خانه » همه » مذهبی » خروج از بندگی خدا

خروج از بندگی خدا


خروج از بندگی خدا

۱۳۹۵/۰۴/۳۰


۵۶ بازدید

به نام خدا
سلام
ایا همه کسانی که غیبت می کنند ایا همه ان ها از ولایت الهی خارج میشوند ؟

به نام خدا و با سلام وتشکر از ارتباطتان با این مرکز!
خیر ، بسیاری غیبت می کنند ولی از ولایت الهی خارج نشده اند ! خروج از ولایت الهی به واسطه غیبت نیست ، غیبت از گناهان کبیره است که نباید انجام شود ولی خروج از ولایت الهی یعنی قبول بندگی شیطان ! ولی کسی که غیبت کسی را می کند بندگی شیطان را هرگز نمی خواهد بکند ولی مرتکب گناهی شده که حق الناس نیز گردنش آمده است!
در اینجا به دو سؤال پاسخ می دهیم :
سؤال اول :
الف) بندگی کردن یعنی چه؟و چیکار باید کرد؟
بندگی کردن خدا ، مراحلی دارد و ما دراینجا دومرحله آن را به اختصار بیان می کنیم ، شاید مقبول افتد!
اولین قدمش این است که واجبات را انجام دهد وحرام وگناه را ترک کند! یعنی ارتباطش باخدا ارتباط انجام فرمان خداوندگاریش باشد! ازمعنی ومفهوم کلمه «واجب» میتوانیم چنین استفاده کنیم : «واجب » دورکن دارد: 1 – لازم و ضروری باشد 2 – فعلی که عمل بدان لازم است و ترکش گناه دارد.
دورکن واجب؛ مارا بر این راهنمایی می کند که به انجام واجبات بپردازیم وقبل از انجام آن ،به مستحبات نپردازیم ، به این دلیل که انجام واجبات لازم وضروری است وترکش گناه دارد( برخلاف مستحبات که انجامش بهتراست ولی ترکش گناهی ندارد.)
البته گاهی موانعی برای یک ارتباط زیبا با خدا وجود دارد ! خوب است که آنها را بشناسیم ، بعضی از آنها چنین است : 1. گناه: یکى از عوامل مهمى که رابطه انسان با خدای متعال را ضعیف نموده و مانع اجابت دعا می شود، نافرمانى از دستورهاى خداست. حضرت على (علیه السّلام) در دعاى کمیل چنین مى فرماید: پروردگارا! گناهانى را بر من ببخش که موجب حبس و بالا نرفتن دعا مى شوند و در جاى دیگر از همان دعا چنین مى فرماید: اى آقا و مولاى من! به عزتت قسم! از تو مى خواهم که بدى کردار و رفتارم موجب پوشیده شدن دعاى من از تو نشود.
امام باقر(علیه السلام) در این باره فرمود: بنده حاجتى ازخدا طلب مى کند و مقرر مى شود آن حاجت در زمانى برآورده شود; پس در این فاصله، او گناهى مرتکب مى شود و در نتیجه، خداوند مى فرماید: حاجت این بنده برآورده نشود و از آن محروم شود; چون او خشم و غضب مرا برانگیخت و همین باعث محروم شدن اوست. (بحار الانوار،ج73،ص329)
2. لقمه حرام!

دومین قدم این است که به انسانهای خدایی نزدیک شود! علائم انسانهای خدایی چیست؟
1- قلبشان فقط مشغول به خدا است .
اولیاء خدا و خصّیصین حضرت حق، آن گاه به این مقام قرب رسیدند که وجودشان پر از اخلاص شد، آن‌قدر که جز خدا چیزی ندیدند و جز برای خدا، کار نکردند.
هرگز ظواهر دنیا مخلصین عالم را فریب نداده و جلوات دنیا آن‌ها را با خود نبرده است؛ بلکه برعکس، به تعبیر آن مرد عظیم‌الشّأن و الهی، آیت‌الله انصاری همدانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هر چه دنیا به آن‌ها رو کرد، آن‌ها از دنیا رو برگرداندند. گویی که دنیا ناز آن‌ها را می‌کشد، نه این که آن¬ها ناز دنیا را بکشند. در این دنیا هستند و مثل دیگران زندگی می‌کنند؛ امّا هیچ‌گاه به دنیا جواب مثبت نمی‌دهند.
این حقیقت همان فرمایش نبیّ مکرّم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) است – فرمودند: «طُوبَى لِمَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ الْعِبَادَةَ وَ الدُّعَاءَ» خوشا به حال آن کسانی که دعا و عبادتشان را فقط برای خدا خالص گرداندند. حضرت در ادامه می فرمایند: چون آن ها قلب خود را به خدا سپردند، دیگر مسائل دنیا آن‌ها را مشغول نمی‌کند. «وَ لَمْ یَشْغَلْ قَلْبَهُ بِمَا تَرَى عَیْنَاهُ» دلش را به آنچه که می‌بیند، مشغول نمی‌کند، بلکه فقط مشغول پروردگار عالم است. دنیا او را با خود نمی‌برد، ظواهر دنیا، زیبایی‌ها و جلوات آن او را فریب نمی‌دهد؛ چون مخلصین عالم قلبشان را به خدا سپردند. کسی که قلبش به خدا سپرده شده، دیگر طبیعی است ظواهر دنیا قلبش را مشغول نمی‌کند و باعث نمی‌شود که هر‌چه او ببیند قلبش بلرزد.
2- فریب ظاهر دنیا را نمی خورند.
امیر‌المؤمنین، علی‌بن ابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) می‌فرمایند: یکی از نشانه‌های بندگان خاص پروردگار عالم همین است که هیچ‌گاه ظواهر، آن‌ها را فریب نمی‌دهد. چون آن ها بنده خاص خدا شدند و قلبشان آکنده است، هرچه ظواهر دنیا زیبا و فریبنده هم باشد، ابداً آنچه که می‌بینند، آن‌ها را مشغول نمی‌کند.
راجع به شیخ بهاء(اعلی اللّه مقامه الشّریف) ، آن مرد عظیم‌الشّأن و عارف بزرگوار بیان می‌کنند: با این که ایشان برای ترویج تشیّع و اسلام ناب به دستگاه صفوی ورود پیدا کرد، امّا آن‌قدر قلبش محکم بود و اراده قوی داشت که هیچ‌گاه جلوات سلطنت ایشان را نگرفت – خیلی مهم است -تعبیر بسیار عالی و زیبایی را از میرداماد(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عالم بزرگوار و ربّانی بیان کردند که فرمودند: اگر کسی غیر از حضرت شیخ بهاء(اعلی اللّه مقامه الشّریف) ورود به این دستگاه پیدا می‌کرد، شاید دینش را هم از دست می‌داد امّا هرگز جلوات دنیا او را فریب نداد. معلوم است؛ مردان خدا و کسانی که خالص هستند، قلبشان با دیدن ظواهر دنیا تکان نمی‌خورد، آن ها مراقب و مواظبند.
3- شیفتگان جمال حضرت حقند .
شاید یک معنای قلب سلیم – که اولیاء الهی از جمله آیت‌الله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عارف عظیم‌الشّأن بیان می‌فرماید: سلیم بودن قلب سلیم به این است که دنیا در نظرش فاسد است جز این که از دنیا فقط برای آخرت بهره ببرد «الدُّنْیَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَةِ» – همین باشد که آن ها قلبشان به دنیا مشغول نمی‌شود و هر‌چه را که دیدند، فریفته نمی‌شوند. ما این‌طور هستیم که هر جمالی که بدیدیم بدو یارشدیم، امّا آن‌ها جز جمال حضرت حق چیز دیگری نمی‌بینند.
قلبی که حق‌بین شد و جمال حضرت حق را دید؛ دیگر هر آنچه در دنیا ببیند، او را مشغول نمی‌کند. کوچک و بزرگ هم ندارد. اندازه هم ندارد. آن ها آن‌قدر قوی هستند که هر‌چه جلوات دنیا بزرگ‌تر، قلب محکم‌تر، ابداً آن‌ها را تکان نمی‌دهد. طوری هستند که به قول ابرار الهی، گویی در حقیقت، همه مطالب در دست آن‌هاست و قبلاً از این ظواهر دنیا که دارند می‌بینند، بهره بردند. گویی همه این‌ها را دارند؛ خانه آن چنانی، وسیله نقلیه آن چنانی و … . گرچه ندارند امّا طوری نگاه می‌کنند که گویی دارند؛ چون برای آن‌ها هیچ است.
4- از غیر خدا بی نیازند.
معلوم است کسی که اصل را دارد، فرع برایش هیچ است. آن کس که خدا را دارد، عالم را دارد. آن کس که پروردگار عالم را دارد چه چیز ندارد؟ امّا آن که خدا را ندارد، همه چیز هم داشته باشد، گویی هیچ چیز ندارد. حریص‌تراست، طوری که گویی اصلاً هیچ ندارد. فقط همیشه می‌خواهد.
امّا آن‌هایی که عبادتشان را برای خدا خالص می‌کنند، قلبشان طوری است که گویی عالم در تملّک آن هاست. آن ها در ضمیرشان این‌گونه می‌گویند: دنیا چرا نگردد اینک مسخّر ما. عالم در تسخیر آن هاست. یک خانه، باغ، ویلا و وسیله نقلیّه چنین و چنان برای آن ها نیست، عالم در ید قدرت آن هاست.
لذا برای همین است که قلب خدابین مشغول به دنیا نمی‌شود و با نگاه کردن به هر چه که در دنیاست، قلبش نمی‌لرزد؛ چون قلب یک جای دیگر مشغول است. قلبی که به خدا مشغول است دیگر به دنیا مشغول نیست! قلبی که خدابین است معلوم است «لَمْ یشْغَلْ قَلْبَهُ بِمَا تَرَى عَینَاهُ» هر آنچه که می-بیند دیگر قلبش را مشغول نمی‌کند؛ چون قلبش جای دیگری مشغول است.
5- دنیا در نظر مخلصین حقیراست.
اولیاء و مخلصین عالم از لحاظ روحی به قدری قوی می‌شوند که هر کس کنار آنها بنشیند، دنیا در نظرش حقیر می¬شود. نه‌تنها خودشان این حالت را دارند بلکه خصوصیّت مخلصین عالم این است که بر دیگران اثر‌گذار هستند. نه تنها دنیا و مافیها در نگاه آن‌ها هیچ و پوچ است، بلکه هر کس با آن¬ها نشست، همین حال را دارد.
علّامه آسیّد محمّدحسین حسینی طهرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌فرمودند: وقتی انسان در محضر آسیّد هاشم حدّاد(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عارف بزرگوار می‌نشست، احساس می‌کرد دنیا برایش هیچ است. ایشان می‌فرمودند: آسیّد هاشم(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم می-فرمودند: هر موقع ما محضر آقاجانمان آیت‌الله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌نشستیم، هیچ چیز جز خدا نمی‌دیدیم. آن‌قدر دنیا در دید ما کوچک و کوچک می شد که دیگر از دنیا و مافیهای آن بیزار بودیم. این خصوصیّت مخلصین عالم است، نه‌تنها خود آن ها دنیا را کوچک می‌بینند بلکه هر که در محضر آن‌ها نشست و با آن ها همنشینی کرد، دنیا در دیدش حقیر و ناچیز می‌شود.
آن‌وقت معلوم است که اگر کسی این‌طور شد، دیگر مشکلات دنیا برای او مشکل نیست، چون کسی تن به مشکلات دنیا می¬دهد که قلبش به دنیا مشغول باشد و هر چه در دنیا می‌بیند قلبش را تسخیر کند، امّا آن کسی که خدا قلبش را تسخیر کرد و این قلب، حرم ذوالجلال و الاکرام و مصداق «الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ» شد، دیگر طبیعی است اگر دنیا پر از مشکلات باشد، او آرام است. مشکلات، او را غرق و به خود مشغول نمی‌کنند؛ چون کسی غم مشکلات می¬خورد که دنیا او را به خود مشغول کرده باشد.
اولیاء می‌فرمایند: دنیا کسی را به خود مشغول می¬کند که چشمش دنیا را گرفته باشد، معلوم است آن‌وقت دائم در دغدغه است، گرفتار است. هر‌چه دید به مشکلاتش افزوده می¬شود. آن کسی دچار مشکل است که چشمش دنیا را ببیند، آن‌ها که دنیا را نمی بینند و خدابین هستند دیگر چه مشکلی دارند؟! آن قدر با همه مشکلات آرام هستند که گویی اصلاً مشکلی در عالم ندارند و این حال خوش مخلصین است، خوشا به حال آنها! – این کد را به ذهن خود بسپارید –
6- محو یاد خدا هستند.
«وَ لَمْ ینْسَ ذِکْرَ اللَّهِ بِمَا تَسْمَعُ أُذُنَاهُ» خصوصیّت دیگری که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند، این است که آن ها هر‌چه می‌شنوند باعث نمی‌شود یاد خدا فراموش شود. آن ها دائم به ذکر خدا مشغول هستند، اصلاً گویی از دنیا چیزی نمی‌شنوند. این گوش، خدایی شده؛ چون قلب که الهی شد، دیگر چشم و گوش الهی می شوند. معلوم است به واسطه همین، هر‌چه از زیبایی ها، جلوات دنیا، قدرت یا ثروت می‌شنوند، آن‌ها را از یاد خدا غافل نمی‌کند.
ملّا محسن فیض کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عارف بزرگوار تعبیر زیبایی دارند، ایشان می فرمایند: اولیاء خدا و مخلصین عالم ،گویی فقط در گوششان صدای خداست و کسی که بهترین صدا را شنید، دیگر صداهای دیگر برایش خوشایند نیست.
ملّای نراقی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن متخلّق به اخلاق الهی و عالم ربّانی، صاحب جامع السّعادات بیان می‌فرمودند: مَثَلَش، مثل آن کسی است که وقتی گوشش صدای معشوق خود را شنید، همیشه آوای او در گوشش است و گویی آواهای دیگر برای او آزار‌دهنده است. کسی هم که آوای خدا را شنید، دیگر همیشه به یاد خداست. صداهای دیگر باعث نمی¬شود یاد خدا از ذهن، فکر و وجودش بیرون برود.
کسی که صدای مولا، وجود مقدّس آقاجانمان، حضرت حجّت¬بن¬الحسن-المهدی(صلوات اللّه و سلامه علیه) را شنید، دیگر گوش او هیچ صدا و آوایی را نمی¬شنود – مثل آن چیزی که آن آیت عظمی، آیت‌الله‌العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که از وجود مقدّس حضرت توقیع دارند، بیان فرمودند – وقتی صدا را شنید، دیگر معلوم است، دائم فکر و ذکرش آن صدای خوش ملکوتی آقاست. چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن! دیگر این آوا دائم بر گوش است. معلوم است، یاد و فکر آقا همیشه در وجودش هست. آن که خدا را همیشه یاد می¬کند، معلوم است که آواها و صداهای دیگر گویی اصلاً در گوشش نخواهد بود، او محو یاد خداست. اصلاً به جایی می¬رسند که به قول آیت‌الله سیّد عبدالکریم کشمیری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) خودشان ذکر الله می‌شوند؛ یعنی انسان دیگر به جایی می‌رسد که خودش یاد خدا می‌شود.
این¬که بیان می¬کنند انسان به وجه عالم ربّانی نگاه کند، عبادت محسوب می‌شود برای این است که نگاه به چهره اولیاء خدا، علمای ربّانی و خصّیصین حضرت حق انسان را یاد خدا می‌اندازد؛ یعنی وجودشان یاد خدا می‌شود.
آیت‌الله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن کنز خفیّ الهی می‌فرمودند: آن مرجع بزرگوار آسیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که خود مرجع یکّه‌تاز هستند و توقیع از دست مبارک آقا دارند، می‌فرمودند: نگاه به آیت‌الله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، خدا را در وجود انسان زنده می‌کند. بعد می‌فرمودند: حتّی نگاه به درب خانه او انسان را به یاد خدا می‌اندازد.
لذا دیدید گاهی انسان وقتی قلبش مبتلا به گناه و گرفتاری‌های دنیا می‌شود، محضر یکی از اعاظم و علمای ربّانی می‌رود، گویی صیقل داده می‌شود. وقتی بیرون می‌آید آرام می‌شود. وقتی انسان در محضرشان می‌نشیند، گویی دیگر همه مشکلات فراموش می‌شود. چرا این‌گونه است؟ چون وجودشان انسان را یاد خدا می‌اندازد. مهم این است: چون خودشان دائم یاد خدا هستند.
این‌ها طوری شدند که مَثَلِشان همان فرمایش نبیّ مکرّم است که فرمودند: نفس زدنشان هم تسبیح است. به قول آیت‌الله مقدّس اردبیلی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آن‌هایی که نفسشان تسبیح است و نومشان عبادت است، آغازش ماه مبارک رمضان است امّا دیگر انتها ندارد، همیشه این‌طور هستند. دلیل هم این است: در ماه مبارک رمضان چون انسان روزه است، می‌گوید: زبانم را کنترل کنم: غیبت نکنم، تهمت نزنم، چشمم را کنترل کنم: گناه نکنم، گوشم را کنترل کنم ، موسیقی‌های مبتذل و غیبت گوش ندهم و …، دستم را کنترل کنم و … . وقتی به واسطه این که روزه است، خودش را کنترل می‌کند، آن موقع به قول نبیّ مکرّم «أَنْفَاسُکُمْ فِیهِ تَسْبِیحٌ وَ نَوْمُکُمْ فِیهِ عِبَادَةٌ» ، خوابشان هم عبادت می‌شود، نفس زدن‌هایشان هم تسبیح می‌شود امّا این آغاز است، نه انتها. دیگر انسان به جایی می‌رسد که وجودش یاد خدا می‌شود.
وقتی وجودت یاد خدا شد، چشمت خدا می‌شود، وقتی نگاه می‌کنی، نگاهت نافذ می‌شود، مذنب را تغییر می‌دهد. چهره عالم ربّانی، تک‌تک سلول‌هایش، بافت صورتش، همه یاد خداست. برای همین انسان وقتی به این چهره‌های نورانی و الهی نگاه می‌کند، یاد خدا در وجودش زنده می‌شود؛ چون آنها همه وجود‌شان ذکر الله و یاد خدا شده است.
طبیعی است آن که ذکر الله است، دیگر گوشش هم خدایی است، دیگر هیچ چیزی نمی‌شنود. معلوم است دیگر یاد خدا فراموش نمی‌شود. گویی جز آوای خدایی آواها را نمی‌شنود. هر آوایی که رنگ و بوی الهی بدهد، آن را متوجّه می‌شود، «صِبْغَةَ اللَّهِ» . خصّیصین حضرت حق و مخلصین عالم این گونه هستند.
بعضی از آنچه گفته شد در ابیات زیر آمده!
آب کم جو, تشنگی آور به دست // تا بجوشد آبت از بالا و پست
هرکه جویا شد بـیابد عاقـبت // مایه اش درد است و اصل مرحمت
رحمتم موقوف آن خوش گریه هاست // چون گرست ازبحر رحمت موج خاست
هرکه او بیدارتر پر دردتر// هرکه او آگاه تر رخ زردتر
پیش حق یک ناله از روی نیاز // به که عمری بی نیازاندر نماز
چون خداخواهد که مان یاری کند // میل ما را جانب زاری کند
ای خدا زاری زتو مرهم زتو // هم دعا از تو اجابت هم ز تو(مثنوی معنوی )
و سؤال دوم
ب ) از نظر اسلام عبادت زیاد بهتر است یا عبودیت خداوند؟
پاسخ اجمالی :
هدف اصلی اسلام این است که به انسان عبودیت وبندگی خدا را تعلیم دهد واورا تسلیم محض خدا کند! وآموزه های تربیتی و معنوی اسلام ، اموری مانند نمازوروزه وحج وجهاد و ولایت اهلبیت علیهم السلام است که انسان را به همان هدف اصلی اسلام که عبارت از بندگی خدا است می رساند! چنین اموری وسیله بندگی وتقرب عبد، به خدا هستند واگردرست وصحیح انجام شوند هدف اصلی دین را محقق می کنند. پس هدف از عبادت ،عبودیت وبندگی حضرت حق است والا خود عبادت موضوعیت ندارد!
پاسخ تفصیلی: لازم است راجع به عبادت ،به مطالب زیر نیز توجهی شود:
معانی چهارگانه عبادت!!!
1 – معنای لغوی عبادت:
پس از جستجوی فرهنگهای لغت عرب به این نتیجه می رسیم که کلمه «عبد» بر معنایی آمیخته از «اطاعت » و «فروتنی » دلالت می کند. همچنین دانسته می شود منظور از کلمه «عبادة » عملی است که فرمانبری از معبودی را در پی دارد. برای آگاهی از درستی آنچه گفتیم به مراجعی مانند «اساس البلاغه »، «لسان العرب » و «تاج العروس » مراجعه کنید.
با توجه به معنایی که گفته شد، هر اطاعتی عبادت نیست. آن اطاعتی عبادت است که محض دیگری باشد!، شخصی که برای برآوردن خواسته خود دست به کار می زند، نمی گویند عبادت کرده است!
2 – معنای قرآنی (مفهوم اسلامی عبادت)
مفهوم کلمه «عبد» و مشتقات آن در فرهنگ قرآن و در گستره مفاهیم اسلامی به گونه ای است که همه افعال آدمی را در بر می گیرد. همه انسانها به گونه ای در طریق این مفهوم عام سیر می کنند. عبادت جز پیروی فروتنانه معنایی ندارد و اگر چنین است – که هست – همه آدمیان، از مؤمن ترین مردم گرفته تا کافرترین آنها، عابدند.
آنچه بین عبادات فرق می اندازد، «معبود» است، عده ای انسان را عبادت می کنند، دسته ای هوای نفس خود را، گروهی شیطان را و جمعی بتها را. در این میان کسانی هم هستند که فقط خدای یکتا را می پرستند. (ایاک نعبد) آنجا که سخن از عبادت اسلامی به میان می آید، همین عامیت و فراگیری معنای آن رخ می نماید:
الف) در آیه 64 آل عمران می خوانیم: «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله »; بگو ای اهل کتاب به سخنی روی آورید که میان ما و شما یکسان است، جز خدا را نپرستیم. – چنانکه پیداست این آیه، به جای دعوت به اسلام، به عبادت خداوند دعوت می کند. – یا آیه 11 سوره زمر: «قل انی امرت ان اعبدالله مخلصا له الدین »; بگو من مامور شده ام خدا را بپرستم و برای او در دین اخلاص ورزم.
در این گونه آیات، دعوت به عبادت خداوند عبارت است از قبول و پای بندی به همه مفاهیم شریعت اسلام.
ب) دو آیه (آیات 28 و29) سوره یونس «و یوم نحشرهم جمیعا ثم نقول للذین اشرکوا مکانکم انتم و شرکاؤکم فزیلنا بینهم و قال شرکاؤهم ما کنتم ایانا تعبدون. فکفی بالله شهیدا بیننا و بینکم ان کنا عن عبادتکم لغافلین »; روزی که همگان را گرد آوریم، به مشرکان می گوییم: شما و معبودهایتان در جایتان بمانید. آنگاه آنها را از یکدیگر جدا خواهیم کرد. معبودهای آنها خواهند گفت: «شما ما را عبادت نمی کردید» همین بس که خدا گواه باشد که ما از عبادت شما بی خبر بودیم.
در این آیات می خوانیم که معبود بعضی از انسانها هوای نفس آنهاست. آنها به خیال خود از بزرگان قوم خود اطاعت می کردند; ولی بی خبر بودند که کارشان عبادت خود و هوای نفسشان است.
ج) صادق آل محمد(علیه السلام) در تفسیر آیه 31 سوره توبه: «اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله »; آنان احبار و راهبان را معبودهایی در برابر خدا قرار دادند. فرمود: به خدا سوگند، احبار و راهبان مردم را به عبادت خویش نخواندند، چون می دانستند که مردم به خواسته شان تن نمی دهند; آنها حلال را حرام و حرام را حلال کردند و این گونه مردم، بی آنکه بدانند مطیع آنها شدند.
در سخن دیگری از امام(ع) آمده است: «هر که سخن شخصی را بپذیرد و خدا را معصیت کند، آن شخص را عبادت کرده ».
د) در آیه 44 سوره مریم می خوانیم: «یا ابت لا تعبد الشیطان. ان الشیطان کان للرحمن عصیا»; ای پدر، شیطان را پرستش نکن، زیرا شیطان به خدای رحمان نافرمانی کرد. در حقیقت، بت پرستی «آزر» عبادت شیطان بود; زیرا شیطان است که نفس آدمی را به معصیت وسوسه می کند و انسان، با ارتکاب آن، شیطان را معبود خود قرار می دهد.
ه) در آیه 43 سوره فرقان می خوانیم: «ارایت من اتخذ الهه هواه افانت تکون علیه وکیلا»; آیا دیدی کسی را که هوای نفسش را به عنوان معبود برگزیده است؟ آیا می توانی حافظ و نگهبان او باشی؟ قرآن، از هوای نفس، با عنوان «اله » و «معبود» سخن گفته است.
با تدبر در آیاتی که گذشت و مانند آن درمی یابیم که عبادت در اصطلاح دینی و اسلامی، معنایی عام دارد و همه کارهای انسان را وحتی کلمات والفاظی که به کار می برد واعتقاد دارد ،( گرچه پیروی از شیطان و هوای نفس باشد)، شامل می شود. پس همه کارها بدین معنا عبادتند. اما عبادتی که اسلام می گوید چیزی نیست جز قراردادن کارها والفاظ وکلمات مستعملش و خواهشها یش در مسیری که امرها و نهی های خداوند نشان می دهد.
این ندای دین اسلام را، مسلمانان لبیک می گویند و همه خداوند را عبادت می کنند; عبادتی که در همه عرصه های زندگی شان حضور دارد; در شیوه حکومت، در مسایل مربوط به مردم، در توزیع و تولید و در واجباتی مانند: نماز و روزه و جهاد و … همه این امور گونه های متفاوتی از عبادت خداوند است. عباداتی که به خواست و اراده خداوند تحقق می پذیرند.
3 – معنای فقهی عبادت:
تدریس مسایل شرعی و تالیف کتابهای فقهی، فقیهان را بر آن داشت که به تقسیم احکام مبادرت ورزند. این کار از دو جهت سودمند بود; زیرا هم تشخیص احکام از یکدیگر را آسان می کرد و هم تالیف این گونه کتابها را تا حدی روشمند می ساخت. آنها این نکته را دریافته بودند که معدودی از احکام، برای همیشه، بر جبین خود شرط «اسلام » را دارند; یعنی آن که می خواهد این احکام را به اجرا درآورد باید قصد تقرب کند، آگاه باشد که اینها دستورهای خداوند تبارک و تعالی است، انجام دادنشان سر به فرمان او سپردن است و در غیر این صورت اعمالی لغو و بیهوده خواهد بود; اعمالی که یا باید آنها را دوباره، با قصد تقرب، به جای آورد یا، اگر وقتشان گذشته، قضا کرد. در مقابل واجباتی هم وجود دارد که قید «اسلام » را ندارد و صرف انجام دادن آنها، بدون قصد تقرب، خواسته خداوند است. فقیهان نام این گروه اخیر را «واجبات توصلیه » (واجباتی که مهم عمل به آنهاست) گذاشتند و گروه اول را، «واجبات تعبدیه » (واجباتی که قصد تقرب لازم دارد) نام دادند، مانند نماز، روزه، حج و …
واز این جا پاسخ بعضی دیگر از سؤال شما که راجع به« قصد تقرب »پرسیده اید نیز روشن می شود ، قصد تقرب این شد که شخص عمل ویا عبادتش را به قصد کسب رضای خدا و (به وسیله این عمل)به قصد نزدیک شدن (معنوی ونه مکانی!) به خدا ، انجام دهد.
4 – معنای عرفی عبادت
اعمالی چون روزه، حج، دعا، تسبیح و مانند آن داخل در معنای عرفی عبادت است. این معنای عبادت از دیگر معانی آن محدودتر است. معنای عرفی عبادت، به همان اندازه که به معنای فقهی عبادت نزدیک است، از معنای عام و فراگیر قرآنی آن دور است; با در نظر گرفتن معنای فقهی، واجباتی مانند زکات و خمس عبادت است، چون قصد تقرب در آنها شرط است; ولی معنای عرفی این امور را در بر نمی گیرد. معصومان نیز، گاه عبادت را در معنای عرفی آن استعمال کرده اند. زیرا مصداق بارز کلمه عبادت در بین مردم معنای عرفی است.
در پایان به این نکته اشاره می کنیم که چه چیز سبب شد معنای عبادت اسلامی با آن گستردگی اش، در ذهن مسلمانان جای خود را به معنای محدود و ناکارآمد عرفی بدهد. اگر نگاهی، هرچند اجمالی، به تاریخ تفکر در جهان اسلام بیفکنیم، در می یابیم که علت این امر به دوران انحطاط فکری مسلمانان باز می گردد. در پی این سقوط، بسیاری از مفاهیم اصیل و بلند اسلامی از ذهن مردم زدوده شد و جای آن را مفاهیم خشک و محدود و نیز مفاهیم فرهنگهای دیگری مانند غرب پر کرد که با فرهنگ اصیل اسلامی سر ناسازگاری داشت.
استعمارگران و همدستانشان همه کوشش خود را به کار بردند تا مفاهیم اصیل دینی را تحریف کنند و به انواع زواید بیالایند.اینان درکشورهای تحت سلطه خود برنامه های تربیتی مسموم و غلط را پیاده کردند و از طریق رسانه های گروهی در القای مفاهیم دست خورده و تحریف شده بسیار کوشیدند. دشمنان پی برده بودند که می توان با سوء استفاده از ویژگی معنای عرفی عبادت تا حدی مسلمانان راازمبارزه با خود منصرف کنند .آنها همواره در گوش مسلمانان زمزمه می کردند: «اگر اسلام شما را به عبادت خداوند فرا خوانده و عبادت همان انجام عبادات اسلامی است، پس وظیفه ای جز این ندارید که در سایه آزادیی، که ما برایتان به ارمغان آورده ایم، با خیالی آسوده به عبادت بپردازید; روزه بگیرید، حج بروید، نماز بخوانید، قرآن تلاوت کنید. شما را چه شده است که رابطه آرام و بی درد سر خود با خداوند را رها کرده اید و با وارد کردن دینتان به کسب و کار، زندگی روزمره و رویارویی با ما، آن را از حیات و حرکت انداخته اید. این وضع شما را به آنچه خداوند می خواهد (عبادت او) نمی رساند و از هدف بلندی که دین اسلام ترسیم کرده، باز می دارد!» این نمونه ای از توطئه استعمارگران است.
اینک پرسش ما این است: تا کی ما مسلمانان باید آب به آسیاب تحریف دشمنانمان بریزیم و مفهوم اصیل و ریشه دار عبادت اسلامی را، که همان عبادت خداوند همراه با دمیدن روح حیات در امت اسلامی، بر اساس هدایت و قانون الهی است، از مرتبه اش به زیر بکشیم و آن را در عرصه های دور از زندگی در بند کنیم. گویا ما و دشمنان استعمارگر این سخن خداوند (آیه 105 سوره نساء) را فراموش کرده ایم که می فرماید: «انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس »; ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم تا بدان سان که خداوند به تو آموخته است در میان مردم داوری کنی. خداوند به پیامبرش نفرمود ما این کتاب را بر تو نازل کردیم تا تو و پیروانت از واقعیت زندگی بگریزید، در فضایی آسوده زندگی و این گونه خداوند را عبادت کنید. اگر دعوت رسول خدا(ص) که می فرمود: «خداوند را عبادت کنید»، همان چیزی بود که این استعمارگران می گویند. پیروانش را گوشه ای گرد می آورد تا راحت زندگی بکنند و اصلا به این نیندیشند که خداوند بارها به جهاد و مبارزه امر فرموده است.
آری، در فرهنگ دینی ما، عبادت به معنای نماز و روزه و … همراه با جنگ و جهاد و کوشش برای در انداختن طرحی نو در همه شؤون زندگی است. احکام اسلام، از آن جهت که عبادتند، اندک تفاوتی با هم ندارند. احکام توزیع ثروت، احکام جهاد، احکام نماز، احکام روزه، احکام مستحبات و … همه احکامی برای برقراری صلح و سعادت در زندگی بشر است. مسلمانان همه اینها را با جان و دل می پذیرند و عمل می کنند و معبودی راستین و حقیقی را می پرستند تا در مسیر تکامل به عالی ترین مراتب انسانیت دست یابند.
این از زیبایی های حکمت خداوند است که واجبات تعبدی را گوناگون قرار داده است; برای مثال نماز عملی است فروتنانه و تربیتی، روزه خودداری و دست شستن از خواسته ها نفس را به انسان می آموزد، حج آدمی را به سیر در آفاق و انفس خانه خدا می برد، خمس و صدقات با مال و ثروت ارتباط دارد و غسل و وضو اعمالی برای پاکی است … این همه یادآور این نکته است که خداوند اراده کرده است، انسان در همه کارهایش حتی الفاظ وکلماتش حالت توجه به پروردگارش را حفظ کند و آنچه می کند ومی گوید خالصانه برای او باشد.
عبادت در قرآن
قال الله تبارک و تعالی : «و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ لیعبدون»(1) « من جن و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند (و از این طریق تکامل یابند و به من نزدیک شوند».
عبادت راز آفرینش
از مهمترین سؤالاتی که هر کس از خود می‌کند این است که «ما برای چه آفریده شده‌ایم؟» و «هدف آفرینش انسان‌ها و آمدن به این جهان چیست؟» آیات فوق به این سئوال مهم و همگانی با تعبیرات فشرده و پرمحتوایی پاسخ می‌گوید و می‌فرماید: «من جن و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند.» «و ما خلقتُ الجنّ و الانس الاّ لیعبدون» آیات مورد بحث تنها روی مساله‌ی عبودیت و بندگی تکیه می‌کند، و با صراحت تمام آن را به عنوان هدف نهایی آفرینش جن و انس معرفی می‌نماید.
هدف اصلی همان «عبودیت» است که در آیات مورد بحث به آن اشاره شده، و مساله‌ی «علم و دانش» و «امتحان و آزمایش» اهدافی هستند که در مسیر عبودیت قرار می‌گیرند، و «رحمت واسعه‌ی خداوند» نتیجه‌ی این عبودیت است.
به این ترتیب روشن می‌شود که ما همه برای عبادت پروردگار آفریده شده‌ایم، اما مهم این است که بدانیم حقیقت «عبادت» چیست؟
آیا تنها انجام مراسمی مانند رکوع و سجود و قیام و قعود و نماز و روزه منظور است؟ یا حقیقتی است ماورای اینها؟ هر چند عبادات رسمی نیز همگی واجد اهمیتند.
معنی عبد در لغت
برای یافتن پاسخ این سئوال باید روی واژه‌ی «عبد» و «عبودیت» تکیه کرد و به تحلیل آنها پرداخت.
«عبد» از نظر لغت عرب به انسانی می‌گویند که سر تا پا تعلق به مولا و صاحب خود دارد، اراده‌اش تابع اراده‌ی او، و خواستش تابع خواست او است. در برابر او مالک چیزی نیست، و در اطاعت او هرگز سستی به خود راه نمی‌دهد. و به تعبیر دیگر «عبودیت» ـ اظهار آخرین درجه‌ی خضوع در برابر معبود است،‌و به همین دلیل تنها کسی می‌تواند معبود باشد که نهایت انعام و اکرام را کرده است و او کسی جز خدا نیست. بنابراین عبودیت نهایت اوج و تکامل یک انسان و قرب او به خدا است. عبودیت نهایت تسلیم در برابر ذات پاک او است.
عبودیت اطاعت بی‌قید و شرط و فرمانبرداری در تمام زمینه‌هاست و بالأخره عبودیت کامل آن است که انسان جز به معبود واقعی یعنی کمال مطلق نیندیشد جز در راه او گام برندارد، و هر چه غیر او است فراموش کند حتی خویشتن را !
«یا ایّها الّذین امنوا ارکعوا و اسجدوا و اعبدوا ربّکم و افعلوا الخیر لعلّکم تفلحون»(2) «ای کسانی که ایمان آورده‌اید رکوع کنید و سجود بجا آورید و پروردگارتان را عبادت کنید و کار نیک انجام دهید تا رستگار شوید.»
خداوند شایستگی برای عبادت
ابتداء آیه خطاب به افراد با ایمان است.یک سلسله دستورات کلی و جامع را که حافظ دین و دنیا و پیروزی آنها در تمام صحنه‌ها است برای مؤمنین بیان می‌کند.نخست به چهار دستور مهم اشاره کرده می‌گوید: ای کسانی که ایمان آورده‌اید 1ـ رکوع کنید، 2ـ سجده بجا آورید، 3ـ پروردگارتان را عبادت کنید، 4ـ کار نیک انجام دهید تا رستگار شوید. بیان دو رکن رکوع و سجود از میان تمام ارکان نماز به خاطر اهمیت فوق‌العاده آنها در این عبادت بزرگ است. دستور عبودیت به طور مطلق که بعد از این دو بیان شده هر گونه عبادت و بندگی خدا را شامل می‌شود.
تعبیر به «ربکم» (پروردگار شما) در حقیقت اشاره‌ای است به شایستگی او برای عبودیت و عدم شایستگی غیر او، زیرا تنها مالک و صاحب و تربیت کننده او است.(3) دستور به فعل خیرات هر گونه کار نیکی را بدون هیچ قید و شرط شامل می‌شود.«انّ الّذین عند ربّک لایستکبرون عن عبادته و یسبّحونه و له یسجدون»(4)«آنها که (در مقام قرب) نزد پروردگار تواند هیچگاه از عبادتش تکبر نمی‌ورزند و او را تسبیح می‌گویند و برایش سجده می‌کنند.»
از عبادت او تکبر نورزید
این آیه اشاره دارد به این که نه تنها شما باید در همه حال به یاد خدا باشید، فرشتگان مقرب پروردگار و آنها که در مقام قرب نزد پروردگار تواند هیچگاه از عبادت او تکبر نمی‌ورزند و همواره تسبیح او می‌گویند و ذات پاکش را از آنچه شایسته مقام او نیست منزه می‌شمارند و در پیشگاه او سجده می‌نمایند «ان الذین عند ربک لایستکبرون عن عبادته و یسبحونه و له یسجدون».
کلمه‌ی «عند ربک» (آنها که نزد پروردگار تواند) به معنی قرب مکانی نیست زیرا خداوند مکانی ندارد بلکه اشاره به قرب مقامی است یعنی آنها با آن همه موقعیت و مقام، باز در بندگی و یاد خدا و سجده و تسبیح کوتاهی ندارند شما هم باید کوتاهی نکنید. به هنگام تلاوت آیه‌ی فوق سجده کردن مستحب است ولی بعضی از اهل تسنن مانند پیروان «ابو حنیفه» آن را واجب می‌شمارند.(5)
«و ما امروا الاّ لیعبدوا الله مخلصین له الدّین حنفاء و یقیموا الصَّلوه و یؤتوا الزّکوه و ذلک دین القیمَّهِ»(6)«در حالی که به آنها دستوری داده نشده بود جز اینکه خدا را پرستش کنند با کمال اخلاص، و از شرک به توحید بازگردند، نماز را برپا دارند، و زکات را ادا کنند، ‌و این است آئین مستقیم و صحیح و پایدار.»
عبادت مأموریت انسان
«اهل کتاب» و به تبع آنها «مشرکان» را مورد ملامت قرار داده می‌گوید: چرا در این آیین جدید اختلاف کردند، بعضی مؤمن و بعضی کافر شدند «در حالی که در این آیین دستوری به آنها داده نشده است جز اینکه خدا را پرسش کنند، و عبادت او را از عبادت غیر او خالص سازند، و از هر گونه شرک باز گردند و متمایل به توحید شوند. نماز را برپا دارند و زکات را ادا کنند.» سپس می‌افزاید: «و این است آیین مستقیم و پایدار» (و ذلک دین القیمه). در این که منظور از «و ما امروا»… در اینجا چیست جمعی گفته‌اند منظور این است که اهل کتاب در آیین خودشان مساله‌ی توحید و نماز و زکات وجود داشته و اینها مسائلی است ثابت، ولی آنها به دستورات نیز وفادار نمانده‌اند.
دیگر اینکه در آیین اسلام دستوری جز توحید خالص و نماز و زکات و مانند آن نیامده. و اینها اموری هستند شناخته شده چرا از قبول آن سرباز می‌زنند و در پذیرش آن اختلاف می‌کنند.معنی دوم نزدیک‌تر به نظر می‌رسد، زیرا به دنبال آیه‌ی قبل که سخن از اختلاف آنها در پذیرش آیین جدید می‌گفت مناسب همین است که «امروا» ناظر به آیین جدید باشد. از این گذشته معنی اول تنها درباره‌ی اهل کتاب صادق است و مشرکان را شامل نمی‌شود در حالی که معنی دوم همگان را شامل می‌شود.
منظور از دین چیست؟
منظور از «دین» که باید آن را برای خدا خالص کنند به عقیده بعضی از مفسران همان «عبادت» است، و جمله «الا لیعبدوا الله» که قبل از آن ذکرشده نیز همین معنی را تأیید می‌کند.ولی این احتمال وجود دارد که منظور مجموعه دین و شریعت می‌باشد، یعنی آنها مأمور شده بودند که خدا را پرستش کنند و دین و آیین خود را در تمام جهات خالص گردانند این معنی با گستردگی مفهوم «دین» سازگارتر است و جمله‌ی بعد «و ذلک دین القیمه» که دین را به معنی وسیع مطرح کرده همین معنی را تأیید می‌کند.
جمله‌ی «وذلک دین القیّمه» اشاره به آن است که این اصول یعنی توحید خالص و نماز توجه به خالق و زکات (توجه به خلق) از اصول ثابت و پا بر جای همه‌ی ادیان است. بلکه می‌توان گفت اینها در متن فطرت آدمی قرار دارد.(7)
عبادت و یقین
خداوند متعال دستور به پیامبر(ص) می‌دهد که دست از عبادت پروردگارت در تمام عمر بر مدار «و همواره او را بندگی کن تا یقین فرا رسد» «و اعبد ربک حتی یأتیک الیقین.»معروف و مشهور در میان مفسران این است که منظور از «یقین» در اینجا مرگ است و به این جهت مرگ، یقین نامیده شده که یک امر مسلم است، در هر چیز شک کند در مرگ نمی‌تواند تردید به خود راه دهد.
و یا اینکه به هنگام مرگ پرده‌ها کنار می‌رود و حقایق در برابر چشم آشکار می‌شود و حالت یقین برای او پیدا می‌گردد. در سوره مدثر آیه‌ی (46 ـ 47) از قول دوزخیان می‌خوانیم:«و کنا نکذب بیوم الدین حتی أتانا الیقین» «ما همواره روز رستاخیز را تکذیب می‌کردیم تا اینکه یقین (مرگ ما) فرا رسید.»
از اینجا روشن می‌شود که آنچه از بعضی از صوفیه نقل شده که آیه‌ی فوق را دستاویزی برای ترک عبادت قرار داده‌اند و گفته‌اند: «آیه می‌گوید: عبادت کن تا زمانی که یقین فرا رسد، بنابراین بعد از حصول یقین نیازی به عبادت نیست»! گفتار بی‌اساس و بی‌پایه‌ای است، چرا که اولاً: به شهادت بعضی از آیات قرآن که در بالا اشاره کردیم یقین به معنی مرگ است، که هم برای مؤمنان و هم برای دوزخیان، برای همه خواهد بود.
ثانیاً: مخاطب به این سخن، پیامبر (صلی الله علیه و آله) است، و مقام یقین پیامبر بر همه محرز است آیا کسی می‌تواند ادعا کند که دارای مقام یقین از نظر ایمان نبوده است.
و ثالثاً: تواریخ متواتر نشان می‌دهد که پیامبر (صلی الله علیه و آله) تا آخر ساعات عمرش عبادت را ترک نگفت و علی (علیه السلام) در محراب عبادت کشته شد، و همچنین سایر امامان.(8) « والّذین اجتنبوا الطّاغوت ان یعبدوها و انابوا الی الله لهم البشری فبشّر عباد »(9) «کسانی که از عبادت طاغوت اجتناب کردند و به سوی خداوند بازگشتند بشارت از آن آنها است، بنابراین بندگان مرا بشارت ده.»
بندگان حقیقی خدا
در این آیات قرآن سخن از بندگان خاص و حقیقت جوی پروردگار به میان آورده، می‌گوید: «بشارت باد بر کسانی که از عبادت (طاغوت) اجتناب کردند و به سوی خدا بازگشتند.
(1) . ذاریات/56.
(2) . حج/77.
(3) . نمونه، ج14، ص180.
(4) . اعراف/206.
(5) . نمونه، ج7، ص73.
(6) . بیّنه/4.
(7) . نمونه، ج27، ص203 تا 205.
(8) . نمونه، ج11، ص138.
(9). زمر/17.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد