شِکر گران میشود؛ اما شکر با نرخ دولتی در معدودی فروشگاهها توزیع میشود. صفهای طولانی برای خرید دو کیلو شکر تشکیل میشود که اکثر شرکتکنندگان آن را زنان و مردان بازنشسته تشکیل میدهند.
روغن خوراکی نایاب میشود؛ اما در برخی مراکز و مغازهها روغن به نرخ مصوب دولتی پیدا میشود. مردم بیکار باز به صف میشوند، متاسفانه اکثرا آنها را کارمندان بازنشسته تشکیل میدهند.
مرغ، کیلویی سی و پنج هزار تومان میشود؛ اما مرغِ کیلویی بیست و پنج هزار تومانی هم هست؛ البته اگر حاضر باشید دو ساعت در صف بایستید. بازنشسته عزیز حاضر است دو ساعت که هیچ، ده ساعت هم در صف بایستد. اصلا در سی یا چهل سال گذشته عادت کرده که در صف باایستد تا اموراتش بگذرد.
بازنشسته عزیز ما جایزه در صف ایستادن یعنی دوتا مرغ را به خانه میبرد و از این فتح الفتوح احساس قدرت، رضایت و هویت میکند. بماند که در راه برگشت به خانه دوتا پفک و یک کیک و یک آدامس برای نوههایش میخرد که قیمتش پنجاه هزار تومان است.
برای احقاق حقوق بازنشستگان فراخوان تجمع داده میشود. برای برخورداری از بیمه تکمیلی یا پرداخت به موقع مستمری و یا همسانسازی حقوق بازنشستگان با شاغلین، قرار میشود روبروی سازمان تامین اجتماعی حاضر شوند.
تعداد افرادی که حضور پیدا میکنند از تعداد حاضرین در صف روغن و مرغ یک فروشگاه هم کمتر است. کدام دولتمرد عاقلی به خواسته شما چهل، پنجاه نفر علاف پاسخ میدهد؟ شما هم بروید به سیل عظیم همکاران زحمتکش بپیوندید. از آنها یاد بگیرید؛ «در صفی بایستید که حتما چیزی گیر خودتان میآید، نه در صفی که شاید چیزی گیر همه بیاید.»
دکتر نظام بهرامی کمیل