « فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ (149) أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ (150) أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ (151) وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (152) أَصْطَفَى الْبَناتِ عَلَى الْبَنینَ (153) ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ (154) أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (155) أَمْ لَکُمْ سُلْطانٌ مُبینٌ (156) فَأْتُوا بِکِتابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین ـــــــــ از آنان بپرس: آیا پروردگارت دخترانى دارد و پسران از آن آنهاست؟! (149) آیا ما فرشتگان را مؤنث آفریدیم و آنها ناظر بودند؟! (150) آگاه باشید آنها با این تهمت بزرگشان مى گویند: (151) «خداوند فرزند آورده» ولى آنها به یقین دروغ مى گویند. (152) آیا دختران را بر پسران ترجیح داده است؟! (153) شما را چه شده است؟! چگونه حکم مى کنید؟! (154) آیا متذکّر نمى شوید؟! (155) یا شما دلیل روشنى در این باره دارید؟ (156) کتابتان را بیاورید اگر راست مى گویید!» ـ استدلال به این آیات الف: هر کسی که در مورد صفات خدا حرفی دارد، باید از طرف خود خدا، بر حرفش سند داشته باشد؛ یعنی باید سخنش مستند به کتاب خدا باشد. ب: همه ی ادیان کنونی که دعوی الهی بودن دارند، درباره ی خدا، اعتقاداتی دارند که باهم سازگار نیستند؛ یعنی پاره ای از اعتقادات اعتقادات مسیحیّت، ناسازگار با دیگر ادیان است، پاره ای از اعتقاد یهود هم ناسازگار با دیگر ادیان است و … ؛ یعنی همه ی این ادیان، باهم اختلاف عقیده های اساسی در صفات خدا دارند. ب: از کجا باید دانست که عقیده ی کدامیک از اینها درست است؟ ج: به حکم عقل، خود خدا باید قضاوت کند؛ یعنی باید کتابی بفرستد که فصل الخطاب باشد. د: پس یقیناً باید در بین کتب ادیان کنونی، یکی حقیقتاً کتاب خدا باشد. هـ: آن کتاب، کدام است؟ راه منطقی برای تشخیصش همان است که قبلاً گفتیم. ـ خدای تعالی فرمود: «وَ أَنَّ هذا صِراطی مُسْتَقیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبیلِهِ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ــــــ این راه مستقیم من است، از آن پیروى کنید! و از راه هاى پراکنده(و انحرافى) پیروى نکنید، که شما را از طریق حق، دور مى سازد! این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش مى کند، شاید پرهیزگارى پیشه کنید.» (الانعام: 153) ـ استدلال الف: به حکم عقل، محال است خدای واحد برای بشری با فطرت واحد، ادیان گوناگون ارسال کند. پس تمام انبیاء فقط یک دین داشته اند و محال است که کتب آسمانی آنها معارض یکدیگر باشند. ب: شکّ نیست که تمام کتبی که اکنون دعوی آسمانی بودن دارند، با هم تعارض دارند. ج: پس فقط و فقط یکی از آنها می تواند حقیقتاً از سوی خدا باشد. د: آن یک کتاب کدام است؟ راه تشخیصش را قبلاً گفتیم. ـ خدای تعالی فرمود: « أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ ءٍ وَ أَنْ عَسى أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُون ـــــــ آیا در ملکوت آسمانها و زمین، و آنچه خدا آفریده است، نظر نیفکندند؟! شاید پایان زندگى آنها نزدیک شده باشد؟! به کدام سخن بعد از آن ایمان خواهند آورد؟!» (الاعراف: 185) ـ استدلال الف: شکّ نیست که خدا باید کتاب هدایتی فرستاده باشد. ب: اکنون چند کتاب، ادّعا دارند که همان کتاب هستند. ج: از بین این کتابها، تنها یک کتاب (قرآن) توانست از غربال منطقی سر بلند بیرون آید. د: حالا غیر از این کتاب، از چه کتابی می خواهند تبعیّت کنند؟!! ـ استدلال دیگر الف: به براهین عقلی اثبات می شود که ماوراء طبیعتی(ملکوتی) و معادی وجود دارد؛ و شکّ نیست که مرگ، سراغ همه ی ما خواهد آمد. ب: از طرف دیگر، به حکم عقل، شکّ نیست که خدای حکیم باید ما را از ملکوت و معاد و آنچه برای ورود به آنجا لازم داریم، آگاه سازد؛ و کتاب راهنمایی برای ورود به ملکوت و معاد در اختیار ما قرار دهد. ج: اکنون چند کتاب ادّعا دارند که همان کتاب راهنمای مذکور هستند. د: از کجا بدانیم کدامشان واقعاً از طرف خداست؟ باید همان روند منطقی و عقلی را که حقیر بیان نمودم، طیّ کنند و غربال شوند.