خانه » همه » مذهبی » داستان نویسی از فرهنگ مردم

داستان نویسی از فرهنگ مردم

 گنجینه ی ادبیات داستانی قدیم ایران عمدتن شامل این دو گروه  است، یعنی یا حماسی است یعنی توصیف اعمال پهلوانان و بیان رشادت ها و مردانگی ها و از جان گذشتگی هایشان و افتخاراتی كه برای قوم، میهن، ملت و یا شخص خود به ارمغان آورده‌اند كه نمونه ی كامل آن شاهنامه ی حكیم بزرگوار ابوالقاسم فردوسی توسی است، و یا عاشقانه است كه شاید سخن گفتن از احساسات شخص باشد، ولی با مضمون وسیع و توصیف «من» برتر و گسترده‌تر شاعر. به عبارتی، بیان عشق است میان دو جنس مخالف و بی‌تابی ها و دلبستگی هایشان كه نمونه ی مثال زدنی آن داستان های حكیم نظامی است. چون: خسرو و شیرین، شیرین و فرهاد و …
هر دو بخش در عین حال به دو شعبه ی «كلاسیك یا نوشته» و «عامیانه یا شفاهی» تقسیم می‌شوند. مانند منظومه ی معروف “گرشاسب نامه” كه اثری حماسی است و توسط حكیم ابونصر علی بن احمد اسدی توسی در سال ۴۵۸ ه‍. ق سروده شده است. در بخش دوم نیز، داستان شیرین “سمك عی‍ّار” است كه به ادبیات عامیانه ی مردمی متعلق است و از گنجینه ی شفاهی و سینه به سینه ی ادبیات حماسی داستانی بوده است. رویدادهای مربوط به این عی‍ّار كشته كار و فرز و چالاك را فرامرز بن خدا داد بن عبدالله الكاتب الارج‍ّانی نوشته و به جهان ادبیات داستانی ایران عرضه داشته است. یا داستان حماسی” ابومسلم نامه” یا “داراب نامه” و غیره كه ما در این مقاله به شماری از این گونه داستان های حماسی و عاشقانه ی متعلق به ادبیات كلاسیك و عامیانه خواهیم پرداخت.
گرشاسب نامه ریشه در “خدای نامه” كه همان “خوتای نامه” ی پهلوی باستان باشد، و نیز در اوستا ـ كتاب مقدس ایران قدیم ـ و فرهنگ شفاهی مردم دارد. اسدی توسی كه می‌دانیم افزون بر این اثر، مؤلف فرهنگ بسیار قدیمی “لغت فرس” هم هست، و نیز تحریر كتاب” الابنیه عن حقایق الادویه” تألیف ابومنصور موفق هروی كه به سال ۴۴۷ هجری آن را نوشته و قدیمی‌ترین نسخه ی آن در كتاب خانه ی وین اتریش موجود است، از اوست. او در كتاب گرشاسب نامه، سرگذشت جمشید را بیان می‌كند و روزگار نگون بختی و در بدری‌اش را، از ضح‍ّاك ستم پیشه و پلیدی ها و پلشتی هایش می‌گوید. از ورود جمشید به دربار گورنگ، پادشاه زابلستان، و عشقی كه میان جمشید و دختر گورنگ پدید آمد، سخن سرایی می‌ کند.
در این جا باید گفت ادبیات عاشقانه و حماسی با همه ی اختلاف ماهوی‌ای كه دارند، در اغلب جاها با هم در می‌آمیزند. قهرمانان و دلاوران هم عاشق می‌شوند، كما این كه شاهنامه ی فردوسی نه تنها یك اثر بی‌بدیل حماسی است، منظومه ی پركششی از رویدادهای عاشقانه هم هست، یا “خسرو و شیرین” و “شیرین و فرهاد” نظامی، هم عاشقانه اند و هم قهرمانانه؛ و این قضیه ما را به یك حقیقت دلپذیر رهنمون می‌شود كه حماسه در ایران زمین، حدیث جنگ و جدال و خون‌ریزی و تهدید و ترساندن نیست. دلاور ایرانی در جای خود دلی پر از عاطفه دارد و عاشق ایرانی فقط آه و ناله‌های سوزناك سر نمی‌دهد، بلكه در صورت لزوم شمشیر می‌بندد و با بی‌عدالتی و تجاوز می‌ستیزد.
زال و رودابه را به یاد بیاورید و یا رستم و تهمینه را كه همه جا قهرمانانی بی بدیل‌اند و به موازات آن، عاشقانی دل باخته و پر محبت. لذا تقسیم‌بندی های متعارف در جهان، در مورد ادبیات داستانی در ایران به آسانی شدنی نیست چرا كه داستان های حماسی در عین حال، عاشقانه هم هستند. دلیل این كه ادبیات غنایی در برگیرنده ی این دو گونه ی ادبی مهم است نیز همین واقعیت تاریخی است.
به داستان جمشید در گرشاسب نامه برگردیم: بین او و گلرخ پیوندی پدید آمد و پسری از آنان پدید آمد كه «تور» نام گرفت. جمشید سرانجام به دست ضح‍ّاك تیره دل كشته شد و گلرخ كه دوری همسر نازنین را تاب نمی‌آورد، خود را كشت. تور به جای گورنگ پادشاه زابلستان شد، ازدواج كرد. صاحب پسری به نام ‍»شیدسپ» شد كه این شیدسپ پس از پدر به تخت پادشاهی نشست و عادل و درستكار و رعی‍ّت نواز بود. داستان در ادامه، از «گونهك» پسر شیدسپ می‌گوید، و شركت او در جنگ با پادشاه كابل در ركاب پدر، بدان گاه كه کودکی بیش نبود. گونهك، پسر شجاع پادشاه كابل را از كوهه ی زین اسب ربود و به بارگاه پدر برد. او را به پای پدرش انداخت و گفت: «این هدیه ی كابلی را از این كودك زابلی بپذیر!» باز در ادامه ی داستان گونهك ازدواج می‌كند و صاحب پسری می‌شود به نام «شم» و شم نیز دارای پسری می‌شود كه «اثرط» نام می‌گیرد. این اثرط پدر گرشاسب است كه جوانی است دلیر، شجاع و زورمند، كه در چهارده سالگی پیلان را با یك دست از حركت باز می‌داشت. پهلوانی بسیار دلاور بود و قهرمان اصلی كتاب اسدی توسی است. از ظهور تور تا زمان گرشاسب، هفتصد سال به درازا کشید و اینان نیاكان رستم‌اند. گرشاسب به جنگ پتیاره كه اژدهایی خطرناك است و بنا به گفته ی ضح‍ّاك در شكاوند كوهی، می‌زید و موجب آزار مردم اطراف كوه است، می‌رود و او را طی یك سلسله نبردهای پر هیجان و جذاب می‌كشد.
این هم پایان زندگی پرماجرا و شكوهمند گرشاسب از  زبان حكیم اسدی توسی و گفتاری وصی‍ّت گونه كه در واپسین لحظه های زندگی بر  زبان می‌راند و به آیندگان می‌سپارد:
پس از من همه راه داد آورید / به نیكیم گه گاه یاد آورید
زدل جز به یزدان منازید كس / همه نیك و بد زوشناسید و بس
مجویید همسایگی با بدان/ مدارید افسوس بر بخردان
به درد كسان دل مدارید شاد / كه گردون نگردد همیشه به داد
بسازید با خوی هر كس به مهر / ز نیكان به تندی متابید چهر
ممانید بر كهتران كار خوار / نكوهیدگان را مگیرید یار
به مست و به دیوانه مدهید پند / مخندید بر پیر و بر دردمند
به نرمی چو كاری توان برد پیش / درشتی مجویید از اندازه بیش
مبندید دل در سرای سپنج / كش انجام مرگ است و آغاز رنج
به فرهنگ پرور، چو داری پسر / نخستین نویسنده كن از هنر
مده دل به غم تا نكاهد روان / به شادی همی دار تن را جوان
كه را چهره زشت ارسرشتش نكوست / مكن عیب كان زشت چهری نه زوست
گناهی كه بخشنده باشی ز بن/ سخن زان دگر باره تازه مكن.
گرشاسب نامه بدون شك یكی از آثار ارزنده و ماندگار ادب غنایی یا حماسه ی تعزل آمیز است، كه از سده ی پنج هجری تاكنون به دست علاقمندان و شیفتگان ادب فارسی رسیده و مورد استفاده ی آنان قرار گرفته و روی سرایندگان و شاعران پس از خود اثری سازنده گذاشته و در عین حال به دلیل حضور معنی دار استوره‌ها و شخصیت های تخیلی و  رویدادهای خارق‌العاده‌ای كه در آن اتفاق می‌افتد، به ادبیات داستانی عامیانه متعلق است.
می‌دانیم اسدی از نخستین كسانی است كه مجذوب شاهنامه ی فردوسی بزرگ شده و اقدام به نظیره گویی شاهنامه کرده است.
او گرشاسب نامه را در ۹۰۰۰ بیت سروده (۱) و در سال ۴۵۷ ق به پایان برد (۲). این منظومه ی مهم افزون بر وجهه ی حماسی و تعزلی آن، از رنگ نمایان مذهبی نیز برخوردار است و شاید نخستین حماسه ی مذهبی باشد یا منظومه‌ای مذهبی ـ حماسی، كه بعدها به شکل های گوناگون تا زمان های متأخر ادامه یافته و منشأ حماسه‌های مذهبی در ایران شده است. ژول مول، شاهنامه شناس مشهور فرانسوی، كه نسخه اصلاح شده ای از این منظوه ی عظیم پارسی را نیز با توضیحات و حواشی گردآورده و به جهانیان ارایه كرده است، در مقدمه ی آن می‌نویسد: «این منظومه (گرشاسب نامه) كاملن حماسی و دارای ویژگی های منظومه‌های پهلوانی است. منابع‌ آن نیز با منابعی كه فردوسی از آن استفاده كرده، همسان است. تنها در این اثر عده‌ای از حكایات غریب راه یافته است.»
در توضیح این سخن ژول مول باید گفت که یكی از منابع فردوسی در نگارش شاهنامه، «فرهنگ مردم» بوده است. دانسته‌ها و محفوظات سینه به سینه ی توده ی كشور، چنان كه خود فردوسی نیز این مطلب را ذكر می کند. پس آن «حكایات غریب» می‌توانند باورها و آرزوهای مردم ساده و توده‌های بی نام و نشان ایران باشند، كه در نقاط دیگر كشور وجود داشته یا از نظر فردوسی پنهان مانده‌اند. فرهنگ مردم ایران بسیار غنی است و نیازمند بحث و بررسی بیش تر.
استاریكف مؤلف كتاب “فردوسی و شاهنامه” می‌نویسد: «مؤلف شاهنامه نمی‌توانسته است از نقل های شفاهی استفاده نكند. منظومه ی فردوسی بدون استفاده از نقل های فولكلوریك مسلمن حماسه ی ملی كاملی نمی‌بود. استناد بی‌شمار فردوسی به دهقانان و موبدان كه بیش تر اوقات نام آن ها را ذكر نكرده است، به نظر ما هنوز گواه آن نیست كه شاعر آن نقل ها را مستقلن مورد استفاده قرار داده باشد. به قرار معلوم بخش بزرگ تر نقل های شفاهی تا آن زمان در ادبیات، اعم از پهلوی و عربی و حتا ادبیات جدید، به زبان فارسی، ثبت شده است. (۳)
پس همان گونه كه خاور شناس و ایران شناس نام برده، و برخی دیگر از فردوسی پژوهان و شاهنامه شناسان، به این موضوع اعتراف کرده اند، فردوسی در نظم شاهنامه به ادبیات عامه و داستان ها و نقل هایی كه در میان مردم رایج بوده، نظر داشته و با دقت و موشكافی علمی به گردآوری آن ها پرداخته است. و در این امر مهم بسیار موفق بوده است.
همان گونه كه گفته شد یكی دیگر از منابع شاهنامه “خدای نامه” بوده كه تحت عنوان “خوتای نامه” و احتمالن در زمان یزدگرد سوم، واپسین پادشاه ساسانی، گردآوری و تألیف شده است و پدید آوردندگان آن موبدان و دیهگانان (دهقانان) بوده‌اند. البته می‌دانیم واژه ی دهگان یا دهقان در آن روزگار با مفهوم امروزی آن تفاوت داشته است. در سده ی چهارم هجری دهقان ها، خرده مالك ها و تیول داران بوده‌اند. همان گونه كه خود فردوسی هم از همین طبقه بوده است. استاریکف در همان مأخذ می‌گوید: «دهقانان زمان فردوسی (سده ی چهارم هجری) غیر از روستاییان (زارعین) بود‌ه‌اند، بلكه مالكان متوسط و خرده مالكان زمین و صاحبان تیول ها بوده‌اند كه در زمین های خود و در ملک های موروثی زندگی می‌كرده‌اند.» (برگ ۲۵). همان گونه كه اکنون هنوز نقالانی داریم كه داستان های شاهنامه را با شیوه و روش ویژه نقل می‌كند و یا گاه داستان ها و قصه های دیگر را نیز نقل می‌كنند، در آن زمان نیز كسانی بوده‌اند كه قصه‌های سینه به سینه را نقل می‌كرده‌اند. بعید است كه موبدان، كه به طبقات فرازین جامعه متعلق بوده‌اند، یا سپاهیان و ثروتمندان، قصه‌های پهلوانی و غیر آن ها را نقل بكنند، و مطمئنن كسانی كه از آن میزان تشخص و رفاه برخوردار نبوده‌اند، به این كار اشتغال داشته‌اند، كه گویا به آن ها «گوسان» یا «كوسان»  (۴) می‌گفته‌اند و احتمالن نقل گویی‌ِ آنان همراه با نواهای موسیقایی و استفاده از آلات و ادوات موسیقی و آواز خوانی بوده است. به هر حال فرهنگ سینه به سینه و ادبیات توده یكی از منابع مهم شاهنامه، گرشاسب نامه و کتاب های مانند آن ها بوده است. هم در برخی آثار به جا مانده از  زبان پهلوی، و هم در كتاب مجمل التواریخ و القصص و هم در ویس و رامین‌ِ فخر الدین اسعد گرگانی لفظ «كوسان» یا «گوسان» به كار رفته است.
در كتاب مجمل التواریخ فرازی هست كه عینن نقل می‌شود: «… و بهرام گور اندر پادشاهی، داد و عدل از همه نیاكان بیافزود و از آن پادشاه شادخوارتر پادشاه نبود و دلپذیرتر، و مردم و رعیت از آن به نشاط و رامشگری كه در ایام وی بودند به هیچ روزگار نبودست و همواره از احوال جهان خبر، و هیچ كس را هیچ رنج و ستوه نیافت جز آن که مردمان بی‌رامشگر شراب خوردندی. پس بفرمود تا به ملِك هندوان نامه نوشتند و از وی «كوسان» خواستند و كوسان به زبان پهلوی خنیاگر بود. پس از هندوان دوازده هزار (۵) مطرب بیامدند زن و مرد، و لوریان كه هنوز به جایند، از نژاد ایشانند و ایشان را ساز و چهار پا داد تا رایگان پیش اندك مردم (٦) رامشی كنند.» كلمه لوری كه ریشه ی هندی دارد در فارسی به «لولی» (۷) تبدیل شده كه به فراوانی در شعر شاعران غزل سرای ایرانی وارد شده از جمله در شعر حافظ:
دلم رمیده لولی وشی است شورانگیز / دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز
یا:
فغان كاین لولیان شوخ شیرینكار شهر آشوب / چنان بردند صبر از دل كه تركان خوان یغما را.
چنین به نظر می‌رسد كه واژه ی «گوسان» اسم عام برای خنیاگر و مطرب بوده و چون نقل داستان های پادشاهان و پهلوانان به همراه موسیقی و با ساز و آواز انجام می‌شده، واژه ی گوسان به طبقه اخیر نیز سرایت کرده است. ملك الشعرای بهار در تصحیح كتاب معروف “مجمل التواریخ و القصص” واژه‌های لوری و لولی (لوریان و لولیان) را یكی می‌داند. زنده یاد  احمد تفضلی هم درباره ی واژه ی كوسان و گوسان مطالب مفیدی ارایه می‌ کند و جمشید سروشیان هم در نقد كتاب “تاریخ حمزه” واژه ی «حوسیان» را كه ظاهری غریب و مغشوش دارد، «خنیاگر» می‌داند و آقای سهراب فرسیو در فصل نامه ی “فرهنگ مردم” (سال دوم، شماره ی ۱ برگ ۳۴) این حدس را مورد شک قرار داده و آن را به تحریف «گوسان» كه معرب و به «جوسان» بدل شده نزدیك‌تر می‌داند.
به هر حال ادبیات توده، سرشار از داستان ها، مثل ها، قصه‌ها و  روایت هایی است كه افزون بر ماندگاری در گنجینه ی سینه‌ها به ادبیات كلاسیك هم راه یافته و از خدای نامه، شاهنامه، گرشاسب نامه و … گرفته تا سمك عیار، داراب نامه، فلك نازنامه، ابومسلم نامه، طوطی نامه یا چهل طوطی و غیره را تغذیه كرده است. ما از ادبیات داستانی فولكلوریك یا ادبیات داستانی شفاهی، نمونه‌های مهم و ممتازی داریم كه هر كدام از آن ها به مبحث جداگانه نیازمندند.
كلیله و دمنه را ما معمولن به عنوان یك اثر كلاسیك، با نثری فاخر و تا حدی مشكل و مبتنی بر اغلاق و دشواری می‌شناسیم، كه شاید دیرینگی پدیداری آن و ترجمه شدنش به فارسی در زمانی كه عربی نویسی و مغلق پردازی از فضیلت های نثر نویسی بود، باعث این ویژگی شده است. می‌دانیم كه این كتاب و مجموعه ی داستان هایی كه در آن آمده است، از هند به ایران آمده و نام باستانی و بومی آن پنچنترا (۸) بوده. بعد به پهلوی ترجمه شده و سپس به وسیله ی نصراله منشی همراه با عبارت ها و واژگان عربی و نیز شعرها و ادبیات فارسی و تازی به فارسی ترجمه شده است. و ما از دیرباز متن مصحح استاد عبدالعظیم قریب گركانی را در دسترس داشته‌ایم و در ایام دبیرستان برخی از حكایت های آن در کتاب های درسی ادبی‌مان می‌آمد. مرحوم قریب پیش از آن ایام نیز در دوره ی “فراید الادب”، خود برخی از قصه‌های كلیله و دمنه را گنجانده بود. استاد مجتبی مینوی نیز از این ترجمه، تصحیح و پالایش جدیدی ارایه كرده است، كه توسط انتشارات امیر كبیر مكررن به چاپ رسیده و مورد استفاده ی دانش‌آموزان، دانش جویان و دانش اندوزان چند دهه ی گذشته قرار گرفته است.
ابن ندیم در اثر خود الفهرست، از کتاب های ایرانیان و غیر ایرانیان كه «ابّان لاحقی» آن ها را به شعر عربی برگردانده، نام می‌برد: كلیله و دمنه، بلوهر و بوذاسف، سند بادنامه، الصیام و الاعتكاف. بیش تر این کتاب ها اصل هندی دارد و به پهلوی ترجمه شده‌اند. می‌توان چنین نتیجه گرفت كه در  زبان پهلوی دو دسته افسانه وجود داشته است. یك دسته داستان هایی كه اصل ایرانی داشته و دسته ی دیگر افسانه‌هایی كه از كتاب های ملت های دیگر ترجمه شده‌اند. (۹)
افسانه در فرهنگ فولكلوریك جای مشخص و ممتازی دارد. تقریبن اغلب داستان ها، تمثیل ها، متل ها و قصه‌هایی كه درباره ی جنّ و پری و غول و اژدها و دیو و عملیات خارق عادت و نیز قصه‌هایی كه از  زبان حیوانات گفته شده است، به ادبیات عامیانه تعلق دارند. حتا كلیله و دمنه و مرزبان نامه كه هر دو به ادبیات نوشته ی كلاسیك متعلق‌اند، خالی از رنگ علایق عامه و وابستگی به فرهنگ عوام نیستند، و این وجه خاص را می‌توان در بسیاری از آثار منظوم و منثور ادب پارسی یافت.
سمك عیار یكی از نمونه‌های خوب، خواندنی و مثال زدنی ادبیات داستانی مدوّن ایران، ولی با رنگ غلیظ علایق مردمی و شفاهی است. او قهرمانی است كه از میان مردم برخاسته. خون هیچ پادشاه یا امیری در رگ هایش نیست. برای به دست آوردن قدرت و تاج و تخت کوشش نمی‌كند، و نمی‌خواهد بر تخت و اورنگ پادشاهی تكیه زند. این داستان از گنجینه ادبیات داستانی شفاهی و بر  زبان عوام رایج و جاری بوده است، تا این كه فرامرز خدا داد بن عبدالله الكاتب الارجانی آن را گردآورد، از زبان به بنان كشید و آن را نوشت و مدون کرد. دقیقن نمی‌دانیم این داستان و یا این سلسله  رویدادها در چه زمانی اتفاق افتاده است، و در هیچ كجای كتاب قرینه‌ای كه ما را به زمان نگارش آن راهنمایی كند وجود ندارد. جامع و شارح دانشمند‌ِ آن، زنده یاد دكتر پرویز ناتل خانلری، بنا بر برخی اسامی حدس می‌زند كه مربوط به اواخر دوران سلجوقی باشد.
سمك عیار پهلوانی چابك و زرنگ و دوست داشتنی است. یار مظلومان و دشمن ظالمان. یك عی‍ّار به تمام معنی از ابزار و آلات جنگی مردان، لوازم آرایشی زنان و از پوشاک و خوراک رایج زمان می‌گوید. روابط بین الملل را باز می‌نمایاند و خلاصه به نظر می‌رسد كه نویسنده یا به تر گفته شود، گردآورنده ی آن مردی عامی و كم سواد نبوده است.
این هم فراز آغازین آن: «در شهر حلب پادشاهی بود به نام مرزبان شاه. این پادشاه رعیت فراوان، گنج بسیار، لشكر فراوان و بخت جوان داشت. با این همه نعمت ها كه او را بود، یك روز كه غمگین و تنها نشسته بود، وزیرش «هولین» به خدمت وی آمد و گفت: ای بزرگوار پادشاه اكنون كه جهان به كام توست، چرا غمگین نشسته‌ای؟ شاه گفت: ای وزیر دانا و خیراندیش، از آن سر به گریبان غم فرو برده‌ام كه فرزند ندارم و بی‌گمان پس از من جایگاهم را بیگانه می‌گیرد… تو در طالع من نگاه كن كه آیا مرا هیچ فرزند خواهد بود.
وزیر گفت: فرمان بردارم و برخاست، از خدمت شاه بیرون شد، اصطرلاب هفت روی چهار طبقه ی فلك نمای در پیش آفتاب بر دست گرفت. درجه ی مولود از طالع سوم بدید و معلوم كرد. آن گاه به سرای شاه بازآمد و گفت: «ای بزرگوار شاه، از حساب فلك، شاه را فرزندی می‌نماید، ولی صدف آن گوهر از این ولایت نیست و از خاك عراق خواهد شد.»
یكی از مؤلفه‌های ادبیات داستانی عامیانه كه رنگ شبه تاریخی دارد، پادشاهی مهربان و مقتدر است كه همه چیز دارد، ولی فرزند، به ویژه فرزند پسر ندارد و از این حیث در رنج و اضطراب است و معمولن وزیر او كه به گونه ی تیپیك عاقل و مدبر و پاك و خیراندیش است، به او مژده ی فرزندی می‌دهد.
یكی دیگر از مؤلفه‌های بنیادی و مشخص داستان های عامیانه، افزون بر آفریده های عجیب مثل جن و پری و … حیوانات هستند كه البته آفریده های واقعی اند. مانند شیر، پلنگ، گرگ، روباه، شغال، شتر، گوسفند، موش، كبوتر، كلاغ و غیره و غیره. ولی زندگی و گفت و گوها و کارهای آن ها در این گونه از قصه‌ها طبعن واقعی نیست و با واقعیت های علمی همخوانی ندارد. داستان های دلكش و عبرت‌آموز كلیله و دمنه به ترجمه ی نصرالله منشی و نیز قصه های موجود در مرزبان نامه دقیقن ناظر بر همین «واقعیت شكنی» و تفوق «تخیل» بر «واقعیت های علمی» است. این پدیده و این گستردگی دامنه ی تخیلات در ادبیات قدیم هند نیز وجود داشته و ای بسا كه از آن دیار پر راز و رمز به ایران آمده باشد، چنان كه پیش از این هم گفتیم كلیله و دمنه ترجمه ی متن پنچاتنترای هندی است كه در زمان ساسانیان به ایران آورده شده و بعدها در بسیاری از داستان ها و قصه ها و تمثیل های منثور و منظوم فارسی تأثیر گذاشته است. از این قصه‌ها، ما حضور حیوانات متعدد و  گوناگون را در مواضع و مسئولیت های گوناگون می‌بینیم.
اصولن بسیاری از پژوهندگان در فولكلور و علم توده شناسی اعتقاد دارند كه هند كانون و خاستگاه بسیاری از داستان ها و قصه هایی است كه در فرهنگ عامه و حتا فرهنگ قومی و فرهنگ ادبی و ادبیات داستانی كشورها، از جمله ایران، جاری و ساری است و می‌دانیم كه پس از اسلام، بسیاری از داستان های ترجمه شده به پهلوی، عربی و فارسی‌ِ رایج در آن زمان، توسط مترجمان ادیب و ایران دوست برگردانده شد. بسیاری از آن ها را ما خوشبختانه، در اختیار داریم و شمار دیگری نیز متأسفانه در تندباد  رویدادها و در جنگ ها، تجاوزها و دست درازی ها از میان رفت.
درباره ی خدای نامك یا خدای نامه در بخش های پیشین این مبحث سخن رفت و گفتیم كه یكی از اصلی‌ترین و بنیادی‌ترین منابع شاهنامه ی فردوسی و پیش از آن شاهنامه ی دقیقی، همین خدای نامك بوده، كتاب معروف هزار و یك شب نیز در شمار همین كتاب هایی است كه از هندی به پهلوی و از پهلوی به عربی ـ تحت عنوان الف لیله و لیله و به فارسی با نام هزار و یك شب ـ ترجمه شده است (۱۰) و خوشبختانه نسخه های معتبری از آن در دست است.
پهلوان هایی با نیرویی خارق عادت و موجودهایی افسانه وار و نیز واقعی، از همین آبشخور سیراب شده‌اند، یا حیوانات سخن گو كه شاه یا وزیر یا امیر یا معلم یا نظامی یا كاسب و … می شوند و نیز از همین منبع و مأخذ پدید آمده اند؛ و این قصه ها معمولن حالتی تمثیل گونه (۱۱) دارند و خواننده به غیر واقعی بودن آن ها كاملن آگاه است و هرگز به اندیشه ی خود راه نمی‌دهد كه با داستانی واقعی سر و كار دارد، ولی می‌داند كه این حیوانات و اعمال و رفتارشان می‌تواند برای آدمیزاد درس دهنده و عبرت آموز و نشان دهنده ی سرنوشت هایی مشترك و محتمل باشد.
سندباد نامه داستانی است متعلق به ادبیات مردمی یا عامیانه که اصلن ریشه و نسبی ایرانی دارد و به احتمال زیاد از ایران وارد هند شده و پس از امتزاج و اختلاطی كه با فرهنگ هندی پیدا كرده مجددن از طریق داستان هزار و یكشب وارد  زبان و فرهنگ فارسی شده است. (۱۲) و می‌دانیم كه ظهیری سمرقندی آن را بازنویسی و تدوین كرده و احمد آتش، محقق ترك، آن را تصحیح و تحشیه كرده و با مقدمه‌ای از مجتبی مینوی در سال ۱۳٦۲ش در تهران چاپ و منتشر شده است. بین كتاب سندبادنامه كه دارای دو داستان مهم و كلیدی «عشق كنیزك بر شاه زاده» و «هفت وزیر» است، و داستان های آمده در كتاب بختیار نامه شباهت هایی وجود دارد. در كتاب سندبادنامه داستان مفصلی روایت می‌شود كه در دل آن قصه‌ها و تمثیل های كوتاه و بلند جذاب و عبرت آموز دیگری ذكر می‌شود، و روال داستان در داستان كه سنت قدیمی این گونه داستان هاست، كاملن در این كتاب دیده می‌شود. (۱۳) ارزقی هروی پسر اسماعیل وراق ـ كه فردوسی مدتی در زمان فرار در خانه ی او پناه جسته بودـ سندبادنامه، یا بخشی از آن، را به نظم درآورد.
در این داستان نیز موضوع مكر زنان و حیله‌ها و حقه‌های آنان با آب و تاب فراوان شرح داده شده است.
دكتر محمد جعفر محجوب (۱۳۷۴ـ ۱۳۰۲ش) در مقاله ی ارزشمند‌ِ خود، با عنوان «داستان های عامیانه ی ایران» (۱۴) درباره ی “طوطی نامه” اثر ضیاء نخشبی (درگذشته به سال ۷۵۱ هـ.ق ) می‌نویسد كه اصل این كتاب هندی است و یكی از مجموعه‌ داستان های زیبا و جذاب و پر از كشش به شمار می‌رود، و به «چهل طوطی» و «مكر زنان» نیز شهرت دارد. دكتر محمد معین طوطی نامه و چهل طوطی را یكی می‌داند ولی نسخه‌ای كه به چهل طوطی معروف است، بیش تر در بین طبقات عامی جامعه شهرت و محبوبیت دارد. نخشبی طوطی نامه را به سال ۷۳۰ هـ ق به  زبان فارسی روان و خوبی از متن هندی ترجمه كرده كه دارای چندین حكایت دلنشین، جذاب و شیرین است.
در بحث از ادبیات عامیانه باید از كتاب مشهور “حمله ی حیدری” نیز نام ببریم كه منظومه‌ای است در بحر مثنوی، سروده ی ملا بمونعلی راجی كرمانی (سده ی ۱۳ق) در وصف و مدح علی و جنگ ها و مبارزه ها و دلاوری های او و نیز كتاب “رموز حمزه” كه درباره ی رشادت ها، ایمان راسخ و سرانجام شهادت حمزه بن عبدالمطلب عموی پیغمبر اسلام است. این دو كتاب در بین مردم عادی كه علایق دینی نیرومندتری دارند شهرت و رواج خاصی دارند. البته محمد تقی ملك الشعرای بهار در جلد  نخست كتاب سودمند و معروف درسی‌‌اش، سبك‌شناسی (۱۵) ضمن بحث درباره ی حمزه بن عبدالله الشاری الخارجی (قدیمی‌ترین ایرانی‌ای كه به نام دین بر هارون الرشید، نیرومند‌ترین خلیفه‌ اسلامی، خروج كرد و سركردگی خارجیان سیستان و مكران و سند و خراسان را به دست آورد، و سال ها با ولایت خراسان در جنگ و جدال بود) به نقل از تاریخ سیستان می‌نویسد: «بعد از مرگ هارون الرشید (سال ۱۹۷ ه.ق) حمزه پنج هزار سوار تفرقه كرد، پانصدگان به خراسان و سیستان و كرمان و پارس گفتا: مگذارید كه این ظالمان بر ضعفا جور كنند …، پس برفت و به سند و هند شد، تا سراندیب شد … و از لب دریا به چنین و ماچین شد و به تركستان و روم رسید و از راه مكران به سیستان بازگشت» و سپس گوید: «… و قصه‌ تمامی به مغازی حمزه گفته آید.»
و این احوال اگر درست باشد، ناگزیر كتاب مغازی حمزه، در زمان حمزه یا كمی پس از او، به دست خوارج سیستان كه بیش تر آنان ایرانی و فارسی  زبان بوده‌اند، نوشته شده است و بعید نیست كه ماخذ كتاب، افسانه ی حماسی رموز حمزه كه اكنون داستان غزوات موهوم حمزه ی بن عبدالمطلب، عموی پیامبر، و مناسبات او با انوشیروان، شاهنشاه ساسانی است، همان داستان حمزه ی بن عبدالله باشد. كه بعدها ایرانیان غیر خارجی‌ای كه خواسته‌اند از آن استفاده كنند به جای حمزه خارجی و مناسبات او با پادشاهان سند و هند و غیره، حمزه عم پیغمبر را ساخته و در آن نصب كرده‌اند، كه ملایم با طبع عمومی مسلمانان قرار گیرد. و شاید دستكاری های دیگری هم در آن كرده باشند. استاد بهار در توضیح بیش تر درباره ی حمزه ی بن عبدالله نوشته است: «این شخص را مورخان عرب و صاحب تاریخ بیهقی «حمزه  بن آذرك یا اترك یا ادرك» ضبط كرده‌اند و معلوم می‌دارد كه نام پدرش آذرك بوده و تاریخ سیستان او را عبدالله ضبط كرده است و مسلمیانان نام پدران مجوس خود را «عبدالله» می‌نهاده‌اند» (۱٦)
“فتوّت نامه ی سلطانی” نیز عنوان كتابی است در شرح دلاوری ها و رشادت ها و جوانمردی های فتیان (جمع مذكر فتا، به معنای جوان) كه بیش تر معنی جوانمرد و جوانمردان را آشکار می کند، نه صرف جوان از نظر سنی. این كتاب نوشته ی ملاحسین كاشفی واعظ سبزواری است.(۱۷) كه به دلیل فضای اصلی كتاب و شخصیت فتیان (مانند عیاران و لحن و لهجه ی مؤلف)، به ادبیات عامیانه ی ایران مربوط می‌شود؛ هر چند كه مولف آن مردی درس خوانده و در حوزه ی علوم دینی ماهر بوده و در كشور از شهرتی ویژه نیز برخوردار بوده است. ولی جوانمردان از طبقات عادی و عامی مردم‌اند و کوشش ها و تكاپوهایشان نیز برای باز گرفتن حق مظلومان و توده‌های زحمت كش كشور است.
در زمینه ی اخلاق و منش ها و كنش های فتیان یا جوانمردان یا عیاران، افزون بر كتاب یاد شده در بالا  كه اصطلاحات اهل فتوت را نیز دارد، كتاب دیگری در اصول و زیر بناهای فكری و اخلاقی این گروه از مردم كه نوعن به طبقات فرودست جامعه تعلق داشته و كوشیده‌اند تا مدافع حقوق مظلومان و ستم دیدگان باشند تحت عنوان: تحفه ی الاخوان در بیان اصول فتوت و آداب فتیان، تألیف عبدالرزاق كاشی، مؤلف سده ی ۸ هجری قمری در دست است، كه بدون شك یكی از منابع مهم و متحد پژوهشگران در زمینه ی فتیان و اهل فتوت است. (۱۸)
“داراب نامه” یكی از قدیمی ‌ترین متن های نثر فارسی به ویژه در زمینه ی ادبیات داستانی و به ویژه ادبیات داستانی پهلوانی و عیاری است. شاهنامه‌ای منثور است كه در دوره‌ای از تاریخ مكتوب ایران اتفاق می‌افتد ولی مكآن هایی موهوم و رویدادهایی غیر واقعی در آن به چشم می‌خورد كه تاریخی بودن متن و جدی بودن آن را به زیر سوال می‌برد و اگر مؤلفه‌های دقیق ادبیات داستانی عامیانه را بدانیم و بتوانیم آن ها را مشخص سازیم، می‌تواند به این گونه از ادبیات متعلق باشد. این كتاب در سده ی ششم هجری توسط ابوطاهر محمد بن حسن بن علی بن موسی الطر توسی نوشته شده كه می‌دانیم طرطوس تحریف شده ی طرسوس است كه در آسیای صغیر واقع شده و گاه او را طرسوسی هم خوانده‌اند. اقبال یغمایی احتمال می‌دهد، كه محل اقامت خاندان ایشان در یكی از نواحی شرقی ایران به ویژه خراسان بوده است. (۱۹)
كتاب درباره داراب است فرزند چهرآزاد و بهمن، كه قهرمانی شجاع و جسور است و با اژدها و عوامل شرور دیگر جنگ می‌كند و پیروز می‌شود. این هم نمونه‌ای از نثر كتاب كه از زیبایی و جذابیتی شایسته برخوردار است:
«چون داراب از پیش همای رفت به بازوی و بخت بلند چند كشور را زیر فرمان خود درآورد و بر بسیاری از جزیره‌های دور و نزدیك مسلط شد. آنگاه با سپاه آراسته و سلاح فراوان و زر وگوهرهای زیاد رو به ایران نهاد. چون كشتی های او به كوه عمان نزدیك شد از سر غرور گفت: كشتی ها را به سلامت به ساحل رساندم. نگفت یزدان بزرگ را سپاس كه ما و كشتی ها را سلامت نزدیك كناره رسانده. از این رو به ناگاه طوفانی سخت و باره افكن برخاست. كشتی ها چنان سخت به هم بر خوردند كه همه در هم شكستند، سپاهیان و گنجینه‌های او همه در آب غرق شدند. تنها كشتی‌ای كه داراب در آن بود سالم ماند. داراب روی به درگاه یزدان كرد؛ نالید و زارید و گریست و توبه كرد.»
به هر حال داستان داراب نامه داستانی طولانی است سرشار از رویدادهای غیر عادی و پر از اتفاق های ماوراء طبیعه. شخصیت اصلی داستان  آفریده ی ذهن نویسنده‌ است، هر چند كه با عبارت «یك روز كه اردشیر بر تخت پادشاهی نشسته بود» آغاز می‌شود و ما می‌دانیم كه اردشیر شخصیتی تاریخی و واقعی است و از شاهنشاهان ساسانی. این كتاب را دكتر ذبیح الله صفا تصحیح و حاشیه نویسی كرده و با روشنگری ها و افزوده های راهگشای متعدد در سال ۱۳۴۵ش توسط بنگاه ترجمه و نشر كتاب (تهران) در دو جلد چاپ و منتشر كرده است.
“ابومسلم نامه” نیز از کتاب هایی است كه بر پایه ی محفوظات مردم ساده و میهن دوست پدید آمده. مجموعه‌ای شیرین وجذاب از قصه‌هایی كه توسط نقادان و قصه‌گویانی گرم دهان، در قهوه‌خانه‌ها و مجامع عمومی و میدانچه‌های شهر و روستا گفته شده و به دل های امیدوار و گرم جوانان، امید و گرمی بیش تر داده ‌است. چندین ابومسلم نامه ی نوشته شده در دست داریم كه یكی از آن ها را ابوطاهر علی بن حسین طرتوسی نوشته است؛ یعنی همان كسی كه داراب نامه را نگاشته است.
او در این كتاب داستان های حماسی و پهلوانی مربوط به ابومسلم خراسانی را به زیبایی و جذابیت شرح می‌دهد. ابومسلم از دل مردم برخاست. عیاری ساده و صمیمی و غیر وابسته به حكومت های رسمی ری و بغداد بود. او علیه خلیفه ی عباسی برخاست و پیشه‌وران ساده‌ای از مشاغل و اصناف  گوناگون به او پیوستند و پرچم آزادی و آزادگی را با دست های پینه بسته به نسل های آینده سپردند. ابومسلم با خلیفه بیعت نكرد. زیر بار تسلطی غیر موجه و غیر مشروع نرفت. او ایرانی بود و سلطنت انیرانی را بر ایرانی تاب نمی‌آورد. میان او و عبدالله، ستیزه برخاست و ابومسلم بر او چیره شد. منصور خلیفه با دسیسه و مكر و نیرنگ او را كشت، و سر او را با هزار كیسه ی دینار و درم در میان انبوه منتظرانش انداخت. ابومسلم نامه ها از جمله ابومسلم نامه ی طرتوسی نیز از ادبیات داستانی مثنور عامیانه و مردمی است، اثری متعلق به دانش توده‌ها.
“فلك ناز نامه” داستان منظوم زیبایی است كه توسط شاعری عرب تبار به نام «تسكین شیرازی» كه از شاعران عهد كریم خان زند بوده سروده شده است و در میان مردم از دیر باز افزون بر عنوان بالا، به «سرو و گل»، «خورشید آفرین» و «فلك ناز و خورشید آفرین» شهرت دارد و از داستان های عاشقانه ی منظوم متعلق به ادبیات شفاهی ایران است. تسكین، این منظومه را در سال ۱۱۸۹ه.ق. در ۸۰۹۳ بیت سروده و متن منثور آن نیز كه بر  زبان عام جاری و ساری بوده است، توسط پژوهشگران پژوهشكده ی مردم شناسی سازمان میراث فرهنگی ایران، در سال ۱۳۷۳ش در كتاب “قصه‌های مردم” آمده است. این كتاب را سید احمد وكیلیان ویرایش و منتشر کرده است. داستان فلك ناز نامه كه توسط استاد اقبال یغمایی در كتاب داستان های پهلوانی و عیاری ادبیات فارسی (۲۰) مختصرن بیان شده و سال ها پیش توسط امیر قلی امینی در كتاب “سی افسانه” (برگ ۱۹۴ تا ۲۰۲) آمده است. یغمایی درباره ی این منظومه در كتاب پیش گفته ی خود می‌گوید: «داستان منظوم فلك ناز از جمله افسانه‌هایی است كه سال ها مورد توجه داستان سرایان و دوست داران حكایت های عشقی و پهلوانی بوده و کودکان مكتبی نیز آن را در مكتب خانه می‌خوانده‌اند.»
مطمئنن آن همه قصه ها، تمثیل ها و داستان های كوتاه زیبایی كه در گلستان سعدی، مرزبان نامه، مثنوی مولانا و غیره و غیره هست، ساخته و مخلوق ذهن پدید آورندگانشان نیست. مولانا در مثنوی خود داستان هایی را نقل می‌كند كه پیش از آن هم بر  زبان ها جاری بوده‌اند، یا سنایی و عطار و دیگران و این بزرگان و بزرگواران با نوشتن و منظوم كردن آن قصه‌ها به ماندگاری و پایداری آن ها كمك شایانی کرده‌اند. (۲۱)
به هر حال خاستگاه ادبیات نوشته ی ایران، چه در حوزه ی نظم و چه در نثر، ادبیات نانوشته یا شفاهی است یا دست کم تأثیر عظیم و معنی داری بر این گنجینه گذاشته است.
به گونه ی كلی ادبیات داستانی فولكلوریك یا مردمی به اعتبارهای گوناگون قابل تقسیم بندی متفاوت است. مثلن به اعتبار سن ـ سن مخاطبان ـ به دو گروه بزرگسالان و كودكان تقسیم می‌شود. داستان هایی  مانند سمك عیار، داراب نامه و … به گروه  نخست یعنی بزرگسالان تعلق دارند، چرا كه فضای كلی داستان ها، استخوان بندی درونی و بافت بیرونی آن ها از درك کودکان ـ آن هم كودكان زمان نگارش این آثار ـ بیرون است و واژگان مورد کابرد نویسندگان، یا گردآوردندگان دور از حیطه ی آشنایی کودکان است. قصه‌ها یا مثل هایی كه بیش تر از حیوانات صحبت می‌كنند و گاه با طنز و جذابیت های فكاهه نیز آمیخته‌اند، به طیف كودكان متصل‌اند. مثل قصه‌های بز زنگوله پا، خاله سوسكه و … این قصه‌ها معمولن كوتاه، خنده آور، سرگرم كننده و گاه خواب آورند. داستان های جن و پری در هر دو طیف می‌گنجند، ولی قصه‌های كودكان جن و پری های خوب و سرگرم كننده دارند.
حیوانات هم خیلی بد و وحشتناك نیستند و قصه‌ پیچیدگی کم تری دارد. مقصود اصلی در این قصه‌ها، سرگرم كردن و خواباندن کودکان بوده است. ولی قصه‌های بزرگسالان جنگ و خون ریزی دارد. دیو و اژدها دارد و عوامل ماوراءطبیعه‌ای خشن و بی‌رحم. به هر حال طی سده های گذشته، این قصه‌ها به گونه ای طبیعی برای مخاطبان با گروه‌های سنی متفاوت پدید آمده است.
اصل كتاب “چهل طوطی” ـ كه دكتر معین آن را همان “طوطی نامه” می‌داند ـ سرگذشت زنی است كه شوهرش، طوطی گویای رازداری دارد كه او را با زنش در خانه می‌گذارد و خودش به سفر می‌رود. زن كه عاشق و شیفته شاه زاده ی جوانی است هر شب آهنگ رفتن به نزد معشوق و درآمیختن با او را دارد، ولی طوطی وفادار، سر زن خطا اندیش را با گفتن داستانی گرم می‌كند و این داستان را تا سحرگاه ادامه می‌دهد، و تا چهل شب او را با داستان های جذاب خود در خانه مستقر می‌سازد تا شوهر از سفر باز می گردد.
طوطی ماجرا را برای صاحبش باز می‌گوید و شوهر به جزای این اندیشه و تصمیم، زن را می‌كشد. وجه تسمیه ی «مكر زنان» به نقل و ضبط دیگری از این كتاب، به دلیل همین فكر خطاكارانه ی زن است. مثنوی مولانا هم چند داستان طنز آمیز دارنده ی حیله‌ها و فریبكاری های برخی از زنان خطا پیشه دارد. در هزار و یك شب معروف نیز داستان هایی در این زمینه وجود دارد كه به داستان های چهل طوطی شبیه هستند. دكتر محمد جعفر محجوب در مقاله‌ای سودمند (۲۲) درباره این كتاب بحث مفصلی دارد.
كتاب دیگری در عرصه ی ادبیات داستانی عامیانه‌ داریم كه عنوان غیر عامیانه ی “جواهر الاسمار” را صاحب شده كه به معنای گوهرهای افسانه‌هاست (۲۳) این كتاب را عماد بن محمد ثغری نوشته است. در سال ۱۳۵۲ش شمس آل احمد، آن را تصحیح و حاشیه نویسی كرد و توسط انتشارات بنیاد فرهنگ ایران در تهران به چاپ رساند. این كتاب نیز در اصل به  زبان سانسكریت بوده، و نام سوكه سپتانی داشته كه به معنای هفتاد طوطی است و داستان معروف چهل طوطی از این كتاب گرفته شده است. از این رو بین جواهر الاسمار، چهل طوطی و سندباد نامه، شباهت های فراوان وجود دارد كه عمدتن برمی‌گردد به مساله ی مكر زنان یا زنان مكار (كه به همین جهت، چنان كه پیش از این نیز اشاره شد، چهل طوطی را كه كتاب “حیلُ النساء” نیز نامیده‌اند.) هم جواهر الاسمار هم چهل طوطی هر كدام دارای پنجاه و دو حكایت گوناگون و جذابند كه طوطی برای بانوی خانه می‌گوید. طوطی نامه در حقیقت از جواهر الاسمار اقتباس شده است و در هر دو، و نیز در سند باد نامه زنان به دلیل مكرهایی كه به آنان نسبت می‌دهند، مورد نكوهش قرار می‌گیرند. طوطی نامه یا چهل طوطی تألیف ضیاء نخشبی (درگذشته در ۷۵۱ قمری) است، كه اصل آن هندی و دارای ۷۰ افسانه است. مؤلف آن را در سال ۷۳۰ ق به  زبان فارسی سلیس و ساده‌ای ترجمه كرده است. نخشبی خود می‌گوید این كتاب پیش از او به فارسی متكلفی ترجمه شده و عبارت های آن، چنان مغلق بوده كه فهم آن دشوار می‌نموده است، و او آن را در ۵۲ داستان به پارسی خوب و پیراسته‌ای ترجمه كرده است. در چاپ های متعدد تغییرهای زیادی در اصل كتاب داده شده و افزوده ها و زوایدی به آن راه یافته كه از ویژگی های ادبیات عامیانه و نانوشته است. ادبیات داستانی به تبع ادبیات عمومی عامیانه، در نقل های  گوناگون طبیعتن پذیرای اعمال سلیقه‌ها و دخالت دادن‌ِ ذوق های متفاوت است، كه به شكل های  گوناگون نقل می شود، اصلن مصدر «نقل» به گونه ماهوی متضمن حركت و جابه جایی است و نمایانگر این كه از یك نقطه به نقطه ی دیگر، و از این سینه به سینه زی دیگر و از این  زبان به زبان دیگر منتقل شده است و این همه روایت های  گوناگون از قصه ها و مثال ها و تمثیل ها و مثل ها و افسانه‌ها و ترانه‌ها و  زبان زدها و لالایی‌ها و داستان ها و بازی های كودكانه و غیره و غیره، به جهت همین جا به جایی و نقل و انتقال‌هاست. عبارت «نقل می‌شود… » یا «چنین گفته‌اند ناقلان شیرین گفتار» از همین قضیه و ویژگی برخاسته است.
ضیاء نخشبی داستان دیگری دارد به نام گلریز كه سرگذشت معصوم شاه است و دختری به نام «نوشابه»، با نثری غیرعامیانه و همراه با استشهادها از آیات و اخبار و احادیث و شعرهای مناسب، و اگر این كتاب هرگز نتوانست مانند چهل طوطی در میان توده ی مردم جا باز كند و از کتاب های معدود مردم عادی، ولی خوانای جامعه بشود، به دلیل همین نثر كلاسیك و بیان غیر مردمی آن است، به علاوه آن که تنوع درون ساختی و برون ساختی چهل طوطی و سیر  رویدادها و اتفاق ها و تعلیق های حساس و انتظار انگیز آن را ندارد.
داستان های منثور نه منظوم، خاورنامه، رزم نامه، قصه ی چهل درویش، نوش آفرین نامه، نیز مأخذ و خاستگاه توده‌ای و عامیانه دارند و متعلق به ادبیات داستانی فولكلوریك‌اند و هر چند كه توسط نویسندگان حتا گاه با سواد و درس خوانده ثبت و ضبط شده‌اند، ولی رنگ فولكلوریك خود را حفظ كرده‌اند.
در داستان پیر خاركن و ضامن آهو امام رضا نزد صیادی ضمانت آهو بچه‌ای را می‌كند، كه از مادرش جدا شده و در دام صیاد افتاده است و آن آهو، بچه ی خود را در بزرگی نزد صیاد می‌آورد. ولی صیاد او را به امام رضا می‌بخشد. این داستان نیز به ادبیات عامیانه در شاخه ی باورهای مذهبی تعلق دارد.
قصه ی “عاق والدین” نیز از قصه‌های مذهبی و مرتبط با اعتقادات پاك توده ی مردم است كه بعدها بارها چاپ شده است.
نیز داستان “عباس دوس” (۲۴) كه گدایی سمج، پررو و بسیار حرفه‌ای بوده، و از قدیم بر  زبان عوام جریان داشته، و بعدها به چاپ رسیده و نسخه‌هایی از آن درست است.
داستان عامیانه ی “شاه عباس و پیر پاره دوز” نیز از مثل ها و افسانه‌های عامیانه است. شاه عباس نیز در فرهنگ عامیانه از قداستی ممتاز و مشخص برخوردار است. قداستی كه شاید حتا مرد جسور و جاه طلبی چون نادر شاه را از آزار فرزندانش، كه فرزندان صفی‌الدین اردبیلی بودند، می‌هراساند.
در مجله ی تعلیم و تربیت سال ششم، شماره ی ۱ مربوط به فروردین ۱۳۵۱ش مقاله‌ای درباره اهمیت و لزوم گردآوری و طبقه‌بندی و فولكلور ایران مندرج است كه ایرج افشار احتمال می‌دهد، آن را محمد علی فروغی نوشته باشد. رشید یاسمی نیز در باب فولكلور ایران در همین مجله و همین شماره، مقاله‌ای نوشته است در باب اهمیت و لزوم گرد آوری و نگه داری افسانه‌های ملی. پیش از هدایت كسانی چون محمد علی تربیت، علی نقی بهروزی، سید محمد محیط طباطبایی و حسین كوهی كرمانی، عباس شوقی و بالاتر از همه این ها استاد غلامرضا رشید یاسمی در مورد آداب، رسوم، باورها، فرهنگ و ادبیات روستایی و قومی مقاله ها و مطالبی نوشته و زحمات شایسته‌ای را پذیرا شده اند. و پس از هدایت نیز ارزش كار سید ابوالقاسم انجوی شیرازی، علی بلوكباشی، صادق همایونی، احمد شاملو و… كاملن در خور توجه و احترام است. به ویژه كار انجوی، كه به گونه ای مرتب و سیستماتیك در رادیو تهران هر هفته برنامه‌ای را با عنوان «فرهنگ مردم» اداره و اجرا می‌كرد و شمار زیادی، در حدود سه هزار نفر از جوانان و پیران ایران دوست را به این كار سترگ و مهم وامی‌داشت، و نیز كار احمد شاملو در تدوین اثر چند جلدی “كتاب كوچه” دارای اهمیت و ارزش بسیار است؛ و مطمئنن هنوز بسیار راه های نرفته و کوشش های صورت نگرفته وجود دارد كه باید به پویش و كنش برسد.
ایرج افشار كتاب گزار، نسخه شناس و تاریخ دان ایران دوست و دقیق در گفت‌وگویی كه با دو تن از نویسندگان فصل نامه ی “فرهنگ مردم” انجام داد، نظریه‌های خود را درباره ی «هدایت و نظام گردآوی فرهنگ مردم ایران» (۲۵) بیان كرده است. او آغاز فعالیت و پژوهش های مردم شناسی و فولكلور در ایران را با مسافرت پرفسور هانری ماسه فرانسوی در سال های ۱۳۰۱‌- ۱۳۰۲ به ایران می‌داند. البته پیش از او كلنل ل‍ُریمر با همراهی همسرش به گردآوری آداب و رسوم مردم كرمان و قصه‌هایی از منطقه ی‌ بختیاری پرداخته بودند، لیكن میان آنان و هانری ماسه تفاوتی هست. آنان مواد و مطالب را برای شخص خود گرد می‌آوردند و پس از پایان كار، بار سفر می‌بستند و می‌رفتند. حتا فردی چون «اِلْوِل ساتن» انگلیسی كه با «مشهدی گلن خانم» نشست و برخاست و سینه او را از قصه تهی كرد و نیز از مرحوم «علی جواهر كلام» (۲٦) استفاده برد، برای دل خویش می‌نوشت، ولی ماسه خاور شناسی حرفه‌ای بود، با مجامع فرهنگی و اهل تحقیق و فضل ارتباطی به هم زده بود، بسیار یاد گرفت و نیز بر روش كار آنان تأثیر گذاشت.
كتابی كه بعدها ماسه به نام “معتقدات و آداب ایرانی” به زبان فرانسوی نوشت و به فارسی هم ترجمه شده است، كتاب مهمی از كار درآمد و سال ها مرجع دیگران بود. (۲۷)
پس از ماسه، خاورشناس دیگری كه تأثیر زیادی در درك اهمیت فولكلور به جا گذاشت پروفسور یان ریپكا بود.
فعالیت صادق هدایت در گردآوری مواد و مطالب فرهنگ مردم كه حاصلش “نیرنگستان” و “اوسانه” است، از نخستین اقدام های مردمی به شمار می‌رود. طرحی كه وی برای گردآوری و طبقه بندی ارایه كرد. متعلق به سال ۱۳۲۴ش است، لیكن پیش از این تاریخ نویسندگان و پژوهشگرانی چون «رشید یاسمی» مقاله هایی درباره فولكلور و طرز گردآوری آن انتشار داده بودند. در زمانی كه هدایت طرح را ارایه كرد، حتا شاید رشید یاسمی از دنیا رفته بود… به هر حال در كار سترگ گردآوری فرهنگ مردم: لهجه‌ها، آداب و رسوم از قبیل‌ِ عروسی، ختنه سوران، بدرقه و استقبال حاجیان و زایران، عزا و مراسم ملی و مذهبی، و نیز آلات و ادوات كار، ترانه‌ها، واسونكها، لالایی‌ها، بازی های كودكانه، ضرب‌المثل ها، قصه‌ها و متل ها و شمار زیادی از عوامل دولتی و شخصی دخیل و سهیم و خدمت گزار بوده‌اند، كه باید به همه ی آنان درود فرستاد و كار پر ارجشان را ستود. (۲۸)
مردی به عظمت فردوسی نیز هنگامی خواسته شاهنامه  را پدید آورد، به فرهنگ مردم، محفوظات دانایان و پیران و گنجینه ی سینه به سینه ی خلق، توجه داشته و از آن ها بهره‌مند شده است. فردوسی سال ها پیش از آن که محمود غزنوی به سال ۳۸۹ ه‍ . ق. بر مسند قدرت جابرانه ی خود بنشیند، به كار بزرگ گردآوری فرهنگ توده‌ها پرداخته بود، تا آن ها را برای تدوین و تألیف و گنجاندن در شاهنامه‌اش، مورد استفاده قرار دهد؛ چنان كه خود گوید:
یكی نامه ب‍ُد از گه باستان / فراوان بدو در همه داستان
پراكنده در دست هر مو بدی / از و بهره‌ای برده هر بخردی
كه به احتمال زیاد همان خوتای نامه بوده كه آن نیز مبتنی بر دانسته‌ها و محفوظات مردم و فرهنگ عامیانه ی آنان بوده است. كار سترگی كه دقیقی توسی پیش از فردوسی انجام داد و یك هزار بیت سرود، پس از كشته شدنش به دست غلامی ترك، توسط فردوسی با گنجاندن در شاهنامه از زوال در امان ماند. داستان های شاهنامه تا پیشدادیان و كیانیان، در حقیقت همان ادبیات حماسی مردم هستند.
حماسه‌های ایلیاد و اودیسه ی هومر نویسنده و مورخ بزرگ پیش از میلاد یونان، و نیز حماسه ی مهابهارات و رولییانا كه به فرهنگ هند قدیم متعلق‌اند هم، از گنجینه ی شفاهی و ادبیات داستانی مردمی هستند كه از سینه به صفحه ی كاغذ منتقل شده‌اند.
اگر روایت های گوناگونی از یك قصه دیده می شود به دلیل همین ویژگی سینه به سینه گشتن آن هاست كه با توجه به اوضاع زمانی و مكانی تغییر یافته و دستخوش  تغییرها و تبدیلاتی شده‌ است، بخشی از حماسه و غنا كه صرفن و كلن مصنوعی نیستند، گاه چنان با آمال و آرزوهای مردم آمیختگی و آغشتگی دارد و آن چنان با باورها و ایده‌های مردم در هم می‌آمیزد، كه گویی فرهنگ شفاهی و مردمی، فرهنگی علمی و مكتوب را تحت الشعاع خود قرار داده‌است. به عنوان مثال در كتاب “مختارنامه” همه چیز با واقعیات تاریخی مطابقت ندارد بلكه نفرت مردم از قاتلان حسین و فرزندان و یارانش، و انتقام جویی مختار بن ابوعبیده ی ثقفی كه عبیدالله بن زیاد را شكست داد و قاتلان امام و تقریبن همه ظلمه را به سختی مجازات كرد، با حس خون خواهی و ستایش فراوان‌ِ سراینده‌اش كه  زبان احساسات پاك مردم بود، آمیخته شده است. یا منظومه‌های رستم نامه، اسكندرنامه و حتا حمله حیدری از باذل مشهدی كه شرح زندگی و رشادت های اعجاب انگیز پیغمبر و علی است و به شیوه ی شاهنامه سروده شده، حقایق تاریخی را با آرایه‌های ذهنی و عاطفی درهم آمیخته است. در حقیقت رویدادهای تاریخی، حالت آمال و آرزو و حدوث بالقوه به خود می‌گیرند.
مهتر نسیم عیار یكی از شخصیت های درجه اول و مهم اسكندرنامه است كه به دلیل دلیری ها، زرنگی ها، فرزی ها، موقع شناسی ها و خلاصه كار كشته‌ بودن هایش به صورت یك سمبل درآمده و بر زبان عوام و اصطلاحات و امثال متداول ، از او نام برده می‌شود.
حسین كرد (۲۹) نام شخصیت كتابی است به همین نام که كاملن متعلق به ادبیات داستانی طبقات عادی و عامی جامعه، ادبیات داستانی مردمی و شخصیتی نظیر سمك عیار: زرنگ، دلیر، مردم دوست، گول نخور، نیرومند و باهوش است.
در زمان ناصرالدین شاه با توجه به تغییرهای ساختاری جامعه، هر چند بسیار كند و محدود، تأسیس دارالطباعه، دارالترجمه، روزنامه، گسترش صنعت چاپ و چاپ خانه، آشنایی بیش تر با فرنگستان و آثار مدنی آن كشورها، به ویژه  فرانسه، و نیز سفرهای شاه و درباریان به فرنگ، تئاتر اروپایی نیز كم كم در ایران خود را نشان داد. همچین داستان نویسی و رمان كه با ترجمه‌های محمد طاهر میرزای قاجار (اسكندری) و پسرش علی خان و محمد حسن خان اعتماد السلطنه از رمان های الكساندر دوما و غیره، ساختار تئاتر غربی و نمایش نامه‌های فرنگی خودش را نشان داد. میرزا محمد علی نقیب الممالك، هر شب بر بالین ناصرالدین شاه می‌نشست و برای او قصه می‌خواند، تار می‌زد و با دو دانگ صدایی كه داشت شعرهای خیالی به آواز برایش می‌خواند تا خواب او را بریابد. یك بار نقیب به گونه ای خلق الساعه و شاید بدون طرحی از پیش،  آغاز به گفتن داستانی برای او كرد كه بعدها به “امیرارسلان و ملكه فرخ‌لقا” معروف شد. یكی از دختران شاه به نام تومان آغا ملقب به فخرالدوله كه خانمی با سواد، خط و ربط دار و با ذوق بود، پشت پرده می‌نشست و داستان امیرارسلان را می نوشت و اگر شبی به خانه ی شوهرش، مجد الدوله، می‌رفت نقیب متوجه می‌شد و داستان را به شكلی متوقف می‌كرد تا شاهدخت برگردد و نتیجه ی آن همین رمان مفصل امیرارسلان رومی و ملكه فرخ لقاست كه بارها چاپ شده است. (۳۰)
– – –
پی‌نوشت ها‌:
۱- استاد ذبیح الله صفا در جلد دوم تاریخ ادبیات خود شمار آن را در نسخه های گوناگون بین ۷ تا ۱۰ هزار می‌داند.
۲- شد این داستان بزرگ اسپ‍َری / به پیروزی و روز نیك اختری
ز هجرت به د‌ُور سپهری كه گشت / شده چارصد سال و پنجاه و هفت
۳- آستاریكف، ا.ا.، فردوسی و شاهنامه، رضا آذرخشی، سازمان کتاب های جیبی، چاپ دوم، ۱۳۴٦، برگ ۳۳.
۴- در مورد واژه گوسان یا كوسان، خانم «مری بویس» مقاله‌ای با عنوان: «گاسان های پارتی و رسم نقل گویی ایرانی» نوشته است كه زنده‌یاد دكتر احمد تفضلی آن را مطرح كرده و به آن استناد می‌کند.
۵- رقم دوازده هزار مبالغه‌آمیز به نظر می‌آید.
٦- اندك مردم یعنی مردم فقیر و فرودست جامعه.
۷- كلمه ی لولی و لوری محل بحث جداگانه ای است. تا همین چند سال پیش در دزفول محله‌ای بود به نام «لوریان» كه هنوز هم باقی است. در سال ۱۳۱۰ شمسی كه حسین عماد شهردار وقت دزفول نام های عربی و نا آشنا و با تلفظ دشوار را به جایگزین های مناسب تبدیل كرد، نام این محله را به «رامشگران» تغییر داد كه ارتباط معنایی آن ها مشخص است.
۸- ایندوشكیر، پنجانترا، انتشارات دانشگاه تهران، شماره ی ۷۱۰، تهران،۱۳۴۱.
۹- تفضلی، احمد. تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به كوشش ژاله آموزگار، انتشارات سخن، چاپ نخست، تهران، ۱۳۷٦، برگ های ۲۹٦ و ۲۹۷.
۱۰- The origin of the book of sindbad B. E. perry, 1959
۱۱- همان.
۱۲- همان.
۱۳- بختیارنامه به كوشش محمد روشن، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۴۸ با مقدمه ی تئودور نولدكه.
۱۴- نوشته شده در مجله ی سخن كه توسط دكتر پرویز ناتل‌خانلری منتشر شد. دكتر محمدجعفر محجوب یكی از همكاران پر توش و توان ایشان بود.
۱۵- سبك‌شناسی، جلد نخست، چاپ انتشارات جیبی، برگ ۱۸۲، انتشارات امیركبیر
۱٦- همچنان كه امروز هم وقتی بخواهیم درباره ی كسی سخن بگوییم كه نامش را نمی‌دانیم یا اهمیتی ندارد، می‌گوییم: این بنده خدا یا آن بنده ی خدا چنین گفت و چنین خواست.
۱۷- حسین بن علی بیهقی سبزواری واعظ ملقب به كمال الدین (درگذشته در ۹۰٦ یا ۹۱۰ه‍. ق) یكی از تألیف های مهمش روضه الشهدا است در شرح رویدادهای كربلا. كلمه‌های روضه و روضه‌خوانی از نام همین كتاب گرفته شد.
۱۸- این كتاب را دكتر محمد میردامادی در سال ۱۳۵۸ تصحیح كرده و با مقدمه‌ای توسط بنیاد فرهنگ ایران در تهران به چاپ رسانده است.
۱۹- داستان های پهلوانی و عیاری ادبیات فارسی، اقبال یغمایی، انتشارات هیرمند، سال ۱۳۷۷، تهران.
۲۰- همان.
۲۱- پرفسور  اولریش مارزلف خاورشناس آلمانی كتابی دارد به نام «طبقه‌بندی قصه‌های ایرانی» و همچنین «قصه‌های مشدی گلین خانم» كه هانری ماسه آن را گرفته و ویرایش کرده است. او در كتاب طبقه‌بندی قصه‌های ایرانی قصه‌های عامیانه در مثنوی مولانا را ردیابی كرده است.
۲۲- سخن (ماهنامه) شماره ی ۷، برگ ۱۸.
۲۳- اسمار جمع سمر است به معنای قصه داستان و افسانه.
۲۴- مهدی اخوان ثالث (م. امید) در كتاب «تو را ای كهن بوم و بر دوست دارم» در ارتباط با یكی از قصاید عزای میرزا ابوالحسن جلوه، فیلسوف بزرگوار شرح زیبا و مطایبه آمیز و جذابی دارد و قصه ی عباس دوس را كه متعلق به ادبیات فكاهی شفاهی است، به زیباترین شکل ممكن بیان می‌كند.
۲۵- فصل نامه ی فرهنگ مردم، سال دوم، شماره ی ۱ برگ های ۱۵- ۱۰.
۲٦- علی جواهر كلام نیز در رادیو تهران سابق برنامه‌ای درباره ی شهرها، آداب و رسوم، باورها، صنایع دستی و قصه‌ها و مثل ها و ضرب‌المثل هایشان اجرا می‌كرد و مطالبی در این باره به مطبوعات می‌داد.
۲۷- این كتاب را مهدی روشن ضمیر استاد تاریخ دانشگاه چاپ كرد و از سوی مؤسسه تاریخ و فرهنگ ایران وابسته به دانشكده ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز در سال ۱۳۵۵ چاپ و منتشر كرد.
۲۸- من طی دو مقاله به عنوان: «نگاهی به فرهنگ عامه» و «نگاهی دیگر به فرهنگ عامه» كه هر دو در ماه نامه ی كیهان فرهنگی چاپ شده است، پیشینه ی این فعالیت ها را شرح داده و خدمات كوشندگان این راه را بر شمرده‌ام.
۲۹- متأسفانه این شخصیت در ایران به حسین كرد شبستری معروف شده و این ناشی از یك اشتباه بصری است؛ چرا كه چاپ  نخست آن که به صورت سربی منتشر شده بود، توسط ناشری در تهران به نام «شبستری» انجام شد و كلمه ی «شبستری» با خط درشت در زیر نام «حسین كرد» چاپ شده بود و مردم آن را «حسین كرد شبستری» خواندند، حال آن که كردستان با شبستر اصلن ارتباطی ندارد و در هیچ كجای كتاب نیز از شهر شبسترسخنی در میان نیست. متأسفانه حتا در کتاب های درسی دوره ی دوم دبیرستان هم با همین عنوان: «حسین كرد شبستری» بخش هایی از این داستان آمده است و مؤلفان محترم درنیافته اند كه «شبستری» نام همان ناشری است كه در خیابان ناصر خسرو  تهران انتشاراتی داشت و نام او در ذیل عنوان كتاب آمده و باعث این اشتباه در حقیقت خنده آور شده است. حتا دكتر علی حصور  زبان شناس و استاد محترم دانشكده ی ادبیات دانشگاه تهران در سال ۱۳۴۴۴ شمسی در سری  “زبان و فرهنگ ایران” شماره ی ۳۹، این داستان را با همان عنوان اشتباه «حسین كرد شبستری» منتشر كرد و عجبا كه این پژوهنده ی محترم نیز متوجه این خطای فاحش نشد.
۳۰- در اوایل دهه ی چهل چاپ جیبی آن نیز با تصحیح و حاشیه نویسی دكتر محمد جعفر محجوب توسط انتشارات فرانكلینی (سابق) به چاپ رسید.
از: سوره مهر/سید محمود سجادی

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد