چكيده
اين مقاله با هدف تبيين جايگاه خانواده در آموزه هاي ديني و روانشناختي و بررسي تفاوت هاي زن و مرد تدوين يافته است. از اين رو، تاكنون در رابطه با جايگاه خانواده از دو منظر مزبور و همچنين تفاوت هاي زن و مرد و اشتراكات آنان، تحقيق و پژوهش جدي صورت نگرفته است.
در اين مقال، سعي شده اين مسئله در منابع ديني و روانشناختي به صورت جدي و با روش تحليلي و توصيفي مورد بررسي قرار گيرد. يافته هاي اين پژوهش بسيار ارزشمند و قابل استفاده براي خانواده ها، مربيان و برنامه ريزان خواهد بود. در اين پژوهش به تفاوتهاي عاطفي، روانشناختي و گرايشهاي ذاتي هر يك از زن و مرد توجه، و به اشتراكات زن و مرد در حوزه هاي گوناگون پرداخته شده است.
مقدّمه
آدمي از نخستين روزهاي حضور خود بر عرصه خاك و از همان لحظه هاي آغازين شكوفايي جوانه هاي تأمل و انديشه بر شاخسار حيات دنيايي، به خوبي دريافته است كه تشكيل خانواده و گزينش همسر بهترين و منطقيترين راه براي تبلور سكون و كسب آرامش و مطمئنترين سكوي پيشرفت و بالندگي است. اين امر نشانگر اين حقيقت است كه نياز به خانواده، يكي از اساسيترين و طبيعيترين نيازهاي انسان به شمار ميآيد. بسياري از مشكلات رواني و خستگي هاي جسماني حاصل از فعاليتهاي زندگي روزمره توسط يك خانواده و همسر مناسب، التيام يافته و برطرف ميگردد. به همين دليل، خانواده يگانه سازمان اجتماعي است كه از ديرباز، عموميت و دوام ويژهاي در زندگي بشر داشته است. حتي پيش از تشكيل هر دولت و سازماني براي تمركز و مديريت فعاليتهاي انسان، خانواده شكل گرفته است. اگر چه در طول تاريخ خطراتي براي آن به وجود آمده و تا مرز سقوط نيز پيشرفته، ولي به دليل استحكام روابط انساني و به دليل محور بودن در برآورده كردن نيازهاي حياتي انسانها، به كارش ادامه داده و از پراكندگي رهايي يافته است.
مردمشناسان اعتقاد دارند كه علت استمرار و دوام خانواده به اين دليل است كه اين كانون مقدس به آساني و به بهترين وجه حوايج انسانها را برآورده نموده و نيازهاي آنان را برطرف مينمايد. در رابطه با جايگاه، نقش، اركان، مديريت خانواده و تفاوت زن و مرد به عنوان اركان اصلي خانواده، پژوهشهايي انجام گرفته، ولي به صورت جامع و با نگاهي ديني، روانشناختي و گسترده، به آن پرداخته نشده است. به همين دليل در اين نوشتار سعي شده با توجه به آموزههاي ديني و روانشناختي به مباحث خانواده و تفاوت زن و مرد پرداخته شود. همچنين به هدف بهرهمندي بيشتر محققان و برنامهريزان و حتي خانوادهها، سعي شده مباحث جامعيت و اتقان كافي داشته باشند و نگاهي كاربردي به بحث شده باشد.
تعريف خانواده
خانواده در لغت به معناي خاندان، دودمان، خيلخانه و تبار آمده است، اما در معناي اصطلاحي آن اختلافنظر وجود دارد و انديشمندان گوناگون علوم اجتماعي، تعريفهاي متنوعي براي آن ذكر كردهاند. هر كدام از اين تعاريف به بُعدي از خانواده توجه نموده است. با توجه به هدفي كه از نگارش اين مقاله وجود دارد و با توجه به منابع اسلامي ميتوان خانواده را چنين تعريف كرد: خانواده كوچكترين و سادهترين و عموميترين واحد اجتماعي است كه بر اساس ازدواج رسمي بين يك مرد و حداقل يك زن تشكيل ميشود و با تولد فرزندان توسعه مي يابد.
نگرش اسلام به خانواده
خانواده از نگاه اسلام و آموزه هاي ديني، نهادي مقدس، سازماني حركت آفرين، ساحلي براي آرامش و بستري براي رشد و تربيت، جايگاه پيشرفت مادي و معنوي و تجلّيگاه شكوفايي و بالندگي است. اگر ضروري باشد تا انسان براي نيل به كمال و بهروزي از يك نردبان چند پلهاي صعود كند و بالا برود، به طور حتم و يقين اولين پله اين نردبان ترقي و رشد، تشكيل خانواده است. به همين دليل، يعني به دليل تأثير شگرف خانواده در شكوفايي و رشد افراد، بيشتر انديشمندان ديني و بزرگان علوم انساني واجتماعي درباره خانواده،توصيه ها و دستوراتي بيان نموده اند.
در متون اسلامي و آموزههاي ديني نيز دستورات سازندهاي در رابطه با تعامل همسران و امور خانواده وارد شده است. علاوه بر اين، در تمام اديان الهي نيز به خانواده توجه ويژه شده و براي هدايت آن، قوانيني وضع گرديده است. در آموزههاي اسلامي به دليل اينكه آخرين و كاملترين دين الهي است، توصيهها، دستورالعملها و قوانين محكم، جامع و فراواني در رابطه با خانواده بيان گرديده است.
در نگاه تعاليم سازنده اسلام، خانواده كانوني مقدّس، مبارك و مورد رضايت حق تعالي تلقّي شده و مورد ستايش و تمجيد خداوند متعال قرار گرفته است. پيامبر گرامي صلي الله عليه وآله ميفرمايند: «در اسلام هيچ بنياني پيش خداوند محبوبتر و ارزشمندتر از بنيان تشكيل خانواده و بنيان ازدواج نيست.»2 اين همه تقدير و تمجيد از ازدواج و بنيان خانواده به دليل آن است كه ازدواج منشأ سرنوشت ساز خانواده و نقطه شروع يك واحد اجتماعي ستوده است. ازدواج به عنوان سنگ بناي اوليه خانواده و به عنوان عاملي اساسي در شكلگيري اين نهاد با عظمت بوده و زمينهساز زوجيت و همدلي دو جوان و همچنين بسترساز پيشرفت مادي و معنوي آنان خواهد بود. خانوادهاي كه به دنبال ازدواج بنا نهاده ميشود به مثابه لنگرگاه امني است كه همسران جوان در بستر آن با اطمينان و صلابت، بر ناكاميها و فراز و نشيبهاي زندگي چيره شده و از وادي هاي شكست، مصمّم و استوار عبور كرده و به سوي اعلا علّيّين (قرب خدا) كه همانا مقصود خلقت است،3 پرواز ميكنند.
قرآن كريم درباره آرامش و اطمينان بخشي خانواده و همسر ميفرمايد: از آيات و نشانه هاي قدرت خداوند اين است كه براي انسان از نوع و جنس خود، همسراني آفريد تا در كنار آنان (در خانواده) به آرامش و سكون نيل پيدا كنند و بين آنان دوستي و رحمت قرار داد.4
خانواده به دليل ايجاد حس وظيفه شناسي و مسئوليت پذيري موجب بروز و شكوفايي استعداد همسران شده و آنها را به سوي تلاش، سازندگي و نقش پذيري وادار ميسازد. شهيد مطهّري درباره نقش ارزنده خانواده مينويسد:
… يك پختگي و پويايي وجود دارد كه جز در پرتو ازدواج و تشكيل خانواده پيدا نميشود، در مدرسه پيدا نميشود، در جهاد با نفس پيدا نميشود، در نماز شب پيدا نميشود. اين كمالات را فقط در تشكيل خانواده ميتوان به دست آورد.5
در آموزه ها و تعاليم اسلامي براي اين حسّ مسئوليت و تلاش در راه رفاه، بالندگي و پيشرفت معنوي خانواده، پاداش در نظر گرفته شده و حتي به منزله برترين كارها، يعني جهاد در راه خدا قرار گرفته است.6 خانواده سالم علاوه بر اينكه زمينه ترقّي معنوي، كسب ثواب،7 دوري از گناه،8 شادي، نشاط9 و امنيت ميگردد، زمينه ساز تربيت و توليد نسلي صالح و مطيع پروردگار شده و به اين وسيله نيز بركات و الطاف الهي را به طرف خانه و خانواده سرازير ميكند. پيامبر گرامي صلي الله عليه وآله درباره توليد نسل و تربيت فرزند ميفرمايند:
ازدواج كنيد و خانواده تشكيل دهيد تا صاحب فرزند شويد. به درستي كه من به زيادي شما در روز قيامت بر امتهاي ديگر افتخار ميكنم.10
اين نكته بسيار واضح و روشن است كه پيامبر گرامي صلي الله عليه وآله به صِرف جمعيت زياد افتخار نميكند، بلكه مباحات پيامبر صلي الله عليه وآله به دليل جمعيت و افرادي است كه بندگي و اطاعت خدا كرده و به وسيله انجام وظايف ديني و انساني، به كمالات معنوي نايل شده باشند.
خانواده گروه كوچكي است كه به وسيله پيوند زناشويي بين دو نفر، يعني يك مرد و يك زن تشكيل و آغاز ميشود و با تولد فرزندان گسترش يافته و تعاملات ويژهاي به خود ميگيرد. خانواده در بين نهادها و سازمانهاي اجتماعي از ويژگيهاي منحصر به فردي برخوردار است، به گونهاي كه اين نهاد اجتماعي از سويي، طبيعيترين، مهمترين، ارزشمندترين، پردامنهترين، مشروعترين و اثربخشترين گروه اجتماعي بوده و از سوي ديگر، روابط و تعاملات حاكم در آن، بسيار عاطفي، انساني و صميمي ميباشد. خانواده بستري مناسب براي پرورش و تربيت فرزندان و نسلهاي آينده است. اگر چنانچه خانوادهاي نتواند نقش واقعي خود را ايفا كند و دچار ناهنجاري و مشكل گردد، نه تنها آسيبهاي جدي در درون خود ايجاد ميكند، بلكه بر تمام جامعه تأثير منفي خواهد گذاشت؛ چراكه جامعه انساني قوام و ماهيت خود را مديون خانواده و اعضاي آن ميباشد.
به دليل تأثيرگذاري و نقش زياد خانواده در ابعاد گوناگون حيات فردي و جمعي، انديشمندان و نظريهپردازان علوم انساني اجتماعي، به ويژه روانشناسان سعي نمودهاند تا مباحثي را در رابطه با خانواده مطرح نمايند و درباره فوايد تشكيل خانواده، آثار، آسيبها و راههاي استحكام آن سخن بگويند.
به دليل اينكه در پي كسب نگرشها و ديدگاههاي روانشناسان درباره موضوع خانواده هستيم، سعي خواهيم كرد تا به نظريات آنان بيشتر توجه داشته باشيم و به آثاروفوايدتشكيلخانواده از نگاه روانشناسي بپردازيم.
فوايد تشكيل خانواده
الف. زمينه ساز آرامش رواني
به اعتقاد روانشناسان، آرامش و اطميناني كه براي همسران و حتي اعضاي ديگر خانواده در محيط خانواده بهنجار ايجاد ميشود، در هيچ جايي حاصل نميگردد و محيط آن، امنترين و رضايتبخشترين بستر براي ارضاي نيازهاي رواني، به ويژه تأمين آرامش رواني ميباشد. محبت، غمخواري و پذيرش يكديگر كه از مهمترين مؤلفه ها و ضروريات زندگي اجتماعي است، به بهترين وجهي در خانواده تأمين ميشود.11
ب. موجب رشد شخصيت
از آثار مهم ديگر ازدواج و تشكيل خانواده، رشد و تكامل شخصيت است؛ زيرا يكي از زمينه هاي مهم رشد شخصيت، برخورداري شخص از عزت نفس بالا ميباشد و ازدواج و ارتباط خانوادگي در افزايش عزّت نفس مؤثر است. به دليل اينكه زن و شوهر و فرزندان به طور معمول موجب حس رضايتمندي از زندگي ميگردند و به واسطه همسر شدن و پس از آن پدر و مادر شدن و احساس مسئوليت كردن، زمينه هاي توسعه وجودي و رشد شخصيت را فراهم ميسازند. وقتي اعضاي خانواده تعامل محبتآميز و صميمي با ديگران برقرار ميكنند، اين تعامل موجب ميشود تا ديگران را بخشي از وجود خود احساس كنند و اين اتفاق، نوعي توسعه خود است. ژان پياژه روانشناس معروف اروپايي، اعتقاد دارد كه حركت از خود ميانبيني12 به سوي ميان واگرايي13 در سير تحول كودك، دليل ارتقاي شخص به مرحله بالاتر و كمال بيشتر است.14 در ازدواج و خانواده اين پديده به وضوح اتفاق ميافتد و هر عضوي از خود ميانبيني به سوي ميان واگرايي حركت ميكند. از اينرو، براي همسر و فرزندان و اعضاي خانواده ايثار و فداكاري كرده و آنها را جزئي از وجود خود ميداند.
ج. عامل سلامت و امنيت اجتماعي
ازدواج و تأسيس خانواده، براي امنيت جامعه مفيد بوده و زمينه جرم و بزهكاري را كاهش ميدهد. آماري كه توسط محققان علوماجتماعيارائهشدهمؤيداين ادعاست. در يك تحقيق ميداني كه بر روي پانصد نفر از جوانان انگلستان انجام گرفت، اين نتيجه به دست آمد كه جوانان پس از تشكيلخانواده،كمتربهانجامكارهايمجرمانهرويميآورند و خلافكاري در آنان كاهش چشمگيري پيدا ميكند.15
د. بهترين بستر براي رفع نياز جنسي
نياز جنسي يكي از نيازهاي اساسي انسانهاست كه بايد ارضا شود. عدم توجه به اين بُعد از نيازها، افراد را دچار مشكلات جدي ميكند.16 خانواده و محيط آن ميتواند به بهترين صورت و منطقي ترين روش، نياز جنسي همسران را تأمين كرده و آنها را از آسيبهايي كه در وراي اين راه وجود دارد، مصون سازد.
ه . تقويت و تثبيت صفات جنسي
عبور از مرحله كودكي و رسيدن به نوجواني يا جواني و بزرگسالي، نيازمند دستيابي به هويت جنسي و نقش جنسيتي است كه اين دو بر اثر ازدواج و انتخاب همسر تثبيت ميشود؛ زيرا وقتي در جامعه به فردي، «همسر» يا «شوهر» خطاب ميشود، در او اين حس به وجود ميآيد كه به مرحله بزرگسالي رسيده است و از او انتظار ميرود تا مثل يك بزرگسال رفتار كند. از اينرو، احساس مسئوليت بيشتري نموده، سعي ميكند نقش جنسي خود را بهتر انجام دهد. در واقع، دختر و پسر به واسطه ازدواج، به شناخت خود، عمق ميدهند و زنانگي17 ومردانگي18 خويش را ابراز ميكنند و به بسياري ازدل مشغوليهاي دوران كودكي و نوجواني خود پايان ميدهند و باورها و ارزشهاي محوري جامعه را در درون خود تثبيت كرده، نسبت به آن متعهد ميشوند؛ در نتيجه، خود را از پراكندگي نقشها رهانيده، به انسجام در هويت جنسي روي ميآورند. به بيان ديگر، ازدواج همانند ساختاري ميماند كه پيوسته زنان و مردان را تحت تأثير قرار ميدهد تا به رفتار خود شكل منطقي دهند و از همه مهمتر، موجب ميشود تا احساس زن و مرد بودن در آنان تقويت گردد.19
و. ايجاد بستري مناسب براي پرورش فرزند
كانون خانواده، بستري مناسب براي تربيت عاطفي، اخلاقي، اجتماعي، ذهني، جسماني و مهارتي فرزندان است. در اين كانون پر مهر، فرزندان به نحو مطلوبي رشد كرده و به بالندگي ميرسند. هيچ مكاني نميتواند نيازهاي تربيتي فرزندان را همانند خانواده برآورده سازد. تحقيقات نشان ميدهد فرزنداني كه به واسطه روابط جنسي نامشروع يا لقاح مصنوعي ـ بدون برقراري يك ازدواج رسمي ـ به وجود ميآيند، مشكلات عاطفي بسياري دارند. همچنين بروز بيمارهاي رواني، خودكشي، اعتياد و غيره در ميان فرزندان طلاق و خانوادههاي از هم گسسته و نامتعادل، بيشتر است.20
اركان اوليه خانواده
هسته مركزي و پايه هاي اساسي خانواده و اركان نخستين آن را در تمام خانواده ها (هستهاي21 يا گسترده22) زن و شوهر تشكيل ميدهند. يك زن و يك مرد به وسيله ازدواج قانوني و شرعي و حتي ممكن است در بعضي كشورها بدون ازدواج قانوني و شرعي و يا دستكم بدون ازدواج شرعي با همديگر زندگي كنند و خانواده جديدي را پايه ريزي نمايند.
زن و شوهر (همسران) محور و اركان اصلي خانواده بوده و ساير اعضاي خانواده (فرزندان) بر مدار آنها شكل ميگيرند و عضو خانواده ميشوند. زن و شوهر به عنوان محور اصلي خانواده علاوه بر وظايف همسري كه نسبت به يكديگر دارند، بايد نقش والديني را نيز ايفا نموده و بتوانند بين نقش همسري و والديني به گونه اي سازگاري ايجاد كنند تا مشكلي به وجود نيايد. اگر چنانچه اشكال و آسيبي در روابط همسران و يا مشكلي در ايفاي نقش همسري و والديني پيش آيد، در ساير اعضاي خانواده كه اعضاي ثانوي (غير اصلي) هستند نيز تأثير گذاشته و همدلي، همكاري و استحكام لازم براي يك خانواده را تحت تأثير قرار ميدهد.
از اينرو، خانوادهاي كه اركان اوليه آن، يعني زن و شوهر از سلامت جسماني، رواني، اجتماعي، اخلاقي و معنوي متعادل و قابل قبولي برخوردار است، با خانواده اي كه اركان اوليه آن اينگونه نباشد، تفاوت اساسي خواهد داشت.
سلسله مراتب در خانواده
خانواده همانند ديگر واحدهاي اجتماعي داراي يك سلسله مراتب است. در هر واحد اجتماعي و هر سازمان رسمي و غيررسمي، هر شخص داراي جايگاه و نقش ويژهاي است.
اگر جايگاه و حوزه اختيارات و وظايف افراد در يك سازمان و اداره يكسان باشد، آن سازمان به اهداف خود نيل پيدا نميكند و به گسستگي ميگرايد. اگر در خانواده نيز به عنوان يك اداره و جامعه كوچك، سلسله مراتب وجود نداشته باشد و جايگاه افراد تعيين نگردد، آن خانواده به سامان مطلوبي نميرسد. بسياري از كارشناسان خانواده همانند مينوچين (Minuchin) و جي هي لي (Jay Hailey)، وجود سلسله مراتب روشن و صريح درون خانوادگي را از مسائل ضروري در كارآيي خانواده ميدانند. مينوچين كه يكي از نظريه پردازان و متخصصان خانواده و خانواده درماني است، اعتقاد دارد كه معيار سلامتي و بهنجاري خانواده اين است كه هر كس در جايگاه و نقش متناسب با خود قرار داشته باشد. ايشان هدف از روش درماني خود در خانواده را، نشاندن والدين و همسران در پست فرمان كنترل خانواده و ايفاي نقش هاي ويژه و اداره خانواده اعلام ميكند.23
در آموزه ها و تعاليم اسلام به صورت جدي و بنياني بر لزوم رعايت سلسله مراتب در خانواده توصيه گرديده و به دليل حفظ مصالح خانواده و اقتدار بيشتر در مديريت بهينه آن، به برخي از اعضاي خانواده نقشهاي ويژهاي واگذار شده است. اگر چنانچه نقش و مسئوليتي به شخصي واگذار شود و در كنار آن اقتدار و اختيارات لازم وجود نداشته باشد، اين كار لغو و بيهوده بوده و ثمرهاي در پي نخواهد داشت. در اداره خانواده نيز بايد مسئوليتها و نقشها همراه با اقتدار كافي و اختيارات كافي باشد. در خانواده، والدين به ويژه پدر، بيشترين نقشها و مسئوليتها را به عهده دارد. از اينرو، بايد از اختيارات بيشتري نسبت به ساير اعضا كه نقش كمتري دارند، برخوردار باشد.
در راستاي تحقق اين مهم (اختيارات والدين) در تعاليم اسلامي، از سويي بر مديريت و اختيارات ويژه پدر تأكيد شده، به گونهاي كه پدر را به عنوان مدير و سرپرست خانواده معرفي نموده است24 و از سوي ديگر، اطلاعات و پيروي از والدين، به ويژه پدر را ضروري و واجب دانسته و نافرماني از آنان را فقط در صورت اصرار پدر و مادر بر گناه و شرك به خدا جايز دانسته است.25
البته در اين صورت نيز (شرك و گناه والدين) برخورد مؤدبانه با والدين ضروري شمرده شده است. در آموزههاي ديني، علاوه بر اطاعت فرزندان از والدين، به اطاعت زن نيز از مرد و شوهر خود، توصيه گرديده و از وظايف شرعي و اخلاقي زن تلقي شده است. پيامبر گرامي صلي الله عليه وآله در اين زمينه ميفرمايند: «حقوق شوهر بر عهده زن آن است كه از او اطاعت كند، در مقابلش نافرماني ننمايد، صدقهاي از اموال شوهر بدون اجازه او ندهد، روزه مستحبي فقط با اجازه او بگيرد و از منزل بدون اجازه شوهر خارج نشود.» در ادامه حديث به ايشان عرض شد: چه كسي بزرگترين حق را بر عهده زن دارد؟ فرمود: همسرش.26
وجود اقتدار و هيبت براي مرد علاوه بر جنبه مديريتي مطلوب، خواسته زن نيز ميباشد و خانمها دوست دارند تا همسرشان مردي با اقتدار و قوي باشد تا بتوانند به او تكيه كرده و اعتماد قلبي پيدا كنند. در اين زمينه حضرت علي عليه السلام ميفرمايند: «اگر زن، مرد را صاحب اقتدار و قدرت ببيند، بهتر است از آنكه او را در حال شكستگي و ضعف ببيند.»27
در قانون مدني جمهوري اسلامي ايران، ماده 1105 با الهام از آيات قرآن و سخنان معصومان عليهم السلام رياست خانواده از نقشها و وظايف شوهر اعلام شده است.28
اگر خانواده رئيس نداشته باشد و زن و مرد در اداره امور آن برابر باشند، اين خانواده دچار هرج و مرج ميگردد و قعطا زن و شوهر در اموري اختلاف پيدا خواهند كرد و اين اختلاف در تربيت فرزندان و اداره امور منزل، آسيبهاي جدي خواهد رساند. آيتاللّه مصباح با الهام از قرآن كريم و روايات معصومان عليهم السلام و سخنان انديشمندان درباره اداره منزل وجايگاه مرد و زن بيان ميكنند:
يكي از اصول حاكم بر خانواده اين است كه وظيفه سرپرستي خانواده به مرد واگذار شده است. در زندگي خانوادگي، گاهي مشكلات و اختلاف نظرهايي پيش ميآيد كه از طريق مشورت و اظهار عواطف حل نميشود و اگر اين اختلاف ادامه يابد، آرامش خانواده و پايه هاي زندگي را متزلزل ميكند. از اينرو، براي پيشگيري از متلاشي شدن زندگي خانوادگي، لازم است براي اينگونه مسائل، چاره انديشي شود. در آموزه هاي ديني اين مسئوليت (سرپرستي خانواده) به مرد واگذار شده تا استحكام خانواده حفظ گردد. ايشان در ادامه بيان ميدارند: در خانواده، زن و فرزندان بايد سرپرستي مرد را بپذيرند و غير از جنبه قانوني و حقوقي، از نظر اخلاقي نيز بايد احترام پدر خانواده را رعايت نمايند؛ زيرا هر جمعي به مدير نياز دارد و يك نفر بايد در موارد لازم، تصميم بگيرد وگرنه خانواده به گسستگي و پراكندگي ميگرايد. اين يك نفر، پدر خانواده است و اين فرد شرايط و ويژگي هاي احراز اين نقش را دارا ميباشد.29
البته پر واضح است كه رياست خانواده مسئوليتي در جهت ثبات و مصالح خانواده و در راستاي پيشرفت خانواده ميباشد و اين امر موجب امتياز و برتري براي شوهر نيست. اين مسئله در واقع يك مسئوليت اجتماعي و نقشي ويژه براي شوهر است تا بتواند نيازهاي جسماني، رواني، تربيتي اعضاي خانواده، به ويژه همسر را تحقق بخشد و خانواده را به سوي بالندگي، رفاه و كمال رهنمون شود. پدر بايد در چارچوب موازين اخلاقي و شرعي در خانواده امر و نهي كند و در همين چارچوب حركت نمايد و حق هيچگونه بي عدالتي، تبعيض، سوء استفاده و غيره را ندارد.30
مشتركات و تفاوتهاي زن و مرد
بدون ترديد، انسان اعم از زن و مرد يكي از پيچيدهترين و پر رمز و رازترين مخلوقات خداوند است؛ زيرا اين موجود كوچك، عالمي بزرگ از شگفتيها و ظرافتها را در خود جاي داده است. انسان تنها مخلوقي است كه به دليل دارا بودن شرايط ويژه (اراده و اختيار) ميتواند به عاليترين درجات كمال نايل شود و يا به پستترين درجات (حتي پايينتر از حيوانات) سقوط نمايد. آگاهي از تمام ابعاد و ويژگيها و توانمندي هاي اين مخلوق پر رمز و راز، كاري بس مشكل است و زماني كه مشخص شود عناصر اين مخلوق ـ يعني زن و مرد ـ نيز داراي تفاوت هاي زيادي هستند، اين مشكل دو برابر ميشود. درباره توانمندي هاي انسان، به ويژه درباره تفاوتها و مشتركات زن و مرد از زمانه اي بسيار دور مباحثي مطرح بوده است و هر كدام از نظريه پردازان و انديشمندان حوزه هاي گوناگون علوم انساني، موضوعاتي را مطرح نمودهاند. براي مثال، زيست شناسان به بررسي تأثير كروموزومها و آنزيمها و كاركرد اعضاي بدن زن و مرد پرداخته و روانشناسان به تفاوت هاي ذهني، احساسي و رفتاري زنان توجه نموده و در علوم گوناگون اين جريان ادامه داشته است. آنچه در اين بحث مورد نظر است اشاره به تفاوتهاي جسماني، ذهني، عقلي و رواني زن و مرد و همچنين مشتركات آنها ميباشد.
اشتراكات زن و مرد
زن و مرد در مواردي با همديگر اشتراكاتي دارند و در موارد زيادي نيز تفاوت دارند. در اين مقاله به نمونه هايي از اشتراكات زن و مرد اشاره ميشود:
الف. مشتركات جسماني
زن و مرد در بسياري از جنبه هاي ظاهري و اندامهاي داخلي با هم اشتراك دارند. اشتراك در راست قامتي، دست، پا، چشم، دهان، ابرو، گوش و اندامهاي فيزيولوژيكي مثل قلب، كبد، كليه ها، نظام تعادل حياتي، نظام تعرق، سلولهاي حسي و عصبي از موارد اين تشابهات است. گرچه كاركرد بعضي از نظام هاي داخلي بدن زن با مرد تفاوت دارد، ولي اين نظامها در جنبه هاي ظاهري شبيه همديگر هستند.
ب. مشتركات سرشتي
بر اساس آموزه هاي اسلامي و منطق قرآني، زن و مرد از حقيقت و سرشتي31 واحد برخوردارند؛ يعني گوهر وجودي و انساني آنان تفاوتي ندارد. از منظر قرآن كريم اين تفكر و انديشه كه مرد از سيرتي آسماني و الهي (روحاني) برخوردار است و ميل به صعود و كمال دارد و زن از سيرتي شيطاني و زميني (پست) سرشته شده است، مردود تلقّي شده و خط بطلان بر آن كشيده شده است؛ حتي قرآن كريم با لحني نكوه شآميز از فرهنگ جاهلي كه پسران را بر دختران ترجيح ميدادند، ياد ميكند.32
درباره خلقت زن و مرد و اشتراك آنان در اصل خلقت آيات متعددي وجود دارد كه شايد مهمترين و صريحترين آنها آيهاي است كه ميفرمايد:
اي مردم، تقوا پيشه كنيد در مقابل پروردگاري كه شما را از نفس واحدي آفريد و همسرش را نيز از همان نفس و ماهيت خلق كرد و از اين دو صنف (آدم و حوا) مردان و زنان فراواني پديد آورد.33
اين آيه به صراحت بيان ميكند كه همه انسانها اعم از زن و مرد از يك نفس (حقيقت) آفريده شدهاند. مرحوم طبرسي، مينويسد: مراد از نفس در اين آيه به اجماع مفسّران حضرت آدم است.34 از ادامه آيه نيز ميتوان قرينهاي بر وحدت سرشت زن و مرد به دست آورد و آن اين است كه در آيه ميفرمايد: همسر آن «جنس» را از جنس او قرار داده و از آن دو نفر (آدم و حوا) مردان و زنان فراواني به وجود آورد.
در واقع، انتساب خلقت همه انسانها به آدم و حوا بيان كننده اين نكته است كه همه انسانها، اعم از زن و مرد از يك ريشه و اصل سرچشمه ميگيرند و گوهر آفرينش آنها به يك گوهر برميگردد؛ يعني تمام انسانها از همان طينتي كه آدم خلق شده، آفريده شدهاند و همگي فرزندان آدم هستند. علّامه طباطبائي در تفسير آيه مزبور (نساء آيه 1) ميفرمايد: ظاهر آيه «وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا» اين است كه همسري از نوع مرد آفريد و همه انسانها به دو فرد همانند و مشابه بازگشت دارند. ايشان همچنين ميفرمايد: واژه «مِنْ» در آيه «نشويه» است؛ يعني منشأ چيزي را بيان ميكند. اين آيه همانند آيات ديگري35 است كه به آفرينش زن و مرد پرداختهاند و مرادشان اشتراك زن و مرد در حقيقت انساني است. بنابراين، سخن بعضي از افراد كه ميگويند: «زن از آدم مشتق شده و جزيي از آدم است»، سخني بيدليل بوده و آيه بر آن دلالت ندارد.36
از امام صادق عليه السلام سؤال شد گروهي ميگويند: حوّا از دنده چپ آدم آفريده شده، فرمود: «خدا از اين نسبتْ پاك و منزّه است. آيا خداوند توان نداشت براي آدم همسري بيافريند كه از دنده او نباشد تا راهي براي ملامتگران به دست ندهد كه بگويند آدم با خودش ازدواج كرد؟»37
ج. اشتراك در كمالطلبي
زن و مرد در تمام استعدادهاي كمال با هم مشترك بوده و تفاوت آشكاري ندارند. به عنوان نمونه، ابزارهاي كمال، اراده، اختيار، ابزارهاي شناخت، فهم، بينش، وجود راهنما و مانند آنهاست كه خداوند متعال همه اينها را به مرد و زن عنايت فرموده است و زمينه تكامل را به هر دو داده است. خداوند متعال به هر دو جنسْ قدرت اراده و اختيار عنايت كرده و پيامبران را براي هدايت هر دو جنس فرستاده است. همچنين خداوند متعال ابزارهاي شناخت مثل چشم، گوش، فؤاد و عقل را به همه ارزاني داشته است. قرآن كريم در سوره نحل آيه 78 وقتي درصدد بيان نعمتهاي شناخت است، زن و مرد را مخاطب قرار ميدهد و هر دو را به اين نعمت توجه ميدهد و ميفرمايد:
خداوند شما را (زن و مرد) از شكم مادرانتان خارج نمود، در حالي كه هيچ چيز نميدانستيد و براي شما گوش و چشم و فؤاد قرار داد تا شكر نعمت او را به جا آوريد.
د. اشتراك در هدف غايي آفرينش
از نگاه قرآن كريم هدف نهايي و غايي از آفرينش انسان، رسيدن به كمال و قرب پروردگار متعال است. البته اين هدف به وسيله آزمايش و مكلّف شدن انسانها و در نتيجه بندگي خداوند حاصل ميشود. قرآن كريم در اين زمينه ميفرمايد: «جن و انس را نيافريديم، جز براي اينكه مرا بپرستند و عبادت كنند (تا به كمال برسند).»38
از امام صادق عليه السلام درباره اين آيه سؤال شد، حضرت فرمود: يعني براي بندگي كردن خلق شدند. راوي ميگويد گفتم: همه يا بعضي؟ حضرت فرمود: همه بندگان براي بندگي و عبادت خلق شدهاند.39
در اين آيه چند نكته قابل توجه است: اولاً، همه انسانها را شامل ميشود (چه زن و چه مرد)؛ يعني همه براي بندگي خدا خلق شدهاند و هدف نهايي از خلقت انسانها اطاعت پروردگار و ستايش او بوده است؛ ثانيا، خداوند متعال از باب رحمت واسعه خودخواسته تا همه انسانها به وسيله عبادت و بندگي به كمال و سعادت و قرب به خدا نيل پيدا كنند و در اين مسئله نيز بين زن و مرد تفاوتي نيست و هركدام ميتوانند به واسطه اطاعت پروردگار و گردن نهادن به دستورات او به سعادت ابدي برسند.
ه . اشتراك در تكليف واشتراك در كيفر و پاداش
در نگاه تعاليم آسماني بين زن و مرد در دريافت پاداش الهي و برخورداري از ثواب اعمال، فرقي وجود ندارد و هر كدام به اندازه تلاش و فعاليتي كه دارند از بهرههاي معنوي و پاداش الهي برخوردار ميشوند. قرآن كريم در اينباره ميفرمايد: «من (پروردگار) مزد و پاداش هيچ كسي از شماها را ضايع نميكنم، چه مرد باشد و چه زن.40 (يعني پاداش همه محفوظ است).»
و در جاي ديگر ميفرمايد: «هر كس ـ از زن يا مرد ـ كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعا او را با زندگي پاكيزهاي، حيات [حقيقي ] ميبخشيم و مسلما به آنان پاداشي بهتر از آنچه انجام دادهاند خواهيم داد.»41
و. اشتراك در تكريم پروردگار
خداوند متعال در قرآن كريم انسان را برترين آفريدگار خود معرفي نموده است و به انسان در مقايسه با ساير جنبندگان امتيازاتي داده و او را مورد تكريم قرار داده است. گرچه اين امتيازات از ناحيه خداوند عنايت شده و تكويني ميباشد و ربطي به افعال اختياري انسان ندارد ـ كه انسان در اثر كار اختياري ميتواند بدترين يا بهترين جنبده روي زمين باشد ـ ولي انسان اين شايستگي را داشته كه مورد عنايت حضرت حق واقع شود و در اين امر هم فرقي بين زن و مرد وجود نداشته باشد. از آياتي كه به كرامت انسان (چه زن و چه مرد) اشاره دارند، آيه 70 از سوره اسراء است كه ميفرمايد: به راستي ما فرزندان آدم را گرامي داشتيم و آنان را در خشكي و دريا [بر مركبها] نشانديم و از چيزهاي پاكيزه به ايشان روزي داديم و آنها را بر بسياري از آفريده هاي خود برتري آشكار داديم.42
درباره آيه مزبور، گرچه نظريات گوناگوني وجود دارد، ولي همه آنها اين مسئله را قبول دارند كه در مورد تكريم الهي بودن انسان، فرقي بين زن و مرد نيست.43
تفاوتهاي زن و مرد
گرچه در بحث قبلي به چند اشتراك درباره زن و مرد اشاره شد، ولي بايد توجه داشت كه با وجود اين اشتراك هاي فراوان تفاوتهاي عمدهاي نيز ميان اين دو وجود دارد كه در حوزه ها و در ابعاد گوناگوني قابل طرح است. در اينجا به مهمترين آنها اشاره ميگردد.
الف. تفاوتهاي زيستي و جسماني
بين زن و مرد علاوه بر تفاوتهاي جسماني ظاهري مثل تفاوت در آلت، سينه، الگوي صورت، بدن، تفاوتهاي جسماني دروني فراواني وجود دارد. تفاوت زن و مرد از دنياي رحم آغاز ميشود و از همان ابتدا پسرها داراي دو كروموزوم جنسي XYو دخترها داراي دو كروموزوم XXهستند. سلول جنسي ماده (تخمك) همواره داراي كروموزوم Xاست، اما سلولهاي جنسي نر (اسپرم) گاه داراي كروموزوم X و گاه داراي كروموزوم Y است. اگر اسپرم داراي كروموزوم Xتخمك را بارور نمايد، فرزندْ دختر وگرنه پسر خواهد بود.
در بدن زن هورمونهاي استروژن بيشتر ترشح ميشود و غلبه دارد، در حالي كه در بدن مرد هورمونهاي آندروژن بيشتر ترشح ميشود و همين هورمونها نيز موجب صفات مردانه و زنانه ميگردد.44
پسرانْ اسكلت حجيمتر، مغز، شش و قلبهاي بزرگتري دارند و از رشد ماهيچهاي بيشتري برخوردارند و با افزايش سن در فعاليت هايي كه نياز به مهارتهاي حركتي دارد، برتري خود را نشان ميدهند. در نقطه مقابل، رشد جسمي دختران، چه در ابتداي تولد، چه در زمان راه افتادن و چه هنگام بلوغ زودتر از پسرهاست. مقاومت آنان در مقابل بيماريها بيشتر بوده و كمتر از پسرها آسيبپذير هستند.45
مقاومت پسران در برابر حوادثي مانند جدايي والدين يا فوت يكي از آنها و در برابر بيماريهاي اوايل تولد يا دوران رشد كمتر از دختران است و بيش از دختران، مستعد ناهنجاريهاي دوران رشد، از قبيل ابتلا به صرع و فلج مغزي هستند.46 توانايي زنان و مردان در قواي بينايي و شنوايي هم تا حدودي متفاوت است. چشمان مردان بزرگتر از زنان است و براي ديدي تونل مانند و دور طراحي شده است، اما دايره ديد زنان وسيعتر از مردان است و ميتوانند در يك لحظه چيزهاي بيشتري را در حوزه ديد خود قرار دهند و اين به دليل آن است كه سفيدي چشم زنان بيش از مردان است و سيگنالهاي مختلف بصري را دريافت و ارسال ميكنند.47
دستگاه تناسلي زن از پيچيدگي خاصي برخوردار بوده و همچنين مسائلي همچون، قاعدگي، تحولات هورموني، آبستني، زايمان، شيردهي، يائسگي را نيز در خود دارد. استخوانبندي زن به ويژه در قسمتهاي جمجمه و لگن با مرد تفاوت عمده دارد، به گونهاي كه به وسيله استخوانها ميتوان جنسيت را تشخيص داد. علاوه بر آن، بين دستگاه ادراري، قلب و ريه نيز تفاوتهايي وجود دارد.48
ب. تفاوتهاي روانشناختي
بيشترين تفاوتهاي بين زن و مرد تفاوتهاي روانشناختي است و همين تفاوتهاي روانشناختي است كه به طور عمده موجب تفاوتهاي رفتاري و مانند آن در زنان و مردان ميگردد. زن و مرد در بيشتر ويژگيهاي روانشناختي با هم متفاوت هستند؛ مهمترين آنها عبارتند از:
1. تفاوت در تمايلات جنسي: رفتارها و تمايلات جنسي از مواردي است كه زن و مرد در آن تمايز آشكاري دارند. تحقيقات نشان ميدهد كه مردان به دلايل تفاوت فيزيولوژيكي،49 تمايل بيشتري به مسائل جنسي دارند. مؤسسه «كينزي» كه بزرگترين نهاد تحقيقاتي در موضوع مسائل جنسي است، در تحقيقات خود نشان داده كه ميل به ارتباط با زنان متعدد در نهاد مرد تعبيه شده است.50 در بيشتر جانوران ميل جنسي نر بيش از ماده است كه اين نكتهاي با اهميت براي بقاي نسل تلقّي ميشود.51 تحريك جنسي در مردان در مقايسه با زنان سريعتر، آسانتر و با فراواني بيشتر صورت ميگيرد. مردان سريعتر از زنان تحريك ميشوند و بيشتر از طريق بينايي اين تحريكپذيري اتفاق ميافتد. از اينرو، تصاوير جنسي و صحنه هاي جذاب و زنان زيبا، آنان را بيشتر تحريك ميكند. زنان غالبا دير تحريك ميشوند و تحريك پذيري آنان بيشتر به وسيله قوّه شنوايي و لامسه است.52 از اينرو، كلمات محبت آميز و تحريكات بدني آنان را بيشتر تحريك ميكند.53
در متون ديني نيز اشارات فراواني به مسئله تفاوت جنسي شده است كه از مهمترين آنها عبارتند از:
الف) ميل جنسي مردان از نظر كمّي برتر و ميل جنسي زنان از نظر كيفي برتر است. امام علي عليه السلام فرمودند: «همت و تلاش حيوانات شكمشان و تلاش زنان به دست آوردن مردان است.»54
امام صادق عليه السلام فرمودند: «خداوند صبر ده مرد را به زن داده است، ولي به هنگام تحريك و هيجان به اندازه ده مرد شهوت دارد.»55
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: «خداوند متعال براي شهوت ده جزء خلق كرده كه نُه جزء آن در زنان و يك جزء آن در مردان است.»56
ب) زنان در مقايسه با مردان در برابر ارضا نشدن نيازهاي جنسي بردبارترند. امام صادق عليه السلام در اينباره ميفرمايند: «خداوند به زنان لذت جنسي دوازده نفر و صبر دوازده نفر عنايت كرده است.»57
ج) زن و مرد از نظر تحريكپذيري جنسي متفاوتند؛ مردان سريعتر از زنان تحريك ميشوند و بيش از زنان از طريق بينايي به تهييج جنسي ميرسند. پيامبر گرامي صلي الله عليه وآله ميفرمايند: «وقتي خواستيد با همسرتان زناشويي داشته باشيد عجله نكنيد.»58
و در روايت ديگري امام صادق عليه السلام فرمودند: «وقتي يكي از شما خواست با همسرش زناشويي داشته باشد، قبلش ملاعبه و تحريك جنسي داشته باشد، به درستي كه اين كار نيكو و پسنديده است.»59
د) حس حسادت جنسي مربوط به زنان و حس غيرت مربوط به مردان است. امام صادق عليه السلام در اينباره ميفرمايند: «غيرت مربوط به مردان است و وجود اين صفت در زنان، حسد ميباشد و خداوند به دليل غيرت مردان، حرام كرده بر زنان مگر يك شوهر را، ولي براي مردان چهار زن را اجازه داده.»60
به دليل همين تفاوتهاي جنسي و تفاوت در تحريكپذيريهاست كه در رواياتْ توصيه به ملاعبه، اظهار محبت و امثال آن شده است. روانشناسان اعتقاد دارند كه اگر زن در برقراري روابط جنسي بهره كافي و طبيعي را نگيرد در برقراري مجدّد آن بيرغبت شده و رفتارهاي رواني ناهنجار از خود نشان ميدهد. همچنين زنان نيازمند هستند علاوه بر درك توانايي مرد براي روابط جنسي، كلمات محبّتآميز، اطمينانبخش، اظهار عشق و جملات عاطفي بشنوند و نياز دارند تا مردان اين كلمات را به زبان جاري كنند و علاقه قلبي كافي نيست.61
جانگري در اين زمينه ميگويد: بيشتر مردان از گفتن چنين جملهاي (من دوستت دارم) اكراه دارند. آنها فكر ميكنند تكرار اين جملات، همسرتان را آزرده يا خسته ميكند، اما بايد بدانند تكرار جملات محبتآميز هيچگاه اثر بد ندارد. زماني كه مرد اين جملات را به زبان ميآورد مثل اين است كه به همسرش اين امكان را ميدهد كه فرايند دوست داشتن را احساس كند.62 پيامبر گرامي صلياللهعليهوآله ميفرمايند: «اگر مردي به همسرش بگويد دوستت دارم هيچگاه از قلب زن بيرون نميرود.»63
2. تفاوت عاطفي: زنان با مردان در بُعد عواطف و احساسات نيز تفاوتهاي آشكاري دارند. روابط اجتماعي قويتر، نوع دوستي بيشتر، صميميت فراوان، توجه زياد به ديگران و حمايت زياد از سايرين از ويژگيهاي زنها ميباشد. زنان به طور طبيعي به احساسات لطيفتر و عواطف ملايم و ظريف مجهز هستند. مغز دختران در مقابل انسانها و چهرهها حساسيت بيشتري دارد، از اينرو، زنان نسبت به همدردي و همدلي بسيار حساسند، اما مغز پسران در مقابل اشيا و اشكال واكنش بيشتري نشان ميدهد، از اينرو، براي ساخت نظام، مناسب هستند. ويژگي همدلي و عواطف زنانه سبب ميشود كه بتوانند بهتر و سريعتر تغييرات احساسي و عاطفي ديگران را حس كنند، راحتتر افكار و احساس خود را با ديگران سازگار نمايند و با راحتي بيشتري از ديگران مراقبت كنند.
زنان در مرزگشايي از ارتباطات غير كلامي، حالات چهره و احساس حالات ديگر، از مردان قويتر ميباشند. گفتوگو و تبادل نظر براي پسران وسيلهاي براي انتقال پيام است، اما براي دختران بيشتر ابزاري براي ارتباط عاطفي و همدلي است. دختران بيشتر دستخوش احساسات ميشوند و در مهار احساسات و مخفي نگه داشتن آن توانايي كمتري دارند.64
زنان قدرت سازگاري و انعطاف بيشتري دارند، از اينرو، هنگام برقراري رابطه با مرد تسليم وي شده و خود را با او وفق ميدهند. در مسائل عشق تقريبا هميشه زن است كه قلمرو مرد را ميپذيرد و نه بر عكس. شهيد مطهّري با به كارگيري واژه «رأفت» و با بيان تفاوت ميان شهوت و رأفت، اين ويژگي را از شاهكارهاي آفرينش و چيزي فراتر از حس استخدام و منفعت طلبي ميداند و مينويسد:
گرچه علاقه زن و مرد يكديگر طرفيني است، اما بر خلاف اجسام بيجان، اين جسم كوچكتر (زن) است كه جسم بزرگتر را به سمت خود ميكشاند. خلقت هدفمند، مرد را مظهر طلب و عشق و زن را مظهر محبوبيت، عواطف و معشوقيت قرار داده است.65
به دليل عاطفي بودن زنان، آنها معمولاً در علوم استدلالي و مسائل خشك عقلاني به پاي مردها نميرسند، ولي در ادبيات، نقاشي، شعر و ساير مسائلي كه با ذوق و احساسات مربوط است دست كمي از مردها ندارند. جانگري ميگويد: به دليل عاطفيتر بودن زنان، آنها از شوهرشان بيشتر دلسوزي ميخواهند، در حالي كه مردها بيشتر اعتقاد و اعتماد همسرشان را ميخواهند. وقتي مرد نشان ميدهد كه به احساسات همسرش و به آنچه در دل او ميگذرد اهميت ميدهد، زن حس ميكند كه شوهرش نگران و دلواپس و غمخوار اوست.66
دانشوران اسلامي، به ويژه در عصر حاضر با بهره گيري از روايات به ويژگيهاي عاطفي و احساسات سرشار زنان تأكيد كردهاند. تا آنجا كه علّامه طباطبائي زن را داراي حيات عاطفي دانسته است و آيت اللّه جوادي آملي احساسات زنانه را موجب پيشتازي زن در سلوك معنوي و عرفاني ميداند. آيت اللّه مصباح نيز بر اين باور است كه تفاوت در كاركرد عقلي زن و مرد حاصل از غلبه احساسات و عاطفه در زنان است، نه ضرورتا وجود ضعف در استعداد عقلي.67
در كلام ائمّه اطهار عليهم السلام نيز به برتري عاطفي زنان اشارههايي شده است كه نمونههايي ذكر ميگردد:
پيامبر گرامي صلي الله عليه وآله ميفرمايند: «چه خوبند فرزندان دختر! اهل ملاطفت (عواطف)، كمك و ياريكننده، انسگيرنده، با خير و بركت و اهل پاكيزگي.»68
امام صادق عليه السلام ميفرمايند: «حضرت ابراهيم از خداوند طلب دختر نمود تا پس از مرگش بر او بگريند و عزايش را گرم و با شور نگه دارند.»69
دختر به دليل عاطفه و احساس زياد، نسبت به ديگران، به ويژه پدر و مادر اظهار لطف و عاطفه بيشتري ميكند.
3. تفاوت در علايق و گرايشها: از ديگر ويژگيهاي رواني زنان، علاقه به زيبايي و دلبستگي به زيورآلات و مظاهر دنيوي است كه اين ويژگي در مردان كمتر مشاهده ميشود. همچنين خودآرايي، خودنمايي، پوشيدن لباسهاي توجه برانگيز، علاقه به دوستيهاي انفرادي (بر عكس پسران)، تجمّلگرايي در امور زندگي و حتي در چيدن سفره و پخت غذا، از ويژگيهايي است كه زنان با مردان تفاوت آشكاري دارند.70
حتي در گرايش به بازيها و نوع تفريحات بين زن و مرد تفاوت وجود دارد و دختران بيشتر به بازيهاي آرام، سبك، لطيف و احساسي روي ميآورند و پسران به بازيها و ورزشهاي خشن و سنگين. زنان در بروز و ظهور عصبانيت نيز با مردان متفاوت بوده و عصبانيت خود را بيشتر به شكل غيرمستقيم، يعني مقاومت منفي كه گاه به شكل قهر، كينه توزي، سكوت يا شايعه پراكني است ظاهر ميسازند، در حالي كه مردانْ عصبانيت خود را غالبا به صورت خشونتهاي فيزيكي اعمال ميكنند و ميل بيشتري به رقابت دارند.
در آموزه هاي ديني، به ويژه آموزههاي قرآن كريم به تجمّلگرايي، خودنمايي و گرايش به جاذبهها در زن توجه شده است. قرآن كريم در سوره زخرف آيه 18 مأنوسبودن با زر و زيور را از ويژگي زنان بيان كرده است. همچنين در سوره احزاب آيه 33 آمده است: اي زنان، (در برابر نامحرم) ظاهر نشويد و خودنمايي نكنيد؛ مانند خود نمايي دوران جاهليت نخستين.
و در آيه ديگري ميفرمايد: زنان (در برابر نامحرمان) با زينتها و آرايش هايشان خودنمايي نكنند.71 از اينكه قرآن كريم فقط زنان را از خودنمايي و به نمايش گذاشتن جاذبه هاي جنسي خود در برابر نامحرم نهي كرده و از خودنمايي مردان سخني نگفته، استفاده ميشود كه خودنمايي از ويژگيهاي خاص زنان است و در مردان كمتر پيدا ميشود. شهيد مطهّري درباره آثار اين ويژگي (خودنمايي) و نيز اختصاص آن به زنان مينويسد:
اما علت اينكه در اسلام دستور پوشش اختصاص به زنان يافته است، اين است كه ميل به خودنمايي و خودآرايي مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلبها و دلها، مرد شكار است و زن شكارچي، همچنانكه از نظر تصاحب جسم و تن، زن شكار است و مرد شكارچي. ميل زن به خودآرايي، از اين نوع حسّ شكارچيگري او ناشي ميشود. در هيچ جاي دنيا سابقه ندارد كه مردان لباس بدننما و آرايشهاي تحريك كننده به كار برند. اين زن است كه به حكم طبيعت خاص خود، ميخواهد دلبري كند و مرد را دلباخته و در دام علاقه خود اسير سازد. لذا تبرّج و خودآرايي مخصوص زنان است و دستور پوشش و حجاب نيز براي آنان مقرر شده است.72
شايد بتوان گفت دليل قوي بودن حيا در وجود زن نيز براي اين است كه اين ويژگي خودآرايي، تعديل و كنترل شود و از آسيبهاي احتمالي آن جلوگيري گردد. امام صادق عليه السلام درباره حياي زنان ميفرمايند: «حيا ده جزء دارد كه نُه جزء آن در زنان و يك جزء آن در مردان نهاده شده است.»73
صفت حيا نوعي ترس در انجام كارهاي خلاف در انسان ايجاد ميكند. وجود اين صفت در زنان سبب ميشود كه آنان با احساس آسيبپذيري جنسي ـ كه اين آسيبپذيري هم حاصل از جذابيت جنسي زن براي مرد و هم ضعف قواي بدني زن در دفاع از خود است ـ پيشاپيش خود را از زمينه هاي خطر دور سازند.
4. تفاوت در هوش و حافظه: اگر چه هوش و حافظه به عوامل متعددي از جمله عوامل ارثي و محيطي وابستهاند و هر كدام از اينها در تقويت حافظه و رشد استعدادهاي مربوط به هوش دخالت دارند، اما بين زن و مرد از لحاظ هوش و حافظه تفاوتهايي وجود دارد. ناگفته نماند عمده اين تفاوتها در توانايي هاي ويژه است و در هوش كلي بين زنان و مردان تفاوت آشكاري ثابت نگرديده است. مطالعات دانشمندان نشان داده است كه هر يك از دو نيمكره مغزْ فعاليتهاي متمايزي دارند و در رفتارهاي متفاوت زن و مرد نيز تأثيرات متفاوتي بر جاي ميگذارند. نيمكره راست مسئول پردازش اطلاعات فضايي و نيمكره چپ متصدي پردازش اطلاعات كلامي است. با افزايش سن فعاليت دو نيمكره متمايزتر ميشود. اين تمايز در پسران بيشتر از دختران مشاهده ميشود. نتيجه اين تمايز آن است كه پسران درپردازش اطلاعات فضايي و رياضيات، به ويژه در هندسه تجسّمي موفق تر عمل ميكنند.74
مردان در دريافت و شناخت مفاهيم انتزاعي برتري دارند، اما زنان در كاربرد لغات، اداي كلمات و مهارتهاي خواندن و سخنوري موفقترند. دختر بچه ها زودتر از پسرها زبان باز ميكنند و لكنت زبان كمتري دارند. زنها در آزمون كلامي و حافظه بصري از مردان قويتر هستند. مردان در آزمون غيركلامي، به ويژه استعداد تجسّم فضايي قويتر هستند. مردها در استعداد عددي بالاترند و دختران در حافظه لغات برتري دارند.75
اگر چه بعضي از افراد مانند فمينيستها تلاش كردهاند تا تفاوتهاي هوشي و رواني زن و مرد را به محيط و شرايط محيطي نسبت دهند، ولي پژوهشها زمينه هاي زيستي را تأييد نمودهاند. بررسيها نشان داده است كه مغز مردان در قسمت مربوط به حسابگري و قسمت مربوط به طبقه بندي و مرتب كردن اطلاعات، تفاوت آشكاري با زنان دارد و مغز مردان اطلاعات را منظمتر و مرتبتر طبقه بندي ميكند. همچنين ثابت شده كه وسعت منطقهاي از مغز كه هنگام درگيري زنان با خاطرات غمانگيز فعال ميشود هشت برابر مردان است و احتمالاً علت اينكه افسردگي هاي عمده در زنان دو برابر مردان است، از همينجا ناشي ميشود.76
5. تفاوت ادراكي و عقلاني: يكي ديگر از تفاوتهاي ميان زن و مرد تفاوت ادراكي و عقلاني است. قبل از پرداختن به ديدگاه انديشمندان و روانشناسان درباره اين تفاوت، اشارهاي به مفهوم عقل و ادراك لازم است.
مفهوم عقل: اهل لغت براي عقل معاني متعددي ذكر نمودهاند. المنجد براي عقل اين معاني را ذكر ميكند: بستن، بند آوردن، به زمين زدن، به بلوغ رسيدن، پيبردن، فهميدن و درك كردن.77 در اصطلاح براي عقل معاني زيادي در منطق و فلسفه بيان شده است كه از جمله آنها عبارتند از:
ـ قوّه ادراك خير و شرّ و تشخيص بين آنها، قوّه تشخيص خوب و بد؛
ـ قوّه نظمدهنده زندگي؛78
ـ قوّه تشخيص مصالح و مفاسد و حجت باطن؛
ـ نيروي كلي شناختي كهكارشدرك و تشخيص است؛
ـ ابزار عالي شناخت و ادارك.
آيت اللّه مصباح درباره مفهوم اصطلاحي عقل ميفرمايد: عقل يكي از ابزارهاي عالي شناخت است و شناختها و ادراكاتي كه به وسيله اين قوّه حاصل ميشود، به نام ادارك عقلي ياد ميكنند. بنابراين، انسان علاوه بر قواي حسّ و خيال از قوّه عاقله نيز برخوردار است كه به وسيله آن از مجموع صورتها و ادراكات جزئي (مجموع اطلاعاتي كه از طريق حواس ظاهري و قوّه خيال به دست آمده) مفاهيم كلي را درك ميكند. بنابراين، عقل نوعي شناخت و ادراك كلي را براي فرد ميسر ميسازد.79
با توجه به تعاريف مزبور و با توجه به كاربرد عقل در قرآن و روايات ميتوان گفت: عقل يك نيروي كلي شناختي است كه به وسيله آن از ادراكات جزئي ميتوان به ادراكات كلي رسيد و همچنين مصالح و مفاسد و خير و شر را تشخيص داد.
حال كه به اجمال با مفهوم لغوي و اصطلاحي عقل آشنا شديم، به تفاوتهاي عقلاني زن و مرد ميپردازيم. در برخي آيات قرآن به شكل تلويحي و در روايات متعددي به صراحت به تفاوتهاي عقلي زن و مرد اشاره شده است. همچنين انديشمندان اسلامي و غيراسلامي و حتي روانشناسان نيز به اين بحث پرداخته اند. ما در اينجا به طرح برخي از آن مباحث ميپردازيم. اما پيش از پرداختن به نظريات و ديدگاه هاي انديشمندان اشاره به اين نكته لازم است كه فلاسفه اسلامي از زمان ابنسينا قوّه عاقله را داراي دو كاركرد دانسته اند:80
كاركرد عقل گاهي قضاوت درباره واقعيت هاست و در اينباره قضاوت ميكند كه فلان معنا حقيقت دارد يا نه؟ واقعيت اين شيء چيست و آيا اين شيء چنين خاصيتي را دارا ميباشد يا نه؟ در اين كاركرد عقل را عقل نظري مينامند كه مبناي علوم طبيعي، علوم رياضي و فلسفه الهي است.
كاركرد ديگر عقل، قضاوت درباره بايدها و نبايدهاي عملي و امور ارزشي است كه در اين كاركرد به آن عقل عملي ميگويند. در عقل عملي آنچه مورد قضاوت قرار ميگيرد خوبيها و بديهاي يك عمل است و با مفاهيمي چون زشت (قبح) و زيبا (حُسن)، امر و نهي و مصاديق جزئي سر و كار دارد. عقل عملي مبناي علم اخلاق، تدبير منزل سياست و مسير سعادت انسان را در زندگي مشخص ميكند. برخي از فلاسفه غربي كاركرد ديگري براي عقل ارائه نمودهاند و واژه عقل ابزاري را به معناي اتخاذ كارآمدترين وسيله براي رسيدن به هدف به كار گرفتهاند؛ يعني عقل ابزاري مفهوم راههاي رسيدن به آرزوها و اميال را مشخص ميكند.81
با توجه به اين كاركردها بايد حوزه تفاوت زن و مرد را مشخص نمود. آيتاللّه جوادي آملي تفاوتي بين عقل زن و مرد نميداند و ميفرمايد: اگر تفاوتي بين زن و مرد باشد، اين تفاوت صرفا در ناحيه عقل ابزاري (اجتماعي) است. ايشان تمام روايات مربوط به ناقص بودن عقل زنان را توجيه كرده و مربوط به زنان خاصي ميدانند.82
آيت اللّه مصباح معتقد است كه زن در استعداد عقلي با مرد يكسان است، اما به دليل آنكه زن از نظر طبيعي داراي عاطفه و احساسات بيشتري است، كاركرد عقلي او تا حدودي تضعيف ميگردد. ايشان در تبيين اين ديدگاه ميگويد: احساسات، عواطف و انفعالات طبيعي زن سبب بروز رفتارهاي ديگرخواهانه و تأثيرپذيري بيشتر از او ميشود.
اين ويژگي هاي سبب شده تا زن زودتر از مرد بخندد، بگريد و يا دستخوش ساير انفعالات شود. عاطفه بيشتر زن سبب توانمندي وي در عرصه هايي است كه نيازمند احساساتي فزونتر، در قالب مهر و محبت، رقت قلب و عطوفت مادرانه است. غلبه احساسات و عواطف، قدرت تفكر، دور انديشي و داوري زن را كم ميكند و روحيه انفعالي وي نظارت و حكومت عقل را تضعيف مينمايد. به همين دليل داوريهاي زن اغلب سطحي و غيرواقع گرايانه است. بنابراين، شاهدي در دست نيست كه به طور قطع نشانگر نقص زن در استعداد عقلي باشد، بلكه دليل برتري مردان در قدرت تعقل به دليل ضعف دشمنان عقل در مردان و قويبودن دشمنان عقل (احساسات زياد) در زنان است.83
علّامه طباطبائي نيز اعتقاد دارند كه مرد داراي حيات تعقلي و زن داراي حيات احساسي است و علت سرپرستي مردان بر زنان به دليل برتري نسبي مردان [را] در قواي عقلي ميداند كه نتيجه اين برتري، توانمندي بيشتر در مقابله با مشكلات و تحمل سختيها، احراز مديريت خانه و مسائل خانوادگي و اجتماعي است.84
آلوسي از مفسّران اهلسنّت و امين الاسلام طبرسي مفسّر نامدار شيعي و صاحب تفسير مجمع البيان نيز بر برتري مرد در تصميم گيري، رأي استوار و برتري عقلي تأكيد دارند.85
علاوه بر اين، انديشمنداني مانند لبيب بيضون شارح نهج البلاغه به تفاوت عقل عملي زن و مرد و علّامه محمّدتقي جعفري به نقص در عقل نظري زن تأكيد كردهاند.86 آيت اللّه مصباح و علّامه طباطبائي نيز تفاوت زن و مرد در دو حوزه نظري و عملي را پذيرفته اند و علّامه طباطبائي در بحث تفاوت زن و مرد در ارث، به برتري تدبير مردانه اشاره ميكند.87
نكته اي كه در پايان قابل ذكر است اين است كه بحث تفاوتهاي عقلي مربوط به نوع زنان و نوع مردان است و الّا ممكن است در مصداق زناني باشند كه از حيث عقل و ادراك بر بعضي از مردان برتري داشته باشند.
مطلب آخر اينكه ممكن است با پذيرش تفاوت عقلي ميان زن و مرد با اين اشكال مواجه شويم كه روايات بسياري، عقل را عامل نجات انسان دانسته و همچنين درجات بهشت را به ميزان برخورداري از عقل وابسته كردهاند. بنابراين، نتيجه پذيرش تفاوت عقلي زن و مرد، اذعان به نابرابري در جايگاه ارزشي آنان است. پاسخ به اين اشكال با توجه به مباحثي كه قبلاً درباره اشتراكات كمالي زن و مرد بيان شد، روشن ميگردد. اما در تكميل بحث قبل ميتوان اين نكات را اضافه كرد كه در نگاه آموزههاي ديني در درجات كمالي تفاوت آشكاري بين زن و مرد وجود ندارد و قرآن كريم به صراحت ميفرمايد: هر كسي كار شايستهاي انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالي كه مؤمن است، او را به حيات پاك زنده ميداريم و پاداش آنها را با بهترين اعمالي كه انجام ميدادند خواهيم داد.88
توجه به آيات مذكور به اضافه ادلّه عمومي تكليف كه زن و مرد را در برابر خداوند مسئول ميداند و عقل را نيز شرط تكليف ميشمارد و حتي دختران را قبل از پسران مكلّف كرده و به حضور كبريايي خود ميپذيرد، اين پيام را به همراه دارد كه نبايد تفاوت در عقل نظري و عملي را به قدري فاحش و زياد دانست كه نقصاني در مراتب اخلاقي و سعادتمندي زنان ايجاد كند، بلكه اثر آن ـ چنانكه گذشت ـ در عدم واگذاري برخي مسئوليتهايي كه نيازمند دورانديشي بيشتر و پرهيز از احساسات است ظاهر ميشود. علّامه طباطبائي در ذيل آيه 34 از سوره نساء پس از بيان توضيحاتي درباره برتري مردان بر زنان ميفرمايند: فضيلت مطرح شده در آيه به برتريهايي اشاره دارد كه مربوط به تنظيم امور دنيوي، يعني امور مربوط به زندگي روزمره انسان و مصلحت اجتماعي است و هرگز به معناي فضيلت و برتري واقعي از نگاه اسلام، يعني تقرّب به درگاه خداوند و رسيدن به درجات معنوي خاص نيست؛ چراكه در اسلام برتريهاي عادي و جسماني ملاك برتري واقعي نيست.89
حكمت تفاوتهاي زن و مرد
در آموزههاي اسلامي چنان كه تفاوتهاي ظاهري و طبيعي ميان دو شخص مثل شكل ظاهري، هوش، حافظه و ذوق هنري نميتواند نشانهاي از تفاوت در جايگاه كمالات انساني و ارزشي تلقّي شود، تفاوتهاي طبيعي دو جنس (زن و مرد) نيز چنين است و دليل برتري انساني و ارزشي يكي بر ديگري نيست.
از سوي ديگر، بر اساس تعاليم قرآن و بر اساس هدفمندي خلقت و حكمت خداوند اين نتيجه به دست ميآيد كه در جهان هر چيز به اندازه و حساب شده و از روي حكمت خلق شده است.90 بنابراين، ميتوان نتيجه گرفت كه در تفاوتهاي ميان مرد و زن رازي نهفته است و هرگز نميتوان اين تفاوتها را مانند بسياري از فمينيستها ناديده گرفت، بلكه بايد آنها را از شاهكارهاي خلقت و حكمت و مصلحت پروردگار عالم دانست.
با توجه به نكات مزبور ميتوان تحليلي از تفاوتهاي زن و مرد در انديشه دينيو حتي علوم اجتماعي ارائه نمود:
الف. تفاوتهاي صنفي ميان زن و مرد، هدفمند و حكيمانه طراحي شده است و با توجه به طرح كلي خلقت است و تلاش در راستاي تضعيف و يا برداشتن آنها، حركت بر خلاف نقشه حكيمانه است.
ب. تفاوتها موجب ميشوند تا خلقت زن و مرد در راستاي تكميل همديگر باشد، بدين معنا كه خداوند تمامي موهبتها را به يك صنف عطا نكرده است. از اينرو، هر يك از دو صنف ديگري را واجد ويژگي هايي مييابد كه خود فاقد آن است و همين تفاوتها زمينه جذابيت را براي اين دو صنف فراهم ميسازد و آنها را به همديگر پيوند ميدهد.
ج. تفاوت در ميان زن و مرد موجب تفاوت در نقشها و وظايف ميگردد و موجب ميشود تا نقشهاي متفاوتي براي زن و مرد طراحي گردد كه مناسب با توانمنديهاي طبيعي آنان و تكميل كننده نقشهاي طرف مقابل باشد. براي مثال، نقش نانآوري مرد، هم متناسب با شرايط جسمي و روحي مرد است و هم زمينه ساز ايفاي نقش مادري زن و همسر است. تفاوتهاي طبيعي زن و مرد و تفاوت در نقشها زمينه ساز كارآيي زن و مرد در جهات دنيوي و تسهيل كننده حركت معنوي آنان است. از اينرو، زن و مرد خلق شدهاند تا يكديگر را به كمال برسانند، نه اينكه زن صرفا ابزاري براي تكامل مرد باشد.
د. اگر چنانچه در نظام ارزشگذاري، ايفاي نقشها و حقوق مرد و زن هماهنگ با ويژگي و تفاوتهاي تكويني آنان نباشد، نتيجه اش ايجاد تعارض ميان زن و مرد، كاهش كارآيي زن و مرد و تزلزل خانواده خواهد بود؛ مثلاً، اگر ويژگي ذاتي زن اقتضا كند كه به كارهاي خانه داري و يا كار در محيطهاي آرام و بدون حضور جنس مخالفْ مبادرت ورزد، وادار كردن او به شغل ويژه مردان، موجب تعارض در ويژگي طبيعي او و خواسته هاي اجتماع ميگردد و اين موجب افسردگي و اضطراب زن ميگردد.
ه . وجود تفاوت بين زن و مرد و آگاهي از اين تفاوتها و احترام به آنها موجب رونق هر چه بيشتر زندگي و زمينهساز حركت جامعه به سوي كمال و تعالي خواهد بود. همچنين وجود اين تفاوت موجب جذب شدن زن و مرد به يكديگر و طلب يكديگر و اظهار عشق و علاقه خواهد بود. جان گري مينويسد: بايد زن و مرد ياد بگيرند كه به تفاوتهاي يكديگر احترام گذارند تا نسبت به همديگر نزديكتر و صميمي تر شوند. الكسيس كارل ميگويد: به راستي اگر زن داراي ويژگيهاي جسمي و رواني و اخلاقي مردانه بود هرگز هنر ايجاد شيفتگي براي وصال در مرد را نميتوانست داشته باشد و اگر مردها همانند زنان بودند ممكن نبود عاليترين هنر خود كه صيد وشكار و تسخير قلب زن است را جلوه دهند.91
و. تفاوت بين زن و مرد موجب ايجاد نشاط در زندگي شده و خانواده به سوي زندگي بالنده پيش ميرود. جان گري مينويسد: هنگامي كه زنان و مردان خيلي شبيه يكديگر شوند آن جاذبه قابل توجه را از دست ميدهند. زندگي كردن با شخصي كه مثل خودمان است بسيار خسته كننده ميباشد.92 تفاوت رواني زن و مرد موجب توازن و تعادل در زندگي ميگردد؛ مثلاً، سردي مرد با گرمي زن متعادل شده و قاطعيت و تهاجمي بودن مرد با انتقاد پذيري و عشق زن متوازن ميشود.
ز. وجود تفاوت بين زن و مرد زمينهساز بروز استعدادهاي بالقوه در هر دو جنس شده و آنها را به طرف تكامل رهنمون ميشود. براي مثال، مردان نيازمند اعتماد، پذيرش و قدرداني از طرف همسرشان هستند و از سوي ديگر زنان نيازمند مراقبت، ادراك و احترام هستند. اين نيازها در زنان و مردان از هر نژاد و فرهنگي كه باشند مشترك است. با توجه به اين ويژگيها در زن و مرد، هر چه مردان بيشتر به مراقبت زنان بپردازند اعتماد بيشتري را از ناحيه آنان كسب ميكنند.
در واقع، با ارضاي نياز طبيعي زن كه مراقبت و توجه است، نياز طبيعي مرد كه اعتماد از سوي همسر است ارضا ميشود. از سوي ديگر، اگر زنان به مردها اعتماد كرده و آنها را قهرمان زندگي خود بدانند، مردان انرژي گرفته و بيش از پيش به مراقبت از همسر و رفع نيازهاي او ميپردازند. همچنين اگر مردان درك بيشتري نسبت به نيازها و احساسات همسران خود نشان دهند، زنان احساس ميكنند كه بيشتر درك شدهاند و به همان اندازه بيشتر ميتوانند پذيراي مردان باشند و از آنها سپاسگزاري كنند.
همينطور آنگاه كه مرد احساسات و نيازهاي زن را محترم ميشمارد و به انتخاب هاي او بها ميدهد، با قدرداني و سپاسگزاري زن رو به رو خواهد شد. به عبارت ديگر، زنان در مقابل احترامي كه از سوي مردان ميبينند به قدرداني از آنها ميپردازند و چون قدرداني از نيازهاي طبيعي مردان است آنها مستقيما با احترام به زنان اين نياز خود را ارضا ميكنند. از سوي ديگر زنان نيز به احترام نياز دارند و آنگاه كه به قدرداني از همسران خود ميپردازند در مقابل، با احترام آنها مواجه شده و اين تعامل و ارتباط در طول زندگي ادامه خواهد داشت و علاوه بر اينكه موجب باصفا شدن و پويا بودن زندگي ميشود، موجب بروز استعدادهاي عاطفي زن و شوهر نيز ميگردد.
جان گري ميگويد: وقتي زن و مرد با هم زندگي ميكنند كامل ميشوند. آنگاه كه توانايي هايي شخصي مرد رشد ميكند و بالغ ميگردد، طبيعت مراقبت و مهرورزي، ادراك و احترامش پرورش و توسعه مييابد و حالتِ سردِ حسابگر و خودمحور او به حالتي كاملاً گرم و انساني تبديل ميشود. همچنين وقتي كه زن در سايه تعامل با شوهر رشد كرد و با تجربه شد و به توانايي هاي خود دسترسي پيدا كرد، بيشتر سرشت پذيرش، اعتماد و قدرداني او آشكار ميشود. از اينرو، زماني كه مرد سرشت مراقبت، ادراك و احترام خود را پرورش ميدهد، خود به خود نيازهاي عاطفي اصلي زن خويش را تأمين مينمايد و وقتي زن سرشتهاي طبيعي خود كه عبارتند از: پذيرش، قدرداني و اعتماد را پرورش ميدهد به صورت ناخودآگاه نيازهاي عاطفي اصلي مرد برآورده ميشود.93
نتيجه گيري
1. نياز به خانواده يكي از اساسيترين و طبيعيترين نيازهاي انسان به شمار ميرود.
2. خانواده از منظر ديني، نهادي مقدّس و داراي جايگاهي ويژه تلقّي شده است.
3. زن و شوهر به عنوان اركان اصلي خانواده نقش كليدي در بالندگي خانواده دارند.
4. جايگاه پدر به عنوان مدير و سرپرست خانواده، جايگاهي ممتاز است.
5. زن و مرد به عنوان دو موجود متفاوت، تفاوتهاي بسيار و همچنين اشتراكات فراواني با هم دارند.
6. تفاوت زن و مرد هدفمند بوده و از روي حكمت و مصلحت است و ويژگيهاي مرد و زن و همچنين تفاوتهاي آنان هماهنگ با نقش حياتي است كه در خانواده و جامعه از سوي خالق متعال مشخص گرديده است.
7. وجود تفاوتهاي عاطفي، روانشناختي، عقلي، ذهني و… بر اساس مصالح و حكمتهايي بوده كه در خلقت جهان و هدفمندي آن وجود دارد.
نویسنده: علي احمد پناهي
_______________________________
پى نوشت:
1 كارشناس ارشد روانشناسى بالينى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدسسره. تاريخ دريافت: 12/7/87 ـ تاريخ پذيرش: 25/10/87.
2ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، 1403، ج 100، ص 222.
3ـ ذاريات: 56.
4ـ روم: 21.
5ـ مرتضى مطهّرى، تعليم و تربيت در اسلام، 1367، ص 389.
6ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 93، ص 324.
7ـ محمّدبن حسنحرّ عاملى، وسائلالشيعه، 1412،ج20،ص 18.
8ـ ميرزا حسين نورى، مستدركالوسائل، 1408، ج 14، ص 150.
9 محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشيعه، ج 20، ص 39.
10ـ ميرزا حسين نورى، مستدركالوسائل، ج 14، ص 153.
11ـ ف. چ، بورنستين، روشهاى درمان مشكلات زناشويى، 1380، ص 12ـ13.
121. Egocentrism.
132. Decent Ration.
14ـ محمود منصور و پريرخ دادستان، ديدگاه پياژه در گستره تحول روانى، 1374، ص 359.
15ـ حسين محبوبىمنش، «تغييرات اجتماعى ازدواج»، كتاب زنان 26، ص 183.
16ـ ويرجينا ستير، آدمسازى در روانشناسى خانواده، 1370، ص 131.
173. Feminity.
184. Mesculinity.
19ـ ناك استيون، ازدواج در زندگى مردان، 1382، ص 78.
20ـ محمدرضا سالارىفر، خانواده در نگرش اسلام و روانشناسى، 1386، ص 60.
21 همان.
22ـ خانواده هستهاى (nuclear family) خانوادهاى است تشكيل شده از والدين يا يكى از آن دو و فرزندان وابسته به آنها. (حسين بستان، اسلام و جامعهشناسى خانواده، 1383، ص 55)
23ـ ف. ج، زيمون، مفاهيم و تئورىهاى كليدى در خانواده درمانى، 1379، ص 235.
24ـ نساء: 34.
25ـ اسراء: 23 / لقمان: 15.
26ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشيعه، ج 20، ص 158.
27ـ همان، ص 68.
28ـ سيدحسين صفايى و اسداللّه امامى، مختصر حقوق خانواده، 1376، ص 125.
29ـ محمّدتقى مصباح، اخلاق در قرآن، 1378، ج 3، ص 80.
30ـ محمّدرضا سالارىفر، خانواده در نگرش اسلام و روانشناسى، ص 93ـ94.
31ـ مقصود از سرشت و حقيقت، همان وجه مشترك انسانها مىباشد؛ يعنى حلقههايى كه افراد بشر را در گذشته و آينده به هم پيوند مىزند. ر.ك. احمد واعظى، انسان از ديدگاه اسلام، 1377، ص 65.
32ـ نحل: 58.
33ـ نساء: 1.
34ـ فضل بن حسن طبرسى، مجمع البيان، بىتا، ج 3، ص 8.
35ـ روم: 21.
36ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، 1983، ج 4، ص 136.
37ـ همان.
38ـ ذاريات: 56.
39ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 5، ص 314.
40ـ آلعمران: 195.
41ـ نحل: 97.
42ـ اسراء: 70.
43ـ براى تفصيل بيشتر ر. ك. محمّدتقى مصباح، معارف قرآن، 1376، بخش انسانشناسى، ص 365 تا 375.
44ـ ايتال اتكينسون، زمينه روانشناسى، 1384، ج 1، ص 678ـ679.
45ـ كان جى، كارلسون و ديگران، بهداشت روانى زنان، 1379، ص 340.
46ـ داود حسينىنسب، «نقشآموزى جنسيت و تفاوتهاى جنسيتى در كودكان»، دانشكده ادبيات و علومانسانى1ـ2، ص 20.
47ـ كان جى، كارلسون و ديگران، بهداشت روانى زنان، ص 112.
48ـ كريستين گان، استخوانشناسى و مفصلشناسى، 1375، ص 4.
49ـ به دليل اينكه غده هيپوتالاموس كه مركز كنترل احساسات، ضربان قلب، جريان خون و… است در مردان بزرگتر از زنان است. همچنين هورمون تستسترون كه نقش زيادى در تمايلات جنسى دارد در مردان چندين برابر زنان است.
50ـ شايد اجازه چندهمسرى براى مردان در اسلام به اين دليل باشد.
51ـ آلن پيس، چرا مردان به حرف زنان گوش نمىكنند؟، 1382، ص 294ـ296.
52ـ آستانه تحريك مردان پايينتر است و همچنين قدرت بينايى مردان بهتر است و در مقابل، قوّه شنوايى زنان قوىتر و به محركهاى شنوايى و لمسى حساسترند. ناصر بىريا و همكاران، روانشناسى رشد با نگرش به منابع اسلامى، 1375، ج 2، ص 1029.
53ـ آلن پيس، چرا مردان به حرف زنان گوش نمىكنند؟، ص 318.
54ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشيعه، ج 20، ص 62.
55ـ همان، ص 63.
56ـ همان.
57ـ همان.
58ـ هماان، ص 118.
59ـ همان.
60ـ همان، ص 152.
61ـ مريممعينالاسلام،روانشناسىزندرنهجالبلاغه،1380،ص76.
62ـ همان.
63ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشيعه، ج 20، ص 23.
64ـ سيمون كوهن بارون، زن چيست، مرد كيست، 1384، ص 69ـ71.
65ـ مرتضى مطهّرى، نظام حقوق زن در اسلام، 1382، ص 166ـ172.
66ـ جان گرى، مردان مريخى، زنان ونوسى، 1376، ص 131.
67ـ محمّدرضا زيبايىنژاد، جزوه درسى، «تفاوتهاى مرد و زن».
68ـ محمّدبن حسن حرّ عاملى، وسائلالشيعه، ج 21، ص 362.
69ـ همان، ص 361.
70ـ محمّدصادق رحمتى، روانشناسى اجتماعى معاصر، 1371، ص 187ـ188.
71ـ نور: 60.
72ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، 1379، ج 19 مسئله حجاب، ص 436.
73ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 100، ص 244.
74ـ روژه پيره، روانشناسى اختلافى زن و مرد، 1370، ص 104.
75ـ حمزه گنجى، روانشناسى عمومى، 1374، ص 336.
76ـ سارا روزنتال، زنان و افسردگى، 1374، ص 45.
77ـ مصطفى رحيمىاردستانى، ترجمه المنجد، 1380، ماده عقل، ص 727.
78ـ محسن ايمانى، تربيت عقلانى، 1378، ص 20ـ22.
79ـ محمّدصادق شجاعى، ديدگاههاى روانشناختى آيتاللّه مصباح، 1385، ص 206.
80ـ فلاسفه، عقل عملى و عقل نظرى را دو كاركرد قوّه عاقله دانستهاند، نه آنكه انسان داراى چند قوّه عقلى باشد. در عين حال عبارتى از آيتاللّه جوادى آملى، آنجا كه عقل را مشترك لفظى ميان سه معنا عقل نظرى، عقل عملى و عقل ابزارى مىداند، گرايش به تعدد قوا استشمام مىشود. (ر.ك. عبداللّه جوادى آملى، زن در آيينه جلال و جمال، 1371، ص 228)
81ـ آيتاللّه جوادى آملى نيز در كتاب زن در آيينه جلال و جمال به عقل اجتماعى اشاره دارد ابزارى.
82ـ ر.ك. عبداللّه جوادى آملى، زن در آيينه جلال و جمال.
83ـ محمّدتقى مصباح، پرسشها و پاسخها، 1382، ج 5 حقوق زن در قرآن، ص 20ـ24 / ناصر مكارم شيرازى، تفسير نمونه، 1362، ج 2، ص 287 / سيد محمّدحسين فضل اللّه، دنياى زن، 1383، ص 59.
84ـ سيد محمّدحسين طباطبايى، الميزان، ج 2، ص 275؛ ج 4، ص 343؛ ج 18، ص 141.
85ـ محمّدرضا زيبايىنژاد، جزوه «تفاوتهاى مرد و زن»، ص 57.
86ـ همان، ص 58.
87ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 2، ص 271ـ275 / محمّدتقى مصباح، پرسشها و پاسخها، ج 5، ص 20 و 47.
88ـ نحل: 97 / آل عمران: 195 / نساء: 124.
89ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 4، ص 215ـ217.
90ـ قمر: 49 / مؤمنون: 115.
91ـ مريم معين الاسلام، روانشناسى زن در نهج البلاغه، ص 152.
92ـ همان.
93ـ مريم معين الاسلام، روانشناسى زن در نهج البلاغه، ص 186.
نشریه معرفت شماره 135