در این صورت است که با پدیدهء خَلط مفهوم روبهرو میشویم. دیدیم چگونه علم متمایز است از دانش یا از دانشِ علمی. از جمله، چرا ترکیب تولیدِ علم بی معنی است مگر منظور تولید دانش یا تولید دانشِ علمی باشد؛ چون علم تولید شدنی نیست، بلکه تولیداتی دارد که دانش یکی از آنها است؛ همچنانکه تولید صنعت نداریم اما تولیدات صنعتی چرا!
واژهی فارسی دانشگاه را اگر به معنی خانهی دانش بگیریم آنگاه مدرسهای را تداعی میکند که در آن دانش آموخته و آموزانده میشود. در این معنی دانشگاه قرار نیست محل تولید دانش باشد، یعنی اولویت با آموزش است نه پژوهش؛ و این تعریف کالج یا مدرسهی عالی است که با دانشگاه خَلط شده است؛ چون دانشگاه، در معنی نوین جهانیاش، نهادی است برای تلاش برای یافتن پاسخ به پرسشهایی که بخشهای دیگر جامعه، چه دولتی چه خصوصی، توان پاسخ به آنها را ندارد؛ یعنی دانشگاه جای پژوهش برای رمزگشایی از هستی و پاسخ به نیازهای کوتاه مدت و دراز مدت جامعه است.
در این معنی، ما هنوز نه دانشگاهی در ایران داریم و نه نهادهای اجرایی کشور این نوع بررسیها را اولویت برنامه ریزی دانشگاهها میداند. از همین رو است که پس از حدود ۳۰ سال که مقطعهای ارشد و دکتری در همهی زمینهها در دانشگاههای ما راهاندازی شده هنوز با نام «تحصیلات تکمیلی» بیان میشود؛ یعنی بخشی دیگر از آموزش.
هنوز تلقی مدرسهعالی از دانشگاه غالب است و به همین دلیل فراموش شده که دانشجوی تکمیلی بهمانند هیئت علمی نوپایی است که درگیر حل مسئله برای پاسخ به نیاز جامعه باید بشود و در عرف حرفهء مدرن دانشگری باید حقوق دریافت کند نه این که اگر حل مسئله نیاز به مدت بیشتر از معمول داشت جریمه مالی بشود! تفسیری که دست کم چند قرن است جامعههای انسانی پیشرو از آن عبور کردهاند- ما اما درماندهایم.
مدتها است که در جامعه، درون و بیرون محیط دانشگاهی، دانشگاههای ما نقد میشوند که چرا دورههای تکمیلی و رسالههایی که نوشته میشود پاسخگوی نیاز جامعه نیست و دردی را دوا نمیکند. مستقل از اینکه این ادعا تا چه اندازه صحت دارد، باید پرسید مگر دانشگاههای ما برای چنین بررسیهایی یا پاسخ به پرسشهای جامعه راه اندازی شده؟ یا مگر در بودجهبندی دانشگاهها به امر پاسخگویی به نیاز جامعه یا اثرگذاری در جامعه توَجّهی شده؟
بی توجهی به این امر در خارج از دانشگاه تعجبی ندارد اما بسیار شگفت انگیز است که از درون دانشگاه هم کمتر گفتمانی آگاهنده در این باب شنیده میشود. همین بیتوجهی یکی از علتهای ایجاد حباب آموزش عالی است. هر دانشگاهی که بخواهد از انفجار ترکیدن این حباب جان سالم به در ببرد باید پیش از هر چیز تکلیف خود را با این مفهومسازیهای مرتبط با دوگانهء آموزش- پژوهش و دانشگاه- کالج (مدرسهی عالی) روشن کند؛ و البته، از اشتباه گذشته عبرت بگیرد که اهمیت دانشگاه یا مدرسه در این نیست که تا چه مقطعی برای گرفتن دانشجو آمادگی دارد، بلکه در این است که- چه کالج باشد چه دانشگاه- باید خود را تعریف کند، به آن پایبند باشد، و وظیفهی خود را به بهترین وجه انجام دهد.
وظیفهی آموزش عالی، دورههای تکمیلی، و پژوهش به معنی پاسخ به نیاز کوتاه مدت و بلند مدت و دراز مدت جامعه همه بهقدری گسترده و پر اهمیت است که نباید نگرانِ کمیِ باری بود که مدرسه یا دانشگاه به عهده میگیرد. دانشگاههای موجود ناچارند دیر یا زود تکلیف خود را با این مفاهیم روشن کنند، و نیز نوع تأثیرگذاری در محیط خود را اعلام کنند. گفتمان در این باب پیشزمینهی گفتمان در علم و ایجاد اجتماع علمی در ایران خواهد شد. برنامهریزی برای هر تحول علمی در ایران تازه بعد از آن شروع میشود.
بیتوجهی به این ابهام در مفاهیم باز هم به تأسیسهایی دانشگاهی خواهد انجامید، مثلا در زمینههایی مانند بیو و نانو و علوم دیجیتالی و شناختی، و شاید هم در علوم وفناوری همگرا با هدف تأثیرگذاری در جامعه، پیرو تحولات علمی در کشورهای صنعتی پیشرو و بدون این که به جزییات گفتمان در پسِ این مفهومسازیها که انعکاس نیاز جامعه بوده توجه بشود؛ باز هم دوری باطل از تأسیس و انفعال: باز هم مصداقی از خِرَد نَقل-بنیان و ناموجود بودن خرد فعال؟
*این یادداشت بخش ۲-۱۷ از مجموعه یادداشتهایم با عنوان «مبانی علم و طراحی مفهومی دانشگاه در ایران» است.
نویسنده: رضا منصوری