ـ به حکم عقل، هر موجودی از دو حال خارج نیست؛ یا نیازمند علّت است یا بی نیاز از علّت است؛ که اوّلی را ممکن الوجود و دومی را واجب الوجود می نامند.
ـ شکّی در این نیست که ممکن الوجودهایی (موجودات نیازمند به علّت) موجودند.
ـ علّت این ممکن الوجودها هم یا نیازمند علّت (ممکن الوجود) است یا بی نیاز از علّت (واجب الوجود) است.
ـ اگر علّت اینها بی نیاز از علّت است، پس او خداست؛ و اگر نیاز به علّت دارد، دوباره بحث را منتقل می کنیم به آن علّت بالاتر و سلسله وار بالا می رویم تا به علّتی برسیم که خودش نیازمند به علّت نیست. چرا که تسلسل علّتهای نیازمند، محال است.
مادى نبودن خدا
خدا در ذات خود موجود مادى یا ممکن نیست اگر چه مرتبه فعل و ظهور او مادی است. موجود مادى چیزى است که به نحوى قابل لمس و احساس باشد و جایى را پر کند؛ مانند خورشید، درخت، هوا، نور و… . ذات خدا مادى نیست؛ چون ماده محدود است و هر چه بزرگ باشد بازهم پایان پذیر است. عظیم ترین کهکشان ها، وسعتش، سرانجام انتهایى دارد و بزرگ تر از آن را هم مى توان تصور کرد. اما ذات خداوند محدود نیست؛ بلکه کمال مطلق و بى نهایت است و گرنه در او نقص و احتیاج یعنی نیاز به چیزی راه پیدا مى کند.
همچنین ماده مرکب است؛ یعنى، از ذرات، اجزا، عناصر و اتم هایى ترکیب شده است و این اجزا قابل تفکیک و تقسیم است و هر مرکب به اجزائش و به این ترکیب نیازمند مى باشد و هر جزئى از دیگر اجزا بر کنار است. اما در خداوند این نیازمندى و غفلت راه ندارد؛ چون وى احاطه، علم و حضور مطلق است.
و نیز ماده قابل تغییر است؛ زیرا همه گیاهان، جانوران، حتى خورشید، دریاها و کوه ها دائماً در حال دگرگونى اند. جانوران و گیاهان، دوران رشد و فرسودگى و پژمردگى دارند. خورشید همیشه در اثر احتراق ها و انفجارهاى عظیم، از وزنش کاسته مى شود. کوه ها تحت تأثیر عوامل جوّى و فیزیکى تابش آفتاب، سیل، زلزلزله، سرما و … قرار دارند. اما در خداوند سبحان دگرگونى راه ندارد؛ چون نه خدا کمبودى دارد تا رو به رشد رود و نه گذشت روزگار و آمدن حوادث در او تأثیر مى گذارد تا خدا را ضعیف و فرسوده کند. اصولاً عوامل بیرون از ذات – که همه یکسره مخلوق خدا هستند – در او تأثیر نمى گذارند. در غیر این صورت او محکوم و متأثر از غیر خود بود و این با حاکمیت مطلق پروردگار سازگار نیست.
نگا: باهنر، محمدجواد، معارف اسلامى، صص 16 – 18.