به شهادت بسیاری از منابع تاریخی او از معاندان پیامبر اکرم(ص) در مکه به شمار میرفت و با سرودن اشعاری به هجو و گفتن سخنان قبیح نسبت به ایشان اقدام مینمود. او در این خصوص به این مقدار نیز بسنده ننموده و به آزار و اذیت ایشان میپرداخت.[5]
حویرث در مأموریّتی که از طرف قریش به او و چند تن از قریشیان سپرده شده بود، به تعقیب حضرت علی(ع) و یا به نقلی دیگر عباس بن عبد المطلب که به همراه دختران پیامبر(ص) -فاطمه زهرا(س) و امّ کلثوم- قصد ملحق شدن به ایشان در مدینه را داشتند، پرداخت و چهارپای آنها را رم دادند و دختران پیامبر(ص) بر زمین افتادند.[6] همچنین در برخی منابع گفته شده است که حویرث به همراه شخصی به نام هبّار بن أسود، مرکب زینب دختر پیامبر(ص) را رم دادند و موجب افتادن او بر زمین شدند، و در اثر آن، زینب که باردار بود جنین خود را از دست داد.[7] و حتی در برخی از منابع تاریخی آمده است که این واقعه موجب بیماری و در بستر افتادن وی گردید تا این که وفات یافت.[8]
حال با تفاصیلی که گفته شد، باید گفت حکم اعدام حویرث بن نقید، سرودن شعر و ایراد سخنان شیوا و افشاگرانه نبوده است، بلکه با دقت در این گزارشها جرایمی وجود دارد که به تنهایی میتواند موجبات صدور حکم مرگ چنین فردی را مسجّل نماید.
همانگونه که اشاره شد آزار و اذیت پیامبر اکرم(ص)، هجو و دشنام به ایشان عمل مجرمانهای به شمار میآید. ضمن اینکه ارهاب و ترساندن زنان و کودکان در هیچ فرهنگی حتی جاهلی نیز مورد تأیید نیست. گذشته از تمام این موارد در اینجا مسئله قتل نفس مطرح است که قاعدتاً بر اساس تمام قوانین دینی و غیر دینی مجازاتی را به همراه دارد. حویریث بن نقید بر اساس گزارشهای یاد شده در این خصوص مجرم است. او با عمل مجرمانه خویش نه تنها موجب سقط جنین زینب دختر پیامبر(ص) گردید، بلکه سبب مرگ او نیز شناخته شده است.
از اینرو، پیامبر اکرم(ص) در جریان فتح مکه با وجود عفو بسیاری از قریشیان حویرث بن نقید را به همراه مجموعهای دیگر مستحق قتل دانسته و دستور کشتن او را به حضرت علی(ع) صادر نمودند که آن حضرت وی را در حالی که قصد فرار داشت دستگیر کرده و امر پیامبر(ص) را در مورد وی به اجرا گذارد.[9]به نقل از پایگاه اسلام کوئست
پینوشت:
[1]. ابن بکار، زبیر، جمهرة نسب قریش و اخبارها، ج 2، ص 523، دار الیمامه، ریاض، چاپ دوم، 1419ق.
[2]. بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف، تحقیق: زکار، سهیل، زرکلى، ریاض، ج 9، ص 416، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق.
[3]. ابن حیون، نعمان بن محمد، المناقب و المثالب، ص 177، مؤسسه الاعلمی، بیروت، چاپ اول، 1423ق.
[4]. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، ج 2، ص 410، دار المعرفة، بیروت، چاپ اول، بی تا؛ دیار بکرى ، شیخ حسین، تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس ، ج 2، ص 92، دار الصادر، بیروت، بیتا.
[5]. ر.ک: ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 250، دار صادر، بیروت، 1385ق؛ السیرة النبویة، ج 2، ص 410؛ حلبی، ابوالفرج، السیرة الحلبیة، ج 3، ص 131، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ دوم، 1427ق؛ تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس ، ج 2، ص 92؛ یعقوبی، احمد بن أبى یعقوب ، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 60، دار صادر، بیروت، چاپ اول، بیتا.
[6]. السیرة النبویة، ج 2، ص 410؛ کلاعی، سلیمان بن موسی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و الثلاثة الخلفاء، ج 1، ص 507، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1420 ق؛ تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس، ج 2، ص 92؛ حلبی، ابوالفرج، السیرة الحلبیة، ج 3، ص 131.
[7]. سهیلی، عبد الرحمن، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویة، ج 7، ص 110 و 111، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، 1412 ق؛ نویری، شهاب الدین، نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج 18، ص 211 و 212، دار الکتب و الوثائق القومیة، قاهره، چاپ اول، 1423ق.
[8]. نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج 18، ص 212؛ الروض الأنف فی شرح السیرة النبویة، ج 5، ص 197؛ مقریزی، تقى الدین ، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع ، ج 5، ص 343، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1420ق.
[9]. طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: أبو الفضل ابراهیم، محمد، ج 3، ص 60؛ الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و الثلاثة الخلفاء، ج 1، ص 507؛ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 250؛ إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع ، ج 1، ص 399.