خانه » همه » مذهبی » خرافات در ترجمه آيات «استيضاح سامري»

خرافات در ترجمه آيات «استيضاح سامري»

روايات صحيح، نقش مهمي در شناخت مفاهيم قرآني و تفسير آيات ايفا مي نمايند. چه بسا آياتي که در مفهوم يابي آن جز مراجعه به روايات چاره اي نبوده است؛ حتي مفسران بزرگواري که تفسير قرآن به قرآن را برگزيده اند و آيات را براي تفسير يکديگر کافي پنداشته اند در وادي عمل به ناکارآمدي اين روش پي برده و در تفسير و تبيين آيات زيادي، ناگزير از اقتباس از روايات گرديده اند.

اما گاه در تاريخ تفسير قرآن، مشي اخباري گري ، اجازه جرح و تعديل در روايات را از مفسران سلب نموده و ورود روايات مجعول و اسرائيليات را به حوزه ترجمه و تفسير قرآن فراهم نموده است.
داستان استيضاح سامري توسط حضرت موسي(ع) – پس از بازگشت آن پيامبر از سفر طور – که در سوره طه بيان گرديده است، از جمله آياتي است که در هاله اي از جعليات واقع شده است و غبار خرافات، چهره حقيقي آن را پوشانده است.
اين مقاله با بررسي روايت وارده و مفردات موجود در آيه ، به دنبال خرافه زدايي از مفهوم آن است.

قرآن از «سامري» در آيات 95،87 ،85 سورة «طه»، آن جا كه داستان حضرت موسي‏(عليه السلام) را بازگو مي‏كند، سه بار نام برده است.
سامري، مردي گمراه، خودخواه و فريبكار در ميان اصحاب و لشكريان حضرت موسي‏(عليه السلام) بود كه توانست با استفاده از دوري چهل روزه آن پيامبرخدا (ص) در يك سحرآفريني و شعبده‏بازي، بيشتر پيروان موسي (عليه السلام) را به بازگشت از آيين يكتاپرستي و قبول شرك و گوساله پرستي تشويق و وادار نمايد.
موسي كه با پيش‏بيني جنبه‏هاي ايمني و پس از نصب جانشين خود، براي گفتگو با پروردگارش به كوه طور شتافته بود، پس از سي روز كه وعده نخستين بود، ده روز ديگر بر مأموريتش افزوده شد.
هنگامي كه موسي(عليه السلام) به سوي قومش بازگشت، آنان را گوساله‏پرست يافت، در آغاز به استيضاح و توبيخ برادرش هارون پرداخت و سپس رو به سوي سامري كرد و چنين پرسيد:
« قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَا سَامِرِيُّ (*)قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي » (طه/ 95-96)
اينكه در اين آيه حضرت موسي‏(عليه السلام) چه مي‏پرسد و سامري چه مي‏گويد؛ و مترجمان و مفسّران درباره آن چه گفته‏اند، هدف از نگارش اين مقاله است.
معنايي كه از قديم تا كنون در خصوص اين آيه شهرت داشته و در تفاسير عربي، فارسي و ترجمه‏هاي قرآن وارد شده است از اين قرار است:
ترجمة تفسير طبري- ترجمه‏اي مربوط به زمان منصوربن نوح ساماني (قرن چهارم هجري) – چنين آورده است:
«گفت موسي: چي بودست تو را اين گوساله‏اي سامري؟ گفت سامري: بديدم آنچه نديدي شما آن را – با بني‏اسرائيل – برگرفتم خاك از پي اسب جبرئيل، برانداختم آن خاك را در دهن گوساله، و چنان آراسته مرا تن من.» (طبرسي، 3/995)
تفسير كشف الاسرار هم همان مضمونِ تفسير طبري را ارائه كرده است. (ميبدي، 6/156)
منهج الصادقين: «گفت از روي قهر و غضب و انكار، پس چيست اين كار عظيم تو اي سامري؟ يعني اين چيست كه كردي و چه چيز تو را بر اين داشت كه گوساله بساختي و به جهت آن بني‏اسرائيل را از دين حق برگردانيدي؟
گفت: بينا شدم به آن چيزي كه بينا نبودند بني اسرائيل… پس قبض كردم و گرفتم به كف دست خود مقدار يك قبضه از نشانة آن رسول (يعني از خاك قدم اسب جبرئيل) پس درافكندم او را در درون گوساله… و همچنين كه گفتم بياراست براي من نفس من.» (كاشاني،6/20)
سيدكاظم معزي: «گفت: پس چيست كار تو اي سامري؟ گفت: ديدم آنچه را نديدنش؛ پس برگرفتم مشتي از جاي پاي فرستاده را، پس افكندمش، و بدينسان آراست براي من دلم.»
ابوالقاسم پاينده: گفت: اي سامري قضيه تو چيست؟ گفت: چيزي را كه آنها نديدند، بديدم، و از جاي پاي فرشته مرسل كفي برگرفتم و آن را در قالب گوساله انداختم، كه ضميرم براي من چنين جلوه‏گر ساخت.
محقق نيشابوري همان ترجمه سيدكاظم معزي را آورده است.
مهدي الهي قمشه‏اي: «آن گاه موسي به سامري (با خشم گفت: اين چه فتنه‏اي بود كه برپا كردي؟ سامري گفت من چيزي از قدم رسول حق (جبرئيل امين) را ديدم كه قوم نديدند؛ آن را برگرفته به گوساله ريختم؛ و نفس من چنين فتنه‏انگيزي را در نظرم جلوه داد.»
ترجمه الميزان همان ترجمه ابوالقاسم پاينده را آورده است. (طباطبايي،27/287)
تفسير راهنما: «[موسي] گفت: اي سامري پس ماجراي تو چيست؟ گفت: من به چيزي توجه كردم كه آنان به آن توجه نكردند؛ پس مشتي از رد پاي آن رسول برگرفتم و آن را افكندم، و بدين گونه نفس من [آن را] برايم بياراست.» (رفسنجاني،11/193)
تفسير نمونه: «گفت: تو چرا اين كار را كردي اي سامري؟ گفت: من چيزي ديدم كه آنها نديدند؛ من قسمتي از آثار رسول را گرفتم، سپس آن را افكندم و اين چنين نفس من، اين كار را در نظرم جلوه كرد.» (مكارم شيرازي، ترجمة قرآن،/318 و نمونه،13/282)

 

مفهوم آيه در تفاسير

تفسير مقابل بن سليمان (متوفاي150ق)
« قَالَ فَمَا خَطْبُكَ » يعني فما أمرك؟ « يَا سَامِرِيُّ » يقول: فما حملك علي ما أري «قال» السامري: « بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ » يقول: بما لم يفطنوا به، يقول: عرفت مالم يعرفوه من أمر جبريل (عليه السلام) « فَنَبَذْتُهَا » في النار علي أثر الحلي « وَكَذَلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي » يقول: هكذا زيّنت لي نفسي أن أفعل ذلك.» (مقاتل بن سليمان،2/339)

تفسير القمي (قرن سوم هجري)
«فقال له موسي « قَالَ فَمَا خَطْبُكَ » قال السامري: « بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا » يعني من تحت حافر رمكة جبرئيل في البحر، فنبذتها: اي أمسكتها « وَكَذَلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي » اي زيّنت. (قمي،2/36)
تفسير مجمع البيان (قرن ششم هجري) (طبرسي،7/44)، تفسير الجلالين (قرن نهم و دهم هجري) (سيوطي و محلّي،2/108)، تفسير ابي السعود (قرن دهم هجري) (ابي السعود، 4/304)، تفسير روح البيان (قرن دوازدهم هجري) (حقي البروسوي،5/501)، تفسير الفتوحات الالهيه، (قرن دوازدهم هجري) (جمل،3/109)، و بسياري از تفاسير شيعه و سني ديگر، كه از همان مفهوم تفسير متقدمان پيروي كرده‏اند.

 

تفسير ابومسلم اصفهاني

واقعيت اين است كه مفهوم مشهور از آيه استيضاح سامري به اندازه‏اي با مسائل خرافي، اسرائيليات و اشكالات، آميخته است كه عقل از پذيرش آن امتناع دارد.
نخستين كسي كه در تفسير اين آيه به اشكالات و سؤالات زيادي متوجه شده و تفسير معقول‏تري آورده است، ابومسلم اصفهاني معتزلي مي‏باشد. (رك: دايره المعارف بزرگ اسلامي، 6/264-266)
ابومسلم اصفهاني كه در قرن سوم و اوايل قرن چهارم (322-254 ق) مي‏زيسته است، يكي از مفسّران مشهور زمان خود بوده و تفسيري به نام «جامع التأويل لمحكم التنزيل» در 14 جلد داشته است كه هيچ يك از آنها اكنون در دسترس نمي‏باشد.
آنچه بر اهميت اين تفسير مي‏افزايد، اين است كه پس از ابومسلم مفسّران اعم از معتزلي و شيعي، از اين تفسير بهره بسيار برده‏اند. از آن جمله مي‏توان از قاضي عبدالجبار معتزلي، حاكم جشمي، سيد مرتضي، طبرسي و ابوالفتوح رازي نام برد.
شيخ طوسي نيز در مقدمه تفسير تبيان، او را ستوده، ولي از تطويل بي‏جهت وي در كلام خرده گرفته است. همچنين فخرالدين رازي، از اين تفسير بسيار نقل كرده است؛ و يكي از علماي معاصر هندي، اين منقولات را جمع‏آوري كرده و جداگانه با عنوان «ملتقط جامع التأويل لمحكم التنزيل» به چاپ رسانده است. (همان،/226)
امام فخر رازي تفسير ابومسلم از آيه ياد شده را در تفسير خود آورده و سپس توضيحاتي را بر آن افزون است كه در زير مي‏خوانيد:
«همه مفسّران بر اين باورند كه منظور از «رسول» جبرئيل و مراد از «اثر» خاك پاي جبرئيل است. ولي مفسّران، اختلاف نظر دارند كه سامري، جبرئيل را چه زماني ديده است؟
بيشتر آنان معتقدند وي زماني جبرئيل را ديده است كه دريا براي موسي شكافت ولي از علي‏(عليه السلام) نقل شده است كه سامري، آن گاه جبرئيل را ديده است كه جبرئيل براي بردن موسي به كوه طور آمده بود. اما مفسّران بر اين قول اشكال كرده‏اند كه چگونه سامري توانسته است از بين مردم، جبرئيل را شناسايي كند!
ابن عباس مي‏گويد: زماني كه فرعون دستور كشتن پسران بني‏اسرائيل را صادر كرده بود، زنان پس از زايمان، نوزادان پسر خود را از ترس فرعونيان در جايي رها مي‏كردند. ملائكه آنها را گرفته و پرورش مي‏دادند؛ و سپس بين مردم رها مي‏كردند. سامري از جمله آناني بود كه جبرئيل، نگهداري او را به عهده گرفته بود؛ و با شير و عسل [كه از انگشتانش ترشح مي‏كرد] او را پرورش داده بود. از اين رو، سامري، جبرئيل را مي‏شناخت! – بديهي است كه اين نقلها نمي‏تواند مستند و قابل اعتنا باشد و ما صرفاً به خاطر ين كه تلقّي مفسرّان را از آيه بنمايانيم، آن را آورده‏ايم – ابن جريح مي‏گويد: از اين جاست كه سامري مي‏گويد: «چيزي ديدم كه ديگران نديدند.» پس تفسير كسي كه ديدن را به گاهي علمي تفسير كرده است، درست مي‏باشد؛ يعني مي‏گويد: دريافتم كه خاك پاي اسب جبرئيل، خاصيت زنده كردن دارد!

«ابومسلم اصفهاني» [در نقد اين ديدگاه و روايت] مي‏گويد: آنچه كه مفسّران در اين باره گفته‏اند، در قرآن بدان صراحت ندارد، بلكه اينجا ديدگاه و تفسير ديگري مطرح است كه چنين است:
مراد از «رسول» در آيه، موسي‏(عليه السلام) و «اثر» آن، سنت و روش اوست كه بدان امر شده بود، چنانچه گفته مي‏شود: فلاني دستور را پذيرفت و از او پيروي كرد. پس فرايند ماجرا اين مي‏شود كه زماني كه موسي با زبان سرزنش، از كاري كه سامري براي گمراهي قومش كرده بود، پرسيد؛ سامري گفت: متوجه شدم كه تو در راه حق نيستي؛ پس اي رسول! اندكي از سنت و شيوه تو را كه پذيرفته بودم رها كردم [آن وقت آنچه دلم خواست انجام دادم]. اما اين كه در مذاكره موسي « أَثَرِ الرَّسُولِ » را با عبارت غايب آورده، از باب سخن گفتن زيردست با امير است كه مي‏گويد: امير هر چه گويد و هر چه فرمايد و اما اين كه چرا سامري موسي را «رسول» خطاب كرده است، از باب كفر و انكار رسالت او بوده است. همان گونه كه در قرآن در خطاب به پيامبر(ص) اسلام هست: « أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ » (حجر/6) «اي كسي كه ذكر بر او نازل شده، تو ديوانه‏اي» هرچند كه به نزول قرآن باور نداشتند.» (فخررازي،22/110و111)

«فخر رازي» در ادامه مي‏نويسد:
«سخن ابومسلم، هر چند ناهمسان با ديدگاه مفسّران است؛ اما به دلايلي محققانه مي‏باشد:

1- جبرئيل با نام «رسول» شناخته شده نيست، تا «ال» تعريف به آن اشاره داشته باشد…

2- ضميري لازم دارد كه به مشتي خاك از رد پاي اسب رسول اشاره نمايد؛ در حالي كه ضمير خلاف اصل است.

3- سامري با چه ويژگي‏هايي در ميان آن همه مردم توانست جبرئيل را ببيند و بشناسد؟
همچنين سامري از كجا به آن خاصيت اسب پاي جبرئيل پي برده بود؟ و آن كه مي‏گويند، او را جبرئيل پرورش داده بود؛ سخن بعيدي است. زيرا اگر سامري توان شناخت جبرئيل را داشت – كه به كمال عقل او بر مي‏گردد – آن وقت مي‏توانست به راستي رسالت حضرت موسي‏(عليه السلام) هم شناخت پيدا بكند، نه اين كه به گمراه كردن قوم موسي مبادرت بورزد. حال كه چنين نشده است، مربي‏گري جبرئيل در كودكي او چه فايده‏اي داشته است.

4- اگر ممكن باشد برخي از كافران با آگاهي از خاصيت خاك، چنين كاري انجام دهند آن وقت درباره حضرت موسي(عليه السلام) خواهند گفت كه او هم به چيزي شبيه آن آگاهي داشت كه توانست معجزاتي بياورد؛ و بالاخره معجزه مخدوش و نامفهوم مي‏گرديد؛ و باب معجزات بسته مي‏شد.» (همان)

 

تفسير الميزان

اين تفسير، اقوال دوگانه گذشته را در شرح آيه آورده و هر كدام را به دلايلي مردود شمرده، آن گاه احتمال قول سومي را مي‏دهد كه به شرح ذيل مي‏باشد:
«ممكن است براي آيه معناي سومي ارائه كرد – كه ديگران هم احتمال داده‏اند – و آن اين كه موسي(عليه السلام) به قومش دستور داده بود كه از ترس قبطيان، طلا و جواهرات خود را همراه داشته باشند. چون در بين طلاهاي جمع آوري شده توسط سامري، طلاهاي متعلق و يا منسوب به موسي(عليه السلام) هم وجود داشت، شايد مراد از « أَثَرِ الرَّسُولِ » همانها بوده باشد. پس سامري در جمله « فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ » مي‏خواهد بگويد؛ من در كار ريخته‏گري و مجسمه‏سازي ماهرم؛ مقداري از اموال رسول را گرفته، ريخته‏گري كردم و اطلاعاتي دارم كه مردم ندارند؛ پس وسوسه مرا گرفت، كه خوب است با طلاهاي رسول مجسمه‏اي بسازم؛ پس مشتي از اثر رسول – كه همان زيورها باشد – گرفتم و در آتش انداختم؛ و براي مردم گوساله‏اي در آوردم كه صدا مي كرد؛ طوري ساختم كه هر وقت هوا در درون آن وارد مي‏شد و با فشار از دهانش بيرون مي‏آمد صداي گوساله مي‏كرد.» (طباطبايي،7/303)

علامه طباطبايي، هر چند اين تفسير را بيشتر مي‏پسندد، ولي در پايان با مطرح كردن پرسش‏هايي چند، آن را هم مورد ترديد قرار مي‏دهد. آن پرسش‏ها چنين است:
«1- با اين كه سامري با خود موسي سخن مي‏گفت چرا نمي‏گويد از «اثر تو» چيزي را بر گرفتم و مي‏گويد از «اثر رسول»
2- چرا طلاهاي مردم را اثر رسول خوانده است!
3- چرا با اين كه خودش به گوساله ارادت مي‏ورزيد ساختن آن را وسوسه نفساني ناميد!» (همان)

 

تفسير موضوعي «منشور جاويد»

«مفسّران دو احتمال داده‏اند كه هيچ كدام استوار به نظر نمي‏رسد: احتمال اول اين است كه سامري مي‏گويد: به هنگام آمدن لشكر فرعون به كنار دريا، من جبرئيل را بر مركبي ديدم كه لشكر فرعون را به ورود به جاده‏هاي خشكيده دريا تشويق مي‏كرد و پيشاپيش آنان حركت مي‏كرد، من قسمتي از خاك پاي مركب او را برگرفتم و آن را در درون مجسمه گوساله افكندم. اين گوساله از بركت آن است.
بيشتر مفسّران اين احتمال را پذيرفته‏اند؛ ولي آيا اين يك فرد عادي مي‏تواند فرشته مجسم را ببيند؟ فرض مي‏كنيم كه مي‏تواند ببيند؛ لكن اين پرسش پيش مي‏آيد كه سامري مگر از بني‏اسرائيل نبود؟ در حالي كه آيات گذشته شهادت داد كه بني‏اسرائيل از دريا گذشته بودند كه آل فرعون رسيدند؛ و به گمان اين كه راه خشك است به مسير خود ادامه دادند و غرق شدند. در اين صورت سامري در چه موقع توانست از پشت مركب جبريل بيايد و خاكي از اثر آن بردارد؟ گذشته از اين، از كجا فهميد كه اثر پاي اسب جبرئيل داراي چنين خاصيتي است كه اگر بر جمادي ريخته شود به صدا در مي‏آيد؟… احتمال ديگر اين كه من به آثار (تعاليم) رسول، يعني موسي، مؤمن بودم؛ ولي آن گاه كه به فكر ساختن گوساله براي بني‏اسرائيل افتادم؛ اين تعاليم را به دور ريختم و اين كار در نظرم زيبا جلوه كرد. در اين صورت، رسول به معناي پيامبر خواهد بود؛ و مقصود از اثر، تعاليم اوست.
همچنان كه مقصود از « فَقَبَضْتُ قَبْضَةً » ايمان به برخي از تعاليم رسول مي‏باشد؛ و مقصود « نبذتُها»ترك تعاليم اوست.
حق اين است كه كه اين احتمال بسيار دور از ظاهر آيه و تأويل است. بايد صبر كرد تا به مرور زمان و دقت در آيات، مفهوم آيه برايمان روشن شود. (سبحاني،12/175)

 

تفسير نمونه

اين تفسير پس از اين كه دو ديدگاه فوق را ياد كرده است، مي‏نويسد:
«به هر حال هر يك از اين دو تفسير، طرفداراني دارد و داراي نقاط روشن و يا مبهم است؛ ولي روي هم رفته، تفسير دوم (تفسير ابومسلم اصفهاني) از جهاتي بهتر به نظر مي‏رسد؛ به خصوص اين كه در حديثي در كتاب «احتجاج طبرسي» مي‏خوانيم: هنگامي كه اميرمؤمنان علي(عليه السلام) بصره را فتح كرد، مردم اطراف او را گرفتند و در ميان آنها «حسن بصري» بود و الواحي با خود آورده بود كه هر سخني را اميرمؤمنان علي‏(عليه السلام) مي‏فرمود، فوراً يادداشت مي‏كرد؛ امام با صداي بلند او را در ميان جمعيت مخاطب قرار داد و فرمود: چه مي‏كني؟ عرض كرد: آثار و سخنان شما را مي‏نويسم تا براي آيندگان بازگو كنم.اميرمؤمنان فرمود:
«أمّا إنّ لكل قوم سامرياً و هذا سامري هذه الأمة! إنّه لايقول لامساس و لكنّه يقول لاقتال»: بدانيد! هر قومي و جمعيتي سامري دارد؛ و اين مرد (حسن بصري) سامري اين امت است! تنها تفاوتش با سامري زمان موسي(عليه السلام) اين است كه هر كس به سامري نزديك مي‏شد، مي‏گفت «لامساس» (هيچ كس با من تماس نگيرد) ولي اين مي‏گويد: «لا قتال» (يعني نبايد جنگ كرد حتي با منحرفان. اشاره به تبليغاتي است كه حسن بصري بر ضد جنگ جمل داشت.)
از اين حديث استفاده مي‏شود كه سامري نيز مرد منافقي بوده است كه با استفاده از پاره‏اي مطالب حق به جانب، كوشش براي منحرف ساختن مردم داشته است و اين معنا با تفسير دوم مناسب‏تر مي‏باشد.» (مكارم شيرازي، تفسير نمونه، 13/286)

 

نگاهي گذرا به چهار ديدگاه

با توجه به ديدگاه‏هاي تفسيري كه دربارة اين آيه مطرح شد، در مجموع چهار ديدگاه را مي‏توان ياد كرد:
1- برداشت ابوجعفر طبري (برگرفتن سامري از خاك زير پاي جبرئيل و زدن آن به مجسمه گوساله و صدا كردن آن.)
2- برداشت ابومسلم اصفهاني (پذيرش قسمتي از آيين موسوي توسط سامري و سپس رها كردن آن در ماجراي غيبت موسي به دليل هواي نفسش.)
3- تفسير احتمالي صاحب الميزان (گرفتن زيور آلات موسي و پيروانش توسط سامري و گوساله سازي وي.)
4- بيان جعفر سبحاني (نامفهوم بودن آيه در عصر حاضر.)

نقد و بررسي هر يك از ديدگاهها

بررسي ديدگاه اول

اين ديدگاه كه به «ابوجعفر طبري» تعلّق داشت، در معرض اين نقدها قرار دارد:
الف. اصل روايت مرسل، بدون سند، و بدون نام امامي است كه از او نقل شده است و قابل اعتماد نيست. (طباطبايي،27/311)
ب. فرشتگان، زماني كه به صورت انسان در ميان مردم مجسّم مي‏شوند، حتي براي پيامبران هم قابل شناسايي نيستند؛ مگر اين كه علم غيب آنان را ياري كند؛ يا اين كه فرشتگان خود را معرفي نمايند.
قرآن در سوره‏هاي «حجر» و «ذاريات» آن گاه كه به داستان حضرت ابراهيم‏(عليه السلام) اشاره دارد، از وارد شدن ميهماناني به او ياد مي‏كند. آنان به ابراهيم‏(عليه السلام) سلام مي‏كنند؛ ابراهيم پس از جواب سلام، در حالي كه آنان برايش كاملاً ناآشنا مي‏نمودند «قومٌ مُنكَرون» نگراني و وحشت خود را از آنان ابراز مي‏نمايد «إنّا منكم وَجِلون» [آنان كه فرشتگان الهي بودند] مي‏گويند: نترس كه ما فرزندي را به تو مژده مي‏دهيم… (رك: حجر/53-51 و ذاريات/25-24 و هود/70-80)
همچنين در سوره‏هاي هود و حجر، از آيات مربوط به لوط ‏(عليه السلام) استفاده مي‏شود كه آن پيامبر در آغاز، فرشتگان را نشناخت، و از مهاجمان مي‏خواست تا ميهمانان او را آسيب نزنند « هَؤُلاءِ ضَيْفِي فَلا تَفْضَحُونِ » «اينان ميهمانان من هستند؛ مرا در پيش آنان رسوا مكنيد…»( رك: هود/78 و حجر/68)
در رواياتي از امام محمد باقر‏(عليه السلام) آمده است كه ملك الموت، براي گرفتن جان رسول اللَّه ‏(ص)، در سيماي يك فرد عرب به درب خانة آن حضرت آمد. درب زد. علي‏‏(عليه السلام) در را باز كرد؛ و از حاجت آن مرد پرسيد. گفت: لازم است حتماً ديداري با پيامبر خدا (ص) داشته باشم. با اصرار تمام وارد شد. بر بالين رسول اللَّه(ص) نشست و خود را معرفي كرد…(اربلي،1/25)
اكنون در جايي كه طبق مضمون آيات قرآني و روايات وارده، شناخت فرشتگان در شكل انسان، براي پيامبران ممكن نبوده است، سامري چگونه توانسته است جبرئيل را شناسايي كرده و خاك از زير پاي اسب او بردارد؟ فرهنگ قرآني، آن را پذيرفتني نمي‏نماياند.
ج. نزول جبرئيل، براي انجام مأموريتي عليه فرعون، زماني بود كه قوم موسي از دريا گذشته بودند؛ پس سامري چطور و از كجا متوجه حركت جبرئيل به سوي فرعون شده و خاك از زير پاي او برداشته است؟
د. بر فرض كه چنين داستاني درست باشد، آن وقت اين سؤال متبادر به ذهن مي‏شود كه سامري خاصيّت زير پاي جبرئيل را چگونه تشخيص داده است!
هـ. به قول فخر رازي، اگر آن خاك داراي چنين خاصيتي بوده، و سامري با زدن آن به مجسمه، معجزه‏اي نشان داده باشد، آن وقت آيا معجزات پيامبران زير سؤال نخواهد رفت و مردم نخواهند گفت كه معجزات پيامبران جز كشف و استفاده از بعضي از خصوصيات پديده‏ها چيز ديگري نيست؟
و. جواب در هر گفته‏اي بايد همواره از سؤال تبعيّت نمايد، و الا نامفهوم خواهدبود. سؤال حضرت موسي‏(عليه السلام) از سامري اين است كه:
«فَمَا خَطْبُكَ يَا سَامِرِيُّ » – هدف و انگيزه كار تو چه بود، اي سامري؟ بنابراين، سؤال از صنعت و شيوة كار سامري نيست تا چگونگي طراحي و مواد و عنصر آن را توضيح دهد؛ بلكه سخن از انگيزه سامري براي روي آوردن به گوساله‏سازي است.
واژه «خطب» در آيات قرآني، جز انگيزه و هدف كار، معناي ديگري را نمي‏رساند:
« قَالَ فَمَا خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ » (حجر/ 57)
« [ابراهيم‏‏(عليه السلام) از ملائكه‏اي كه به عنوان ميهمان وارد خانه او شده بودند] مي‏پرسد: اي مأموران، منظور و هدف شما چيست؟»
« قَالَ مَا خَطْبُكُمَا » (قصص /23)
« [موسي‏‏(عليه السلام) از دختران شعيب كه در كنار چاه مدين معطل ايستاده بودند] مي‏پرسد: كار شما چيست؟ يا، خواسته شما چيست؟»

بررسي ديدگاه دوم

اين ديدگاه توسط ابومسلم اصفهاني در اواخر قرن سوم مطرح شده و به نام او شهرت يافته است، و در صفحات پيشين مطرح شد.
بيشتر تفاسير شيعه و سني اين ديدگاه را يا به هيچ انگاشته و مطرح نكرده‏اند، يا اگر مطرح كرده‏اند بنا به دلايلي كه در زير بدان مي‏پردازيم، رد كرده‏اند. از تفاسير و ترجمه‏هاي قرآني كه در پيش آورديم، «تفسير فخر رازي»، «تفسير نمونه»، «مصحف الميسر» و «ترجمة قرآن ناصر مكارم شيرازي»، اين ديدگاه را محققانه يافته و آن را پذيرفته‏اند.
علامه طباطبايي بر اين تفسير اشكالاتي وارد دانسته‏اند كه چنين است:
«اولاً سياق آيه نشان مي‏دهد كه سه موضوع يكي پس از ديگري مطرح شده و هر يك متوقف و متنوع بر موضوع قبل از خود بوده است:
1- ديدن آنچه ديگران نديده‏اند.
2- برداشتن و برگرفتن آن چيز.
3- فروافكندن آن.
اين در حالي است كه آن چه ابومسلم گفته ميان اين سه قسمت نظم و ترتيب ديگري را مي‏طلبد كه چنين است:
1- به چيزي آگاهي يافتم كه ديگران آگاهي نداشتند.
2- پس بخشي از مطالب ديني تو را كه پذيرفته بودم مورد انكار قرار دادم وبه دور ريختم.
علامه مي‏گويد: اگر براستي منظور آيه اين بود مي‏بايست آن را با بيان ديگري ابراز دارد زيرا در اين معنا «فاء» تفريح در «فقبضت» درست معنا نمي‏شود. به نظر علاّمه اگر منظور خداوند معنايي بود كه «ابومسلم» گفته است، بايد عبارت آيه چنين مي‏بود: «لصرت بما لم يبصروا به فنبذت ما قبضة من اثر الرسول»، يا بايد چنين مي‏بود:
« فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا ».
ثانياً، لازمه توجيه آن، اين است كه جمله «و كذلك سوّلت لي نفسي» اشاره باشد به علت ساختن گوساله، و جواب از پرسش موسي‏(عليه السلام) كه پرسيد: « فَمَا خَطْبُكَ » و حاصل آن، اين باشد كه اگر گوساله را ساخته تنها از اين جهت بوده كه نفسش او را تسويل كرد تا مردم را گمراه كند؛ پس مدلول آيه اين است كه او موحد نبوده و مدلول بعدش اين مي‏شود كه او بت‏پرست هم نبوده؛ نه موحد بوده و نه بت‏پرست؛ با آن كه كلام موسي‏‏(عليه السلام) به حكايت قرآن كه مي‏فرمايد:
« وَانْظُرْ إِلَى إِلَهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا لَنُحَرِّقَنَّهُ » (طه /97) «به معبودت نگاه كن كه او را مي‏پرستيدي كه چگونه آتشش مي‏زنيم» دلالت دارد بر اين كه سامري بت‏پرست بوده است.
ثالثاً، تعبير از موسي‏(عليه السلام) به عنوان رسول و به شكلي كه گويي او غايب است با اين كه با خود او حرف مي‏زده، بعيد است.» (طباطبايي،27/302)

بررسي ديدگاه سوّم

در بررسي ديدگاه علامه طباطبايي، در آغاز ناگزير از تبيين بعضي واژه‏هاي هستيم كه در آيه مورد بحث به كار رفته است:

الف. بَصُرتُ
آيا اين واژه در قرآن به مفهوم «ديدن» با چشم است يا «آگاهي و بصيرت» نسبت به چيزي يا موضوعي؟
اهل لغت مي‏گويند:
«بصر» از جمله واژه‏هايي است كه در سه باب از ابواب شش گانه ثلاثي مجرد كاربرد دارد:
«بَصَرَ – يَبصُرُ – بَصراً (از باب نَصَرَ – يَنصُرُ)
بَصُرَ – يَبصُرُ – بَصراً (از باب شَرُفَ – يَشرُفُ)
بَصِرَ – يَبصَرُ (از باب عَلِمَ – يَعلَمُ)
بَصَر، به عضو بدني كه داراي بينايي است، اطلاق مي‏شود؛ و نيز به معناي بينايي و چشم و دانايي و علم است و جمع آن، ابصار» (محقق،3/215)
اين واژه هر گاه در باب شَرُفَ يَشرُفُ (بَصُرَ يَبصُرُ) وارد شده، همواره مفهوم بصيرت و آگاهي داده است نه ديدن با چشم ظاهري.
المعجم الوسيط: بَصُرَ يَبصُرُ بَصَراً وَ بَصارَةً: صار بصيراً. صار ذابصيره.» (انيس،1/59)
لسان العرب: «بَصُرتُ بالشي‏ء: علمته؛ قال عزّ و جلّ: « بَصُرتُ بما لم يَبصُروا.»
مفردات راغب: «و قلّما يقال بَصُرتُ في الحاسّة اذا تُضامّه رؤيةُ القلبِ: و قال تعالي: «بَصُرتُ بما لم يَبصُروا به.» (راغب اصفهاني،/46)
استعمال «بصُرتُ» براي ديدن با چشم، زماني كه به آگاهي قلبي دلالت نكند بسيار نادر است؛ چنانكه آمده است: آگاهي يافتم به آنچه ديگران آگاه نشدند.
بنابراين در آيه ياد شده، ديدن با چشم ظاهري مطرح نيست تا به صغرا و كبرا كردن قضيه نيازي داشته باشد.
ب. أثر (اثرالرسول):
آيا «اثر» در لغت تنها به مفهوم «جاي پا» آمده است كه اغلب مفسّران و مترجمان اين آيه، از آن به جاي پاي اسب جبرئيل برداشت نموده‏اند؟
اهل لغت در معناي اين واژه مي‏نويسند:
«أثر: مابقي من رسم الشي‏ء. بقيةالشي‏ء. الأجل. الخبر. سنن النبي. الحديث. العلامة. لمعان السيف. خرج في اثره‏اي بعده. و علي الأثر اي في الحال.»(رك: ابن منظور، انيس، ذيل واژه «اثر»)
«اثر يعني آنچه از شكل چيزي باقي مي‏ماند؛ باقي مانده هر چيزي؛ مرگ؛ خبر؛ سنت پيامبر؛ حديث؛ نشانه؛ درخشش شمشير؛ دنبال كردن؛ فوري و بي‏درنگ.»
با توجه به معاني واژه در مي‏يابيم كه «جاي پا» از معاني اصلي آن نمي‏باشد؛ هر چند مي‏تواند در صورت وجود قرينه‏اي يكي از مصاديق آن باشد؛ ولي ويژه كردن آن در آيه به جاي پا، جز داستان جعلي خارج از قرآن، قرينه‏اي وجود ندارد تا بدان پاي فشاريم.

«اثر» در ديگر آيات قرآني

« سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ » (فتح/ 29)
«در چهره‏هاي ايشان (ياران راستين پيامبر) نشان سجده است»
« وَمَا أَعْجَلَكَ عَنْ قَوْمِكَ يَا مُوسَى (*)قَالَ هُمْ أُولاءِ عَلَى أَثَرِي وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَى » (طه/ 83-84)
«اي موسي! چرا از قومت (براي آمدن به طور) پيشي گرفتي؟ گفت: آنان به دنبال منند؛ و من به سوي تو شتاب كردم تا از من خشنود شوي.»
« فَانْظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَةِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِي الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا » (روم/ 50)
«به نشانه‏ها و پيامدهاي رحمت خداوندي نگاه كن كه چگونه زمين را پس از مرگ، زندگي و نشاط مي‏بخشند!»
« بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ » (زخرف/ 22)
«گفتند: ما پدرانمان را در آييني يافته‏ايم، و بر آيين آنها هدايت شده‏ايم – يا – اقتدا كرده‏ايم.»
« إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ » (يس/12)
«ما مردگان را زنده مي‏كنيم؛ و آنچه را از «اعمال نيك و بد» از پيش فرستاده‏اند، همه را مي‏نويسيم؛ و همه چيز را در كتاب آشكاركننده‏اي برشمرده‏ايم.»

 

«اثر» در روايات

امام زين العابدين‏‏(عليه السلام) مي‏فرمايد:
«علي‏‏(عليه السلام) هر وقت به مصيبتي گرفتار مي‏آمد، آن روز هزار ركعت نماز مي‏خواند؛ شصت مسكين را غذا مي‏داد؛ و سه روز، روزه مي‏گرفت. پيامبر(ص) هم چنين مي‏كرد؛ پس: «فَاتَبعوا أثر نبيّكم و لا تخالفوه» شما هم «روش» پيامبرتان را پيروي كرده و با آن مخالفت نورزيد.» (نوري،2/481)
امام حسن‏‏(عليه السلام) از اسماء بنت عميس نقل مي‏كند كه گفت:
«زماني كه خبر مرگ جعفر را آوردند «نظر رسول اللَّه‏(ص) الي ما بعيني من أثر البكاء فخاف علي بصري…»( همان،15/361) «پيامبر به آنچه در چشمم در نتيجه اشك ريختن به وجود آمده بود نگاه كرد و براي چشمم نگران شد …»
«قال رسول اللَّه: «… إن الصّلوة علي أثر السّواك خير من خمس و سبعين صلوة بغير سواك»( همان،1/366)
«نماز، پس از مسواك كردن از هفتاد و پنج نماز بدون مسواك زدن بهتر است.»
علي‏‏(عليه السلام) مي‏فرمايد:
«إنّ اللَّه جميل يحبّ الجمال و أن يري أثر نعمته علي عبده.» (همان،3/235)
«خداوند زيباست؛ زيبايي را هم دوست دارد؛ همچنين دوست مي‏دارد كه «نشانه و نتيجه» نعمت‏هايي كه داده است در بنده‏اش مشاهده نمايد.»
علي‏‏(عليه السلام) راجع به اشتباهكاري گروه‏هاي مختلف، مي‏فرمايد:
«و لا يَقتَصُّونَ أَثَرَ نَبِي…» ( فيض الاسلام، خطبه87 و صبحي صالح، خطبه 88) «از سنّت پيامبري پيروي نمي‏كنند.»
از اين رو، با توجه به آيات و روايات، «اثر» در هر نوع نشانه و نتيجه علمي، فرهنگي، اخلاقي و معنوي كاربرد داشته و به تنهايي و بدون قرينه لفظي و معنوي، در مفهوم «ردّ پا» مورد استفاده قرار نگرفته است؛ و اگر اين واژه به «رسول» (اثرالرسول)، يا به «نبي»(اثر النبي)(اثر نبيكم)، يا به «جبرئيل»(اثر جبرئيل) (رك: كليني،2/250)1 ، در قرآن و روايات اضافه شده، در هيچ كدام به مفهوم نقش پا نيامده است؛ بلكه در مفهوم سنت و سخن و پيروي آنان به كار رفته است؛ و اگر به «سجود» (اثر سجود) وارد شده، كنايه از چهره و رفتار مؤمنانه ياران راستين پيامبر دارد، نه جاي پا و جاي مهر در پيشاني آنان؛ زيرا سخن از تعريف سيما و اعمال خداپسندانه آنان است نه تعريف تنهاي پيشاني آنان.

ج. نَبَذتها
مفسّران و مترجماني كه در معناي آيه، تحت تأثير داستان مجعول و يا نوشته ديگران بوده‏اند، ناگزير در «نبذتها» آن را در مفهوم «ريختن» يا «زدن» خاك پاي اسب جبرئيل به گوساله مصنوعي سامري گرفته‏اند؛ در حالي كه در ادبيات عرب و در اصطلاح قرآني، اين كلمه و مشتقات آن به معناي رها كردن، ترك كردن، دور افكندن با بي‏اعتنايي و عهد و پيمان‏شكني آمده است، نه زدن و ريختن.
اهل لغت در معناي آن مي‏نويسند:
«النبذ: إلقاء الشي‏ء و طرحه لقلة الإعتداد به» (راغب اصفهاني،/502)
«انداختن چيزي به دليل بي‏ارزشي.
«رميته و ابعدته» (ابن منظور،3/511)
«انداخت و دور كرد.»
«نبذالأمر: أهمله و لم يعمل به» «نبذالعهد: نَقَضَه» (انيس،2/896) «سستي كرد و از اجراي دستور سرباز زد.» «پيمان شكني كرد.»
«نابَذَ: خالفه و فارقه عن عداوة» (معلوف،784)
«مخالفت كرد و از روي دشمني جدا شد.»
«المنبوذ: الذي تنبذه والدته في الطريق حين تلده.» (ابن منظور،3/511)
«نوزاد رها شده بر سر راهي پس از تولد.»

 

«نَبَذَ» در آيات قرآني

« أَوَكُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْدًا نَبَذَهُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يُؤْمِنُونَ » (بقره/ 100)
«هر بار (يهوديان) پيمان بستند، گروهي آن را دور افكندند.»
« وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لا يَعْلَمُونَ » (بقره/ 101)
«هنگامي كه به آنان پيامبري از سوي خدا آمد و با نشانه‏هايي كه نزد آنان بود مطابقت داشت؛ گروهي از آنان كه داراي كتاب بودند، كتاب را پشت سر افكندند؛ گويي كه هيچ نمي‏دانند.»
« فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ » (قصص/ 40)
«او (فرعون) و لشكريانش را گرفتيم و به دريا افكنديم.»
« كَلا لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ » (همزه/ 4)
«چنين نيست كه مي‏پندارد؛ به زودي در آتشي خردكننده پرتاب مي‏شود.»
« وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًا شَرْقِيًّا » (مريم/ 16)
«در اين كتاب، مريم را ياد كن؛ هنگامي كه از خانواده‏اش جدا شد و در ناحيه شرقي قرار گرفت.»
« لَوْلا أَنْ تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ » (قلم/ 49)
«اگر رحمت خدا ياريش نمي‏كرند، بيرون افكنده مي‏شد؛ در حالي كه نكوهيد بود.»
با توجه به مفهوم واژه «نبذ» در لغت‏نامه‏ها و مفاهيم قرآني، در مي‏يابيم، كساني كه در آيه مورد بحث، آن را در مفهوم زدن و يا ريختن در خمير مايه گوساله به كار برده‏اند؛ به معناي درست آيه دست نيافته‏اند؛ بلكه ناخودآگاه، از يك مفهوم انتزاعي كه داستان ساختگي در تفاسير وارد نموده است پيروي كرده‏اند.
صاحب «الميزان» هم هر چند داستان ساختگي را به شدت نفي مي‏كند؛ اما داستان احتمالي ديگري را – تا حدودي – مي‏پسندد كه در آن هم «بصُرتُ» به معناي (ديدن)، « اثر الرسول » به معناي (طلاهاي موسي) و «نَبَذتُها» به معني (ريختن و زدن طلاها به گوساله‏ها) مصداق يافته است.

نتيجه

الفاظ و كلمات قرآني براي ذات معاني وضع شده‏اند؛ و بايد با توجه به «قرينه مقالي» در معاني متناسب با خود به كار برده شوند. استعمال لفظ در بيش از يك معناي حقيقي يا مجازي، نيازمند «قرينه معيّنه» است.
در «آيه استيضاح سامري»، آنچه در معاني الفاظ به كار رفته ديديم، نه «ديدني» مطرح بود و نه «جاي پايي» و نه «زدن و ريختني» بلكه «آگاهي» بود و «سنت پيامبر» و «رها كردن آن سنّت».
و امّا اشكال دوّم علاّمه به اين كه آيا سامري موحّد بوده است يا مشرك و بت‏پرست اين گونه قابل پاسخگويي است كه سامري در آغاز امر تحت تأثير برخي از آموزه‏هايي موسي قرار داشته و موحّد بوده است ولي در نتيجه تسويل نفس و رها كردن آن آموزه‏ها، پايه شرك را بنا نهاده است و اكنون كه مورد عتاب و مؤاخذه قرار گرفته، به اشتباه خود اعتراف كرده است. ولي موسي كه عمل شيطاني سامري را با يك اعتراف ساده قابل جبران نمي‏داند، به منظور تحقير سامري و بتي كه او درست كرده مي‏گويد: «و انظر الي الهك الذي ظَلَّتَ عليه عاكفاً لنحرّقنه».
اشكال سوّم علاّمه نيز، اشكالي است كه در همه وجوه معنايي به شكلي وجود دارد، زيرا اگر «الرّسول» را فرشته وحي بدانيم ارجاع الف و لام عهد به قبل، نياز به توجيه دارد؛ زيرا در آيات قبل مرجع صريحي براي «الرسول» نيست و اگر احتمال مورد پسند خود علاّمه را بپذيريم، دقيقاً همان اشكال علاّمه بر آن وارد است زيرا در آن صورت نيز منظور از «الرّسول» خود موسي است. در نتيجه معناي آيه مطابق با سؤال حضرت موسي‏(عليه السلام) از سامري همان است كه «ابومسلم اصفهاني» مطرح كرده و بدين‏طريق توان علمي و تدبّر و تفكّر عميق خود را در تفسير آيات، بله روزگاران به يادگار سپرده است و اين معنا كمترين اشكال را داراست.

نویسنده: حسن رهبری

پي نوشت
1. امام حسين‏عليه السلام در مسير كربلا به مردي چنين فرمود: «لو لَقَيتُك بالمدينه لاريتُكَ اثر جبرئيل في دارِنا…» «اگر در مدينه تو را مي‏ديدم نشانه‏هاي آمدن جبرئيل را درخانه خود نشان مي‏دادم.
منابع و مآخذ
1. قرآن كريم، ترجمه مهدي الهي قمشه اي
2. نهج البلاغه .
3. ابن منظور، محمد بن مكرم؛لسان العرب، ادب الحوزه، قم، 1363ش.
4. ابى السعود، تفسير ابى السعود، دارالكتب العلميه، بيروت، 1419 هـ.
5. الاربلى، على بن عيسى؛ كشف الغمه، ترجمه على بن حسين زوارئى، كتابچى حقيقت، تبريز، 1381 هـ.
6. انيس، ابراهيم و ديگران؛ المعجم الوسيط، مكتبة الاسلامية، استانبول.
7. پاينده، ابوالقاسم؛ترجمه قرآن كريم،1366ش.
8. طبري، محمد بن جرير؛ ترجمه تفسير طبرى، تصحيح حبيب يغمايى، انتشارات طوس،1367ش.
9. جمل، سليمان؛ الفتوحات الالهية، دار احياء التراث العربى، بيروت.
10. حقى البروسوى، اسماعيل؛ تفسير روح البيان، دار احياء التراث العربى، بيروت، 1421هـ.
11. موسوي بجنوردي، كاظم؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامى، مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامي، تهران، 1373ش.
12. راغب اصفهانى، مفردات الفاظ قرآن، دارالكتب العلمية، قم.
13. سبحانى، جعفر؛ منشور جاويد، دارالقرآن الكريم، قم، 1374ش.
14. سيوطى، جلال الدين؛ و محلّى، جلال الدين؛ تفسيراالجلالين، (در حاشيه تفسير فتوحات الهية).
15. طباطبايى، محمدحسين؛ الميزان فى تفسير القرآن، ترجمه سيد محمد باقر موسوى همدانى، انتشارات محمدى، تهران، 1363ش.
16. طبرسى، فضل بن الحسن؛ مجمع البيان، دارالمعرفة، بيروت، 1408 هـ.
17. فخر رازى، التفسير الكبير، چاپ سوم.
18. قرآن مجيد با كشف الآيات، ترجمه محقق نيشابورى، مؤسسه مطبوعاتى على اكبر علمى، 1382 هـ.
19. القمى، على بن ابراهيم؛ تفسير القمى، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت، 1421هـ.
20. كاشانى، ملافتح اللَّه؛ منهج الصادقين، كتابفروشى اسلامية، تهران، 1346ش.
21. محقق، محمدباقر؛ دائرة الفرائد، انتشارات بعثت، تهران.
22. معزى، سيدكاظم؛ترجمه قرآن كريم، (به ضميمه فهرست نامه قرآنى دكتر راميار)، مؤسسه انتشارات صابرين، 1363ش.
23. معلوف، لويس؛ المنجد، چاپ بيست و يكم، دارالمشرق، بيروت، 1373م.
24. مقاتل بن سليمان، تفسير مقاتل بن سليمان، دارالكتب العلميه، بيروت، 1424 هـ.
25. مكارم شيرازى، ناصر ؛ تفسير نمونه، دار الكتب الاسلاميه، تهران،1361ش.
26. ——— ؛ترجمه قرآن كريم، شركت چاپ و انتشارات اسوه، 1381ش.
27. ميبدى، ابوالفضل؛ كشف الاسرار و عدة الابرار، اميركبير، تهران، 1376ش.
28. نورى، ميرزا حسين؛ مستدرك الوسائل، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، قم، 1407هـ.
29. هاشمى رفسنجانى، اكبر؛ تفسير راهنما، دفتر تبليغات اسلامى، قم، 1380ش.

منابع: 

پژوهشهای قرآنی، شماره 51

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد